ارسال

کی به آرزوهای مردم شلیک می کند؟

هلمت احمدیان

در روزهای اخیر بیانیه ای با امضای 40 نفر از فعالین سیاسی و مدنی آذربایجان تحت عنوان"به آرزوهای مردم شلیک نکنید"، منتشر شد. این بیانیه در اعتراض به خبری بود که در سایت "کردستان مدیا" در رابطه با کرونا منتشر شده بود، که در آن "استان ارومیه" به عنوان بخشی از مردم کردستان نام برده شده بود. در این بیانیه آمده است : «جمهوری اسلامی سعی در القا این تصویر را دارد که آن‌چه در شمال سوریه و جاهایی از عراق شاهد آن بوده‌ایم، می‌تواند توسط دستجات سیاسی مسلح که منتظر فرصتی برای اشغال شهرهای آذربایجان هستند، عملی شود. بنابراین سناریو، یک خلاء قدرت در نتیجه سرنگونی و حتی تضعیف کنترل رژیم جمهوری اسلامی در غرب آذربایجان بوجود می‌آید، که می‌تواند فرصت طلایی برای برخی سازمان‌های سیاسی مسلح کُرد باشد تا به ادعاهای اشغال‌گرایانه خود جامه عمل بپوشانند.» (خط تاکیدها از من است).

بر اساس این بیانیه اگر یک "خلا قدرت" در نتیجه سرنگونی جمهوری اسلامی بوجود بیاید: «... زمینه‌سازی برای پاکسازی قومی از سوی يک جريان سياسی مسلح کُردی است» و مشخص تر تیتر این بیانیه به "بازی خطرناک حزب دمکرات ایران" اشاره دارد و اشاره اش به تجربه تلخ و خونین "جنگ نقده" در سال 58 است که نویسندگان این بیانیه از فرط مرزبندی با ماجراجویی حزب دمکرات در برگزاری یک میتینگ مسلحانه به آغوش جمهوری اسلامی می افتند و بیان می دارند: «آن‌چه که رژیم را برنده بلامنازع در جنگ روانی فوق می‌کند، علاوه بر ادعاهای ارضی کنونی گروه‌های مسلح کردی، خاطره مردم آذربایجان در مورد وقایع نقده (سولدوز) در سال ۱۳۵۸ است که به‌عنوان تجربه‌ای عملی در اشغال و کشتار مردم آذربایجان از سوی حزب دمکرات کردستان ایران جدیت این ادعاهای ارضی را صد چندان می‌کند. ماجرا از آن‌جا آغاز شد که در ۳۱ فروردین سال ۱۳۵۸ حزب مذکور اقدام به برگزاری تجمع مسلحانه و تیراندازی و ارعاب مردم در شهر می‌کند. اهالی شهر از طریق ریش‌سفیدان خود خواستار خروج این ستیزه‌جویان می‌شوند که در مقابل حزب مذکور با کشتار ده‌ها نفر به اشغال سه‌روزه شهر دست می‌زنند که در نهایت با مقاومت اهالی و کمک با تاخیر دولت مرکزی غائله خاتمه می‌یابد.»

در پارگراف بالا صرفنظر از روایتی غیر واقعی از جنگ نقده، که اساسا این عوامل رژیم به رهبری ملاحسنی بودند که کشتار مردم را رقم زدند، دو نکته قابل توجه است اول اینکه حزب دمکرات در آن دوره بر خلاف ادعای نویسندگان این بیانیه، سیاست مماشات و همسویی با جمهوری اسلامی داشت و در مواردی حتی ستون های رژیم را به پادگان ها اسکورت می کرد و دوم اینکه در این پاراگراف از منظر نویسندگان بیانیه ، این دولت مرکزی است که به عنوان عنصر"نجات بخش" با کشتار و زخمی کردن صدها نفر، به «غائله خاتمه» داد!.

