در سی و دومین سالگرد قتل عام زندانیان سیاسی یکبار دیگر به روال همه ساله در روز جمعه هفتم شهریور بازماندگان آن عزیزان در خاوران گرد هم آمدند. آنان هر چند که دردمند، ولی پاس دارنده یک تاریخ خونبار از این جامعه هستند. آنان همه ساله گرد هم میآیند، به چهره های دردمند همدیگر نگاه میکنند،در گودی چشمانشان آرزوی دادخواهی خوانده میشود، بارها و بارها مورد حمله پاسداران رژیم قرار میگیرند و احیانا با توشه ای از اندوه به خانه هایشان باز میگردند تا سالی دیگر گام بر خاوران و همه گورهای بی نام و نشان در سراسر جغرافیای آن کشور گذارده و گورهای بی نام و نشان را گلباران کنند و آنان پایدارترین حاملین دادخواهی همه آنهائی هستند که آشکارا گفته اند که "نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم." نه از اینرو که خواهان انتقامند، بلکه از اینرو که میخواهند جامعه فراموش نکند که چه جنایت تاریخی انجام گرفته است و همزمان از اینرو که ماشین سرکوب، مرگ و شکنجه این نظام در گذر این سی و دو سال از حرکت باز نمانده است.
آن نسلی که آن سالهای سخت، آن سالهای جنایت، آن سالهای نکبت و کشتار را تجربه نکرده و در بهترین حالت روایاتی از آن نسل کشی را شنیده بود، اکنون و در جریان خیزش های اخیر مردم و جنایاتی که در خیابانها و زندانها اتفاق افتاد، فرصتی یافت و فرصتی فراهم گشت که جنایات دهه شصت در ذهنیت جامعه حضوری ملموس یابد. این بار دیگر "منافقین" ، " ملحدین " و " مشرکین " نبودند که به بند کشیده میشدند، اعدام میگردیدند و یاخطر اعدام بر بالای سرشان میچرخید، این بار دیگر تنها کردستان انقلابی نبود که خاکش به توبره کشیده میشد، این بار دیگر ترکمن صحرا نبود ، این بار دیگر کارگران خاتون آباد نبودند که به گلوله بسته میشدند، تنها رانندگان شرکت واحد نبودند، تنها کارگران هفت تپه، فولاد اهواز، هپکو و آذرآب نبودند که به بند کشیده شده، شکنجه گردیده وشلاق میخوردند، این بار هزاران تن از مردمی بودند که دیگر کارد به استخوانشان رسیده و خیابانها را به میدان پر شور اعتراضات خود تبدیل کرده بودند. این بار در سال 88 در عین حال کسانی بودند که خود از معماران این نظام، خود از آفرینندگان ساواما، که خود شاهدان عینی و مجریان فرمان خمینی در آن نسل کشی بودند و این البته یک طنز تلخ تاریخی بود که ماشین سرکوب به سراغ آنانی آمده بود که در رأس قوای سه گانه ناظر آن همه جنایت بوده و لبخند رذیلانه رضایت بر چهره شان ظاهر شده بود.
آنچه که در سال 67 اتفاق افتاد، همانندهائی کم و بیش در تاریخ دارد . انتقام وحشیانه اشراف و بورژوازی از قهرمانان کمون پاریس، قتل عام ارامنه در دهه دوم قرن بیستم در ترکیه، اردوگاههای مرگ فاشیسم هیتلری ، قتل عام پل پوت در کامبوج ، نسل کشی جمهوری اسلامی، کشتار و آواره سازی ایزدیها توسط داعش، همه و همه یک هدف را دنبال میکردند و آن نابودی حیات سیاسی و اجتماعی جامعه و به نظم در آوردن آن در چهارچوب ایدئولوژی حاکم در خدمت یک طبقه خاص. این ایدئولوژی میتواند در قامت لیبرالیسم بورژاوزی، در لباس مبدل سوسیالیسم پل پتی و یا در جامه فرستادگان خداوند ظاهر شود. نکات مشترک همه این مجموعه در این امر است که انسان مبدل به ابزاری جهت سلطه طبقاتی میگردد.
به بند کشیدن، اعدام و کشتار انقلابیون و مخالفین بخشی از اعمال دیکتاتوری توسط دولت طبقه حاکم علیه طبقه کارگر وتوده های مردم است. این اعمال جنایتکارانه تنها جهت از میان بردن انسان منتقد نیست بلکه در جوهر خود میخواهد هر حرکت زنده و اعتراض توده های مردم و آمال و آرزوهای آنان برای رهائی از جهان وارونه را سرکوب نماید. این نظام طبقاتی سرکوبگر در تمامی اجزایش در تقابل با آن نظامی قرار دارد که افق جامعه ای انسانی ، انسان آزاد و انسان فارغ از خود بیگانگی را در برابر جامعه بشری ترسیم می نماید . اگر درآن نظام ، زندان ، شکنجه و اعدام بخشی از اهرم حفظ حاکمیت طبقاتی است ، در مقابل در این نظام نمیتوان و نباید از ابزاری بهره جست که در تناقض کامل با رهائی انسان قرار دارد.
در واقع تجربه جمهوری اسلامی نشان داد که از ترکیب اسلام و سرمایه داری چه معجون دهشتناکی تولید میشود. علیرغم این نباید فراموش کرد که برخی از کسانی که در رأس سرکوب انقلابیون و آزادیخواهان بودند سعی میکنند که این حقیقت را پنهان نمایند که کشتار 67 بخشی از عملکرد دولت سرمایه داری اسلامی بود. اینان بیشرمانه و دغلکارانه میگویند که آن کشتار ناشی از "تفکرات" استبدادی و اقتدارگرایانه عناصری از حکومت و یا ایدئولوژی بنیاد گرایانه آنها بوده و نه بخشی جدانشدنی از حاکمیت دولت سرمایه داری اسلامی. آنان براین باورند که میتوانند خاک بر چشم توده های مردم بپاشند. این مردم در تجربه فهمیده اند که آن قتل عام و دیگر جنایات جمهوری اسلامی نه تفکر و عملکرد چند تن و یا یک بخش از حاکمین بلکه عملکرد دولت طبقاتی اینان جهت حفظ قدرت سیاسی شان بود و هست. و به زبانی دیگر مسئله رویاروئی انقلاب وضد انقلاب بود و هست. از اینرو شعار "فراموش نمیکنیم و نمی بخشیم" بیش از همه این پیام را دارد که آگاهانه و بدون توهم، با یک نظام طبقاتی روبرو شویم و آن را دفن کنیم. برای این است که فراموش نکنیم ما باید تا بکجا جهت دست یافتن به یک جامعه انسانی فداکاری کنیم و فراموش نکنیم که دشمن برای سرکوب ما حاضر است تا چه حد سبعیت و وحشیگری از خود نشان دهد تا مانع پیشروی انقلاب ما بشود. اگر قرار است که زندان، شکنجه و اعدام به تاریخ تاریک بشریت سپرده شود در این صورت نباید گذاشت که جنایاتی از این دست از ذهنیت تاریخی جامعه زدوده گردد.
31.08.2020
|