ارسال

نگاهی اجمالی به جنبش زنان

شیوا سبحانی

شاید به راحتی بتوان ادعا کرد که نکته ی حائز اهمیت در برخورد با هر جنبش اجتماعی، مبنا قرار دادن سویه ی تاریخی آن جنبش همگام با تغییر و تحولات جهانی، منطقه ای و کشوری است، چرا که تنها با روشن کردن جنبه های مختلف تاریخی است که می توان هم به دلایل و شکل به وجود آمدن یک پدیده ای اشاره، و اتفاقا بر همین اساس راه حلی برای ان ادعا کرد، ضمن آنکه راه را بر تحریفاتی که اتفاقا امروزه بسیار سیستماتیک، جانبدار و طبقاتی به پیش می رود را گرفت.

در این راستا آنچه که به جنبش زنان از دوران مشروطه تا کنون مربوط می شود، در روند تاریخی خود بیانگر مولفه های بسیار مهم و تعیین کننده ای است که امروز هم نه تنها ضرورت خود را از دست نداده اند، بلکه بیانگر خط های سیاسی مختلفی است که در مواقع لزوم، به ائتلاف هم دست می زنند. از سال 1285 که قانون اساسی مشروطه و اولین مجلس ملی تشکیل شد و در ادامه جنبش مشروطه تا سال 1304 ، تشکلات مختلفی مانند انجمن حریت زنان، تاسیس مدارس دخترانه1285 ، تاسیس کمیته زنان در کشور ترکیه، فعالیت کمیته زنان، تاسیس انجمن مخدارات وطن، انتشار اولین نشریه زنان به صاحب امتیازی و مدیریت سمیه کحال، برگزاری کنگره آموزش دختران، درخواست وکیل ارعایا نماینده همدان در سطح علنی مجلس برای اعطای حق رای به زنان، تاسیس انجمن خواتین، انتشار ماهنامه به صاحب امتیازی ربابه نواب صفوی، تاسیس مدرسه برای دختران بی بضاعت به همت صدیقه دولت آبادی، تاسیس مجله کشف حجاب به همت شهناز آزاد وابوالقاسم ازاد سال 1302 و .... مشاهده می کنیم که مطالبات زنان در دوران مشروطیت در میان فقط زنان بسیار سطح بالای جامعه- بر این اصول؛ 1 آموزش زنان،2 تغییر قوانین خانواده.3حق رای 4.رفع حجاب استوار است.

اگرچه جنبش زنان نتوانست به همه ی خواسته هایش جز عمومی کردن تحصیل دست یازد، اما نسبت دادن کشف حجاب توسط رضا شاه در سال 1310 ، توسط شبکه های مختلف اجتماعی که اکنون به یمن استفاده از میلیون ها دلار ثروت به یغما رفته ی زحمتکشان ایران و دیگر کمک های بین المللی برای سلطنت طلبان، در شرایطی که لغو حجاب به یکی از مطالبات مهم زنان ایران بدل گشته، نه تنها ستم گری مناسبات سیستمی که رضا شاه دست نشانده را انکار می کند، (مناسباتی که در جهت گسترش مناسبات جهانی سرمایه در ایران و منطقه بود)، بلکه تلاش آنها را می رساند که به عنوان یک نیرو خود را به جلو صحنه کشانده و مقبولیت اجتماعی بیابند.

