با پیروزی بایدن کاندید حزب دموکرات جهت تکیه زدن بر چهل و ششمین ریاست جمهوری آمریکا یک مرحله از پروسه آنچه که به مثابه "با اهمیت ترین" و "سرنوشت ساز ترین" انتخابات در قدرتمندترین کشور امپریالیستی جهان نام برده می شد، پایان یافت.
هنوز که هنوز است نه ترامپ و نه پایه ی اجتماعی اش نمی خواهند قبول کنند که بازنده ی این جدال و کشمکش هستند که نه تنها حاصلش یک دو قطبی عمیق در خود جامعه ی آمریکاست، بلکه ترکش هایش بخش های بزرگی از جهان را هدف قرار داده بود. ترکیب ناموزون هردو قطب هراندازه که ارتباطی به صف بندی طبقاتی در جامعه ی آمریکا نداشت، به همان اندازه هم بیان آشکار از هم پاشیدن نظم مسلط در جهان سرمایه داری، بیان شکست سیاست های نئولیبرالی و ناتوانی تمام راه کارها و الگوهایی است که قرار بوده اند به اصطلاح پایان تاریخ باشند. به ویژه آشکار شدن همه ی این ازهم پاشیدن ها، شکست ها و ناکامی ها در آن بخش از جغرافیای جهان به وسط صحنه آمد که از صبح تا شام مدیای بورژوازی به تولید این اسطوره پرداخته بود که گویا آمریکا "قدیمی ترین دموکراسی جهان" است و نباید چندان نگران بود و اینکه پدیده ی ترامپ یک سکته ی کوتاه چهار ساله بود که در تاریخ نوشته و یا نا نوشته ی آمریکا طول عمر چندانی نخواهد داشت.
و ما مجبوریم از همینجا آغاز کنیم و بگوییم تمام این بوق و کرنا ها تنها هدفش به خط کردن مردم در پشت این یا آن جناح از فراکسیون های بورژوازی است. حتی اگر از شکل صوری دموکراسی بورژوایی بگذریم که بنا به آن روایت جاودانه که بورژوازی هرچند سال یکبار مردم را به پای صندوق های رای می کشاند تا از میان حاکمان خود یکی را انتخاب کنند و وظیفه شان با این انتخاب به پایان رسیده و انتخاب شدگان به آن چیزی که تعهد نداده اند منافع این اکثریت توده های مردم است که به پای صندوق های رای رفته اند و به آن چیزی تعهد دارند که آنان را به مثابه دولت مدافع یک طبقه ی معین سازمان می دهد . اما به طور مشخص اینکه در این به اصطلاح مهد دموکراسی تنها دو حزب آن هم با پشتیبانی مالی میلیونی بنگاه ها و انحصارات امکان رقابت در مقابل یک دیگر را پیدا می کنند و این وضعیت آنچنان نهادینه شده است که حتی برای خالی نبودن عریضه هم منفذی برای حضور یک حزب دیگر باز نمی شود. و فراتر از آن نه اکثریت آرا ریخته شده برای یک کاندیدا بلکه اکثریت "انجمن نمایندگان" هستند که در نهایت مشخص می کنند چه کسی اجازه ورود به کاخ سفید را می یابد و دست کم دوبار در دو دهه ی اخیر آن کسی که به کاخ سفید راه یافت کاندیدایی بود که آرای کمتری از رقیب انتخاباتی خود داشت. جورج بوش پسر و ترامپ آخرین نمونه های تناقض مابین انتخاب رای دهندگان و انتخاب انجمن نمایندگان بودند. البته می توان به محدودیت هایی که برای آفریقایی تبار ها و لاتین ها برای حضور در پای صندوق های رای نیز اشاره کرد و این امر آنچنان آشکار است که سالهاست نمایندگانی را که "سازمان امنیت و همکاری در اروپا" که پنجاه و هفت کشور از اروپا، آسیای مرکزی و آمریکای شمالی عضو آن می باشند که در جریان جنگ سرد شکل گرفته و این حق را دارا گردید که در جریان انتخابات همه ی کشورهایی که عضو این سازمان هستند به مثابه ناظر شرکت کنند، بارها و بارها صحبت از اشکالات ساختاری در شکل انتخابات آمریکا طرح کردند.
