مروری بر مبارزات طبقاتی با شکوه جنبش کارگری در هفت تپه موضوعی است که به صورت نوشتارهای مجزا ارائه میشوند. در این شماره بخش پنجم این مرور را ملاحظه می کنید.
دادگاه فساد در فساد دادگاه
اعتصاب تاریخی 95 روزه سال 99 در راه بود. در نخستین روزهای برگذاری دادگاه اختلاس: یوسف بهمنی کارگر پیشرو مورد اعتماد کارگران، در دادگاه حضور یافت و روبروی اسدبیگیها درحالیکه به آنان اشاره میکرد، ایستاد و اعلام کرد: «از وقتی این آقایان آمدند جز فلاکت و نکبت هیچ چیز عاید ما نشده . دزدی، قتل، غارت، چپاول و… دستاورد این آقایان همین بود. هفَت تپهای که ... به کل مملکت خدمت میکرد؛ آن را به جایی رساندند که بنگاههای خیریه میخواهند به هفت تپه کمک کنند، هفت تپه با آن همه عظمت به کجا رسیده است؟ عملکرد این آقایان چه بوده؟ به جای خصوصیسازی خصوصی بازی کردند. شرکت را به دو تا بچه برای بازی کردن، تحویل دادند. حیثیت منطقه را زیر سئوال بردند. کاری نکردند. این آقایان در تهران و منطقه کسانی را دارند که به آنها پول میدهند تا نفاق بیاندازند. هدف اینها کار کردن نیست. از قوه قضاییه درخواست داریم، ید اسدبیگیها را از هفت تپه با تمام قدرت کوتاه کنند. میخواهیم بروند، آدم اینکار نیستند. امکان ندارد وضعیت خوب باشد و کارگر ناشکر این قضیه باشد. میگویند کارگر هفت تپه ماهی فلان قدر حقوق میگیرد، در این وضعیت کارگر هفت تپه ماهی سه میلیون و نیم حقوق میگیرد. در بدترین شرایط آب و هوایی و در گرما کار میکند.» بهمنی، شجاعانه به سوی اسدبیگی اشاره کرد و افزود: « اما این آقا با افکار عمومی بازی میکند. هر جا کم آورده کارگر را گرو گرفته است. به خاطر اینکه از قوه قضاییه آوانس بگیرد کارگر را سپر انسانی کرده. هفت تپه در بحران است. کرونا بیداد میکند، این آقایان با جان مردم بازی میکنند.»
یوسف بهمنی بدون توهم به بازی جناح ها و رقابت های آنان، هم دولت روحانی و هم قوه قضایی به رهبری ابراهیم رئیسی، همدست باند رهبری استقلال کارگران هفت تپه از جناح باندهای حکومتی را اعلام می کند.
انصاف نیوز، ارگان خبری وابسته به سپاه پاسداران در دادگاه اختلاس در گفتگویی با یوسف بهمنی، نماینده کارگران از سویی و در سوی دیگر با اسدبیگیها در رقابت با باند دولتیها، ناچار می شود گوشهای از ماهیت اسدبیگیها و دولت را به سود باند سپاه برملا سازد و زمینه را برای واگذاری مجتمع نیشکر هفت تپه به باند خود فراهم سازد:
انصاف نیوز: چرا از کارخانههای شیر خشک و ذغال صحبتی نمیکنید؟
امید اسدبیگی: این کارخانه در گمرک است، میتوانید با عکاس از آن دیدن کنید.
یوسف بهمنی: این آقایان دستگاههای دست دوم وارد سولهها کردهاند، این دستگاهها را از کارخانه رب و گوجه به ذغال و از ذغال به کارخانهی شیرخشک میبرند، چهار سال است از دستاوردهای خود صحبت میکنند؟ این حرفهای مفت تا کی ادامه دارد؟
حاج احسان اله بیگی [پدر مافیا] : آقای بهمنی شما هم حرف مفت نزن!