افت و خیزهای جنبش زنان هم در ماه های قبل و بعد از قیام در واقع از یک طرف، رنجوری سال ها سرکوب دوران پهلوی اول و دوم را را بیان می کرد و از طرفی، شور انقلاب، تغییر و رهایی را مبارزه ی جانانه ی 6 روزه هشت مارس تنها برای گرامی داشت آن روز نبود، بلکه به گفته فعالین زن آن دوره، اعتراضی بود به لغو قانون حمایت از خانواده توسط خمینی و اعتراض به فرمان حجاب اجباری. خیل عظیم زنان معترض از موقعیت های مختلف طبقاتی، سنی، ملی، مذهبی (بر خلاف دوران مشروطیت) و....از یک سو و موضع گیری جریانات مختلف سیاسی نسبت به جنبش زنان از سوی دیگر هم، مبرمیت این مقطع تاریخی را در رابطه با جنبش زنان برجسته تر می کنند. عدم تحلیل درست ماتریالیسم تاریخی/ دیالکتیکی، آلودگی به فرهنگ پدرسالاری و مردسالاری و... باعث شد، ضد انقلاب با درهم شکستن اولین سنگرهای انقلاب زنان و خود زنان، جان و قدرت تازه ای برای قلع و قمع کردن دیگر جریانات سیاسی به کف آورد. این موضوع اما بعد از چهل و اندی سال از قیام، هنوز حائز اهمیت است، چرا که علی العموم چپ نتوانسته جمع بندی و نقدهای مشخص خود را با اقدامات عملی به اثبات رسانیده و غلبه بر فرهنگ مردسالارانه در جنبش کمونیسیتی را به یکی از اولویت های مبارزه ی خود بدل کند.

اگر برای هر دوره ای از حضور جنبش زنان خصوصیتی را در نظر بگیریم، به جرات می توان گفت؛ مقاومت و بعدها تلاش برای افشاگری آنچه در زندان های جمهوری اسلامی بر زندانیان سیاسی مخصوصا زندانیان زن رفت، خصلت نمای دهه ی شصت بود. به یمن این مبارزات بود که مجالی برای پرداخت به مفاهیمی مانند "تجاوز جنسی" به وجود آمد، چرا که افشاگری و برخورد با چرایی شکنجه، ابزار آن و گفتن اینکه این ابزار در دست چه کسی است و به منافع چه کسی یا کسانی خدمت می کند، به صورت واقعی چند دهه بعد توسط فعالین زنی مانند سپیده ادامه پیدا کرده، او پدیده ی بازجو خبرنگار را مطرح و هنوز هم از داخل زندان از آنچه بر زنان می رود دست بر نمی دارد. افشای اینکه تمرکز جمهوری اسلامی بر بدن زن و تبدیل کردن آن به عرصه ی ای برای کانونی ترین سرکوب ها مهم است چرا که این سرکوب ها ناشی از سبعیت جمهوری اسلامی نیست، بلکه بیان کارکرد سیستم مالکیت خصوصی، سلطه ی روابط کالایی جهانی و درهم تنیده گی با ایدئولوژی دینی است.

با این همه جنبش زنان در دهه های هفتاد و هشتاد از تک و تا نیفتاد، تلاش برای دستیابی هرچه بیشتر به صندلی های دانشگاه، حضور هرچه بیشتر در مناسبات اجتماعی، هنری، ورزشی و مقاومت های اگرچه پراکنده اما روزانه، تغییر و تحولاتی را در درون جامعه به وجود آورد و اتفاقا از بطن رشد اجتماعی و آگاهی زنان، کمپین یک میلیون امضا به نوعی تلاش برای پاسخ بخشی از اصلاح طلبین حکومتی، و دیگر فعالین با گرایشات راست، به سربرآوردن اعتراضات زنان بود. مطالبات کمپین یک میلیون امضا به مراتب عقب مانده تر از خواست های دوران مشروطیت بود. در دوران مشروطه در رابطه با مطالبه ی لغو حجاب کسی مانند ابوالقاسم خان آزاد مراغه ای به دلیل فعالیت هایش در این راستا بارها زندانی و تبعید شد، در حالیکه کمپین یک میلیون امضا، در رابطه با حجاب به صورت شرمگینانه اشاراتی به پوشش داشت همین و بس چرا که اصلا بنا نبود به ریشه ها دست برد.

