تلاش این نوشتار، ارزیابی و تحلیلی است بر جنگ جاری در قفقاز با این ملاحظه که در اینجا اشاره به تاریخچهی صد و اندی سال پیش این منطقه و مرور رخدادها، تنها برای به دستدهی تصویری از منطقه است ونه حقانیت ادعاها.
قره باغ ترجمهی واژهی «آرتساخ» بازمانده از دوران پادشاهی اورارتوها و مادها است که آر(باغ سوخته) + تساخ (جنگل) یعنی جنگل سیاه معنا میشود. آرتساخ یا جمهوری قرهباغ کوهستانی (ناگورنا قرهباغ) سرزمینی است که پیوسته محل زندگی ارمنیان و آذربایجانیها با اکثریت ارمنی بوده است. این منطقه، در جنوب قفقاز و دارای هشت استان و با جمهوری آذربایجان، ارمنستان و ایران هممرز است. قرهباغ با جمعیتی افزون بر یک صد و هشتاد هزار نفر بنا به شرایط و جایگاه ژئوپولیتیکی دارای ویژگی استثنایی است. این سرزمین، در سدهی۱۴ میلادی در دوره حکومت سلسلهی صفوی به مرکزیت گنجه یکی از بیگ (خان) نشینهای و جایگاه ایلات چادرنشین قزلباش بود که سپس به دست کریم خان زند افتاد. پس از سالها کشتار و ویرانی به دست سران قاجار حاکم بر ایران و سران عثمانی و جنگهای ایران و روسیه در زمان پادشاهی فتحعلی شاه قاجار به تحریک روحانیت و بریتانیا، بنابر عهدنامه گلستان در ۳ آبان ۱۱۹۲خورشیدی ( ۲۵ اکتبر ۱۸۱۳ م) و سپس عهدنامهی ترکمانچای، کل منطقهی یاد شده به اشغال روسیه تزاری در آمد.
در پی کشتارها و ویرانیها برای ضمیمه سازی خاک و قدرت حکومتی، کل قفقاز، ارمنستان، چچن، اینگوش و بخشهای گستردهای از گرجستان در ساحل دریای سیاه امروزی از ایران جدا و به امپراتوری روسیه واگذار شدند. ایران با حاکمیت دست نشاندهی قاجار و بازیچهی دست دو امپرتوری روس و بریتانیا باید این جنگ نیابتی را دامن میزد تا دو قدرت چپاولگر و متجاوز امپریالیستی به دستاوردهای دلخواه میرسیدند. با دست به دست شدن این سرزمینها، دستکم ۱۴ ولایت قفقاز از جمله قرهباغ، شکی، شیروان، قبه، دربند، بادکوبه (باکو)، داغستان و گرجستان، تالیش و ... از حوزهی ایران جدا و به روسیه تزاری سپرده شدند.
کمتر از هفت ماه پس از آغاز جنگ جهانی اول (۱۹۱۴) در بهار سال ۱۹۱۵، امپرتوری عثمانی، نسل کشی ساکنین غیرترک امپراتوری عثمانی از جمله ارمنیان، کردها، یونانیان، کلدانیها، آشوریها، علویان ووو در دستور کار قرار دادند. بسیاری از این قومها باید آسیمیله (هویت زدایی و منحل در قوم حاکم) میشدند و با نسل کشی، «پاکسازی» قومی صورت میگرفت. امپراتوری عثمانی به ویژه فرمان داده بود که ارمنیان باید به فرمان نیروهای عثمانی درآیند و یا در شهرهای زیر نفوذ روسیه سر به شورش بردارند. از آنجا که ارمنیان به دستور حکومت عثمانی سر نسپردند، به «خیانت» متهم شدند.
در سال های ١٩١٥ تا ١٩١٨، کشتار و آوارگی ارمنیان و علویان و کردها و... ادامه یافت. به ویژه در ماه های ژوئن تا اوت ۱۹۱۵کاروانهای هزاران هزار نفرهی ارمنیان زیر سم اسبان و ارابهها با کوبش شلاق و گلولههای لشگریان عثمانی به سوی اردوگاههای برپا شده در صحراهای سوریه و میان رودان رانده شدند. بیش از ۸۰ درصد از این اسیران، هرگز به اردوگاهها نرسیدند و در میانه راهها، قتل عام و یا زنده زنده به رودها افکنده میشدند. تنها کمتر از۲۰ درصد از کودکان و زنان و بزرگسالان به اردوگاههای مرگ رسیدند.
در فوریه سال ١٩١٦ فرمان قتلعام ساکنان اردوگاهها نیز از استانبول صادر شد و به این گونه، قتلعام افزون بر یک و نیم میلیون از ارمنیان و صدها هزار تن از دیگر قومها رقم خورد. در این تهاجم، انور پاشا، سلطان عثمانی، به برادر زاده خویش فرمانده نیروها، نوری پاشا دستور داد تا آذربایجان را از روسها و ارمنیان پاکسازی کند. در پانزده سپتامبر، باکو با عقب نشینی نیروهای انگلیسی که افسران و سربازان ارمنی از آن دفاع می کردند، سقوط کرد. انگلستان در این برهه که با ایجاد پایگاه در شمال ایران و به قصد در دست گرفتن حوزه نفتی بی مانند در آذربایجان و قفقاز حضور نظامی داشت، سیاست عقب نشینی در پیش گرفت تا پس از فرسوده شدن دو کشور درگیر، بار دیگر فرصت مناسبی به دست آورد.
در تمامی این جنگها و اشغالها، برای تودههای زیر ستم، خاک همان خاک بود و ستم طبقاتی همان ستم و اسارت، که همراه با ویرانیها و خسارتها و هزینهها بر دوش تودههای زیرستم، دوام مییافتند. بهاینگونه، سه کشور جدید، یعنی ارمنستان، گرجستان و جمهوری آذربایجان و افزون بر آن، سه منطقه آبخازیا، اوستیای جنوبی و قرهباغ (آرتساخ) خودمختار نامیده شدند.
انقلاب کارگری، فروپاشی عثمانی و اعلام جمهوریها!
