ارسال

در توضیح یک مؤلفه از دواستراتژی متفاوت!

نصرت تیمورزاده

مقدمه

واقعیت این است که حزب ما مدتی است دچار بحران عمیقی گردیده و تعمیق این بحران در یکی دو سال اخیر به طور واقعی حزب را به لبه انشعاب کشانده است. فارغ از اینکه هرکدام از اعضا حزب چه تبیینی از این بحران دارند، ولی دست کم هیچ بخشی از حزب وجود این بحران را نفی نمی کند. اگر در ابتدا می شد اختلافات موجود در درون حزب و کومه له را نفی کرد و یا کوشش نمود اختلافات را در حد نق زدن های این و آن، گشتن در زوایای ذهن رفیق بغل دستی و یا ناشی از اختلافات شخصی و توهمات قلمداد نمود، ولی اکنون با انتشار نوشته ها و مصاحبه های متعددی که در حول و حوش این اختلافات در اختیار جامعه قرار گرفته، جناح مقابل ما مجبور گشته که به وجود اختلافات اذعان کند. ولی اینجا هم متاسفانه در شرایطی که خود از استراتژی حزب فاصله گرفته اند، خواهان این هستند که ما اگر نظرات و استراتژی متفاوتی داریم آنها را فرموله کرده و بر مبنای آن اعلام فراکسیون نماییم. این دیگر به واقع نعل وارونه زدن است. شاید از این رهگذر بتوان بخشی از پایه ی مدافع خود را در درون حزب قانع کرد ولی بدون تردید این پیشنهاد بیش از آنکه ناظر بر یک راه حل باشد ، نشان از عدم جدیت طرح کنندگان آن بوده و منطقی است که جدی هم گرفته نشود و بنابراین منطقی ترین راه این است آن کسانی که به درجات مختلف و در حوزه های گوناگون از استراتژی حزب فاصله گرفته اندد، به جای سوگند خوردن به اسناد مصوبه حزب و سازمان دادن پراتیکی در تضاد و تقابل با این سیاست ها، به جای طرح قطره چکانی نظراتشان خود اقدام به تدوین یک پلاتفرم مدون کنند تا برای منتقدین آنان شرایط مساعد تری جهت توضیح جوهر واقعی اختلافات و تغییر سیاست ها مهیا گردد. تا همینجا هم باید گفت که تردیدی در این نیست که یک تغییر ریل اساسی در این بخش از رهبری، کادرها و اعضا این حزب و به وِیژه کومه له تشکیلات کردستان آن به وجود آمده است.

این تغییر ریل آشکارا مهر تغییر و تحولات منطقه به ویژه در سال های اخیر، رویدادهای سوریه و شکل گیری رژاوا ،آمدن مسئله ی کورد به جلوی صحنه، کوشش سازمان های وابسته به وزارت خارجه برخی از دولت ها برای به اصطلاح حل مسئله ی کرد، شکل گرفتن ائتلاف های جدید در منطقه بر سر این مسئله، فعال شدن خود احزاب و سازمان های بورژوازی ناسیونالیست در پرتو جدال و کشمکش های جمهوری اسلامی با امپریالیسم آمریکا، زمینه ی مادی برای این تغییر ریل را به وجود آورده اند. اگرچه می توان نشانه های تغییر این ریل را از سال های پیشین ردیابی نمود ولی به یقین عدم حساسیت لازم به نقطه نظراتی که اینجا و آنجا در، این یا آن نوشته ی داخلی، در این یا آن اجلاس حزبی مطرح می شد و فراتر از آن عدم اطلاع رسانی به جامعه در مورد بروز این نقطه نظرات، به درستی انتقاداتی را هم متوجه ما می کند. اکنون کاملا روشن است تعمیق بحرانی که در ابتدای نوشته از آن اسم بردم اکنون به طور واقعی حزب را دو شقه نموده و انعکاس آن به گونه ای است که عملا ارگان های مختلف تشکیلات در شرایطی نیستند که به مثابه ارگان های رهبری مجموعه حزب و به مثابه ارگان های رهبری یک تشکیلات واحد عمل کنند. بحران به طور واقعی این حزب را در هرگام و حرکت خود همراهی می کند. کافی است به مجموعه نوشته هایی که به ویژه در دوسال گذشته در درون حزب پخش شده اند، نگاهی بیفکنیم ، در آن صورت می بینیم که در اکثریت قریب به اتفاق این نوشته ها مقوله بحران یکی از عناصر مضمونی و مشترک این نوشته هاست.

