اعلام جرم سوسیال- رفرمیسم علیه کمونیسم و مبارزه طبقاتی(7)
«مشکل حزب کمونیست ایران نیست و بلکە مشکل آن رویکرد در مبارزە سیاسی و طبقاتی است»(1)
در نوشتارهای پیشین، با استناد به تبیین جمال بزرگپور از ریشه بحران و چگونگی برون رفت از آن، استدلال کردیم که دیدگاه حاکم بر ائتلاف در رهبری کنونی کومه له، راست و انحلال طلبانه است.(2) طبیعی است که هیچ نیرویی حتا نظامیان کودتاگر نه تنها خود را راست و دیکتاتور نمی نامد، بلکه کودتای خود را با وعده ی «دمکراسی» و «نجات میهن و خاک و جامعه» ضرورت می شمارد. نماینده سیاسی و نویسنده ائتلاف راست در کومه له و سیدابراهیم علیزاده نیز حق دارند که خود را راست و انحلال طلب ننامند، و به اصراری پایان ناپذیر اختلاف های سیاسی-تشکیلاتی را همچنان انکار کنند. آنان چنین می پندارند که با پاک کردن صورت مسئله، از سویی دیدگاه بلوغ یافته خود در برابر استراتژی حزب کمونیست و کومه له را پنهان دارند و از سوی دیگر به سان حربه ای به شانتاژ و دماگوژی پوپولیستی بپردازند و در همان حال انحلال را به سرانجام دلخواه خویش به پیش برند.
این بینش، ریشه بحران را در حضور سوسیالیسم در کومه له و ایجاد حزب کمونیست ایران می داند و کمونیستها را«چپ پندارگرا»یی می شمارد که موجب بحران کنونی کومه له شده اند و گرنه کومه له در ناکجا آباد دیگری سیر می کرد. و ای بسا که با دیرکردی 20 ساله به بیان آقای عبدالله مهتدی و در صورت موافقت و روادید ایشان به سان پرچمدار این بینش، به بیان ابراهیم علیزده، در کنار همان «کومه له ای ها و دمکرات هایی که تکثیر شده اند»(3) یعنی که تغییری در ماهیت و بینش آنها رخ نداده است، قرار داشت. از همین روی، استدلال آنان چنین است: «اما از یک زاویە دیگر بە مسئلە نگاە کنیم کە تمایل ”چپ پندارگرا” چگونە کومەلە را از جامعە خود و مسائل مربوط بە آن دور میکرد ؟» یعنی به زعم رهبری کنونی راست کومه له، ورود بینش کمونیستی (پندارگرا) دور کردن از پیشا سرمایه داری و تبیین تحلیل مائوئیستی کنگره اول کومه له که آن را نیمه فئودالی می خواند، «دور می کرد». ایشان وا اسفا سرمی دهند و می افزایند: «تشکیل حزب کمونیست ایران در شرایطی از یک تمایل و جهت گیری در میان کادرهای کومەلە بە یک امر بالفعل و فوری در آمد کە گفتیم جنبش سراسری بویژە پس از خرداد ٦٠ درهم شکستە شد، جنبش کارگری و فعالین این جنبش کە میبایست ستون و پایە اصلی شکل دهندە حزب خود باشند، کاملاً در حال عقب نشینی و پراکندە شدن بودند، و جنبش مقاومت در کردستان نیز رفتە رفتە در تمام عرصەهای موجودیت خود با محدودیت های بیشتری روبرو میشد، جریانات سیاسی چپ زیر تهاجم ارتجاع اسلامی متحمل ضربات سختی شدە، منحل و یا پراکندە شدند. درست در این مقطع ما بە پای تشکیل حزب کمونیست ایران رفتیم».
سخنگو وتنها قلمزن کمیته مرکزی کنونی کومه له، با تز انحلال «جنبش کارگری و جریانات سیاسی چپ» که در انحلال خود «پای تشکیل حزب کمونیست ایران رفت»ند به چند کشف دست می یابد:
1-”چپ پندارگرا” کومەلە را از جامعە خود و مسائل مربوط بە آن دور میکرد،
2-«تشکیل حزب کمونیست ایران در شرایطی... یک تمایل و جهت گیری در میان کادرهای کومەلە» بود،
3-« تشکیل حزب کمونیست به «یک امر بالفعل و فوری در آمد،»
4- «در شرایطی که جنبش سراسری بویژە پس از خرداد ٦٠ درهم شکستە شد»،
5- «جنبش کارگری و فعالین این جنبش کە میبایست ستون و پایە اصلی شکل دهندە حزب خود باشند، کاملا در حال عقب نشستن و پراکندە شدن بودند»،
6- «جنبش مقاومت در کردستان نیز رفتە رفتە در تمام عرصەهای موجودیت خود با محدودیت های بیشتری روبرو میشد»،
7-«جریانات سیاسی چپ زیر تهاجم ارتجاع اسلامی متحمل ضربات سختی شدە، منحل و یا پراکندە شدند. درست در این مقطع ما بە پای تشکیل حزب کمونیست ایران رفتیم»،
آیا با این استدلال و دریافت کسانی که «در این مقطع به پای تشکیل حکا رفتند» مسببین این بحران و محکومین این بیهوده کاری 40 ساله نیستند! با این محکومین چه باید کرد! و مهمتر آنکه این فرضیه ها به چه هدفی زمینه چینی شده اند!؟ آشکار است که مخالفت با حزب کمونیست ایران و تلاش برای محکومیت حزب و حکم برای انحلال آن. اینک آن پلاتفرم را از «تاقچه» به زیر آورده و روی میز گذارده اند.
پاسخ می دهند: «اگر بپذیریم که حزب کمونیست از انقلاب پرولترى نتیجه میشود و باید پاسخگو به نیازهاى انقلاب پرولترى باشد.»(4) شاید این برای نخستین بار در تاریخ است که فرضیه هدفمندو ضدکارگری «حزب کمونیست را از انقلاب پرولتری نتیجه می شود» صادر می شود. با این کشف تمامی احزاب کمونیست در درازای تاریخ به غلط رفته و باید تشکیل خود را از انقلاب پرولتری نتیجه می گرفتند و نه برای پیروزی انقلاب پرولتری و پیشاهنگی و نه برای سازمانیابی و آگاهی طبقاتی! این یک شاهکار است. نویسنده هرچه کوشید، نتوانست از مانیفست کمونیست در این باره شاهد بیاورد، پس این را از بلوک خود الهام گرفت که این حزب کمونیست لعنتی و نابه هنگام که «از انقلاب پرولتری نتیجه» نشده منشاء بحران است. این حزب کمونیست نابه هنگام تحمیلی، پس «حرامی» است و از آنجا که چنین است و از انقلاب پرولتری زاده نشده، بیایید رای به حذف اش دهیم. البته در هنگام تشکی، آقای جلال طالبانی رهبر یکیته نیشتمانی، تلاش خود را کرده بود. برای احیا آن سیاست و تلاش ها، نویسنده رهبری کومه له، مرقوم فرموده اند «باید پاسخگو به نیازهاى انقلاب پرولترى باشد» و از آنجا که انقلاب پرولتری نیز در میان نیست، زیرا پرولتری در میان نیست، پس منفی در منفی نتیجه ای جز منفی نخواهد داشت.
انکار حزب کمونیست، انکار انقلاب کارگری
به بیان نویسنده، البته «مشکل حزب کمونیست ایران نیست و بلکە مشکل آن رویکرد در مبارزە سیاسی و طبقاتی است» به این معنا که خود حزب که مشکل نیست بلکه «مشکل آن (حزب) در مبارزە سیاسی و طبقاتی است» یعنی که حزب هم تشکیل می شد بی معنا بود و ضرورت نبود. این حزب باید مانند یک ایده و آرمان و شاید که مانند یک شعر نوشته می شد و لای کتاب می ماند بهتر بود، زیرا که در ایران و کردستان که کاربردی ندارد. اگر این حزب رویکردی به مبارزه سیاسی و طبقاتی نمی داشت، اکنون انحلال طلبان زحمتی برای انحلال به دوش نداشتند. همین «رویکرد» به برپایی حزب و دخالت حزب به سیاست بود«که در کردستان و کومه له و نە تنها در میان ما بلکە در کل چپ نیز بە جای روبرو شدن با واقعیت با شعار و جنجال و هیاهو کردن و البتە با نام مارکس و انقلاب و سوسیالیسم و کارگر، از آن میگریزد.» این حکم انحلال طلبان، انکار ضرورت حزب کمونیست است در درون حزب کمونیست و کومه له!
اعلام جرم علیه کمونیست ها
این حکم، علیه نیاز طبقه کارگر به سازمان طبقاتی و پیشاهنگ خویش، علیه ضرورت مسلح شدن کارگران و تهی دستان به دانش مبارزه طبقاتی و نیروی مسلح سرخ خود، و حکمی در نفی انقلاب کارگری است. رهبری کومه له با محکوم کردن کمونیست ها، حزب کمونیست، سازمان ها و گرایش های چپ و سوسیالیست سراسر ایران را «چپ پندارگرایی» که از «واقعیت می گریزد» یعنی «چپ پس از خرداد ٦٠ درهم شکستە شد... زیر تهاجم ارتجاع اسلامی متحمل ضربات سختی شدە، منحل و یا پراکندە شدند» از راه رسید در کردستان «با شعار و جنجال و هیاهو کردن و البتە با نام مارکس و انقلاب و سوسیالیسم و کارگر» کومه له را از راه به در برد می شناسد. و اینگونه می افزاید:«اگر از این بخش نتیجە گری شود، میتوان گفت کە استراتژی سیاسی حزب کمونیست ایران یعنی تحقق سوسیالیسم همین امروز در ایران از طریق سازمان دادن انقلاب کارگری، عملا بە استراتژی سیاسی و وظیفە جدی کومەلە تبدیل شد.» در همینجا لازم است که یک دروغ آشکار را برملا سازیم و آن این حقیقت است که در هیچ برنامه و ادبیات حزبی یعنی«تحقق سوسیالیسم همین امروز» دیده نمی شود. نماینده رهبری کنونی کومه له، ناچار برای این رویکرد ضداستراتژی حزب در حالیکه بی خبری خود در معنای «استراتژی» را به نمایش می گذارد به کذبِ «تحقق سوسیالیسم همین امروز»- روی می آورد که هرگز در هیچ سند حزبی و کومه له موجودیت ندارد. دیدگاه راست که تا کنون بر طبل رفرمیسم و حاکمیت احزاب می کوبید، سرنگونی را می طلبد، اما با حاکمیت احزاب. نفی شوراهای انقلابی، محور استراتژی این دیدگاه است. در هیچ سند و گفتار دو سه رهبر این ائتلاف، از سرنگونی انقلابی و حاکمیت شورایی سخنی در میان نیست. آنان همانند جن از بسم الله، از انقلاب کارگری و حاکمیت شوراها و تحقق سوسیالیسم گزیزانند. زیرا که پذیرش سرنگونی انقلابی حکومت اسلامی، برای آنان مابه ازایی می طلبد و التزام آور است تا به انقلاب کارگری گردن نهند. پذیرش انقلاب کارگری نیز به نوبه ی خود، مابه ازایی دارد و آن پذیرش حاکمیت شوراهای کارگران، و رهبری مشترک زنان و کارگران و پرولتاریای روستا و تهیدستان شهری است که با حاکمیت احزاب، پارلمانتاریسم و رفرمیسم تضادی آشتی ناپذیر دارد. آنان نه انقلاب کارگری را می پذیرند، نه حاکمیت شوراها، نه امکان پذیری تحقق سوسیالیسم در ایران را. تمامی تلاش و بی تابی های محفل راست ناسیونالیست در برابر این استراتژی کمونیستی متمرکز و به سیاست تبدیل شده است. آنان اخیراً از گذار تا سرنگونی و رفرم در چارچوب همین نظام کمتر دم می زنند و سرنگونی را شعار ساخته اند. جایگزین قدرت سیاسی آنان، اقتدار (سوورنیته) احزاب و «همه با هم» است. پذیرش حاکمیت احزاب حتا حزب کمونیست به بورکراتیسم و دیکتاتوری حزبی و کمیته مرکزی و دبیراولی می انجامد و مناسبات طبقاتی را پاسداری می کند. خودگردانی شورایی و اشتراکی کارگران و متحدین طبقاتی آنان، تحقق سوسیالیسم را پی می گیرد.
دوستان آنان کیانند؟
کمتر نوآموزی است که معنای استراتژی و تحقق را نداند و استراتژی را همین امروز برداشت کند. محفل راست، تقویت خود را در تضعیف و نفرت افکنی و پراکنده سازی بین نیروهای چپ و سوسیالیست می بیند، بدون اینکه تا کنون کوچکترین گامی به سوی اتحاد عمل و نزدیک شدن به سوی چپ کارگری بردارد، همواره و شتابنده به سوی راست و رفرمیسم و ناسیونالیسم رویکرد داشته است. بر همین راستا است که ائتلاف راست، مدعی است که «چپ متحزب همراە با حزب کمونیست ایران نیز صرفنظر از تعاریفی کە از خود و موقعیت خود دارند، اما با موقعیتی کە در دنیای واقعی هر کدام با گذشت چندین دهە فعالیت از آن برخوردارند، به پایان یک دورە فعالیت چپ متأثر از تمایل فرهنگ پندارگرایی را اعلام میکند.» به این گونه راست ناسیونالیست با دست افشانی، منتظر برگزاری مراسم «پُرسه ی» چپی است که به ایشان «پایان یک دورە فعالیت چپ متأثر از تمایل فرهنگ پندارگرایی را اعلام می کند.» در این جشن و سرور راست، می افزاید: «اما در همین دورە در جامعە و در کشاکش مبارزە سیاسی و طبقاتی نە تنها در ایران بلکە در ابعاد جهانی پس از سر گذراندن مدل هایی کە تا کنون با نام کمونیسم و مارکس سخن گفتە اند و عمل کردە اند و تقریبا همە ناموفق از آب در آمدە اند». آنان همانند تمامی تهمت های رایج علیه کمونیسم و مبارزه طبقاتی و انقلاب کارگری و ناموفق بودن، با سفسطه و پیش فرض غلط، به این نتیجه گیری بی ریشه می رسند که تلاش های کمونیسم، نتیجه ای جز «پایان غم انگیز» کنونی نداشته اند. یا به بیان مولای رومی، روی به کمونیسم و مارکس و حزبها و سازمان های انقلابی-سوسیالیستی ندا می دهد: «رَستَم از این بیت و غزل، ای شه و سلطان ازل/ مُفتعَلٌن، مفتعلن، مفتعلن، کشت مرا/ قافیه و مَغلطه را گو همه سیلاب ببر/ پوست بُوَد، پوست بُوَد درخورِ مغز شعرا.»
و مژده می دهند که «هر دم ازاین باغ بری می رسد/ تازه تر از تازه تری می رسد»: «بارقەهای فعالیت در شکل دیگری کە بتواند کمونیسم را معنای عملی بخشد و آنرا تودەای کند، دیدە میشود، اگر چە ضعیف است اما امیدوار کنندە است، این کمونیسم اجتماعی کە کومەلە نیز بە آن تعلق دارد و یا باید داشتە باشد را باید تقویت کرد.» پس، بیایید تا «کمونیسم را توده ای کنیم!» و با تقویت کمونیسم کومه له ای که متعلق به آنان است و «کمونیسم اجتماعی» و نه طبقاتی و کارگری، از درون محفلی راست و ناسیونالیستی طرحی نو دراندازیم! پیش به سوی انحلال حزب و کومه له کمونیست و پیش به سوی «بارقه های فعالیت در شکل گیری ... کمونیسم اجتماعی!! که کومه له ی [جناح راست] به آن تعلق دارد و یا باید داشته باشد»! اما با این انحلال دوفاکتو، از آدرس کمونیسم مورد نظر کمونیسم مارکسی و طبقاتی و حزب کمونیست و چپ و سوسیالیست ایران و جهان، تا اطلاع ثانوی هیچ نشانی نیست.
در نوشتار آینده به بررسی برنامه ای که«روی تاقچه گذاشته بودند» و به نمایندگی از جناح راست علنی و در قالب پلاتفرمی سیاسی به جامعه ارائه کردند، پرداخته می شود....
عباس منصوران
اسفند ماه 1399
-1 http://www.azadi-b.com/?p=3062 جمال بزرگپور
-2http://www.chiran-echo.com/2967.htm و http://www.azadi-b.com/?p=3062
3- لینک سخنان رفیق ابراهیم علیزاده در کنفرانس سالانه تشکیلات آلمان حزب کمونیست ایران 2017،
HTTPS://WWW.YOUTUBE.COM/WATCH?V=K2TJRZ0NIHA&FBCLID=IWAR1BLYJVFU6XFKGHZY_SAT-CUQW-DSCZDIL9YGNTPPRS0ZWUBWBAPYXQYSQ
4-http://www.azadi-b.com/?p=3062 جمال بزرگپورتمامی گفتاردهای میان «» از جمال بزرگپور
حزب کمونیست، حزب انقلاب کارگری است (6)
قضیه و آویزان شدن به منطق قیاسی ارسطویی (منطق صوری) در نهانگاه قیاس و استنتاج با سفسطه ای مغالطه آمیز، نتیجه ای غلط به دست می دهد. این شیوه با یک مقدمه ی غلط می کوشد تا نتیجه ای غلط به دست دهد. متوسلین به قیاس صوری می گویند: «حزب کمونیست، پاسخی است به انقلاب کارگری» و «برای سوسیالیسم بایستی به قدر کافی کارخانه برای تهیه کفش و لباس» داشته باشیم (قیاس صوری)، انقلاب کارگری در میان نیست (استنتاج غلط) و بنابراین، حزب کمونیست و انقلاب کارگری بی معنا است (نتیجه غلط)!