در ماه ۲۸ مه ۱۹۱۸اولین مجلس جمهوری مستقل ارمنستان اعلام و در اول اوت همان سال گشایش یافت. این دولت، در دست حزب داشناک بود که پس از۱۹۱۸ به یک حزب ناسیونالیستی و تروریستی تبدیل شده بود. حزب داشناکسوتیون Dashnaksutyun)) که در سال ۱۸۹۰ میلادی با نگرشی سوسیال دمکراتیک و باور به حق تعیین سرنوشت خلق توسط خود سازمان یافته بود در سال های ۱۹۱۸ به بعد به سوی ناسیونالیسم افراطی رویکرد داشت و نقش مهمی در کشتارها و دامن زدن به درگیری و برتری خواهی ناسیونالیستی ایفا کرد.
سه سال پس از پیروزی انقلاب کارگری اکتبر ۱۹۱۷ و پایانیابی محاصره نظامی امپریالیستی و جنگ داخلی در شوروی تازه بنیاد، روز۳۰ نوامبر ۱۹۲۰ کمیته انقلاب آذربایجان پیوستن قرهباغ کوهستانی (ناگورنا قرهباغ)، زانگزور (با نام باستانی سیونیک و همجوار با ایران) و نخجوان به جمهوری سوسیالیستی ارمنستان شوروی را اعلام کرد. بیانیهی این تصمیم، از سوی نریمان نریمانف، دبیر کمیته انقلاب آذربایجان روز ۳۰ نوامبر ۱۹۲۰ به اینگونه اعلام شد: به اطلاع خلق اَرمن برسانید که: با کسب اطلاع از اعلام جمهوری شوروی سوسیالیستی در ارمنستان از سوی دهقانان و کارگران، دولت آذربایجان به مناسبت پیروزی خلق برادر درود میفرستد. از امروز مرزهای قبلی ارمنستان و آذربایجان لغو میشوند. قرهباغ کوهستانی، زانگزور و نخجوان به عنوان بخش جدایی ناپذیر جمهوری شوروی سوسیالیستی ارمنستان به رسمیت شناخته میشوند.
پاینده باد برادری و اتحاد کارگران و دهقانان ارمنستان و آذربایجان شوروی.
کمیسر خلق، امور خارجه، حسیناف.
با این اعلام، «جمهوری سوسیالیستی آذربایجان» در سال ۱۹۲۳ با به رسمیت شماری حق تعیین سرنوشت خلق به دست خویش، ابلاست خودمختار قرهباغ کوهستانی را به رسمیت شناخت.
با فروپاشی امپراتوری نیکلای دوم" نیکلای دوم و پیروزی انقلاب کارگری اکتبر۱۹۱۷در روسیه و ظهور شبه دولت های مستقل در قفقاز در سالهای آخر جنگ جهانی اول، رویارویی جنگی برای چیرگی بر قرهباغ ، میان دو جمهوری تازه اعلام شدهی ارمنستان و جمهوری دمکراتیک آذربایجان شدت یافت. با این تنش، به زودی جنگی میان این دو حکومت در گرفت که بیش از چهار سال با هزاران کشته از دو سوی درگیری و نابودی هستی جامعه به درازا انجامید. این جنگ به ویژه با حملهی دولت عثمانی در سپتامبر ۱۹۱۸ در واپسین ماههای جنگ جهانی اول، آخرین تلاشهای اختاپوس عثمانیسم را رقم میزد. ر پی انقلاب کارگری اکتبر ۱۹۱۷ و با فروپاشی ارتش تزاری، در بهار و تابستان سال ١٩١٨ ترکیه به کشتار و بیرون راندن ارمنیان قفقاز، گنجه و باکو دست زد. در ۱۵ سپتامبر ۱۹۱۸ با ورود ارتش عثمانی، این نیروی ناسیونالیستی مذهبی، به شهر باکو، نسلکشی ارمنیان شدت گرفت. این اشغال، به مدت سه روز پیاپی قتلعام افزون بر سی هزار نفر از ارمنیان در باکو و روستاهای پیرامون را در پی داشت. کشتار در باکو و روستاهای پیرامون، همزمان بود با کشتار بیش از یک و نیم میلیون ارمنی، و صدها هزار کرد، علوی، آشوری، کلدانی و یونانی در ازمیر و آدنا و وان و دیگر شهرها و روستاهای پیرامون.(۱)
استالین و واگذاری قرهباغ به آذربایجان
اما پس از چهل و اندی سال بعد، در آخرین سالهای رهبری استالین، در اصلاحیه قانون اساسی شوروی در ۲۵ سال ۱۹۴۸ میلادی، چنین بیان شد:
«جمهوری خودمختار شوروی سوسیالیستی نخجوان و ولایت خودمختار قرهباغ کوهستانی در قلمرو جمهوری سوسیالیستی آذربایجان میباشند.» ارمنستان و قرهباغ در برابر این اعلام، قدرت اعتراض نداشتند.
فروپاشی سوسیالیسم دولتی و برآمد اسلام سیاسی
در واپسین سالهای اتحاد شوروی در حاکمیت گورباچف و کمی پیش از فروپاشی «سوسیالیسم دولتی»، درپی برگزاری همه پرسی، تنشهای ناسیونالیستی بین ارمنستان و آذربایجان بالا گرفت. این درگیریها با اعلام استقلال استان شاهومیان یعنی یکی از هشت استان همسایه قرهباغ شدت یافت. در سال ۱۹۹۱، قرهباغ اعلام استقلال کرد.
رویدادهای تاریخی نخستین سال های ۱۹۸۰ و به ویژه به قدرت یابی خمینیسم در ایران، در سالهای بعد، نشان میدهند که ایدئولوژی اسلامی سیاسی در منطقه به ویژه در ترکیه، افغانستان و آذربایجان و چچنستان مورد پشیتبانی حکومتهای آمریکا و اروپا قرار داشتند. در سال ۱۹۸۸ با قدرت یابی گروه گورباچف در روسیه، تنش بین آذربایجان و ارمنستان بالا گرفت.