در تبیین از مضمون، ماهیت و دلایل این بحران فارغ از زاویه هایی که اینجا و آنجا در نوشته ها موجودند یا در استدلالات و یا شبه استدلالاتی که با آن روبرو هستیم و اینکه بر سر مضمون بحران نظر واحدی موجود نیست خود بر بغرنجی راه حل جهت خروج از بحران می افزاید.

گرایشی در درون حزب بر این باور است که در حزب ما مدتهاست اختلافاتی بروز کرده است. این اختلافات اگرچه با سایه روشن هایی از سال های قبل در این یا آن موضع گیری و یا در جلسات، کنفرانس ها و کنگره های حزب خود را نشان می دادند ولی روند اوضاع در ایران و منطقه سبب گردیدند که این اختلافات خود را در چگونگی پراتیک حزب در قبال تحولات جامعه و منطقه خود را نشان دهند. ما بارها و بارها در جلسات مختلف و حتی در نوشته ها اعلام کردیم که اختلاف نظر در یک حزب زنده و نسبتا اجتماعی پدیده ای دور از انتظار نیست. وجود چپ و راست در احزاب امر بسیار عادی است و این تنها ویژگی احزب چپ و کمونیست نیست. ما در احزاب بورژوایی هم با این پدیده روبرو هستیم. به طور نمونه در حزب دموکرات آمریکا برنی ساندز را می بینیم. و یا در حزب کارگر بریتانیا جرمی کوربین، که هردو به مثابه جنایت چپ این احزاب خوانده می شوند و نه تنها خود این احزاب بلکه جامعه هم این را پذیرفته است.

تاریخ جنبش بین الملل کمونیستی آیینه ی تمام نمایی از وجود گرایشات چپ و راست در درون احزاب بوده است. به چند نمونه ی برجسته ی تاریخی اشاره می کنم. می دانیم که در سال 1863 "انجمن عمومی کارگران آلمان" با ترکیبی از طرفداران لاسال، مارکس و باکونین به مثابه اولین حزب کارگری در آلمان به وجود آمد. آنان حتی قبل از تشکیل این حزب کارگری اختلاف نظر سیاسی داشتند. ادامه اختلافات به آنجا منجر گردید که جناح چپ حزب به رهبری ببل و لیبکنشت در سال 1869 از انجمن عمومی کارگران آلمان جدا شده و حزب "کارگران سوسیال دمکرات آلمان" را بنا نهادند. از آنجاییکه آنان خود را پیرو برنامه ی آیزناخ (برنامه ای که در شهری با همین نام تنظیم شده بود) می دانستند به "آیزناخیان" معروف گشتند. در سال 1875 باوجود اینکه 9 سال از مرگ لاسال می گذشت ولی آیزناخی ها و لاسالی ها در شهر گوته کنگره وحدت را تشکیل داده و "حزب سوسیالیست آلمان" به وجود آوردند. در این کنگره که کنگره ی وحدت نامیده شد از آنجاییکه لاسالی ها در مقایسه با جناح چپ در اکثریت بودند برنامه گوتا را به تصویب رساندند. در همان موقع با توجه به پیش نویس برنامه، مارکس و انگلس در نامه ای به ببل و لیبکنشت و چرخش به راست برنامه تهدید کردند که از حزبی که خود معماران اصلی آن بودند خارج خواهند شد و آنگاه اثر جاودانه مارکس تحت عنوان "نقد برنامه گوتا" انتشار یافت. با توجه به پیش نویس برنامه گوتا، مارکس پیش نویس نقد برنامه گوتا را همراه با یک نامه ی توضیحی به "براک" یکی از بنیان گذاران "حزب کارگران سوسیال دمکرات آلمان" و از نزدیک ترین همکاران مارکس و انگلس نوشته و از او خواست که به اطلاع چند نفر از جمله ببل و لیبکنشت برساند. مارکس در نامه اش می نویسد: "پس از برگزاری کنگره وحدت، من و انگلس بیانیه ای به این منظور صادر خواهیم کرد که موضع ما با اصول و مواضع این برنامه کاملا متباین است و منکر هرگونه ارتباطی با آن خواهیم شد.... بعلاوه وظیفه ی من ایجاب می کرد که حتی با یک سکوت دیپلماتیک هم برنامه ای را که به نظرم کاملا قابل اعتراض است و منجر به تضعیف روحیه ی حزب خواهد شد ، به نوعی تایید نکرده باشم....... البته در چنین موقعیتی با وقوف به علاقه ی کارگران به وحدت هرکس مشتاق است که انتقادات را تعدیل کرده و برای خود تامل و تعمق را قائل باشد ولی اشتباه است اگر ندانیم که برای چنین موفقیت لحظه ای چه بهای گزافی پرداخته ایم...."