کسانی که با حزب کمونیست مخالف اند، در اساس با انقلاب کارگری مخالف اند.
در این نوشتار، گذاره ی بالا را پی می گیریم. در بخش های پیشین(1) این نوشتار، به اعلام موضعی که آنرا پلاتفرم «انحلال طلبان» کومه له نامیدیم اشاره شده بود. نوشتاری که به وسیله نماینده سیاسی راست حاکم بر رهبری کومه له، سرانجام پس از آن همه انکار اختلاف های سیاسی و تشکیلاتی در برابر حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان حزب (کومه له)، در روز 21 ژانویه 2021 رونمایی شد، اعلام یک تجدید نظر سیاسی در بینش انقلابی به بینش راست بود.(2) در پی اعلام بیرونی اختلاف های سیاسی و به داوری گذاردن آنها از سوی ما، به نظر می رسد که ائتلاف راست در این اواخر در برابر یکدیگر به تناقض گویی افتاده است.
نگرش حاکم بر ائتلاف راست در رهبری کومه له (برگزیده خود) بر وجود بحران عمیق در حزب و کومه له استوار است. این یک واقعیت انکار ناپذیر است. آنان، بحران را نتیجه تشکیل حزب کمونیست ایران و ورود کومه له به حزب می دانند. اما، این یک توجیه آشکار برای روی برتافتن آشکار از سوسیالیسم انقلابی است. آنان مخالفت خود را از انقلاب کارگری با حکمی ناروا توجیه می کنند. آنان ریشه بحران را، تشکیل حزب کمونیست و پیوستن کومه له به آن و فاصله گیری کومه له از تحلیل پیشاسرمایه دارانه ی خود، پیش از کنگره دوم کومه له در بهار 1360می دانند. آنان تحلیل سالهای 1350کومه له مبنی بر «نیمه مستعمره ـ نیمه فئودالی» نامیدن مناسبات اجتماعی، را علیرغم نام بردن از مناسبات سرمایه داری عقب مانده، به رسمیت می شناسند.
اعلام دوباره نیم سده بعد جمال بزرگپور که «کومەلە محصول جامعە کردستان است و در جواب بە نیازهای این جامعە ( یک جامعە طبقاتی) شکل و قوام گرفت و لاجرم در جواب بە نیازهای اکثریت ساکنین این جامعە است کە میتواند بر روند تحولات سیاسی اثر گذار باشد.» با همین رویکرد دهه 50 صورت می گیرد. و برای بازگرداندن کومه له به روند سابق پس از کمی عبارت پردازی به منظور در زرورق پوشاندن بینش خود است که می افزایند: «بتوان با کار فکری و اگاهگرانە گرایش پندارگرایی با تعریفی کە از آن شد در کومەلە و در سیاست ها و جهت گیری هایش بە حاشیە راندە شود» این است «ختم کلام» که کومه له ی به «حاشیه رانده» شده به وسیله حزب کمونیست حاشیه ای و «پندارگرایی» هایش «باید خود را آمادە و پذیرای اصلاحاتی در شیوە و سبک کار در همە عرصە های مختلف فعالیت خود کند.» برای بیرون آوردن کومه له از حاشیه، باید حزب را به حاشیه راند. این است منطق مغالطه. نویسنده، از مارکس هم شاهد می آورد که: «از نظر سوسیالیست ها و کمونیست های آرمانشهر، کنش ابتکاری و شخصی ایشان باید جایگزین کنش تاریخی و شرایط آفریدە پندار آنان باید جایگزین شرایط تاریخی گردد» یعنی به کمک این گفتاورد از مارکس باید « جامعه و شرایط تاریخی» را به سالهای 50 کشانید و «کنش تاریخی» همان دوران سپری شده را به جای «پندارگرایی» و«نظر سوسیالیست ها و کمونیست های آرمانشهر» پیشه کرد. و به جای «کنش ابتکاری و شخصی رهایی و تشکل جامعە بە ویژە بر اساس نسخەهای این مخترعان[ کمونیست ها]» به وارونه بازگردانید. گفتاورد از مانیفست و مارکس که « شکل نارس مبارزە طبقاتی و محیط پیرامون آنان موجب میشود تا این گونە سوسیالیست ها خود را در جایگاهی بس والاتر از تمام مبارزات طبقاتی بپندارند.» در خدمت تز نیمه مستمعمره –نیمه فئودال و انحلال حزب، تبلیغ نارس بودن مناسبات، پندارگرا نامیدن سوسیالیست ها و کمونیست ها و مخترع نامیدن آنها ووو همه در خدمت مشروعیت بخشیدن به پوپولیسم و نفی انقلاب کارگری صورت می گیرد.
ائتلاف راست رهبری کومه له، این بازگشت را بر یک فرضیه ی بی پایه قرار داده است تا یک نتیجه ی دلخواه و انحرافی از آن به دست دهد. آنان می گویند، «حزب کمونیست، پاسخی است به انقلاب کارگری» و از آنجا که حزب کمونیست یک پروژه ی اراده گرایانه و تحمیلی، اختراع، بیگانه با شرایط کردستان ووو بود، بنابراین، وجود حزب و برنامه سیاست ها و استراتژی آن، عامل بحران شدند. بنا براین نتیجه گرفته می شود که انقلاب کارگری هم یک تحلیل نادرست و ناخوانا نه تنها در کردستان بلکه در ایران است. و از آنجا که حزب کمونیست را پاسخی برای انقلاب کارگری می دانند، بنابراین هم انقلاب و هم حزب را زاید می دانند که باید، نفی شوند. آنان به این باورند که حزب کمونیست ایران در شرایطی تشکیل شد که از «چپ و کمونیسم و جنبش کارگری چیزی نمانده بود و همه در سال 1360 متلاشی شده بودند». آنان از سرکوب یک جنبش، نتیجه می گیرند که این جنبش «غیرضروری» و محکوم به شکست بود. آنان بر این باورند که «این حزب و برنامه و سیاست هایش هیچ مناسبت و خوانایی با جامعه و شرایط کردستان نداشت و ندارد». آنان جامعه کردستان را در سال 1399 همانگونه ارزیابی میکنند که در دهه ی 1350، جامعه ای نیمه فئودالی معرفی می کردند.
هرچند رفیق ابراهیم مناسبات حاکم را در ایران سرمایه داری رشد نایافته می داند که برای انقلاب کارگری زودهنگام است و هنوز ملزومات لازم برای انقلاب کارگری در این جامعه به وجود نیامده است. ایشان در مصاحبه با رادیو دیالوگ می گوید«برای سوسیالیسم بایستی به قدر کافی کارخانه برای تهیه کفش و لباس ووو به وجود بیاید».این به معنای سپردن سوسیالیسم به آینده دور، و یا در واقع نفی سوسیالیسم انقلابی می باشد که به وسیله سه همراه دیگر ابراهیم علیزاده،(جمال بزرگپور، حسن رحمانپناه و عادل الیاسی) به شیوه های گوناگون واگویه می شود. نام بردن از سوسیالیسم کافی نیست. به برداشت، حزب توده و سوسیال دمکرات های منطقه ای، این «سوسیالیسم» می تواند از میان همان گونه هایی باشد که به شدت در مانیفست کمونیست مورد نقد قرار گرفتند، مفهومی کلی است و تفسیربردار، به «دوره گذار» و آینده ای در یک بی تاریخ وامی گذارند و به «مردم» وعده می دهند.
دو حزب دمکرات و دیگر ناسیونالیست ها، درست همین را می گویند. آنان کومه له ای را می خواهند که پاسخگوی مناسب مناسباتِ جامعه ای فرضی باشد. سقفِ خواست هایشان «رفع ستم ملی» در چارچوب حاکمیت طبقاتی مرکزی، بی آنکه ستم طبقاتی رفع شده باشد و مناسباتی است که در اقلیم کردستان در«باشور» یا کردستان عراق حاکم است. به همین سبب «دووی رێبەندان» (دوم بهمن سالروز جمهوری کردستان به رهبری زنده یاد، قاضی محمد در سال 1324) برای آنان یک نوستالژی و الگو است. به همین مناسبت بود که برای نخستین بار در تاریخ 42 ساله کومه له به طور ویژه به آن پرداختند. آنان همراهان خود را در مرکز همکاری های احزاب کردستانی می جویند و نه در میان کمونیست ها و سوسیالیست ها و چپ انقلابی. آنان حاکمیت احزاب و پارلمانتارلیسم را برمردم می خواهند و نه خودمدیریتی شورایی کارگران، زنان و تهیدستان جامعه. «مرکز همکاریهای احزاب کردستانی»- دو حزب دمکرات کردستان و دو بخش جدا شده از کومه له که خود را حزب های زحمتکشان و کومه له می نامند، جبهه ی آنان است. این جبهه یا «به ری» کردستانی در برابر پروژه شورایی و سوسیالیستی و کارگری در کردستان قرار دارد. این مرکز حاکمیت احزاب، رفع «ستم ملی» را در مذاکره و در چارچوب بورژوایی و حاکمیت جمهوری اسلامی امکان پذیر می داند. از همین روی در آستانه ی بردن ائتلاف راست کومه له در این مذاکره با حکومت اسلامی بود که مخفیانه نزدیک به دوسال ادامه داشت. این مرکز، با یک دست، مذاکره با رژیم را تا کنون در چندین نشست با میانجیگری «نورف-noref» که وظیفه ی انحلال نیروهای رادیکال و مسلح را در جهان به عهده دارد و- انحلال نیروی پیشمرگه سازمان کردستان حزب کمونیست ایران (کومه له) را پیشاپیش به میانجی نروژی پیشنهاد کرده بودند- به پیش برده بود.(3) من در نوشتاری در تابستان 2019 زیر عنوان «آسیب شناسی توطئه حکومت اسلامی و احزاب بورژوایی در کردستان و عبور از خط قرمزها» پس از نقد درون سازمانی، به نقد این مذاکره خطرناک پرداخته بودم.
«مرکز همکاری ها...» که دست دیگرش در دست اپوزیسیون راستی است که «مدیریت دوران گذار» به رهبری محسن سازگارا-حسن شریعتمداری-عبدالله مهتدی و... گذارده است، نزدیکترین هم پیمانان چنین نگرشی است. این «مدیریت دوران گذار» برای مدیریت به قدرت رسیدن اپوزیسیون به شدت ضدکمونیست و ضد کارگری حکومت اسلامی برپا شده است. این مدیریت، پروژه «نه به جمهوری اسلامی» را برای آری به آلترناتیو ضدکارگری و پروسرمایه داری تدارک می بیند و همین «مرکز همکاری» را به چرخ پنجم آن تبدیل می کند. برای ما ستم ملی با حاکمیت مناسبات سرمایه داری گره خورده است. ما مبارزه برای رفع ستم ملی را وظیفه خود می دانیم و ضمانت اجرایی آنرا در کردستان، حاکمیت شوراهای انقلابی کارگران-زنان و زحمتکشان و یگانهای مسلح زنان و مردان انقلابی می دانیم. و انقلاب کارگری در ایران را پشتوانه ی انقلابی رفع ستم ملی و هر نوع ستمی در جامعه می شناسیم.
تضاد عمده و اصلی
ائتلاف راست کومه له، بینش و عملکرد خود را منشاء تضادها و سوخت و سازهای طبقاتی در جامعه نمی بیند. این بینش، عملکردها و سیاست های خود را منطق درستی برای حل بحران می داند و بنا به صداقت طبقاتی خویش در پی حل بحران است. از همین زاویه، تزها و نگرش مائوئیستی را به رهنمود می گیرد. این بینش به نگره ی مائوئیسم، تضادها را به تضاد اصلی و عمده تقسیم میکند که برای حل تضاد اصلی باید تضاد عمده را که به زعم آنان راه را بر حل تضاد اصلی بسته است، حل کرد. تضاد اصلی در کردستان برای آنان، همان تضاد کار و سرمایه نیست، بلکه همان شرایط فرضی نیمه فئودالی سالهای 1350 است. برای آنان، تضاد عمده، ستم ملی است. کومه له ای که پاسخگوی چنین مناسباتی باشد و در سال 57 اعلام موجودیت کرد و در نشست ها و طرح خواسته های «ملی» و «خودمختاری» شرکت می کرد، دلخواه این بینش است. حزب کمونیست، به برداشت اینان، پاسخگوی انقلاب کارگری است و ربطی به این جامعه و حتا ایران ندارد. این مانع اصلی، راه را بر حل تضاد عمده و اصلی بسته است. بنا به این منطق، در عرصه ی تشکیلاتی باید، مانع عمده تشکیلاتی را از سر راه برداشت. این مانع به برداشت آنان، یعنی حزب کمونیست، در عرضه تئوریک و برنامه از یک سری اصول و استراتژی و سیاست و تحلیل و نیز از یک سری افراد و ارگانهای سازمانی، ساختار یافته است. برای رفع این تضاد عمده در تشکیلات، باید با برنامه ریزی و مهندسی، تمامی این ارگانها، عناصر و برنامه و استراتژی را منحل کرد و از سر راه برداشت. این بینش، با برنامه ریزی و برمبنای چنین تحلیلی از تضاد عمده و اصلی است که برداشتن موانع و رسیدن به اهداف خود را از کنگره دهم کومه له در پیش گرفته است. این بنیش، مانع اصلی تشکیلاتی یعنی حزب و ساختار و کمونیسم را نه تنها ریشه بحران، بلکه برداشتن آنها را، راه حل بحران می داند. به باور اینها، کومه له همانگونه که ابراهیم علیزاده اعلام کرده، باید «خانه تکانی» کند و از همه ی این آلودگی های بحران زای کارگری، کمونیستی، انقلاب کارگری ووو زدوده شود و پالایش یابد. آنان برخلاف کارشکنی و تلاش های تفرقه افکنانه و روی برگرداندشان از نیروهای چپ و کمونیست به ویژه در «شورای همکاری نیروها...» بارها دوستان و همگرایان خود را نه تنها از رسانه های حزبی و پشت تریبون ها، به کومه له و حزب فرا خوانده اند، بلکه با آنان دیدارهای برنامه ریزی شده و همواره مشاوره و مراوده دارند.
«خانه تکانی» یا کمونیسم زدایی از کومه له
این نیرو در راستای «خانه تکانی» مورد تاکید رهبری کنونی کومه له، به جای تمرکز تمامی تلاش و اقدامات خود را بر مبارزه علیه حکومت اسلامی و سرمایه داری، به انحلال کمونیسم،به ساختارها و استراتژی کارگری و انقلابی حزب و کومه له و به اشغال ارگانها و حذف کمونیسم و کمونیست ها در حزب و سازمان کردستان آن متمرکز کرده است. این بینش هر حذف و رابطه و تعرضی را در کومه له، به سان ملک خصوصی خود برحق و دفاع از منافع طبقاتی خویش می داند. ما در ادامه، تمامی این ارزیابی را از زبان و نوشتارهای خود آنان با سند و فاکت های موجود نشان خواهیم داد.
قضیه و آویزان شدن به منطق قیاسی ارسطویی (منطق صوری) در نهانگاهِ قیاس و استنتاج با سفسطه ای مغالطه آمیز، نتیجه ای غلط به دست می دهد. این شیوه با یک مقدمه ی غلط می کوشد تا نتیجه ای غلط به دست دهد. متوسلین به قیاس صوری می گویند: «حزب کمونیست، پاسخی است به انقلاب کارگری» و «برای سوسیالیسم بایستی به قدر کافی کارخانه برای تهیه کفش و لباس» داشته باشیم (قیاس صوری)، بنابراین، انقلاب کارگری در میان نیست (استنتاج غلط) و بنابراین، حزب کمونیست و انقلاب کارگری بی معنا است (نتیجه غلط)!
پناه گرفتن پشت این منطق صوری، به این انگیزه است که اعلام کنند: در موجودیتی که ربطی به راه و هدف و انگیزه های طبقاتی - سیاسی «من» ندارد، باید واکنشی نفی گرایانه و انحلال طلبانه در پیش گرفت. این نگرش برآن است که به موجودیت حزبی که مانع اهداف من بوده، موجودیت حزب و کسانی که مزاحم من برای گرویدن به ریشه ی خود بوده، جلوگیر«من» است و هرچه زودتر و به هر وسیله باید به حذف ان پرداخت. به نگرش «هدف وسیله را توجیه می کند» به هر وسیله، اخلاق چنین نگرشی است. منطق و حجت «رجعت» طلبان در رهبری کومه له خود-برگزیده در کنگره ی مهندسی شده ی 17 (زیرا که گزینش این رهبری، مورد بایکوت رهبری حزب و بیشترین کادرهای کومه له قرار گرفت) با مقاومت کومه له روبروست، زیرا که تئوری مادی شده در میان توده های کار و زحمت در کردستان، عینیتی در جامعه و مبارزه طبقاتی دارد. بدون شک، کارگران و تهی دستان و زحمتکشان در کردستان ها و سراسر ایران و منطقه، چنین سیاست و رویکردی را نمی تابند و بایکوت می کنند و برای رهایی از ستم طبقاتی و ملی، رفع ستم جنسیتی و کالایی بر زنان، برای نان، کار، آزادی و اداره شورایی و انقلاب، رویکردی انقلابی دارند و دستیافت به آن ها را در گرو پیروزی انقلاب کارگری می دانند.