مذهبیون در کنار حاکمیت آذربایجان به بسیج نیرو و تنش فاجعه وظیفه یافته بودند. کشتار ارمنیها در روز ۲۷ فوریه ۱۹۸۸ میلادی در شهر سومقاییت در نزدیکی باکو، پیآمد این بسیج بود. در پی این کشتار، در مارس ۱۹۸۸ در یک واکنش ناسیونالیستی و جنگ افروزانه، پارویر هایریکیان، رهبر اتحاد برای حق تعیین سرنوشت، کمیتهای به شدت ناسونالیستی ۱۱ نفره به نام (جبهه مردمی قرهباغ) را برپا کرد. این ماشهای بود برای کشتارهای بعدی. ناسیونالیسیم ارمنی و ارمنیسم دینی در برابر ناسیونالیسم و ایدئولوژی اسلامیسم، از بقچهها و تاقچهها بیرون آورده شدند تا به نیابت سرمایه و قدرتهای جهانی، خدمت گذار باشند. اینان، همانگونه که در ایران با جنگ هشت سالهای که بر ویرانههای ایران و عراق و دستکم در ایران با دستکم یک میلیون کشته و زخمی به روزهای پایانی خود میرسید، باید جبههای دیگر در منطقه گشوده میشد تا سرمایه کارگزار باشد.
در روز ۱۱ خرداد ۱۳۶۷ (۱۲ ژوئن ۱۹۸۸) نمایندگان «شورای قرهباغ» و سه روز بعد، پارلمان ارمنستان قرهباغ را بخشی از جمهوری ارمنستان دانست. در ۱۷ مرداد ۱۳۶۷ هیئت رئیسه شورای عالی اتحاد شوروی به باقی ماندن قرهباغ در ترکیب جمهوری آذربایجان رای داد و ارمنستان این رای را نپذیرفت. در دوسوی جبهه آذربایجان- ارمنستان، نیروهای ناسیونالیستی و مسلح صف بستند. «جنبش آرتساخ»، «شورای گروههای نظامی داوطلب»، «جنبش قرهباغ» و «کمیته مدافع جمهوری آرتساخ» و در سوی دیگر با دخالتگری ترکیه «جبهه خلق آذربایجان» با نگرش شوونیستی و مذهبی رویاروی هم قرار گرفتند.
جنگ چهار سالهی۱۹۹۴ -۱۹۹۰ و نقش حکومت اسلامی ایران و ترکیه
در ماههای پایانی سال ۱۹۸۹ میلادی تشنج بالا گرفت، و با بمبگذاریها و قطع راهآهن ادامه یافت. به خطر افتادن لولههای نفت و گاز منطقه به اروپا و ترکیه برای سرمایهداری اروپا تهدیدگر بود. اشغال ایستگاه پخش برنامههای ارمنی به دست نیروهای «جبهه خلق آذربایجان»، یورش به محلات ارمنینشین باکو، قتلعام سازمان یافته و نیز کشتار و آوارگی هزاران آذری در مناطق در تیر رس حکومت ارمنستان که با ورود بیش از ۳۰ هزار نظامی شوروی به شهر باکو در۳۰ بهمن ۱۳۶۸ ( ۱۹ فوریه ۱۹۹۰) همراه بود، آغاز شد. جدایی جمهوری آذربایجان از شوروی و تشکیل جمهوری اسلامی آذربایجان به رهبراین خانواده علیاف پی آمد این روزها بود.
در ۲ سپتامبر ۱۹۹۱ میلادی منطقه قرهباغ اعلام استقلال کرد. داشناکها و گرایش ناسیونالیستی ارمنیان به رهبری لئون ترپطروسیان در ۲۱ سپتامبر ۱۹۹۱ میلادی بر ارمنستان چیره شدند. در سوی دیگر با پیروزی ناسیونالیستهای «جبهه مردمی» به رهبری مطلبوف از آذربایجان در ۸ سپتامبر همان سال شرایط برای جنگی نیابتی آماده شده بود. آذربایجان پس از ۶۹ سال با صدور فرمانی خودمختاری قرهباغ کوهستانی را لغو کرد. گورباچوف در رهبری حزب و حاکمیت روسیه شوروی در آستانهی فروپاشی بود که ترپطروسیان و مُطلبوف راهی مسکو شدند.
با روی آوری جناحی از رهبران آذربایجان به سوی حکومت اسلامی ایران و جناح به شدت ناسیونالیست دیگری به سوی ترکیه، با چراغ سبز مسکو به ارمنستان، حمله ارمنستان به شهر آری نشین شوشی کلید خورد. سه ساعت و نیم پس از امضای توافقنامه تهران با آذربایجان، حملهارتش ارمنستان" ارتش ارمنستان در روز ۹ ماه می ۱۹۹۲ م. شهر شوشی اشغال شد و سپس، قرهباغ و شهرستان لاچین تصرف شدند و در ۱۸ می به شهرستان سدرک، نخجوان حمله آورد که با واکنش شدید حکومت اسلامی ایران و ت رکیه روبرو شدند. تورگوت اوزال، نخست وزیر وقت ترکیه تهدید به مداخله نظامی کرد و از سوی دیگر فرماندهان ارتش روسیه هشدار دادند که اگر ترکیه به گسیل نیرو بپردازد، خطر جنگ جهانی سوم حتمی است.
یک روز پیش از انتخابات ریاست جمهوری در آذربایجان در روز ۶ ژوئن، ارتش جمهوری آذربایجان موفق شده بود روستاهای اطراف آسکران حمله ور شذ و کل منطقه استان شاهومیان را اشغال کرد. در ۷ ژوئن ۱۹۹۲ میلادی ایلچی بیگ در آذربایجان به قدرت رسید و هرگونه خودمختاری در قرهباغ را مردود اعلام کرد.
