نخستين فوران نفت در سال 1288/ 1908 ميلادي، در مسجد سليمان برپايي مهمترين رشته صنعتي، اقتصادي و استثمار عظيم کارگري و نيز طبيعت در ايران را کليد زد. در سال 1288خ/ 1909 م. ساختن پالايشگاه آبادان براي پالايش نفت و چپاول نفت خام از ايران آغاز شد. پالايشگاه آبادان که در زمان خود، يکي از بزرگترين پالايشگاه هاي جهان به شمار ميرفت در سال 1291/ 1912 گشايش يافت. نخستين هدف انگلستان از برپايي اين صنعت در ايران، در درجه نخست برآوردن نيازهاي انرژي به ميزان 85 درصد براي ناوگان دريايي و نيروي هوايي سلطنتي بريتانيا در آسيا و سپس فروش اين طلاي سياه در بازار جهاني بود.
با برپايي پالايشگاه در ايران، طبقه کارگر ايران نيرو گرفت، جنبش کارگري رشد و ضرورت يافت. نامهاي زهرا، علي اميد و رحيم همداد، سه پيشاهنگ جنبش کارگري هميشه همراه يوسف افتخاري در اين جنبش ميدرخشند. اين کارگران آگاه، از رفقاي سوسياليست و از نخسيتن سازماندهندگان جنبش کارگري و سازمانيابي کارگران در ايران هستند که با رزمندگي و بينش کارگري، ارتش رضاشاهي و انگلستان را به وحشت افکندند. پي ريزي نخستين سازمانيابي و خيزش و اعتصاب کارگري به دريافت طبقاتي در ايران، با ورود يوسف افتخاري و رحيم همداد و علي اميد به رهنمود حزب کمونيست ايران و بيش از همه، با پي گيري اين سه رفيق کمونيست و کارگر، براي حضور در قلب حساسترين صنعت کليدي ايران، يعني صنعت نفت، از پايگاه کمينترن در مسکو به پايگاه طبقه کارگر در جنوب ايران آغاز مي شود.
اين سه رفيق، يوسف و رحيم و علي پس از شناسايي راه ها با گذرنامههاي ساختگي (تذکره)، به خرمشهر که نياز به ويزا داشت مي رسند، جوياي کار مي شوند و همانند کارگران ساده به کار مي پردازند. پس از شناسايي و ارزيابي شرايط، هستههاي کارگري مخفي بر پا مي کنند. عليرغم کنترل شديد پليسي با پوششها و تاکتيک هاي مختلف به آغاجاري، آبادان و اهواز سفر ميکنند تا از شرايط منطقه و کارگران آگاهي يابند. در اداره فرهنگ آبادان نخستين باشگاه ورزشي را برپا مي سازند. کلوب ورزشي کاوه در سال 1307 نخستين کلوب ورزشي اين استان است که استانداري خوزستان، آن را پس از دوماه و نيم ميبندد. آنها آموزشگاهي شبانه و زير زميني سازمان ميدهند و در آنجا به آموزش سنديکايي مي پردازند.
زير نام «پيک نيک» گل گشتهاي کارگري با خانوادهها را سازمان مي دهند و در پوشش اين گردشها در ميان نخلستان ها به آموزش سياسي و آگاهي طبقاتي ميپردازند. «ميرايوب شکيب» از کادرهاي حزب کمونيست در آنجاست. شکيب، 18 سال بعد در سال 1325 در اروميه پس از سرکوب جمهوري آذربايجان به دست ارتش شاه کشته ميشود.
از يوسف افتخاري بهسان چهرهي ماندگار جنبش کارگري در شماره 375 جهان امروز در ماه مه سال 2017 ياد کرديم.