"کاملا هریس" معاون بایدن در سخنرانی خود پس از اعلام پیروزی بایدن گفت که "این پیروزی دموکراسی در آمریکاست و جامعه ی آمریکا به سوی تساوی حقوق کامل زن و مرد و سیاه و سفید پیش می رود". و بایدن هم عنوان کرد که رئیس جمهوری همه ی آمریکایی ها خواهد بود و از منافع همه ی آمریکایی ها دفاع خواهد کرد. و البته هر دو اشکارا دروغ می گویند. "دموکراسی، تساوی زن و مرد و سیاه و سفید، مدافع منافع همه ی مردم" مفاهیمی هستند که چه طبقه ی سرمایه دار قبول کند و چه قبول نکند مهر طبقاتی خورده اند. در کجای جهان سرمایه داری می توان سراغ گرفت که دموکراسی به مفهوم حکومت اکثریت بر اقلیت باشد. در کجای جهان سرمایه داری می توان سراغ گرفت که تساوی زن و مرد به وجود آمده است، مگر نه اینکه زنان در مقیاس میلیونی به کار بی اجر و مواجب خانگی مشغولند و یکی از وظائیف تعیین شده برای آنان تولید نیروی کار جدید جهت جایگزینی نیروی کار از کارافتاده برای سرمایه داران است. داستان تساوی سیاه و سفید البته داستان تاریخ خون بار ستم و غارت نیروی کار رنگین پوستان است. مگرنه اینکه حتی زمانی که اوباما حکمران کاخ سفید بود ذره ای از خشونت نهادینه شده علیه رنگین پوستان در آمریکا کاسته نشد. آنها همچنان باوجود اینکه کمتر از یک سوم جمعیت هستند بیش از دو سوم زندانیان را تشکیل می دهند. و البته می دانیم که نزدیک به پنج میلیون زندانی در آمریکا از حق رای محرومند. کاملا هریس گفت: "او اولین زنی است که به این مقام رسیده است و آخرین زن هم نخواهد بود" و این جمله ی او با کف زدن حاضرین روبرو گشت و البته این حاضرین یا نمی دانستند و یا نمی خواستند بدانند که مارگارت تاچر بالاترین مقام را در بریتانیا داشت و سیاست نئولیبرالی ازجمله به نام او ثبت شده است. و مرکل نزدیک به 16 سال است که صدراعظم آلمان است و همچنان خبری از تساوی زن و مرد نه در بریتانیا و نه در آلمان نیست. آن جا هم که به بایدن و به اصطلاح مدافع منافع همه ی مردم بر می گردد چیزی جز فریب عمومی نیست و این البته یکی از ترفندهای نمایندگان بورژوازی و عوامفریبی های آنان است که خود را نماینده و مدافع همه ی مردم می دانند. مردمی که منافع متضاد دارند و حتی زمانی که تا این درجه از خود بیگانه شده و در پشت یکی از نمایندگان بورژوازی صف می کشند باز هم تغییری در اینکه منافع متضاد با این حاکمین دارند، بوجود نمی آید. هیچ منفعت مشترکی مابین الیگارش هایی نظیر بایدن و صاحبان انحصارات و کمپانی ها با آن مردمی که اتفاقا توسط همین ها به بردگی مدرن کشیده می شوند، وجود ندارد.