با این زبان، پدرخوانده مافیای اسد بیگی هایی برخوردار از پشتوانه دولت، به نماینده کارگران اهانت می کند.
امید اسدبیگی: با بیادبی به جایی نمیرسیم؛ نباید توهین کنیم، از سولهها بیایید و گزارش بگیرید. آقای بهمنی چه کارهی کارگرا هستند؟ کارگران ما شورا دارند [منظور شورای اسلامی کار]، کارگران ما مستقل هستند و جان ما هستند. کسانی که اینطور بیادبانه حرف میزنند، انگشت شمار هستند.»(1)
«شورای اسلامی کار» در اوج سرکوب و هجوم هنگامی به میدان آورده که نیروهای سرکوب کارگران را محاصره و کارگزارانشان به نام نمایندگان کارگران آنرا یگانه ارگانی تبلیغ می کردند که کارگران می توانند برای خواستهای خود از آن استفاده کنند. محمد خنیفر بدون توهم به ماهیت این ارگان سرکوب تنها برای چند روز به آن پیوست و با افشاگری در درون و بیرون ماهیت شورای اسلامی کار بیش از پیش افشا کرد. به این گونه در برخی کارگران توهمی هم اگر بود شکسته شد. «شورای اسلامی کار» حربه ای بود که در نقش بازوی سرکوب و برای انحراف مبارزات کارگران هفته تپه پس از انحلال «مجمع نمایندگان» به فرمان اسد بیگی ها و عوامل حکومتی، فعال می شد. «مجمع نمایندگان»، نهادی شوراگرایانه فراتر از سندیکای صنفی و پاسخگوی نیازهای آن برهه از جنبش کارگری. این ارگان طبقاتی، هنگامی اعلام شد و مورد استقبال کارگران قرار گرفت که با دستگیری و سپس بازنشسته شدن برخی از نمایندگان آن و علنی شدن همکاری امنیتی رضا رخشان و فریدون نیکوفرد که پیشتر با رای اکثریت از سندیکا اخراج شده بودند و سندیکا عملاً بازنشسته شده بود. فعال کردن «شورای اسلامی کار» از سوی ایندو عنصر و همکاری با نیروهای امنیتی و دستگاه سرکوب ابزار سرکوبی در برابر مجمع نمایندگان. شورای اسلامی کار از سوی حکومت اسلامی و به سان بازوی امنیتی سرمایه در برابر مجمع نمایندگان و علیه اعلام خود مدیریت شورایی ضرورت یافته بود. در این شرایط بود که همزکان از سوی اسدبیگی ها و نیروهای سرکوب، مجمع نمایندگان، منحل اعلام شد. رضا رخشان ها جارچیان این پروژه بودند. کانال مستقل کارگران هفتتپه، برای نخسیتن بار، با نشر سندی، از رشوه سه میلیارد تومانی اسدبیگی به جعفری چگنی رئیس دادگستری شوش و حسینی پویا، دادستان استان خوزستان خبر داد.
بنا بر این سند، این رشوه برای «پروندهسازی علیه کارگران» و حمایت از اسدبیگی در شورای تامین شوش و خوزستان» به وسیله ی تهیه گزارشها و مصاحبه به سود اسدبیگی بود. این کانال یک هفته بعد از افشای این سند، برای نخستین بار اعلام کرد که اسدبیگی مبلغ ۷۰۰ میلیون دلار از پولهایی را که اختلاس کرده است به وسیله ی صرافی خواهرش به کانادا منتقل کرده است.
کارگران هفتتپه، بارها همدستی مقامات قضائی و دولت از مالکین و مدیران شرکت هفتتپه را افشا و محکوم کرده بودند. در نخستین جلسه دادگاه، در رقابت باندها، شماری از مدیران پیشین بانک مرکزی ایران به اتهام فساد مالی، امید اسدبیگی، مدیرعامل شرکت نیشکر هفتتپه و متهم ردیف اول این پرونده، به پرداخت رشوههای هنگفت به مدیران پیشین این بانک و برخی دیگر از بانکها متهم شدند.
