روز کومه‌له، جعفر شفیعی و صدیق کمانگر راه را نشان می‌دهند

بخشهای اول، دوم، سوم، چهارم و پنجم

پویا محمدی

بخش اول

امروز۲۶ بهمن، روز کومه‌له است. ضمن تبریک و شادباش این روز به طبقۀ کارگر آگاه و انقلابی و توده‌های مبارز و حق‌طلب مردم کردستان، امید است که در جنبش مبارزاتی کارگران و مردم زحمتکش در سراسر ایران علیه رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی و در صف مبارزۀ کمونیستی در راه استقرار حکومت کارگری و سوسیالیسم، شاهد پیروزی و کسب دستاوردهای هر چه بیشتری باشیم.

در روز کومه‌له و مراسم‌های گرامی‌داشت آن، رسم است که یک بار دیگر با اهداف والا و آرمان‌های کمونیستی و رهایی‌بخش جانباختگان این راه تجدید پیمان می‌شود. در شرایط بحران و کشمکش کنونی‌ای که توسط جناح راست و ناسیونالیستی و تجدیدنظرطلبان در کومه‌له و نیز جریانات بورژواناسیونالیست خارج از کومه‌له بر این تشکیلات و بر خط کمونیستی کومه‌له تحمیل شده و در این راستا خط پوپولیستی حاکم بر رهبری کنونی کومه‌له مشغول خانه‌تکانی کامل کومه‌له از کمونیسم و تعلقش به طبقۀ کارگر و قرار دادن کامل آن در مسیر پروژه‌های هم‌آوایی با ناسیونالیسم بورژوایی در منطقه می‌باشند؛ متاسفانه خط سیاسی و مبارزاتی و اهداف و آرمان‌های جانباختگان این راه نیز در مسیر پایمال شدن قرار گرفته شده است.

تجدید پیمان وفاداری با جانباختگان این راه و تلاش برای حفظ و تداوم آن، از ارزش‌های والای مبارزاتی است. ادعای رهرو بودن راه جانباختگان و در این میان رهبرانی چون فؤاد مصطفی‌سلطانی، صدیق کمانگر و جعفر شفیعی، نه در شعار آنهم سالی یک بار در چنین مراسم‌هایی، بلکه عملِ هرروزه و پراتیک معین و مشخصی است که ما به‌ازای آن همانا بسط و توسعه و یا حفاظت از آن اهداف و آرمان‌ها در مقابل هر گونه تعرض و یا انحراف و تجدید‌نظر‌طلبی است. در این باره، نمونۀ سازمان زحمتکشان و ادعای رنگ‌باختۀ رهرویِ آنها از جانباختگان کومه‌له بر همگان آشکار است.

طی سال‌های اولیۀ فعالیت علنی کومه‌له و به یمن استیلای خط مارکسیسم انقلابی بر این سازمان و در این راستا تشکیل حزب کمونیست ایران؛ پوپولیسم و رویزیونیسم و دیگر انحرافات موجود در کومه‌له با نقد جدی و همه‌جانبه روبرو شد و طی یک دوره مبارزۀ ایدوئولوژیک درون سازمانی که در واقع تبعاتی از مبارزۀ ایدوئولوژیک قدرتمندی بود که جریان مارکسیسم انقلابی ایران علیه تمامی انحرافات موجود در میان طیف نیروهای چپ و کمونیست آن دوره در سراسر ایران به انجام می‌رساند؛ از سیاست و پراتیک کومه‌له زدوده شدند. صدها مقاله و سخنرانی و جلسه و نیز پراتیک کمونیستی و سرافرازانۀ کومه‌له طی سا‌ل‌های بعد، گواهی است بر انجام پیروزمند آن مبارزۀ ایدوئولوژیک درخشان.

با این وصف و بنابه دلایل مشخص، هر چند که انحرافات مربوطه توان «عرض‌اندام کردن» را در این تشکیلات از دست داده بودند، اما هیچ گاه این تشکیلات در مقابل این انحرافات مصونیت کامل نداشته است. در این راستا و آن طور که مشاهده می‌شود، رهبری امروز در کومه‌له، مدتهاست که ضمن مرزبندی با سوسیالیسم و کمونیسم، تلاش برای به میدان آوردن طبقۀ کارگر کردستان در صف مستقل سیاسی و مبارزاتی خود که همانا یگانه مسیر رهایی از هر گونه بی‌عدالتی و ستم و از جمله ستم ملی و نیز یگانه مسیر به پیروزی رساندن جنبش انقلابی مردم کردستان است را از دستور خارج و به جای آن در مسیر «همه با هم» و جنبش ملی روان گشته است و به تبع آن به طور آشکار به پوپولیسم و رویزیونیسم(تجدیدنظر‌طلبی) درغلطیده‌اند.

از آنجایی که این «رهبری»، شخص دبیر اول تشکیلات کردستان را در رأس خود دارد، توانسته است با سوءاستفاده از موقعیت و نیز اتخاذ سیاست «غصب» و «حذف»، بدون اینکه خود را ملزم به رعایت پرنسیپ‌های حزبی و یا ارائه مکتوب و مدون دیدگاه و سیاست‌های غیرکمونیستی‌شان به کنگره و یا دیگر مراجع تصمیم‌گیری حزبی بدانند، به طور عملی مشغول پیشبرد این سیاست‌ها و طرح و پروژه‌های مربوطه هستند و همزمان منکر اختلاف خود با سیاست و مصوبات کمونیستی کومه‌له می‌شوند. از رفیق جانباخته جعفر شفیعی خوانده‌ایم و شنیده‌ایم که به حق می‌گوید: «یکی از مشخصات پوپولیست‌ها این است که نظرات خود را به طور مدون ارائه نمی‌دهند، نمی‌گویند که من، اینم»!

با این حال، جدای از هر گونه انکار و پرده‌پوشی و یا تظاهر و چشم‌بندی‌ای که این طیف در خصوص اهداف مبارزاتی کومه‌له از خود نشان می‌هند، اما با توجه به روند حاد شدن جناح‌بندی سیاسی موجود و به تبع آن فشار سیاسی‌ای که به این جناح وارد شده است، اخیراً برخی از خطوط سیاسی امروزی‌شان را انتشار داده‌اند و همانند سازمان زحمتکشان اعلام کرده‌اند که «کومه‌له، کردستانی است و در جواب به نیازهای این جامعه تشکیل شده است و سازمان دادن انقلاب کارگری و برقراری سوسیالیسم نمی‌تواند وظیفۀ بلاواسطۀ کومه‌له باشد.»

اینان همچو رهبران سازمان زحمتکشان، تحت لوای «لزوم ایجاد اصلاحات و رفرم در سیاست و پراتیک کومه‌له» و «لزوم ایجاد تغییر در شکل و مضمون کومه‌له»، ضمن خاک پاشیدن به چشم کارگران و زحمتکشان کردستان، هر آنچه فرهنگ و سیاست و پراتیک کمونیستی و نیز قاطعیت و جسارت انقلابی در دفاع از این ارزش‌ها که میراث مبارزاتی رهبران جانباخته و تمامی جانباختگان این راه و در عین حال یگانه ابزار تبدیل کومه‌له به کومه‌له بود را هدف قرار داده و در پی محو و نابودی و یا دگرگونی و تحریف آن هستند. اینان:

تأکید و پافشاری بر سوسیالیسم و کمونیسم را پندارگرایی، مطلق‌گرایی و تخیل‌باوری و دگم نام می‌نهند، در لفافۀ ایجاد «تغییر» در زندگی مردم و اضافه کردن نانی به سفرۀ مردم و پرداختن به مطالبات مردم؛ به رفرمیسم و سوسیال‌ دمکراسی شیفت کرده و تأکید و پافشاری بر سوسیالیسم و کمونیسم را تداعی کنندۀ حکومت‌های چین و شوروی نزد مردم می‌دانند.

از تأکید و تبلیغ ایدوئولوژی مارکسیستی و کمونیستی واهمه داشته و در این راستا و به منظور جلب و جذب ناسیونالیسم بیرون از کومه‌له به این تشکیلات، برنامۀ کومه‌له و حزب کمونیست ایران را عاری از هر گونه ایدوئولوژی و اعتقاد و باور قلمداد می‌کنند.

دفاع از ایدوئولوژی و تأکید و پافشاری بر سیاست‌ها و اهداف کمونیستی کومه‌له و نیز هر گونه حساسیت و نقد در قبال انحراف و راست‌روی‌های خود، را تحقیر می‌کنند و آن را «ذهنی»، «مالیخولیایی»، «تخیلی»، «غیرعلمی»، «پندارگرا»، «پا در هوا»، «محجبه»، «منزه‌طلب»، «حاشیه‌ای»، «غیراجتماعی»، «فرقه‌ای»، «افراطی»، «خلوص ایدوئولوژیک»، «مرجع تقلید»، «رهبر خود گماردۀ طبقۀ کارگر»، «خود بزرگ‌بین»، و ... خطاب می‌کند.

پیدایش کمونیسم کارگری در تشکیلات کومه‌له و حزب کمونیست ایران در بیش از ۳۵ سال قبل و شاخص‌های نظری و عملی و سنت‌های ارزشمند و تعالی‌بخش آن در راستای استحکام و شفافیت‌‌های فکری و سیاسی کومه‌له و حزب کمونیست را «بیگانه با تاریخ کومه‌له» و «سرآغاز هر چیز بد» برای کومه‌له می‌دانند. در پی محو آثارِ اسناد و مصوبات آن دوره که سرانجام در کنگرۀ ۶ کومه‌له به تدوین و تعیین استراتژی سوسیالستی کومه‌له و ترسیم شفاف افق و دورنمای فعالیت کومه‌له در کردستان منجر و برنامۀ کومه‌له برای حاکمیت شورایی مردم در کردستان نیز منتج از آن است؛ می‌باشند.

هر جا که لازم ببینند به لفاظی در مورد کمونیسم پرداخته، از «کمونیسم اجتماعی»‌ای دم می‌زنند که البته در مغایرت با مواضع و پراتیک رهبران جانباخته‌ای چون صدیق کمانگر و جعفر شفیعی مسیر آن «اجتماعی» شدن را نه در کارگری شدن کمونیسم و کارگری شدن کومه‌له و حزب کمونیست ایران، بلکه در مخدوش کردن مرز طبقاتی و همسویی با بورژوازی و خرده‌بورژوازی در کردستان، معرفی کردن جنبش در کردستان به عنوان یک جنبش واحد و در اولویت قرار دادن جنبش ملی برای خود؛ جستجو می‌کنند.

ظاهراً از سوسیالیسم حرف می‌زنند اما در اینجا و آنجا هم اعلام می‌کنند که امکان برقراری سوسیالیسم در یک کشور-بخوان در ایران- وجود ندارد. ظاهراً از انقلاب کارگری دم می‌زنند، اما در اینجا و آنجا هم ابراز تردید می‌کنند که آیا طبقۀ کارگر با آن جمعیت میلیونی‌اش می‌تواند قدرت سیاسی در جامعه را به دست بگیرد؟

خود را مدافع برنامۀ کومه‌له برای حاکمیت شورایی می‌دانند، اما به جای تلاش عملی برای ایجاد یک جنبش شورایی در کردستان و رضایت ندادن به چیزی کمتر از استقرار حاکمیت شورایی در کردستان، در پی رایزنی و کسب توافق با احزاب بورژواناسیونالیست برای چگونگی تصاحب بر جامعه در آیندۀ کردستان هستند.

خود را مدافع منافع کارگران و زحمتکشان می‌دانند، اما در مقابل اعمال و سیاست‌های ضدمردمی احزاب ناسیونالیست و مذهبی سکوت اختیار کرده، همدوش با احزاب ناسیونالیست کردستان ضمن شرکت مخفیانه در پروسۀ شکل‌گیری مذاکره با رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی، اعلام می‌کنند که اختلاف در استراتژی، مانعی برای انجام اتحاد‌های پایدار از سوی کومه‌له با این احزاب نیست. هنگامی هم که مجبور می‌شوند در مصاحبه‌هایی بر وجود چنین اختلافی در استراتژی اقرار کنند، از سوی دیگر اعلام می‌کنند که در عرصه‌های استراتژیکی چون «حاکمیت مردم در کردستان»، «آیندۀ نیروی مسلح در کردستان» و «موضوع مذاکره با رژیم»، حاضرند با دیگر احزاب ناسیونالیست به توافق برسند.

با سازمان ارتجاع اسلامی در کردستان بیانیۀ مشترک امضا کردند، به زایدۀ «کنگرۀ ملی کرد» تبدیل شدند و قُرب این مجمع احزاب و دستجات ناسیونالیستی و اسلامی و دوستدار رژیم جمهوری اسلامی را به نهاد همکاری احزاب و نیروهای چپ و کمونیست در کردستان ترجیح دادند و این نهاد سیاسی و طبقاتی در کردستان را تخریب کردند.

حاضر نشدند توطئۀ تروریستی سازمان زحمتکشان علیه حزب کمونیست کارگری، به قتل رساندن زحمتکشان نواحی مرزی توسط سازمان پژاک و نیز به خاک و خون کشیدن مردم معترض در کرستان عراق توسط احزاب حاکم در این منطقه را محکوم کنند.

ژست دفاع از حزب کمونیست ایران را به خود می‌گیرند و در حالی خود را سازمان کردستان حزب کمونیست ایران جا می‌زنند که تشکیلات کومه‌له در کردستان عراق را به طور کامل از چارت سیاسی و سازمانی حزب کمونیست خارج نموده، علیه مخالفین سیاسی خود به حذف و تصفیه و سانسور و سرکوب درون تشکیلاتی متوسل شده و در راستای تضعیف و انحلال حزب از هیچ اقدامی فرو‌گذار نیستند.

از تاریخ کومه‌له حرف می‌زنند، اما خود خبره‌ترین تحریف‌گر تاریخ کومه‌له هستند.

از گرامی‌داشت یاد جانباختگان دم می‌زنند، اما عملاً به اهداف، رفتار و منش، و خط مشی کمونیستی و انقلابی جانباختگان پشت کرده‌اند.

در گذشته و به تندی به نقد سازمان زحمتکشان پرداخته و به درستی این سازمان و رهبرانش را ناکمونیست و ناسوسیالیست و ناکومه‌له و پایمال کنندۀ اهداف و آرزوهای کمونیستی رفقای جانباخته معرفی می‌کردند، اما امروز همان سازمان را «کومه‌له» خطاب می‌کنند و نیز در مقابل همان نقدها ولی این بار که از سوی جناح چپ متوجه خودشان شده است، منتقدین را بر نتابیده و ضمن کشیدن خط و نشان برای آنان، ایشان را مشغول «متراژ غلظت ایدوئولوژی دیگران» و «تعیین‌گر چه کسی کمونیست است و چه کسی نیست» معرفی می‌کنند.

در سالروز کومه‌له به برشمردن افتخارات مبارزاتی و دستاوردهای سیاسی و اجتماعی طی سالیان گذشته می‌پردازند، اما پراتیک سال‌های اخیر خود را که در جهت به انحراف بردن و تضعیف کومه‌له و بریدن زبان سرخ کومه‌له بوده است، قلم می‌گیرند. از راز اجتماعی شدن و محبوبیت کومه‌له سخن می‌گویند غافل از اینکه اگر پس از علنی شدن کومه‌له، کسانی با همین اعمال و رویکردهای امروزی آنان، یعنی کسانی که «کومه‌‌‌‌له‌ای نرم زبان و مهربان با ارتجاع و بورژوازی در کردستان را می‌خواهند» در رهبری آن دورۀ کومه‌له می‌بودند، حال نه تنها از کومه‌له و «اجتماعی شدن» و «محبوبیت» خبری نبود، بلکه این حزب دمکرات بود که اینک همراه با جمهوری اسلامی جامعه کردستان را به قهقرا کشانده بود! تاریخ‌نگاران پوپولیست امروز در کومه‌له جرأت اقرار به این حقیقت را ندارند!

نگاهی به نمونه بیانات و مواضع و عملکردهای مبارزاتی رهبران جانباخته‌ جعفر شفیعی و صدیق کمانگر که در واقع نمایانگر کمونیسم کومه‌له و در ابعاد وسیع‌تری شاخص طبقاتی، سیاسی و مبارزاتی کومه‌له و حزب کمونیست ایران و رمز بالندگی و اعتبار این جریان بوده است و مقایسۀ آن با بیانات و مواضع و عملکردهای رهبری امروز جناح راست و ناسیونالیستی درون کومه‌له، به خوبی عمق فاصله و تباین و نیز بیگانگی و مغایرت مواضع و پراتیک این جناح را با آن شاخص‌های طبقاتی، سیاسی و مبارزاتی‌ای که به حق کومه‌له را کومه‌له کرد؛ به خوبی می‌توان دید.

بیش از ۳۰ سال قبل و در متن آن همه شرایط سخت و دشوار سیاسی و مبارزاتی، کمبودها و محرومیت‌ها و نیز سطح پایین دانش و معلومات سیاسی و فرهنگی در جامعه، جعفر شفیعی گفت:

«تا آنجا که به وضعیت اقتصادی اجتماعی نظام کنونی مربوط است، همۀ زمینه‌ها برای انقلاب اجتماعی، برای برپا کردن حکومت کارگری و انقلاب سوسیالیستی و ایجاد جامعۀ کمونیستی آماده است. سرمایه‌داری نه تنها به اصطلاح عمر خودش را کرده، بلکه زیادی هم ادامۀ حیات داده، بیش از آنچه باید عمر کرده و اگر برخی علل تاریخی در بین نبود می‌بایست مدت‌ها پیش جامعۀ سرمایه‌داری از بین می‌رفت و به گور سپرده می‌شد. برپا کردن حکومت کارگری چیزی نیست که ما صرفاً از آن به عنوان هدفی در آینده صحبت کنیم. در گذشته نیز ما حداقل دو بار شاهد دو حکومت کارگری بوده‌ایم؛ شاهد حکومت کارگری پاریس- حکومت کموناردها- بوده‌ایم و همچنین شاهد حکومت کارگری در روسیه بوده‌ایم؛ شاهد انقلاب اکتبر بوده‌ایم.»

صدیق کمانگر گفت:

«امروز دیگر طبقۀ کارگر ایران به این حقیقت تاریخی پی برده است که تنها راه نجات او و همۀ کسانی که کمرشان در زیر ظلم و زور و فشار جامعۀ سرمایه‌داری خم شده است، نابودی و درهم شکسته شدن نظام سرمایه‌داری و به وجود آمدن جامعۀ سوسیالیستی است. امروز دیگر کارگر ایرانی به این حقیقت پی برده است که تنها کمونیسم و انقلاب کمونیستی قادر خواهد بود به این بحران عمیق اقتصادی و اجتماعی‌ای که سرتاپای جامعۀ سرمایه‌داری ایران را در خود گرفته است، خاتمه دهد. امروز دیگر سوسیالیسم و کمونیسم برای کارگران ایران دو واژۀ ناآشنا و ناشناس نیستند و جنبش سوسیالیستی در درون طبقۀ کارگر ایران جا باز کرده است.»

اما امروز و در متن این همه تجربه و پیشرفت در امر مبارزۀ سیاسی و طبقاتی، سطح بالای دانش و معلومات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی در جامعه، ابراهیم علیزاده می‌گوید:

«ما اگر بگوییم سوسیالیسم را می‌خواهیم، سوسیالیسم، برابری، فلان؛ مردم به ما می‌گویند بی‌زحمت سرمان را درد نیاورید، ما آن را در شوروی دیده‌ایم، الان در چین می‌بینیم، آن را در کوبا دیده‌ایم، با آن، چیزِمان نکنید! همان طور بگوییم سوسیالیسم آلترناتیو است، و برابری این طوری است، و مجموعه شعارهایی اینچنین، تودۀ مردم را برنمی‌انگیزاند، این شعارها برای پیشروان خوب است، اما تودۀ مردم می‌تواند به دنبال آن راه بیافتد به شرطی که بداند که ما از مسیری می‌رویم که هر روزه نان به سفره‌شان اضافه می‌کنیم، همه روزه رنجی از رنج‌هایشان کم می‌کنیم.»

در این باره، جعفر شفیعی در نقد رهبری پوپولیستی و ترویج سبک‌کار کمونیستی، با توضیح و استدلال روشن و خطاب به پیشروان و فعالین و هواداران می‌گوید:

«درک کردن رهبری کمونیستی، مرزبندی با وجوهِ گوناگون و زیانبار رهبری پوپولیستی از اهمیت فراوانی برای شما برخوردار است. شما باید در عمل نشان دهید که کار کمونیستی به لحاظی کار ساده‌ای است، کار بغرنج و پیچیده‌ای نیست، کار غامضی نیست، کار صریحی است و از این لحاظ بقیۀ رفقا را هم آموزش بدهید. می‌دانید که تا به حال چه تصویری از کار کمونیستی به خصوص در میان طبقه رواج داده شده، طبقه را گیج کرده‌اند، آن طور که می‌باید، خودِ آنها را به آرمانشان آشنا نکرده‌اند(نشده‌اند)، در حالی که اگر مسئلۀ سوسیالیسم و کمونیسم را از آن غامضیت بیرون بیاوریم و صریح با آنها صحبت بکنیم، اینها سریعاً می‌پذیرند. شما باید این را در روشن‌ترین وجهی، هم در عمل نشان بدهید و هم این دستاورد را به بقیۀ رفقا هم منتقل بکنید.

من یک تجربۀ شخصی را برایتان بگویم که خودم شاهد عینی این مسئله بودم. ما عده‌ای کارگر کوره‌پزخانه را جمع کرده بودیم، گفته بودیم کارگران کوره‌پزخانه بیایند با آنها حرف می‌زنیم. به محض اینکه این را گفته بودیم، همین دگم اولیه‌ای که بود: این کومه‌له‌ای است و این دمکراتی‌ است، بلافاصله شکست و وجه طبقاتی مسئله خودش را کاملاً نشان داد، همه آمدند، هوادار کومه‌له و هوادار دمکرات و هوادار هیچ ‌کدام هم آمدند، از پسربچۀ ۱۰ ساله تا پیرمرد ۶۰ ساله با ریش سفید و با تمام اعتقادات مذهبی‌اش، اینها آمدند و در جلسه نشستند. ما در مورد سوسیالیسم و کمونیسم برایشان حرف زدیم. من خودم از استقبال آنها تعجب می‌کردم، از نظر تفهیم مسائل سوسیالیستی و کمونیستی به خودِ طبقه، در حقیقت این اولین تجربۀ مستقیم خود من بود. دیدم اینها نمی‌گذارند من حرف بزنم، تا می‌خواستم یک مثال بزنم(‌۱۰ دقیقه ۱۵ دقیقه حرف می‌زدم) مثال می‌آورد، مثال‌های خیلی زنده و جاندار‌تر از مثال‌های خود من، مثال‌هایی از زندگیش و بعد که در مورد سوسیالیسم، در مورد کمونیسم حرف می‌زدیم، همه تأیید می‌کردند، روشنی و برق امید از چشم‌هایشان می‌درخشید، جذب شده بودند، همۀ رفقای ما که آنجا بودند، بلااستثنا تحت تأثیر قرار گرفته بودند. اگر چه اولین جلسه‌ای بود برای آنها، و به این اعتبار برای خود آنها هم اولین تجربه بود. ما باید در پراتیک خودمان این سهولت، این مسئله که طبقۀ کارگر به سهولت سوسیالیسم را فرا می‌گیرد در عمل نشان بدهیم و اینها را به بقیۀ رفقایمان هم آموزش بدهیم که آنها هم به همین شیوه کار بکنند.