ضرورت فراخواني اعتصاب از تمديد قرارداد استعماري رضا شاه با انگلستان در دستور کار جنبش قرار ميگيرد. براي اين فراخواني، آمادگي و سازماندهي لازم بود. کارگران از روستاها و بافتهاي کوچنشين به صنعت نفت کشانيده شده زير شديدترين درجه استثمار و شرايط جانفرسا، به آموزش، آگاهي، آمادگي براي سازمانيابي و اعتماد به رهبري و کار مخفي نياز داشتند. کادرهاي کارگري نخستين حزب کمونيست ايران، وظيفه اين تدارک را به عهده داشتند و يکساله چنين آمادگي را با وظيفه شناسي و منش کمونيستي و انگيزه انقلابي به وجود آورده بودند. تمديد قرار داد 30 ساله شرکت نفت انگليس (بريتيش پتروليوم) در گفتگو بود تا به 60 سال ديگر کشانيده شود. در آستانه اول ماه مه سال 1308در برابر اين سرقت، سازماندهي اعتصابي کارگري را ضروري است. دو اعتصاب کم دامنه در سال هاي گذشته رخ داده بود. پس از دو اعتصاب نخستينِ کارگري در پالايشگاه آبادان، يکي 17 آذر 1300خورشيدي (9 دسامبر سال 1920م) و ديگري در ماه مه 1922/ ارديبهشت 1301 که با اعتصاب کارگران هندي آغاز شد و نزديک به دو هزار کارگران هندي براي بهبود شرايط کار و افزايش دستمزد دست از کار کشيدند. پاسخ سرمايهداران، سرکوب و اخراج برخي از کارگران هندي از ايران بود، اما اندکي به دستمزد افزوده شد. اعتصاب سال 1308 اما هم از ديد گستره، سازماندهي و خواستها و پيشاهنگي کمونيست ها، اهميت و تاثيرگذاري و سرشتي ديگر داشت. همزمان با بردن لايحه قرار داد به مجلس بايد اعتصاب سازمان اعلام ميشد. يکروز پيش از اعتصاب، اين عمل انقلابي لو مي رود و هجوم پليس به خانه ها و باشگاهها آغاز مي شود و مدارکي به دست ميآيد. رکن الدين مختاري رئيس کل شهرباني خوزستان براي بررسي از اهواز به خرمشهر مي آيد. روز 13 ارديبشهت 1308 يعني دو روز پس از اول ماه مي، يوسف نيزدستگير ميشود. او نامهاي که پيوند وي با حزب را نشان مي دهد در خانه دارد، برداشته و در مجالي مناسب، هنگام جابجايي با ماشين شهرباني مدارک را از بين ميبرد. او را بين راه زندان، به سرپناه رحيم همداد مي برند تا همگي را همراه به شکنجه گاه ببرند. رحيم همداد به همراه يکي از کارگران همراه در حال سوزانيدن اسناد و بيانيهها و کاغذهاي اول ماه و اعتصاب است. همه را دستگير و به زندان مي برند. يوسف، از سلول به وسيله پاسباني که عضو گيري شده بود، با ديگر دستگير شدگان تماس مي گيرد و به رحيم همداد و ديگر رهبران زنداني به اين نتيجه مي رسند که هر گونه براي جلوگيري از بستن قرارداد، بايد اعلام اعتصاب شود. پس، کارگران شرکت نفت در مخالفت با قرارداد با انگلستان اعلام اعتصاب ميکنند. شدت اعتصاب و هراس انگلستان و دولت رضا شاهي به گونه اي است که حکومت نظامي اعلام ميشود و لولههاي توپ کشتيهاي جنگي انگليس به سوي بندر نشانه ميگيرند.
زهرا نخستين کادر زن و کارگر کمونيست ايران است که کمتر نشاني در نوشتارها و تاريخ جنبش کارگري و سوسياليستي از او يافت ميشود. از کودکي و سرانجام زهرا، نخستين کادر کمونيست و سازمانده جنبش کارگري زنان نتوانستيم چيزي بيابيم. تنها مي دانيم که نام همسرش، صادق است که دوش به دوش هم در زندگي و کار و مبارزه طبقاتي با استثمارگران و حکومت طبقاتي در پيکار بودهاند. جنبش کارگري و سوسياليستي در ايران در اين باره کم کاري کرده است. يوسف افتخاري که بايد از او سپاسگزار بود، در گوشه اي از يادواره هايش از زهرا ياد ميکند:
«در تصفيه خانهها و کارخانجات ديگر شرکت نفت زنان کار نميکردند بنابراين تشکيل اتحاديه زنان براي ما ميسَر نبود. براي اينکه از قدرت عظيم زنان در تشکيلات اتحاديه استفاده شود به افراد اتحاديه دستور داديم که منسوبين و محارم خود را با افکار و عقايد و روش اتحاديه و مبارزه طبقاتي آشنا نمايند. ما وقتي که شروع به سازماندهي کرديم، هر فردي از کارگران را که جمع ميکرديم، خانوادهاش را هم در نظر ميگرفتيم و اولين اتحادي که از طريق اين فرد به وجود ميآمد با همسر و دختر او بود. بنابراين در يک خانوادهاي که ما عضو داشتيم عائلهاش هم تقريبا عضو اتحاديه محسوب ميشد. خودشان از اتحاديه استقبال ميکردند چون