کسانی که امروزه در رهبری کومه له با حزب کمونیست مخالف اند، در اساس با انقلاب کارگری مخالف هستند. ریشه بحران در حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن، در اختلاف پیرامون انقلاب ریشه میگیرد. در تمامی گفتارها و نوشتارهای مخالفین درونی حزب و کومه له حزب کمونیست، انکار انقلاب کارگری در ایران، نبود کفایت طبقه کارگر، مخالفت و ایجاد پراکندگی در اتحاد نیروهای چپ و کمونیست (نمونه شورای همکاری نیروها...) حمله و حذف نیروهای کمونیست درون حزب و کومه له موج می زند. تمرکز نیرو برای تقویت و رفتن به سوی اتحاد با نیروهای بورژوا-رفرمیستی منطقه که دست در دست دولت ها و شبه دولت ها منطقه و قدرت های جهانی سرمایه دارند، عمده کردن «طبقه متوسط» و لیبرال ها و اعلام اینکه درهای حزب را به روی «نخبه گان» و اساتید و ... درها را باز کنیم ووو(ابراهیم علیزاده) محور مشترک تلاش های آنان هستند. توهین آمیزتر از همه کچ دهنی به جانباخته گان و اسیران و مقاومت گران خیزش های اخیر به این وهن نفرتناک و بیگانه با جنبش ها و معیارها و حقوق انسانی و اجتماعی از دهان «امید رهبری» این رویکرد راست است. نمونه زیر اتنها یمی از «درافشانی های» عادل الیاسی است: «آنانی که در خیزش دی 96 و بهمن 98 به خیابان ها آمدند نه کارگر بودند و نه بیکار بلکه عده ای بودند که چیزی برای از دست دادن نداشتند و گرنه طبقه کارگر که کار می کند و در صنعت نفت حدود 40 هزار نفری هم بیشتر نیستند و حقوق کلانی دارند و رژیم به آنها می رسد و استخدام شده اند و نمی آیند اعتصاب بکنند، چون چیزی برای از دست دادن دارند...و نتیجه می گیرد که اینست طبقه کارگر و نباید به این خیزش ها به عنوان موضوع طبقاتی نگریست...(عادل الیاسی) و برنامه ریزی دستکم از 10 سال پیش تا کنون برای اشغال گام به گام ارگان ها تبلیغی- رسانه ای، مالی، تشکیلاتی ووو حزب کمونیست و کومه له، همه و همه در نفی انقلاب کارگری و به همراه آن نفی حزب کمونیست به سود اهداف مخالف مبارزات، سیاست ها، پرنسیپ ها و استراتژی حزب کمونیست ایران و کومه له بوده اند. از همین روی، در تمامی ادبیات، گفتارهای درونی و بیرونی و مناسبات و روابط اینان هیچ نشانی از انقلاب کارگری، ضرورت سازمانیابی و آگاهی طبقاتی طبقه کارگر، نقش زنان و ضرورت سازمانیابی انقلابی زنان، ضرورت پیوند انقلابی رفع ستم ملی و جنبش رهایی طبقه کارگر و انقلاب کارگری دیده نمی شوند.
می گویند: حزب را به ما تسلیم کنید!. همانگونه که ارگانهای کلیدی را تصاحب کرده ایم، کومه له را که گویی یک ملک منقول است تسلیم کنید! بیایید تا با افرادی که برخلاف اساسنامه و خواست کمیته مرکزی و کمیته اجرایی حزب، ما در تومار آورده ایم و در این مدت برخلاف اساسنامه و موازین حزبی و کومه له بسیج کرده و نیز با تصفیه ها و سرکوب های درونی به تضعیف کمونیسم برآمده ایم، به شیوه ی «دمکراتیک و سانترالیسمی» که در اردوگاه و خارج کشور برقرار کرده و در دست ما قبضه شده اند، به شیوه ای بسیار «دمکراتیک» با رای همین تومارنویسان و نام ها و کسانی که ما با زیرپاگذاردن موازین، برای کنگره تدارک دیده ایم و هرگونه مسئولیتی را در آینده به دوش آنان و نتیجه ی رای آنها وامی گذاریم تا خویش را تبرئه کنیم، حزب را در کومه له«ادغام» و منحل نمائیم. نام این شیوه را «رای و رجوع به اعضا» می گذارند! اینان با زیر پا گذاردن اساسنامه های حزب و کومه له، و آئین نامه کمیته مرکزی و کمیته اجرایی حزب، حاضر به برگزاری کنگره نیستند.
سخنگو و نظریه پرداز کمیته مرکزی کومه له، با یک جسارت قابل تقدیر، وظیفه ی نیابتی را به عهده گرفت که تا کنون، دیگر همراهان از علنی کردن آن پرهیز کرده بودند. جمال بزرگپور از جانب رهبری، بینش انحلال و «رجعت» به گذشته را چنین برمی شمارد: «سوسیالیسم و کمونیسم انتقادی- آرمانشهری ...چنین تمایل و نگرشی یا بهتر است بگویم چنین فرهنگ سیاسی... در مسیر فعالیت توانست چون یک فرهنگ سیاسی و تشکیلاتی عمل کند». وی برای محکم کاری، از مانیفست کمونیست هم گفتاوردی نامربوط می آورد که: « شکل نارس مبارزە طبقاتی و محیط پیرامون آنان موجب میشود تا این گونە سوسیالیست ها خود را در جایگاهی بس والاتر از تمام مبارزات طبقاتی بپندارند.» این حکم نادرست، می کوشد تا دیگر خواستهای اجتماعی را «دیگر مبارزات طبقاتی» جا بزند تا مبارزه طبقاتی کارگران را پنهان سازد. وی، به این گونه، خود ناخواسته، ماهیت رویکرد خویش را آشکار می سازد که در کردستان همانگونه که مارکس هم سال 1848 پیش بینی کرده است «شکل مبارزه طبقاتی نارس و محیط پیرامون آن!» قرار داشت و دارد. و ادامه می دهد که همین «موجب می شود تا این گونە سوسیالیست ها خود را در جایگاهی بس والاتر از تمام مبارزات طبقاتی بپندارند.» با این مغالطه ی مضاعف، یعنی با یک فرض غلط برای به ارائه ی یک حکم غلط به مخاطبینی همانند خویش، تلقین می کند که هنوز نوبت مبارزات طبقاتی فرا نرسیده، یعنی طبقه کارگر «نارس بوده» و یا وزنه ای به شمار نمی آید. بنابراین باید «مبارزه ی غیر طبقاتی» همان که سید ابراهیم عالیزاده «خشت روی خشت گذاشتن» و «مطالبات اجتماعی» و پیوستن به «طبقه متوسط» و «لیبرال ها» نام می نهد، را در این «دوره گذار» برگزید. عادل الیاسی، نماینده و امید رهبری و سخنگوی خارج کشور رهبری راست می گوید:« در عین اینکە این هدف نهایی خودمان تعیین میکنیم، تمام تلاش خودمان بە جریان انداختیم و در جریان هست در حال حاظر برای بە وجود آوردن اصلاحات در جامعە، بلە همین مناسباتی کە بهش گفتە میشە نظام سرمایەداری تلاش میکنیم اصلاحاتی کە... بلە جهانی و در ایران هم حاکمە در کردستان هم حاکمە. اصلاحات در چهارچوب این جامعە و این نظام هم جزو کار و اولویتهای خودمان میدانیم.»( 4)
جمال بزرگپور، نویسنده کمیته رهبری کومه له، در تحلیل ریشه بحران از دیدگاه بلوک خویش، می افزاید:
«نگرشی یا بهتر است بگویم چنین فرهنگ سیاسی [سوسیالیستی]... در مسیر فعالیت توانست چون یک فرهنگ سیاسی و تشکیلاتی عمل کند.» یعنی اینکه بینش سوسیالیستی و کارگری (فرهنگ سیاسی و تشکیلاتی) انقلابی به کومه له تحمیل شد. این تجدید نظر طلبی رویزیونیستی، با گفتاوردی از مانیفست کمونیست که در نقد سوسیالسم تخیلی پیشاسرمایه داری که هنوز طبقه کارگر و بورژوازی در برخی کشورها در برهه ی آغازین و نارس خود بود، ناشیانه گریزگاهی می جوید. این بینش، با نفی انقلاب کارگری و سوسیالیسم- به بهانه ی نابه هنگام بودن آن- ناسیونالیسم را که چیزی جز تایید ملت-دولت بورژوایی نیست، مشروعیت می بخشد. غافل از اینکه هر نوآموز مانیفست می داند که این بیان مارکس به برهه ای اشاره دارد که سوسیالیسم هنوز نمی توانست گزینه ی مناسبات سرمایه داری باشد. اما نویسنده ی این بینش پیشاسرمایه داری بود که کاک ابراهیم علیزاده را واداشت تا در کنفرانس آلمان به ویژه در سال 2017 و نیز به مناسبت سالگرد روز کومه له از پشت تریبون، نیروهای هم نظر را اینگونه فراخواند: «چپ با توجه به شمار، بی پشتوانه، پراکنده، تنها دارای برنامهای در دست، در مبارزه و رویارویی با بورژوازی نیست، بلکه « در «کنار طیف لیبرال» و «هر دو «طیف کارگران و «بورژوازی لیبرال-طبقه متوسط» در یک روز خود را در معرض انتخاب – رفراندم- میگذارند.» و «بحثهای زیادی داریم که سعی میکنیم قد علم کند. بحث همکاری با نیروهای دیگر، به نظر من همکاری با نیروهای دیگر، طیفی از لیبرال – ناسیونال کرد، طیفی از نیروهای چپ هم هستند.»(5)
با چنین تحلیلی از مناسبات طبقاتی و تصویر مغالطه آمیز و هدفمند وانمود کردن صف بندی های منجمد سالهای 1340 در کردستان است که سال 1848میلادی برخی کشورهای پیشاسرمایه داری (هند و چین) را با ذهنیت پیشاسرمایه داری به هزاره ی سوم میلادی سال 2021 می کشانند. به این ترفند، تلاش می ورزند تا ثابت کنند که هنوز کردستان در همان دوران ماقبل سرمایه داری در انجمادی فریز شده، سکون دارد. آنان ما را به مارکس رجوع می دهند! این بینش که از سوی سید ابراهیم علیزاده رهبری می شود، برای توجیه دیدگاه خود، با استثمار مفهوم های کلی و انتزاعی مانند سوسیالیسم و...مدعی است که کردستان باید از مراحل گذار بورژوایی بگذرد و با عبور از مراحل گذار و در چارچوب حکومت ها و مناسبات بورژوایی، «جنبش ملی» پیروز شود... این بینش محلی گرا با دادن تصویری اشتباه از کردستان، محدودنگرانه، فرضی غلط را پایه قرار می دهد تا تئوری نادرستی از آن ارائه دهد. از این روی این استدلال را مغالطه آمیز و سفسطه می نامیم.
این بینش، ریشه بحران را در حضور سوسیالیسم و بینش انقلابی کارگری در کومه له و ایجاد حزب کمونیست ایران می داند و کمونیستها را«چپ پندارگرا»یی می شمارد که موجب بحران کنونی کومه له شده اند...
عباس منصوران-اسفند 1299/مارس 2021
زیرنویس ها و منابع
-1http://www.chiran-echo.com/2967.htm و http://www.azadi-b.com/?p=3062
2-http://www.azadi-b.com/?p=3062 جمال بزرگپور
3-عباس منصوران،آسیب شناسی توطئه حکومت اسلامی و احزاب بورژوایی در کردستان و عبور از خط قرمزها، سایت آزادی بیان،
(HTTP://WWW.AZADI-B.COM/G/2019/07/POST_251.HTML)
4- عادل الیاسی، آریان تی وی،۴ اوت ۲۰۲۰.
5- لینک سخنان ابراهیم علیزاده در کنفرانس سالانه تشکیلات آلمان حزب کمونیست ایران 2017،
HTTPS://WWW.YOUTUBE.COM/WATCH?V=K2TJRZ0NIHA&FBCLID=IWAR1BLYJVFU6XFKGHZY_SAT-CUQW-DSCZDIL9YGNTPPRS0ZWUBWBAPYXQYSQ
از ناسیونالیسم تا دولت های شب پا
تبیین ریشه های بحران از نگاه انحلال طلبان در رهبری خودبرگزیده ی کومه له (5)
«چهره ی فرایند زندگی اجتماعی انسان، همان فرایند تولید مادی، حجاب مه آلود و راز آمیزش را تنها آنگاه از هم خواهد درید که همچون محصول انسان، آزادانه، اجتماعیت بیابد [اشتراکی شود] و به مهار برنامه ریزی شده در آید ... فرد در این جامعه آزاد و شفاف جزیی از یک همبستگی آزاد است، به جای آن که به مفهوم سرمایه داری مدرن منفرد و اتمیزه شود.»(1)
در بخش های پیشین(2) این نوشتار، به پلاتفرم ائتلاف «انحلال طلبان» کومه له پرداخته و اشاره شده بود که سرانجام پس از آن همه انکار اختلاف های سیاسی و تشکیلاتی در حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان حزب (کومه له)، پلاتفرم انحلال طلبان، روز 21 ژانویه 2021 رونمایی شد.(3) و این اواخر به تناقض گویی در برابر هم پرداخته اند.
این دوستان در پی سالها پختگی، به جای سوسیالیسم انقلابی، ناسیونالیسم را برگزیده اند. آنان علیرغم سال ها و تجربه، با برخورداری از دریافت و شناخت تفاوت ها و ماهیت های دو مناسبات متضاد اجتماعی و دو بینش طبقاتی گزینه ی انحراف از سوسیالیسم را برگزیدند. به ویژه آنکه در بستر و سوخت و ساز شبه دولت های اقلیم در کردستان زیست می کنند و می بینند که در همین اقلیم «خودمختار» و محلی در شرایطی که توده های زیر ستم طبقاتی برای درخواست حقوق ابتدایی نان و دستمزد و کار و زیستی در خور انسان، همایش می کنند، چگونه به وسیله رهبران، رفقا و همرزمان سابق خویش، در نقش کارگزاران سرکوب و به رگبار بسته می شوند. آیا دوستان ما، نمی بینند که چگونه نفت، ارز، قدرت و حکومت اسلامی ایران و ترکیه و عراق هستند که در این میانه «داوری» می کنند! این دوستان با این همه واقعیت های تلخ جاری در برابر چشمان خویش، هنوز موضوع ستم ملی را پرچم ناسیونالیسم ساخته و به خوبی می دانند که حزب کمونیست ایران و به پیرو آن کومه له یعنی سازمان کردستان حزب در پراتیک و برنامه، در این افزون بر 40 سال، رفع ستم ملی را از جمله مهمترین وظایف مبارزاتی خود دانسته و می داند. به این معنا که موضوع ستم ملی به ویژه در کردستان و بلوچستان موضوع طبقه کارگر و جنبش سوسیالیستی است. حزب کمونیست، پرداختن به این موضوع را به پیروزی سوسیالیسم وا نمی گذارد. مبارزه برای رفع ستم ملی را در محور وظایف جاری خویش می داند، اما ضمانت اجرایی و پشتوانه ی رفع کامل این ستم ضد انسانی را به پیروزی انقلاب کارگری و برقراری خودگردانی شورایی-انقلابی مشترک زنان و مردان و یگان های مسلح زنان ومردان انقلابی جامعه می داند.
ناسیونالیسم، بیش از یک سده پیش بود که در پایه اقتصادی کلاسیک سرمایه داری که دم از استقلال اقتصادی-سیاسی می زد که در همان آغاز سده بیستم میلادی با چیرگی دوران امپریالیستی سرمایه، در هم پیچیده شد. از همان آغاز سده ی بیست میلادی (1900) بود که برهه ی ایجاد دولت-ملت به سرآمد. جهانگیری سرمایه، مجال نداد تا دولت- ملت به شیوه کلاسیک پدیدار آید. در برخی کشورهای آسیایی و آفریقایی و آمریکای لاتین جنبش هایی بیشتر از سوی بقایای بورژوازی کوچک و خرده بورژوازی پدید آمدند و زیر نام «جنبش های آزادیبخش» و گاهی چپ و پوپولیستی مبارزه کردند، اما یا تار مار شدند و یا به مناسبات اقتصادی –سیاسی حاکم پیوستند و کارگزار چرخش سرمایه شدند. نمونه ناصر در مصر، محمد مصدق در ایران، سوکارنو در اندونزی و قوام نکرومه در غنا و نیه رره و گاندی در سده بیستم و در این واپسین ها، جنبش های چریکی مانند ساندینیست ها در نیکاراگوئه و برزیل و پاراگوئه و... در شمار این مقاومت ها بودند. در ایران، بورژوازی ملی آنقدر ناتوان بود که در مجلس مشروطه، بیش از دو سه نماینده نداشت و زیر دست روحانیت (آیت الله ها بهبهانی و طباطبایی ها که نقش شورای نگهبان را داشتند) و بازار و ملاکین نشسته و صدایشان هم شنیده نمی شد. رضا خان سال 1299 پس از سرکوب جنبش های محلی، به تهران فرستاده شد و سلسه قاجار به تاریخ پیوست و برخی سران آن عشیره همراه میرپنج لیالخوف روسی که مجلس را به توپ بسته بود و صوراسرافیل ها را به دار، به پهلوی پیوستند تا پروژه ی پساقاجاری را برای سوخت و ساز سرمایه پیرامونی و دلال هموار و امن ساختند.
نفرات بورژوازی لیبرال، در قیام بهمن ماه1357 در قامت لرزان و ضمیمه ای جبهه ملی به رهبری کریم سنجابی و نهضت آزادی به رهبری مهدی بازرگان و ابراهیم یزدی ها، حکومت اسلامی را سایه بان شدند. این بورژوازی از همان نوزادی در ایران و ترکیه به شکل ناموزون و ناقص، وابسته شد و دنبالچه ی سرمایه داری بزرگ و متروپل گردید و به قدرت نیز نشانیده شدند تا روند نئولیبرالیستی گلوبالیزاسیون سرمایه را به پیش ببرند، قتل عام کمونیستها و سرکوب جنبش های کارگری را وظیفه مند شوند و در نقش دلالان سرمایه ی مالی و سوداگر و کالایی و انگلی و مصرفی و نه تولیدی، کارگزار انباشت و دَوَرانِ سرمایه به کار گرفته شوند.