پیروزی بایدن البته هنوز به مفهوم پایان جدال های دو حزب نیست. هنوز هم بعد از گذشت چندین روز اعلام نتایج انتخابات، ترامپ و بخش بزرگی از پایه ی اجتماعی اش بر این باورند که رای آنان دزدیده شده است. ترامپ بارها و بارها حتی قبل از معلوم شدن نتایج آرا همین ترجیع بند را تکرار کرده بود. اگر اقبال بایدن بر این بود که در مقابلش یک فاشیست، راسیست و زن ستیز تمام عیار و یک شخصیت خود شیفته قرار گرفته و ویروس کرونا بیش از ده میلیون نفر را مبتلا کرده و بیش از 238 هزار قربانی در پرتو مدیریت ترامپ انجام روی داده بود، این اقبال به یاری او شتافت تا پیروز شود اما این پیروزی به هیچ عنوان به مفهوم شکست آنچه که در بسیاری از تحلیل ها به مثابه ترامپیسم نامبرده می شود، نبود. حتی اگر ترامپ با فشار گردانندگان اصلی حزب جمهوری خواه تن به انتقال آرام قدرت دهد تا نظم حاکم دچار بحران سیاسی عمیق نگردد، هنوز به مفهوم این نیست آن هفتاد میلیون نفری که به ترامپ رای دادند و آرزوها و آمال خود را در قامت چنین شخصیت نابهنگامی - حتی در چهارچوب نظم مسلط - می دیدند، آماده خواهند بود که در غیاب ترامپ همچنان به مثابه پایه ی اجتماعی حزب جمهوری خواه عمل کنند.
و یا بالعکس آیا دم و دستگاه این حزب توانایی این را خواهد داشت که به این پایه ی اجتماعی بفهماند که در لحظه ی کنونی بهتر است به انتقال قدرت تمکین کنند. فارغ از همه ی اینها در واقع پرسش مرکزی همچنان این خواهد بود در شرایطی که نظم مسلط جهانی زیر سئوال رفته است، در شرایطی که به طور واقعی امپریالیسم آمریکا تنها قدرت برتر جهان نیست و نه تنها توسط چین، بلکه حتی متحدین اروپای اش و متحدین منطقه ای اش به درجات مختلف به چالش کشیده می شود و در شرایطی که به جرات می توان گفت که هرج و مرج تصویر واقعی جهان معاصر سرمایه داری است و بحرانهای عمیق و ادواری در فاصله های بسیار اندک به همه ی برج و باروهای این نظام حمله ور می گردند، بایدن قرار است کدام نسخه ی نانوشته ی نئولیبرالیسم را جهت ترمیم شکست های این نظام ارائه دهد. او مهره ای از همین نظام و دست کم 32 سال به مثابه سناتور و هشت سال به مثابه معاون رئیس جمهور آمریکا نقش برجسته ای در تمام سیاست های امپریالیسم آمریکا داشته است. او یکی از سرسخت ترین مدافعین هجوم نظامی آمریکا به عراق بوده است. او هم اکنون بدون هرگونه پرده پوشی اعلام کرد که متحدین ناتوی آمریکا باید نقش بیشتری در تهاجمی کردن این پیمان نظامی داشته و بودجه های نظامی خود را افزایش دهند. او بدون پرده پوشی به متحدین غربی خود در اروپا پیام داده است که در تقابل با عروج چین متحد عمل کنند.
بایدن در بهترین حالت می خواهد به روند به اصطلاح عادی گذشته برگردد منتها مشکل این است که هم این گذشته تغییر کرده و هم آن مردمی که در مقیاس گسترده در پای صندوق های رای حضور یافتند بیش از آنکه پشتیبان بایدن باشند مخالف ترامپ بودند. بایدن می تواند در دوره ای که هنوز در دالان ورود به کاخ سفید انتظار می کشد، وعده و وعیدهایی در مورد جایگزینی انرژی غیر فسیلی به جای نفت و گاز و نفت شیل و یا حل بحران کرونا - که تازه خود چاشنی آشکار شدن بحران عمیق اقتصادی است - در بستر توجه بیشتر به بخش های پزشکی و درمانی بدهد و البته همه ی اینها بدون رفتن به جنگ انحصارات نفتی بدون بیرون کشیدن مالیات از جیب انحصارات و کمپانی و الیگارش ها ناممکن است و این سیاست البته با منافع این الیگارش ها و وال استریت در تضاد قرار خواهد گرفت و مضافا اینکه بازگشت به روال به اصطلاح عادی گذشته مفهومی جز این ندارد که به سیاست های چند دهه ی حاکمیت نئولیبرالیسم بازگشت شود. همان حاکمیتی که ناشی از بی پاسخی آن به معضلات داخلی آمریکا و چالش های جهانی منشا ظهور پدیده ی ترامپیسم گشت. پدیده ای که حتی با قبول شکست از جانب ترامپ به سادگی از جامعه رخت برنخواهد بست.
