بحث شیرین قدم اول و قدم دوم در برجام

عباس سماکار

اصلاً «قدم اول» و «قدم دوم» چه معنائی دارد و آیا، اینکه کدام کشور؛ آمریکا یا ایران، اول قدم بردارد، صرفا یک بازی قهر و قهرکِشی بچه گانه و لجبازی ابتدائی برای حفظ غرور و چهرۀ ملی ست و نتیجه این اقدام، تفاوتی در آنچه به صورت نتایج اقتصادی و سیاست های منطقه ای و بین اللمللی به وجود می آورد ندارد و مهم نیست که کدام کشور این اولین قدم را بردارد؟

برای درک موضوع خوب است تصویری که هر یک از کشورهای ایران و آمریکا از برداشتن قدم اول و بازگشت کامل به برجام تعریف میکنند روشن باشد و موقعیت قدرت آنان را سنجید تا ایستادگی بر سر مفاهیم و اقدامات هر یک نیز بهتر درک شود.

جمهوری اسلامی میخواهد؛

1- آمریکا به شکل کامل همه تحریم ها را بردارد، تا او به اجرای کامل مفاد برجام و لغو غنی سازی 20 درصدی بپردازد،

2- جمهوری اسلامی حاضر نیست از نظر زمانی محدویتهای تازه ای در برجام بپذیرد.

3- مذاکره بر سر محدودیت موشکی، سیاست دخالت های منطقه ای و شرکت دیگر کشورهای منطقه در این قرارداد و را قابل مذاکره نمی داند.

آمریکا میخواهد

1- ابتدا ایران غنی سازی 20 درصدی را متوقف کند و همۀ مفاد برجام کنونی را به اجرا درآورد تا مقداری از تحریم ها را بردارد،

2- برداشتن کامل تحریم ها را به توافق بر سر موارد تازه ای در این قرارداد منوط کند که عبارتند از؛

الف- پذیرش مذاکره و توافق بر سر محدودیت های تازه زمانی مفاد قرارداد برجام،

ب- توافق بر سر محدودیت فعالیت و برد موشکی جمهوری اسلامی،

پ- مذاکره و توافق بر سر سیاست دخالت جمهوری اسلامی در کشورهای منطقه و شرکت برخی از کشورهای منطقه در این مذاکرات.

کمی دقت در تعریف هر یک از کشورهای ایران و آمریکا نشان می دهد که مسئله پیچیده گی بسیار دارد. به این معنی که؛ اکنون که آمریکا با اعمال «فشار حداکثری نوع ترامپ» و تحریم های بسیارجانبه، جمهوری اسلامی را در تنگنا و گوشه رینگ قرار داده است، حاضر نیست از امتیاز تازه یافته خود دست بکشد و به شکل گذشته به برجام برگردد. بلکه خواهان تغییراتی در مفاد برجام و محدود کردن جمهوری اسلامی در مورد سیاست منطقه ای و برد موشکها و تامین امنیت خاطر کشورهای دوست خود در خاورمیانه است. در واقع آمریکا برای بازگشت با شرایط و شکل پیشین به برجام ، با محدودیت های بسیار در داخل آمریکا (از سوی حزب جمهوری خواه و برخی دمکراتها) و واکنش منفی برخی کشورها مثل اسرائیل و عربستان و حتی اروپا روبرو ست و دستِ باز برای دادن امتیاز در مقابل جمهوری اسلامی ندارد و نیز، به خاطر استراتژی سلطه غارتگرانۀ سیاسیش بر خاورمیانه، به شدت مایل ست جمهوری اسلامی را دهنه بزند و منافع پیشین منطقه ای خود را دوباره به دست بیاورد. معادلات بسیار دیگری نیز در این زمینه نقش بازی میکند که آمریکا را همچنان در برابر جمهوری اسلامی قرارمیدهد.

اما بیمِ دستیابی جمهوری اسلامی به بمب اتمی نیز، فشار نیروهائی را پشت گردن بایدن و تیم دولتش گذاشته تا به نوعی با جمهوری اسلامی کنار بیاید و فرمول مناسبی برای «معامله- مذاکره» بیابد. به خصوص نقشِ سلطۀ روسیه و چین در ایران، ایجاد موقعیت راهبردی برای هر دو آنها و خطر احاطه این دو کشور در حوزه اقیانوس هند و خلیج فارس، از نگرانی های اصلی سیاست کل غرب، ناتو و همپیمانان آنان در شرق دور مانند ژاپن است.

در سوی مقابل؛

جمهوری اسلامی، حیات سیاسی ایدئولوژیک و به ویژه منافع اقتصادی گُردان عظیمی از نیروهایش را در احاطه بر منافع مالی و رانتخواریِ حاصل از موقعیت تحریمها در برابر دارد که هرکدام نقشِ بازدارنده بزرگ در موضوع برجام و «به خصوص» مقابله با آمریکا بازی میکنند.

در نگاه ساده به وضعیت ساختار قدرت در جمهوری اسلامی، ممکن است تصور شود که خامنه ای موقعیت بدون منازعه و قادر مطلق در تعیین سیاست و نقشۀه راه را دارد و او ست که همه چیز را تعیین میکند؛ ولی سلسله مراتب و ساختار تو در توی قدرت حکومتی، حکایت میکند که دغدغه اصلی خامنه ای، تنها ترس از قیام گرسنه گان علیه نظام اسلامش نیست؛ بلکه، منافع تو در توی نیروهای آشکار و پنهان قدرت در این رژیم، دست و پای خود او را هم در پوست گردوئی گذاشته که به مدد سیاست های پیشینش شکل گرفته و به شکل کنونی در آمده است.