می دانیم که این وحدت چندان به طول نیانجامید و دوبخش مجددا از یکدیگر جدا شدند. آن چیزی که از لاسالی ها باقی ماند به روایت انگلس"فقط در خارج از کشور به صورت ورشکسته های منزوی وجود دارند". درکنگره "هال" برنامه گوتا حتی از سوی طرفدارانش به دلیل ناکافی بودن کنار گذاشته شد.

من به نمونه ی حزب سوسیال دمکراسی روسیه اشاره نمی کنم از آن رو که رفیق صلاح مازوجی به این نمونه اشاره کرده است. در سطح ملی نیز ما با همین وضعیت در مورد اولین حزب کمونیست ایران روبرو هستیم در کنگره اول حزب این جناح چپ است که به رهبری سلطان زاده اکثریت رهبری حزب را در اختیار گرفته و اولین برنامه حزب را به تصویب می رساند. در کنگره دوم ناشی از تغییرات حاصله در جامعه، شکست جمهوری گیلان و شکافی که بین میرزا کوچک خان و حزب کمونیست به وجود آمده، جناح راست حزب به رهبری حیدر عمو اغلو برنامه خود را به تصویب کنگره می رساند. و می دانیم که اختلاف بین دوجناح حزب بسیار حاد می گردد و این بحران به گونه ای با شکست جمهوری گیلان و دستگیری تعدادی از رهبران حزب و بالاخره انحلال آن به پایان می رسد. حیدر عمو اغلو در داخل ایران کشته می شود و سلطان زاده در جریان تصفیه های استالین به قتل می رسد.

از تکرار نمونه های دیگر پرهیز کرده و مجددا به داخل حزب بر می گردم.

کمیته ی اجرایی حزب در یک جلسه گفت و شنود در تاریخ سوم مارس 2019 با برشمردن اختلافات موجود در درون حزب ابراز داشت که جریانی در حزب ما شکل گرفته است که در بخش راست استراتژی حزب قرار دارد بعدها کمیته اجرایی در تاریخ شانزدهم ماه می 2020 با توجه به حاد شدن بحران در نامه ای خطاب به اعضا حزب نوشت: "واقعیت این که در حزب ما مدت هاست که یک سری اختلافات سیاسی روی مسائل پایه ای مانند "جایگاه و نقش حزب کمونیست ایران، ضرورت همکاری با نیروهای چپ و کمونیست، حاکمیت شوراها در کردستان، حدود و چهارچوب مناسبات با احزاب و نیروهای ناسیونالیست در کردستان، جایگاه طبقه ی کارگر در اوضاع کنونی و انقلاب آتی، نقش و جایگاه اقشار میانی در مبارزه طبقاتی، سوسیالیسم در یک کشور و .... " وجود دارد.

قصد این نوشته برخورد به مجموعه این اختلاف نظرها نیست از آن رو که هرکدام از این موضوعات خود نیاز به نوشته های جداگانه ای دارند و تعدادی از اعضا و کادرهای حزب از طریق نوشته و یا مصاحبه به توضیح آنها پرداخته اند. قصد من خم شدن به یکی از موضوعات مورد اختلاف یعنی "ایجاد قطب چپ در جامعه و ضرورت همکاری با نیروهای چپ و کمونیست است". کوشش خواهم کرد ابتدا به ضرورت ایجاد قطب چپ اشاره کرده و سپس مواضع و مصوبات رسمی حزب در این مورد را ذکر کرده و در نهایت به موضع گیری این رفقا و سپس به پراتیکی که آنان در این مورد سازمان داده اند نگاهی بیاندازم.