- شما می‌توانید هزار بار روی برنامۀ حزب کمونیست قسم و آیه بخورید، ولی موقعی که می‌‌روید آنجا(درون طبقه) چهار پنج کارگر را با برنامه آشنا نکرده باشید و یا اگر هم کارگران را آشنا کرده باشید، فقط با بند بیمه‌اش آشنایش کرده باشید، در حد ۸‌ ساعت کار منتظرش کرده باشید، در حد فقط برنامۀ حداقل آشنایش کرده باشید. با بند مربوط به سوسیالیسم، با بند مربوط به مبارزه با اشکال مختلف رویزیونیسم، با بند مربوط به حزب کمونیست آشنایش نکرده باشید، با مقدمۀ یک صفحه‌ای اول برنامه که چکیدۀ کار کمونیستی است، که چکیدۀ دنیایی از مبارزۀ طبقاتی طبقۀ کارگر است، با اینها آشنایش نکرده باشید. چیزی که ما می‌کردیم. نه، ما می‌آییم بدواً آن صفحۀ اول را به او یاد می‌دهیم، این درس اول ماست به طبقۀ کارگر. اول، صفحۀ اول برنامه را به او می‌گویم، به او خواهم گفت منافع طبقۀ کارگر این است، به او خواهم گفت منِ کمونیست منافعی جدا از منافع او ندارم، به او می‌گویم که شیوۀ من توطئه نیست، به او می‌گویم که شیوۀ من سازماندهی طبقه برای سوسیالیسم است و بعد می‌آیم و مسئلۀ سوسیالیسم را با او درمیان می‌گذارم، البته در کنار آن، مسئلۀ بیمه و ۸ ساعت کار و ... را هم طبعاً با او در میان می‌گذارم ولیکن بدواً همیشه به او می‌گویم که بله من اینم، این است درس اول من.

-(قبلاً) ما برای تهیۀ برنامه و گفتار رادیویی، برنامه(برنامۀ حزب) را باز می‌کردیم همه چیز جلو چشم‌مان می‌آمد بجز چند صفحۀ اول برنامه. شب‌کاری، حق بیمه، حق زنان، بهداشت، حقوق مادران شیرده، مهد کودک،... همه جلو چشم‌مان می‌آمد؛ ولیکن این جلو چشم‌مان نمی‌آمد که بگوییم ما کمونیست هستیم، ما منافعی جدا از منافع طبقۀ کارگر نداریم، سوسیالیسم است هدف ما، سوسیالیسم است رها کنندۀ ما. نه، انگار پنج، شش صفحۀ اول اصلاً توی برنامه نیست.

ما در میان طبقۀ کارگر نباید دیگر این کارها را بکنیم، این دیگر شیوۀ ما و سنت ما نیست. البته برای اینکه حرف را تکمیل کرده باشم اینکه ما اسمی از سوسیالیسم نیاورده باشیم، نه، بود ولی می‌دانید چگونه؟ صفحات متعدد را دربارۀ حق بیمه می‌نوشتیم، صفحات متعدد را مثلاً در مورد ۸ ساعت کار می‌نوشتیم، صفحات متعدد را در مورد اینکه رژیم در یک کوچه‌پس‌کوچۀ فلان روستا جنایتی کرده می‌نوشتیم؛ ولیکن پایان‌بخش همۀ اینها یک کلام بود، یک جمله بود: زنده باد سوسیالیسم. حرفی که از سوسیالیسم می‌زدیم این بود. انگار، بخش حداکثرِ برنامه، برای طبقه و برای اینها نبوده، برای عقلا و فضلا و زعما بوده که بنشینند و بر رویش بحث بکنند و جدل بکنند و فضل‌فروشی بکنند. باید، دیگر با این، خداحافظی کنیم. اتفاقاً صفحۀ اول برنامه، درس اول ماست به طبقۀ کارگر.

و یا در مورد مسائل اساسی که صحبت می‌شده، رفقای ما بوده‌اند، حرف می‌زده‌اند، ولیکن یک بار گفتن و دیگر بس، یک بار گفتن و دیگر عملی نکردن. آن چیزی که در عمل جریان پیدا می‌کند، جریان خود به خودی بورژوایی‌ست، جریان خود به خودی خرده‌بورژوایی‌ست و آن چیزی که ما می‌گفتیم با همۀ حقانیتش با همۀ اصولیتش روی هوا می‌ماند. در مورد هر مسئله‌ای که در نظر بگیرید، ما باید با این حداحافظی بکنیم. این مسائل متعلق به طبقه است و باید به آنها بدهیم.

بله!

بیانات رفیق جعفر شفیعی بسیار روشن و مطابق با آموزش‌های اصیل مارکسیستی است: کمونیسم و طبقۀ کارگر و برقراری سوسیالیسم.

اما بر خلاف تعاریف عمومی ابراهیم علیزاده از کمونیسم و سوسیالیسم که در برخی از مصاحبه‌هایش به آن اشاره دارد، نفس موضع سیاسی و رویکرد مبارزاتی ایشان و جناح تحت رهبری‌اش در مورد سوسیالیسم و کمونیسم، همان است که در بالا به آن اشاره شده است: کمونیسمِ مورد نظرش و عامۀ مردم، نه یک طبقۀ معین و تلاش برای بسط و گسترش در میان آن طبقه به عنوان پیگیرترین و انقلابی‌ترین؛ و حوالۀ سوسیالیسم به آینده‌ای نامعلوم.

اینان تحت عنوان پرداختن به مطالبات مردم، سوسیالیسم و کمونیسم را به بایگانی می‌سپارند. این همان رفرمیسمی است که مدتهاست در پی آن روان‌اند.

ادامه دارد.

۲۶ بهمن ۱۳۹۹
۱۴ فوریه ۲۰۲۱

*********************************


بخش دوم

همچنانکه در قسمت اول این نوشته نیز آمده است، جناح راست در تشکیلات کومه‌له و حزب کمونیست ایران، مدت‌هاست تحت لوای «لزوم ایجاد اصلاحات و رفرم در سیاست و پراتیک کومه‌له» و «لزوم ایجاد تغییر در شکل و مضمون کومه‌له»، ضمن خاک پاشیدن به چشم کارگران و زحمتکشان کردستان، هر آنچه فرهنگ و سیاست و پراتیک کمونیستی و نیز قاطعیت و جسارت انقلابی در دفاع از این ارزش‌ها که میراث مبارزاتی رهبران جانباخته‌ای چون صدیق کمانگر و جعفر شفیعی و فؤاد مصطفی‌سلطانی و همۀ جانباختگان این راه و در عین حال یگانه ابزار تبدیل کومه‌له به کومه‌له بود را هدف قرار داده و در پی محو و نابودی و یا دگرگونی و تحریف آن هستند.

ابراهیم علیزاده که در رأس این جناح قرار دارد مدت‌هاست که با تبیینات عوامانۀ خود سعی در تئوریزه کردن سیاست و سبک‌کار سازش‌کارانه و پوپولیستی‌ای است که این جناح برای هم‌آوایی کامل با روندهای سیاسی و طبقاتی بورژوایی در کردستان آن را در دستور خود قرار داده است. دیروز به لحاظ سیاسی تئوری «زبان نرم» و لزوم جایگزینی زبان نرم به جای زبان زبر و سرخ کومه‌له در برابر نیروهای ناسیونالیست و مرتجع در کردستان را تبلیغ می‌کرد و امروز در همین راستا در روز کومه‌له اعلام می‌کند که «کومه‌له افراطی نیست،... نجیب و مؤدب است»!

سخنان روز گذشتۀ ابراهیم علیزاده به مناسبت روز کومه‌له که به طور رسمی حاوی پیام کل رهبری جناح راست کومه‌له بود، به طور علنی اعلام برائت از ویژگی‌های رادیکالیسم انقلابی و سبک‌کار کمونیستی و سرسختی و سازش‌ناپذیری کومه‌له در تأکید و پافشاری بر کمونیسم و مبارزۀ طبقاتی بود. همزمان به طور علنی یک بار دیگر با زبان بی‌زبانی اقرار کرد که «کومه‌له»‌ی او از جنس سازمان زحمتکشان است، هنگامی که می‌گوید:« کومه‌له افراطی نیست، تندرو و ماجرا جو نیست. پیشمرگ کومه‌له نجیب و مؤدب است، متعصب نیست.»

این حرف ابراهیم علیزاده (که در لابلای تعاریفی چون کومه‌له مسئول است، رادیکال است، در نقاط عطف تاریخی آزمایش شده، بیان شد)؛ یک بار دیگر دل و خیال حزب دمکرات کردستان و دیگر نیروهای مرتجع و ناسیونالیست را در منطقه آسوده کرد مبنی بر اینکه با وجود ابراهیم علیزاده و امثالهم، کومه‌‌‌‌لۀ صدیق کمانگر با زبان زبر و سرخ و آتشین‌اش، کومه‌لۀ جعفر شفیعی با زبان و قلم کوبنده و زبر و کمونیستی‌اش، کومه‌لۀ نابودکنندۀ مکتب قرآن و سپاه رزگاری، کومه‌لۀ به خاک مالندۀ پوزۀ حزب دمکرات و در یک کلام کومه‌لۀ دهۀ ۶۰ و بلندگوی صدای انقلاب ایران و کمونیسم در کردستان، دیگر مانعی بر سر راه اعمال ضدمردمی آنها نیست. کاری که حزب دمکرات با تحمیل جنگ به کومه‌له نتوانست آن را عملی سازد، اینک ابراهیم علیزاده و جناح راست به شیوه‌ای نَرم برایشان عملی کرده‌اند، بی‌دلیل نیست که ناسیونالیست‌های بیرون کومه‌له این همه با دیدۀ «لطف» به ایشان می‌نگرند.

این حرف ابراهیم علیزاده و جناح راست، صراحتاً به حزب دمکرات کردستان اعلام می‌کند که «کومه‌له» ی ابراهیم علیزاده از جنس کومه‌لۀ «آشوبگر/اغتشاشگر»(به کردی:ئاژاوه‌گیر) نیست (حزب دمکرات سال‌ها در خوش‌رقصی برای رژیم، کومه‌له را اغتشاشگر و آشوبگر در کردستان معرفی می‌کرد). همان حرف خالد عزیزی از رهبران حزب دمکرات کردستان است که می‌گوید:«این افراطی‌گری و تندروی کومه‌له بود که جناب ملااحمد مفتی‌زاده را رنجاند!» و در کل، همان حرف دم و دستگاه‌های تبلیغاتی سرمایه‌داری و بورژوازی است که همواره کمونیست‌ها را افراطی و متعصب و تندور معرفی می‌کنند!

باید از رهبری جناح راست پرسید چه چیزی باعث شده که اینگونه در تریبون روز کومه‌له اعلام می‌کنید ما افراطی نیستیم، متعصب نیستیم، ماجراجو نیستیم، مؤدب و نجیبیم، عاشق طبیعت و گل و شعریم، و در واقع «شاگرد عاقل و سربه زیری هم هستیم»؟!! آیا پس از ۵۰ سال مبارزه، گفتن چنین چیزهایی برایتان سنگینی ندارد؟! هر چند دوری از کمونیسم و نیز تجدیدنظر‌طلبی و شاگرد سوسیال‌دمکراسی و رفرمیسم شدن، این چنین ندامت‌گویی‌هایی را هم برای شما در پی‌خواهد داشت و همچنانکه قبلاً هم گفته شده «برای شما، این تازه اولِ کار است».

بایستی به ایشان یادآوری کرد که خودتان بهتر می‌دانید که عبدالله مهتدی یک مزیت داشت و آن هم این بود که خیلی زود و به صراحت اعلام کرد که از کمونیسم و مبارزه برای استقرار سوسیالیسم دست شسته و از آن پشیمان است و راه سیاسی و مبارزاتی دیگری برای خود در پیش گرفته است. اما شما چه؟

بایستی از ابراهیم علیزاده و سایر اعضای کمیتۀ مرکزی کنونی کومه‌له پرسید، تاکنون کومه‌له چه افراطی‌گری، چه ماجراجویی و چه تندروی‌‌ای داشته و یا پیشمرگ کومه‌له چه نانجیبی و بی‌ادبی‌ای و یا چه تعصبی داشته که امروز شما را به عنوان رهبران یک سازمان و حزب سیاسی وادار کرده اینچنین در روز مهمی چون سالروز این حزب و سازمان در پیام سیاسی‌تان خطاب به جامعه، در مذمت و نکوهش آن صحبت کنید؟!!

اینجاست که به روشنی معلوم می‌شود هدف صاحبان این پیام بیش از هر چیز دیگری، اعلام بیگانگی با رادیکالیسم انقلابی و قاطعیت و سرسختی در دفاع از کمونیسم و ایدئولوژی طبقۀ کارگر است. اشارۀ همزمان به اینکه «کومه‌له مسئول است، رادیکال است، در نقاط عطف تاریخی آزمایش شده است»؛ فقط یک زمینه‌سازی است برای بیان حرف دل صاحبان این پیام.

ابراهیم علیزاده و حسن رحمانپناه و جمال بزرگپور و عادل الیاسی و فرهاد شعبانی و دیگر همفکرانشان در حالی امروزه یک چنین بیانات و سیاست و پراتیک تسلیم‌طلبانه و خجولانه‌ای را پیشه کرده‌ و اینچنین در مقابل نیروهای بورژواناسیونالیست کردستان به کرنش کردن مشغولند، که همزمان ریاکارانه «تاریخ رزم و مقاومت سرسختانۀ کومه‌له» در کردستان را هم می‌ستایند و خود را صاحب آن می‌دانند و در نوشته‌هایشان به مناسبت روز کومه‌له، به منظور تزیین و در واقع لاپوشانی مواضع سازشکارانه‌شان، آنها را برمی‌شمرند و با شیادیِ تمام، همۀ ویژگی‌های سست و تسلیم‌طلبانۀ امروز خود را به کل تاریخ کومه‌له تسری می‌دهند و می‌گویند: «کومه‌له با یک چنین ویژگی‌هایی بوده که توانسته است نفوذ اجتماعی و دستاوردهای مبارزاتی خود را کسب کند»!

به ایشان بایستی گفت که نمی‌توان به تمام آن تاریخ که با چیزی جز هوشیاری و سرسختی و قاطعیت کمونیستی از سوی نسلی از زنان و مردان انقلابی و کمونیست این جامعه به ثبت رسیده است، مباهات کرد اما همزمان وجوهات این قاطعیت و سرسختی انقلابی را تحت عنوان افراطی‌گری و تعصب به نقد کشید و گستاخانه به ریشخند گرفت. نمی‌توان خود را رهرو صدیق کمانگر و جعفر شفیعی جا زد، اما همان بیانات و مواضع قاطع این رهبران در دفاع از کمونیسم و در ضدیت با بورژوازی و ارتجاع را «تندروی» و «افراطی» و «تخیلی و «متعصب» و «پا در هوا» دانست.

روی دیگر صحبت‌های ابراهیم علیزاده و جناح راست، دقیقاً جناح چپ و کمونیستی در این تشکیلات به رهبری صلاح مازوجی را نشانه دارد. جناح چپ با نقد بی‌امان و صریح مواضع و سیاست‌ها و اعمال راست‌گرایانه و اپورتونیستیِ جناح راست و با دفاع سرسختانه از کمونیسم و اهداف و جهت‌گیری‌های کارگری در این تشکیلات، در کشمکش و تقابل با جناح راست قرار دارد. همچنانکه در قسمت اول این نوشته آمده است جناح راست در رهبری امروز کومه‌له تأکید و پافشاری جناح چپ بر سوسیالیسم و کمونیسم را پندارگرایی، مطلق‌گرایی و تخیل‌باوری و دگم نام می‌نهند، دفاع از ایدوئولوژی مبارزاتی طبقۀ کارگر و نیز هر گونه حساسیت و نقد در قبال انحراف و راست‌روی‌های خود، را تحقیر می‌کنند و آن را «ذهنی»، «مالیخولیایی»، «تخیلی»، «غیرعلمی»، «پندارگرا»، «پا در هوا»، «محجبه»، «منزه‌طلب»، «حاشیه‌ای»، «غیراجتماعی»، «فرقه‌ای»، «افراطی»، «خلوص ایدوئولوژیک»، «مرجع تقلید»، «رهبر خود گماردۀ طبقۀ کارگر»، «خود بزرگ‌بین»، و ... خطاب می‌کند.

ابراهیم علیزاده با سخنانش، یک بار دیگر و طبق معمول به تحقیر جناح چپ و قاطعیت و ایستادگی کمونیستی آنان پرداخت. ایشان و دیگر رهبران جناح راست بر خلاف آنچه در سخنان روز کومه‌له ایراد کردند و از جمله به ویژگی‌هایی چون راستگویی، گشاده‌رویی، بیزاری از تبعیض و ... به عنوان صفاتی که یک کادر کومه‌له بایستی دارا باشد پرداختند، طی سال‌های اخیر و در جریان پروژه‌های حذف سیاسی‌ای که علیه رفقای جناح چپ و کمونیستی این تشکیلات راه انداخته‌اند، خودشان بارها و بارها به دروغ گفتن، به سانسور و تبعیض و سرکوب درون تشکیلاتی و توطئه و حذف رفقای قدیم و جدید خود متوسل شده‌اند. در نوشته‌ها و مطالب قبلی، به طور مستدل به نمونه‌های بسیاری از این گونه اعمال ناپسند اشاره شده است و در این باره آن طور که قبلاً گفته شده «واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می‌کنند، چون به "داخل تشکیلات" خود می‌روند آن کار دیگر می‌کنند.»

در پیام قرائت شدۀ رهبری جناح راست، و در ادامۀ برشمردن ویژگی‌هایی برای کومه‌له همچنین آمده است:

«کادر کومه‌له الگو و نمونه است، حرف و عملش یکی‌ست، از تبعیض بیزار است، راستگو است، انسان‌دوست است، عاشق زندگی و طبیعت است، نجیب و مؤدب است، می‌داند با رفیق بغل دستی‌اش زمانی که مخالفش هم باشد طوری برخورد می‌کند که او را نرنجاند. کادر کومه‌له متعصب نیست، درونی گشاده دارد، سوسیالیسم را مانند علم رهایی‌بخش طبقۀ کارگر و همۀ جامعه یاد می‌گیرد نه مانند مجموعه‌ای از فرمول که روزی از روزها شنیده است و یا خوانده است. سوسیالیسم را مانند علم زمانه یاد می‌گیرد مدام در حال آموزش بوده و خود را تازه می‌کند نه اینکه جای آیین بربادرفتۀ گذشته را برایش پُر کند. کادر کومه‌له تفرقه‌انداز نیست، وحدت‌بخش است، در هر جایی باشد جانِ اتحاد اصولی و کارساز را می‌گستراند. کادر کومه‌له فداکار است. این خصوصیات شناسنامۀ مکتب کومه‌له است و رمز محبوبیت درون توده و توانایی بسیج توده‌ای را به آن بخشیده است. کومه‌له با پشت بستن به چنین کادرهایی است که پیروزی مبارزۀ مردم کرد برای رهایی از ستم ملی و رسیدن به زندگی‌ای آزاد و یکسان و مرفه را ضمانت می‌کند. ما با وجود هر گونه گرفتاری و دشواری‌ای که بر سر راه است، به آیندۀ این مبارزه خوش‌بین هستیم. سرچشمۀ این خوش‌بینی ما هم از باور عمیق‌مان به نیروی پایان‌ناپذیر و وسیع مردم کارگر و زحمتکش و تشنۀ آزادی است.»

همۀ ویژگی‌هایی که در بالا به آن اشاره شده است، بجز در مورد به اصطلاح «یادگیری سوسیالیسم»، چیز بخصوصی نیست که می‌باید ویژۀ کادر و فعالین باشد. هر فردی در جامعه در متن یک مناسبات سالم، می‌تواند دارای چنین ویژگی‌هایی باشد. ضمناَ در صورت پرداختن به چنین ویژگی‌هایی، جای مناسب برای آن، آموزشگاه سیاسی-نظامی است نه پشت تریبون رسمی و گرامی‌داشت ۵۱‌مین سالگرد مبارزۀ کومه‌له. واقعاً که صاحبان این پیام، شأن فعالین و پیشمرگان کومه‌له را نزول داده و می‌دهند!

رهبر جعفر شفیعی می‌گوید:

«رفیقِ ما، کادر کمونیستِ ما، کسی است که ایدوئولوژی مارکسیسم را به میان طبقۀ کارگر می‌برد. رفیقی است که بدواً مسائل ایدوئولوژیک را می‌برد تبلیغ می‌کند، ترویج می‌کند، با ایده‌های واقعی سوسیالیسم و کمونیسم آنها را آشنا می‌کند، لیکن به اینها کفایت نمی‌کند، تبلیغ و ترویج را با خودِ سازماندهی گره می‌زند و خرمن و حاصل بر می‌دارد.»

مقایسۀ جوانب بارز این ویژگی که رفیق جعفر برای یک کادر کمونیست خصوصاً فعالین درون طبقه برمی‌شمرد با ویژگی‌های درج شده در پیام جناح راست، فواصل بسیار موجود در این بین را به خوبی نشان می‌دهد.

در مورد یادگیری سوسیالیسم نیز که ابراهیم علیزاده به آن اشاره دارد، همان رویکرد خیل سوسیال‌ دمکرات‌ها نسبت به مطالعۀ آثار مارکسیستی است هنگامی که می‌گوید «کادر کومه‌له متعصب نیست، درونی گشاده دارد، سوسیالیسم را مانند علم رهایی‌بخش طبقۀ کارگر و همۀ جامعه یاد می‌گیرد نه مانند مجموعه‌ای از فرمول که روزی از روزها شنیده است و یا خوانده است.» برای ایشان و جناحش، کادر خوب، کسی است که به ندرت و یا روزی از روزها کتاب و یا جزوۀ مارکسیستی‌ای را مطالعه کرده باشد، از لنین و مارکس و انگلس نقل قول نیاورد چرا که به زعم ابراهیم علیزاده اینها به جز مجموعه‌ای فرمول خشک و خالی چیز دیگری نیست....گو اینکه سوسیالیسم را صرفاً مانند یک علم بایستی یاد گرفت، به تبلیغ و اشاعۀ آن در میان طبقه که علم رهایی آنان است، نیازی نیست. ایشان از چگونگی یاد گیری سوسیالیسم صحبت می‌کند اما از ایشان هیچ نمی‌شنویم که سوسیالیسم یک شکل حکومتی است و بایستی با همه توان در پی ایجاد و تحقق آن بود، از ایشان هیچ نمی‌شنویم که برای یک بار هم که باشد از چگونگی دفاع از سوسیالیسم و خط مشی سیاسی سوسیالیستی در مقابل انحرافات و راست‌روی‌های موجود صحبتی بنماید. در این باره و از آنجایی که خود و جناحشان مشمول این انحراف و راست‌روی‌اند، مدام تکرار می‌کنند که متعصب نباشید، درونی گشاده داشته باشید تا بتوانید انحراف و راست‌روی‌های ما را هم تحمل کنید!

در پیام قرائت شده توسط ابراهیم علیزاده باز هم به موضوع «مشغول بودن کومه‌له به مسئلۀ ملی» به عنوان اولویتی که این جناح در دستور کومه‌له قرار داده‌اند، تأکید می‌شود. در این باره گفته شد:

«نیرومند کردن جنبش انقلابی مردم کردستان از هر سوی. در میان فهرست وظایفی که در این میان بر عهده‌مان گذاشته می‌شود،

محکم کردن پایگاه کومه‌له در مبارزه برای محو ستم ملی اهمیت ویژه‌ای دارد. کومه‌له نباید هیچ خلائئ در این باره به جای بگذارد. برنامه و استراتژی کومه‌له و مصوبات کنگره و پلنوم‌هایش برای آن هدف، راهنما است.»