مانیفست حزب کمونیست، برای نخستین بار آگاهانه و علمی، افسانهی «بورژازی ملی» و «دولت های ملی و مستقل» و «مترقی» را سپری شده خواند. از آن به بعد، میلیونها انسان و بیش و پیش از همه کارگران و زحمتکشان به سود بورژوازی «خودی» با شعار جنگهای «آزادیبخش» و «ملی» قربانی شدند. امکان وجود و برآمد «بورژواری ملی» و «مستقل» در ایران را آوتیس میکائیلیان (آ- سلطانزاده) نخستین دبیرکل حزب کمونیست ایران، نزدیک به یک سده پیش اینگونه ارزیابی کرد:
«ایران به خاطر فقدان سرمایه های بزرگ انباشت شده، نخواهد توانست با اتکاء به نیروی خود، صنایع بزرگ سرمایهداری را به وجود آورد. به علاوه عدم وجود شرایط مناسب انکشاف سرمایهداری، باعث میشود سرمایههای بزرگ انباشت شده در دست بورژوازی تجاری و ربا خوار به کاررفتن - چنانچه قبلاً دیدیم- در صنعت و به وجود آوردن کارخانجات و تاسیسات جدید متوجه کشاورزی شده و با استفاده از تمامی شیوههای استثمار عقب مانده، از نو وبال گردن دهقانان میشود...»(4)
کمونیست انقلابی، سلطانزاده (تیرباران در سال 1938 به دستور استالین)، در دومین کنگره کمینترن (انترناسیونال سوم) در ۲۵ ژانویۀ ۱۹۲۲ در جایگاه عضو هیئت اجراییه ی کمینترن، به نمایندگی از حزب کمونیست ایران در انترناسیونال سوم، به نقد بینش غالب در کمینترن در سیاستها و ارزیابی باور اشتباه به «بورژوازی ملی و مترقی» در ایران به رهبری رضا شاه و مواضع شوروی پرداخته و در حضور لنین، اعلام می کند:
«آنچه تعجب آور است این است که در اتحاد شوروی به مدح و ثنای این «قهرمان ملی» را بگویند در حالی که این «قهرما ن ملی» دربست در دست ارتجاع است»(5)
در این نگرش، کمونیست آگاه ما، به همراه «روی» از هندوستان و نمایندگانی از مکزیک، از انگشت شماران بود.
نزدیک به پنجاه سال بعد، در سال 1349 انقلابیونی همانند علی اکبر صفایی فراهانی، فرمانده چریک های فدایی خلق ایران در خیزش سیاهکل، (در دفتر تئوریک آنچه یک انقلابی باید بداند) «بورژوازی ملی» را «بورژازی ناکام» می شمارد که در مشروطه شکست تاریخی خورد و کمپرادوریسم به جای آن نشست و تنها کاریکاتوری از آن به جای ماند. رفیق مسعود احمدزاده، همرزم وی و از بینانگذاران چریک های فدایی خلق ایران نیز همزمان در سال 1349 در کتاب (مبارزه مسلحانه هم استراتژی، هم تاکتیک)، همسخن با صفایی فراهانی، «بورژوازی ملی» را موضوعی تاریخ گذشته اعلام می کند و برخلاف ارزیابی اشتباهآمیز زنده یاد بیژن جزنی، تمامی بخشهای بورژوازی در ایران را ضدانقلاب و دلال و کمپرادور می شمارد.
رفیق علی اکبر صفایی فراهانی نوشت: «آن چه كه امروز ما بورژوازي كمپرادور مي ناميم ديگر يك جناح از همه بورژوازي ايران نيست بلكه تمام بورژوازي ايران است بورژوازی ايران در هر سه جنبه بازرگانی، مالي و صنعتي داراي خصوصيات وابستگي به انحصارات جهاني و كليه خصوصيات ضد ملي و غيردمكراتيك است. ديگرنياز نيست كه هربار پس از كلمه بورژوازی، صفت كمپرادور و يا وابسته را تاكيد كنيم. اين بورژوازي در مقايسه با بورژوازي كشورهاي سرمايه داري در دوره خود موجودي ناقص و بيمار است و هرگز نمي تواند مسيري را كه آنها پيموده اند بپيمايد. اين بورژوازي درست بر خلاف تعريف كلاسيك بورژوازی، مخالف آزادي و طرفدار پر و پا قرص ديكتاتوري و متكي به امپرياليسم است. اين بورژوازي بدون وابستگي مالي و صنعتي به انحصارات جهاني قادر به ادامه زندگي نبوده و هرگز نمی تواند جامعه فعلي ما را از زير سلطه انحصارات جهاني به در آورد، چه رسد به رقابت در بازار هاي منطقه اي و جهاني. اين بورژوازي ماسكي است كه انحصارات جهاني در تسلط به بازار داخلي و رقابت در بازار هاي منطقه اي و بازرگاني جهاني گاه به گاه از آن استفاده مي كنند. دستگاه حاكمه منابع مالي و صنعتي ملي را به زيان زحمتكشان يعني اكثريت ملت ايران به رايگان پيشكش بورژوازي كرده ...»(6)
علی اکبر صفایی در این تحلیل ارزنده می افزاید: «اصلاحات ارضي سرآغاز همه طرح هاي دولتي بود كه حاكميت بورژوازي را تامين كرده و بازار روستا را به روي آن گشود. با همه اينها اين بورژوازي قادر نيست مراحل رشد را تا يك جامعه سرمايه داري توسعه يافته بپيمايد... انحصارات جهاني در كشور ما كه از طريق صدور كالا و سرمايه و غارت صنايع ، مواد خام و ثزوت ملي ما را به مراكز جهاني خود منتقل مي سازد، ثانيا سيستم توليد ناقص كالا و عقب ماندگي صنعتي امكان رقابت با انحصارات غول پيكر جهاني را به بو رژوازی عليل ايران نمي دهد.
قشر بورژوازي ملي در بورژوازي وابسته ايران تحليل رفته و خصوصيات ترفي خواهانه خود را نيز از دست داده است .
افكار و ايده ال هاي بورژوازي ملي به صورت مسخ شده در تحولات اخير ظاهر شده و اعتبار خود را از دست داده است. »
با این همه سند، بایسته بود که زنده یاد رفیق منصور حکمت که 60 سال پس از سلطانزاده و 8 سال پس از رفقا صفایی فراهانی و احمد زاده از«افسانه بورژوازی ملی» سخن گفتد، از این مراجع تاریخی و انقلابی نیز یاد می کرد.
«سرنوشت» کشورهای پیرامونی همانند ایران و ترکیه با ورود سرمایه به مرحلهی امپریالیستی، چون «تقدیری» شوم، در آسمان سرمایه نوشته شد. سرمایه ربایی، دلالی و تجاری و سوداگر واپس مانده در کشوری همانند ایران نه میخواست و نه میتوانست نقش مترقی داشته باشد؛ ازهمین روی رضاخان و دولت وی که سر فرمانده دولت چنین سرمایهداری بود، نیز، تنها به سوی گماشتگی و امنیت سرمایههای جهانی رویکرد داشت و خود از جمله کارگزاران چنین مناسباتی بود. بنابراین در ادامه و در جانشینی وی، بورژوازی دلال- کمپرادور ایران، از هرنوع بورژوازی تجاری و سوداگر، رذلتر و ارتجاعیتر نمایان شد. حکومتهای کمپرادور- دلالها، الیگارشی پهلوی و حاکمیت اسلامی سرمایه در حکومت اسلامی، ارگانها و کارگزاران سرمایه جهانی بوده و میباشند. حکومت اسلامی با بنیانگزاری خمینی، ادامه راه رضاخان بود، به همان گونه که داعشیسم، زاده و خلف خمینیسم گردید تا پاسخگوی ضرورت سرمایه و جنگ های نیابتی در یک تناقض تاریخی باشد.
«توپخانهی سنگینی» که به بیان مانیفست: با «بهای کالاهای ارزان» دیوار چین را در هم میکوبید، دیوار امپراتوریهای چین و روسیه و هندوستان و برزیل و مصر را از آسیا تا آفریقا و تمامی جهان در هم کوبید، اما «جهانی همشکل و همانند خویش» نیافرید و «وحشی ترین ملل را به سوی تمدن » نکشانید. با جهانی شدن سرمایه، تضاد بین از خود بیگانگی انسان و خودآگاهی انسانی و تضاد بین بردگی جدید و رهایی، ژرفتر شد. «مدنیت» بورژوایی به بربریت کامل بازار آزاد و فلاکت و کشتار و سرقت هستی جامعه و طبیعت انجامید و به بحرانهای دورهای هر دم متراکمتر و مرگ آورتر کنونی کشانیده شد. مانیفست به درستی این روند را ارزیابی کرد: «نتیجه الزامی این وضع تمرکز سیاسی ست.» سلطهی قهرآمیز سرمایه بر تودههای زیر استعمار از ملزومات سرمایه و انباشت ناشی شده و نوعی «پیشرفت» خوانده میشد، اما در کاپیتال مارکس، گسترش استعماری سرمایهداری، نمونه استعمار بریتانیا در هند، «چیرهگی منفی» نامیده شد. مخوف بودن این سلطه و کشتار بومیان و بردهگان در آفریقا و قارهی آمریکا، افشا شد. در مانیفست حزب کمونیست، چیرگی بر طبیعت از سوی گسترش سرمایه ارزیابی میشود و در کاپیتال مارکس و انگلس، داهیانه از تجاوز شیوه تولید سرمایهداری بر«محیط طبیعی و تخریب منابع دیرپای حاصل خیز» سخن گفته میشود.
اقتصاد آزاد و مستقل و ناسیونالیسم به تاریخ پیوسته، اما روبنای خود را همانند مذهب به جای گذاشت. به همانگونه که اسلام سیاسی برای حفظ مناسبات سرمایه از کنج حوزه ها و مساجد و قبرستان ها بیرون آورده شد تا در ایران حکومت اسلامی ایجاد کنند و به حکومت های اسلامی ترکیه، افعانستان، پاکستان و اخوانیسم مصر و داعش برآیند و جنگ های ارتجاعی را به نیابت از سرمایه داران متروپل به پیش ببرند. در چگونگی این فراگشت سیستم ایدئولوژیک هزاران ساله ارتجاعی، در آغاز هزاره ی سوم میلادی، سیستم بوروکراتیک و فرماندهی مستقیم سرمایه و اینکه چگونه به قدرت می رسد و سوخت و ساز سرمایه را به عهده می گیرد و به گونه ای با زیربنا « انطباق» می یابد، جای بررسی است. این حکومت های «امیرانی» یا به بیان آنتونی گرامشی «قیصرگرایی»های مرتجع و فاشیستی به گونه ی خمینیسم، با شعار ملت-رهبر، یا اردوغان با شعار «ملت-نژاد- مذهب» به جای ملت-دولت می نشینند.... ادامه دارد
در بخش بعدی این نوشتار به «رجعت» رهبری کنونی کومه له به تحلیل نیمه فئودال-نیمه سرمایه داری می پردازیم....
عباس منصوران- هفته دوم اسفند ماه 1399-هفته نخست مارس 2021
زیرنویس ها و منابع:
-------------------------------
1- مارکس گفتاورد از کوین ب. اندرسون، در باب جوامع پیرامونی، جوامع پیرامونی-قومیت، ناسیونالیسم و جوامع غیرغربی، ص 307 ترجمه فارسی حسن مرتضوی، نشر ژرف تهران، 1394.
-2http://www.chiran-echo.com/2967.htm
-3-http://www.azadi-b.com/?p=3062
4- آ.سلطانزاده، انکشاف اقتصادی ایران و امپریالیسم انگلستان، فصل 12، ص 164. ترجمه ف. کوشا، تهران نشر مازیار تهران، 1383.
5- همان منبع 4.
6- علی اکبر صفایی فراهانی، آنچه یک انقلابی باید بداند، ص5 و ص۵۶ و ۵۷. https://www.iran-archive.com/sites/default/files/sanad/safaii-farahani-anche-yek-enghelabi-bayad-bedanad.pdf
تبیین ریشه های بحران از نگاه انحلال طلبان در رهبری خودبرگزیده ی کومه له (4)
در بخش های پیشین(1) این نوشتار، به پلاتفرم ائتلاف «انحلال طلبان» کومه له پرداخته شد. اینک به نظر می رسد که «ائتلاف» دوستان، برای رهبری، دچار کشمکش شده است. کاک جمال بزرگپور از سویی صادقانه با اعلام و پذیرش بیرونی کردن دیدگاه خود که دیدگاه بقیه دوستان نیز بود پیشتاز شد. وی علیرغم اندرز دیگر رفقای خویش که او را از بروز زودهنگام دیدگاه مشترک هشدار داده بودند، تمامی انکارها و ادعاهای رهبری را مبنی بر انکار «اختلاف سیاسی» در کومه له را نقش برآب کرد. این اقدام با واکنش اجتماعی جنبش سوسیالیستی و فعالین کارگری و کمونیست های حزب و کومه له به ویژه در کردستان روبرو شد. همین واکنش سبب تنها گذاشتن کاک جمال از سوی همراهان گردید. کاک ابراهیم علیزاده سکوت کرد و دو سه نفر مدعی رهبری به دیوار حاشا و انکار پناه بردند. در این میانه، حسن رحمان پناه در رقابت که خود را لایقتر از کاک جمال برای چهره ی کمیته مرکزی کنونی کومه له می داند، در برابر ایشان برآمده است. او «دوآتشه تر»از مدافعین استراتژی حزب کمونیست، تمامی پلاتفرم ائتلاف کاک جمال را انکار می کند و خویش را روی کاغذ هم نه، بلکه روی هوای مجازی «مدافع» حزب و انقلاب (؟) می شمارد. هم او، که در پی دیدگاه کاک ابراهیم علیزاده با کاهش شمار کارگران تا یک سوم، با نفی امکان تحقق سوسیالیسم در ایران، با نفی پدیده ی اسلام سیاسی، با کاربرد «ادبیات» زشت و نا سزا به نیروهای سوسیالیستی، و با برخورداری از موقعیت و حکم دبیر اولی از رهبری، به بگیر و ببندها و سلطه خفقان، بازجویی، اخراج و سرکوب رفقای مدافع خط و مشی انقلابی حزب کمونیست ایران و کومه له در اردوگاه پرداخت و می پردازد، اینک با کپی برداری از نقد ما به جمال بزرگپور به همانگویی پرداخته که نشان از کشاکشی دوباره در ائتلاف انحلال طلبان دارد.
برخلاف تلاش رهبری کمیته مرکزی خود برگزیده ی کومه له، هر نوآموز علوم سیاسی می داند که نفی پیروزی و تحقق سوسیالیسم در ایران از سوی حسن رحمان پناه، نفی انقلاب کارگری، نفی ضرورت سرنگونی انقلابی حکومت اسلامی و نفی ضرورت آلترناتیو سوسیالیستی و شورایی و انقلابی کارگران و زنان و تهی دستان شهر و روستا معنا می یابد. این دیدگاه مشترکی است که بخش های تکمیلی آنرا از زبان کاک ابراهیم علی زاده و سخنگویشان، عادل الیاسی بیان می شدند تا سناریو زردی به نام «مرحله بندی» انقلاب و وحدت با «طبقه متوسط» و «لیبرال ها» ساخته شود. این پروژه به دست همین چند دوست برگزیده ولی ناهمساز با هم، پیوستارهمان ریل ناسیونالیست-رفرمیستهایی است که به اصطلاح دو «کومه له زحمتکشان» را جدا کرد و در سطح سراسری و اتحاد پایدار در سطح منطقه ای با «مرکز همکاری های احزاب کردستانی» یعنی چهار تشکل زحمتکشان و حزب دمکرات ها که به بیان کاک ابراهیم علیزاده، «همان کومه له ها و دمکرات های قدیمی که تکثیر شده اند» پیوست می داد. این سناریو، تنها برخلاف سوگند و آیه های موتلفین، سخن یک فرد نبود، بلکه یک دیدگاه استراتژیک بود. به بیانی ساده، نفی انقلاب کارگری محور مرکزی این روند و تلاش بود. در برابر این نفی، یک روایت سیاه وجود داشت- روایتی که، به سرنگونی غیرانقلابی، به اتحاد و ائتلاف با نیروهای غیرانقلابی و بورژوایی و لیبرال در اپوزیسیون تن می سپارد، به حاکمیت احزاب چشم دوخته، به حاکمیت بورژوازی به جای استثمار شوندگان ره می پوید و به جای شوراهای انقلابی و خودگردان، به پارلمانتاریسم و حکومت مرکزی و فدارلیسم محلی چشم دارد.
ناسیونالیسم تا دولت های شب پا
عنوان پیوستار تئوریک این نوشتار است که نشر خواهد یافت....
عباس منصوران
3 مارس 2021
منابع
----------
-1http://www.chiran-echo.com/2967.htm
تبیین ریشه های بحران از نگاه انحلال طلبان در رهبری کنونی کومه له:اختلاف در ائتلاف کاک ابراهیم علیزاده (3)
• «کشمکش های درونی یا بە تعبیری بحران در کومەلە و حزب کمونیست ایران بار دیگر این حزب را در آستانە احتمال انشعاب دیگری قرار دادە است.» (ج. بزرگپور)
• «متأسفانە بە نظر میرسد کە با گذشت هر دورە چند سالە، این کومەلە همراە آن حزب کمونیست نیز اگر چە در اشکال متفاوت، اما با رویکردی مشابە (کە بعدا بە آن خواهیم پرداخت)، با کشمکش درونی یا همان بحران روبرو میشود.»
• «کومەلە نیز بە شاخەای از حزب سراسری تبدیل شد.»
راه حل منطقی:[این مانع را بردارید! کومه له را رها کنید! حزب سراسری را بردارید! این است چکیده تلاش رهبری خودگزیده کومه له- داخل کروشه از ع. منصوران].
