بنا به بررسیهای انسان شناسانه (آنتروپولوژی-anthropology) علمی و درخشان فردریک انگلس در کتاب «خاستگاه خانواده، مالکیت خصوصی و دولت»در تمامی جوامع روی زمین پس از به وجود آمدن مناسبات طبقاتی بردهداری، برکناری مادران و به طور کلی زنان از رهبری جامعه شدت گرفت. سیستم رهبری جمعی و رهبری کمونهای اولیه، همراه با اولین نظام و حاکمیت طبقاتی برکنار شد. با آغاز بردهداری، مردان، بسته به جایگاه طبقاتی و هرم قدرت بر زنان و جامعه شورایی (کمونال) سلطه یافتند. خدایان زن یکی پس از دیگری به فرودست کشانیده شدند و در همه دینهای روی زمین، سرانجام در دینهای ابراهیمی (یهودیت، مسیحیت و اسلام) خدای مرد که در نقش الله در اسلام معرفی شد به جای جمع ایزدان زن نشست. حتی در آیین زرتشتی،
«اهورمزادا» که ایزد مرد بود و حقیقت مطلق نامیده شد و به جای جمع ایزد بانوان، نشانیده شد. خدای زرتشت، هرچند با توجه به شرایط آنزمان، نتوانست تمامی زنان را برکنار کند، اما چند نفری را مثل مشاور در کنار خود باقی گذاشت. دین اسلام، تکلیف را یکسره کرد، الله را قادر مطلق خواند و زبان او، زن را موجودی ناقص نامید که باید زیر سلطهی مرد در آید. آیههای بسیاری از جمله آیه ۳۴ سوره نساء، حدیث محمد در مورد کتک زدن زن، آیات ضد زن در قرآن، در این مورد صادر شد و رهبران شریعت اسلام سنی و شیعه و کتاب های دینی به شرح و توجیه این ستمگری پرداختند. این نگرش و تبیین دینی در توجیه مناسبات طبقاتی تا کنون حاکمیت داشته است.
زنان به عنوان ابراز نیروی تولیدی در آمدند. زنان دو وظیفه مهم را باید به پیش میبردند: ۱-تولید نیرو برای تولید ۲- با فرزندن آوری به ویژه فرزند پسر، مالکیت مالکین و طبقه حاکم را تضمین و بقا میبخشیدند. در این نظام مرد سالار، زن در جایگاه تولیدی نیروی تولید (زاد و ولد) و تضمین ارث و ثروت در خانواده، یعنی به عنوان ابزار تولید و بقاء مالکیت خصوصی درآمد. این نقش کلیدی و حیاتی، رمز بقا مناسبات و حاکمیت سلطه گرانی طبقاتی و مرد سالارانه بود. از همین روی، هستی و بقاء مناسبات ستمگرانه و ارتجاعی در گرو مالکیت و سلطه بر این ابزار، یعنی زن بود. این ابزار تولیدی، ناموس شناخته شد.
واژهی «ناموس» در زبان عربی و فارسی از ریشهی یونانی نوموس(nomos) که در اصل به معنای «اداره و دستور و قاعده» معنا یافته بود، به کلی تغییر یافت و به دستور و قاعدهای تبدیل شد که باید زیر فرمان میرفت و اداره میشد. و به این معنا، ناموس یعنی شیئی که باید در اختیار مرد قرار میگرفت تا اداره شود. دفاع مرد از مالکیت بر این شیئی «شرف» نامیده شد و اخلاق. به عبارت دیگر، از نگاه آنان، این خود زن نبود که حرمت و شرفی مستقل داشته باشد، بلکه نگاه مالکیت خصوصی به آن بود و حریم مرد به شمار میآمد و در حوزه مالکیت مرد بود. باید در خیمه و از همین زاویه زیر چادر و پرده سیاه برده میشد تا هیچ چشمی به او نیفتند جز مالکین و صاحبان آن. نزدیک شدن به موجودی که در خیمه کشیده شده بود از سوی مالک مستوجب قتل و «مهدورالدم» میشد که در اسلام یعنی کسی که خونش مباح و باید به هدر رود شمرده میشد. به اینگونه، زیر نام دفاع از ناموس و شرف، قتل زن و مرد از سوی صاحب و مردان خانه نه تنها مجازاتی در پی نداشت،بلکه دفاع از شرف و ناموس و قاعده و دستور شرعی به شمار آمد. بنا بر این قاعده، رابطه و نزدیک شدن به مهمترین مالکیت مرد، تعرض به زن محسوب نمیشود، بلکه تعرض به مالکیت مرد بر زن است که به نام دفاع شرف، با خشونت و قتل ناموسی و غیره برخورد میشود.