ابراهیم علیزاده در اینجا نیز بازهم اسناد و مصوبات کمونیستی کومه‌له را بازیچۀ دست خود قرار داده است. اگر این اسناد برای وی و جناحش راهنماست پس چرا یک کلمه هم از نص این اسناد که در تمامی آنها به روشنی بر لزوم تلاش برای به میدان آوردن طبقۀ کارگر کردستان در صف مستقل سیاسی و مبارزاتی خود که در واقع تنها مسیر رهایی از هر گونه بی‌عدالتی و ستم و از جمله ستم ملی و نیز یگانه مسیر به پیروزی رساندن جنبش انقلابی مردم کردستان است، حرفی به زبان نمی‌آورد؟!

ایشان تلویحاً دارد همان حرف قاسملو و حزب دمکرات را تکرار می‌‌کند وقتی می‌گفتند که «فعلاً مسئلۀ ملی در اولویت است، مبارزۀ طبقاتی و مبارزه برای سوسیالیسم را باید به مراحل بعد از حل مسئلۀ ملی موکول کرد.»

ستون فقرات جنبش انقلابی کردستان، کارگران و زحمتکشان این جامعه هستند. رمز پیروزی این جنبش در گرو تأمین حضور متشکل سیاسی و اجتماعی طبقۀ کارگر است. این جاست که به خوبی می‌توان ناسیونالیسم و پوپولیسم را در قواره سیاسی جناح راست کومه‌له دید.

اما جعفر شفیعی می‌گوید:

ضروری است طبقۀ کارگر در کردستان-به همان شیوه که شایستۀ آن است به صورت نیرویی مادی-اجتماعی سلاح پیروزی‌اش را -حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن کومه‌له- را محکم به دست گرفته، آن را مورد جدی‌ترین، صریح‌ترین و بی‌باکانه‌ترین پشتیبانی قرار دهد، مستقیماً وارد صف آن شود، سیاست‌های آن را با عمل رزمنده و مبارزاتی خود اتخاذ کند و بسان ارتشی به نهایتِ درجه رزمنده و به نهایتِ درجه منضبط، فرمانی به جز فرمان ستاد رهبری کنندۀ خود را-حزب طبقاتی‌اش- نپذیرد و بدین طریق روز رهایی واقعی خویش را نزدیک و نزدیکتر سازد. بدون شک این امر در عین حال بزرگترین و کاراترین خدمت به جنبش انقلابی کردستان نیز هست زیرا حقایق شش سالۀ اخیر نیز نشان داده‌اند که تنها کارگران سوسیالیست-کارگرانی که هیچ وجه مشترکی با هیچ گوشه‌ای از وضع موجود ندارند و برای زیر و رو کردن کلیت آن مبارزه می‌کنند-پیگیرترین و سازش‌ناپذیرترین مدافعان رفع ستم ملی و برقراری دمکراسی انقلابی در کردستان بوده‌اند و به همان درجه که نیرو و نفوذ حزب کمونیست در کردستان بیشتر باشد به همان درجه انقلاب در کردستان از توان و نیرومندی بیشتری برخوردار است و پیروزی آن تضمین‌شده‌تر است. این حقیقت را نه فقط توده‌های کارگر، بلکه همۀ آحادی از مردم کردستان که آرزوی پیروزی این جنبش را دارند، باید درک کنند.

صدیق کمانگر می‌گوید:

«هم اکنون دیگر کارگر آگاه کردستان آن نیروی اجتماعی عظیمی است که نه تنها نمی‌توان موجودیتش را نادیده گرفت، نه تنها نمی‌توان خواست‌های اقتصادی و سیاسی‌اش را بی‌جواب گذاشت، نه تنها دیگر گرسنگی و بیکاری و فقر را تحمل نمی‌کند، بلکه مصمم است که با تکیه بر نیروی متحد خویش حقوق پایمال شده‌اش را از حلقوم سرمایه‌داران و صاحبان قدرت بیرون بکشد و اکنون دیگر هیچ گونه تغییر سیاسی و اجتماعی در کردستان بدون شرکت او نمی‌تواند صورت بگیرد.»

جعفر شفیعی می‌گوید:

« طبقۀ کارگر فقط زمانی توانایی به زیر کشیدن سلطه و قدرت بورژوازی، توانایی کسب قدرت سیاسی و از ریشه برکندن استثمار و ستم و پی‌افکندن نظم نوین، و در یک کلام فقط زمانی توانایی پیروز شدن را دارد که سلاح پیروزی را در دست گرفته باشد. این سلاح چیزی جز حزب سیاسی طبقۀ کارگر، حزبی که طبقۀ کارگر را برای انجام عملی آرمان‌های خود هدایت می‌کند و سازمان می‌دهد نیست. کارگران کُرد باید بیش از هر زمان دیگر درک کنند که حزب کمونیست ایران همین سلاح است، سازمان کردستان این حزب-کومه‌له- همین سلاح است، و برای همین آرمان‌های والا و رهایی‌بخش مبارزه می‌کند و حافظان نظم موجود به همین دلیل بیشترین خشم و نفرت و وحشت را از این سلاح دارند. همۀ کارگران کُرد باید از هم‌اکنون مبارزان سرسخت آرمان کمونیسم باشند و بدون هیچ وقفه‌ای، بدون هیچ به تعویق‌انداختنی برای تحقق آن بکوشند و در این راه به هیچ نیرویی جز نیروی متشکل خود، و به هیچ حزبی جز حزب طبقاتی خود متکی و امیدوار نباشند.»

جعفر شفیعی می‌گوید:

«ناسیونالیسم بورژوایی از وجود ستم ملی بر ملت کرد، سوءاستفاده کرده می‌کوشد طبقۀ کارگر را با همۀ نظم موجود با همۀ روابط استثمارگرانه سرمایه‌داری موجود آشتی دهد و همۀ اعتراض این طبقه را علیه کلیت خود این نظام، تا حد اعتراض صرف به ستمگری ملی تحت رهبری خودِ بورژوازی تنزل دهد و پیروزی بورژوازی را به عنوان کعبۀ آمال همۀ مردم کردستان نشان دهد. ترجیح‌بند «فعلاً مسئله، مسئلۀ ملی است، مبارزۀ طبقاتی مطرح نیست» که به کرات می‌توانید از بورژواناسیونالیست‌های کردستان بشنوید، چیزی جز تلاش برای این سوءاستفاده علیه مبارزۀ طبقۀ کارگر نیست. آرمان و هدف ناسیونالیسم بورژوایی، چفت و بست کردن زنجیرهای بردگی مردم زحمتکش و نگهبانی از وضع اسارتبار کنونی در هیئتی دیگر است. ناسیونالیسم بورژوایی آنگاه که خود را با نفوذ افکار و آرای سوسیالیستی در میان کارگران روبرو می‌بیند، بالاًخره در هیئت سوسیالیسم بورژوایی به مقابلۀ کارگران می‌پردازد و وعده می‌دهد که در آینده-اما آینده‌ای نامعلوم و دوردست- خودش بدون اینکه نیازی به کارگران باشد، بدون اینکه نیازی به دیکتاتوری پرولتاریا باشد «سوسیالیسم» را برای آنان مستقر خواهد کرد.»

جعفر شفیعی می‌گوید:

«وظیفۀ بی‌چون و چرای حزب کمونیست است که تلاش کنیم تا در هر تغییر و تحول سیاسی، چه در ایران و چه در کردستان، کارگران به قدرت سیاسی نزدیک شوند.»



دیگر نیازی به شرح و تفسیر نیست. ولی اگر نقل قول‌های فوق از رهبران جانباخته‌مان بدون ذکر نام و به صورت بخشی از این مطلب آورده می‌شد، رهبران جناح راست این را هم مشتی فرمول، افراطی‌گری و خیال‌پردازی قلمداد می‌کردند، هر چند که به واقع به همین کار مشغولند و شب و روز در پی محو و یا تحریف آثار و تاریخ کمونیسم در کومه‌له هستند.

اینان اگر ما را اینچنین «تکرارکنندۀ مشتی فرمول» و «غیرعلمی» و«پندارگرا»،‌«خلوص ایدوئولوژیک»، «افراطی و تندرو» نام می‌نهند، ما به این افتخار می‌کنیم چراکه تا به حال چیزی غیر از مواضع و تبیینات جعفر شفیعی و صدیق کمانگر و هزاران جانباختۀ این راه را تکرار نکرده‌ایم. این جناح راست است که با ریاکاری و فریب خود را پیرو جعفر شفیعی و صدیق کمانگر و .... می‌داند و امروزه متضاد و بیگانه با آنان مشغول رهبری کومه‌له هستند.

اما تا روزی که میراث مبارزاتی و بیانات و آثار صدیق کمانگر، منصور حکمت، جعفر شفیعی، و ....در میان ما باشد، پوپولیسم و رویزیونیسم و ناسیونالیسم درون کومه‌له نمی‌تواند خواب راحتی داشته باشد.

ادامه دارد.

۲۷ بهمن ۱۳۹۹
۱۵ فوریه ۲۰۲۱

*********************************


بخش سوم

«پوپولیسم یک بینش خاصی است که مرز طبقاتی را مخدوش می‌کند، از هر کدامِ طبقات یک چیز می‌آورد، التقاطی افکاری از مارکسیسم می‌آورد(می‌گوید)، افکاری از خرده‌بورژوازی می‌آورد، اینها را قاطی می‌کند، در واقع یک سالاد درست می‌کند که نهایتاً به نفع خرده‌بورژوازی و بورژوازی است. این بینش را که داشته باشی، در سطح تشکیلات هم همین کار را خواهی کرد».«اعلام کردیم که با رویزیونیسم مرزبندی کرده‌ایم. یکی از جلوه‌های رویزیونیسم این است که شما برنامۀ مشخصی نداشته باشی و سیاست خودت را از یک لحظه به لحظۀ دیگر تغییر دهی. حالا یک جریانی پیش آمده یک سیاست در پیش می‌گیری، فردا یک سیاست دیگر، پس فردا یک سیاست دیگر».« همین ناسیونالیسم خرده‌بورژوایی که آخر سر هم به دامش افتادیم، یک نوع رویزیونیسم است. برای اینکه واقعاً مسئلۀ ملی در کردستان به طور قطعی ریشه‌کن شود، باید یک سیاست پرولتری بر آن حاکم باشد، طبقۀ کارگر باید آن را حل کند، طبعاً از طریق حزبش، از طریق نیرویش...» (جعفر شفیعی)

همچنانکه در قسمت قبلی این نوشته نیز بدان پرداخته شده است، جناح راست در رهبری امروز کومه‌له در پیام امسال خود به مناسبت روز کومه‌له، یک بار دیگر تحت لوای «محکم کردن پایگاه کومه‌له در مبارزه برای محو ستم ملی»، مشغول شدن به مسئلۀ ملی را به عنوان اولویت کار کومه‌له در کردستان معرفی می‌کنند، بدون اینکه به طور روشن بر جوانب کار و تلاش نقشه‌مند برای به میدان آوردن طبقۀ کارگر کردستان در صف مستقل سیاسی و مبارزاتی خود که در واقع تنها مسیر رهایی از هر گونه بی‌عدالتی و ستم و از جمله ستم ملی و نیز یگانه مسیر به پیروزی رساندن جنبش انقلابی مردم کردستان است، حرفی به زبان بیاورند. ابراهیم علیزاده به عنوان قرائت کنندۀ این پیام، در صحبت‌هایش از جمله به مسئلۀ کرد در چهار بخش کردستان پرداخت، از اوضاع فلاکت بار اقتصادی و اجتماعی حاکم در کردستان ایران صحبت کرد، ویژگی‌هایی را برای مبارزۀ کومه‌له طی بیش از چهار دهه فعالیت برشمرد و از موفقیت در پیشبرد استراتژی کومه‌له سخن گفت؛ اما در هیچ کدام از این صحبت‌ها و در هیچ جای دیگری از سخنانش حتی یک کلمه هم از ضرورت برقراری «آلترناتیو سوسیالیستی» در سطح سراسری، «شورا» و «حاکمیت شورایی» و لزوم استقرار چنین حاکمیتی به مثابه تنها راه پیروزی مردم کردستان در مبارزات حق‌طلبانه‌شان، اشاره‌ای نکرد!

‌طی سال‌های اخیر و در سخنان این جناح به مناسبت روز کومه‌له، چنین اولویتی به طور رسمی به رأس کار و فعالیت کومه‌له در کردستان آورده شده و در این مدت به طور عملی کومه‌له را هر چه بیشتر در مسیر همگرایی با ناسیونالیسم در منطقه قرار داده‌اند.

ابراهیم علیزاده این بار نیز در سخنان خود در حالی از محکم کردن پایگاه کومه‌له در مبارزه برای محو ستم ملی و برجای نگذاشتن هیچ خلائی در این باره سخن می‌گوید که مدت ۴۰ سال است که کومه‌له به جامعه اعلام کرده که «ما کمونیست‌ها پیگیرترین و جدی‌ترین نیرو در راه مبارزه با ستم ملی بوده‌ایم و جامع‌ترین و کارسازترین برنامه را هم برای حل این مسئله ارائه کرده‌ایم و هیچ خلائی را هم از خود به جای نگذاشته‌ایم.» پس چرا اینک از سوی ایشان طوری تبلیغ می‌شود که گویا خلاء و نقصی در سیاست‌ و برنامۀ کومه‌له بوده که اینک متوجه شده‌اند بایستی آن را رفع کرد و یا اینکه بیشتر از گذشته بایستی به مسئلۀ ملی اهمیت داد؟!

رهبری جناح راست در حالی چنین اولویتی را در دستور خود را قرار داده‌اند که تا به حال به طور مکتوب یک صفحه هم مبنی بر نقد سیاست و عملکرد ۴۰ سالۀ کومه‌له در این زمینه و ضرورت ایجاد تغییر در آن و تعریف اولویت مربوطه، به هیچ کنگره و پلنوم و مرجع تصمیم‌گیری حزبی ارائه نکرده‌اند. نه تنها این، بلکه مصوبات و جهت‌گیری‌های رسمی کنگره‌ها هم را طبق معمول زیر پا نهاده و در این میان به طور عملی مشغول پیشبرد سیاست راست‌روانه و ناسیونالیستی خود می‌باشند.

رفیق ابراهیم از نیرومند کردن جنبش انقلابی مردم کردستان حرف می‌زند و چنین نیرومند‌سازی‌ای را در پرداختن به «اولویتِ» مسئلۀ ملی معرفی می‌کند، در حالیکه بر خلاف صحبت‌های ایشان، ۴۰ سال است که کومه‌له می‌گوید «با تقویت جنبش کارگری و به میدان آوردن کارگران و زحمتکشان به مثابه نیروی محرکۀ جنبش انقلابی کردستان، و با اتخاذ برنامه و سیاست‌های کارگری است که جنبش انقلابی کردستان تقویت شده و نیز زمانی این جنبش به پیروزی می‌رسد که مردم کردستان توانسته باشند حاکمیت شورایی خود را بر این جامعه مستولی گردانند.»

در این باره و در قسمت قبلی این نوشته، به نمونه‌هایی از بیانات و مواضع رهبران جانباخته جعفر شفیعی و صدیق کمانگر پرداخته شده است. در همین زمینه بایستی به اعضای کمیته مرکزی‌ای که امروزه کومه‌له را در چنبرۀ خود در‌آورده‌اند، یادآوری کرد که کل اسناد و مصوبات و خط‌مشی کمونیستی کومه‌له در قبال مسئلۀ ملی، بر اساس استراتژی سوسیالیستی کومه‌له در کردستان و خطوط مربوط به آن که در کنگرۀ ۶ کومه‌له (برگزار شده در سال ۱۳۶۷‌) تعیین شده، تنظیم شده‌اند. اینکه:

«به جای اینکه از یکی از عرصه‌های تاکتیکی فعالیت کومه‌له، یعنی مبارزه برای تحقق حق تعیین سرنوشت مردم کردستان شروع کنیم، بایستی از اهداف کارگری کومه‌له و نیازهای مبارزۀ کارگران در کردستان شروع کنیم و سپس به تاکتیک‌های کومه‌له در مبارزه بر علیه ستمگری ملی هم برسیم. کومه‌له به عنوان یک جریان کمونیستی با تمام معضلات و مسائلی که پیشاروی یک چنین جریانی بوده پا به میدان گذاشت و آنچه که امروز هم عملکرد کومه‌له را در جنبش جاری کردستان معنی می‌کند، حکمت و فلسفۀ اتخاذ تاکتیک‌های آن را توضیح می‌دهد، تلاش این جریان برای نزدیک کردن طبقۀ کارگر به قدرت سیاسی است. اینکه کومه‌له امروز در رأس یک جنبش انقلابی در کردستان قرار دارد به هیچ وجه حاصل پراتیک وی در زمینۀ حق تعیین سرنوشت و خودمختاری‌طلبی نبوده است. زیرا اگر قرار باشد، به این اعتبار جریانی در رأس «جنبش کردستان» باشد، چنین نقشی را احزاب بورژوایی و ناسیونالیست از زمینه و امکانات بسیار مساعدتری برخوردار بودند، آنها هم تاریخاً در رأس جنبش‌های ملی کرد بوده‌اند و سنت‌های آن را دارند، و همین امروز هم باقی‌ماندۀ توهمات توده‌ها را در این زمینه پشت سر خود دارند و هم کادر و تشکیلات لازم برای ایفای چنین نقشی را بیش از ما در اختیار داشتند. بدیهی است که کومه‌له طی یک دهۀ اخیر همواره پیگیرانه از خواست حق تعیین سرنوشت و خودمختاری در کردستان دفاع کرده است و در مبارزۀ پیگیرانه برای تحقق آن نیز درگیر بوده است اما یک تشکیلات کمونیستی به همین اعتبار نمی‌توانسته است در رأس چنین جنبشی جای بگیرد. آنچه که امروز کومه‌له را در موقعیت کنونی در رابطه با جنبش کردستان، چه جنبش علیه ستمگری ملی و چه مبارزۀ کارگران و مبارزه در همۀ عرصه‌های اجتماعی دیگر در کردستان قرار داده است، حاصل پراتیک طبقاتی معینی است که تماماً از حرکت سنتی خودمختاری‌طلبانه در کردستان متمایز است. جامعۀ کردستان با زمینه‌های اجتماعی و شرایط سیاسی که به اختصار به آن اشاره شد، شرایط کار ما را تشکیل می‌داده است و می‌دهد، و مسئلۀ ملی یکی از مسائل اجتماعی است که پیش روی ما قرار دارد. هرگونه شانه بالا انداختن و با لاقیدی از کنار آن رد شدن، فاقد پاسخ روشن بودن برای آن به معنای رها کردن این عرصه به بورژوازی و یعنی امکان دادن به وی تا به کمک شرایط ویژۀ کردستان، اذهان کارگران را به سموم ناسیونالیستی آلوده کند و دست‌آویزهای ارتجاعی خود را برای مقابله با کمونیسم تقویت نماید. اما از نظر مبارزۀ طبقاتی کارگران و از نظر مصالح یک مبارزه، اتخاذ موضع اصولی بر سر مسئلۀ فوق و تلاش برای تحقق عملی آن، صرفاً یک عرصۀ تاکتیکی برای نزدیک شدن به هدف نهایی است، از این رو وظایف ما در کردستان اساساً از نیازهای یک انقلاب کارگری در می‌آید که در عین حال به مسئلۀ ملی هم پاسخ می‌دهد.»

این خطوط و مصوبات روشن کنگره‌های کومه‌له، «مشتی فرمول نیستند که روزی از روزها آنها در جایی خوانده و یا شنیده باشیم». تأکیدی که جناح راست در پیام‌ اخیرشان دارند، اینکه: «معیار سنجش پیشروی کومه‌له این است که این سازمان در جامعۀ کردستان اعتبار اجتماعی به سوسیالیسم بخشیده است، و این ویژگی مهمی از کومه‌له‌ای بودن است»؛ در حقیقت حاصل چیزی جز بکارگیری این فرمول‌ها توسط کومه‌له در مبارزه؛ نبوده است. ضمناً کسانی که در پی پاک کردن این فرمول‌ها هستند بایستی بدانند که تنها فرمول حل مسئله ملی در کردستان این است و بس!

اخیراً در نوشته‌ای به قلم جمال بزرگپور و تحت عنوان «‌پیشروی جریان چپ و سوسیالیستی در کردستان، از کدام مسیر؟» که در واقع پلاتفرم رهبری جناح راست و ناسیونالیستی کومه‌له است، این جناح مرزبندی خود را نیز با مصوبات کنگرۀ ۶ (به عنوان مبنای استراتژی سوسیالیستی کومه‌له) و برخی مصوبات دیگر کومه‌له به وضوح نشان داده‌اند. صلاح مازوجی و ابراهیم علیزاده ۲۰ سال قبل آن هنگام که عبدالله مهتدی به طور مکتوب در پی مرزبندی با مصوبات کنگرۀ ۶ برآمد، در مقابلش ایستادند و با انتشار دو مقالۀ مفصل، از موجودیت و لزوم کاربست آنها دفاع کردند. آیا امروزه رفیق ابراهیم آن طور که خود در آن موقع در مقاله‌اش نوشته بود موضوع آن «جمله یا پارگراف طلایی» را فراموش کرده‌اند؟ ایشان امروزه نه دفاع مکتوبی از آن مصوبات دارد و نه تأکید شفاهی‌ای بر آنها، هرچه هست تکرار کار عبدالله مهتدی است!

ابراهیم علیزاده سال گذشته در سخنان خود به مناسبت روز کومه‌له گفت که «برای چگونگی ادارۀ جامعۀ کردستان در دورۀ گذار بعد از رژیم جمهوری اسلامی در پی گفتگو و کسب توافق با احزاب سیاسی در کردستان است.»

چند سال قبل از آن جمال بزرگپور گفته بود که لازم است که تغییراتی در برنامۀ کومه‌له برای حاکمیت شورایی در کردستان داده شود که بر مبنای آن به نقش احزاب در چگونگی ادارۀ جامعۀ کردستان پرداخته شود. در دورۀ گذار بعد از رژیم اسلامی این احزاب سیاسی هستند که باید ادارۀ امور را به دست گیرند. در این باره جمال بزرگپور نوشته بود:

«اگر چە نام برنامە با نام کومەلە( یعنی برنامە عمل حزب معینی) است اما در یک دورۀ معین (کسی نمی‌تواند مدت آن را تعیین کند) با آشکار شدن ضعف در قدرت مرکزی تا تأمین شرایطی کە ارگان‌های حاکمیت تودەای بتوانند مستقر و تثبیت گردند( یک دورۀ انتقالی) جامعۀ کردستان چگونە ادارە خواهد شد؟ واضح است کە این کار احزاب است کە با ادارۀ جامعە(می‌گویم احزاب جامعە را ادارە خواهند کرد) و پیشبرد سیاست‌های معینی در تلاش خواهند بود کە توازن قوا را در جهت جلب پشتیبانی تودەای از افق، برنامە و سیاست‌های خود سنگینی دهند. این دورە، دورۀ حضور احزاب و فعالیت آنان و تلاش آنان برای تبدیل برنامە و سیاست خود بە نرم و روال ادارۀ جامعە است.‌‌ آنچە کە در برنامە نە جایی دارد و نە اسمی از آن بردە می‌شود. فوراً و سر‌راست سراغ شوراها می‌رود .

وقتی که مواضع جمال بزرگپور با نقد رفقایی در تشکیلات روبرو گردید و در این راستا نشان داده شد که چنین مواضعی در مغایرت با اصل حاکمیت شوراها و برنامۀ کومه‌له در این خصوص، قرار دارد، ایشان آن طور که خود گفتند «این نظرات و مواضع را بر روی تاقچه گذاشته و از پیگیری آن خودداری کردند.» در این میان و با توجه به سکوت معنادار ابراهیم علیزاده در قبال آن مواضع که در واقع نشان از رضایت به آنها بود، به طور خزنده از تلاش عملی و پیگیر برای استقرار فوری و بلاواسطۀ شوراها در کردستان، به تلاش عملی و پیگیر برای کسب توافق با احزاب بورژواناسیونالیست کردستان بر سر تصاحب جامعه که زمینه‌ساز به قدرت رسیدن احزاب در جامعه و استقرار پارلمان است، تغییر جهت دادند.