بایدن می گوید بودجه ی چند هزار میلیاردی جهت مقابله با کرونا، بازگشت به بیمه های اجتماعی دوره اوباما، کمک به هزینه های تحصیلی دانشجویان که زیر بار بدهی ها واقعا کمرشان خم شده است، پیشبرد پروژه های محیط زیستی اختصاص داده و افزایش مالیات برای سرمایه داران را در نظر دارد و همه ی این وعده وعیدها در شرایطی است که همزمان می خواهد خود را جهت پیش برد جنگ رقابتی با چین آماده سازد و متحدین غربی اش را هم به پیوستن به این جنگ فرا می خواند و همزمان نه با زبان خشن و پوپولیستی ترامپ، بلکه به زبان دموکرات ها وعده ی رشد اقتصادی در داخل آمریکا را می دهد و البته همه ی این وعده وعیدها در شرایطی است که رقیبان بالقوه و بالفعل دست روی دست نگذاشته اند و میدان را جهت بازگشت مجدد هژمونی آمریکا در هیچ زمینه ای خالی نخواهند کرد، کافی است توجه کنیم که در بحبوحه ی رقابت های انتخاباتی آمریکا، سند چشم انداز پنج ساله ی توسعه ی اجتماعی و اقتصای چین و چهاردمین برنامه ی پنج ساله ی اقتصادی در نوزدهمین کنگره ملی کمیته حزب باصطلاح کمونیست چین به تصویب رسید. در مرکز این سند "تمرکز بر امنیت ملی، توسعه ی فن آوری و نیز ایجاد یک اقتصاد خود کفا تا این کشور کمتر به بازارها و فن آوری های آمریکا وابسته باشد" قرار دارد.
می دانیم که پیروزی بایدن با استقبال همه ی متحدین آمریکا روبرو نگشت. اگر فرانسه و آلمان به مثابه دو قدرت تعیین کننده ی اتحادیه ی اروپا با خرسندی به پیشواز این پروژه رفتند، ولی از همین حالا معلوم است که بریتانیا بازنده ی بزرگ پیروزی بایدن است. یکی از مهمترین امیدهای جانسون نخست وزیر بریتانیا که شباهت های اندکی به ترامپ نداشت، این بود که در پرتو قرار داد تجاری با آمریکا "برکسیت" را سالم به مقصد برساند. او اکنون با رئیس جمهوری روبرو می شود که از همان ابتدا مخالف "برکسیت" بوده و این امر را پنهان نکرده بود.
اگر با شکست ترامپ دولتهای راسیستی از جمله در برزیل، مجارستان و لهستان یکی از پشتیبانان سرسخت خود را از دست دادند، در خاورمیانه بیش از همه این نتانیاهو و دولت اسرائیل است که با چالش های جدید روبرو خواهد شد. طرفه اینکه درست یکسال بعد از آنکه ترامپ در یک نشست خبری مشترک با نتانیاهو از طرح صلح کاخ سفید برای خاورمیانه موسوم به "معامله ی قرن" رونمایی کرد، اکنون طراح این طرح در کاخ سفید نخواهد بود و معامله ای که رئیس دو دولت راسیست و نژاد پرست کرده بودند که همان زمان هم یکی گرفتار استیضاح در سنای آمریکا و دیگری به جرم سه فقره فساد مالی باید راهی دادگاه می شد. هردوی اینها بر این باور بودند که در انتخابات پیشارو این طرح باید یار و یاور آنها باشد. نتانیاهو به این سند نیاز داشت تا رادیکال ترین و راسیست ترین بخش های رای دهندگان اسرائیل را پشت سر خود به خط کند و ترامپ در دل هیاهوی استیضاهش در سنای آمریکا نیاز به این داشت که ارتودوکس ترین یهودیان ساکن آمریکا و سکت های رادیکال مذهبی را به پای صندوق های رای در سوم نوامبر بکشاند.