• «واقعیت این است کە بازتاب تمایل ناسیونالیستی در کومەلە در مقاطع مختلف، با توجە بە شرکت و دخالت کومەلە در جنبش برای رفع ستم ملی در کردستان، انکار ناشدنی است…» [یک اقرار درست از بحران کنونی است]
• «در بحرانی کومەلە غرق در جنبش ملی و گرایش بە ناسیونالیسم و ادغام در آن گرایش معرفی میگردد، بحران دیگر کومەلە بە بی توجهی! بە جنبش ملی و بە حاشیە راندن آن ارزیابی میگردد.»
• «این اختلافات در بسیاری از موارد دلایل واقعیتر و بە عبارتی زمینی تری مربوط بە مبارزە سیاسی و طبقاتی داشتەاند.»
• «تا جائیکە بە کومەلە بر میگردد، این تمایل ...نتوانستە است علیرغم بروزات گاە و بیگاە خود بە وزنە سنگینی در جهت گیری های سیاسی در کومەلە تبدیل شود.»
• «کومەلە باید خود را آمادە و پذیرای اصلاحاتی در شیوە و سبک کار در همە عرصە های مختلف فعالیت خود کند .» (1)
• ...» (داخل گیومه همه از کاک ج. بزرگپور)
با این همه اقرار در چندین صفحه آ4 آیا دیگر جایی برای تبیین بحران باقی می ماند!؟
با این همه، هنوز هم انحلال طلبان، اصرار می ورزند که «این ها اختلافاتی کمرنگ» هستند... و «بزرگ اش جلوه می دهند»! شاید برای بسیاری از کسانی که داوری اشان بر مبنای شناخت و آگاهی طبقاتی و اندیشه سیاسی است، همین گفتاوردها (نقل قول) برای پی بردن به ریشه بحران و سمت گیری بیانیه ی سیاسی که کاک جمال مسئولیت تنطیم آنرا پذیرفته، بسنده باشد. و بی گمان بدون نیاز به تحلیل و تفسیر، از همین تبیین بحران از زبان مرجوعین به گذشته، به آسانی می توان ریشه بحران و جهت گیری طبقاتی و سیاسی کمیته مرکزی خود برگزیده کومه له به رهبری کاک ابراهیم علیزاده و نظریه پرداز آنها-دوست خوب و مورد احترام من به سبب اعلام رسمی دیدگاه خود- کاک جمال را دریافت.
در بخش یکم و دوم این نوشتار، اشاره شد که سرانجام پس از آن همه تلاش برای انکار اختلاف های سیاسی و تشکیلاتی، پلاتفرم انحلال طلبان، روز 21 ژانویه 2021 رونمایی شد.(2) «بازگشت» و «شأن نزول» منشور کمیته مرکزی کومه له به قلم کاک جمال و همراستا سازی کومه له «خود» با «مرکز همکاری احزاب کردستانی» و نزدیک به حزب دمکرات کردستان عراق(بارزانی ها)، زمینه و ذهنیت و اندیشه ای دیرینه دارد.
در دو بخش پیشین این نوشتار، ثابت شد که صاحبان پلاتفرم کمیته رهبری خود برگزیده ی کومه له (کنگره 17 سال 2017) با نفی تا کنونی استراتژی انقلابی-شورایی کومه له، تمام این دوران سازمانیافتگی، مبارزات و جانبازی ها را «شکست» می نامند. آنان خواهان «تغییر در کومه له» برای رجعت به گذشته یعنی سالهای 1357 و 58 خورشیدی هستند. آنان بحران را بر خلاف ادعای کاک ابراهیم که در حرف آنرا «کمرنگ» و «حاشیه ای» و «بزرگنمایی» جلوه می دهند، در عمل با سه سال مهندسی برای عملی کردن رجعت، تاریخ دارد. برای این بازگشت به ریل رجعت و به سقوط افکندن کومه له، از پیش پای برداشتن هر بازدارنده ای را پراتیک خود قرار داده اند. اینان، شبانه روز، تیشه به دست، حزب کمونیست ایران و کومه له انقلابی را نشانه گرفته اند. مانع پیش پای راهیان به رجعت، آن استراتژی و حزبی است که کومه له را تا کنون رهبری و نمایندگی می کرده است. از این تجدید نظر طلبان در استراتژی کومه له باید پرسید که اگر بنا به ادعای شما باور کنیم که «اختلاف ها کمرنگ»هستند، این سند سیاسی اتان که به دست کاک جمال تنظیم و امضا شده به چه معنا است؟! برای کسانی که از پراتیک و از تلاش های انحلال طلبانه شبانه روزی شان بی خبرند، این تومارها و غوغا ها و میهمانی ها و سفرها و تماس های خطرآفرین خانه به خانه و نفر به نفر برای وارونه نمایی اختلاف ها و اقدامات به چه هدفی است و چگونه حاشا می کنند؟
تغییر پرچم و لوگوی کومهله، برداشتن نام سازمان کردستان حزب کمونیست ایران پس از 40 سال!
این ادعای پلاتفرم نویسان و کاک ابراهیم به چه سودا و عزیمتی است که ریشه بحران را وجود «حزب کمونیست ایران» و در رویکرد و پراتیک 40 ساله ی کومه له به رویکرد حزبی و حاکمیت شورایی کارگران و زحمتکشان می داند؟! باید از اینان پرسید که: اگر تا کنون شفاهی و قطره چکانی و میان سطور زمزمه می کردید، با بیانیه سیاسی و تغییر پرچم و لوگوی کومه له و برداشتن نام کمونیسم و سازمان کردستان حزب کمونیست ایران پس از 40 سال چه مبادله و سودایی در سر دارید!؟ شما با 20 سال دیرکرد، همان سخنان را می گوئید و همان وظیفه ای که آقای عبدالله مهتدی و عمر ایلخانی زاده به رهنمود رهبران وقت اتحادیه میهنی کردستان عراق برای خود تعیین کرده بودند پیگیر نیستید؟! آیا اشاره ی اخیر آقای عبدالله مهتدی به کاک ابراهیم که: شما بیست سال دیر آمدید و برای حضور در رهبری «بره ی» کردستانی زیاد دلخوش نباشید، به معنای «تعیین نرخ میان دعوا نبود»؟! پلاتفرم کاک ابراهیم به قلم کاک جمال در آنجا که تاکید دارد که بحران هنگامی ریشه گرفت که: «کومەلە نیز بە شاخەای از حزب سراسری تبدیل شد.» به این آشکارگی، انحلال مانع سرراه یعنی حزب وکومه له انقلابی و بازگشت به کومه له ی پوپولیست را در پیش نگرفته است! تنها ساده اندیشان را می توان برای برهه ای نامشان به تومار آورد و فریب داد که: تومار برای شرکت شما در کنگره است و برایشان نوشتاری نوشت. با این همه نمی توان پشت بام رفت و فریاد زد که بردارید این مانع سر راهمان، این حزب لعنتی و کومه له ی حزبی را تا ما بتوانیم با «پرش بدون مانع» و یا با یک پرش سه گام به گذشته رجعت کنیم! شما پشت ترییون رفته اید و پلاتفرم خود را به قلم کاک جمال منتشر کرده اید و پرچمتان را هم که مدتها پیش طراحی کرده بودید را رونمایی کرده اید و دیگرانتان هم کف زده اند! کاک جمال بزرگپور و دبیر اول کومه له و همراهانشان در پی آقایان عبدلله مهتدی و عمر ایلخانی زاده پس از بیست سال، این استراتژی حزب کمونیست ایران و شاخه کردستان آنرا برای کردستان و کومه له مورد نظر آنها، اینگونه و به این روشنی مضر و ریشه بحران اعلام می کنند:
«وظایف ما از افق دیگری کە عبارت باشد از سازمان دادن انقلاب کارگری و برقراری سوسیالیسم در ایران» و اینکه همین استراتژی انقلابی را که یکی از وظایف خود را اعلام آلترناتیو سوسیالیستی و شورایی به جای افق ناسیونالیستی و حاکمیت بورژوایی احزاب می شمارد و اعلام می کند که: «وظایف ما....محدودیت ها بە جنبش دیگری در کردستان، جنبش ناسیونالیستی..» است.
شما خواهان حذف این استراتژی هستید. عزیمت و رجعت شما، اراده گرایانه و سلیقه ای نیست، بلکه یک الزام سیاسی و طبقاتی است.
یکی از دستاوردهای وظایف انقلابی کومه له، در این چهل و اندی سال مبارزه طبقاتی، ترویج و تبلیغ و سازماندهی آگاهی نسبی طبقاتی و سازمانیابی شورایی به سود طبقه کارگر و فرودستان شهر و روستا بوده است. بنا به همین عینیت و ذهنیت حزبی-طبقاتی و حضور فعالین جنبش کارگری-سوسیالیستی در کردستان و تماس طبقاتی با دیگر نقاط ایران استکه هنوز کردستان ایران در انحصار و به مالکیت احزاب ناسیونالیستی در نیامده است. بنا به همین دستاورد سرنوشت ساز است که در فردای سرنگونی انقلابی حکومت اسلامی با سازمانیابی شوراهای انقلابی زنان و مردان و فرودستان به پاخاسته از زیر ستم، کردستان با خودگردانی شورایی اداره خواهد شد. بر خلاف بینش «بازگشت به عقب» و اینکه چرا از سوی حزب کمونیست ایران در کردستان- کومه له به پیشبرد استراتژی انقلابی و نیز ایجاد «محدودیت ها به جنبش دیگری در کردستان، جنبش ناسیونالیستی » هدایت شد، یک دست آورد افتخار آمیز کومه له بوده است. باید از بیانیه نویسان پرسید، آیا بازگشت شما به عقب، برداشتن «محدودیت ها به جنبش دیگری در کردستان، (یعنی) «جنبش ناسیونالیستی» و انحلال کومه له در مرکز همکاری های احزاب کردستانی نیست!؟ یعنی همانان که با میانجیگری «نورف» -که انحلال جنبش های مسلحانه و انقلابی را به عهده دارد- در سال 2019 در نروژ با رژیم مذاکره کردند و در تلاش بودند که شما را باخود ببرند و ما برملا و دخالت کردیم؟!
نفی کومه له
به برداشت پلاتفرم سیاسی و تومار نویسان به ر هبری کاک جمال و کاک ابراهیم علیزاده، باید به کومه له ای بازگشت که «محصول جامعه ای» بود که کومه له در آن پدید آمد. این هسته و پیام منشور سیاسی ناسیونال- رفرمیسم است. بازگشت شما- یعنی از کومه له انقلابی به پوپولیسم نیمه فئودالی-نیمه سرمایه تحلیل نادرست و واپس مانده ی دهه ی پنجاه خورشیدی است حتا. این یک نه غیرانقلابی به کومه له ای است که افق سوسیالیستی را برگزید و به کومه له ای است که افق رهایی زنان و مردان را زمینه و میدانی سوسیالیستی بخشید، نفی کومه له ای که سازمان کارگران در کردستان بود و هست، نفی کومه له ای که شوراگرا و سازمانده حاکمیت شورایی است، نفی کومه له ای که پیشمرگه های مسلح اش به آگاهی طبقاتی رسیده و خویش را بازوی مسلح و ارتش سرخ کارگران و ضمانت اجرایی و برقراری شوراهای خودگردان کارگران و زنان و تهی دستان شهر و روستا دانستند و می دانند، نفی کومه له ای است که با تمامی کارگران و خلق های زیر ستم ایران و جهان و همه ی بخش های کردستان هم طبقه و هم افق و هم پیوند می داند، نفی کومه له ای است که هر عضوش سمبل رفاقت، آگاهی، وفاداری، رادیکالیسم یعنی دست بردن به ریشه ی نابرابرای ها و ستم ها، الگوی شجاعت پرنسیپ (اتیک) که با اخلاق (مورال) مناسبات واپس مانده منافات دارد، نماد اعتماد، شخصیت انقلابی، اعتبار، مدافع برابری زنان و نفرت از تعرض به زنان شناخته شد است. نفی شما، نفی ارزش های رفقای همیشه ماندگار در شمار جعفر شفیعی ها و صدیق کمانگر ها و هزاران رفقایی است که با شعار زنده باد سوسالیسم جان باختند، زخمی و مجروح شدند و هنوز ایستادگی دارند. رویکرد شما یا بهتر بگوییم پسگرد شما، نفی تلاش ها و مبارزات و آرمان های آنان است، نفی کومه له ای است که به جای قوم پرستی و ناسیونالیسم، در نوروز 58 کاروان همراهی با شوراهای خلق ترکمن را سازمان می دهد و در راه ترکمن صحرا جان می بازد، نفی کومه له ای است که صدای انقلاب ایران را در سراسر ایران پژواک می دهد با صدای انقلابی رفیق محمد کمالی پژواک می یافت. آنان همان کومه له ای را رهپویند و در افق دارند که دستکم دو نمونه و نصف آن شوربختانه در گرداب بورژوا-ناسیونالیسم گرفتار آمده اند. آنان که مخالف برنامه کومه له برای «برداشتن محدودیت های ناسیونالیستی» هستند و به آشکارا در پلاتفرم خود نوشته اند به هر وسیله متوسل می شوند و شده اند تا به هدف خود برسند-این را ماکیاول، مشاور امیران سده ی 15 میلادی ایتالیا می آموخت. ما بر آن هستیم که برای رسیدن به اهداف انسانی نمی توان و نباید از وسایل غیرانسانی استفاده کرد. این را مارکس به ما آموخته است. برای انسان های آزاده هیچ بت و هیچ فتیشی، مقدس نیست. زیراکه فتیشیسم بردگی فردی و اجتماعی می آورد و اسارت فکری حاکم می گرداند.
کومه له محصول جامعه ماقبل سرمایه داری نبود و نیست
عزیمت کنندکان به گذشته می نویسند که کومه له باید :«کار و وظیفە خود و عجین شدن با جامعەای کە محصول آن بود» متمرکز شود. «جامعه ای که محصول آن بود» به بیان کاک جمال و همراهان، یعنی جامعه ی پیشا سرمایه داری و «محصول آن» یعنی کومه له سال 57 تا 58 که جامعه را «نیمه فئودال –نیمه مستعمره» می دید. آیا آنگونه که کاک ابراهیم علیزاده آنان را سیاستمدارانه از هرگونه ماهیت و وابستگی و وظایف طبقاتی مبرا جلوه می دهد و آنرا همردیف «حزب دمکرات و کومه له هایی که تکثیر شده اند» می نامد، و به فرض اینکه تحلیل پوپولیستی -مائوئیستی در همان 43 سال پیش از سوی گرایش انقلابی کومه له نقد نشد و نیز جامعه در این نیم سده منجمد مانده است؟!
بینشی که بنابه تحلیل نادرست کنگره اول و دوم کومه له، کردستان را «نیمه فئودالی» می خواند، محصول آن جامعه نبود، بلکه بینش ماقبل آن جامعه بود که در سال 58 نقد شد. هرچند«در مثل مناقشه نیست» این ادعای رهبری خودخوانده کومه له که کومه له بنا به: «کار و وظیفە خود و عجین شدن با جامعەای کە محصول آن بود» همان اندازه به شوخی شباهت دارد که رهبری و ساختار کنونی حزب دمکرات کردستان ایران خواهان بازگشت به دوران زنده یادان، قاضی محمد و سیف قاضی باشد.
انکار طبقه کارگر و ضرورت انقلاب، توجیه گر بازگشت
این بینش بازگشت به تحلیل و دوران عشیرتی استکه حزب و کومه له را به اینگونه و بنا به این توجیه به قربانگاه می برد. اینها دارند، انحلال حزب و کومه له را به آستانه سرنوشت ساز می کشانند و عزمشان را جزم کرده اند تا به «بازگشت» به کومه له ای که «محصول جامعه ای» مفروض اشان است، اسباب کشی کنند. این دوستان، راهیان جامعه ی ذهنی اشان هستند که در آن نه از حاکمیت مناسبات سرمایه داری خبری است و نه از طبقه کارگر نشانی است و تنها خواست ملی بر پرچمشان نگاشته شده، بی آنکه به سرانجام رفع ستم ملی، بدون رفع ستم طبقاتی در کردستان همسایه در عراق بنگرند!! آیا برای توجیه پوپولیستی تری، بهتر نیست از دوستان خود در «مرکز همکاری احزاب کردستانی» به ویژه از آقای مهتدی بپرسند که جامعه کردستان در چه مرحله ای از مناسبات تولیدی- طبقاتی است؟! جمع ائتلافی، به رهبری کاک ابراهیم علیزاده، حتا انکار می کنند که در ایران نیز طبقه کارگر طبقه اصلی و آنتی تز سرمایه داری، یعنی نافی وجه میرنده و ایجابی وجه انقلابی در جامعه است و انکار می کنند که انقلاب کارگری شدنی است! اینان همگی پرچم اشان هم الگو و همرنگ است-سرخِ سرح- کومه له نامشان است، برخی از سوسالیسم دم می زنند و همگی از خلق کرد می گویند، در نفی طبقه کارگر هم پیمان هستند، در انکار ضرورت سرنگونی انقلابی مناسبات حاکم و حکومت اسلامی اش و انقلاب کارگری و از ضرورت پیشروی این انقلاب برای تحقق سوسیالیسم همزبان و در دشمنی با کمونیستها هم پیمان هستند. کافی است به کینه توزی این جمع نسبت به کمونیستها و گشودن آغوش باز به سوی یکدیگر بنگریمٍ؛ در این هم پیمانی جمع اضدادی که هریک برای دیگر در همین مرکز همکاری ها خنجری در آستین دارند بنگرید.