«خبرگزاری میزان» وابسته به قوهقضاییه در گزارشی از دادگاه روز شنبه ۲۱ تیرماه1399 نوشت «اتهامهای اسدبیگی، پرداخت رشوههای متعدد به مدیران بانک مرکزی، بانک کشاورزی و وزارت صمت شامل است».
دادگاه، در رقابت باندها، اسدبیگی را متهم کرد که «یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان وجه نقد، ۱۰۰ سکه تمام بهار آزادی و ۱۲ هزار دلار آمریکا و ۸۰۰ سکه تمام بهار آزادی به دو نفر از مدیران پیشین اداره اموال بانک مرکزی به نامهای محسن صالحی و رسول سجاد پرداخت کرده است». در این جلسه، همچنین اسدبیگی را متهم به پرداخت رشوه به فرشاد طالبی از مدیران سابق بانک کشاورزی، به میزان یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان وجه نقد و ۵۰ هزار دلار آمریکا کرده است. کیفی حاوی شمار زیادی سکه طلا به عنوان «رشوههای میلیاردی بدهکاران ارزی در قبال همکاری در بانک مرکزی» به نمایش درآمد.
متهمان پرونده
• امید اسد بیگی، مهرداد رستمی چگنی، مجتبی کحال زاده، جواد بصیرانی، اکبر لارجانی، فرشاد طالبی، مهدی توسلی، سید رسول سجاد، محسن صالحی، سید محمد رضا حسینی، فرزاد محمدی، اسدالله سیفی، شهریار دربانی، سید محمد رضا آل علی، موسی حسین زاده، محمد رضا قاعدی، میثم فرجام، محمد نوری، محمد بیرانوند، سید وحید حسینی، حمید رضا مخبر، رضا انصاری
بنا به اعلام دادگاه اختلاس: «متهم اسدبیگی ارتباط نزدیکی با ۲ نفر از مدیران سابق اداره اموال بین المللی بانک مرکزی داشت که محسن صالحی و سید رسول سجاد نام دارند. طبق گزارش سازمان اطلاعات سپاه پاسداران، ارتباط غیر متعارفی بین امید اسدبیگی با سید رسول سجاد برقرار شده است.»
امید اسدبیگی، برای کارگزاری بانک مرکزی و تخصیص نوع ارزهای دولتی برای واردات خط تولید شرکت، رشوه هایی به متهم رسول سجاد پرداخت کرده است.»
آشکار میشود که اسد بیگی با رقبای سرسختی درافتاده و رانتهای لازمه را نپرداخته است. شاید که مانند سلطان قیر و طلا بخواهند او را «کله پا» کنند تا هم کارگران را خاموش سازند و هم میراث بادآوردهای که از استثمار کارگران انباشت شده را به چنگ آورند.
در دادگاه حکومتی، از جنایت این فاسدان علیه هزاران کارگر سخنی به میان نیامد و تنها گوشه ای از اختلاس و فساد درونی آشکار و اینگونه اعلام شد:
امیداسد بیگی:
«امید اسدبیگی فرزند احسان الله، متهم ردیف اول پرونده اتهامات مدیران سابق بانک مرکزی درباره اخذ رشوه های کلان از بدهکاران ارزی کشور است. او متهم به پرداخت رشوه به مدیران بانک و بانک کشاورزی و وزارت صنعت و معدن شامل ۱۵ میلیارد ریال وجه نقد و ۱۰۰ سکه طلا و ۱۲۰۰۰ دلار آمریکا به محسن صالحی رشوه داده است.