اگر ترامپ به آرزویش نرسید و در شرایطی که یک جنبش عظیم اعتراضی علیه فساد نتانیاهو موجود است معلوم نیست تا کی او می تواند بدون پشتوانه ی ترامپ مقاومت کند. و درست از همین زاویه بود که دولت اسرائیل تا لحظات آخر امیدوار بود که ترامپ پیروز شود حتی یک شب قبل از معلوم شدن نتایج انتخابات و با توجه به نظرسنجی های موجود نماینده ی دولت اسرائیل گفت:"شادی رژیم ایران از رفتن احتمالی ترامپ و آمدن بایدن زود هنگام است" و زمانی که پیروزی بایدن حتی توسط رسانه های طرفدار جمهوری خواهان انتشار یافت، سخنگوی دولت اسرائیل اعلام کرد: "با پیروزی بایدن دوران جدیدی در آمریکا آغاز می شود ولی دوران ترامپ نیز فراموش نخواهد شد". نگرانی دولت اسرائیل چندان هم بی دلیل نیست چرا که ترامپ آرایش کشورهای حوزه ی خلیج فارس را به نفع اسرائیل به تبع آن به ضرر جمهوری اسلامی تغییر داد.
فارغ از اینکه در جریان جدال های انتخاباتی ترامپ و بایدن مقامات جمهوری اسلامی در ظاهر چندان علاقه ای به آن انتخابات نشان نمی دادند ولی همه ی علائم نشان می داد که از زبان شخصیت های درجه دوم و سوم مواضع قلبی خود را بیان می داشتند. روحانی چند روز مانده به انتخابات آمریکا گفت: "مهم نیست در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا چه کسی پیروز شود، هر فردی روی کار بیاید ناچار است در برابر ملت ایران تسلیم شود" و این را البته کسی می گوید که مجبور گشت سیاست "نرمش قهرمانانه" خامنه ای را در جریان امضا قرارداد برجام عملی سازد. معاون سیاسی سپاه گفت: "جمهوری خواه و دموکرات در دشمنی با ملت ایران تفاوتی ندارند و شاید تنها در تکنیک ها و روش ها با هم تفاوت کنند و طبیعی است که در داخل کشور بحث بر سر اینکه چه کسی در آمریکا برسر کار بیاید بی معنی است". باوجود این با معلوم شدن نتایج انتخابات و پیروزی بایدن جناح های رژیم آشکارتر از گذشته به میدان آمده اند. روحانی این بار گفت:"امیدواریم شرایط به گونه ای باشد که تحریم کنندگان متوجه شده باشند که راهشان نادرست و ناصحیح بوده و به هیچ عنوان بر اهداف خود دست نخواهند یافت"، علی ربیعی سخنگوی دولت، محمد جواد ظریف وزیر خارجه و عراقچی معاون وی نیز بر همان سازی نواختند که روحانی نواخته بود، اما برای اصولگرایان پیروزی بایدن در شرایط فعلی چندان با خرسندی روبرو نگشت آنها پیروزی وی را امیدی برای اصلاح طلبان در انتخابات سال آینده می بینند. در این میان موضع فرمانده سپاه سیدالشهدا دیگر اوج بی شرمی است. او گفت: "کشوری که همیشه داعیه ی تمدن، حقوق بشر و دموکراسی را داشته، امروز می بینیم که خودشان یکدیگر را متهم به فساد می کنند و می بینیم که مردم هیچ نقشی در این انتخابات ندارند. با این انتخابات مشخص شد که ایران بهترین نظام دموکراسی جهان را در اختیار دارد". و این جملات را کسی می گوید که در سال 88 علیه باند دیگری از رژیم به معنای واقعی کلمه کودتا کرده و در جریان کودتایش حتی آن بخش هائی از مردم را که به هر دلیل به دنبال نخست وزیر دوران جنگ رژیم روان گشته بودند به قتل رسیده و یا به زندان مخوف کهریزک فرستاده شدند. داستان فساد مقامات رژیم خود حکایتی دیگر است.