بدون تردید کوشش برای وحدت پرولتاریا همواره یک مؤلفه مرکزی در استراتژِی و برنامه جنبش کمونیستی از زمانی که سوسیالیسم علمی توسط مارکس و انگلس فرموله شد ، بوده است. این کوششها نه تنها در چهارچوب یک جغرافیای معین بلکه در حوزه ی جهانی همواره جریان داشته است. کوشش مارکس و انگلس جهت متحد کردن کلیه گرایشات درون جنبش کارگری و ایجاد انترناسیونال اول، اولین و مهمترین گام برای وحدت جهانی پرولتاریاست. اگر نگاهی به تنوع گرایشات موجود در انترناسیونال اول یعنی بلانکیسم، پردونیسم، لاسالیسم، باکونینیسم، سندیکالیسم و بالاخره مارکسیسم بیافکنیم در این صورت می توان به اهمیت کوششی که مارکس و انگلس و مبارزه نظری و عملی که آنها جهت و حدت پرولتاریا انجام دادند، پی برد. در بیانیه ی اول انترناسیونال آمده بود که "رهایی کارگران نه یک مسئله ی محلی و ملی بلکه یک مسئله اجتماعی است که تمام کشورهای دارای جامعه مدرن را در بر می گیرد و حل آن بستگی به اتحاد عملی و تئوریکی پیشرفته ترین کشورها را دارد". و می دانیم که ثمره این کوشش ها بدانجا انجامید که در پایان انترناسیونال اول اکثر مکاتب انحرافی از دور خارج شده بودند. انوع سوسیالیسم های تخیلی، سوسیالیسم خورده بورژوایی پرودون، گرایش محافظه کارانه و ضد اتحادیه ای لاسال، عبارت پردازی های چپ گرایانه و تاکتیک های توطئه گرانه ی باکونین از صحنه خارج و هژمونی مارکسیسم بر جنش کارگری حاکم می گردد. انگلس در مراسم خاکسپاری مارکس بعد از اشاره به خدمات مختلف او می گوید: "ایجاد سازمان بین الملل کارگران آنچنان بزرگ بود که حتی اگر مارکس کار دیگری نکرده بود، باید به خاطر آن به خود افتخار می کرد". کوشش مجدانه لنین بعد از تلاشی انترناسیونال دوم بر اثر تسلط اپورتونیسم بر احزاب سوسیالیستی و ایجاد انترناسیونال سوم چیزی جز پافشاری و ادامه ی آن سنتی نیست که مارکس و انگلس بنیان گذارده بودند.

و اما می دانیم طبقه کارگر هیچ زمانی حامل یک گرایش واحد نبوده و هیچ زمانی خود را تنها در یک تشکل واحد به جامعه عرضه نکرده است. طبقه کارگر هم احزاب متعدد سیاسی خود را داشته است و هم تشکل های توده ای چندگرایشی را. انترناسیونال او تجمع تشکل های گرایشات متفاوت کارگری است. در انترناسیونال دوم این احزاب سیاسی هستند که تجسم وحدت کارگرانند. انترناسیونال سوم برخلاف انترناسیونال اول تجمع احزب سوسیالیست انقلابی است. اینکه در هر برحه ی تاریخی کدام یک از این تشکل ها و یا مجموعه ای از تشکل ها و گرایشات کارگری، وحدت پرولتاریا را عرضه می دارند بستگی تمام به درجه تکامل مبارزه طبقاتی، به درجه ی آگاهی طبقاتی پرولتاریا و به درجه ی سطح آزادی های دموکراتیک در آن جامعه دارد.