‌پس از آن بود که به تدریج طی مصاحبه‌هایی و به منظور ایجاد زمینه‌های لازم برای رسمیت دادن به چنین تغییر جهتی(بدون اینکه در این باره یک صفحه کاغذ هم به مرجعی حزبی ارائه کرده باشند) به طور مکرر اعلام کردند «احزاب در کردستان مسلحند، بایستی از خونریزی جلوگیری کرد» (گو اینکه کومه‌له و مردم کردستان تا به حال نسبت به این مسئله بی‌توجه بوده‌اند)، در مناسبت‌های روز کومه‌له، اعلام کردند که پرداختن به مسئلۀ ملی را در اولویت کار کومه‌له قرار داده‌اند. تحت عنوان این که بایستی از همۀ ظرفیت‌های موجود علیه رژیم اسلامی استفاده کرد،‌ با سازمان اسلامی خبات هم بیانیۀ مشترک امضا کردند. سازمان زحمتکشان را «کومه‌له» خطاب کردند. اعلام کردند که جنبش در کردستان، یک جنبش واحد است. به تحکیم رابطه با سازمان پژاک پرداختند. هر چه بیشتر به کنگرۀ ملی کرد دل بستند. در مقابل، نهاد همکاری احزاب و سازمان‌های چپ و کمونیست در کردستان را- که آن را به عنوان مزاحمی بر سر راه پیشبرد پروژه‌های خود به حساب می‌آوردند- از بین بردند. گفتند که امکان برقراری سوسیالیسم در یک کشور وجود ندارد. در روز کومه‌له اعلام کردند که تفاوت در استراتژی مانعی برای شرکت آنها در مرکز همکاری احزاب ناسیونالیست نیست. اعلام کردند در عرصه‌های استراتژیکی چون «حاکمیت مردم در کردستان»، «آیندۀ نیروی مسلح در کردستان» و «موضوع مذاکره با رژیم»، حاضرند با دیگر احزاب ناسیونالیست به توافق برسند. به طور مخفیانه و در هماهنگی با احزاب ناسیونالیست به مدت یک سال و نیم در پروسۀ شکل‌گیری مذاکره با رژیم اسلامی شرکت داشتند، وقتی از سوی نهاد امپریالیستی دلال این مذاکره، از ادامۀ حضور آنان ممانعت به عمل آمد و مذاکره با رژیم بدون حضور آنان انجام شد، گفتند که مذاکرۀ صورت گرفته بر علیه جنبش انقلابی کردستان و باعث ایجاد تفرقه در میان احزاب می‌شود، اما باز هم با پایمال کردن ضوابط و شروط ناظر بر امر همکاری(مصوب کنگره‌ها) همزمان با عوامل اجرایی این تفرقه (احزاب ناسیونالیست) صمیمانه‌تر از گذشته روابط خود را گسترش دادند.

‌کار به جایی رسید که مواضعی را که تا دیروز به مردم می‌گفتند بر روی تاقچه گذاشته‌اند، توسط ابراهیم علیزاده به پشت تریبون رسمی انتقال داده شد و سال گذشته در مراسم روز کومه‌له اعلام کردند که برای چگونگی ادارۀ جامعۀ کردستان در دورۀ گذار بعد از رژیم جمهوری اسلامی و چگونگی واگذاری حاکمیت به مردم در پی گفتگو و کسب توافق با احزاب سیاسی در کردستان هستند. در همان روز به مخالفین حزب کمونیست ایران و طیف ناسیونالیست و بریده از کومه‌له، فراخوان دادند که به کومه‌له برگردند. و ..... و باز امسال هم در روز کومه‌له اعلام می‌کنند که مسئلۀ ملی را کماکان در اولویت کار کومه‌له قرار داده‌اند. همزمان ضمن انکار این همه اختلاف خود با خط مشی کمونیستی و مصوبات کنگره‌های کومه‌له، نیز با شدت عمل نسبت به جناح مخالف خود در تشکیلات(جناح چپ و کمونیستی) به رهبری صلاح مازوجی، برخورد کرده‌اند.

به این اعتبار کل روابط و دیدارهای این دورۀ ایشان با احزاب ناسیونالیست در کردستان نه مانند قبل در چهارچوب مصوبات کنگره‌ها و ضوابط تعریف شدۀ ناظر بر این امر که روابط و دیدار با احزاب سیاسی را مشروط می‌نمود، بلکه به منظور فراهم نمودن زمینه‌های لازم برای کسب همان توافقات استراتژیکی است که اینان با احزاب ناسیونالیست در سر دارند. این است ماهیت واقعی «در‌ اولویت قرار دادن مسئلۀ ملی» برای جناح راست و ناسیونالیستی تشکیلات کومه‌له.

در اینجا نیز بازهم با یادآوری برخی از بیانات و مواضع رهبران جانباخته‌ای چون جعفر شفیعی، بیگانگی و مغایرت مواضع و جهت‌گیری‌های سیاسی جناح راست را با سیاست‌های اصیل و کمونیستی‌ای که کومه‌له را به آن کومه‌له‌ای تبدیل کرد که جناح راست امروزه ضمن تحریف تاریخ آن، خود را هم به آن می‌آویزد، به خوبی می‌توان دید.

جعفر شفیعی می‌گوید:

«نظام دمکراتیک و شورایی حاکمیت مستقیم توده‌ها، تسلیح عمومی، آزادی بدون قید و شرط فعالیت سیاسی، آزادی قلم، بیان، مطبوعات، تشکل و تحزب، آزادی عقیده‌داشتن به مذهب یا بی‌اعتقادی بدان، برابری قانونی حقوق زن و مرد، الغای ستمگری ملی و برقراری حقوق برابر ملی، مطالبات اقتصادی و رفاهی برای مردم زحمتکش، پایان دادن به بی‌سوادی، احترام به شخصیت انسان و ممنوعیت بی‌حرمتی و اهانت بدان، و ....آن مطالباتی هستند که مردم زحمتکش کردستان می‌توانند امیدوار باشند در فردای پیروزی جنبش کردستان-و در هر منطقه‌ای که حتی برای چند روز آزادشود- از سوی کومه‌له به عنوان فرمان پیروزی انقلاب مردم زحمتکش کردستان اعلام شود و با اتکا به نیروی آگاه و مسلح و متشکل مردم به اجرای فوری و بدون فوت وقت آنها مبادرت شود. طبیعت زندۀ شرایط کنونی حیات سیاسی کردستان، زمینه‌های به مراتب مساعدتری از گذشته را برای گسترش و تقویت و تثبیت آرمان و عقاید و سیاست و سنن طبقاتی حزب پرولتاریا در اذهان کارگران و زحمتکشان کردستان و نتیجتاً پشتیبانی مادی-عملی از آنها فراهم آورده است. فعالین مؤظف‌اند در این مکتب عملی، در دل تحولات کنونی، افلاس ناسیونالیسم بورژوایی را به همۀ کارگران کردستان نشان دهند و آنان را یاری دهند که رسوبات خرافات و توهمات بورژواناسیونالیستی را از تفکر و اذهان و امیال و آرزوهایشان جاروب کنند و متقاعدشان سازند که جز سوسیالیسم، جز پرچم آزادی، برابری، حکومت کارگری، پرچم نجات دیگری برای آنان وجود ندارد، و کمکشان کنند که به حزب طبقاتی خود، حزب کمونیست ایران بپیوندند.»

«‌اشاعۀ وسیع کمونیسم در کردستان؛ تبدیل شدن آن به یک واقعیت انکارناپذیر اجتماعی؛ جلوگیری از سیاست شکست‌طلبانۀ حزب دمکرات در برابر جمهوری اسلامی؛ جلوگیری از تسلط یافتن سیاست‌های حزب دمکرات بر جنبش انقلابی مردم زحمتکش، پاسخ دادن به آن و نشاندن آن بر سرجای خود. همۀ تبلیغات ما، رادیوهای ما، هزاران مبلغ و فعال صفوف حزب کمونیست ایران، نشریات حزبی‌مان، نشریات سیاسی و تبلیغی و تئوریک‌مان، همه و همه در خدمت اهداف فوق بوده‌اند. فعالیت ما در آینده نیز باز بر همین اساس و متوجه این دورنما خواهد بود: هرچه بیشتر تبدیل کردن کمونیسم به یک جریان اجتماعیِ کارگری، متکی کردن حزب کمونیست به کارگران کمونیست و پیشرو در جنبش کارگری و همچنین هرچه روشن‌تر نشان دادن جامعه‌ای که فردا می‌خواهیم بسازیم.»

«چرا جنبش‌های ملی در کردستان تا به حال همه شکست خورده‌اند؟ هیچ کدامشان به پیروزی نرسیده‌اند؟ آنها مسئله را در این دیده‌اند که مسئلۀ ملی تا به حال با یک دید فئودالی، با یک دید ناسیونالیسم خرده‌بورژوایی طرح شده. جنبش ملی در کردستان برای اینکه به پیروز دست یابد، باید به جنبش طبقۀ کارگر پیوند بخورد و پرچم مارکسیسم آن را هدایت کند و هدایت‌گرش باشد.»

«مبارزۀ استثمارشدگان(طبقۀ کارگر و غیرطبقۀ کارگر) علیه استثمارکنندگان در حول مبارزۀ طبقۀ کارگر علیه بورژوازی است و این سرنوشت قطعی مبارزه را تعیین می‌کند، چرا که اصل مناسبات، سرمایه‌داری است. هر قدر که مبارزۀ طبقۀ کارگر علیه بورژوازی رشد کند و قدرت بیشتری بگیرد، مجموعۀ استثمارشدگان(ملیت‌های تحت ستم، مذاهب تحت ستم، زنان،...) رشد بیشتری خواهد کرد. هر قدر که مبارزۀ طبقۀ کارگر عقب باشد، به همان اندازه خلق‌های تحت ستم بیشتر عقب‌اند.»

«ما (کومه‌‌له) به مثابه کمونیست‌های متشکل در حزب کمونیست ایران در چهارچوب برنامه، سیاست و استراتژی حزب، که برنامه، سیاست و استراتژی طبقۀ کارگر آگاه ایران است، در جهت تحقق اهداف طبقۀ کارگر مبارزه‌مان را به پیش می‌بریم. لیکن هنگامی که به عرصۀ کار ویژۀ خود – به مثابه سازمان کردستان حزب کمونیست ایران – می‌پردازیم، با جنبشی دمکراتیک و ملی روبرو هستیم که طبقۀ کارگر و زحمتکشان کردستان در آن دخیل و ذی‌نفع‌اند و ما به مثابه پیشروان طبقۀ کارگر مؤظف هستیم تا این جنبش را به گونه‌ای هدایت و رهبری نماییم که منافع طبقۀ کارگر را (که منافع وسیع‌ترین اقشار توده‌های ستمکش نیز می‌باشد) متحقق سازد و کارگران و زحمتکشان کردستان و ایران را در مساعد‌ترین حالت برای رسیدن به اهداف خود قرار دهد.»

«برای رهبریِ هر مبارزه باید پیروزی آن مبارزه را معنی نمود و راه حصول به این پیروزی را با اتکا به نیروی مبارزه کنندگانش نشان داد، تا اساساً قادر بود برای آن راه، نیرویی بسیج نمود. رهبری این جنبش به گونه‌ای که گفته شد در قدم اول معنایی جز تعریف پیروزی این جنبش و اهدافی که باید متحقق گردند، ندارد. ما معنی تحقق این اهداف را در شرایط کنونی ایران از زاویۀ منافع کارگران و زحمتکشان در برنامۀ کومه‌له برای خود‌مختاری و بیانیۀ حقوق پایه‌ای مردم زحمتکش در کردستان روشن ساخته‌ایم. این راهی است که ما از ابتدا کوشیده‌ایم در آن گام بر‌داریم و جنبش انقلابی کردستان را در این راه رهبری و هدایت نماییم. آنچه که امروز بر عهدۀ ماست این است که مروری بر گام‌ها و مراحلی که برای رسیدن به پیروزی لازم است بنماییم و ببینیم در کجا ایستاده‌ایم و چه وظایفی را باید در دستور کار خود داشته باشیم.»

«پیروزی جنبش کردستان – یعنی در هم پیچیدن و بیرون راندن قوای اشغالگر جمهوری اسلامی از کردستان و استقرار حاکمیت انقلابی توده‌های مردم کردستان – بدون شک حاصل یک انقلاب توده‌ای با همه ابعاد، عرصه‌ها و ابزارهای آن است. این حقیقتی است که بارها از سوی ما مورد تأکید قرار گرفته است. اما صحبت بر سر این است که چنین هدفی را چگونه و با بکار انداختن کدام نیروها‌ی مادی و اجتماعی و طی چه پروسه‌ای می‌توان متحقق ساخت. جنبش کردستان در دوره‌های گذشته زیر رهبری فئودال‌ها، سران عشایر و بورژوازی کرد بوده است. رهبری طبقات استثمارگر بر این جنبش در هراس از بیداری و پا به میدان گذاشتن توده‌های وسیع مردم زحمتکش و برای باز نگاه داشتن دست خود در کنترل توده‌های مردم از یک طرف، و فراهم آوردن امکان هرگونه سازش و بند و بست با بالا از طرف دیگر، کوشیده است تا اهداف این جنبش را مستقل از منافع تودۀ کارگر و زحمتکش و در واقع با تضمین بی‌حقوقی و تثبیت ستمکشی آنان، و تأمین امتیازاتی برای خود در چهارچوب اهداف ناسیونالیستی، به صورتی مبهم و با شعار‌های ناسیونالیستی و گاه شووینیستی تعریف کند. دورۀ اخیر جنبش کردستان ایران در مقایسه با سایر جنبش‌های کردستان (ایران و سایر کشور‌های منطقه) تمایزات روشنی را با خود دارد که محصول پراتیک طبقۀ کارگر آگاه است. بدون تردید هر ناظر منصفی اثرات فعالیت ما به مثابه یک نیروی کمونیست را در جنبش کردستان به روشنی خواهد دید. تأکید بر منافع مستقل کارگران و حراست از استقلال طبقاتی آنان در جنبش کردستان پدیدۀ تازه‌ای است. امروز کارگران و زحمتکشان کردستان ایران متمایز و بیش از تمام دوران مبارزات خود در جنبش کردستان، وجود مستقل و منافع خود را درک می‌کنند. در هیچ دوره‌ای از تاریخ جنبش کردستان پیروزی برای تودۀ مردم به طور اعم و کارگران و زحمتکشان به طور اخص هرگز معنی نشده است. ما کوشیده‌ایم تا معنای این مبارزه را در منافع واقعی و مادی و روزمرۀ کارگران و زحمتکشان و دیگر اقشار تحت ستم روشن نماییم و مبارزه برای دست‌یابی و تحقق اهداف روشن سیاسی و اجتماعی در هر شرایطی تبدیل کنیم و به همۀ ستمدیدگان نشان دهیم که طبقۀ کارگر پیگیر‌ترین مبارز راه آزادی و رهایی است و هر آزادی‌خواهی اگر بخواهد آزادی‌خواه بماند و برای آزادی مبارزه کند باید به مبارزۀ طبقۀ کارگر بپیوندد.»

«واقعیات امروزی جنبش کردستان با صراحت هر چه بیشتر نشان می‌دهد که هرگونه پیشرفت در جنبش کردستان، هرگونه گام برداشتن در جهت پیروزی همچون همۀ جنبش‌های انقلابی در این دوره نیازمند حضور فعال پرولتاریا به مثابه ستون فقرات آن و در گرو اتخاذ سیاست‌ها، روش‌ها و سنن کمونیستی و زدودن شائبه‌های غیر‌کمونیستی در سیاست و پراتیک ماست.»

«خنثی کردن نقش سازشکارانه و شکست‌طلبانه احزاب بورژوایی که فقط در رقابت با بورژوازی مرکزی به سر می‌برند، جریان اساسی دیگری است که در جنبش کردستان باید به پیش برده شود. سیاست، افکار، عقاید، سنن و منافع بورژوازی، علاوه بر اینکه به لحاظ تاریخی و اجتماعی در کردستان حضور دارند، به مثابه تشکل سیاسی نیز فعال است. نوسانات، سازشکاری و اقدامات ضد‌دمکراتیک حزب سیاسی بورژوازی در کردستان یکی از عوامل مهم کنار زدن تودۀ مردم از مبارزۀ انقلابی و نقطه ضعف این جنبش است. بی‌گمان جنبش کردستان به همان درجه‌ای به مثابه یک جنبش انقلابی عمل خواهد کرد و توده‌های مردم و به ویژه طبقۀ کارگر به همان اندازه‌ای قدم در میدان مبارزۀ انقلابی خواهد گذاشت که این نقطه ضعف در ابعاد سیاسی، عقیدتی، اجتماعی و فرهنگی خنثی گردد. بکار انداختن این نیروها و به هم بافتن آنها بر زمینه عینی و مادی و اجتماعی مساعدی که وجود دارد، قطعا نیازمند فعالیت‌های ویژه‌ای از جانب ماست. لیکن آنچه که ما را قادر خواهد ساخت به طور واقعی این نیروها را به میدان بیاوریم، تحکیم و گسترش ابزار کمونیستی یعنی تشکیلات سیاسی طبقۀ کارگر است. تشکیلات کمونیستی، حزب سیاسی طبقۀ کارگر، که مستقل از افت و خیز‌های جنبش در هر شرایطی نیروهای مادی و اجتماعی را به جلو هدایت کند، ابزار تعیین کنندۀ حفظ و پیروزی این جنبش نیز هست. در کردستان اکنون چنین تشکیلاتی وجود دارد و چنانکه قبلاً نیز به آن اشاره شد مُهر خود را بر این جنبش حک نموده. تشکیلاتی که نفوذ معنوی وسیع توده‌ای آن در میان کارگران و زحمتکشان در تاریخ اخیر ایران کم‌سابقه است. این تشکیلات باید چنان سنت‌هایی را ایجاد کند که هر کارگر پیشرو و آگاهی آن را ظرف طبیعی و مناسب برای تشکل و مبارزه بیابد و به سهولت در آن سازمان یابد و به سازمان دربرگیرندۀ همۀ کارگران پیشرو و آگاه و رهبران جنبش کارگری در کردستان بدل گردد. سازمانی کمونیستی که پایۀ تشکیلاتی خود را در میان طبقۀ کارگر مستحکم کرده باشد و قادر گردد طبقۀ کارگر را متحد، متشکل و آگاه‌تر به میدان مبارزه برای دست‌یابی به اهداف مستقل طبقۀ کارگر بکشاند و آن را رهبری کند، در عین حال محکم‌ترین و اطمینان‌بخش‌ترین ضمانت را برای پیشبرد و به پیروزی رساندن جنبش فراهم می‌نماید.»

« حزب ما به مثابه، یک حزب سیاسی سراسری طبقۀ کارگر آگاه ایران، تلاش خود را در سرنگونی این رژیم بکار برده و خواهد برد. اما در چهارچوب کردستان ما نیز باید آمادگی استقبال و دامن زدن به این وضعیت را داشته باشیم. باید بتوانیم در رأس توده‌های مردم کردستان و با به حرکت در آوردن سریع نیروهایی که پیش‌تر توضیح داده شد، کار رژیم را در اینجا یکسره نماییم و حکومت خودمختار انقلابی کردستان را سازمان دهیم و برای این کار باید رئوس اقدامات سیاسی، تشکیلاتی و نظامی‌مان را روشن نماییم. باید آلترناتیو‌مان را برای حاکمیت مردم بیش از سابق حدادی کنیم، جایگاه شوراهای فابریک، شوراهای محلی، شوراهای شهر، روستا و ... و سایر ارکان حکومت انقلابی مردم را روشن‌تر و دقیق‌تر کنیم.»

«در دورۀ آینده باید به ویژه به جنبش کارگری توجه جدی مبذول گردد. ضمن اینکه باید کلیۀ اقدامات فوق در این زمینه نیز انجام شود، به علاوه باید جنبش کارگری را نه تنها در عرصۀ مبارزات اقتصادی سازمان داد، بلکه می‌بایست آن را به مطالبات دمکراتیک جنبش همگانی گره زد. باید کارگران را به دخالت فعال و متشکل (به مثابه کارگران متشکل) در تحقق اهداف همگانی این جنبش دعوت کرد و عملاً جنبش کارگری و کارگران و زحمتکشان را به عنوان ستون فقرات جنبش انقلابی در‌آورد.»

ادامه دارد.

۳۰ بهمن ۱۳۹۹
۱۸ فوریه ۲۰۲۱

*********************************


بخش چهارم

پراگماتیسم و مصلحت‌گرایی از مشخصات رهبری پوپولیستی‌ست. تا زمانی که این شیوۀ رهبری هست، کمونیسم جای‌گیر نمی‌شود، به هیچ وجه، امکان ندارد. رهبری پراگماتیستی یک رهبری سازشکارانه است، سازشکارانه طبعاً به نفع خرده‌بورژوازی نه پرولتاریا، قربانی کردن منافع پرولتاریا در سطح رهبری‌ در مقابل خرده‌بورژوازی ا‌ست. این در وجوه مختلف، چه سازمانی و چه طبقاتی می‌تواند خود را نشان دهد. به لحاظ سازمانی می‌تواند به این شکل خود را نشان دهد که در یک حوزه و یا در مناسبات حوزه و متری بالاتر، در رابطه با مناسبات وجوه مختلف تشکیلات با همدیگر، یک نوع سازش بشود، به همدیگر برخورد نشود، از اصول، از مارکسیسم، از کمونیسم، از برنامه، در مقابل ایده‌های دیگر دفاع نشود، از شیوۀ کار کمونیستی دفاع نشود و یا عملاً انجام نشود. در سطح خودِ طبقه هم می‌تواند به این شیوه خود را نشان دهد که در مقابل افکار و سنت‌های توده‌های مردم یا در مقابل اندیشه‌هایی که سازمان‌هایی دیگر در میان مردم و در میان طبقه اشاعه داده‌اند، مبارزه نکنیم، در مقابل آنها کوتاه بیاییم و به شیوه‌ای با آن اندیشه‌ها، سازش بکنیم. (جعفر شفیعی)

نقل قول فوق از رهبر جانباخته جعفر شفیعی، وصف حال رهبری جناح راست و ناسیونالیستی در کومه‌له است. نه از پروژه و تلاشی عملی برای راه‌اندازی جنبش شورایی در کردستان خبری هست و نه از دفاع قاطعانه از استقرار حاکمیت شورایی. هر چه هست سازش و نرم‌‌زبانی است در مقابل بورژوازی و ارتجاع در کردستان، تمکین به آنان و اتخاذ نقشه و پروژۀ لازم برای کسب توافق با آنان در راستای تأمین بی‌دردسر تقسیم قدرت میان احزاب در آیندۀ کردستان، و غوطه‌وری در جنبش ملی. نه از تشویق به دفاع از اصول و برنامۀ کمونیستی خبری هست و نه از پایبندی به مصوبات کمونیستی کومه‌له، هرچه هست تبلیغ پاسیفیسم و ندامت از کمونیسم در لفافۀ ضرورت پرهیز از تعصب و افراطی‌گری است. در نگاه به اوضاع درونی تشکیلات، طی سال‌های اخیر ابراهیم علیزاده و دیگر‌ ‌هم‌جناحی‌هایش سطر به سطر نقل قول فوق از رفیق جعفر شفیعی را که در وجوهی از پراتیک‌های جاری در مقابل خود دیده‌اند، همواره آن را «مالیخولیا»، «افراطی»،«متعصب»، «پندارگرا»، «غیراجتماعی» و ...نامیده‌اند!

