خيزش ۱۸ تیر۷۸ هرچند به نام يك خيزش دانشجويی تداعی شد و از همين روي جلوه و ماهيتی ضداستبدادی (فراطبقاتی) و نه طبقاتی داشت اما به آن معنا نبود كه كارگران و زحمتكشان نسبت به آن بی تفاوت بمانند. روز ۲۰ تير آن ۶ روز، هنگاميكه دانشجويان با شعار و سمت و سوی خود به جنوب شهر و به تهی دستان روی نمودند، نه تنها نگاه دهها هزار تن از انسان های رنج و كار را به خويش ميخواندند بلكه با هر نگاه بسوی جنوب، گامهای جنوب را در خيابانها پيرامون دانشگاه نزديك تر يافتند. "خودی"های جبهه حکومتیان با تمامی اختلافات درون جناحی سراسيمه تمامی امكانات سركوب خود را بسيج كردند و از همين روی همانگونه كه در همايش كوثر «ناجا» (نیروهای انتظامی جمهوری اسلامی)، فرماندهان نظامی سرمايه، اعتراف ميكنند، بورژوازی حاكم برای جلوگيری از اين پيوند به قتلی عامی هزاران نفره میپرداخت. در آن روز كه به دستور سران جناح های حكومتی خزيده در بيت رهبری و شورای امنيت ملی، بر سر خیزشگران، از زمين و هوا رگبار و گاز اشك آور میباريد و لشگرهای ويژه عاشورا و سركوب، شهر را به اشغال درآوردند، از گسترش خيزش در ابعادی سراسری تا بود و نبود حاكميت اسلامی سرمايه در ايران فاصله چندانی نبود. هرچند بنا به دلايل آشكار بسيار اين خيزش، با چنان ویژگی ها، از پيش پايانی جز شكست نداشت، اما در نوع خود آزمونی بود كه برای چندمين بار، بخشهايی از جامعه محكوم به تكرار آن بود. در این مجال، تنها به بازگويی اين واقعيت اشاره ميكينم كه خام انديشی است اگر چنين پنداشته شود كه خيزش های اجتماعی هرچند با ابعاد سراسری و سرنگونی دولت بورژوايی اگر بدون استقلال مبارزاتی و بدون پيوند طبقاتی- تاريخی با طبقه كارگر و بدون دانش مبارزه طبقاتی و بدون سامان دهی و مديريت جنبش از سوی سازمان ها و اشكال شورايی كارگران باشد، ميتواند راه به جايی ببرد. در ايران، از مشروطه تا سالهای 20 و 32 و بهمن 57 و تا كنون بارها اين واقعيت بارز را گواه بوده ايم و به راستی چند سده و بهمن و تير ديگر بايد بگذرد تا اين درس ها و پيام ها به مغز بنشينند؟!! و اساساً چرا اين بانگهای هيماليا آسا به خاطره ها نمی نشينند؟! پاسخ به چرايی اين نكتهی سهل و ممتنع به راستی به عهده چه کسانی و در كدامين درازای زمان و مكان امكان پذير خواهد بود؟
با اين جمله ی معترضه دراين جا به بازگشايی پرونده قتل يك كارگر ديگر را كه به دست حكومت اسلامی به گلوله بسته شد، می پردازيم زيرا كه هم رژيم و هم رسانههای وابسته به كل نظام و نيز به همانگونه، اپوزيسيون كمترين اشارهای به آن نكرده است. در آن روزها از سوی شورای كار در تلاشی مستقيم با به دست آوردن مدارك مستند از جمله گواهی پزشكی قانونی و عكسهای مربوط به اين جنايت، پردخته شد و برای نخستين با و شاید که تنها موردی است كه كه پرونده اين قتل را بازمیگشايد.