ائتلاف کاک ابراهیم، تا بتوانند شمار کارگران را تا یک سوم آمار موجود دولتی هم کمتر نشان می دهند و تا بتوانند شمار «طبقه متوسط» را وزین جلوه دهند و خواهان اتحاد کارگران با آن و حتا لیبرال ها هستند (کاک ابراهیم علیزاده) و حتا یکی از دانشجویان مکتب سوسیال دمکراتی راست شان، فخرآورانه به گستاخی گویی امیر، انکار می کند که خیزشهای 96 و 98خیزش تهی دستان بود و مهر طبقاتی داشت! و با توهین به جنبش سراسری و خونین می گوید: «عده ای بودند که نه کارگر بودند و نه بیکار، بلکه بیکاره و هیچ ربطی به طبقه کارگر نداشتند، بدون وابستگی طبقاتی، عده ای که به این دلیل به خیابان آمدند که چیزی برای از دست دادن نداشتند! [جان ناقابلی، که آن هم بود و نبودش الاسویه بود- زیرا که کارگر برای از دست دادن، چیزی دارد، اینها به این دلیل به خیابان ها آمدند (به این بیان، مرده و زنده اشان یکسان بود). کارگران 30 چهل هزار نفری هستند و متمرکز در شرکت نفت و از حقوق خوب هم برخوردارند و بنابراین به خیابان هم نمی آیند واعتراضی هم ندارند...» (عادل الیاسی- عین این کج دهنی های موهن در اسناد ضبط شده پلنوم موجود است). برای سوسیال دمکرات راست، نفر و شمار مهم است. گویی سرمایه داران حاکم در ایران به صورت طبقه از یک میلیون نفر فزونتر هستند که حاکمیت و مناسبات حاکم را در دست دارند! گویی ارزش ها و درآمدهای جامعه، از امدادهای غیبی می رسند و از استثمار نیروی کار و ارزش افزوده و کار رایگان کارگران سرچشمه نمی گیرند! توجیه دیدگاه بورژوایی به هزینه نفی طبقه کارگر به عنوان طبقه اصلی مناسبات حاکم، در پلنوم کمیته مرکزی حزب و کومه له، آشکار است که خواهی نخواهی یک وظیفه طبقاتی به شمار می آید و آشکار است که بی درنگ، مورد نقد و برآشفتن ما قرار گرفت و گوینده آنرا توهین کننده به جانباخته گان و اسیران خیزش های دی 96 و بهمن 98 جنبش کارگری خواندیم (اسناد برخورد ما در سال 2019 موجود هستند).
کاک جمال در پاسخ به یکی از اندرزگویان «آشتی» پس از انتشار پلاتفرم خود باز هم به انکار می پردازد: «آنچە کە تا کنون بە عنوان گرایشات سیاسی در حزب کمونیست ایران معرفی شدە است، تنها تبیین و ارزیابی رفقای کمیتە مرکزی حزب کمونیست ایران (همراە با چند تن از جریان حکمتیست ها) از اختلافات موجود در حزب است.»
هنوز هم انحلال طلبان، اصرار می ورزند که «این ها اختلافاتی کمرنگ» هستند... و «بزرگ اش جلوه می دهند» و حتا «یک صفحه آ4 هم ارائه نشده» ... ادامه دارد...
1- تمام گفتاوردهای بالا از نوشتار جمال بزرگپور، زیر نام«پیشروی جریان چپ و سوسیالیستی در کردستان، از کدام مسیر؟»
1-http://www.azadi-b.com/?p=3062
2- همان منبع شماره 1.
پلاتفرم سیاسی رهبری ائتلاف کمیته مرکزی کومه له
(2)
عزیمتی به سوی «رجعت» در بخش نخست این نوشتار، اشاره شد که سرانجام پس از آن همه تلاش برای انکار اختلاف های سیاسی و تشکیلاتی به هدف پیشبرد پنهانی پروسه کامل انحلال حزب و کومه له از درونمایه انقلابی، پلاتفرم انحلال طلبان، روز 21 ژانویه 2021 رونمایی شد. کاک جمال بزرگپور در نوشتهای زیر عنوان «پیشروی جریان چپ و سوسیالیستی در کردستان، از کدام مسیر؟»(1) وظیفه ی تنظیم انتشار پلاتفرمی شد که خود سالها پیش، برای نخستین بار پس از رجعت آقای مهتدی واگویه های بازتولید ناسیونالیسم را به زبان آورده بود. این یاران امروزین دور هم، همه هیچ نگفتند. خاموشی اشان نشانه ی رضایت بود به انحلال بود. از این طرح به گفتگو نگذاشتند و در عمل پشتیبان و پشبرنده ی طرح «تاقچه» ای شدند. این دوستان، بدون اینکه یک صفحه آ5 هم مستند ارائه دهند، بیشتر از آنجا که مخاطبین اشان محلی بودند، در رسانه های کردی و نشست ها و دیدارهای هفتگی و گاهی در هفته چندین بار، گفتند. اما چیزی ننوشتند تا دیوار انکارشان، بلند باشد. مدافعین خط رسمی حزب کمونیست و کومه له در هر مجال، کنگره، پلنوم، بولتن و نوشتارهای درونی و بیرونی به نقد آن برآمدند و به دیالوگشان خواندند تا اشتراک ها و اختلاف ها نمایان شوند. نیامدند و بازگشت خود را حاشا کردند.
منشور سیاسی تنظیمی از سوی کاک جمال برگپور، بنابراین تازگی ندارد اما برای نخستین بار است که بیرونی شده و یک بیانیه سیاسی به شمار می آید. این همانگویی موضع گروه آقای مهتدی و سپس «روت سوسیالیستی» در پی سیاست «تغییر در کومه له» و «عقب نشینی» (بخوان رجعت و بازگشت به ناسیونالیسم) و «پذیرش شکست» است. از این آشکار تر نمی کشود گفت که کاک جمال می نویسد: «تغییر در کومه له»، «عقب نشینی» و «پذیرش شکست» این چیزی جز رجعت به 50 سال پیش نیست. این بیانیه، به آشکارا مخالف سازمانیابی حزب کمونیست ایران، نقش محوری کومه له در آن و در اساس مخالف با فراگشت بینشی پوپولیستی کومه له پیشا 1358 از پوپولیسم و مائوئیسم به بینش سوسیالیستی و کارگری است. منشور سیاسی کنونی «رویزیونیستی» است یعنی تجدید نظر در بنیادهای سوسیالیستی کومه له و حزب کمونیست ایران. این بیانیه، کومه له برباد ده است و در حسرت «آن پروژه ای» است که تشکیل حزب کمونیست مانع آن شد. ببینید چگونه حسرت بار چه می گوید:
«وقتی فعالیت کومەلە در کردستان بە فرع اهداف و سیاست های سراسری ما تبدیل شد، تشکیلات کومەلە نیز بە شاخەای از حزب سراسری تبدیل شد و همگی ما در نتیجە تأثیرات چنین رویکردی بە استقبال این نگاە رفتیم.» این بیان، رویزیونیسم و پوپولیسم را در خود دارد و دو مؤلفه را بیان هم می کند- هم یک جعل است و هم یک واقعیت. جعل است از آنکه «فعالیت کومه له به هیچ روی «فرع» نشد و حقیت اینکه «همگی به استقبال این نگاه رفتند». اگر سال 1361 همین نگاه امروزین را داشتند و رفتند که اپورتونیستی عمل کردند و اگر آنروز آگاهانه رفتند، مدتی است که تجدید نظر طلب شده اند. پلاتفرم سیاسی، آدرس اشتباه می دهد و توجیه می کند که بحران از آنجا ریشه می گیرد که: «تشکیلات کومەلە نیز بە شاخەای از حزب سراسری تبدیل شد» و اکنون پس از چهل سال باید به همان سالهای 57-58 رجوع کند و برای رجعت از «تغییر کومه له»، «عقب نشینی» و «بازگشت» به سالهای 56 و 57 یعنی به «سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران» که تشکیلات سیاسی آن زمان که مبارزه با فئودالیسم و «خودمختاری» و خواست های «8ماده ای» همراه با حزب دمکرات ووو بود، سخن می گوید. بنابراین حجت است و رجعت. برای رجعت باید «مانع» را از سر راه برداشت. اما، حجت سانتریسم مزمن، بلوغی است برای تبدیل به رهبری راست. از دید منشور انحلال طلبان، این رجعت، چیزی نیست جز انحلال «ریشه ی بحران»، یعنی جداسازی «کومه له» و «عقب نشینی و بازگشت». با از سر راه برداشتن «مانع» یعنی حزب کمونیست ایران و کومه له و کسانی که بر استراتژی آن وفادارند راه «بازگشت» هموار می شود. به آن معنا است که همانگونه که کاک جمال نوشته: تا «تشکیلات کومەلە نیز بە شاخەای از حزب سراسری» نباشد. و با هر وسیله حزب و کمونیستهای حزبی و کومه له ای را باید منحل کرد. کاک جمال بزرگپور در بیانیه ی سیاسی ائتلاف راست، از همین روی، از تشکیل حزب به تلخی یاد می کند و ضرورت جدا شدن کومه له را ضروری می داند و همراه بودن کومه له با حزب را در این 40 ساله، دلیلی بر «شکست» می شمارد. دلیل این شکست از دید انحلال طلبان از آن روزی آغاز می شود که از سوی حزب کمونیست ایران چینن اعلام شد: «وظایف ما ازافق دیگری کە عبارت باشد از سازمان دادن انقلاب کارگری و برقراری سوسیالیسم در ایران ...و محدودیت ها بە جنبش دیگری در کردستان، جنبش ناسیونالیستی..” . هدف نگرش و رهبری کمیته کنونی کومه له به ر هبری کاک ابراهیم علیزاده، برداشتن «این وظایف» و این «افق» است، یعنی حذف این وظیفه یعنی«سازمان دادن انقلاب کارگری و برقراری سوسیالیسم در ایران ...”
بیانیه انحلال به رهبری کاک ابراهیم علیزاده نمی گوید که اگر جنبش سوسیالیستی و کارگری اکنون در کردستان حضور، موجودیتی عینی، پراعتبار، برخوردار از پایگاه اجتماعی و تعیین کننده ای در شهرها و روستاها دارد، اگر ناسیونالیسم، سلفی گری، داعشسیم، بورژوازی حاکم و حکومت اسلامی قادر به یکه تازی نیستند، اگر کردستان به بهای مبارزات و جانفشانی های کمونیستها و نیروی پیشمرگه های انقلابی که در کردستان که به افتخار سنگر انقلاب نام گرفته، اگر فعالین جنبش کارگری در کردستان با درک و آگاهی طبقاتی با طبقه کارگر ایران و جنبش سراسری پیوند و همبستگی طبقاتی دارند، اگر جویبار خونین رزمندگان کمونیست و آزاده ی دیگر بخش های ایران در سنگرهای مبارزاتی در کردستان و در سراسر ایران هم پیوند و همسنگر شد، اگر هیچکدام از سازمان و نیروهای چپ و کمونیست از سراسر ایران در کردستان، مرزهای قومی و ملیتی را در سنگرها و رزمها نکشیدند و شمامی کشید، اگر زنان و مردان سوسیالیست، یکدیگر را نه هم قبیله ای و همولایتی، جز رفیق و هاو ری و هوال نمی نامیدند و نمی نامند، اگر کومه له پایگاه اجتماعی و اعتباری و اعتمادی سزاوار و شایسته یافته و اگر دشمنان رنگارنگ سوسیالیسم به حضور و سازمانیافتگی جنبش کارگری و سوسیالیستی و سنت شورایی در کردستان اقرار داشته و دارند، اگر کردستان ایران دارای آمادگی و پتانسیل خودگردانی شورایی است و به احزاب همسان با اقلیم کردستان عراق اجازه حاکمیت نمی دهد، از آن سرچشمه می گیرد که کومه له ی حزب کمونیست ایران وجود عینی داشته و دارد، که پیشرو طبقاتی کارگران و سوسیالیست حضور دارد، که بیش از 40 سال مبارزه و مقاومت سوسیالستها و زنان و مردان آزاده و هزاران جانباخته و زخمی و اسیر را به همراه دارد. سازمان کردستان حزب کمونیست ایران (کومه له) در کردستان با ویژگی سوسیالیستی و کارگری، نیرویی تعیین کننده به شمار می آید و برخوردار از پایگاه اجتماعی و پشتیبانی و پیوند با جنبش کارگری و سوسیالیستی سراسر ایران و منطقه و بخش های دیگر کردستان و برخوردار از همبستگی ها و پشتیبانی های انترناسیونالیستی است. همین عینیت است که کردستان ایران در انحصار و به مالکیت احزاب ناسیونالیستی در نیامده و در فردای سرنگونی انقلابی حکومت اسلامی با سازمانیابی شوراهای انقلابی زنان و مردان و فرودستان به پاخاسته از زیر ستم و با خودگردانی شورایی اداره خواهد شد. اینها همه به سبب همان جهت گیری های سوسیالیستی و انقلابی و سراسری بوده و هستند. این تنها ناسیونالیست ها هستند که بر مبنای بازار، «فرع» و «کلان» گری یا بد و بدتر، با ترفندِ به فرع راندن سوسیالیسم، همان انحلال و نفی «انقلاب کارگری و برقراری سوسیالیسم» هستند و پیوسته خود را در کومه له بازتولید کرده اند.
این بینش سوسیالیستی و انترناسیونالیستی در کومه له و نقد تئوری «نیمه فئودالی» و مائوئیسم با تلاش نمایندگان بینش سوسیالیستی و رادیکال کومه له از نخست و به وِیژه از کنگره دوم به بعد کومله و سپس بنیانگذاری حزب کمونیست ایران بود که کومەلە ی دارای پتانسیل انقلابی از درون خود کومه له نیز از” دایرە تنگ جنبش ملی” پوپولیستی-دهقانی بیرون آمد.
«دایره تنگ» ناسیونالیسم
این «دایره تنگ» که کمیته مرکزی خودگزیده ی کومه له مدتها است با سر به سوی آن خیز برداشته، همان رجعت به گذشته ای است که ناسیونالیسم سازش طلب و مذاکره جو و همیشه قربانی شده با دولت های مرکزی در همان دایره می چرخند. ما با تمامی وجود از پیوستن دوستان خود به این گرداب، نگران و متاسف هستیم. فراموش نشده است که همین سازشکاران (هردو حزب دمکرات کردستان ایران و هر دو سازمان جدا شده از کومه له به رهبری آقایان عمر ایلخانی زاده و عبدالله مهتدی) تلاش کردند حتا با حضور نمایندگانی از همین کمیته مرکزی کومه له در دو مذاکره ی باواسطه به میانجی گری «نورف» [ NOREF] کومه له را با خود به مذاکره مستقیم بنشانند.برخلاف بیان کاک ابراهیم علیزاده در توجیه این مذاکرات پنهانی با احزاب ناسیونال-بورژوایی با میانجیگر نروژی، دو سال پیش اعلام کردیم که نورف، نه یک «سازمان و یا انجمن غیر دولتی» بلکه یک ارگان وابسته به وزارت امور خارجه نروژ (عضو ناتو) که وظیفه اش انحلال جنبش های مسلحانه در جهان است. این دو مذاکره با نورف که میانجیگر حکومت اسلامی و سازمانهای مخالف بود، در سالهای 2018 و 2019 بیش از یکسال و نیم تا آستانه مذاکره ی مستقیم با نمایندگان حکومت اسلامی در نروژ که افشا شد،از دید همه گان پنهان مانده بود. ما در مخالفت و افشای این فاجعه، ماهیت و اهداف نورف و نیز اهداف مذاکره، نخست درون حزب و سپس به صورت بیرونی با طرح 102 پرسش در پانزدهم ژولای 2019 در نوشتاری زیر نام «آسیب شناسی توطئه حکومت اسلامی و احزاب بورژوایی در کردستان و عبور از خط قرمزها» برآمدیم.(2)
و ازجمله دهم ژولای 2019 در نوشتاری بیرونی زیر عنوان (سازمان «غیردولتی» نروژی-نورف) در دفاع از اعتبار و تاریخ کومه له و جلوگیری از بی اعتباری آن و از جمله کاک ابراهیم علیزاده، نوشتیم «کردستان مرکز و سنگر مقاومت مسلحانه و کومه له حزب کمونیست ایران با مقاومت و مبارزه ای افتخار آفرین محور امید کارگران و زحمتکشان کردستان است. کردستان را به تسلیم کشانیدن و زیر مهمیز ناسیونالیستها در شراکت با حکومت مرکزی دست نشانده کردن، هدف جهانی سرمایه و ماموریت نورف است.»(3)
در پی این نوشتارها بود که با توفان تومارها و تهدیدها، پاسخ گرفتیم و رفقایی با تهدید، خلع عضویت، اخراج و یا به امضاء برائت نامه در «دبیرخانه» زیر فشار قرار گرفتند. در پی تلاش های مسئولانه ما بود که کاک جمال برزگپور و کاک ابراهیم علیزاده در رادیو «پیام کانادا» در دفاع از شرکت و گفتکو با میانجیگر مذاکره (نورف) پس از یکسال و نیم و آشکار شدن مذاکرات احزاب کردستانی، بی آنکه مخفی کاری خویش را در دو نشست و مخفی کاری نزدیک به دوساله و در انتظار نشست سوم و پاسخ میانجیگر نروژی، توضیح دهند و پیام های دور از پرنسیپ ها و سیاست و اصول کومه له انقلابی را برای مذاکره نقد کنند، نورف را «انجمنی» که کارهای «خوبی هم انجام داده و یک سازمان غیردولتی» جلوه دادند (کاک ابراهیم علیزاده و جمال بزرگپور). در این مجال تنها به گوشه ای از مصاحبه «رادیو پیام» کانادا با کاک جمال بزرگپور اشاره می شود و خوانندگان را به اصل نوشتارهای خودم و «رادیو پیام» دعوت می کنیم:
رادیو پیام: این «ان جی اُ» چه اهدافی را دنبال میکند؟
ج بزرگپور: «اهداف آنها را از زبان خودشان نشنیدیم...» [گویی باید اهداف دشمن را از زبان خودشان بشنویم!!!]