رهبران جناح راست، به طور رسمی اعلام کرده‌اند که برای چگونگی پروسۀ واگذاری حاکمیت به مردم و همچنین ادارۀ جامعۀ کردستان در دورۀ گذار بعد از رژیم جمهوری اسلامی در پی گفت‌وگو و کسب توافق با احزاب سیاسی در کردستان هستند. اینان با یک چنین موضعی در واقع پاسخ مثبتی دادند به پروژۀ موسوم به «طرح مدیریت در کردستان» که قبل از ایشان عبدالله مهتدی به طور رسمی آن را ارائه و مورد تبلیغ قرار‌ داده است.

همچنانکه بارها گفته شده است چنین سیاست و عملکردی در واقع در خدمت فراهم نمودن شرایط و زمینه‌های مناسب برای به حاشیه راندن مردم و به قدرت رسیدن احزاب و نیز در قدرت ماندن آنها، در آیندۀ جامعۀ کردستان است. در یک کلام، معامله و زد و بند با احزاب ناسیونالیست بر سر سرنوشت جنبش انقلابی مردم کردستان و تکرار سناریوی حاکمیت احزاب در کردستان عراق است.

رهبر جانباخته جعفر شفیعی می‌گوید:

«پوپولیسم یا به شیوۀ تسلیم‌طلبی و خجولانه به مسئلۀ حاکمیت برخورد می‌کند که این خود به دنباله‌روی از بورژوازی منجر می‌شود، یا در پی این است که از بالا تغییر به جود بیاورد که در صورت انجام آن، خود به دیکتاتور تبدیل می‌شود. نتیجه: مبارزۀ طبقاتی رشد نکند، و این عین رویزیونیسم است. طبعاً رسیدن به حاکمیت سیاسی چه در کردستان و چه در سطح ایران و چه در سطح جهان در هر کشوری، بدون مبارزه با این بینش نمی‌تواند تحقق پیدا کند. کسب حاکمیت سیاسی به مثابه حیاتی‌ترین مسئلۀ طبقۀ کارگر از کانال مبارزه با آن انحرافات می‌تواند تحقق پیدا کند.»

جعفر شفیعی می‌گوید:

«‌در‌ مسئلۀ حاکمیت، ما باید اساساً به مردم متکی باشیم: آموزش دادن، سازمان دادن و هدایت کردن مردم برای حاکمیت. این نکتۀ اساسی را بایستی به یاد داشته باشیم که ما به این خاطر مسئلۀ حاکمیت را مطرح می‌کنیم که به مردم نزدیک بشویم، هر چه بیشتر توده‌های وسیع مردم را به طور مشخص‌تر و عینی‌تر به گرد خود درآوریم و شکل حکومت آینده را به آنها نشان دهیم و تا جایی هم که الآن مقدور است آن را اجرا کنیم و بگوییم ما می‌خواهیم که یک چنین حکومتی تشکیل شود، و از آن طریق مردم را دور خود جمع کنیم. مسئلۀ حاکمیت نباید باعث شود که ما را از مردم دور کند. اگر طرح مسئلۀ حاکمیت این باشد که روز به روز ما را از مردم دور کند، بر مردم اعمال فشار کنیم،...‌. چنین حاکمیتی نکنیم بهتر است. به این، بایستی به مانند یک هشدار بنگریم. یعنی اگر به این مسئله دقت نکنیم، بالأخره هر چند هم ناخوشایند باشد، از نظر محتوایی چهرۀ غارت به خود می‌گیرد نه حاکمیت انقلابی!»

چنانچه مخالفت و مقاومت شماری از کادرهای رهبری حزب کمونیست و کومه‌له و در رأس آن صلاح مازوجی نمی‌بود، تقریباً ۱۰ سال قبل ابراهیم علیزاده تحت لوای «پاسخ به وحدت‌طلبی مردم کردستان» کومه‌له را به پای پروژۀ «تشکیل جبهۀ کردستانی» برده بود. ایشان قبل از کنگرۀ ۱۵ کومه‌له پیش‌نویس سندی را برای تصویب به پلنوم کمیتۀ مرکزی ارائه نمود که بر اساس آن کومه‌له می‌بایست به پای تشکیل جبهۀ کردستانی با احزاب بورژواناسیونالیست برود (شخصاً در آن پلنوم حضور داشتم). در آن موقع نه تنها این پروژه با شکست روبرو شد، بلکه مؤلفات «اختلاف در استراتژی» به عنوان مانع انجام اتحادهای پایدار و توافقات استراتژیک با احزاب ناسیونالیست به طور صریح و مدون مورد تأکید قرار گرفت و علاوه بر این همکاری‌های موردی با این احزاب نیز مشروط اعلام شد.

کیست که نداند اگر بعد از انجام تک‌روانۀ درج امضای کومه‌له از سوی ابراهیم علیزاده در پای بیانیۀ مشترک با احزاب اسلامی و ناسیونالیست(‌سازمان اسلامی خبات و هر دو شاخۀ حزب دمکرات و هر دو شاخۀ سازمان زحمتکشان) در رابطه با تحریم نمایش انتخاباتی رژیم، صلاح مازوجی طی مصاحبه‌ای خطوط قرمز‌ کومه‌له در حیطۀ همکاری با این احزاب را گوشزد نمی‌کرد؛ الآن مراودات و آمد و رفت بین کومه‌له و سازمان اسلامی خبات هم مرسوم شده بود! رهبری جناح راست از این کار صلاح مازوجی به سختی برآشفتند و گفتند وی به چه حقی به تعیین خطوط قرمز می‌پردازد. ابراهیم علیزاده برای توجیه این خطای سیاسی خود طی مصاحبه‌ای اعلام کرد که سازمان خبات با حزب دمکرات فرقی ندارند، از این سازمان منزوی و منفور اسلامی به عنوان سازمانی شناخته شده در کردستان نام برد و گفت که این سازمان خود را سکولار می‌داند!!

اگر مقاومت و ایستادگی جناح چپ و کمونیستی این تشکیلات و نیز انتقادات شدید فعالین و هواداران کومه‌له در داخل کشور و نیز احزاب و نیروهای چپ و کمونیستی نمی‌بود، جناح راست اکنون در کنار دست دیگر اعضای متشکل در مرکز همکاری احزاب ناسیونالیست کرد می‌بودند. مگر رهبری این جناح نبود که دو سه سال قبل در روز کومه‌له به طور رسمی و توسط حسن رحمانپناه اعلام کردند که چیزی که باعث عدم شرکت آنها در آن مرکز همکاری شده است نه وجود اختلاف در استراتژی با آنان، بلکه وجود پاره‌ای مشکلات فنی بوده است؟ اما شدت فشار و انتقادهای وارده، ایشان را از تلاش برای برطرف آن مشکلات فنی برای پیوستن به جبهۀ احزاب بورژواناسیونالیست پشیمان ساخت و سپس برای جبران این خطای سیاسی خود، در اینجا و آنجا به طور نیم‌بند به وجود اختلاف در استراتژی به عنوان مانع پیوستن به چنین مرکزی اقرار کردند. در این خصوص همزمان اعلام می‌کردند که اگر چه نمی‌توان به چنین مرکزی پیوست، اما حاضرند در عرصه‌های استراتژیکی چون «حاکمیت مردم در کردستان»، «آیندۀ نیروی مسلح در کردستان» و «موضوع مذاکره با رژیم»، با این احزاب به توافق برسند!

وقتی هم که از سوی جناح چپ و کمونیستی چنین اعمال و سیاست‌هایی مورد نقد قرار می‌گیرد، اعلام می‌کنند که این جناح مخالف اصل «همکاری میان احزاب علیه رژیم اسلامی به عنوان دشمن مشترک»، می‌باشند.

جعفر شفیعی می‌گوید:

« پوپولیسم با سرنوشت توده‌های مردم بازی می‌کند. پوپولیسم با انقلاب بازی می‌کند. تویی که در جنبش مقاومت هستی، تویی که با میلیون‌ها نفر سر و کار داری، هر کلمه‌ای که از دهنت بیرون می‌آید اهمیت دارد، اهمیت دارد این کلمه‌ای که از دهنت بیرون می‌آید تو می‌گویی صلح می‌کنم یا می‌گویی می‌جنگم، مذاکره می‌کنم یا نمی‌کنم، سرنوشت یک ملت را با حرفهایت.... هر کلامی که از دهنت بیرون می‌آید، با زندگی مردم ارتباط دارد. توده‌هایی که سرنوشت خودشان را دست تو داده‌اند، تو حق نداری با سرنوشت آنها بازی بکنی.»

جعفر شفیعی می‌گوید:

«حقیقت این است که در رابطه با کار عملی خودمان نیز نمی‌توانیم به خوبی موفق شویم مگر اینکه بیاییم نحوۀ برخورد خودمان به حاکمیت را نقد کنیم. می‌دانیم که مسئلۀ در هر انقلابی، مسئلۀ حاکمیت است. بارها و بارها صحبت شده است ولی کمتر آن را درک کرده‌ایم و نقطه اشتراک تمام رویزیونیست‌ها هم در این است که مسئلۀ حاکمیت سیاسی طبقۀ کارگر را نفی می‌کنند.... یکی از اَشکال این است که ما به آن مبتلا شده‌ایم یعنی برخورد پوپولیستی به حاکمیت. پوپولیسم منادی سازش طبقاتی است. ایدوئولوژی خرده‌بورژوازی است، از حاکمیت می‌ترسد و به دو شیوه به مسئلۀ حاکمیت برخورد می‌کند. یکی، برخورد تسلیم‌طلبانه، خجولانه و با نهایت ترس و یکی هم اینکه از راه تغییر در بالا می‌خواهد قدرت را به دست بگیرد. در هر دو حالت چیزی در جریان است: دنباله‌روی از بورژوازی و دوباره حاکمیت بورژوازی را برقرار کردن. پوپولیسم ایدوئولوژی‌ای ماورای طبقاتی است، اما در نهایت در رابطه با حاکمیت هم به خدمت بورژوازی درمی‌آید. در عرصۀ کومه‌له و مبارزات کومه‌له نمونه زیاد است که به یکی دو نمونه از آنها اشاره می‌کنم. از لحاظ تاریخی در چین همین طور بوده، به لحاظ کنونی در جهان هم نمونه زیاد داریم. یعنی تلاش پوپولیسم این است که صف مستقل طبقۀ کارگر را مخدوش کند و برای گرفتن قدرت سیاسی آن را با ایدوئولوژی بورژوازی و خرده‌بورژوازی در هم آمیزد و حاکمیت را به آنها بسپارد. در برخورد به حاکمیت چیزی غیر از این نیست. اکنون هم در بسیاری نقاط که مبارزه و جنبش توده‌ای در جریان است عیناً همین است. به فلسطین نگاه کنید، سازمان آزادی‌بخش فلسطین از مجموعه‌ای سازمان دمکراتیک و چند سازمان که خود را سازمان مارکسیستی می‌دانند تشکیل شده است، اما حقیقت این است که همه در زیر رهبری الفتح قرار دارند. به السالوادر نگاه کنید، به ایرلند نگاه کنید و در بیخ گوشمان هم به اتحادیۀ میهنی کردستان نگاه کنید. همۀ تلاش آنها برای مخدوش کردن این صف است و سپردن حاکمیت به بورژوازی. بورژوازی برای تشکیل جبهه تلاش به عمل می‌آورد و در آن خود را جای می‌دهد چونکه آن تلاش‌ها خود را در جبهه نشان می‌دهد، جبهۀ سازمان آزادی‌بخش فلسطین، جبهۀ السالوادر، جبهۀ ایرلند و در اینجا هم در اتحادیۀ میهنی خودشان به آن می‌گویند نیمچه جبهه. بورژوازی عیناً همین تلاش را دارد. در کردستان حزب دمکرات چنین تلاش‌هایی را زیاد انجام داده است. اتفاقاً فشارهایی هم به ما آورده است که نه به این خاطر که واقعاً فکر کرده می‌تواند ما را نابود کند و خودش هم مطمئن نبود که می‌تواند ما را نابود کند. به ما فشار آورده که بلکه به این راضی شویم که با او نوعی جبهه تشکیل دهیم که او رهبری آن را در دست داشته باشد. وقتی هیأت نمایندگی خلق کرد تشکیل شد، حزب دمکرات خیلی دلش به این خوش بود که می‌تواند از طریق این هیأت نمایندگی، به هدفش برسد. اما وقتی دید که نمی‌تواند به آن برسد، آن را به هم زد، و بعداً هم خودشان به این اعتراف کردند که هیأت نمایندگی خلق کرد به طوقی در گردنشان تبدیل شده است، و طبعاً ما به آن شیوه با آنها نرفتیم که آن طوری که دلخواه آنان بود جبهه‌ای تشکیل دهیم.»

جناح راست و پوپولیست در رهبری امروز کومه‌له از آنجایی که در پی همگرایی با پروژه‌های نیروهای بورژواناسیونالیست در منطقه می‌باشند، می‌دانند که راه‌اندازی یک جنبش شورایی قدرتمند در کردستان و کوبیدن بر طبل حاکمیت شورایی و استقرار بلاواسطۀ شوراها و نیز عمل به ملزومات تحقق این حاکمیت از جمله تلاش بی‌وقفه و هدفمند در جهت جدا نمودن توده‌های کارگر و زحمتکش از سیاست‌ها و استراتژی احزاب بورژوایی، موجبات «اوقات تلخی» حزب دمکرات را فراهم آورده و چنین القا می‌کنند که بایستی از تشنج و درگیری میان احزاب جلوگیری به عمل آورد و در این باره به طور مکرر هشدار می‌دهند که «احزاب مسلحند». اینان به طور آگاهانه این اصل طبقاتی مهم برای کومه‌له مبنی بر تلاش نقشه‌مند در جهت سپردن تقابل و کشمکش میان احزاب وابسته به پرولتاریا و بورژوازی به خود طبقه و انتقال آن به درون جامعه و شکل‌ دادن به صف‌بندی‌های مشخص اجتماعی و طبقاتی حول آن را مخدوش نموده و چنین القا می‌کنند که هر گونه نقد و آگاهگری صریح در قبال اعمال و سیاست‌های احزاب ناسیونالیست به درگیری و رویارویی آنان با کومه‌له منجر خواهد شد. جناح مزبور به طور وسیع با رکن اساسی مندرج در برنامۀ کومه‌له برای حاکمیت شورایی در کردستان که به عنوان یکی از ملزومات تحقق این حاکمیت بر آن تأکید شده است، مرزبندی دارند. در برنامه کومه‌له آمده است:

«شرط لازم پیشروی جنبش انقلابی و تحقق حاکمیت مردم جدایی توده‌های کارگر و زحمتکش از استراتژی، افق، آرمان‌ها و سیاست‌های احزاب بورژوایی در کردستان و تقویت استراتژی سوسیالیستی در قبال استراتژی ناسیونالیستی در مقیاس اجتماعی است. انجام این امر خطیر در گرو اشاعۀ یک درک روشن از اهداف و برنامه برای دگرگونی‌های واقعی در عرصه‌های گوناگون زندگی اجتماعی توده‌های مردم کردستان است.»

این رویکرد جناح راست دقیقاً در جهت به قدرت رساندن احزاب و رسمیت دادن به آنها در خصوص تصاحب بر جامعه و تبعیت از آنان به عنوان به اصطلاح برقرار کنندگان نظم و امنیت و آرامش در جامعه است؛ این توهم را در میان مردم کردستان دامن می‌زنند که امروزه همکاری و اتحاد‌عمل‌ها و یا تعاملات و تسامحات، امضاهای روی کاغذ،...میان احزاب، برای فردا ضمانتی است در جلوگیری از بروز هر گونه خشونت و درگیری مسلحانه در میان احزاب؛ عدم به رسمیت شناسی حق آزادی بیان و تبلیغ سیاسی است؛ در جهت رسمیت دادن به خشونت و بکارگیری اسلحه در مقابل مخالفین سیاسی است.

تنها ضامن پایدار در ممانعت از یکته‌تازی و جنگ‌طلبی احزاب ناسیونالیست، تلاش بی‌وقفه برای کشاندن طبقۀ کارگر و توده‌های مردم به صحنه‌های سیاسی و اجتماعی و ادارۀ مستقیم جامعه توسط خود آنان است. برای مثال هنگامی که سال گذشته احزاب ناسیونالیست با رژیم جنایتکار اسلامی به مذاکره نشستند، کومه‌له می‌بایست در محکومیت این عمل، چنان کمپین‌های اجتماعی در سطح جامعۀ کردستان به راه می‌انداخت که با ایجاد چنین فشار اجتماعی‌ای، احزاب مزبور یک بار دیگر جرأت نزدیک شدن به سربازان بدنام امام زمان -این قاتلین مردم کردستان- را نداشته باشند. نه تنها این کار را نکرد، بلکه خود نیز آن عمل احزاب را محکوم نکرد و در مقابل به توجیه مذاکرۀ آن احزاب با رژیم پرداخت و هنگامی هم که خبری از دومین نشست از آن مذاکره انتشار یافت، ابراهیم علیزاده اعلام کرد که این احزاب مجازند برای «منافع حزبی» خود با رژیم مذاکره کنند، وی موضوعات مهم و اجتماعی‌ای مانند «مبارزۀ مسلحانه» و یا «فعالیت در چهارچوب جمهوری اسلامی» را جزو منافع حزبی این احزاب قلمداد کرد!!

جعفر شفیعی در ارتباط با امر حاکمیت می‌گوید:

«چیزی که ما الآن برای آن فعالیت و مبارزه می‌کنیم، حاکمیت توده‌هاست، این است که دولت و حاکمیت نوع جدیدی به پا کنیم: حاکمیت مستقیم زحمتکشان و اکثریت مردم. وظیفۀ ما سازمان دادن این حاکمیت است.» «زحمتکشانی که سلاح بر دوش نداشته باشند، نمی‌توانند به طور پایدار اعمال حاکمیت نمایند. ما که صحبت از آن قوانین می‌کنیم بایستی این را بدانیم که بند بند چنین قوانینی در عمل، تعرضی است به نظام موجود و به وضع موجود، تعرض است به بورژوازی و نه فقط بورژوازی ایران به طور کلی، بلکه بورژوازی کردستان و حزب دمکرات در رأس آن. بنابراین باید انتظار واکنش از سوی آنها داشته باشیم. ما در مقابل بورژوازی کرد، بر سر مسئلۀ آزادی انتخاب برای کسی که می‌خواست به عنوان پیشمرگ به کدام سازمان ملحق شود، بر سر مسئلۀ آزادی بدون قید و شرط سیاسی، بر سر این بند و برای تثبیت آن، خون داده‌ایم و ای بسا دوباره خون دیگری برایش بدهیم، قربانی داده‌ایم. بنابراین وقتی که لیستی از قوانین اجتماعی‌ای را ارائه می‌کنیم که الزاماً نظام موجود را دگرگون می‌کند، باید انتظار تعرض از سوی بورژوازی کرد را داشته باشیم که سوارِ سرمان شود. چه چیزی ضمانت کنندۀ تثبیت این قوانین‌ است؟ اگر صرفاً کومه‌له را در مقابل حزب دمکرات قرار می‌دهیم به طور پایدار برنده نمی‌شویم، در ثانی ما این قوانین را برای خودمان که نمی‌خواهیم، ما وقتی در مقابل حزب دمکرات می‌توانیم بیایستیم و نه تنها بیایستیم، بلکه پیروز هم بشویم و آن قوانین را تثبیت کنیم که توده‌های مردم را حول خود، حول این قوانین گرد آورده باشیم. با اتکا به توده‌ها ما می‌توانیم در مقابل بورژوازی بیایستیم و آن قوانین را تثبیت نماییم. این قوانین به طور صاف و ساده تثبیت نمی‌شوند. به عرصۀ یک مبارزۀ حاد طبقاتی تبدیل می‌شوند و به بسط مبارزۀ طبقاتی کمک می‌کنند. بایستی خودمان را برای یک چنین مبارزه‌ای آماده کنیم، ولی وقتی که زیر پایمان خالی باشد، آن وقت تاوانش گران است.‌‌» «‌انحرافاتی در نگاه به حاکمیت: حاکمیت را مانند پدیده‌ای طبقاتی-اجتماعی نمی‌بینیم.... و بیشتر حاکمیت را در تقابل خودمان و حزب دمکرات دیده‌ایم یعنی حاکمیت را "سازمانی" دیده‌ایم نه طبقاتی-اجتماعی. انعکاس این هم در میان مردم، این طور بوده است که اگر اختلافاتی بین ما و حزب دمکرات پیش آمده، مردم بیشتر چنین پنداشته‌اند که این جنگِ کومه‌له و حزب است، بر سر مسائل خودشان است، نه که این طور تصور شود که کومه‌له بر سرمسائل اساسی‌ای که مربوط به زحمتکشان است با حزب دمکرات مشکل پیدا کرده و یا اینکه حزب دمکرات بر سر این که کومه‌له از منافع زحمتکشان دفاع نموده، از حاکمیت آنان دفاع نموده، کومه‌له را مورد حمله قرار داده است.»

جعفر شفیعی در خصوص پایمال کردن اصول، مصلحت‌گرایی و تعمیق پیدانکردن مبارزۀ ایدوئولوژیک در میان رهبری، می‌گوید:

«در مقابل بورژوازی آرایش طبقاتی را به خود نگرفته‌ایم به این مفهوم که طبقه را علیه طبقۀ بورژوازی -که جمهوری اسلامی در رأس آن است- سازمان دهیم. در رابطه با بورژوازی کرد، نیروی پیشمرگ در مقابل حزب دمکرات قرار گرفته، و کمتر تلاش کرده‌ایم که طبقه را سازمان دهیم ‌تا اینکه در مقابل این حزب قرار بگیرد.» «به لحاظ تعلق طبقاتی، به لحاظ این که خود را تمام و کمال متعلق به طبقۀ کارگر به حساب بیاوریم، تردیدی ندارم که از این لحاظ سستی داریم. برای همین است که وجه طبقاتی مسائل را چه در درون کمیته مرکزی و چه در بیرون از آن و در سطح جامعه به تمامی برجسته نمی‌کنیم. اشکال دیگری که ما داشته‌ایم این بوده که کمتر بر این باور بوده‌ایم که مبارزۀ طبقاتی بی‌رحم است، مقداری با نرمی و شُلی به سوی آن رفته‌ایم، حتی در درون تشکیلات با سرپنجۀ قدرت به سوی آن نرفته‌ایم، فقط توضیح داده‌ایم، ترویج داده‌ایم -مسائل صحیح و درست را- یقه و گریبان کسی را نگرفته‌ایم چه در داخل خودمان و چه در بیرون از خودمان.»

جعفر شفیعی می‌گوید:

«مسئلۀ حاکمیت از دو زاویه برای ما مطرح است. یکی، اساساً و عمداً از این زاویه که به حکومتی معین شکل بدهیم و یک آلترناتیو انقلابی-دمکراتیک ارائه بدهیم که قوانین مشخص خود را دارد، ارگان‌های حاکمیت مشخص خود را دارد و بگوییم ما می‌خواهیم که حاکمیت به این شکل باشد، این قوانین را اجرا کند، ارگان‌هایش این گونه باشند، شورا داشته باشد، و به این شیوه تغییر در زندگی توده‌های مردم ایجاد کند و به این شیوه توده‌های مردم حاکمیت را به دست بگیرند. این، به دو لحاظ مفید است. یکی اینکه تا جایی که به لحظۀ حاضر مربوط است، اثر تبلیغی و ترویجی وسیعی در میان توده‌های مردم دارد. ما می‌گوییم حاکمیتی را می‌خواهیم و برای آن مبارزه می‌کنیم که در آن توده‌های مردم قدرت سیاسی را بگیرند و بر سرنوشت خود حاکم شوند، حاکمیتی می‌خواهیم که قوانین‌اش به این گونه باشد: در رابطه با مسائل زنان این را می‌گوید، در رابطه با مسائل خانواده این را می‌گوید ، در رابطه با قانون کار این را می‌گوید‌، در رابطه با رفاه اجتماعی‌‌ این را می‌گوید، در رابطه با آزادی سیاسی این را می‌گوید... ، و این خود می‌تواند توده‌های وسیعی را به گرد ما در‌آورد و مردم را آگاه‌تر نماید.