به طور مشخص در آنجا بحث ما بر سر جامعه است که در آن یک دیکتاتوری بورژوایی اسلامی حاکم است، که در آن طبقه ی کارگر از وجود تشکل های توده ای و سراسری و از وجود حزب سیاسی قدرتمند و سراسری خود محروم است. باوجود این هر فردی که با سوخت و ساز جنبش کارگری و کمونیستی ایران آشناست می داند که هم در میان خود طبقه، هم درمیان همین تشکل های کارگری اندک و هم در میان کمونیست ها و احزاب چپ و کمونیست گرایشات متعدد موجودند و عمل می کنند. در عین حال هم در میان فعالین کارگری و تشکل های موجود و هم در میان احزاب و سازمان های چپ و کمونیست به اندازه کافی تجارب مثبت و منفی در زمینه ی همکاری موجود است. و مضافا اینکه چپ به عنوان یک نیروی اجتماعی در تمام جنبش های اجتماعی موجود در جامعه حضور غیر قابل کتمانی دارد. آنچه که سبب گردیده است که این نیروی قدرتمند نتواند با توجه به وزن خود حضور اجتماعی پیدا کند، هم ناشی از وجود خفقان و سرکوب عریان و هم ناشی از پراکندگی این نیروی چپ است. اگر جنش های اعتراضی به ویژه از دی ماه نود و شش و آبان نود و هشت ضربات مهمی به سیاست اعمال خفقان و سرکوب از جانب رژیم وارد ساختند، پاسخ به معضل دوم یعنی فائق آمدن بر پراکندگی نیروهای چپ و کمونیست چه در عرصه احزاب و سازمان ها و چه در عرصه ی فعالین منفرد در داخل و خارج از کشور نیاز به تنظیم سیاست ها، مبانی همکاری و پیشروی به سوی همگرایی های بیشتری دارد، هرچند به کندی و هرچند با دشواری هائی همراه باشد.

در پاسخ به این تناقض یعنی نیروی بالقوه اجتماعی چپ و حضور اجتماعی چپ، حزب ما با توجه به ارزیابی از مبارزاتی که در جامعه گاه نهان و گاه آشکار جریان داشت، در کنگره دهم خود اهمیت ویژه ای به ایجاد یک قطب سیاسی رادیکال و چپ داده و ایجاد آن را به مثابه یک امر مهم در دستور کار خود قرار داد. در مرکز این کوشش نکته ای که بیش از همه اولویت دارد ایجاد قطبی است که حضور در جامعه پیدا کرده و دور نمایی را ترسیم نماید که به مثابه بدیل سازمان دادن جامعه در مقابل بدیل گرایشات مختلف بورژوایی، مقبولیت اجتماعی پیدا کرده و جامعه را به جانی افق طبقه کارگر انقلابی هدایت نماید. چه بسیار دیده شده است که در تند پیچ های تاریخ، حتی احزاب پیشرو هم برای مدتی کم و بیش طولانی نمی توانند خود را با وضعیت جدید هماهنگ سازند. شعارهایی را تکرار می نمایند که روز قبل صحیح بوده ولی امروز تمام مفهوم خود را از دست داده اند و به همان درجه" ناگهانی" از دست داده اند که تند پیچ تاریخ "ناگهانی" بوده است. کنه مطلب این است که پیروزی برصاحبان قدرت دولتی از عهده ی توده ی انقلابی مردم به پا خواسته بر می آید که شرط پیروزی آنان به درجه سازمان یافتگی و ماهیت رهبری توده های انقلابی مردم به پا خواسته منوط است.

در اسناد کنگره دهم حزب تیرماه 1389، ژوئیه 2010 در بخش "سیاست ما در زمینه ی شکل دادن به یک قطب سیاسی چپ و رادیکال" آمده است: "حزب کمونیست ایران در هر مبارزه، حرکت اجتماعی و نهاد سیاسی که بخشی از اهداف سیاسی اعلام شده آن را برآورده کند و امکان دسترسی جنبش و نیروهای کارگری و سوسیالیستی را به اهرم های قدرت سیاسی در جامعه فراهم نماید، فعالانه مشارکت خواهد کرد. بر این اساس اتحاد ها، ائتلاف ها، همکاری های عملی در این زمینه بر سه اصل اساسی زیر متکی خواهند بود

اول؛ احساس مسئولیت در مورد سرنوشت جنبش های توده ای و حرکت های مبارزاتی و ضرورت به پیروزی رساندن آنها.

دوم؛ کمک به تقویت گرایش سوسیالیستی در جنبش کارگری و دیگر جنبش های پیشرو در سطح جامعه.