آنچه که روشن است برخلاف رویاهای امید بخش اصلاح طلبان شکست ترامپ و پیروزی بایدن مقدمه ای برای تشدید کشمکش های باندهای درونی رژیم خواهد بود. اگر آن بار "برجام" با توافق هردو جناح رژیم به روی صحنه آمد این بار برجام که محدودیت های بیشتری در زمینه ی گسترش موشک های بالستیک رژیم و فعالیت های رژیم در خارج از مرزها در برخواهد داشت و در این زمینه امضا کنندگان اروپایی برجام با بایدن هم نظر هستند با تصادمات خرد کننده ای در درون رژیم همراه خواهد بود و بنابراین آشکارا می توان گفت که جامعه با تشدید کشمکش ها در درون باندهای رژیم روبرو خواهد گشت.
شکست ترامپ همزمان آن بخش از اپوزیسیون رژیم را که خود را برانداز می دانند، بی آینده تر کرد. طرفداران سلطنت، مجاهدین و احزاب بورژوا ناسیونالیست، بازندگان دیگر این انتخابات بودند. اینان که تمام قد در پشت سر ترامپ صف بستند در تمام مدت به دنبال "رژیم چینج" بودند و با امید به پیروزی ترامپ فکر می کردند که فشار حداکثری و یا مکانیسم ماشه شدت پیدا کرده و ناشی از آن بحران اقتصادی عمیق تر شده و مردم آماده برای "رژیم چینج" می شوند. تمام دریوزگی آنان در بارگاه ترامپ و شیوخ خلیج فارس از این سیاست خائنانه سرچشمه می گیرد. برای آنان مهم نیست که در جریان "رژیم چینج" چه به سر مردم بیاید و یا با تشدید محاصره اقتصادی چه تاوان سنگینی را این مردم باید بپردازند.
به گونه ای دیگر باید نگاهی به آنچه که ترامپ در چهار سال گذشته در خدمت به اقلیت استثمارگر در آمریکا انجام داد، در تهاجم به مردم به حاشیه رانده شده در تهاجم به زنان و در اشکار ساختن تبعیض خونین علیه رنگین پوستان انجام داد، افکند تا آشکار شود این بخش از اپوزیسیون رژیم ارمغانش برای جامعه چه خواهد بود. آن بخش دیگر اپوزیسیون هم که استراتژی اش گذار مسالمت آمیز از این رژیم است قبل از هرچیز چراغ راهنمایش وحشت از انقلاب توده های مردم علیه نظم نئولیبرالی حاکم است. برای اینان پیروزی بایدن، بازگشت به "برجام" زمینه برای ابراز وجود جریان اصلاح طلبی است. اینها نیز در وحشت شان از انقلاب توده های مردم فراموش کرده اند و یا نمی خواهند بپذیرند که دوران اصلاحات و دوران گذار مسالمت آمیز از این رژیم مدتهاست به پایان رسیده است. مردم در خیزش دی ماه و متعاقب آن در آبان حکم تاریخی خود را در این مورد صادر کرده اند.
در این میان آنچه که مربوط به میلیون ها تن از مزد بگیران و تهی دستان جامعه است باید گفت که آنان در زندگی واقعی خود دریافتند که منازعات رژیم با آمریکا و یا جنگ و جدال باندهای حکومتی بر سر استراتژی های متفاوت شان تنها و تنها در خدمت حفظ این نظام سرمایه داری مذهبی است. این مردم دیده اند که ره آورد "رژیم چینج" در کشورهای همسایه عراق، سوریه، افغانستان، لیبی چه قتل گاه هولناکی را برای مردم به وجود آورد و از درونش چه جریانات بغایت ارتجاعی مذهبی سر برآورند. این مردم در عین حال دیده اند که در همسایگی شان در کردستان عراق آنچه را که احزاب فاسد ناسیونالیستی در چهارچوب دولت اقلیلم نصیب مردم کردند چیزی جز فقر میلیونی از سویی و انباشت ثروت توسط سران دو حزب فاسد ناسیونالیستی نبود.
همه ی این تجارب را مردم به روشنی می بینند و بنابراین هیچ دلیلی وجود ندارد که تن به ادامه ی موجودیت رژیم سرمایه داری مذهبی جمهوری اسلامی و یا آلترناتیوهای اپوزیسیون بورژوایی بدهند. برای مردم راهی جز تدارک سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی به مثابه اولین خاک ریز برای پیشروی های بعدی نمانده است.
بیست و دوم آبان 1399
دوازدهم نوامبر 2020
|