زنان در سراسر جهان به انواع و درجات مختلف، قربانی خشونت و سرکوب هستند. اگر چه مبارزات طولانی و تاریخی زنان از زمان سلطهی بردهداری سنتی تا مدرن کنونی برای بازپس گیری بخشی از حقوق خود بر نظام های حاکم ادامه داشته و به نسبت در برخی کشورهای متروپل، زنان را از لحاظ حقوقی و اجتماعی در موقعیت بهتری قرار داده، اما این دستاوردها که در نتیجه مبارزت خونین و هزینههای سنگین به ويژه از سوی زنان پیشرو و پیشتازان جنبش کمونیستی در شمار کلارا زتکینها و روزا لوکزامبورگها به دست آمده، نتوانستهاند به خشونت علیه زنان پایان دهد. زنان هنوز هم حتی در پیشرفته ترین جوامع سرمایهداری، قربانی خشونت های فیزیکی،جنسیتی، روانی، مالی، نمادین، سیاسی و ساختاری هستند. خشونت خانگی، قتل ناموسی، تجاوز، ختنه، توهین، تحقیر، تهدید، زخم زبان، تحقیر و بیحقوقی، فرودستی در سطح جامعه و نهادینه کردن و مشروعیت بخشیدن به این خشونتها در تار پود و جامعه، سهم زنان از مناسبات سرمایه داری حاکم و مردسالارانه بر جامعه است. در بسیاری از کشورهای سرمایه داری، و به مراتب بیشتر در کشورهای پیرامونی زیر حاکمیت حکومتهای استبدادی، در نتیجه بحرانهای اقتصادی سرمایهداری، برنامههای ریاضتی، بیکار سازیها، برقراری خصوصی سازی منابع و حذف خدمات اجتماعی،و مقررات زداییهای خود سرمایهداری، منجر به افزایش نابرابری های مرگ آور شده که به نوبت خود منجر به افزایش و شدت یابی خشونت علیه زنان شده است.
مردسالاری به عنوان یک ساختار اجتماعی همراه با نظام های طبقاتی، با اعتقاد به حقارت و فرودستی زنان و تحمیل کار خانگی بیمزد به زن و یا تبدیل زن به جنس درجه دوم، در خدمت سرمایهداری عمل کرده و میکند. مردسالاری که ویژگی تمامی جوامع امروزی است، با ستم بر زن و تحمیل فرودستی بر زن، و با اتکاء به سلطه حاکم و قدرت و امتیازاتی که این سلطه به مرد میدهد، توانسته است که خشونت علیه زن و روابط نابرابر جنسیتی در خانه و محل کار و اجتماع را به امری طبیعی درجامعه تبدیل کند. شرایطی که برای نظام سرمایه داری فرصت تلقی می شود تا با کار خانگی زن، نیروی کار ارزان بازتولید کند، با دستمزد کمتر، زنان را استخدام کند، هر لجظه که لازم دید و در مواقع شکوفایی اقتصاد، آنها را به کار گیرد، در شرایط رکود اقتصادی، در صف اول اخراجیها قرار دهد، به بهانههای مختلف از دستاوردهای مبارزاتی آنها بکاهد و استفاده از زنان به عنوان کالاهای تبلیغاتی و بردههای جنسی و عادی سازی سوء رفتار با زنان را توجیه کرده و طبیعی جلوه دهد. این جا است که رابطه تنگاتنگ مرد سالاری و نظام طبقاتی سرمایهداری آشکار میگردد و این تحلیل نادرست که مردسالاری و خشونت بر زن را فقط در خشونت فیزیکی زن توسط پدر، شوهر و یا برادر و به طور کلی مرد خلاصه میکند، دیدگاهی نادرست و در حوزهی فمینیسم بورژوایی و طبقه سالار، جای میگیرد. این دیدگاه، بر این اساس، بدون دست بردن به ریشه ستم بر زنان، در پی مبارزه با مردان است و به این باور است که با از بین بردن مرد سالاری بدون از میان برداشتن مناسبات پایه گرفته بر مالکیت خصوصی بر ابزار تولید، خشونت و ستم علیه زن پایان میگیرد.