با بالاگرفتن مبارزات زنان بعد از دو خیزش مهم در سال های 96 و 98 ، همچنان که همه ی دیگر جنبش های اجتماعی، کیفر خواست خود را علیه کلیت نظام سرمایه داری اسلامی اعلام کردند، جنبش زنان هم به کیفیت دیگری در آگاهی، حضور اجتماعی، سازماندهی و مطالبه گری نه تنها برای خود رسیده است، بلکه به نظر می آید جنبش زنان توانسته است به گفتمان های اقلیت های جنسیتی و کودکان کار و خیابان ورود کند.

با همه ی اینها اما، جنبش زنان پراکنده است، نتوانسته است از یک سازماندهی منسجم برخوردار شود، پیوندش با دیگر جنبش های اعتراضی سست است و رهبری رادیکال ندارد. اگرچه همه ی دیگر جنبش های اعتراضی کم تا بیش با چنین مشکلاتی روبرو هستند، اما کار برای زنان به مراتب سخت تر است چراکه نه تنها باید در مقابل سرکوب جمهوری اسلامی مقاومت و مبارزه کنند، بلکه باید بتوانند فرهنگ پدرسالاری و مردسالاری را هم به زیر بکشند و این کار آسانی نیست چراکه در میان هم طبقه ای هاشان، در میان دوستان، همسایگان، همکلاسی و خانواده شان، کسانی هستند که ناشی از مناسبات سرمایه داری مذهبی، آنها را به اشکالی مایملک و یا تابع خود دانسته و از آن طرف اتفاقا با زنانی از طبقه ای که متخاصم است، منافع مشترک دارند. همه اینها باعث می شود کار جنبش رهایی زنان خطیر، مهم و تعیین کننده باشد.

بدون شک جمهوری اسلامی حاضرنیست کمترین تخفیفی در رابطه با محوری ترین مطالبه ی زنان یعنی حجاب، قائل شود، چرا که ماهیتش به عنوان یک سیستم تئوکراتیک سرمایه دار از بیبن خواهد رفت. خوشبختانه یکی از بزرگترین پتانسیل های جنبش زنان برای پیوند با جنبش های دیگر همین لغو حجاب است چرا که اساسا با مفهوم آزادی (حتی اگر معنای بورژوایی اش مد نظرمان باشد)، رابطه ای ماهوی دارد. حق کنترل بدن، خواستی است که می تواند با تسری در میان جوانان چه زن چه مرد، با به پیش کشیدن آزادی های دیگری چون؛ آزادی بیان، آزادی تشکل های مردمی، کارگری، دانشجویی، آزادی اعتراض، اعتصاب، همچنین در میان اقلیت های جنسی و در پیوند با کودکان کار و بی شناسنامه با هرچه گسترده تر کردن توضیح ماتریالیستی، به نیروی عظیمی برای پیش روی بدل شود.

در نهایت آنچه در رابطه با تمام جنبش های اجتماعی، خاصه زنان مهم است، هژمونیک کردن گفتمان کمونیستی است با استفاده از ماتریالیسم تاریخی/ دیالکتیکی، نه تنها می توان به توضیح، روابط کالایی، خشونت نهادینه و سازمان یافته در سیستم سرمایه داری با آمیختگی به مذهب، ماهیت دولت، سپاه پاسداران، بسیج، تلاش برای کسب سلاح هسته ای، دخالت جمهوری اسلامی در منطقه، به چه باید کردهای مردمی که بیش از 40 و اندی سال است از مبارزه دست نکشیده اند پاسخ داد، بلکه می توان با توضیح ناکامی های زنان دیگر کشورها مانند زنان کردستان عراق، که در چهارچوب فدرالیسم تبلیغ شده ی احزاب ناسیونال بورژوا فقط روز به روز به آمار قتل های ناموسی، خشونت های خانگی، شرایط اقتصادی نامطلوب، سرکوب، زندان و... افزوده شد، را توضیح، پیوستگی و در هم تنیدگی ارگانیک، ستم جنسیتی، ملی، و ستم طبقاتی را آشکار و راه دیگری را رهنمون گشت.

فوریه 2021



ما را دنبال کنید

تویتر Find us on youtube Follow us on google+ Follow us on facebook CPIran_mailing address