ترکیه در سال ۱۹۹۲ در نخستین اجلاس سران ملتهای تُرک در ۳۰ اکتبر در آنکارا با شرکت رهبران کشورهای ترکیه، جمهوری آذربایجان، قزاقستان، قرقیزستان، ازبکستان وگرجستان به تشکیل بلوک ناسیونالیستی و پان ترکیستی اقدام کرد. حضور ایلچی بیگ و عناصری پان ترکیستی از ایران، برای حکومت اسلامی ایران که پان اسلامیسم و صدور انقلاب اسلامی را رسالت خود میدانست، پذیرفتنی نبود. بوریس یلتسین رهبر روسیه در ۱۷ نوامبر ۱۹۹۲ میلادی رسماً به آذربایجان در مورد تبلیغات پانترکیستی در منطقه هشدار داد. ترکیه به پدرخواندگی، ایلچی بیگ را که از شکلگیری محور مسکو- ایروان- تهران نگران بود به پیش راند. ترکیه از گرجستان در بلوک پانترکیستی درخواست میکرد که با قطع خط ارتباطی ارمنستان با روسیه، روسیه غرق در بحران و هرج مرج را زیر فشار بگذارد. در هیمن روزها بود که خط لوله گاز تفلیس (گرجستان) به ایروان (ارمنستان) در گرجستان منفجر شد. این اقدام برای حکومت روسیه به شدت نگران کننده میآمد.
آغاز سال ۱۹۹۳ میلادی همراه بود با حمله سنگین ارتش ارمنستان که با تقویت بمبافکنهای میراژی که از فرانسه تامین شده بود، پشتیبانی میشد. ارتش ترکیه، آماده باش داد و تورگوت اوزال با گسیل ارتش چهاردهم به مرز ارمنستان راه ارتباطی خود را با ارمنستان بست. تورگوت اوزال نخست وزیر ترکیه، اعلام کرد «در جنگ قرهباغ میتواند نمونهای از جسارت ما باشد، باید از مداخله ارمنستان ترسید و ترکیه باید آماده باشد.»
در تیرماه ۱۹۹۳ میلادی، «روشن جواداف» معاون وزارت کشور آذربایجان که رهبری گروه «رزمندگان داوطلب قرهباغ» (آمونلار) را برای اشغال قرهباغ به عهده داشت به بسیج و اجیر نیروهای مذهبی از ایران، افعانستان، پاکستان چچنستان و... پرداخت. وی در سفری به افغانستان و دیدار با «گلبدین حکمتیار» نخستوزیر مرتجع و رهبر مذهبی در افغانستان با پرداخت پول، قراردادی برای اجاره گرفتن مجاهدین افغان در جنگ قرهباغ امضاء کرد. حکمتیار در برابر دریافت میلیونها دلار، صدها مجاهد افغان را برای پیشبرد جنگ نیابتی به جمهوری اسلامی آذربایجان گسیل داشت.(۲)
در سپتامبر سال ۱۹۹۳م. ۱۵۰۰ سرباز و «مجاهد افغان» به آذربایجان گسیل شدند. از زبان یکی از مجاهدین افغان «بختیار وهابزاد» که در تاریخ ۲۲ آوریل ۱۹۹۴ به اسارت ارتش ارمنستان درآمده بود، فاش شد که مجاهدین افغان روزی ۱۰۰۰ منات جمهوری آذربایجان دستمزد میگرفتند. وی آشکار ساخت که دولت آذربایجان وعده داده است که پس از خاتمه جنگ به هر کدام از سربازان افغان ۵۰۰۰ دلار پاداش خواهند گرفت.
حکومت اسلامی ایران، در جنگ علیه قرهداغ و ارمنستان، در کنار مجاهدین اجارهای افغانستانی، چچنی و پانترکیستهای ترکیه و آذری نقش مرکزی به عهده گرفت. اکبر هاشمی رفسنجانی در کتاب خاطرات خویش به کمکهای نظامی به ارتش آذربایجان اینگونه اشاره میکند: «تلفنی به علیاکبر ولایتی [وزیر امور خارجه] گفتم میتوانند برای عبور مجاهدین افغانی به جمهوری آذربایجان اقدام کنند. دو طرف خواستهاند، سلاح و مهمات بدهند و برای حفاظت سایت سد خدا آفرین در جمهوری آذربایجان در مقابل ارمنیها اقدام کنند. محمد فروزنده، اطلاع داد که معامله سی میلیون دلاری سلاح و مهمات با جمهوری آذربایجان انجام شدهاست.» (۳) محمد فروزنده عضو کنونی شورای تشخیص مصلحت نظام و از ۱۳۶۶ تا ۱۳۶۸ رئیس ستاد کل سپاه پاسداران، از ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۰ جانشین فرمانده کل نیروهای مسلح و از ۱۳۷۰ تا ۱۳۷۲ نیز جانشین رئیس ستاد کل نیروهای مسلح بود.
به گزارش روزنامه شرق، فاش شد: «فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامی ایران در زمان جنگ قرهباغ به جمهوری آذربایجان اعزام شدند و به تعلیم مبارزان و نظامیان این جمهوری پرداختند. اما زمانی که حیدرعلی اف رئیس سابق جمهوری آذربایجان دید که فرماندهان سپاه محاسن دارند و نماز به پا میدارند، آنها را از جمهوری آذربایجان بازگرداند..» (۴) منصور حقیقتپور، یکی از فرماندهان سپاه پاسداران در تار نمای خود چنین مینویسد: «قریب دوسال به عنوان مشاور نظامی در آذربایجان مستقر و در جهت آموزش و تجهیز ارتش آذربایجان خصوصاً در مقطع جنگ قرهباغ انجام وظیفه مینمایند که در این مقطع بیشترین همکاری دفاعی و آموزشی فیمابین ایران و جمهوری آذربایجان به وقوع میپیوندد...» نورالدین خوجا، فرمانده گردان بوزقورد سپاه درباره نقش ایران در جنگ آذربایجان و ارمنستان در گفتگو باسایت اینتر پرس جمهوری آذربایجان در پاسخ به پرسش خبرنگار که آیا از همسایگان هم کسی به ما کمک کرد گفت: «در حوادث "زنگیلان" از ایران در خواست کمک کردیم؛ اگر در آن دوره آتش توپخانه ایران نبود مردم زنگیلان با کشتار مواجه میشدند.»(۵)
«غلام عسگر کریمیان» در نشست خبری ۳۱ فروردین سال ۱۳۹۴ به مناسبت ۲ اردیبهشت (سالروز تأسیس سپاه پاسداران) با بیان اینکه «رسالت سپاه محدود به جغرافیای ایران نیست» جنگ قرهباغ را از «مظلومیتهای ایران خواند و فاش ساخت که «در بالاترین سطح به دولت آذربایجان کمک کردیم ولی برخی با منظورهای خاص تلاش کردند آن را بیان نکنند.» (۶)
در اسفند ماه سال ۱۳۹۱ محسن رضایی، فرمانده پیشین سپاه پاسداران در گفتگو با خبرنگاران در تبریز فاش ساخت که «تعداد زیادی ایرانی در جریان حمایت از جمهوری آذربایجان در جنگ قرهباغ شهید شدند و ایران از کمکها و آموزش های نظامی به جمهوری آذربایجان در جریان این مناقشه قرهباغ دریغ نکردهاست.»