با علم بر جایگاه و ماهیت طبقاتی و سیاسی حزب دمکرات و کوردستان مدیا، و همزمان ماهیت طبقاتی و ناسیونال شوونیستی نویسندگان اعتراضیه روشن است که آنها به هیچ وجه از موضع منافع زحمتکشان و کارگران آذری سخن نمی‌گویند. از این روی سخن از تحریف واقعیت‌ها از سوی ناسیونال-شوونیست ها ست.

از موضع همبستگی انترناسیونالیستی، ‌این نوع تاریخ نگاری و اعلام موضع کردن امری از سرناآگاهی نیست، بلکه بازتاب تبیین و عملکردی ناسیونالیستی است که به سادگی می تواند به فجایعی مانند جنگ نقده و یا آنچه در بالکان اتقاق افتاد منجر شود و این یکی از خصلت‌های بارز احزاب ناسیونال - بورژوا در هر دوره و شرایط تاریخی بوده و هست. دغدغه‌ی جریانات ناسیولیستی دمیدن بر کوره‌ی احساسات ملی گرایانه و عمده‌ کردن ملیت و قومیت و نهایتا ‌تقویت بخشی دولت است و این ویژگی سرمایه‌داری است که ملت - دولت را پدید آورد و این در حالی است که در کشورهای پیرامونی، ‌ملت‌های تحت ستم،‌ هیچگاه به عصر کلاسیک سرمایه باز نمی‌گردند تا استقلالی حتی بورژوایی بیابند،‌ بلکه به اجبار و در شرایطی ویژه به خرده دولت‌ها و شریک و تابع حکومت مرکزی،‌ حکومت‌های منطقه‌ای و امپریالیست‌های سرمایه می‌شوند و در بهترین حالت تحت نام فدرالیسم، با برخورداری از امتیازاتی شریک حکومت‌های مرکزی می‌شوند. نمونه کشورهای بالکان ‌ و پیش تر شبه قاره هند – پاکستان - بنگلادش ، ایرلند،‌ کشورهای کنونی در آسیای مرکزی و اروپای شرقی که روزی جزو اقمار شوروی بودند و پس از فروپاشی به اکراین و آذربایجان و ارمنستان و ترکمنستان و... تبدیل شدند، نمونه‌‌های بارز ناسیونالیسمی بود که غرق در فساد و ویرانی و جنگ و خفقان شد.

اگر به نمونه مورد اشاره "بیانیه" برگردیم ، مردم شهرهای ارومیه، نقده، خوی، ماکو، سلماس و... صرفنظر از وابستگی های ملی و اتینکی شان سال‌های متمادی با روابطی کاملا دوستانه، ‌بدون کوچکترین درگیری اتنیکی و فرهنگی و حتی دینی و آیینی،‌ تقاهم آمیز و با خویشاوندی با هم زندگی کرده اند، و ترک و کرد بودنشان تاثیری در تنظیم روابط و همزیستی و مبادلات انسانی با یکدیگر نداشته است. در حالیکه تحت تاثیر این نوع پروپاگاندها، به سادگی می توانند طعمه سیاست های ناسیونالیستی و حکومتی قرار گیرند. از این روی، این گرایش‌های پان ناسیونالیستی از هر نوعش است که "به آرزوهای مردم شلیک می کند" و آنها را آن زمانی که منافع سرمایه لازم شمارد، می تواند به آنتاگونیسم و نفرت‌‌انگیزی و کینه و کشتار یکدیگر و به سود حکومت‌ مرکزی و طبقه حاکمه بکشاند.