ميديدند که منافع شوهر و همسرشان در اتحاديه است. يکي از زنها به نام زهرا، همسر صادق نام بود. زهرا، هرگز فراموشم نميشود. زهرا به خانوادهها و حوزههاي خانوادگي سرکشي ميکرد. او از زن هاي مبارز لرستان بود و موقع اعتصاب هم اولين کسي بود که جلوي شرکت نفت براي کارگران نطق کرد و گفت دستور اعتصاب صادر شده. گويا چيزي که گفته بود و زياد هم مؤثر واقع شده آن بود.» و «در صورتي که زن مبارزه ميکند، مرد نميتواند مبارزه نکند ... چون در اثر تبليغات طولاني و شرکت زنان در بعضي از حوزهها، افکار آنها نسبتا باز و روشن شده بود، لذا در موقع اعتصاب، زنهاي کارگران کمپاني نفت تحت رهبريت بانو زهرا، به ياري کارگران شتافتند. زهرا در ضمن نطقي بر عليه عمليات ظالمانه کمپاني نفت و حرکات غير ملي مأمورين دولت، ايراد نمود و رئيس کل شهرباني خوزستان را تقبيح کرده و در حضور جمعي از پاسبانها و صاحب منصبان شهرباني با صداي رسا ثابت کرد که اولياي شهرباني آلت دست کمپاني نفت بوده به ملت ايران خيانت ميکنند. بانو زهرا با عدهاي از زنان، کارگران را به مبارزه شديد و گرفتن حق خود ترغيب ميکرد. زنان، کارگران را به تصرف شهرباني و استخلاص زندانيان تحريک ميکردند. زنها به اصول آنارشي بيشتر مايل بودند و عدهاي از پاسبانها از زنان کارگر مفصلا کتک خورده بودند… پس از سه روز اعتصاب روز چهارشنبه 15 ارديبهشت 1308 با حضور ناوگان نيروي دريايي انگليس در آبادان و حکومت نظامي، با دستگيري سيصد نفر از کارگران و دستگيري عدهاي زن، اعتصاب پايان گرفت و کارگران را به زور سرنيزه روانه تصفيه خانه نمودند.»
زهرا: دستور اعتصاب صادر شده!
افتخاري در يادهايش با ياد زهرا، ميگويد: «زهرا از لحاظ عقيده و از لحاظ اخلاق زني بود که ميشد قهرمان ناميد.» و ميافزايد: «يک کلاس محرمانهي سياسي داشتيم که همانجا اگر کساني سواد فارسي کم داشتند فارسي درس ميداديم و من خودم يک اطلاعات سياسي و سنديکايي به آنها ميدادم. بنابراين يک عدهاي را به سطح کادر و نيمه کادري رسانده بوديم. و يکي از اين کادرها زهرا بود. زهرا از زنهاي مبارز لرستان بود و موقع اعتصاب اولين کسي که جلوي شرکت نفت براي کارگران نطق کرد و گفت دستور اعتصاب صادر شده، او بود. گويا چيزي که گفته بود زياد هم موثر واقع شده بود. او گفته بود در صورتي که زن مبارزه ميکند، مرد نميتواند مبارزه نکند. » (خاطرات يوسف افتخاري)
زهرا در برابر نيروهاي مسلح و سرکوبگر و کارگزاران امپرياليسم به تهييج کارگران پرداخت. به خطابه و سخنراني و افشاگري و افشاي نقش دولت، رئيس کل شهرباني خوزستان و... که ابزار دست کمپاني نفت شده و به تودههاي مردم خيانت ميکنند مي پرداخت. «رکن الدين مختاري در مقابل حرف حسابي و منطق محکم بانو زهرا مثل اين که هيپنوتيزم شده باشد، اصلا ياراي حرف زدن نداشته و سکوت اختيار کرده بود. بانو زهرا با عدهاي از زنان هر آن کارگران را به مبارزه ي شديد و گرفتن حق خود ترغيب ميکرد.» و «حرارت و عصبانيت و احساسات زنان بيشتر از مردان بود. زيرا عمل مردها با منطق توام بوده و مواظب بودند از دستور تشکيلات خارج نشده به روش عاقلانهي تشکيلات لطمه وارد نياورند. زنان برعکس کاملا تابع احساسات شده و دائما کارکران را به تصرف شهرباني و خلاصي زندانيان تحريک ميکردند. زنها به اصول آنارشي بيشتر مايل بودند و اجبارا ديسيپلين تشکيلات را قبول داشته و اوامر تشکيلات را اجرا ميکردند. عدهاي از پاسبانان شهرباني از زنان کارگر مفصلا کتک خورده و بعضي از مامورين به قدري مرعوب شده بودند که در قضيهي شهريور 1320 آن اندازه وحشت زده نبودند.»
«وقتي ما را اسير کردند و به اهواز آوردند، زهرا هم آمد. البته زنداني نبود. زهرا آمد و رفت پيش مختاري و گفت من مي خواهم يوسف را ببينم. مختاري گفت: يوسف چه کارهي توست؟ گفت برادر من است. مختاري گفت تو لري و او ترک است تو چطور خواهر او شدي؟ گفت: ما از آن لرها و ترک ها هستيم که با هم خواهر و برادريم. من هم بايد حتما او راببينم. آمد. پليس هم وسط ما ايستاد. زهرا گفت برو کنار. چنان حکم کرد که پاسبان اطاعت کرد و دور شد. گفت من با برادرم صحبت ميکنم.»