«اینها میخواهند به طور مسالمت آمیز بحران هارا حل کنند و مسئله فلسطین و اسرائیل هست و این کار کردند منجر به معاهده اسلو شد و تلاش کردند به طور مسالمت آمیز حل کنند...!» [چه کارهای خوب و «خدا خیرشان دهد»!]
«به ما گفتند ما مسئله کرد و به ویژه کردستان ایران را به ما گفتند که به شیوه مسالمت آمیز حل کنند...» [همانند فلسطین و اسرائیل و کلمبیا و تیمور شرقی وووو]
ج.بزرگپور:«آنچه به ما گفتند همین...از ما خواستند که کارشان پیش برود و ما هم رسانه ای نکردیم تا این موقع ..» [آیا کارشان چیزی جز همان اهدافشان که خود شما انحلال سازمانهای مسلح می نامیدند چیز یگری بود؟ آیا حل مسئله کرد همان حل مسئله به شیوه کنونی شما و احزاب برادر نیست؟ آیا به همین وعده نبود که پنهان کاری و باور کردید؟ اما مخفی کردید تا آنکه رسانه ای شد و شما به ناچار به رادیو پیام آمدید البته با بیش از یکماه تاخیر و پس از افشا شدن مذاکرات و برخوردهای ما به شما]
ج. بزرگپور: «ما به اونها گفتم نمی توانیم تا الی الابد صبر کنیم و اونها از ما خواستند که صبر کنیم تا با طرف ج. اسلامی مطرح کنند و پیشنهادها را ببرند تا اون موقع و ما هم همین کار را کردیم...»
می بینیم که «بازگشت» و «شأن نزول» منشور کمیته مرکزی کومه له به قلم کاک جمال و همراستا سازی کومه له «خود» با احزاب نشسته در مرکز «همکاری احزاب کردستانی»، زمینه و ذهنیت و اندیشه ای دیرینه دارد. این احزاب و نیز منشور نویسان از آنجا که «همان دایره تنگ» را می جویند، تنگ نظر هستند، زیرا سوسیالست نیستند، زیرا که مصلحت و منفعت خویش را می طلبند و نه سرنوشت کارگر و ستمبر را. احزاب و سازمانهای دوست آنان در همان «دایره تنگ» است که به رانت های سیاسی و اقتصادی از حکومت مرکزی می اندیشند تا مرزداران و پیشمرگ های محلی برای نظم و نسق سرمایه داری سازمان دهند و احزاب با وعده رفع ستم ملی و حل مسئله کرد به حکومت بنشینند و شوراها، کارگران و کمونیستها را سرکوب کنند. از همین روی پیوسته دستشان برای این مبادله دراز و «حل» آنها را به بورژوازی واگذار می کنند نه به سوی انقلاب سوسیالیستی و کارگری و سازمان ها و نیروهای کمونیست و رادیکال. آرمان شهر آنان «اقلیم» است تا همچنان زیر مهمیز و ستم سرمایه و ارتش سرمایه، زیر هر لباس و پرچم و نامی باشد.
کمیته مرکزی کنونی کومه له، با بیانیه سیاسی «بازگشت» به دوران سپری شده را آرزوست و معترض است که چرا کمونیستها در حزب کمونیست و کومه له، آنها را در همان «دایره تنگ جنبش ملی» رها نکردند و آنها را به «بیراهه ی» سوسیالیسم و انقلاب کارگری و حزب کمونیست بردند! بیانیه سیاسی اینان، راه حل بازگشت به همان «دایره» را اینگونه می داند: «کار و وظیفە خود و عجین شدن با جامعەای کە محصول آن بود» متمرکز کند. «جامعه ای که محصول آن بود» به بیان کاک جمال و همراهان، یعنی جامعه ی پیشا سرمایه داری و «محصول آن» یعنی کومله سال 57 تا 58 که جامعه را «نیمه فئودال –نیمه مستعمره» می دید. آیا حزب دمکرات دو گانه و «کومه له هایی که تکثیر شده اند» که کاک علیزاده، می نامیدشان، محصول چه بخشی از طبقات و مناسبات اجتماعی هستند! اینان همگی ممکن است همانند پارتی در کردستان عراق با فرهنگ قبیله ای -عشیراتی به حاکمیت سیاسی و طبقاتی رسیده اند، اما نماینده گان و هیئت حاکمه مناسیات سرمایه داری اند. در تحلیل کاک جمال آنجا که از «کار و وظیفه و.. جامعه و محصول آن» سخن می گوید: تضاد عمده و اصلی در چنین تحلیلی، فئودالیسم و مسئله ملی است. کاک جمال، با این تحلیل، خواهی نخواهی برآن است که: برای گذار ازاین مرحله، باید فئودالیسم و پیشاسرمایه داری و «آن جامعه» 50 سال پیش را پشت سرگذاشت، سرمایه داری حاکم گردانید و مسئله ملی را در این مرحله ی گذار «حل» کرد. این است چکیده تمامی داد و هوارهای کمیته مرکزی خود برگزیده کومه له.
برپایهی دیالکتیک، زایش ایدئولوژی ناسیونالیسم، همراه است با پیدایش مناسبات سرمایه داری. بر همین مبنا، ناسیونالیسم همانند نازیسم، فاشیسم، لیبرالیسم، سکولاریسم، سوسیال دمکراتیسم، جامعهی مدنیسم و... ایدئولوژی مناسباتی است که نیروی کار آدمی را بهسان کالا در خدمت انباشت سرمایه و بازتولید سرمایهداری و نقدینگی قرار میدهد. در بازنگری تاریخ مبارزه طبقاتی، با سلطه سرمایهداران بر مناسبات تولیدی، مقوله حکومت– ملت نیز پدیدار شد. در ایران و کشورهای پیرامونی همانند عراق و ترکیه ووو به دلیل رشد ناموزون سرمایه، مناسبات کلاسیک و مستقل سرمایه داری و دولت اش هرگز به وجود نیامد و از همین روی، پدیده ی دولت- ملت نیز پدید نیامد. دولت-ملت ناقص الخلقه و نارس پیرامونی به وجود آمد تا با استبداد مضاعف، مناسبات سرمایه داری وابسته، مونتاژ و بیشتر مصرفی و نه تولیدی و کمپرادور و دلال را کارگزار باشد، شاید بهتر است به آن نام دولت-بازار را داد...ادامه دارد
27 ژانویه 2021
زیر نویس ها و منابع:
1-http://www.azadi-b.com/?p=3062 جمال بزرگپور
(2) http://www.azadi-b.com/G/2019/07/post_251.html.
(3HTTP://WWW.AZADI-B.COM/G/2019/07/POST_225.HTML سازمان «غیردولتی» نروژی – نورف
همان منبع شماره 3 (4
پلاتفرم سیاسی رهبری ائتلاف کمیته مرکزی کومه له
(1)
سرانجام پس از آن همه انکار اختلاف های سیاسی و تشکیلاتی در حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان حزب (کومه له)، پلاتفرم انحلال طلبان، روز 21 ژانویه 2021 رونمایی شد.(1) از آنجا این اعلام را از آنجا «پلاتفرم کمیته مرکزی» کومه له و ائتلافی می نامم زیرا که جمع بست نقطه نظرات و اشتراکات استراتژیک دیدگاهی را بیانگر است که تا کنون از سوی کمیته مرکزی خود خوانده ی(2) کنونی کومه له در لابلای گفتارها، گفتگوها و با پنهان کاری و قطره چکانی در برخی نوشته هایشان بیان می شده است. لازم به اشاره است که برای کاک جمال بزرگپور به راستی به دلیل پی گیری و انتشار علنی دیدگاه خویش، احترام ویژه ای دارم. ایشان در پیشبرد عملی و اعلام دیدگاه سیاسی کاک ابراهیم علیزاده و همراهان در مبارزات سیاسی وظیفه ای سنگین به عهده گرفت که دیگر همراهان توان چنین ماموریتی نداشتند و یا در انتظار یک داوطلب و تنها نویسنده خود بودند. تنطیم و اعلام دیدگاه سیاسی رهبری کنونی کمیته مرکزی کومه له، آن هم به این روشنی در برابر استراتژی حزب کمونیست و کومه له و تبدیل به ایدئولوژی رهبری کنونی کومه له، به دوش کاک جمال سپرده شد. ایشان در نوشتهای زیر عنوان «پیشروی جریان چپ و سوسیالیستی در کردستان، از کدام مسیر؟» مأمور انتشار این پلاتفرم شدند تا به اینگونه، بازتولید یک «کومه له زحمتکشان» دیگر را صاحب برنامه کنند.
پلاتفرم منتشره، اعلام بیرونی قطعنامه رهبری کنونی کومه له و بیانگر همان نکاتی است که ما سالهاست آنرا انحلال طلبی نامیده ایم. این درست بیان همان راهبردی است که رهبر وقت اتحادیه میهنی کردستان عراق هنگام دخالت نظامی آمریکا در عراق، به آقای عبدالله مهتدی پیشنهاد کرده بود و آن نیز رهایی و خلاصی از حزب کمونیست ایران در منطقه و از درونمایه ی انقلابی تهی کردن سازمان کردستان آن یعنی،کومه له بود. اگر روزی کاک جمال بزرگپور در سال 2016 موضوع ادغام حزب در کومه له را مطرح کرد و پیش از کنگره 12 حزب کمونیست با موجی از مقاومت و واکنش انقلابی روبرو شد و اعلام کرد که طرح خود را در «طاقچه گذارده»، انحلال طلبی، اما درون حزب و کومه له روی میز برای اجرا نهاده شده بود تا ناسیونالیسم را در کومه له نهادینه کنند و «طاقچه» آدرس گمراه کننده ای بود. کمتر از دوماه پیش(در نشستی جمعی و رسمی) کاک جمال «بالای طاقچه گذاری» را «خودسانسوری» نامید و از رفقای خود گله مند شد که از او خواسته بودند که فعلا «دست نگه دارد». بیانیه سیاسی یا قطعنامه کنونی مورد گفتگوی ما به قلم کاک جمال، همان طرح «طاقچه ای» است که اکنون به تصمیم انحلال طلبان ضرورت انتشار یافته است.
انکار اختلاف های استراتژیک، جلوگیری از بیرونی شدن آن ها، حذف مخالفین انقلابی درون حزبی به هر وسیله، شانتاژ و برانگیختن احساسی برخی از نیروهای جوان تازه پیوسته، رواج تقدس گرایی برای گریز از نقد، جلوگیری از پیشبرد آموزش های تئوریک درون حزبی، تلاش برای جلوگیری از پخش و بازتکثیر ارگان سیاسی (جهان امروز) و بایکوت آن و نیز ممنوعیت در نشر و پخش ارگان تئوریک حزب (بسوی سوسیالیسم) به ویژه در اردوگاه (کردستان) و نیز در خارج کشور (کمیسیون کمیته خارج...) مهندسی هر انتخابات درونی، عضوگیری های خودسرانه [با پذیرش اشتباه نشود]، زیر پاگذاردن طرح تحیکم حزبیت، اشغال یکی پس از دیگری ارگان هایی مانند تلویزیون و رادیوهای حزبی و کومه له و کمیته خارج به طور کامل، در انحصار گرفتن کامل منابع و امکانات مبارزاتی و کلیدی، تحکیم روابط با متحدین سیاسی خویش، مخالفت با اتحاد نیروهای چپ و کمونیست، تلاش برای جلوگیری از حضور و سازماندهی رهبران و کادرهای حزبی و کومه له در کمیته رهبری و یا حتا جلوگیری از پیشبرد وظایفی در اردوگاه، اخراج و برقراری جو تهدید به اخراج رفقای منتقد و رادیکال، س – ج افراد مخالف، نپذیرفتن و پرتاب برخی از رفقا رادیکال و غیر همزبان به خیابانهای پرخطر، برقراری جو اختناق و سانسور، ممنوعیت پخش تقریبن تمامی برنامه های تلویزیونی حزب و کومه له (که در روز 22 ژانویه دستور داده شد و کمی بعد به صورت مشروط در این حکم تجدید نظر شد) از رسانه های حزبی و همه زیر نام «سانترالیسم دمکراتیک». و همراستا با چنین سیاستی، طرح در طاقچه در دستور کار و پیشبرد عملی طرح انحلال، برای اجرا به شدت جاری بود. و هنوز روی به بیرون، اختلاف ها را انکار و چنین وانمود می کردند که «همه چیز آرام است» «کمرنگ است»، «آ4ی در میان نیست» ووو! آنان شناخت و آگاهی نیروهای وفادار و صاحب اندیشه انقلابی و استراتژیک حزب و کومه له را دست کم گرفته بودند. ما با مسئولیت شناسی و با اراده انقلابی و اعتماد به خویش و اندیشه و منش انقلابی، بدون گذشت از اصول و پرنسیپ های کارگری و انقلابی، بر همزیستی پای می فشردیم. اما آنان این منش مسئولانه را نشانه ی ضعف پنداشتند. آنگاه که شایعات «توازن نیرو» را به سود خویش بی اثر یافتند، به تومار نویسی و تخریب شخصیت روی آوردند. در برابر انحلال طلبان، اما کمیته مرکزی و کمیته اجرایی حزب کمونیست ایران دوش به دوش اکثریت نزدیک به اتفاق کادرهای رهبری قدیمی حزب و کومه له و نیروهای جوان آگاه و انقلابی، با در دست داشتن ارگانهای تبلیغی و ترویجی مانند جهان امروز و سازماندهی برخی سایت ها و مدیاهای حزبی، خویش را بسان مدافعین و پیشبرنده گان استراتژی انقلابی حزب کمونیست ایران و کومه له دانسته و همزمان با پیشبرد وظایف انقلابی در مبارزه طبقاتی علیه حاکمیت و مناسبات سرمایه داری، در درون باید محافطت از حزب و ارگان های طبقه کارگر را به پیش می بردیم.
سخن از انشعاب نیست، موضوع انحلال در میان است!
در برابر بازتولید راست، نیرویی که استراتژی سوسیالیستی حزب کمونیست ایران و کومهله در کردستان را بی امان و پیگیر برای سرنگونی انقلابی حکومت اسلامی سرمایه، پیروزی انقلاب کارگری و تلاش برای پیشبرد تحقق سوسیالسم در ایران و نیز استقرار حاکمیت شورایی و حل مسئله ستم مضاعف در کردستان را هدف خویش قرار داده بود، جلوگیری از انحلال حزب کمونیست ایران و انحلال کامل کومهله در پروژه ناسیونال-بورژوایی را نیز وظیفه ی خود می دانست.
پلاتفرم جمعی کمیته رهبری کنونی کومه له، به بیان کاک جمال بزرگپور، سرانجام اعلام کرد:«با گذشت هر دورە چند سالە، این کومەلە همراە آن حزب کمونیست نیز اگر چە در اشکال متفاوت، اما با رویکردی مشابە روبرو میشود و متأسفانە تا آستانە جدایی و انشعاب نیز پیش میرود؟» [تاکید و درشت نمایی از ج. ب]. بایستی به رهبران انحلال همراه با سپاسگزاری از این اعلام، یادآور شد که ما نیز بارها همین را نوشتیم و اعلام کردیم و هشدار دادیم و به دیالوگ و گفتگو فراخواندیم که باور کنید، «رویکردی مشابە پیش می رود» و شما انکار می کردید. در اینجا «آستانه جدایی و انشعاب» را خود شما طراحی کرده اید و ما هشدار دادیم «به کجا چنین شتابان!»
پلاتفرم رهبری کنونی کومه له می افزاید «باز هم این سؤال کە چرا این بحران ها البتە در اشکال و توجیهات متفاوت پس از هر دورە ... بر محوریت فعالیت کومەلە در کردستان تکرار میگردند؟» خود تنظیم کننده پلاتفرم مشترک رهبری کومه له، به صورت پرسش، پاسخ می دهد:«آیا باید بە جریان خود (حزب و کومەلە، بازگشت؟» پلاتفرم سیاسی انحلال، برای «بازگشت» تنها یک راه باقی می گذارد: انحلال! می نویسند: «هیچ جریان کمونیستی از جملە کومەلە نمی تواند راهی بدون شکست و عقب نشینی برای رسیدن بە اهداف خود را تضمین کند، ولی همین کومەلە وقتی تاریخ خود را مرور میکند و در مقابل چنین چرایی قرار میگیرد نباید روشی را در پیش گیرد کە گویی شکست ها و عقب نشینی ها کە نقش مهمی در تاریخش بازی کردەاند ارتباطی با مسیری کە در پیش گرفتە است ندارد و بە بازبینی این مسیر نپردازد.» کافی است به کلید واژه های «بازگشت»، «شکست و عقب نشینی» «نباید روشی را در پیش گیرد»، ««بازبینی مسیر » ووو توجه شود تا هدف برنامه سیاسی را دریافت. این همه درگوش خواندن ف ف ف به آن سودا است تا سرانجام بگوید «فرحزاد» و آن نجواهای تا کنونی اینک به صورت بیانیه سیاسی رهبری کومه له، به چندین صفحه آ4 تبدیل شده تا بگوید، شکت خوردید، عقب نشینی کنید، بازبینی کنید، بازگردید و مسیری را به بازگشت از راه انقلاب و رجعت با خط ریلی که ما داریم می رویم عوض کنید! اعلام انحلال حزب و کومه له انقلابی و اعلام کومه له ای باشد که «شکست را پذیرفته»، از اصول «عقب نشینی» و در تمامی اصول انقلابی خود تجدید نظر می کند.