سوم؛ درنظر قرار دادن توازن قوای واقعی سیاسی و طبقاتی در هر مقطع و اتخاذ سیاست با تاکتیک متناسب با آن". سند ادامه می دهد که: "بر اساس مبانی فوق سیاست ما در ارتباط با نیروهای چپ و رادیکال می تواند در دو سطح ادامه داشته باشد. یکی در داخل کشور و روبه فعالین حزب و مبارزین سوسیالیست و دیگری در برخورد به احزاب و سازمان های سیاسی". سند در ادامه پس از توضیح در مورد هرکدام از این دو سطح (من اینجا جهت جلوگیری کردن از طولانی شدن مطلب از آن پرهیز می کنم و خوانندگان را به گزارش کنگره دهم در این مورد رجوع می دهم.) می نویسد :" از نظر ما همکاری و اتحاد عمل فعالین و پیشروان رادیکال و سوسیالیست در درون جنبش های اجتماعی در ایران واتحاد عمل های سیاسی بین نیروهای چپ و سوسیالیست می تواند به شکل گیری یک قطب سیاسی چپ در مقابل رژیم جمهوری اسلامی و کل نیروهای رنگارنگ اپوزیسیون بورژوایی یاری رساند. گسترش این نوع همکاری ها و بر بستر آن شکل گیری یک قطب سیاسی چپ در جامعه زمینه ها و فضای سیاسی مناسب تری برای دیالوگ و جدال سیاسی و نظر بر سر مسائل اساسی تر را در بین نیروهای دخیل در سرنوشت این جنبش فراهم می آورد. "

کنگره یازدهم حزب که در نیمه ی اول فروردین ماه نود و دو برابر با نیمه ی دوم مارس 2013 برگزار گردید در سند "استراتژی حزب کمونیست ایران" در بخش "سازماندهی یک قطب سیاسی چپ در جامعه" یاد آور شد که: "حزب کمونیست ایران تلاش می کند تا به یک قطب سیاسی چپ و رادیکال در جامعه شکل دهد در این راستا هم در داخل کشور و در متن جنبش ها و حرکت های اجتماعی وسیاسی موجود و هم در خارج از کشور در ارتباط با رهبری سازمان های رادیکال و کمونیستی اقدامات معینی را در دستور کار خود قرار دهد. در مورد ضرورت همکاری و اتحاد عمل نیروهای سوسیالیست و چپ و رادیکال در درون جنبش های اجتماعی در داخل کشور ما ضمن اینکه وجود اختلافات سیاسی در میان فعالین و پیشروان رادیکال این جنبش ها را به رسمیت شناخته ایم، اما از نظر ما این اختلافات نباید مانع آن شوند که این طیف از فعالین در جبهه واحدی علیه جمهوری اسلامی و کل بورژوازی ایران ظاهر شود. بنابراین تاکید می شود که تقویت حزب کمونیست ایران نه از طریق سیاست های سکتاریستی بلکه از طریق تعقیب سیاست اتحاد عمل و همکاری در جهت پیش راندن و رادیکالیزه کردن جنبش های پیشرو اجتماعی صورت می گیرد.

- در مورد همکاری و اتحاد عمل با سازمان ها و نیروهای چپ مستقر در خارج از کشور، نقطه شروع ما برای همکاری با این نیروها داشتن نقاط مشترک در ارزیابی از وضعیت سیاسی جامعه شرایط مبارزه طبقاتی و کشمکش های سیاسی جاری بوده است. یک ارزیابی عینی از احزاب و سازمان های چپ و رادیکال به ما نشان می دهد که اکثریت این جریانات بر جهان بینی مشترک پافشاری می کنند و همه بر هدف حکومت کارگری و سوسیالیسم تاکید دارند.... با توجه به اینکه نقاط مشترکی در جهت گیری عمومی نیروهای چپ در زمینه ی تقویت جنبش کارگری، جنبش زنان، جنش انقلابی کردستان، جنبش آزادی خواهانه ی جاری در ایران وجود دارد، می توان بر مبنای همین نقاط مشترک همکاری و اتحاد عمل های گسترده ای را سازمان داد."