گفت از خارج خواستند پولي به ما برسانند من قبول نکردم
يوسف افتخاري ادامه ميدهد: زهرا «گفت از خارج خواستند پولي به ما برسانند من قبول نکردم. گفتم ما طلا داريم ميفروشيم ميدهيم تا رفقاي ما در زندان مصرف کنند. من بسيار خوشحال شدم و دستش را بوسيدم. گفتم خوب کاري کردي. مهم اين است که آدم از کسي چيزي نگيرد و مديون کس نشود. گرسنه مي مانيم و نياز و احتياجي هم نداريم. بنابراين زهرا از لحاظ عقيده و از لحاظ اخلاق به تمام معني يک زني بود که ميشد قهرمان ناميد. منتها عيب کار در اين است که در ايران اغلب زنها بيسواد و کم سوادند و تحصيل نمي کنند.» (خاطرات يوسف افتخاري- جهان امروز شماره 375 نيمه دوم ماه مه 2017)
«زنها ميخواستند به محمره [خرمشهر] رفته، مجسمهي ديکتاتور وقت را سرنگون نمايند. ساخلوي نظاميخرمشهر از قضيه مطلع شد. عدهاي سرباز براي محافظت مجسمه گماشتند. از طرف ديگر هيات اعتصاب دستور دادند که از اين عمل خودداري نمايند. چنانچه ذکر شد، در اين موقع آبادان از وجود انگليسيها تصفيه شده بود. آنها به محلهي خود که معروف به «بريم» بود پناهنده شده بودند. عدهاي از سربازان که از ساخلوي محمره فرستاده بودند، با مسلسلهاي سبک محلهي انگليسي نشين را محافظت ميکردند.
غروب آن روز رئيس شهرباني به اعتصابيون پيشنهاد کرد که موقتا اعتصاب را متوقف نمايند تا در اطراف خواستهاي آنها مذاکره شود. ولي کارگران اصرار داشتند که...»
در خواست کارگران:
«اتحاديه مخفي کارگران نفت» با اعلام اعتصاب، خواستهاي کارگران را در 17 ماده روي ميز گذاشت. از جمله: خواهان 8 ساعت کار روزانه، افزايش دستمزد، آب تصفيه آشاميدني، مسکن براي کارگران متأهل و مجرد، حق تشکيل اتحاديه کارگري، ايجاد بيمارستان براي کارگران و خانوادها، ايجاد تعاوني مصرف با نظارت کارگران، حق برخورداري از مرخصي سالانه، بيمه بازنشستگي و از کار افتادگي، و امکانات تفريحي و ورزشي ووو شدند.
در پي سرکوب اعتصاب، رهبران جنبش: علي اميد، يوسف افتخاري و رحيم همداد تا مهر ماه سال 1320، درست تا روز فرمان خروج رضا شاه از سوي چرچيل نخست وزير امپرياليسم انگليس از ايران، در زندان ماندند. با فرايند سپسين جنبش کارگري ايران در سال هاي (1320 -1332) به ويژه در سال 1325 در پي همايش اول ماه مه 1946روز جهاني کارگر که با مارش هشتاد هزار کارگر و زحمتکش در آبادان، بار ديگر خواستههاي سال 1308 افزون بر پرداخت حقوق براي روز جمعه و اجراي دقيق قانون کار (که به تازگي تصويب شده بود) پيش روي گذارده شد. در اين همايش از حضور يک سخنران زن ياد مي شود که نشاني از او در دست نيست. تنها گوشههايي از سخنان اين زن انقلابي در برابر شرکت نفت انگليس، در حضور هزاران کارگر نفت به جا مانده است. از جمله: «کمپاني براي تأمين غذاي سگ بيشتر از دستمزدهاي پرداختي به کارگران هزينه ميکند.» اين زن انقلابي از کنترل شرکت نفت به وسيله خود کارگران سخن مي گويد:
«اي برادران! توليد نفت در سرزمين ما مثل جواهر است. ما بايد تلاش کنيم تا اين جواهر را پس بگيريم، وگرنه واقعاَ ما افرادي بيارزشي هستيم.»
شايد اين زن انقلابي زهرا بود! يا زهراهاي ديگر. از سرانجام زهرا نشاني نيست. اما از نام و نقش و حضور او ستارههاي سرخ ميبارد بر ميدان رزم کارگران. هر کمونيست و کارگر آگاه و شورايي اينک زهرايي است در سراسر جهان، در شمار بسياران. ستارهها در آسمان شب و در کشاکش رزمِ روز و شب ميدرخشند.
2018-05-10| ۱۳۹۷-۰۲-۲۰