مختار ابراهيمی، فرزند بابر، جوانی بود كه در جستجوی كار از روستای كِلِستان شيراز، به تهران آمده بود. وی با كارهای موقت از جمله باربری و كارگری ساختمان در تهران بزرگ، بار سنگين ستم طبقاتی و تنهايی و نا آشنايی روزگار را به دوش می كشيد كه صدای خيزش را شنيد و نزديك بازار تهران به رگبار مسلسل ناتب ( نيروهای انتظامی تهران بزرگ) و ناجا قرار گرفت. روز 22 تير، دستور رهبر و خاتمی اين بود كه بين جوانان شورشي و توده هايي مردم با رگبار گلوله ديواری آتشين كشيده كشيده شود و مختار ابراهيمي با گلولههايی بر پيشانی و چشم در اين تير رس بود كه به خاك افتاد. بی شك او تنها كشتهي اين سركوب نبود، علاوه بر عزت ابراهيم نژاد (دانشجوي وظيفه از پل دختر)، و مختار ابراهيمي فرد، به دستور سران حكومتی، انسانهای ديگری به قتل رسيدند و اين جنايتها به خاك نميمانند. در پزشكي قانوني بر روي سينه مختار، شماره ۲۴۲۲ مرد ناشناس-ك ۱۱۳ تاريخ ۲۳/۴/۷۸ كوبيده شد و نزديك به ۱۱ ماه در سردخانه به گروگان گرفته شد تا آبها از آسياب بيفتد. با پيگيريهاي برادر و خويشان وی سرانجام گواهي مرگ را "متلاشي شدن جمجمه بر اثر گلوله" صادر و دفن وي را در 2خرداد ماه 79 به نشانهی نمودی ديگر از دوم خرداد، در شيراز "بلامانع" اعلام نمودند. اين بلامانگی، چندان هم سهل و ساده نبود، قوه قضائيه و فرماندهان نيروهای انتظامی سرمايه، به خانواده اين كارگر هشدار داده بودند كه بدون كوچكترين پيگيری و برگزاری مجلس يادبود و بازتاب خبر، در سكوت مطلق، جنازه را در شيراز به خاك مي سپاريد و گرنه با شما همانگونه خواهد شد كه با مختار!
در حاليكه جارچيان دوم خردادی و فريبكاران و فريفتگان دموكراسي در برابر اين جنايتها همچنان مهر سكوت بر لب زدهاند، دادگاهای سرمايه، و تمامی رسانهها تنها از يك مقتول حادثه (عزت ابراهيم نژاد) نام می برند كه وی نيز در هفتههای گذشته پس 25 ماه از آنجا كه نمی توانست از گورستان پل دختر لرستان برخيزد و در دادگاه شرع اسلامی شركت كند، غياباً به قضاوت اسلامی قضات شرع، مجرم شناخته و تمامي مهاجمين به كوي دانشگاه، از جمله" لباس شخصیهای" فاشيست وابسته به عاليجنابان سياه و سفيد پوش و جناح-باندهای حكومتی تبرئه شدند. قاضی حكومت اسلامی "حسين مقدس" رئيس دادگاه انقلاب اسلامی اعلام داشت كه "اين فرد هرچند دوسال است كه مرده، اما عمل وی اقدام عليه امنيت بوده است جز اين داوری، مگر می توان از كسانيكه تا آن برهه، بيش از ۲۳ سال مدام برجنازههای كارگران و تهی دستان و قتل عام نيروهای سياسی مخالف، مناسبات مبتنی بر استثمار نيروی كار و حاكميت طبقاتی تماميت طبقه سرمايهدار را ممكن ساختهاند، انتظار ديگری داشت؟
خاتمی در پی اين خدمات بود كه چند روز پس از ۱۸ تير ۷۸ در همايش «پيروزمندانه» سپاه، به عنوان رئيس كل قوهی مجريه سرمايه كل طبقه سرمايه دار، از فرماندهان سپاه به عنوان بالاترين سمبل جنايت و سركوب، چپيه بسيجی به پاداش گرفت و به گردن افكند.
|