امید اسد بیگی، کارگزار رسمی بانک مرکزی بود و طبق قرارداد کارگزاری که بسته بود تلاش داشت تا بتواند منابع مسدود شده ارزی کشور را وارد کشور کند و قرار بود یک ضمانت تعهد پرداخت را به بانک مرکزی پرداخت کرده و در ازای آن ارز گرفته و کار کارگزاری انجام دهد. در دادگاه گفته بود که ارتباط خاصی با صالحی و سجاد نداشته و میزان کار کارگزاری او ۰.۳ (سه دهم) و حتی (دو دهم)۰.۲ زیر قیمت کارگزاری دیگران بود.» اعلام شد که:
«امید اسد بیگی هم چنین ۸۰۰ سکه تمام بهار آزادی به متهم سید رسول سجاد رشوه داده. امید اسد بیگی به فرشاد طالبی که از متهمان پرونده است، ۱۵ میلیارد ریال رشوه و ۵۰ هزار دلار کمک مالی کرده است. ضمنا اسناد رسمی را جعل و مهره های شرکت های خارجی را نیز جعل کرده است.»
و نیز «به دستور امید اسدبیگی، توسط یکی از مدیران سابقش به نام سید وحید حسینی، ۵۰ سکه بهار آزادی در بانک مرکزی تحویل رسول سجاد شده است. تعداد ۷۰۰ سکه بهار آزادی توسط امید اسد بیگی به رسول سجاد داده شده و او نیز ۵۰۰ سکه را فروخته است.»
متهمان پرونده فساد مدیران بانک مرکزی
در دادگاه حکومتی متهمان را به ترتیب اینگونه معرفی شدند:
• «مهرداد رستمی چگنی [شریک اسد بیگی ها در هفت تپه] فرزند میرمحمد متهم ردیف دوم این پرونده است. وی به جعل اسناد رسمی و اسناد گمرکی و پروانههای سبز گمرکی به نام گمرک خرمآباد و استفاده از این اسناد مجعول جهت رفع تعهدات ارزی شرکت دریای نور زئوس در بانک اقتصاد نوین متهم است.»
در دادگاه، اسدبیگی، همدست دیرین خود را قربانی کرد . رضا رخشان و فریدون نیکوفرد جانب او را گرفتند و با در برابر داگستری شوش، با شعار علیه اسد بیگی، فریبکارانه وانمود کردند که در کنار کارگران قرار گرفته اند. اما کارگران آگاه وی را افشا کردند. در همین روزها بود که عنصر حکومتی یعنی رضا رخشان، و یکی از اعضا شورای اسلامی کار به نام «کرامت پام» محمد خنیفر، کارگر شجاع و پیشتاز و مورد اعتماد کارگران را مورد حمله فیزیکی قرار دادند. رضا رخشان عنصر امنیتی همان کسی بود که به صورت علنی شکنجه دستگیر شدگان هفته تپه از جمله سپیده قلیان، محمد خنیفر، اسماعیل بخشی ووو را پشتبانی می کند. وی در حالیکه کارگران دستگیر شده زیر شکنجه با مرگ و شکنجه گران دست به گریبان بودند به صورت علنی “پخته گی” حکومت را اینگونه تحسین می کند: “… یکی ممکنه بپرسه که …چرا اگر مسئله آقایان امنیتی نبود چرا مثلا به زندان رفتند؟ …هر موقع (یکی) یک مقدار از ریل خارج میشه، نیازه که یک سیلی پدرانه نثار بشه تا دوباره به ریل برگرده. واقعیت این بوده که جمهوری اسلامی بعد از چهل سال واقعا به پختگی رسیده، دیگه کسی را بیهوده زندان نمی کند. دیگه کسی را بیهوده گنده نمی کنند. کلی توی این سالها افراد کم مایه و بی مایه ای در مسایل مختلف چه کارگری چه ،چه زنان و چه در عرصه سیاسی دیگری وجود داشته که با همین زندان و بازداشتها گنده شدند و رسانه های خارج کشور هم با پروپاگاندای رسانه ای از اونا یک قهرمان ساختند. در صورتی که همه ما میدانستیم همه اینها طبل تو خالیه و خیلی هاشان اصلا حتی آدم نُرمال هم نبودند. حال چه برسه به قهرمان. این که الان به این پخته گی هم رسیده که دیگه مثل گذشته رفتار نکنند. سرمایه داری ایران به نظر من الان به پخته گی زیادی رسیده….”(تلگرام و فیلم)
• مجتبی کحال زاده فرزند اکبر، متهم ردیف سوم، متهم به جعل اسناد عادی و مهرهای شرکت خارجی فروشنده کالا و استفاده از اسناد مجعول برای ثبت سفارشها را در وزارت صمت و تخصیص ارزهای دولتی در شبکه بانکی کشور با همکاری متهم امید اسد بیگی و مهرداد رستمی متهم است. وی همچنین به پرداخت رشوه شامل ۶۰۰ میلیون تومان به مهدی توسلی و ۲۰۰ میلیون تومان به فرزاد محمدی متهم است.»