رویارویی نظامی و جنگ نیابتی قره باغ بین ۱۹۹۱–۱۹۹۴ و ارمنستان و آذربایجان به کشته شدن افزون بر ۳۵ هزار نفر و آوارگی بیش از ۸۰۰ هزار نفر از هر دو سوی، پیآمد سیاست، ضرورتهای سرمایهداری و به میدان آمدن بازیگران سیاسی و اقتصادی تازه پدیدار شده بود که با ایدئولوژی ناسیونالیستی - مذهبی نیرو میگرفت.
پس از آتش بس سال ۹۴، قرهباغ، خود مختار ماند. در روند گفتگوهای صلح قرهباغ در بیشکک در ۴ می ۱۹۹۴ میلادی روسها خواستار رعایت سه اصل بودند: «برقراری آتشبس، قبول نمایندگان قرهباغ به عنوان یک طرف اصلی مذاکرات صلح و استقرار ۱۸۰۰ نفر از نیروهای جامعه مشترک المنافع در خط مرزی آتشبس و عقبنشینی نیروهای نظامی از هر دو طرف درگیری و گشوده شدن راههای انرژی و حمل و نقل».
نمایندگان آذربایجانی در آغاز، این پیشنهادها را نپذیرفتند که با تغییراتی از جمله تحویل مناطق اشغالی آذربایجان در متن قرارداد، سند نهایی مورد پذیرش قرار گرفت. سرانجام رسول قلی اف از سوی آذربایجان، توافقنامه بیشکک را در ۸ می ۱۹۹۴ میلادی امضاء کرد.
جنگ سال ۲۰۲۰ به طراحی ترکیه
منطقه راهبردی قفقاز که یک مسیر ویژه انتقال گاز و نفت دریای خزر به بازارهای اروپا، بدون نیاز عبور از روسیه، به شمار میآید و نیزاهمیت ژئوپلتیک و ژئواستراتژیک "قره باغ" در این منطقه پس از ۲۶سال آرامش نسبی، بار دیگر بسیار سنگینتر از سال ۱۹۹۳ به میدان جنگی نیابتی تبدیل شد.
نیروهای آذربایجان برخوردار از پشتیبانی حکومت ترکیه، در بامداد روز یکشنبه ششم مهر ماه ۱۳۹۹(۲۷ سپتامبر۲۰۲۰) منطقه قرهباغ را از زمین و هوا مورد حمله قرار دادند. دولت آذربایجان با اختصاص بخش زیادی از درآمد نفتی و دسترنج کارگران و زحمتکشان، برای خرید جنگافزار از اسرائیل و آمریکا و دیگر بازارهای سلاح با استفاده از توپخانه، زرهپوش و بمباران هوایی، قرهباغ را در هم کوبید.
با توجه به ادعاها و اختلافات ارضی ارمنستان و جمهوری آذربایجا و خودمختاری قرهباغ و پیوند قره باغ به هر دو کشور، ناسیونالیسم پرچمی میشود تا "ایروان" و "باکو" هر دو با شعار «یکپارچگی تمامیت ارضی» نابودی همان «تمامیت ارضی» و ستمبراناش را با بمباران و شلیک فرمان دهند و هریک به بهانه دفاع از "قره باغ" و ضمیمه سازی آن به خاک خویش جنگ نیابتی خانمانسوزی را در منطقه شعلهور سازند. بنا به همین سیاست است که چاووشاوغلو وزیر خارجهی ترکیه به آشکارا از حضور نظامی و جانبدار بودن حکومت فاشیست و جنگ افروز ترکیه پرده برداشت و گفت: «اگر آذربایجان خواهان حل مسئله از طریق نظامی باشد در کنار آنها خواهیم بود.« و اردوغان، رهبر ترکیه، حمایت ترکیه از جمهوری آذربایجان را بخشی از تلاش ترکیه در قبال "جایگاه شایستهاش در نظم جهان" دانست.
افزایش شانزده درصدی بودجه نظامی ترکیه در سال ۲۰۲۰ میلادی به هفت میلیارد دلار یا پنج درصد از مجموع کل بودجه رسید و بودجه نظامی ترکیه طی یک دهه حدود ۹۰ درصد برای ویرانسازی و تهاجم و اشغال روژآوا، شنگال و کردستان ترکیه و جنگ در لیبی و مداخله نظامی در قفقاز و پیشبرد جنگ نیابتی در این منطقه در ادامه بحران داخلی و آرزوهای فاشیستی نئوعثمانیسم حاکمان ترکیه میباشد.
به پشتوانه حکومت جنگ افروز و تجاوز ترکیه است که وزارت دفاع آذربایجان گفته است که نیروهای مسلح این کشور «با موشک، توپ و نیروی هوایی مواضع دشمن را هدف قرار داده است.»
حکومت اردوغان که با نقشه و طراحی حمله زمان تهاجم را تعیین کرده بود، ازهمان آغاز شلیک خمپارهها و بمبارانها، نزدیک به ۴۰۰۰ نیروی تروریست آموزش دیده از ادلب سوریه از جمله گروه جبهه النصره، فرقت حمزه و سلطان مراد و غیره را به جبهه جنگی قرهباغ وارد کرد. یکی از مسئولین حکومتی در مسکو اعلام کرد که: «موضوع فعالیت صدها و حتی هزاران افراط گرا مطرح است که امیدوارند از جنگ در قره باغ کسب درآمد کنند.»