این منافع، به درجات گوناگون بین خود خامنه ای، بیت و رسانه های حامیش مانند کیهان شریعتمداری، سپاه و دیگران تقسیم شده و تعیین کننده روند سیاست برای مجموعه آنان است و حیات همگی شان را وابسته به خود کرده است. به طوری که؛ هیچ اقدام عجیب و خارج از قائده ای نمیتواند حتی از سوی بالاترین مرجع (خامنه ای) برای به هم زدن این ساختار حکومتی و قدرت صورت گیرد.

این حرم قدرت، حیات خود خامنه ای را نیز در چنبره گرفته است. فقیه قدرتمند و همه کاره تا موقعی مطرح است که این منافع تو در تو و پیچیده تماماً رعایت شود و اقدامی برای به هم زدن آن صورت نگیرد. برخورداری از این منافع است که علیرغم امکان فروپاشی در اثر قیام مردم گرسنه، هرگونه تغییر را مانع میشود و مذاکره و توافق با غرب را زیر نفوذ خود دارد و حکم میکند که تا لحظه صفر، مقاومت در برابر تغییر اوضاع به زیان این منافع صورت نگیرد و بیم فروپاشی هم، با اقدام به خشن ترین سرکوبها (به ویژه در شرایط کنونی)، به عقب بیفتد و مذاکره تغییری در شرایط مطلوب سودبری و رانت خواری و چپاول ارزی تجارت انحصاری خارجی سپاه را تا حد امکان به عقب بیندازد.

در واقع، خصلت ارتجاعی و عمیقا فاسد و جانی نظام فقاهت، چنان بن بست هائی در جمهوری اسلامی برپا کرده است که منافع «ولایتی» حکومت در برابر آن، به شکل مبهمی در جایگاه نامعلوم قرار گرفته است. ولایت فقیه امروزی، با آنچه در زمان خمینی به صورت «نفوذ وسیع مذهبی و اعمال قدرت ولایتی» مطرح بود تفاوت اساسی دارد. خامنه ای، بیشتر نماد و مجسمه ای از یک قدرت مسلط و نشانه اِعمال نظامیگری سرکوب است که به جای نفوذ مذهبی و رهبری او، سپاه در آن دست بالا را دارد که افزون بر مجلس و قوه قضائی، دورخیز کرده است تا قوه مجریه را نیز قبضه کند تا در موقعیت فقدان و مرگ مجسمۀ پا به گور خامنه ای، سلطۀ حکومتی قشر حاکم در همه تشکیلات و سلسه مراتب کشوری برقرار بماند و نیاز به دستور العمل تازه از «بالا» نداشته باشد. امروز بر خلاف روزگار ابتدای انقلاب 57، این نفوذ مذهبی کسی مانند خمینی نیست که بر همه چیز سلطه دارد؛ بلکه سرکوب نظامی ست که قدرت را نگه داشته است. آنچه در صدر اسلام و حکومت امپراتوری پس از محمد رخداد نیز شباهت کاملی به رویدادهای و موقعیت کنونی «جمهوری اسلامی» و دخالت نظامیش در کشورهای مجاور دارد. خلفای بعدی اسلامی، دیگر به «خلیفه مذهب» شباهت نداشتند، سلطان و حاکم سرزمین های تازه ای بودند که به زور لشکریان اسلام تسخیر و به همین دلیل هم خلافت و امامت را موروثی کردند.

البته ترس از فروپاشی نظام اسلامی حکومت در ایران، طبعاً برای بخشی از نیروهای دورنی جمهوری اسلامی، همچون اقشار اصلاح طلب که دارای منافع اقتصادی محدود و سهم کوچکتری از غارت عظیم سپاه و نیروهای پنهان امام زمان هستند، وجود دارد؛ آنان در این وحشت به سر می برند که در روز واقعه، هدفهای بی دفاع در مقابل خشم مردم باشند و نتوانند از حمایت سپاه و نیروهای انتظامی تا لحظه صفر برخوردار شوند و گوشت دم توپ رژیمی شوند که هر وقت مناسب دیده، آنان را قربانی تباهی و شکست سیاست بازیهای موذیانه خود قرارداده است. سرنوشت برخی گماشتگان رژیم شاه مانند هویدا و ژنرالهای اعدام شده اش پس از قیام بهمن 57، نمونه قابل تکرار برای این بخش کم حفاظ تر جمهوری اسلامی ست.

برای خود خامنه ای، وابستگان بزرگ بیت او و بخشی از اولیگارشی رسانه ای و اسلامی، آخرین پناهگاه کشورهائی هستند که آنان را به مدد ثروت عظیم چپاول شده، مورد حمایت و پشتیبانی قرار دهند. از همین رو، به خاطر به هم نخوردن سلسله مراتب قدرت و نگهداری ساختار پیچیده کنونی، سهم ریسک در نظام حاکم بر ایران جزو آخرین تحولاتی ست که میتواند با از بین رفتن برخی شخصیت های مرکزی اتفاق بیفتد و سناریوهائی نظیر آنچه در عراق و لیبی به وجود آمد تکرار شود.

جنبش کارگری و کمونیستی جامعه ما، با چشمداشت بر وضعیت کنونی و دقت در زمینه های اصلی فلاکت و بن بستِ به وجود آمده برای مردمی که به شکل فاجعه باری گرسنه اند، راه دیگری جز تدوین یک راهکار مشترک و نقشۀ عمل انقلابی برای پایان بخشیدن به این چرخۀ هلاکت پیش پا ندارد.




ما را دنبال کنید

تویتر Find us on youtube Follow us on google+ Follow us on facebook CPIran_mailing address
Result