دوم، با وجود این که همین الآن و بالفعل ارزش تبلیغی و ترویجی وسیعی دارد، به لحاظ آینده هم اهمیت فوق‌العاده عظیمی دارد. یعنی وقتی که ما آماده شده باشیم که شکل حکومتی خود را معین و مشخص کرده باشیم، تشکیلات خود را با آن مسلح کرده باشیم، هر وقت شرایطی پیش آمد که ما توانستیم سریعاً مناطق وسیعی از کردستان را تصرف کنیم بلافاصله آن شکل معین حکومتی را برپا کنیم؛ برای اینکه آن موقع خلع سلاح نباشیم، دستمان خالی نباشد، دستمان کاملاً پر باشد. وقتی مناطق وسیعی را گرفتیم، دقیقاً از هم اکنون بدانیم که شورا چیست و چگونه برپایش می‌کنیم، و چه قوانینی لازم است پیاده شود. یعنی هم خودمان و هم توده‌های مردم را برای آن آماده کرده‌ایم. اکنون زمینه مساعد است، وگرنه آن موقع دچار مشکلات خواهیم شد. شاید آن وقت هم مجبور شویم که حداقل مدتی به این اکتفا کنیم که مقرات خود را دایر کنیم صرفاً و بیشتر برای کار سازمانی-طبقاتی تا اینکه مسئلۀ اعمال حاکمیت را به شیوه‌ای مستقیم و بلافاصله مطرح کرده باشیم.» «امروز ما باید تلاش کنیم که این قوانین خود و آن ارگان‌های حاکمیت را وسیعاً در میان مردم تبلیغ نماییم و مردم را با آن پرورش دهیم به شیوه‌ای که اگر ما در جایی هم حضور نداشتیم توده‌های مردم با آن آموزش‌هایی که دریافت کرده‌اند، خودشان بکوشند که آن مکانیسم و آن مناسبات را در میان خود برقرار کنند.»

حال این مواضع و رویکرد انقلابی دکتر جعفر شفیعی در خصوص استقرار حاکمیت شورایی را با مواضع و رویکرد منفعلانۀ ابراهیم علیزاده و جمال بزرگپور و دیگر اعضای رهبری جناح راست در این باره مقایسه کنید وقتی که می‌گویند:

«در مورد چگونگی پروسۀ واگذاری حاکمیت به مردم و همچنین ادارۀ جامعۀ کردستان حاضرند با حزب دمکرات و دیگر احزاب بورژوایی در کردستان به توافق برسند.» « در یک دورۀ معین (کسی نمی‌تواند مدت آن را تعیین کند) با آشکار شدن ضعف در قدرت مرکزی تا تأمین شرایطی کە ارگان‌های حاکمیت تودەای بتوانند مستقر و تثبیت گردند( یک دورۀ انتقالی) جامعۀ کردستان چگونە ادارە خواهد شد؟ واضح است کە این کار احزاب است کە با ادارۀ جامعە(می‌گویم احزاب جامعە را ادارە خواهند کرد) و پیشبرد سیاست‌های معینی در تلاش خواهند بود کە توازن قوا را در جهت جلب پشتیبانی تودەای از افق، برنامە و سیاست‌های خود سنگینی دهند. این دورە، دورۀ حضور احزاب و فعالیت آنان و تلاش آنان برای تبدیل برنامە و سیاست خود بە نرم و روال ادارۀ جامعە است. آنچە کە در برنامە نە جایی دارد و نە اسمی از آن بردە می‌شود. فوراً و سر‌راست سراغ شوراها می‌رود‌.»

برای این هم، جعفر شفیعی می‌گوید:

« طبعاً ما تلاش می‌کنیم که شوراها تشکیل شوند و شوراها به عنوان نمایندگان واقعی مردم بتوانند بر سرنوشت خود حاکم شوند. اما تا زمانی که این شوراها تشکیل نشده‌اند، ما مؤظف هستیم در هر عرصه‌ای به عنوان دولت موقت انقلابی کار بکنیم. این صحیح‌ترین راه است. کومه‌له به مثابه پیشاهنگ کارگران و زحمتکشان کردستان مؤظف است از تمام قدرت خود برای مساعد نمودن زمینه در جهت بسط مبارزۀ طبقاتی در کردستان استفاده کند، زمینه را مساعد کند برای اینکه زحمتکشان بتوانند بر سرنوشت خود حاکم شوند. مردم خلاء قدرت را قبول نمی‌کنند-این آنارشیسم است که هیچ قدرتی وجود نداشته باشد-تو بگویی که من دخالت نمی‌کنم چونکه باید شورا دخالت کند، خُب، شورا هم آن طور که باید تشکیل نشده، تو چه کار می‌کنی؟ جامعه قانون می‌خواهد، شما این کار را نکنید حزب دمکرات آن را انجام می‌دهد و به سبک خاص خود اِعمال اراده می‌کند. بنابراین ما نباید آن خلاء را به وجود بیاوریم. ما بایستی خلاء قدرت را پر کنیم چه با تشکیلات خودمان و چه با ارگان‌هایی که زودتر از شورا تشکیل می‌شوند مثلاً مانند بنکۀ زحمتکشان.»

جعفر شفیعی می‌گوید:

«اوضاع سیاسی کردستان چگونه رقم خواهد خورد، ما نباید منتظر آینده باشیم. باید از خودمان بپرسیم. ماییم که اوضاع سیاسی آینده را تعیین می‌کنیم یعنی می‌توانیم به شیوه‌ای انقلابی آن را تعیین کنیم، اگر برای این تلاش نکنیم و فعالیت نقشه‌مند نداشته باشیم، اوضاع به شیوۀ دیگری روان می‌شود.» «امروزه و در شرایطی که جنبش به طور‌ عملی از امکان و ظرفیت رشد و پیشروی برخوردار است، خرده‌بورژوازی -علیرغم حضورش در جنبش- بیشتر از گذشته شکست‌طلبی از خود بروز می‌دهد و بورژوازی کرد بیشتر از گذشته خصلت ضددمکراتیک خود را نشان می‌دهد و خود را در مقابل مضمون انقلابی جنبش قرار می‌دهد؛ رشد انقلابی جنبش در گرو آن مبارزه‌ای است که پرولتاریای کردستان و در رأس آن کومه‌له انجام می دهد، یعنی تکامل جنبش فعلی در گرو این است که کومه‌له چه فعالیت نقشه‌مندی برای آن جنبش انجام می‌دهد. این است بحث اساسی ما، به هر اندازه‌ای که جواب دقیق و جامعی به آن داده باشیم، سیمای سیاسی جنبش هم تغییر می‌کند. وقتی که می‌گوییم تکامل این مبارزه اساساً در گرو این است که تا چه میزان کارگران و زحمتکشان به میدان می‌آیند، خود به خود این هم مطرح می‌شود که چقدر آنها را سازمان داده‌ایم.» «‌توده‌ای‌تر شدن جنبش در گرو طبقاتی‌تر شدن جنبش است. بایستی مبارزۀ کارگران و زحمتکشان کردستان علیه مسائل و معضلاتی که با آن دست به گریبانند را ارتقا داد. ارتقای این مبارزه در گرو اولاً سازماندهی و به هم مرتبط کردن آنان است و دوماً در گرو این است که تحت سیاست‌های پرولتری کومه‌له باشند، و نه فقط مبارزه علیه رژیم جمهوری اسلامی، بلکه مبارزه علیه اقدامات خودِ حزب دمکرات نیز همگی احتیاج به سازماندهی و سازمانیافتگی دارد.»

‌‌در پیام رسمی جناح راست که امسال به مناسبت روز کومه‌له انتشار یافته آمده است:

«در راستای مبارزات مردم کردستان، ما وظایف خودمان را می‌شناسیم و با تمام توان برای به انجام رسیدن آنها هم کار می‌کنیم. اما عزیزان! برای اجرای هر وظیفه‌ای نیرو لازم است و سرچشمۀ نیرو هم در سازماندهی است اما سازماندهی در خلاء شکل نمی‌گیرد. اگر صحبت از تشکیل تشکل‌های توده‌ای است این از طریق مبارزۀ مداوم مردم میسر می‌شود. اگر صحبت از تشکل حزبی است-در هر اوضاع و احوالی تشکیل شده باشد-نه به ارادۀ ما بلکه در نقاط عطف حساس و تاریخی می‌تواند توده‌ای بشود. در پرتو چنین دیدگاهی چند اولویت اساسی در پیش‌رو داریم.»

بر اساس چنین کلی‌گویی و تبیینی است که «تحکیم پایگاه کومه‌له در جنبش ملی و مشغول شدن به این جنبش» در صدر اولویت‌های صاحبان این پیام قرار گرفته است. اینان همواره که انحرافات خود و هر گونه مبارزه و تلاش کمونیستی و نقشه‌مند آن گونه که رهبر جعفر شفیعی با صلابت و روشنی برای‌مان ترسیم می‌کند را مترادف اراده‌گرایی، افراطی‌گری، پندارگرا و غیراجتماعی، خلوص ایدوئولوژیک و ... قلمداد کرده‌اند.

جعفر شفیعی در مورد سازماندهی و ارادۀ راستین و انقلابی برای آن می‌گوید:

«من می‌گویم دلیل این که تا به حال کم تلاش کرده‌ایم برای اتخاذ شیوۀ کار رهبری کمونیستی‌، این که کم تلاش کرده‌ایم برای تشکیلات‌سازی، این بوده است که به مسائل غیرپرولتری تمکین کرده‌ایم. آن پیگیری و آن استحکام تند و محکم را نداشته‌ایم که با آنها مرزبندی کنیم و دست بکار پیشروی عملی در مبارزه بشویم. وقتی این را نقد می‌کنیم که می‌آییم و می‌گوییم عادت‌ها، و سنت‌ها به ما فشار آورده‌اند، جنبشی ملی به ما فشار آورده است، می‌خواهیم با اینها مرزبندی کنیم، می‌خواهیم دوباره بر روی این فکر کنیم که ما متعلق به یک طبقۀ جهانی هستیم و مصممیم که این کار را بکنیم و نتیجتاً بعد از این همه تجزیه و تحلیل می‌خواهیم که پیشروی کنیم؛ این یک پیشروی قوی و ایدوئولوژیک است من آن را این طور می‌بینم.

من که می‌گویم ضعف ایدوئولوژیک وجود داشته است، منظور این نیست که بیاییم دوباره آنتی‌دورینگ را بخوانیم یا بیاییم و دوباره از اول برنامه را بخوانیم، بایستی با آن انحرافات و گرایشاتی که موجود است مرزبندی کنیم، آنهایی که قاطعانه مرزبندی کرده‌اند می‌خواهند پیشروی کنند. قدم بعدی چیست؟ این است که برای پیشروی بعدی بایستی ابزار درست کرد. اگر ابزار درست نکنیم، برای نمونه اگر نیاییم مثلاً کار تبلیغ و ترویج را سازمان ندهیم افرادی که در کمیتۀ مرکزی هستند و در آنجا کار می‌کنند، نمی‌توانند شیوۀ کار رهبری کمونیستی را پیش ببرند، می‌نشینند و دوباره در خرده‌کاری غرق می‌شوند. من می‌گویم اگر کار سازماندهی انجام بدهیم و برای آن نقشه‌عمل هم ارائه کرده‌ایم و می‌خواهیم که آن را پیاده کنیم به هر میزان که آن را پیاده می‌کنیم به همان میزان هم به کمونیسم ایمان داریم. باور و ایمان ایدوئولوژیک، هر بار خود را در چیزی نشان می‌دهد، الآن خود را در این نشان می‌دهد که تا چه اندازه سازماندهی می‌کنی. کسی که در کار سازماندهی، در کار اجرا کردن نقشه‌عمل، سستی از خود نشان می‌دهد‌، من در اینجا می‌گویم بله! آن سستی، نشانۀ سستی به خود کمونیسم است. آیا این التقاط است؟ این مخدوش بودن است؟ من می‌گویم غیرِ این، مخدوش بودن است. از این به بعد، وظیفۀ ما سازماندهی است. کسی که آن را خوب انجام می‌دهد، کسی است که بیشتر به کمونیسم ایمان دارد و کسی که آن را بد انجام می‌دهد، کسی است که کمتر به آن ایمان دارد. پیشروی‌مان با این، اندازه‌گیری می‌شود. این است عرصه‌ای مهم از مبارزۀ طبقاتی که اینک وجود دارد.»

گرامی‌داشت یاد رهبران جانباخته‌مان جعفر شفیعی و صدیق کمانگر و هزاران جانباختۀ دیگر نه در حرف و شعار، بلکه تعهد و وفاداری و در عمل به سیاست و مواضع آنان است که تجلی می‌یابد!

ادامه دارد.

۲ اسفند ۱۳۹۹
۲۰ فوریه ۲۰۲۱

*********************************


بخش پنجم

رهبر جانباخته صدیق کمانگر می‌گوید:

«تبدیل کردن کمونیسم و حزب کمونیست ایران به یک جریان کارگری، این آن وظیفۀ بزرگ و تاریخی‌ای است که امروز در مقابل ما و همۀ کارگران کمونیست و فعالین کمونیست درون جنبش کارگری قرار دارد. تنها با به سرانجام رساندن این وظیفۀ تاریخی است که می‌توانیم دستاوردهای تاکنونی‌مان را حفظ کنیم. لازم است خطاب به کارگران کمونیست و آن رفقای کارگری که رسماً عضو حزب کمونیست ایران نیستند بگوییم: رفقا! این حزب، حزب شماست. مبارزۀ این حزب تاکنون از مبارزۀ شما جدا نبوده بعد از این هم باید همین طور باشد. صفوف این حزب باید پر از شما باشد. این حزب، حزب شماست، بیایید و این حزب را در اختیار بگیرید و فتحش کنید. تنها با فتح این حزب و با تقویت صفوف این حزب و با در اختیار گرفتن این حزب برای پیشبرد مبارزۀ امروز و فردای‌تان می‌توانید با مصیبت و فلاکت سرمایه‌داری مبارزه کنید. تنها با حزبی این چنین می‌توانید نظام ظالمانۀ سرمایه‌داری را ریشه‌کن کنید و پایه‌های حکومت سرخ کارگری را بر روی ویرانه‌های آن بنا نهید.رفقا! این حزب، حزب شماست فتحش کنید!

امروزه و در متن این همه پیشرفت‌ها و تجارب اجتماعی در امر مبارزۀ سیاسی و طبقاتی، جناح راست و ناسیونالیستی در رهبری کومه‌له نه تنها مرزبندی‌های خود را با کارگری کردن کومه‌له و حزب کمونیست محکم‌تر نموده‌اند، بلکه به بهانۀ اینکه حزب کمونیست ایران کارگری نشده است، پروژۀ تضعیف و انحلال آن را در دستور قرار داده‌اند. راه «اجتماعی شدن» را نه در کارگری شدن، بلکه در پوپولیسم و مخدوش کردن مرز‌های طبقاتی و همسویی با بورژوازی و خرده‌بورژوازی می‌جویند. با یک چنین رویکردی است که در مراسم‌های روز کومه‌له، پرداختن به مسئلۀ ملی را به عنوان اولویت‌های خود اعلام می‌کنند. کل نیروهای چپ و کمونیست ایران و از جمله حزب کمونیست را «پندارگرا» و «بی‌ربط به طبقۀ کارگر» قلمداد می‌کنند. جمال بزرگپور جنبش چپ و کمونیستی ایران با آن همه جانفشانی و مبارزات خونین‌ را تحقیر کرده و این نیروها را «چپ محجبه» نام نهاده است، وقتی هم از سوی جناح چپ و کمونیستی در این تشکیلات مورد نقد قرار گرفت، لفاظی خود را از «چپ محجبه» به «چپ پندارگرا و غیراجتماعی» تغییر داد. جمال بزرگپور می‌گوید:

«‌چپ ایران و آنچه که خود را کمونیست می‌خواند از جملە حزب کمونیست ایران نیز (با تفاوتی بە دلیل وجود کومەلە) ، تماماً از طبقۀ کارگر ایران فاصله دارند، به زندگی و مبارزۀ روزمرۀ این طبقە بی‌ربط هستند و نقشی در آن ندارند چون شناخت واقعی و عینی از آن ندارند. واقعیت این است که چپ موجود اصولاً نه سرمایه‌داری را می‌شناسد و نه کارگر و نە پیچیدگی‌های مبارزۀ آنان با دشمنان طبقاتی خود را درک می‌کند. دور ماندن از جامعە و مسائل مربوط بە آن و پیچیدگی‌های مبارزۀ سیاسی و طبقاتی، چپ را اسیر دریافت‌های کلیشەای و طبقەبندی شدە در ذهن خود کردە است کە در موارد بسیاری با پیچیدگی‌های موجود خوانایی ندارد و یا بە عبارت دقیق‌تر این چپ از معنا کردن امروزی دریافت‌های خود از کمونیسم ناتوان است.»

یا یک چنین بی‌انصافی سیاسی‌ از سوی رهبران جناح راست است که خصوصاً کل اعتبار سیاسی و مبارزاتی کومه‌له و حزب کمونیست ایران زیر ضرب قرار می‌گیرد. چنین مواضع و سیاست‌هایی از اجزای پروژۀ شوم جدایی کومه‌له از حزب کمونیست ایران و به تبع آن جدایی کومه‌له از نیروهای چپ و کمونیستی در ایران، می‌باشد. قریب به ۴۰ سال است که کومه‌له به مثابه سازمان کردستان حزب کمونیست ایران مشغول پراتیک کردن سیاست‌های حزب کمونیست در کردستان است. به این اعتبار است که حزب کمونیست ایران اینچنین دارای پایگاه و نفوذ اجتماعی ویژه‌ای در این بخش از جامعۀ ایران است. آن همه دستاوردهایی که امروزه جناح راست با فرصت‌طلبی به آن مباهات می‌کنند نتیجۀ مستقیم چنین پراتیکی بوده است.

ابراهیم علیزاده می‌گوید: نیروهای چپ و کمونیست در کردستان وجود خارجی ندارند، رفتن به دنبال آنها برای تشکیل قطب چپ، رفتن به دنبال نخودسیاه است.» حسن رحمانپناه در اشاره به طیف احزاب کمونیست کارگری می‌گوید: «‌از پشت به کومه‌له خنجر زدند، لیاقت این را ندارند که در صف اول همکاری با ما قرار داشته باشند.» وی در اشاره به سازمان راه کارگر هم آنها را فاقدِ لیاقت در صف همکاری نیروهای چپ و کمونیست دانسته و می‌گوید:« رفقای ما به نادرست امتیاز همکاری کردن با آنها را به آنان داده‌اند.» و .... .

اگر صدیق کمانگر در فراخوان خود برای پیوستن و تقویت صفوف کومه‌له و حزب کمونیست ایران، به کارگری شدن کومه‌له و حزب کمونیست نه تنها به عنوان یک وظیفۀ عاجل بلکه به عنوان یک وظیفۀ تاریخی تأکید دارد و تنها راه حفظ دستاوردهای تاکنونی این جریان را در عمل به این وظیفه و به سرانجام رساندن آن می‌بیند، ابراهیم علیزاده برخلاف ایشان نه تنها پیرو خط کارگری شدن نیست، بلکه راه حفظ دستاوردهای کنونی و آن طور که خود می‌گوید «جوابگویی به نیازهای زمانه» «و برآوردنِ امید و آرزوی رفقای جانباخته‌مان» را در فراخواندن مخالفین حزب کمونیست ایران و طیف‌های منشعب از کومه‌له می‌داند. ابراهیم علیزاده در این فراخوان خود که سال گذشته در جریان سخنرانی به مناسبت روز کومه‌له آن را اعلام و امسال نیز به همین مناسبت(اما در لابلای عباراتی دیگر) مجدداً بر آن تأکید نمود، می‌گوید: «.... همۀ آنهایی که قبلاً در کومه‌له بوده‌اند، همۀ آنهایی که در این سال‌های اخیر دلشان در گرو این آرمان افتاده است، همۀ آن کسانی، که خودشان را سوسیالیست می‌دانند؛ اینها چه جایی بهتر از کومه‌له و چه زمینه و جایی بهتر از کومه‌له هست، به هر شکلی از اشکال، همه‌شان عضو ما می شوند خیلی خوش آمدند، عضو ما نمی‌شوند در دوروبر ما باشند و به شکلی از اشکال و به اندازۀ توان خودشان این جریان را تقویت کنند، چونکه این، به اوضاع سیاسی کنونی ارتباط دارد، این کاری است فوری، حساس است، باید هر چه زودتر انجام شود اگر نه از روند رویدادها چنانچه عقب هم نیافتیم نمی‌توانیم به طرزی که امید و آرزوی جانباختگانمان است جوابگوی نیازهای زمانۀ خودمان باشیم، حزب کمونیست ایران به هیچ شکل مانعی بر سر راه آنان نیست، اختلاف نظر سیاسی نمی‌تواند مانع باشد بر سر راه آن مسئله. هیچ درجه از تمایز در ارزیابی، در دیدگاه و در سیاست و در فکر نمی‌تواند و نباید مانع باشد بر سر راه پیوستن سوسیالیست‌ها و کمونیست‌های کردستان به صفوف کومه‌له یا پیوستن مجدد و برگشتن‌شان به صفوف این سازمان.»

دو فراخوان: یکی کارگری و دیگری ناسیونالیستی، دو کومه‌له: یکی کارگری و دیگری ناسیونالیستی،... .

جناح راست و ناسیونالیستی در رهبری امروز کومه‌له با یک چنین سیاست «درهای باز» و فراخوان به طیف ناسیونالیست و بریده از کومه‌له و حزب کمونیست برای پیوستن به صفوف این تشکیلات است که نه در پی تقویت کمونیسم در این تشکیلات بلکه در پی خانه‌تکانی، تضعیف و به محاصره درآوردن هر چه بیشتر آن و سرانجام حذف آن است. هرچند که جناح راست سال گذشته اعلام کرد که فراخوانشان فوری است و حساس و بایستی هرچه زودتر انجام شود، اما پس از گذشت یک سال حتی یک نفر هم از آن طیف مورد نظر به فراخوان ابراهیم پاسخی نداده و به طور رسمی به «کومه‌له»ی او نپیوستند. در این باره، ابراهیم علیزاده در سخنان امسال خود گفت:

«...سال گذشته در همین باره فراخوانی صادر شد، طی یک سال گذشته هر چند به دلیل برخی مشکلات درونی(تشکیلاتی) این فراخوان هنوز به نتیجۀ مورد نظر خود نرسیده است، اما ما مطمئن هستیم که پاسخ لازم را خواهد گرفت. ما بر این جهت‌گیری هستیم و و تا رسیدن به نتیجۀ دلخواه خود بر آن پیگیریم.»

مشکلات تشکیلاتی‌ای که ایشان بدان اشاره دارد چیزی جز حضور و مقاومت جناح چپ و کمونیستی در برابر پیشبرد پروژه‌های آنان نیست. عمق ناسالمی و بی‌اصالتی فراخوان جناح راست را در این می‌توان دید که از یک سو با توطئه‌گری در پی حذف و تحمیل انشعاب به جناح چپ این تشکیلات هستند، از سوی دیگر جلوی دوربین‌ تلویزیون ادعای تحکیم و تقویت صفوف تشکیلات را دارند.