به این گونه بیم آن میرود که منطقه استراتژیک و بسیار ویژه قفقاز، با شاهراهای انتقال نفت و گاز گرجستان و «ناباکو» به اروپا که در سالهای گذشته با هزینه گذاریهای حکومتهای اسلامی ایران، عربستان و ترکیه برای گسترش پایگاههای مذهبی همانند عراق و ادلب سوریه به یک مرکز بینالمللی تروریستی درآید. به گزارش گاردین، یک شرکت خصوصی امنیتی ترکیهای با برپایی پایگاهی نظامی در شهرعفرین به آموزش و اعزام نیروهای شبه نظامی سوری به باکو پرداخته است.
بنا به همین گزارش، «نیروهای تروریستی بسیج شده از سوی ترکیه از اواسط سپتامبر در این پایگاه آموزش دیده و ماهیانه بین ۷ تا ده هزار لیر ترکیه حقوق دریافت میکنند.
دو برادر سوری در گفتگو با گاردین گفتند که از ۱۳ سپتامبر در برنامههای آموزشی در عفرین شرکت کردهاند. این دو برادر ادعا کردند که رهبران شبه نظامیان سوریه به آنها پیشنهاد کار در یک شرکت امنیتی متعلق ترکیه (برای کار در یک کشور دیگر) دادهاند و به این منظور به عفرین رفته اند.
این دو برادر مدعی شدند که در عفرین با فرماندهان تیپهای سلطان مراد دیدار کردند و این فرماندههان پیشنهاد قراردادهای سه تا شش ماهه برای حفاظت از تأسیسات نفتی و دیگر نقاط حساس آذربایجان را با حقوق ماهیانه ۷ هزار تا ۱۰ هزار لیر مطرح کردند.»
بنا به گزارش گاردین، «شورشی دیگری به نام عمر در گفتگو با گاردین از اعزام خود به عفرین به همران ۱۵۰ هزار شورشی دیگر خبر داد و گفت: «هنگامی که ما برای اولین بار در مورد پیشنهاد کار در لیبی شنیدیم، مردم از رفتن به آنجا میترسیدند، اما اکنون هزاران نفر میخواهند به لیبی یا آذربایجان بروند. اینجا چیزی برای ما وجود ندارد».
استقرار این نیروهای تروریستی و مزدور در آذربایجان، در پی مداخله نظامی ترکیه در سوریه و لیبی، از یک سوی نمایشگر ماهیت و اهداف تجاوزگرانه نئوعثمانیسم حکومت ترکیه و از سوی دیگر نمایانگر رقابتهای حکومتهای ایران- ترکیه- روسیه، اسرائیل و آمریکا و کشورهایی مانند فرانسه است که به بهای بالکانیزه کردن منطقهی قفقاز، هریک منافع اقتصادی و سیاسی خویش را در این منطقه حساس جستجو میکنند.
روسیه و حکومت اسلامی ایران
در این جنگ تروریستی- نیابتی، حکومت اسلامی ایران و روسیه و تا حدودی فرانسه به پشتیبانی ارمنستان و ترکیه و اسرائیل هریک در پی اهداف خویش حضوری فعال دارند.
حکومتهای روسیه و ایران درگیری و تشدید تنش در قفقاز جنوبی، را به سود نفوذ بیشتر ترکیه و ناتو در آذربایجان میدانند. تب شونیسم در تبریز و برخی شهرهای آذربایجان و میان برخی آذریها، جز به دمیدن به کورههای آتشفشان ویرانگرانهی این جنگ نیابتی و روانه ساختن تودههای برانگیخته شده در کنار داعشیهای اردوغان، تروریستهای النصر و اسلامیستهای اجیر شدهی چچنستانی، ازبکستانی، افعانستانی، گرجستانی و.... نمیانجامد. حکومت اسلامی ایران برخلاف جنگ ۴ سالهی ۲۶ سال پیش که با مداخله نظامی در کنار علیاف ایستاده بود، اینک با دوچهرهی فریبندهی دولتی و باند رهبری در این آتش افروزی جلوهگر میشوند. از سویی، با سرسپاری به سیاستهای روسیه، به ارسال تجهیزات نظامی با دستکم ۶۰۰ کامیون در روزهای نخست جنگ به سوی ارمنستان و روبروی آذربایجان پدیدار شده است. حکومت ایران در همکاریهای نزدیک سیاسی و اقتصادی با ارمنستان، از روسیه فرمان پذیر و عملا در برابر ترکیه و آذربایجان قرار گرفت. باند رهبری، از زبان نمایندگان خامنهای در چند استان آذربایجان و نیز وزیرخارجه بیت، علیاکبر ولایتی و چند سرپاسدار، از ضرورت پشتیبانی از آذربایجان «مسلمان» دم زد. این ادعا تنها تاکتیکی بود در برابر تب ناسیونالیستی در آذربایجان.
جنگ ادامهی سیاست اقتصاد
اگر به درستی، جنگها را ادامه سیاست بنامیم، جنگ نیابتی کنونی به سود قدرتهای جهانی سرمایه، ادامهی همان سیاست اقتصادی است. این جنگ در ورسیون یا الگوی جدید خود، دستکم از جنگ بالکان در دهه ۱۹۸۰ با ویران سازی و بالکانیزه کردن منطقه یوگوسلاوی و با پارچه پارچه کردن مردمانی که روزگاری در کنار هم میزیستند با پرچم ایدئولوژیهای انحرافی ملیت و مذهب، به فرماندهی ناتو، نمایانگر جنگی جهانی است که ادامه همان سیاست گلوبالیزاسیون و بحران بود.
این جنگ نیز ادامه همان سیاست اقتصادی است در ایران و عراق و افغانستان و در یمن با ایدئولوژی حوثی، قبیلهای، و در لیبی و عراق و لبنان و... جاری بوده و امروزه در منطقه قرهباغ بین آذربایجان و ارمنستان، شعله ور شده است.
این جنگ، ادامه همان جنگهای بی پایان و نهفته در مناسبات ضدانسانی است که انسان و طبیعت را به سودای سود، به ویرانی و به خاکستر میکشاند تا از تنور مناسبات استثمارگرانه، شمشهای طلا آفریده شوند. جنگی که به سود الیگارشهای جهانی و محلی سرمایه اینک در منطقه قفقاز و ارمنستان شعلهور شده، از سوی حکومتهای ترکیه و حکومت اسلامی دامن زده شد تا از سویی، خیزشهای اعتراضی و بحرانهای سیاسی و اقتصادی داخلی را به انحراف کشانیده و در سوی دیگر به سود اربابان روس و اروپایی خویش هستی جامعه را در منطقه به تنور تولید جنگ افزارهای روس و اسرائیل و آلمان و آمریکا تسمه نقالههای جنگ باشند.