با این حال این نوع رویکردها در روزگار معاصر اگر چه با انگشت گذاردن بر روبنای ستم ملی و نه زیربنای اقتصادی آن، احساسات ملی گرایانه توده های مردم را برانگیحته، دامن زده و سئواستفاده می‌کنند، ولی خود به آن پای‌بند نیستند. ایدئولوگ‌های ناسیونالیستی در عصر امروز، ملیت را هم در بازار و سود و استثمار می یابند و به همین دلیل ساده به سهولت می توانند با دولت های مرکزی و شوینیسم حاکم بر این دولت ها از سر دوستی و آشتی و یا از سر اختلاف و نزاع در آیند تا سهمی بستانند و یا امتیاز بگیرند و به سازشی به سود طرفین دست یابند. امروزه که دنیا به یک "دهکده جهانی" تبدیل شده و نفع و سود و سرمایه، مرزها را درنوریده، هیچ ناسیونالیست سرعقل آمده ای نمی تواند از مکانیسم گردش سرمایه خود را مجزا بداند. اگر به عملکرد احزاب و نیروهای سیاسی در اپوزیسیون و یا در قدرت ناسیونالیستی در منطقه نگریسته شود، می توان بسادگی متوجه این مسئله شد که عملکرد و ادعای احزاب ناسیونالیستی کاملا به هم بی ربط شده است. احزاب ناسیونالیست کرد مسابقه "مذاکره" و تفاهم با دولت مرکزی را دارند و امضا کنندگان بیانیه فعالین آذربایجان هم از "ترس تحرک نیروهای ناسیونالیست کرد" در آینده سر از دامان دولت مرکزی در می‌آورند و به قدرت‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای دخیل بسته، ‌و یا وصل می‌شوند، همانگونه که تاریخا هم اینگونه بوده اند.

از این روی، ‌پرسش این است که در شرایطی که نویسندگان بیانیه خود نیز بر این امر واقفند که اکنون جنگ "ترک و کرد" سیاست احزاب ناسیونالیستی نیست، چرا به بهانه‌ی پخش یک خیر اینگونه به تکاپو افتاده اند؟ موضوع به سادگی این است که جریانات ناسیوسنالیستی از هر ملیتی که باشند اینک امیدشان را به استراتژی سرنگونی جمهوری اسلامی به کمک امپریالیست ها از دست داده اند و به دنبال سهم خواهی در چارچوب همین رژیم هستند و در این راه مصداق "اسب ها در سربالایی همدیگر را گاز می زنند" عمل می‌کنند. تلاش دوساله مرکز همکاری نیروهای کردستان ایران (که حزب دمکرات هم عضو آن است) برای مذاکره با رژیم، و امید و انتظاری که در بیانیه فعالین سیاسی و مدنی آذربایجان که بنا به ماهیت و جایگاه و خاستگاه طبقاتی اشان،‌ هیچ رویکردی به کارگران و زنان و تهی دستان شهر روستا ندارند و باز بنا به‌ همان ماهیت بورژوایی‌اشان به حقوق بشر و جامعه‌ی مدنی سرمایه‌داران توهم می‌آفرینند،‌ در راستای "نقشی" که جمهوری اسلامی می‌تواند از ماجراجویی های احتمالی حزب دمکرات کرده و می‌کند در واقع بازتاب یک جهت گیری مشترک است و هردو ، دو روی یک سکه هستند. این احزاب ناسیونالیست علیرغم "هشدارهایی" که به هم می دهند، در کنار ادعای مبارزه برای حقوق ملیت ها، همزمان در اتحاد های پایدار با احزاب پان ایرانیست و ناسیونالیست همکاری می‌کنند که در آنجا از یک سوی از حقوق ملی "دفاع" می‌کنند و از سوی دیگر با به ‌رسمیت شناختن "تمامیت ارضی" یعنی همان نفی و پشت پا زدن به حق تعیین سرنوشت ملیت ها به دست خود، با حکومت مرکزی و شوونیست‌ها کنار آمده اند. ناسیونالیسم نه تنها راه حلی برای حقوق ملیت های ساکن ایران ندارد، بلکه این مسئله را هم به حربه های برای بند و بست هایش با حکومت‌های مرکزی تبدیل کرده و می کند.



ما را دنبال کنید

تویتر Find us on youtube Follow us on google+ Follow us on facebook CPIran_mailing address