نماینده داستان به وکیل کحال زاده صاحب «شرکت دریای نور زئوس» از اینکه «در سال ۹۵ با وجود بدهی ۴۹ میلیون یورویی تا خرداد سال ۹۶، ۲۸ میلیون یورویی دیگر دریافت میکند و پس از آن تا آذر ماه سال ۹۶ با همین دستورات، ۲۰۰ میلیون یورو دیگر اخذ میکند یعنی شرکتی که هیچ تعهد ارزی انجام نداده همچنان تسهیلات دریافت میکند.» می گوید و اینکه: «ارزها گرفته شده است، اما خط تولیدی وجود ندارد. کالای هم جنس هم وارد نشده است. اگر کالایی وارد شده است مجوزی از بانک مرکزی ندارد..»
• «جواد بصیرانی فرزند علی متهم ردیف چهارم پرونده است. مشارکت در جعل اسناد و مهر شرکتهای خارجی فروشنده کالا و همینطور استفاده از اسناد مجعول عادی و مهر جعلی برای انجام ثبت سفارش واردات کالاها به نام شرکت معتمد پارس با همکاری امید اسدبیگی و محسن صالحی از دیگر اتهامات وی است.
• اکبر لارجانی متهم ردیف پنجم پرونده به مشارکت در جعل اسناد عادی و جعل مهر شرکت خارجی و استفاده از سند مجعول عادی و مهر جعل برای ثبت سفارش متهم است.
• فرشاد طالبی فرزند علی که متهم ردیف ششم این پرونده است به دریافت رشوه به میزان یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان و ۵۰ هزار دلار آمریکا از امید اسد بیگی و ۱۳۰ میلیون تومان از صالحی متهم است. »
«سه نهاد حقوقی» متهم به فساد و اختلاس :
شرکت بین المللی دنیای معتمد پارسه» نیز به مشارکت با شرکت نیشکر هفت تپه و امید اسدبیگی و «شرکت آریاک صنعت داتیس» هم به عنوان قاچاقچی عمده ارز، شریک این دو شرکت «شرکت دریای نور زئوس»به مدیریت کحال زاده و مدیرانی از بانکهای کشاورزی و مرکزی از سوی دادگاهی که باند رقیب دولت برگزار میکرد، متهم شناخته شدند...ادامه دارد
شنبه۲۲ آذر ۱۳۹۹خبر تلخ خودکشی رضا آل کثیر، کارگر سابق بخش خدمات شرکت هفتتپه در رسانهها پخش شد: رضا آلکثیر با 24 سال سن، آخرین فرزند خانواده بود و هفت خواهر و سه برادر داشت که از این میان، دو خواهر و یکی از برادرانش معلول بوده و مشکلات جدی برای تامین معیشت خود داشتند. اسفند ماه ۱۳۹۶ نیز یک کارگر فصلی شرکت نیشکر هفتتپه در پی خودداری بخش مالی این مجتمع از پرداخت مساعده به وی در کانال پمپاژ آب هفتتپه خودکشی کرد و جان خود را از دست داد. میلاد آل کثیر، نوجوان خوزستانی که پدرش از کارگران هفت تپه بود و به دلیل وضع بد اقتصادی نیز خودکشی کرد و جانباخت.
|