بمبها و خمپارههایی که از هر دوسوی درگیری بر قرهباغ آوار شده و میشوند و در گنجه و روستاها بر سر تودههای فرودست آذری فرود میآیند، پیآمد بحران فراگیز سرمایهداری است. این سلاحها، از همان کارخانهها و زرادخانههایی سفارش داده شده و میشوند که بر روژآوا و و کل سوریه و ایران و عراق و یمن و فلسطین و افغانستان فرود آمده و میآیند تا آرام بخش سرمایهداران در بحران باشند. سرمایهداری جهانی در بی نظمی و بحران چاره ناپذیر سرمایه، هواپیماها و کشتیها و تمامی ابزار حمل و نقل انباشته از بمبها و سلاحهای ویرانگر، روانه میسازند تا با نسل کشی و ویرانی، پیامرسان و تضمین کنندهی سود و بقاء مناسباتی باشند که از همان آغاز پیدایش خود، بقا و حاکمیتاش با جنگ و مرگ گره خورده بود. در شرایط کنونی نیز، قدرتهای بزرگ اروپایی و روس و آمریکای شمالی و چین در بحران کرونا و سرمایه، با جنگ آفرینی باید که جنگافزارها را در بازاری به فروش و مصرف برسانند. نیروهای نیابتی دلالان این سیاست سرمایه، در نقش حکومتهای منطقهای وظیفهدارند تا بر مدار منافع سرمایههای متروپل در کارگزاری جنایت، با دریافت رانت سیاسی و اقتصادی، مجریان سیاست اربابان باشند.
سرمایه در گسترهی جهانی بنا به ماهیت بحرانآفرینی خود، با دو عملکرد درونی و بیرونی، چه در خود کشورهای متروپل و چه در کشورهای پیرامونی، به طور عام، ازهم گسیختگی آفریده و در مناطقی با انتقال بحران کم سابقه و شدید سرمایه، به فوران ویرانگرانهای گراییده است. در این بحران فراگیر جهانی، ترکیه و جمهوری اسلامی ایران دو نمونهی برجستهی این در هم ریزی از درون هستند. روسیه در سوی دیگر خود نمونهی بارز ارتجاعیاست که در آرزوی بازآفرینی نقش تزاریسم، پس از فروپاشی سرمایه داری دولتی، با هویتی مخوف جلوهگر شده است. روسیه با حاکمیتی در آرزوی امپراتوری، با تشکیل «اروآسیای» نظامی و اقتصادی، خود بار دیگر زندانبانی مردمان مناطق گستردهای از آسیا و اروپا را در سر میپروراند.
بحران جهان شمول سرمایه، جنگی جهان شمول را از سال های ۱۹۸۰ شعلهور ساخته است که از جنگهای اول و دوم جهانی و نوع کلاسیک آن نبود. این جنگها در آغاز دههی ۱۹۸۰ با حکومت اسلامی ایران باید شعلهور میشد تا حکومتهای پیرامونی به نیابت قدرتهای اقتصادی و نظامی جهانی سرمایه هم تجاوزگر باشند، هم اشغالگر و هم رانتخوار سیاسی و اقتصادی و کارگزار قدرتهای مرکزی سرمایه. این «پست مدرنیسم» آسیایی با خمینیسم کلید خورد و برای نخستین بار در تاریخ، کاپیتالیسم مدرن در برههی «پست مدرنیسم» کذایی خود به یاری اسلام سیاسی و پیشابربریت حاجت برد. تجاوز، اشغال،خلع مالکیت از رقبا، ورشکستگی، آوارگی و ویران سازی، شیوع پاندمی تروریسم اسلامی، نژاد پرستی، بیکاری آفرینی، ویران سازی اکولوژی زمین، کالاییسازی طبیعت و علم، تحمیل گرسنگی و قحطی، اشغال بازارها و بازگشایی بازارهای جدید برای تقسیم بین بلوک و بازیگران اقتصادی و سیاسی برآمده در برههی ۱۹۸۰ به بعد. این پروژهی نئولیبرالیستی مناسبات سرمایهداری بود و بنا به ضرورتهای سرمایه و نیازهای بقاء مناسبات ضد انسانی آن، این تجاوزها و تهاجمها میبایستی دارای راهبردهای ویژهای میبودند:
- ویرانگر زیرساختهای استراتژیک باشند،
- باید زیر پرچم یک ایدئولوژی ویژهای به بسیج نیرو بپردازند،
- باید هزینههای نیابتی خود را از هستی جامعه و دسترنج نیروی کار و زحمتکشان جامعهی زیر فرمان خویش برآورده سازند،
- باید طرفیت و پتانسیل ویرانگرانه و ویرانسازی و تبهکاری داشته باشند،
- باید در کاربرد سلاحهای تولیدی و چرخهی تولید میلیتاریستی، هریک قدرتهای بزرگ و اربابان خویش را داشته باشند،
- باید با مدیریت انتقال گریزناپذیر امواج بحرانهای اقتصادی حاکم بر جهان به مناطق زیر فرمان خود، منافع و حاکمیت سرمایه مرکزی را در نظر برآورده سازند.
اگر در عهد کلاسیک استعمار، دلالان متجاوز «تمدن» به هندوستان و چین روی میآوردند و از خود اثری از صنعت به هدف سود مافوق و انباشت همراه داشتند، دلالان کنونی نئولیبرالسم جهانی سرمایه، در پوشش و قامت هیولایی خمینیسم، داعشیسم، اردوغانیسم و نئوتزاریسمی خود هریک با پیرامونیانی همانند حاکمین ترکیه و دمشق، ایران، افغانستان، عراق، اسرائیل و...جز ویرانی و نسل کشی و خاکستر و خون چیزی به جای نمیگذارند. به این گونه که جهان سرمایه با تضادهای همیشگی در وحدت گذرا باهم و اتحادهای متضاد، دست در دست هم ویرانی میآفریند.