سال گذشته و به منظور اعلام رسمی خانه‌تکانی از کمونیسم و زمینه‌سازی برای تحقق فراخوان به «خودی‌ها» برای پیوستن به صفوف کومه‌له‌ای که جناح راست به سیطرۀ خود درآورده است، ابراهیم علیزاده علاوه بر اینکه ادعا کرد که حزب کمونیست ایران و یا هیچ درجه از تمایز در ارزیابی، در دیدگاه و در سیاست و در فکر مانعی برای پیوستن طیف مورد نظر خود به این تشکیلات نیست؛ این ادعای بسیار ناروا را هم نمود که: «در برنامۀ حزب کمونیست ایران و نیز برنامۀ کومه‌له برای حاکمیت مردم حتی یک کلمه هم دربارۀ عقیده و باور در آن وجود ندارد، یک کلمه دربارۀ دیدگاه و نظر سیاسی در آن وجود ندارد!!» در همین راستا سرِ کیسه را بیشتر شُل نموده و امسال اعلام کرد که «کومه‌له افراطی و متعصب، تندرو و ماجراجو نیست، نجیب و مؤدب است، سوسیالیسم را مانند علم زمانه یاد می‌گیرد نه مشتی فرمول که روزی از روزها در جایی شنیده و یا خوانده باشد. کمونیسم افراطی‌گری نیست. اگر ارتباط انسان‌ها با یکدیگر تنها از روی نظرات و دیدگاه‌هایشان باشد، خُب انسان نمی‌تواند ارتباط خود را با پدر و مادر خودش هم که ایمان‌دار هم باشند تنظیم بکند.»

کسی نیست که از ابراهیم علیزاده و جناح راست بپرسد شما در یک حزب و تشکیلات سیاسی به سر می‌برید یا در یک خانواده و یا جمع طایفه و عشیره؟ آیا تا به حال بوده است کسی که به درست با الفبای کمونیسم آشنا شده باشد اما روابط خانوادگی مثلاً با والدین خود را از روی اعتقادات سیاسی و طبقاتی‌اش تنظیم کرده باشد؟ مثلاً به ایشان بگوید چونکه شما نماز می‌خوانید مرتجعید و یا اینکه مغازه و یا ملک و زمینی دارید خرده‌بورژوا هستید و بایستی علیه‌تان مبارزه کنم؟ اما معلوم است که در یک حزب سیاسی، نظرات و مواضع و عملکرد سیاسی است که حرف اول و آخر را می‌زند و این است تعیین کنندۀ سطح مبارزه چه در درون و چه بیرون از تشکیلات. این به جای خود، اما طیف مورد نظر فراخوان جناح راست، برای لبیک به این فراخوان، تنزل و ندامت هرچه بیشتری را از جناح راست طلب می‌کند. اخراج و تصفیۀ سیاسی جناح چپ، انحلال حزب کمونیست،... در صدر مطالبات این طیف قرار دارد.

در نتیجۀ خانه‌تکانی از کمونیسم، «کومه‌له‌»ی مورد نظر جناح راست، همانند سازمان زحمتکشان و حزب دمکرات می‌تواند پذیرای کسانی هم باشد که به اسلام ایمان داشته و در خانۀ خود نماز و فرایض دینی‌شان را هم به جای بیاورد! جناح راست می‌تواند هر فراخوانی مثلاً به روحانیون کردستان برای پیوستن به تشکیلات خود، بدهند، اما به هیچ عنوان حق این را ندارند که فراخوان خود را در جهت برآورده کردن اهداف و آرزوهای جانباختگان کومه‌له و حزب کمونیست قلمداد کنند آن گونه که در بالاتر و در فراخوان سال گذشتۀ ابراهیم علیزاده آمده است!

جعفر شفیعی خطاب به پیشمرگان و فعالین کومه‌له می‌گوید:

«مطلع‌ باشید که هر گام و هر پیشروی‌تان محصول پافشاری‌تان بر باور و عقیده و کردار کمونیستی و محصول اتکای شما به خواست و به منافع کارگران و زحمتکشان بوده و پیشروی‌های بعدی‌تان نیز تنها به همین شیوه ضمانت خواهد شد. شما نقطه امید کارگران و زحمتکشان و تمامی مبارزان راه آزادی هستید. این خود باارزش‌ترین پاداش و بهترین انگیزه‌ای است برای اینکه این وظیفۀ تاریخی‌ای که بر عهده‌تان است به تمامی احساس کنید و درخشان‌تر و پیروزمندانه‌تر برای تحقق آن مبارزه کنید.»

حسن رحمانپناه به طور عام و نیز خیلی خلاصه و بدون هیچ توضیحی می‌گوید:

«امکان برقراری سوسیالیسم در یک کشور وجود ندارد.» «سازمان دادن اقتصاد سوسیالیستی، کشوری نیست.» «گفتن اینکه فعالین کارگری را بایستی با روح سازماندهی اقتصاد سوسیالیستی تعریف کرد، نادقیق است»

جعفر شفیعی می‌گوید:

«من باید به بندبند برنامه متکی باشم و بدواً به آن ایمان داشته باشم. موقعی که من درک کرده باشم و ایمان آورده باشم که می‌خواهم طبقه را سازمان بدهم، به سمت سوسیالیسم ببرم، در کشوری مثل ایران راه رسیدن به سوسیالیسم این است، این دینامیسم را در جلوی چشمان خودم مجسم کرده باشم و البته به آن ایمان آورده باشم و بگویم این است برنامۀ من، این است نقطه حرکت من، این است اصول من، این است پایه‌های کار من؛ در چنین شرایطی من می‌توانم استوار و خلاقانه این بندهای برنامه و قطعنامه را تک به تک پیاده کنم و اینها را راهنمای فکر و عمل خودم قرار دهم.» « ما با ارائۀ برنامۀ کمونیستی خود، نه تنها خطاب به توده‌های مردم، بلکه به خودِ پرولتاریا نیز اعلام می‌کنیم که شما بایستی با این روحیه پرورش بیابید، منِ پیشاهنگ این را به شما می‌گویم که این برنامه، بایستی برنامۀ شما باشد. موقعی که شما طبقۀ کارگر را با این ایدوئولوژی و با این برنامه پرورش می‌دهید، و اینکه بتوانند این را درک کنند که می‌توانند در قدرت باشد، دیگر خودِ ایشان برنامه را اجرا و برنامه‌‌های بورژوایی و خرده‌بورژوایی را ترک می‌کنند. یعنی اینکه بایستی پرولتاریا و متحدین آن را با این برنامه پرورش دهیم.»

حسن رحمانپناه می‌گوید:

« گویا طوری گفته می‌شود که در این جامعه ما فقط باید با کارگر حرف بزنیم. طبقۀ کارگر بر طبق آماری که اکنون وجود دارد در مراکز تولیدی و غیرتولیدی همگی‌شان ۲۲، ۲۳ میلیون نفرند. جامعۀ ایران ۸۵ میلیون نفر است. آیا تنها با آن ۲۲ میلیون نفر، قدرت سیاسی در جامعۀ ایران به دست گرفته می‌شود؟ من می‌گویم باید قدرت در دست طبقۀ کارگر و مردم زحمتکش باشد، اما به میلیون‌ها نفر دیگر متحد طبقۀ کارگر در میان دهقانان فقیر، در میان بازاریان فقیر، در میان کارمندان جزء، در میان خدمات و بهداشت و فلان و همۀ آنها هست، با همۀ اینها طبقۀ کارگر می‌شود به اکثریت. علاوه بر این طبقۀ کارگر باید سیاست‌هایش هژمونی پیدا کند، رهبری این جامعه را بنماید برای آن مطالبات و خواسته‌هایی که دارد.»

از ایشان بایستی پرسید مگر جمعیت سرمایه‌داران و آخوندهای حکومتی چقدر است که توانسته‌اند بیش از چهل سال قدرت سیاسی در جامعۀ ایران را در دست داشته باشند؟ مگر جمعیت آنان از طبقۀ کارگر بیشتر است؟!

در مورد «تأکید صرف بر طبقۀ کارگر» هم جعفر شفیعی می‌گوید:

« اقشار و طبقات دیگری هم وجود دارند، ولی آن پیگیری و قاطعیتی که پرولتاریا دارد آنها ندارند، بنابراین برای اینکه جنبش دمکراتیک رشد کند و طبقۀ کارگر به سوسیالیسم برسد، باید از نظر تشکیلاتی، سیاسی و ایدوئولوژیک طبقۀ کارگر با آن اقشار و طبقات دیگر مرزبندی داشته باشد، برای اینکه بتواند با تئوری خود آنها را هم رهبری کند در جهت ضربه زدن هر چه بیشتر به آن روابط نادمکراتیک. این جدایی را که ما می‌گوییم، این صف مستقلی را که ما مطرح می‌کنیم، نه به خاطر اینکه طبقۀ کارگر در لاک خودش باشد و دیواری بین خود و متحدینش درست کند. نه، جدا بشود برای اینکه محکم‌تر به آنها بچسبد، جدا بشود چونکه از همه فعال‌تر است، جدا بشود چونکه از همه جلوتر است، چون آن اندازه‌ای که پرولتاریا پیگیر و انقلابی است، دیگران نیستند. طبقۀ کارگر باید سعی کند اقشار و طبقات دیگر را رهبری کند، نه اینکه خودش تحت رهبری آنها قرار گیرد.»

جعفر شفیعی می‌گوید:

« به کار انداختن نیروها و به هم بافتن آنها بر زمینۀ عینی و مادی و اجتماعی مساعدی که وجود دارد، قطعاً نیازمند فعالیت‌های ویژه‌ای از جانب ماست. لیکن آنچه که ما را قادر خواهد ساخت به طور واقعی این نیروها را به میدان بیاوریم، تحکیم و گسترش ابزار کمونیستی یعنی تشکیلات سیاسی طبقۀ کارگر است. تشکیلات کمونیستی، حزب سیاسی طبقۀ کارگر، که مستقل از افت و خیز‌های جنبش در هر شرایطی نیروهای مادی و اجتماعی را به جلو هدایت کند، ابزار تعیین کنندۀ حفظ و پیروزی این جنبش نیز هست. در کردستان اکنون چنین تشکیلاتی وجود دارد و چنانکه قبلاً نیز به آن اشاره شد مُهر خود را بر این جنبش حک نموده است. تشکیلاتی که نفوذ معنوی وسیع توده‌ای آن در میان کارگران و زحمتکشان در تاریخ اخیر ایران کم سابقه است. این تشکیلات باید چنان سنت‌هایی را ایجاد کند که هر کارگر پیشرو و آگاهی آن را ظرف طبیعی و مناسب برای تشکل و مبارزه بیابد و به سهولت در آن سازمان یابد و به سازمان دربرگیرندۀ همۀ کارگران پیشرو و آگاه و رهبران جنبش کارگری در کردستان بدل گردد. سازمانی کمونیستی که پایۀ تشکیلاتی خود را در میان طبقۀ کارگر مستحکم کرده باشد و قادر گردد طبقۀ کارگر را متحد، متشکل و آگاه‌تر به میدان مبارزه برای دست‌یابی به اهداف مستقل طبقۀ کارگر بکشاند و آن را رهبری کند، در عین حال محکم‌ترین و اطمینان‌بخش‌‌ترین ضمانت را بری پیشبرد و به پیروزی رساندن جنبش فراهم می‌نماید.»

جعفر شفیعی می‌گوید:

«طبیعت زندۀ شرایط کنونی حیات سیاسی کردستان، زمینه‌های به مراتب مساعدتری از گذشته را برای گسترش و تقویت و تثبیت آرمان و عقاید و سیاست و سنن طبقاتی حزب پرولتاریا در اذهان کارگران و زحمتکشان کردستان و نتیجتاً پشتیبانی مادی-عملی از آنها فراهم آورده است. فعالین مؤظف‌اند در این مکتب عملی، در دل تحولات کنونی، افلاس ناسیونالیسم بورژوایی را به همۀ کارگران کردستان نشان دهند و آنان را یاری دهند که رسوبات خرافات و توهمات بورژواناسیونالیستی را از تفکر و اذهان و امیال و آرزوهایشان جاروب کنند و متقاعدشان سازند که جز سوسیالیسم، جز پرچم آزادی، برابری، حکومت کارگری، پرچم نجات دیگری برای آنان وجود ندارد، و کمکشان کنند که به حزب طبقاتی خود، حزب کمونیست ایران بپیوندند.»

صدیق کمانگر می‌گوید:

« اگر امروز جمهوری اسلامی توانسته است با استفاده از حربۀ سرکوب و شکنجه فضای خفقان و ترس را دامن زده و مانع از انفجار خشم توده‌های کارگر و زحمتکش گردد، فردا یعنی زمانی که این موج عظیم انسان‌های کارگر و زحمتکش متحدانه و متشکل به میدان بیایند، نظام گندیدۀ سرمایه‌داری را با جمهوری اسلامی و تمامی دم و دستگاه‌های سرکوب اسلامی و غیراسلامی‌اش در هم شکسته و نابود می‌سازند و آنان را به زباله‌دان تاریخ خواهند ریخت و آنگاه کارگران آگاه و کمونیست حکومت کارگری خود را برپا می‌دارند و دنیایی شایستۀ انسان‌های آزاد و برابر بنا می‌نهند.»«‌امروز دیگر طبقۀ کارگر ایران به این حقیقت تاریخی پی برده است که تنها راه نجات او و همۀ کسانی که کمرشان در زیر ظلم و زور و فشار جامعۀ سرمایه‌داری خم شده است، نابودی و درهم شکسته شدن نظام سرمایه‌داری و به وجود آمدن جامعۀ سوسیالیستی است. امروز دیگر کارگر ایرانی به این حقیقت پی برده است که تنها کمونیسم و انقلاب کمونیستی قادر خواهد بود به این بحران عمیق اقتصادی و اجتماعی‌ای که سرتاپای جامعۀ سرمایه‌داری ایران را در خود گرفته است، خاتمه دهد.امروز دیگر سوسیالیسم و کمونیسم برای کارگران ایران دو واژۀ ناآشنا و ناشناس نیستند و جنبش سوسیالیستی در درون طبقۀ کارگر ایران جا باز کرده است.»

جمال بزرگپور به نمایندگی از خط راست و ناسیونالیستی و به طور عملی در ارائۀ پلاتفرم سیاسی این جناح، بیگانگی و مرزبندی‌های موجود خود را با جهت‌گیری و افق سوسیالیستی رهبران جانباخته جعفر شفیعی و صدیق کمانگر محکم‌تر و واضح‌تر از گذشته در معرض دید همگان قرار دادند. جمال بزرگپور می‌گوید:

«‌در راستای این جهت‌گیری یا بە عبارت دیگر این افق سیاسی بود کە‌ کومەلە می‌بایست چون یک جریان چپ و کمونیست اگر در کردستان هم فعالیت می‌کند اگر در یک جنبش مقاومت شرکت می‌کند و اگر تلاش دارد هژمونی در این جنبش را تأمین کند‌، می‌بایست همە این اقدامات از نظر این تمایل و گرایش‌، فرع سیاست و جهت‌گیری کلان‌تر کومەلە در راستای سازمان دادن انقلاب کارگری و برقراری سوسیالیسم قرار گیرد.‌(این فرع بودن کردستان در فعالیت کومەلە را بعداً در اسناد پیدا خواهیم کرد)، ‌بە عبارت صریح‌تر، مرکز صقل سیاست‌‌ها و جهت‌گیری‌های کومەلە اگر بخواهد بماند و رشد کند، در “دایرە تنگ جنبش ملی” کە در حقیقت اسم رمز دور کردن کومەلە از کردستان و پیشبرد وظایفش چون یک جریان چپ و کمونیست بود، جستجو نمی‌شود، ‌بلکە در تعریف خود بە عنوان نیرویی کە سازمان دادن انقلاب کارگری و برقراری سوسیالیسم را بر دوش دارد، معنا خواهد یافت، نیرویی کە در واقع پندارهای خود را جایگزین شرایط سیاسی و اجتماعی و مسیر پر پیج و خم مبارزە برای دست‌یابی بە آنان می‌کند‌. همان رواج یافتن کمونیسمی کە همۀ مسایل مربوط بە مبارزۀ پیچیدۀ طبقاتی را سادە کردە و جواب حاضر و آمادە همۀ مسائل و پدیدەهای پیچیدۀ اجتماعی را در جیب دارد.»

جمال بزرگپور می‌گوید:

« بی‌دلیل نیست وقتی فعالیت کومەلە در کردستان بە فرع اهداف و سیاست‌های سراسری ما تبدیل شد، تشکیلات کومەلە نیز بە شاخەای از حزب سراسری تبدیل شد و همگی ما در نتیجۀ تأثیرات چنین رویکردی بە استقبال این نگاە رفتیم. بە یاد دارم آن وقت می‌گفتیم :”‌اگر جنبش کردستان با محدودیت روبرو شدە ، محدودیت ما و جنبش ما نیست زیرا کار و وظایف ما ازافق دیگری کە عبارت باشد از سازمان دادن انقلاب کارگری و برقراری سوسیالیسم در ایران و حتی در مواردی صحبت از انقلاب جهانی نیز می‌شد، استنتاج می‌کنیم. می‌گفتیم،‌ محدودیت‌ها بە جنبش دیگری در کردستان ، جنبش ناسیونالیستی مربوط است” . »

«تا جائیکە بر تمایلی کە کومەلە را غرق در جنبش ملی ارزیابی می‌کند ، مسئلە اصلی در فرعی کردن جنبش کردستان در تعریف وظایف کومەلە ، فرهنگی در سیاست و فعالیت تشکیلاتی ما راە انداخت کە کومەلە را نە بر اساس وظایفش در مسیر آن افق و آرمان در یک جنبش معین با ویژگی‌های معین، بلکە بر اساس پیشبرد وظایفی در راستای انقلاب کارگری و تحقق سوسیالیسم در ایران مورد ارزیابی قرار می‌داد.همە بە یاد داریم کە در بحران اول و پیدایی جریان موسوم بە کمونیسم کارگری دقیقاً با همین تبیین بە سراغ نقد فعالیت کومەلە در کردستان آمد، کومەلە را غرق در جنبش ملی و ادغام در ناسیونالیسم تعریف کرد، همانطور کە در بحران و کشمکش اخیر این تبیین دوبارە سرباز کردە است، در هر دو مورد با تکیە بر آرمان و باورهای مشترک،‌ اما کومەلە را نە با معنا کردن واقعی چنین افق مشترکی در جنبش کردستان یا ادامە همان مسیری کە کمونیسم را اجتماعی کرد‌، بلکە در راستای پیشبرد وظایف استراتژی حزب کە همان سازمان دادن انقلاب کارگری و تحقق سوسیالیسم باشد، ‌ارزیابی می‌گردد.»

جناح راست از زبان جمال بزرگپور می‌گویند:

«رهانیدن کومەلە از زنجیری کە هر بار با علم کردن شعارهای بە ظاهر رادیکال بە دست و پایش بستە می‌شود تا او را از جامعە خود دور کردە و از تأثیرگذاری بر این جامعە باز دارد، عملاً در خدمت آرمان سوسیالیسم است.»

جعفر شفیعی می‌گوید:

«‌ما می‌خواهیم با عمل خود مهمترین ملزومات انقلاب کارگری، انقلاب اجتماعی، انقلاب کمونیستی را فراهم آوریم. ما معتقدیم بدون این وحدت، بدون پیوند کمونیسم با جنبش کارگری، انقلاب اجتماعی ممکن نیست. ما می‌خواهیم دوران دیگری از جنبش کارگری پدید آوریم که پرچم کمونیسم در دست جنبش کارگری باشد. می‌خواهیم کارگران به هنگام مبارزه، وقتی که اعتلای سیاسی هست و همچنین وقتی که اعتلای سیاسی نیست، بدانند چه می‌خواهند و به هیچ چیزی کمتر از حکومت کارگری رضایت ندهند. بدانند که رهایی‌شان در نابودی نظام سرمایه‌داری، نابودی بردگی کار، برپایی حکومت کارگری و استقرار جامعۀ سوسیالیستی و کمونیستی است. می‌خواهیم توده‌های ۱۰میلیونی و ۱۰۰میلیونی کارگران با این هدف برطبق این سیاست به میدان مبارزه بیایند. در برابر چنین نیرویی هیچ قدرت بورژوایی را یارای ایستادگی نیست. آماده کردن طبقۀ کارگر، استحکام کمونیسم در میان طبقۀ کارگر، تبدیل کمونیسم به یک جریان اجتماعی، آماده شدن طبقۀ کارگر برای آنکه در هر تحول جدی سیاسی فوراً حکومت کارگری خود را برپا کند، هم اکنون یک مسئلۀ حیاتی است. این فرصت تاریخی را که هم اکنون هست نباید از دست داد. هیچ‌گونه تعلل و تأخیری جایز نیست. ما برای نفس حکومت کارگری - که پوپولیست‌ها و ریویزیونیست‌ها علاقمندند آن‌ را خیلی به تأخیر بیاندازند و وانمود کنند که در آینده‌ای دور، برپا خواهد شد - خیلی عجله داریم. ما می‌خواهیم همین فردا آن را برپا کنیم و اگر طبقۀ کارگر آمادگی داشت، ما همین فردا در برپا کردن آن درنگ نمی‌کردیم.» «طبقۀ کارگر آگاه همین امروز به همۀ گوشه‌ها و زوایای نظام موجود معترض است و همین امروز به نیروی خود برای درهم کوبیدن آن و استقرار سوسیالیسم پرولتری مبارزه می‌کند و مبارزۀ خود را برای رفع هر نوع ستمی چنان هدایت می‌کند که توان و نیرومندی‌اش را برای کسب قدرت سیاسی و استقرار آزادی، برابری و حکومت کارگری بیشتر نماید.» «همۀ کارگران کُرد باید از هم‌اکنون مبارزان سرسخت آرمان کمونیسم باشند و بدون هیچ وقفه‌ای، بدون هیچ به تعویق‌انداختنی برای تحقق آن بکوشند و در این راه به هیچ نیرویی جز نیروی متشکل خود، و به هیچ حزبی جز حزب طبقاتی خود متکی و امیدوار نباشند.»

جناح راست - شاگردان رفرمیسم و خبرگان عقب‌نشینی و چرخش و تعویض سیاسی- ‌از زبان جمال بزرگپور می‌گویند:

« بی دلیل نیست کە همین چپ پندارگرا همە تلاش در این زمینە را با چوب ارتداد از مارکسیسم با عنوان رفرمیسم و رویزیونیسم و موکول بە محال کردن سوسیالیسم و … کور می‌کند. اما غافل از اینکە با انقلاب کارگری همین امروز کردن در صدد است با ارادۀ خود و بە فرمان خود و تحت رهبری حزب خود سوسیالیسم زورکی را برقرار کند، سوسیالیسمی کە جز انحطاط سرنوشت دیگری نخواهد داشت.» «آن بخش از چپ کە معنای سیاسی و عملی آرمان و باورهای خود را نمی‌پذیرد.‌ تصور می‌کنند که با ماندن بر سر عقاید رادیکال خویش خود را از تفکرات بورژوایی پالوده کرده‌اند و خط درست و صحیح کارگری را طی کرده‌اند. اما متوجه این واقعیت تلخ نیستند که مارکسیسم اگر منجر به تغییری واقعی ولو کوچک در زندگی مردم و اتحاد طبقه کارگر حتی در شکل ابتدایی آن نشود، به هیچ دردی نخواهد خورد. این دست از‌ کمونیست‌ها که ممکن است با این منزه‌طلبی وجدان‌شان را آسوده نگاه دارند و بپندارند که با ماندن بر خط اصولی و آرمانی به خیال خود صحیح کمونیستی، روزی کارگران آنها را انتخاب خواهند کرد، گویی مردم همیشه قادر به انتخاب صحیح هستند. این کمونیست‌ها شانسی برای پیروزی ندارند اگر نخواهند درگیر شوند، امتیاز بگیرند و امتیاز بدهند عقب بنشینند و فرصت برای پیشروی را بشناسند و از آن استفادە کنند، شانسی نخواهند داشت کە با تکیە بر اصول و باورهای خود اما فقط بە یک روش در مبارزە بسندە کنند‌ و در پوشش‌ها و اشکال مختلف فعالیت نکنند، هر بار خود را تجدید نکنند.»