در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، در کنار حاکمیت سرمایه و مردسالاری، از مذهب هم به عنوان ابزاری برای تحمیل سیستماتیک و قانونی خشونت و سرکوب زنان استفاده میشود تا ایران به یکی از سیاه ترین جوامع برای زنان تبدیل گردد. این رژیم با به کارگیری مذهب و آیههای قرآن و انواع خشونت های سیاسی، ساختاری، روانی و فیزیکی و با ترویج فرهنگ عقب مانده مردسالارانه و قوانین و احکام تبعیض آمیز و سلب ابتداییترین حقوق زنان و آزار و شکنجه آنها در زندانها و خیابانها و محیط کار، خشونت بر زنان را قانونی کرده و خود به عنوان آمر اصلی خشونت بر زنان عمل میکند. خشونت و ستم بر زنان یک ضرورت طبقاتی و مالکیت و اسلام سیاسی است که از همان روز نخست به قدرت رسیدن حکومت اسلامی زنان را مورد خشنترین درندگی و سرکوب قرار داد. تا این نظام و مناسبات برقرار است، ستم طبقاتی، ستم بر تمامی زنان و ستم دوگانه بر زنان کارگر همچنان ادامه خواهد داشت.
در ماده سوم لایحهی تأمین امنیت زنان در برابر خشونت که توسط خود سران همین رژیم برای حفظ ظاهر مانند دهها ماده فریبنده دیگر، ولی هنوز هم حاضر به تایید آن نیستند، آمده است: «هیچکس حق ندارد در روابط خانوادگی، اماکن خصوصی، عمومی یا دولتی به قصد آسیب علیه زنان مرتکب خشونت شود و در صورت ارتکاب، مطابق احکام این قانون مجازات میشود.» قانون اساسی این حکومت مگر همان آیههای خشونت باری نیست که بردگی به ویژه بردگی زنان را مجاز و فرمان میدهد! رژیمی که خود ۴۱ سال است هدفمند خشونت و سرکوب و تبعیض علیه زن را ترویج و تبلیغ می کند و ادامه حیات خود را در ادامه این خشونت ها و تبعیضات علیه زن میبیند، چطور شاخه ای را میبرد خود که بر آن نشسته است. تصور اینکه زیر این حاکمیت میتوان با حقوق و اصلاحات و رفرم، برای زنان امنیتی فراهم کرد و یا آنان را به رهایی از خشونت رساند، توهمی بیش نیست.
همانگونه که اشاره شد،ستم بر زن و خشونت علیه زن پایهی اقتصادی و مناسباتی دارد. خشونت علیه زنان، اصلی از موقعیت تاریخی زنان به عنوان دارایی است، چیزی که ناشی از تقسیم جامعه به طبقات استثمار شده و استثمارگر میباشد. خشونت علیه زنان، نماد ادامه شرایط فرودستی آنها در جامعه طبقاتی است. سرمایهداری، که به جای نیازها و ضرورتهای رهایی و شادی و آسایش انسان، بر پایه سود و استثمار استوار است، نمیتواند شرایط مادی لازم برای ایجاد برابری واقعی بین زن و مرد را فراهم کند، زیرا این امر به طور مستقیم با ماهیت سودجویانه آن در تضاد است. به همین دلیل، رهایی زنان از خشونت و استثمار به مبارزه برای سوسیالیسم گره خورده است.