اگر روزی امپراتوری بریتاینا، بقایای فئودالیسم را در هند جارو میکرد و بقایای بردهداری را در آمریکای شمالی به درون ماشین بخار غسل تعمید میداد و انقلاب صنعتی، «کاپیتالیسم مدرن» میآفرید، امروزه، سرمایهی جهانی در کشورهای کانونی سرمایه، با جاروهای موتوریستی، تمامی بقایای آدمخواران عهد عتیق را بر سر مردمان کشورهای پیرامونی فرو ریخته، بقایای صنعت و تولید بومی و هستی این سرزمین را ویران و تباه میسازد. در این نظام بی نظم سرکوبگر و استیلاگر که با صدور انقلاب اسلامی و یونیورسالیسم خود، جز مرگ و نیستی برای دورن و پیرامون و سود مافوق برای سرمایهی جهانی نیافریده و اردوغانیسم که با خودفریبی تجاوزگرانه و سرکوبگرانه پانترکیسم، با این همه ادعای لائیسیته آتاتورکی و اسلامیسم اخوان المسلمینی رانده شده از مصر و اردن و سوریه، افتخار فرماندهی داعشیسم و والنصره و لشگرشام را به عهده میگیرد.
ترکیه امروزه استحالهی عثمانیسم بههمانگونه که حکومت اسلامی ایران و داعش، استحالهی ۱۵۰۰ سال پیش تهاجم و تجاوزهایی صدر اسلام را به نمایش میگذارد و کرملین کنونی استحالهی تزاریسم و ایوان مخوف را به صحنه میآورد.
ناسیونالیسم و اسلام سیاسی
علیرغم جنجالهای ناسیونالیستی، نه آذربایجان و نه ارمنستان، هرگز از گذارِ پیشاسرمایهداری به دولت - ملت کاپیتالیستی فرانروئیدند. حاکمیت درهردو این کشورها، در همان برهه پیشاسرمایهداری ماندند و از همین روی ناسیونالیسمی که همانند موجودی از بار رفته (سقط شده) بودند و هرگز مجال زایش نیافتند و در این مناسبات ضد انسانی، تکامل نمییابند. ناسیونالیسم در هر دو کشور، همانند بسیاری از کشورهای پیرامونی سرمایه، بخشی از مناسبات سرمایهداری را کارگزار شدند و ناسیونالیسم آنان همیشه همانند یک نوستالژی تاریخی در آرزوی هرگز برآورده نشدهاشان ماندگار شدند. این ناسیونالیسم همانند سلاح اسلام سیاسی در هزارهی سوم، تنها بازمانده از ایدئولوژی بدون زیر بنای مناسبات کلاسیکی است که در سدههای ۱۸ و ۱۹ به پایان رسید،اما هنوز کارکرد ابزاری دارد. ناسیونالیسم نارس مرده در زهدان پیشاسرمایهداری باقی ماند و ناسیونالیستها و شوونیستها با شعارهای وطنپرستی و نژاد پرستی، کارگزاران و پادوهای سرمایههای امپریالیستی شدند که در تار و پود تمامی جوامع در سراسر جهان جاری بود و حاکمیت داشت. این ایدئولوژی، همانگونه که اسلامی و مسیحیت ارتدوکس و یهودیتی که به بازگشت رستاخیز و آخرالزمانی در هر فرصتی به سوی جهانگرایی پنجه میکشند، میتواند در خدمت سرمایهی جهانی، نقش بسیجکنندهی آرزوهای سپری شده ظاهر شود و در پیرامون کشورهای مرکزی کارگزار سرمایه باشد.
با این نگرش ماتریالیستی از دیالکتیک است که نمیتوان و نباید پیشینهی تاریخی یک سرزمین را مبنای ارزیابی و ملاک کنونی و حقانیت ادعاها شمرد. به بیان دیگر، گذشت تاریخی پیش از میلاد تا کنون، هیچ پاسخی به شرایط کنونی نمیدهند. تا آنجا که به موضوع مورد نطر این نوشتار و جنگ در منطقه قرهباغ باز میگردد، ارزیابیها و داوریها نمیتواند به ادعاها و استنادها و به پیشینهی تاریخی و گذشتههای تاریخی حقانیت یابند؛ زیرا که نقشهی منطقه دستکم در هزار سالهی گذشته صدها بار دگرگون و بازسازی شده و هرتغییر دارای تاریخ، و ویژگیهای آن برهه است که به تاریخ پیوسته و تاریخ نوینی را جایگزین داشته است.
این جنگ همانند تمامی جنگهای ارتجاعی با آتش بس و دست به دست شدن مناطقی بدون آنکه پایان یابد، تا برههای دیگر به آینده افکنده میشود. پایان قطعی جنگها با پایان یابی مناسبات سرمایهداری و حکومتهای این مناسبات ضدانسانی گره خورده است. سرنگونی انقلابی این حکومتها و مناسبات حاکم، به شیوهای رادیکال و ریشهای و جایگزینی دولتهای رنگارنگ مذهبی، ایدئولوژیک، ناسیونالیست، با سازمانهای شورایی و نوینی که برقراری جامعهی انسانی و اشتراکی سوسیالیستی را امکان میسازد، ضمانت بخش پایان یابی جنگهای ارتجاعی است.
منابع و زیر نویسها
1 - landau,pan-turkism,pp.52-53
a. Hovannisian. Armenia on the Road to Independence, p. 227
b. Human Rights Watch,New York: Human Rights Watch, 1995.
2-Azerbaijan Enlists Afghan Mercenaries”, RFE/RL Records, 8 November, 1993
3-کارنامه و خاطرات هاشمی رفسنجانی سال ۱۳۷۲، چاپ دوم ۱۳۹۵، صفحهٔ ۲۸۳
4- https://www.mashreghnews.ir/news تاثیر-فرماندهان-سپاه-بر-نظامیان-آذربایجان
5-https://www.dana.ir/news/85349.html
اعتراف-فرمانده-گردان-بوزقورد-درباره-نقش-ایران-در-جنگ-آذربایجان-و-ارمنستان
6- http://tnews.ir/site/82a140336835.html
|