رهبر کمونیست جعفر شفیعی می‌گوید:

«از نظر ما راه طبقه کارگر روشن است. بی چون و چرا، بدون اینکه هیچگونه محدودیت اقتصادی- اجتماعی یا هیچ مانع بزرگ مادی و تاریخی وجود داشته باشد، برقراری حکومت کارگری نخستین وظیفۀ ماست و با استفاده از حکومت کارگری لغو و انحلال مالکیت خصوصی سرمایه داری؛ لغو و انحلال بردگی کار توسط سرمایه و ایجاد یک جامعه آزاد و برابر. اما تحقق بخشیدن به این آرمان ملزومات خود را طلب می‌کند. برقراری حکومت کارگری و جامعه سوسیالیستی و سپس کمونیستی، یک عمل اجتماعی است. این پراتیک اجتماعی توسط یک نیروی اجتماعی عملی می‌شود آن هم نیروی طبقۀ کارگر است. کمونیسم در عین حال که علم رهایی بخش طبقۀ کارگر است، راه رهایی بشریت را با انقلاب و مبارزۀ یک طبقۀ معینِ اجتماعی یعنی طبقۀ کارگر، گره زده است.»

جناح راست از زبان جمال بزرگپور می‌گویند:

«‌کومەلە نیز برای گریز از محدودیت‌های پیش‌ رو از این نوع نگرش در چپ تأثیر پذیرفت، البتە مسئلە همان طور کە قبلاً نیز گفتە شد پیچیدگی‌های مربوط بە خود را دارد ، شاید آنچە گفتە شد تنها گوشەای از چگونگی این تحول و تأثیرات آن را نشان دهد. ‌به هرحال قصد این بود کە گفتە شود،‌ در نتیجۀ تحولات‌ مهمی کە در ابعاد جهانی به وقوع پیوست‌ مارکسیسم از مضمون انقلابی خود تهی گردید و تشعشات یا ترکش‌های چنین تحولی دامن چپ در ایران و از جملە کومەلە را نیز البتە در اشکال مختلف و طی پروسە‌ای بە همان اندازە پیچیدە گرفت. از عوارض چنین تحولی کمونیسمی رواج یافت کە همۀ مسایل مربوط بە مبارزۀ پیچیدۀ طبقاتی را سادە می‌کرد، بە این ترتیب کمونیسم این گرایش از علم دور شدە و شکل مکتبی را بە خود می‌گیرد کە برای همە چیز بە خیال خود جواب حاضر و آمادەای دارد. از اینرو حزب( فرقە) خود و در ادامە ‌هر کس خود را منشأ و مبدأ کمونیسم مارکس می‌پندارد، تقابل با خود را تقابل با کمونیسم مارکس معرفی می‌کند و خود و حزب خود را بە رهبران خود گماردۀ طبقۀ کارگر ارتقاء می‌دهد ، خود‌ بزرگ‌بینی و برخورد از بالا بە طبقۀ کارگر رواج می‌یابد و سرانجام کمونیسمی پا گرفت کە در آن استدلال بە کمک اعتقاد آمد و نە بر عکس.»

ابراهیم علیزاده، جمال بزرگپور، حسن رحمانپناه، عادل الیاسی، فرهاد شعبانی و دیگر هم‌جناحی‌هایشان می‌گویند:

« کمونیسم کارگری یک فرهنگ و روش بیگانه با کومه‌له است، فرهنگ منحرف است، فرهنگ دل‌آزردن است، فرهنگ شکاف درست‌کردن است، تفرقه‌انداز است، فرقه است، ایدوئولوژیک است، با مارکسیسم و اجتماعی شدن بیگانه است، ۳۰ سال قبل و با پیدایش کمونیسم کارگری در کومه‌له بود که گرایش‌تراشی و شیوه و متد و برخورد بد نسبت به اختلاف نظر در این تشکیلات رواج پیدا کرد و شیوۀ کمونیسم کارگری با تمام تاریخ کومه‌له بیگانه بود و از آنجا بود که شکاف‌ها درست شد،..... »

جعفر شفیعی می‌گوید:

« یک جنبۀ دیگر چهره و سیمای ما که در حقیقت با خصلت ضد‌ریویزیونیستی ما کل واحدی را تشکیل می‌دهد، خصلت کارگری بودن آن کمونیسمی است که ما از آن صحبت می‌کنیم و کلاً آن چیزی است که ما به عنوان کمونیسم کارگری از آن نام می‌بریم.» «‌با تأسیس حزب کمونیست و همچنین با فعالیت متعاقب آن؛ با روشن‌تر کردن هرچه بیشتر سبک ‌کار کمونیستی، شیوۀ تبلیغ کمونیستی، شیوۀ ترویج کمونیستی، شیوۀ سازماندهی کمونیستی و سیاست سازماندهی درست در میان کارگران، ما قدم‌های جدی فراوانی در جهت همان هدف که گفتم، یعنی در جهت کمونیسم کارگری، برداشته‌ایم. ما چندین سال است که به این امر مشغولیم. هر پیشروی ما در زمینۀ تبلیغ کمونیستی که ناچار بوده‌ایم در گرماگرم یک مبارزۀ جدی علیه ریویزیونیسم به‌ دست آوریم، قدمی بوده برای تبدیل کردن کمونیسم به یک جریان اجتماعی کارگری. در زمینۀ ترویج و سازماندهی نیز چنین بوده و نتیجه این شده که کارگران ایران بیش از همیشه نسبت به کمونیسم و حزب کمونیست حساس باشند و تعداد قابل ملاحظه‌ای از پیشروترین کارگران به طرف کمونیسم بیایند و حتی تعداد به مراتب بیشتری از آن کسانی که ارتباط مستقیم تشکیلاتی با ما دارند، بیش از پیش تحت تأثیر کمونیسم باشند و این گرایش و این سیاست و این سبک‌ کار را سرمشق خود قرار دهند. این یک دستاورد بزرگ است. در کردستان این واقعیت گسترده‌تر بوده است: اشاعۀ وسیع کمونیسم در کردستان؛ تبدیل شدن آن به یک واقعیت انکارناپذیر اجتماعی؛ جلوگیری از سیاست شکست‌طلبانۀ حزب دمکرات در برابر جمهوری اسلامی؛ جلوگیری از تسلط یافتن سیاست‌های حزب دمکرات بر جنبش انقلابی مردم زحمتکش، پاسخ دادن به آن و نشاندن آن بر سرجای خود. همۀ تبلیغات ما، رادیوهای ما، هزاران مبلغ و فعال صفوف حزب کمونیست ایران، نشریات حزبی‌مان، نشریات سیاسی و تبلیغی و تئوریک‌مان، همه و همه در خدمت اهداف فوق بوده‌اند. فعالیت ما در آینده نیز باز بر همین اساس و متوجه این دورنما خواهد بود: هرچه بیشتر تبدیل کردن کمونیسم به یک جریان اجتماعیِ کارگری، متکی کردن حزب کمونیست به کارگران کمونیست و پیشرو در جنبش کارگری و همچنین هرچه روشن‌تر نشان دادن جامعه‌ای که فردا می‌خواهیم بسازیم. وظیفه‌ای تاریخی بر دوش داریم. اگر در ایران طبقۀ کارگر بتواند قدرت را به دست گیرد، یک سکوی مستحکم انقلاب خواهد بود برای گسترش کمونیسمِ کارگری در ابعادی بسیار فراتر از ایران! این نه تنها وظیفه‌ای داخلی، که یک وظیفۀ بسیار مهم و پرارزش انترناسیونالیستی است.»

صدیق کمانگر می‌گوید:

«‌در این روز تاریخی یعنی در سالروز تأسیس حزب کمونیست ایران یاد و خاطرۀ رفقای پیشرو و کمونیستی را گرامی بداریم که در میدان مبارزۀ طبقاتی قهرمانانه مبارزه کردند و در راه رسیدن به اهداف و آرمان‌های طبقاتی‌شان جانشان را فدا کردند. همچنین یاد و خاطرۀ فداکاری‌های رفقا و همرزمان قهرمان و فداکاری را ارج بگذاریم که در صفوف حزب کمونیست ایران برای هموار کردن راه مبارزۀ طبقۀ کارگر و تحقق اهداف این طبقۀ اجتماعی جانبازی کردند و جان و زندگی و هر چیزشان را در این راه فدا نمودند، و در برابر عزم و ارادۀ کمونیستی مبارزان کمونیستی که با تلاش و مبارزۀ مداوم و بی‌امانشان در کارخانه و کارگاه و شهر و دهات سراسر ایران و در میدان‌های جنگ انقلابی کردستان پرچم سرخ کمونیسم‌ کارگری را با سربلندی و افتخار به اهتزاز در آورده‌اند، سرفرود بیاوریم.» جعفر شفیعی می‌گوید:

« حزبی نظیر حزب کمونیست ایران که مبارزۀ تاریخی سرنوشت‌سازی را در دستور خود دارد، دستاورد طبقۀ کارگر است. این دستاورد را باید حفظ کرد. هر کارگر پیشرو و انقلابی باید از آن دفاع کند؛ هر انسان آزادی‌خواه که خواهان رهائی است باید جداً از آن دفاع کند. این دستاورد را باید با دل و جان حفظ کرد!»

جناح راست و ناسیونالیستی از زبان جمال بزرگپور می‌گوید:

« در حقیقت حزب کمونیست ایران خود معلول وجود تمایل و گرایشی در میان چپ و به طور برجستەتر در میان ما بود کە بە جای ارزیابی واقع‌بینانە از جامعە مورد نظر خود، بە جای روبرو شدن با محدودیت‌ها و مشکلات پیش رو و تلاش برای یافتن راە ، سعی می‌کرد با برجستە کردن آرمان‌ها یا برداشتن گام‌های بزرگ کە مصداق برداشتن سنگ بزرگ است، چنین محدودیت‌ها و مشکلاتی در مسیر فعالیت دور بزند، باورها و آرمان‌هایی کە جواب امروز و محدودیت‌های پیش رو نبودند، ما را امیدوار بە آیندە ‌می‌کردند و افق دوردستی را در مقابل ما می‌گشودند. البتە باید گفت‌، تمایل و گرایشی کە از آن حرف زدیم یعنی چپ پندارگرا، افق را نە دور دست بلکە تحقق آن‌ را همین امروز معرفی می‌کرد‌. شیفتە کوچکترین حرکت اعتراضی و سیاسی می‌شد، از هر حرکت و اعتراضی، انقلاب و سوسیالیسم همین امروز را نتیجە می‌گرفت ، جامعە را مرتباً در گردش بە چپ ارزیابی می‌کرد اما خود چون یک جریان متشکل چپ جایی در این جامعە پر متحول نداشت ، تلاش برای کنار زدن موانع و هموار کردن مسیر انقلاب کارگری را با چوب ارتداد می‌راند‌، زیرا انقلاب کارگری را قریب‌الوقوع و همین امروزی می‌پنداشت. بنابراین، مشکل حزب کمونیست ایران نیست و بلکە مشکل آن رویکرد در مبارزە سیاسی و طبقاتی است نە در میان ما بلکە در کل چپ نیز بە جای روبرو شدن با واقعیت با شعار و جنجال و هیاهو کردن و البتە با نام مارکس و انقلاب و سوسیالیسم و کارگر، از آن می‌گریزد.

اگر از این بخش نتیجە گری شود ، می‌توان گفت کە استراتژی سیاسی حزب کمونیست ایران یعنی تحقق سوسیالیسم همین امروز در ایران از طریق سازمان دادن انقلاب کارگری، عملاً بە استراتژی سیاسی و وظیفە جدی کومەلە تبدیل شد.»

آن طور که می بینیم پس از ۴۰ سال مبارزۀ کمونیستی و سوسیالیستی در این جامعه، اعلام اینکه کومه‌له یک جریان محلی نیست، آن همه زحمت و جانباری و این همه دستاورد و تجربه در جامعه؛ کسانی پیدا شده‌اند که ادعای کومه‌له بودن هم دارند اما پیگیری در استراتژی سوسیالیستی و برقرار حکومت کارگری را این چنین هدف تخریب و نابودی قرار داده‌اند.

جناح راست در پایان پلاتفرم خود از زبان جمال بزرگپور می‌گویند:

« لازم است تأکید گردد کە کومەلە محصول جامعە کردستان است و در جواب بە نیازهای این جامعە (‌یک جامعە طبقاتی) شکل و قوام گرفت و لاجرم در جواب بە نیازهای اکثریت ساکنین این جامعە است کە می‌تواند بر روند تحولات سیاسی اثر گذار باشد. اگر چنین بە مسئلە نگاە شود آنگاە آسان خواهد بود گفتە شود کە، وظیفۀ سازمان دادن انقلاب کارگری در ایران و برقراری فوری سوسیالیسم در ایران اگر چە آرمان و افق فعالیت کومەلە را شکل می‌دهد اما نمی‌تواند وظیفۀ فوری و بلاواسطە کومەلە باشد.»

واقعاً که اگر صدیق کمانگر و جعفر شفیعی اکنون می‌توانستند جوابی به این جناح پشیمان از کمونیسم بدهند، چنان پاسخی به اینان می‌دادند که هیچ آه و ناله و گریه و زاری در مثلاً پلنوم ۱۶‌ها هم، نمی‌توانست به دادشان برسد.

جعفر شفیعی می‌گوید:

«‌این درست است که همه به برنامه رأی داده‌اند، به سبک کار کمونیستی رأی داده‌اند و در این باره تأییدی همگانی انجام شده است، اما تا الآن به قبای کسی برنخورده است، این است که سکوت هم برقرار شده است. بگذار به قبای کسی بربخورد، ببین چطور آه و ناله شروع می‌شود، خیلی‌ها جیغ و دادشان بلند می‌شود. نه تنها سکوت شکسته می‌شود و این مسئله‌ای مهم است بایستی گسستی بین حالتی که قبلاً بوده شکل بگیرد و فصل و دوران نوینی می‌گویم عصر نوینی در حیات ما بایستی شکل بگیرد. این درست است که اگر مثلاً رزم انقلابی، اقلیت یا سازمان چریکها علیه نظرات ما حرف می‌زنند برایمان تزلزل پیش نمی‌آید، اما من می‌گویم چرا وقتی که می‌آییم اصل سادۀ کمونیستی‌ای را به اجرا درآوریم به تردید و تزلزل می‌افتیم؟ مسئلۀ ما اتفاقاً اینجا است و باید از اینجا آن را بگیری.» «مناسبات طوری بوده که اگر اختلافاتی وجود داشته است، آن اختلافات در کانال ایدوئولوژیک قرار نگرفته، بلکه در کانال خشم وعصبانیت و اینها...قرار گرفته است.»

در شرایط امروز وقتی به قبای جناح راست برمی‌خورد، آه و ناله‌شان را علاوه بر اینکه در کانال انکار و کتمان اختلافات‌شان و دروغ‌پردازی‌های پیرامون آن قرار داده‌اند، با خشم و عصبانیت نیز برخورد کرده و به پروژۀ حذف و سانسور و تصفیه روی آورده‌‌اند، داد می‌زنند به قبای ما برخورد نکنید، افراطی‌ هستید، متعصبید، پندارگرا و تخیل‌باورید، غیرعلمی و غیراجتماعی‌، خلوص ایدوئولوژیک، مرجع تقلید و رهبر خود گماردۀ طبقۀ کارگر وخود بزرگ‌بینید!

جعفر شفیعی می‌گوید:

«مبارزۀ طبقاتی عرصه‌های مختلفی دارد، مراحل مختلف تکامل خود را دارد، در هر مرحله‌ای مسایلی به خصوص، ویژگی و اهمیت پیدا می کنند، در مبارزۀ طبقاتی پرولتاریا، تند پیچ هست. می‌بینیم زمانی پلخانف برای دوره‌ای معلم لنین بوده بعد از مدت دیگری مبارزۀ طبقاتی به عرصه‌ای می‌رسد که او عقب می‌افتد و به خیانت‌کار از او نام برده می‌شود و آن سیر مبارزۀ طبقاتی به شیوه‌ای کماکان به پیش می‌رود و تنها کمونیست‌های راستین به طور مداوم از آن پرچم و بیرق دفاع می‌کنند.»

و امروز تند‌پیچ و دلائل سیاسی و اجتماعی مربوط به بحران درون صفوف این تشکیلات و اظهار وجود منسجم‌تر گرایش راست و ناسیونالیستی در این تشکیلات چیزی به غیر از بریدگی از مبارزات طبقۀ کارگر در ایران و مأیوس شدن از مبارزۀ پیگیر در جهت استقرار حکومت کارگری در مقیاس سراسری و استقرار حاکمیت شورایی در کردستان و نیز هم‌گرایی با روند پروژه‌های اپوزیسیون بورژوایی در منطقه، نیست.

در نگاه به مبارزات درون تشکیلاتی، کومه‌له و حزب کمونیست ایران در طول حیات سیاسی و مبارزاتی خود مراحل مختلفی از مبارزات ایدوئولوژیک درونی که هر یک از آنها بازتاب معینی از وقایع سیاسی و اجتماعی و طبقاتی بیرون از چهارچوب‌های تشکیلاتی بوده‌اند را نیز پشت سر نهاده و تا آنجایی که به این عرصه مربوط است در دل چنین کشمکش و مبارزه‌ای بوده است که افق سیاسی و استراتژی سوسیالیستی این جریان توانسته است خصوصاً در کنگرۀ ۶ با روشنی هر چه تمام‌تری تدوین و به تصویب برسد. رسیدن به چنین موفقیتی به آسانی و بدون تحمل ضربات و خساراتی بزرگ، میسر نشده است.

امروزه جناح راست از این لحاظ که به نوعی به همان انحرافات سیاسی و نظری‌ای در غلطیده - طی این سلسله گفتار به رئوسی از آنها اشاره شد- که هر یک از آنها در دوره‌های مختلف با رنج و مرارت و مبارزه از سیاست و پراتیک رسمی این جریان زدوده شده است؛ در مقایسه با سیر تثبیت برنامه و استراتژی کومه‌له و حزب کمونیست، یک عقب‌گرد سیاسی تمام عیار محسوب می‌شوند. عبارت «چپ اجتماعی» که این روزها ورد زبان جناح راست شده است چیزی به غیر از پوپولیسم و مخدوش نمودن صف مستقل طبقاتی نیست. اینان نیروی چپ رزمنده و انقلابی را «چپ حاشیه‌ای و پندارگرا» نام می‌نهند چرا که از سوی این چپ انقلابی به طور پیگیر مورد نقد و تعرض سیاسی قرار دارند.

تکیه بر بیانات و مواضع رهبران جانباخته‌ای چون جعفر شفیعی و صدیق کمانگر و تأکید بر راه مبارزاتی تمامی جانباختگان این حزب، به منظور نشان دادن گوشه‌ای از آن روند متکامل و شفافی است که این حزب و این تشکیلات را از آن مراحل سخت عبور داده و به صلابت و حقانیت سیاسی و طبقاتی معین خود رسانده است. نباید اجازه داد کومه‌له بیش از این به عقب برگردد!

در این باره باز هم بایستی به درس‌ها و رهنمودهای رهبران جانباخته‌مان توجه کرد و آن را به عنوان هشداری به تمامی مبارزین کمونیست و تمامی مبارزین صفوف کومه‌له و حزب کمونیست به حساب آورد: رهبر جعفر شفیعی می‌گوید:

« پوپولیسم در میان آتش و خون به ما ضربه زد. نکته‌ای که بایستی خیلی هم به آن توجه کنید این است که این مسئلۀ پوپولیسم و اینها که از آن صحبت می‌کنیم، برای ما فقط یک مسئلۀ جَدلی و بحث تئوریک نبود، در عین حال برای ما پراتیک بود. نه فقط در عرصۀ تئوریک، در میان آتش و خون هم یاد گرفتیم که پوپولیسم چه بلایی سر آدم می‌آورد. برای ما فقط یک مبارزۀ آکادمیستی نبود، یک جریان آکادمیستی نبود که بنی‌آدم دانش‌اش نسبت به مارکسیسم زیاد شود همین، یا که این مسائل را یاد بگیریم که پوپولیسم یعنی چه و چگونه آن را تعریف کنیم. برای تکامل زندگی، برای تکامل مبارزۀ عینی‌، برای تکامل همان پراتیکی که داشتیم بلأجبار می‌بایست پوپولیسم را یک کاری می‌کردیم. فقط سه چهار نمونه برایتان می‌آورم: شهید فؤاد(فؤاد مصطفی‌سلطانی) در جریانی شهید شد که کاملاً می‌شد از آن جلوگیری کرد، کاک فؤادی که مسئول این همه مبارزه بود. شهید خانه(سعید معینی) کاملاً می‌شد از شهید شدنش جلوگیری کرد. شهید محمدحسین کریمی کاملاً می‌شد که از شهید شدنش جلوگیری کرد. اگر اینها شهید شدند دقیقاً به این دلیل بود که اهمیت آنها درک نشده بود. شهید شوان(محمد مائی)، مشکل بتوان که دیگر یک چنین فرماندۀ نظامی‌ای پیدا کرد. می‌شد به جای اینکه مسئولیت فقط سی پیشمرگه به او سپرده شود، او را آورد و به عنوان طراح نظامی، تمام عملیات نظامی در سراسر کردستان را متمرکز و سازماندهی می‌کردیم و او را به عنوان طراح در آنجا تعیین می‌کردیم و یا می‌شد او را به عنوان معلم نظامی تعیین می‌کردیم و دوره‌های نظامی پشت سرهم می‌گذاشتیم که ایشان در آنجا تدریس کند یعنی از این گنجینه برای مدت زمان طولانی استفاده کرد. یا امکانات مالی: ما امکانات داشتیم اما آنها را از دست دادیم. بانک سنندج با ۲۰۰ میلیون تومان پول در اختیار پیشمرگان ما بود، بانک سقز با ۳۴ میلیون تومان پول که در اختیار خودمان بود، از دست دادیم. ۲۰ روز کلید پادگان مهاباد در دست رفقای ما بود ولی برای اینکه گفته می‌شد به توده‌های مردم تعلق دارند، کسی به آنها دست نزد.... [‌بازگویی نمونه‌های دیگر، در عرصۀ تشکیلات مخفی، کار نظامی و سیاسی‌]. اینکه ما می‌گوییم پوپولیسم، اینها همین جوری برای ما تمام نشده، به قیمت از دست دادن خیلی خیلی چیزها برای ما تمام شده است، یک چیز صرفاً تئوریک و یک بحث آکادمیستی نیست. اکونومیسم و پوپولیسم برای ما یعنی اینکه شهید فؤاد را از دست دادیم، شهید خانه را از دست دادیم، پادگان سنندج و پادگان مهاباد، بانک سنندج،....را از دست دادیم.»

۴ اسفند ۱۳۹۹
۲۲ فوریه ۲۰۲۱




ما را دنبال کنید

تویتر Find us on youtube Follow us on google+ Follow us on facebook CPIran_mailing address
Result