باید از تنظیم کننده بیانیه سیاسی رهبری کومه له، که ما را از زحمت واشکافی بحران کنونی در حزب کمونیست و سازمان کردستان آن (کومه له) معاف می دارد سپاسگزار بود در آنجا که می گوید: «با نگاهی بە بحران های تا کنونی در صفوف حزب کمونیست و کومەلە کدام اگر چە درابتدا خود را در قالب کشمکش های سیاسی و تشکیلاتی با تعابیرو تفاسیر متفاوت بروز دادەاند اما وقتی مبنای واقعی یافتە و همچون اختلاف سیاسی قابل توضیح گردیدە و نهایتا ( متأسفانە) انشعابات را بدنبال خود آوردە اند» و در آنجا که صادقانه می افزاید: «بحران ها... جدا از تبینات متفاوت، هر کدام در یک مسئلە کە بە تحولات سیاسی مربوط بە جنبش انقلابی در کردستان و موقعیت کومەلە در این جنبش و سیاست ها و مواضع کومەلە در کردستان مربوط میگردد، مشابە بودەاند.» ، پلاتفرم کاک جلال و همراهان، ریشه های بحران را در دو بینش زیر خلاصه می کند: «در بحرانی کومەلە غرق در جنبش ملی و گرایش بە ناسیونالیسم و ادغام در آن گرایش معرفی میگردد ، بحران دیگر کومەلە بە بی توجهی! بە جنبش ملی و بە حاشیە راندن آن ارزیابی میگردد.»
و باز هم یک سپاسگزاری دیگر که می افراید: «این اختلافات در بسیاری از موارد دلایل واقعیتر و بە عبارتی زمینی تری مربوط بە مبارزە سیاسی و طبقاتی داشتەاند.» باید گفت: جانا تو سخن از زبان ما می گویی! می پرسد:«چرا چنین بودە است؟» و خود پاسخ می دهد: «واقعیت این است کە بازتاب تمایل ناسیونالیستی در کومەلە در مقاطع مختلف، با توجە بە شرکت و دخالت کومەلە در جنبش برای رفع ستم ملی در کردستان، انکار ناشدنی است...» باز هم سپاس!
با این بیان، دغدغده ی انحلال طلبان، غمبارانه اینگونه بیان می شود: «تا جائیکە بە کومەلە بر میگردد، این تمایل بە دلایل واقعی و موقعیت سیاسی و اجتماعی کە از آن برخوردار است نتوانستە است علیرغم بروزات گاە و بیگاە خود بە وزنە سنگینی در جهت گیری های سیاسی در کومەلە تبدیل شود.» باینه سیاسی بازگشت و رجعت به گذشته،از این نافرجامی و از «تمایل و بە وزنە سنگینی در جهت گیری های سیاسی در کومەلە تبدیل» نشدن... می افزاید:«نتیجە همان تحولات و با سر بر آوردن و گسترش ابعاد مبارزە برای تأمین زندگی انسانی و بدست آوردن حقوق پایمال شدە از جملە مبارزە برای رفع ستم ملی، این واقعیت برجستە شد کە یک ملت از جملە ملت کرد بە علت تقسیم بە طبقات اجتماعی میتواند خواست ها تمایلات متفاوتی را درخود داشتە باشد و گرایشات سیاسی متفاوتی را نیز شکل دهد.» می بینیم که اقرار می کند که بازتولید تمایلات ناسیونالیستی طبقاتی انحلال طلبان از آنجا به فرجام و «وزنه سنگین ...یک ملت از جملە ملت کرد...تبدیل نشد» که موضوع «تقسیم طبقات اجتماعی... که تمایلات متفاوتی را درخود داشتە» در میان بوده است. تا اینجا به ظاهر، پنداری که اختلافی در میان نیست. ما نیز برمبنای مبارزه طبقاتی درون جامعه و وجود طبقات و نیز سرایت این مبارزه در درون حزب و کومه له تا کنون همین را بارها در آ4 ها و گفتارهای بسیار، گفته ایم که این دیالکتیک مبارزه طبقاتی است و گفتیم از زمانیکه سوسیالیسم و انقلاب کارگری علیه مناسبات حاکم در دستور کار قرار گرفت، نفوذ ایدئولوژی و سیاست طبقات درون جامعه به درون احزاب کارگری و سوسیالستی نیز شدت گرفت.
رهبری کنونی کومه له، انکار می کند و نمی خواهد به زبان بیاورد که در برابر به «وزنه سنگین تبدیل نشدن تمایلات ناسیونالیستی»، همان مبارزات شبانه روزی نیروی طبقاتی کارگران و تهیدستان شهر روستاهای جاری در سراسر ایران و کردستان و جنبش کارگری و سوسیالیستی قرار داشته است. این نیروی طبقاتی- اجتماعی در برابر ناسیونال- رفرمیسم رهبری کنونی کومه له، همان نیروی طبقاتی و رادیکال و اجتماعی است که حل مسئله ملی و ستم مظاعف بر توده های مردم در کردستان و هر منطقه ی ایران و نیز رفع ستم مضاعف بر زنان را مشروط به سرنگونی انقلابی حاکمیت اسلام سیاسی سرمایه، مشروط به پیروزی انقلاب کارگری، برقراری خود رهبری مشترک زنان و مردان در شوراهای کارگری،و فرودستان می داند و رهایی از ستم و نه تنها آزادی را در گرو انقلابی می بیند که تحقق سوسیالیسم یعنی لغو مالکیت خصوصی بر ابزار تولید و پایان یابی استثمار، برقراری مالکیت اشتراکی، رهایی و برابری زنان از کالاوارگی و رهایی زیست و بوم (اکولوژی) از استثمار و نابودی را در برنامه و استراتژی دارد.
پلاتفرم ائتلاف به «آرمان ها و باورها برای جریانات سیاسی چپ و تعریف وظایف کلان از جملە در حزب و کومەلە» با یک تعارف که: «این آرمان ها و باورها .... نمیتواند ایرادی داشتە باشد» نه تنها «ایراد» وارد می آورد، بلکه کینه توزانه با «پندار» نامیدن اندیشه و فلسفه ی رهایی را نشانه می گیرد و دهن کجی می کند و نمی تواند، آنچه را که سالها «با خودسانسوری با فشار رفقا به زبان نیاورده بود، به بیان نیاوَرَد: «کە این باورها و آرمان ها و وظایف حاصل از آنها، نتوانند با وضعیت واقعی برای تغییر در آن انطباق داشتە باشد و بە این اعتبار نتواند معنای عملی پیدا کنند.» باید بنا به تفسیر بالا «بازگشت»، «شکست و عقب نشینی» را پیذیرفت و «نباید روشی را در پیش گیرد» که گرفت تا کنون گرفته بود، ««بازبینی مسیر» و «بازگشت» را تن سپار شد. به این بیان که سوسیالیسم و کمونیسم و مارکس و حزب کمونیست و کومه له انقلابی را با «تغییر در آن » استحاله کرد. و همانند یک سوسیال دمکرات وطنی و نه متمدن اروپایی گردپیچش کرد. به این آشکاری می گوید: «همان اعلام ما به پذیرش شکست و عقب نشینی از آرمان ها و باورها» است. تحلیل انحلال طلبان چنین است: «شکل گیری چنین گرایشی در چپ بطورکلی و در کومەلە وحزب کمونیست بطور مشخص مورد ارزیابی قرار گیرد [بخوان تجدید نظر در اصول کمونیستی و کارگری- داخل [] از عباس منصوران]... پیش به سوی سوسیال رفرمیسم به جای کمونیسم و سوسیالیسم کارگری به هماگونه که توده ایسم در سراسر جهان: «چنین رویکردی شاید عمدتا بە تحولاتی نیز مربوط گردد کە چپ و کمونیسم در ابعاد جهانی از سر گذراندند. مهمترین این تحولات و یا حداقل نتیجە حاصل از آن، فاصلە ای بود کە کمونیسم با جنبش طبقە کارگر پیدا کرد، بدنبال این فاصلە بود کە سوسیالیسم علمی مسیر های دیگری پیمود. سوسیالیسم علمی بە معنی آگاهی طبقاتی کە با مبارزە طبقاتی کارگران عجین شدە باشد ،دیگروجود نداشت ... بدنبال تحولات...اندیشەهای مارکس بە طور روز افزونی سرشت یک “نظام” را پیدا کرد کە ظاهرا مبتنی بر ارزش های صرفا علمی یا همان اندیشەهای انقلابی مارکس بود» . این بینش، از سویی خود غرق در چنین رویکردی است و از سوی دیگر حزب کمونیست و کومه له را محکوم به یک «جبر تاریخی» پنین سرانجامی می بیند. این بینش از آنجا که رجعت به گذشته دارد، و بازگشت را تبلیغ می کند، ارتجاعی است. این بینش کمونیسم و اندیشه سیاسی طبقه کارگر و مارکسیسمی می نامد که به یک «نظام» تبدیل شده و دیگر کارآیی عملی و پراتیک موضوعیت تغییر مناسبات حاکم را ندارد. یعنی به درد نظام آموزشی و کلاس های دانشگاهی بورژوازی برای تخریب پرورش اندیشه هیا سوسیالستیو پرورش کادرهایی می خورد و نه کاربردی دیگر که یکی از آنها، محصول مکتب سوسیال دمکراسی راست سوید را به خوبی می شناسید. بیان نامه انحلال طلبان ادامه می دهد:«بە عبارت دیگر ظاهرا رادیکال بود اما در حقیقت جدا از پراتیک انقلابی و مبارزە طبقاتی بود، بە یک مکتب ایدئولوژیک بدل شد کە مارکسیسم را از مضمون انقلابی خود تهی کرد.» و اینگونه است که رهبری کنونی کومه له، پرونده کمونیسم و اندیشه خودرهایی طبقه کارگر و انسانهای زیر ستم، نه روی طاقچه که به آرشیو ائتلاف بینش بورژوا –ناسیونالیسم می سپارد. این فوکویاما تئوریسین ژاپنی- آمریکایی سرمایه جهانی که در حاکمیت پتک آهنین ریگانیسم و تاچریسم، «پایان تاریخ» و ماندگاری ابدی سرمایه داری و محو کمونیسم و طبقه کارگر و سوسیالیسم را اعلام کرده بود نیست- فوکویاما، با سرشکستگی، تز ارتجاعی خود را سال 2019 پس گرفت- اما رهبری خودخوانده کومه له، در سال 2021 آنرا به صورت بیانیه سیاسی خویش درآورد. این قطعنامه رهبری کمیته مرکزی کومه له درون حزب کمونیست ایران است...که کمونیسم و سوسیالسیسم و انقلاب کارگری را نه فلسفه رهایی از ستم و بهره کشی مناسبات سرمایه داری می شمارد. این بازتولید اندیشه بورژوا-رفرمیستی است که در پلاتفرم انحلال، کمونیسم را مارکسیسمی می شمارد که تنها «آرمان و باورهای» عده ای گرفتار آمده «در برابر خطرها و تردیدها و بلاتکلیفی ها» است. چه خوب که «خوبان همه با خوبانند» تا هرنظاره گر بی طرفی حتا به سادگی بدون کند وکاو دراندیشه سیاسی این گروهبندی سیاسی کمیته مرکزی کومه له بداند و بشناسد که چه کسی با چه کسی است همراه شده، چه می گوید و چه رویکرد و سودایی در سر دارد!
بیانیه انحلال، هرچه جلوتر می رود ماهیت ضدکارگری و ضد سوسیالیستی خود را بیش از پیش به نمایش می گذارد. این گونه در نکوهش ما در حزب و کومه له می افزاید: «اندیشەهای مارکس بە طور روز افزونی سرشت یک “نظام” را پیدا کرد کە ظاهرا مبتنی بر ارزش های صرفا علمی... بە نیرویی توسل میجوید کە با اتکا بە آنها تداوم راە تاکنونی را از آن بشارت گیرد و ...کە تداوم راە گذشتە مورد تهدید قرار گرفت، با اتکا بە همان نیروی ناشناختە آیندەای را اختراع میکنند [یعنی تخیل سوسیالیسم تخیلی و پندارگونه- داخل [] از ع منصوران] تا آرامش ( یا ادامە مسیر) را بە آنها باز آورد». نویسنده بیانیه سیاسی انحلال طلبان در تخطئه ی کمونیسم و سوسیالیسم و اندیشه مارکس تأکید می کند: «بە معنایی گرایشی در چپ نیز وقتی کە در برابر ناملایمات و محدودیتها ی ناشی از تحولات سیاسی روبرو میگردد ، بە جای روبرو شدن با آنان و تلاش برای یافتن جواب، بە باورها و آرمان های خود یا بە قول مارکس بە همان ایدە آرمانشهری خود پناە میبرد.» در اینجاست که انحلال طلبان پشت کرده به طبقه کارگر و سوسیالیسم، کمونیسم یعنی اندیشه رهایی جامعه بشری از بردگی مناسبات سرمایه داری را یک پندار و یک «باور و ایدئولوژی» می شمارد و نه فلسفه ای برای انقلاب و جامعه ی سوسیالیستی را «اختراع» خیالی افرادی گرفتار در «تردید و بلاتکلیفی و ناملایمات ...» روانپریش و رویاپرداز می نامد که «با اتکا نیروی ناشناخته آینده ای اختراع می کنند و... به ایدە آرمانشهری خود پناە میبرد» در اینجا تمامی اندیشه و فلسفه رهایی بخش کمونیسم و آموزشهای مارکس را فرصت طلبانه بدون هیچ پروایی به دروغ از مارکس«ایده ی آرمان شهری» می نامد بی آنکه بداند یا نداند که آرمان شهر یا مدینه فاضله، جامعه ی پیشنهادی و آرمانی افلاتون در چهار سده پیش از میلاد در یونان بود و نه مارکس و انگلس که انقلاب برای رهایی انسان از خود بیگانگی (الیناسیون) و برقراری دنیایی سرشار از رهایی را در گرو برقراری کمونیسم، یعنی فلسفه رهایی طبقه کارگر به مانیفست آورد. و مارکس بود که به همراه انگلس در تز یازدهم در باره ی«فوئر باخ» چنین اعلام کردند:«فیلسوفان، تنها جهان را به شیوه های گوناگون تفسیر کرده اند. مسئله اما بر سر دگرگون ساختن جهان است.»
انحلال طلبان،تا کنون قطعه های پازل انحلال را با «چپ حاشیه ای»، «چپ محجبه»، «ناممکن بودن سوسیالیسم در یک کشور» نفی وجود طبقه کارگر در کردستان، برتر بودن «طبقه متوسط»، ضرورت گذر از «مرحله گذار» و «اتحاد با لیبرال ها» ووو ارائه ی هدفمندانه گزارش های آماری غلط از شمار و نیروی طبقه کارگر در ایران (سید ابراهیم علیزاده و عادل الیاسی) و نفی و انکار تضاد اصلی کار و سرمایه و دو طبقه اصلی طبقه کارگر و سرمایه دار در ایران، به منظور نفی انقلاب کارگری و نفی ضرورت سوسیالیسم در ایران به سود اتحاد با «طبقه متوسط» و «لیبرال» [کاک ابراهیم علیزاده] و نفی رهبری مشترک شورایی در کردستان را با حاکمیت احزاب بورژوایی در کنار هم چیده و نوشته و گفته اند، تا زمینه ساز قطعنامه انحلال طلبی خود باشند. اینان، این بار به آشکارا کمونیستهای جهان و همه سوسیالیست های انقلابی و ما در حزب کمونیست و کومه له را «عده ای گرفتار آمده ...در برابر خطرها و تردیدها و بلاتکلیفی ها» نامیده، مورد هجوم قرار می دهند و بی پروا از نقش جهان مدیایی از مارکس اینگونه ناصادقانه و بی ربط گفتاورد می آورند که این چپ: «بە قول مارکس بە همان ایدە آرمانشهری خود پناە میبرد تا بلکە بدین وسیلە با نشاندن ارادە ،خواست و تمایل خود بە جای حرکت واقعی تحول تاریخی و پیشبرد مبارزە سیاسی و طبقاتی ... با اتکا بە همان ارادە و خواست و تمایل خود بر اساس درکی دگم اندیشانە از مارکسیسم اعادە کردە باشد. اگر بخواهیم تأثیرات چنین رویکردی را در کومەلە دنبال گیریم ، باید گفت:
کومەلە نیز برای گریز از محدودیت های پیش رو از این نوع نگرش در چپ تأثیر پذیرفت....» باید گفت خیر، این یک «تحول تاریخی» نیست. اگر شما به این سرانجام رسیده اید، آنرا تحول نمی نامیم، بلکه نام واقعی اش«رجعت» به مبدأ است. این همان سرانجامی است که بسیاری چهره ها در جهان و نیز در همین احزاب و سازمانهای کردستانی به آن دچا رشدند. اگر به سرانجام حتا آفریقای جنوبی و یا اقلیم در کردستان نیک بنگریم،که شما در پی آن روانید، از تاریخ هیچ نیاموخته اید. شما به نام کومه له «برای گریز از محدودیت های پیش رو از این نوع نگرش در چپ» وظیفه دارید تا تأثیر زدایی کنید. به این بیان، رهبری انحلال، در تلاش برای خنثی سازی«تاثیر نگرش چپ» است که به سوی راست و تلاش به هر وسیله برای زدودن و دستبرد به استراتژی سوسیالیستی و کارگری حزب کمونیست و کومه له، چنین شتابان می شتابد...
ادامه دارد...
يكشنبه ۵ بهمن ۱۳۹۹ / ۲۴ ژانویه ۲۰۲۱
زیر نویس ها و منابع:
1-http://www.azadi-b.com/?p=3062
2-[زیرا که درکنگره 17 کومه له در سال 2017 از سوی اکثریت کادرهای قدیمی و اعضا کومه له و کمیته مرکزی حزب و کمیته اجرایی و ... به دلیل اعلام رسمی ناظر انتخابات نمایندگان، مهندسی شده اعلام گردید و بایکوت شد]