تصویر واقعی روزا لوکزامبورگ از زنان بورژوا و کارگر چنین است: برای زن بورژوای دارا، خانهاش جهان اوست، برای زن پرولتر،کل جهان، خانهاش است. جهانی با دردها و خوشیهایش، با «خشونت بیرحمانه و گسترهی طبیعیاش. زن پرولتر همراه با کارگران تونل از ایتالیا به سوئیس میرود، در ساختمانهای مخروبه اردو میزند و در کنار صخرههایی که با انفجار دینامیتها به هوا میروند. سوتْ زنان، کهنههای بچهها را خشک میکند. به عنوان کارگر فصلی کشاورزی، در فصل بهار در میان جار و جنجال ایستگاههای قطار روی بقچهی حقیرانه خود مینشیند، با چارقدی بر سر که موهای از فرق باز شدهاش را میپوشاند، صبورانه منتظر است تا از شرق به غرب برده شود. در میان تودههای پرولتاریای گرسنه که به زبانهای مختلف حرف میزنند و در کنار عرشههای اقیانوس پیمانی جمع شدهاند. همراه با هر موجی از فقر و فلاکت برآمده از بحران را به دور میریزد، از اروپا به آمریکا کوچ میکند. به این طریق، هنگامی که بحرانی در آمریکا چون ضدجریان در مسیر فقر و فلاکت اولیهی او در اروپا سر برمیآورد، با امیدها و نومیدیهای جدید، در جستجوی کار و نان دوباره باز میگردد.»
این تصویر روزا از سال های مهاجرت جستجوی نان و کار از اروپای دچار فقر به سوی سرزمین رویایی یعنی آمریکا است. اما تصویر زنده کنونی که نتیجه و پیآمد مستقیم مناسبات سرمایهداری است، نقش بحران و ضرورت جنگهای نیابتی به ویژه در خاورمیانه و آفریقا را به تماشا میگذارد. در این تصویر هولناک، میلیونها زن و کودک و مردان آوارهای را که از سوریه، ایران، عراق، لیبی، ترکیه و افعانستان و... به کوه و دریا میزنند و هزار هزار نفر جان میبازند به آن امید که به سرزمین رویایی پای بگذارند. در این سرزمینهای رویایی، اگر هم پای بگذارند، جز اندکی، اکثریت نزدیک به اتفاق آنان جز تحقیر، فرودستی، شهروند درجه سومی و بی حقوقی، کارگری با دستمزدهای پایین تر چیزی، از فرودستی طبقاتی رهای نمیشوند.
رهایی زن از خشونت و برابری جنسیتی با حقوق و اصلاحات و رفرم، هرچند هم به نسبت بی حقوقی مطلق دستاورد مبارزاتی به شمار میآید، بدون یک تغییر بنیادین یعین رادیکال و دست بردن به ریشه همهی ستمها در مناسبات اجتماعی و روبناهای فرهنگی و سیاسی جامعه میسر نیست. مبارزه مداوم برای برابری و آزادی زنان از خشونت، یک مبارزه بینالمللی است، مبارزه ای جدایی ناپذیر از مبارزه طبقه کارگر علیه استثمار و نابرابری. برای پایان دادن به ستم، نابرابری و خشونت علیه زنان، ضروری است که به ستم طبقاتی پایان داد. کارگران، چه زن و چه مرد، با بنیاد نهادن جهانی آزاد و برابر که فقط در سوسیالیسم ممکن است، و با رها سازی خود از چرخهی رقابتهای تحقیرآمیز برای در آمد و سود، که روابط انسانی را تخریب میکند و بیگانگی میآورد، به برابری واقعی و به جامعهای آزاد و شکوفا و رها از ستم و تسلط طبقاتی و استثمار فرد از انسان و طبیعت خواهند رسید.
27.11.2020
1. «گزیدههایی از روزا لوکزامبورگ» به کوشش پیتر هودیس و کوین ب- آندرس، ترجمه حسن مرتضوی، نشر نیکا چاپ نخست، سال ۱۳۸۶ تهران.
|