در سند "اوضاع سیاسی، صف بندی نیروهای طبقاتی در ایران و اولویت های حزب" در کنگره دوازدهم حزب در مرداد ماه 1395 ، ژوئیه 2016 در بخش اولویت های حزب آمده است؛ "حزب باید در ادامه سیاست های تاکنونی کماکان برای به هم نزدیک کردن کلیه ی نیروهای چپ و کمونیست ایران حول یک منشور سیاسی که معنای عملی سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و چشم انداز به قدرت رسیدن کارگران را به روشنی ترسیم می کند، تلاش نماید. این منشور لازم است مطالبات محوری جنبش کارگری، مبارزات معلمان، جنبش زنان، حقوق کودکان و رئوس مطالبات مربوط به آزادی های سیاسی و تامین رفاه اجتماعی و رفع ستمگری ملی را در برگیرد و بر اهداف سوسیالیستی نیروها تاکید نماید. همکاری مشترک حول چنین منشوری و عکس العمل سریع و به موقع در قبال رویدادهای سیاسی و در همان حال به رسمیت شناختن اختلاف در استراتژی سیاسی بین احزاب، سازمان ها و نیروهای موجود و تضمین استقلال تشکیلاتی و سیاسی آنها، به جنبش چپ و کمونیستی ایران در مقابل جمهوری اسلامی و نیروهای رنگارنگ اپوزیسیون بورژوازی ایران سیمای یک قطب سیاسی واحد را می بخشد. نیروهای موجود در جنبش چپ و کمونیستی ایران لازم است با بذل توجه به تحولات کنونی در ایران و منطقه، از سکتاریسم سازمانی و پرداختن به مسائل حاشیه ای هرچه بیشتر فاصله گیرند و خود را در قبال پاسخگویی به نیازهای این دوره مسئول بدارند. همکاری گسترده نیروهای جنبش چپ و کمونیستی ایران حول یک منشور سیاسی برای سرنگونی جمهوری اسلامی و به شکست کشاندن اپوزسیون بورژوایی مستلزم توافق بر سر حداقل های ممکن است. همکاری نیروهای جنبش کمونیستی ایران حول یک منشور سیاسی زمینه ی مناسب تری را برای همکاری و اتحاد عمل گسترده ی فعالین گرایشات مختلف چپ در درون جامعه فراهم می آورد ".

همه ی این نقل قول های طولانی را از آن جهت آوردم که معلوم شود که مسئله ی ایجاد یک قطب چپ و رادیکال و کمونیستی در جامعه دست کم از کنگره دهم حزب به مثابه یکی از اولویت های مرکزی حزب و همزمان به مثابه بخشی از استراتژی حزب مورد توجه قرار گرفته است. در همه ی این سال ها کمیته ی مرکزی حزب و کمیته ی اجرایی مادیت بخشیدن به این بخش از استراتژی حزب را جزو یکی از اولویت های مهم خود در نظر گرفته و به اندازه ی کافی نیرو به آن اختصاص داده اند. باوجود اینکه بخشی از این کوشش ها در سال های پیشین با ناکامی روبرو شده است ولی باوجود این و با در نظر گرفتن این ناکامی ها، کنگره های حزب همچنان بر ایجاد قطب چپ و رادیکال پافشاری کرده است.

ایجاد "شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست" در ماه سپتامبر 2018 باوجود همه ی کمبودها و با وجود اینکه هنوز بسیاری از انتظارات را برآورده نکرده است، یک پاسخ درست و ضروری در خدمت حرکت به سوی ایجاد یک قطب اجتماعی در جامعه بود. اولین بیانیه ی این مجموعه که با نام بیانیه استکهلم و با عنوان "یک آلترناتیو سوسیالستی ضروری و ممکن است" انتشار یافت به درستی افق و استراتژی قطب چپ جامعه و اولویت های این مجموعه را طرح می کند. در بخشی از سند آمده است: "در شرایطی که سرنگونی خواهی به بستر اصلی سیاست ایران تبدیل شده است، اساسی ترین سوال چگونگی تعیین تکلیف با جمهوری اسلامی و تعیین تکلیف مسئله ی قدرت سیاسی است . طبقات متمایز اجتماعی و جنبش ها و احزاب سیاسی شان، هرکدام تصویری از سرنگونی و دولت و نظام آتی به دست می دهند. معنای براندازی برای جریانات بورژوایی و اردوی راست طرفدار ترامپ و راه حل های نظامی و کودتایی، اعم از سلطنت طلبان و سازمان مجاهدین خلق، احزاب و جریانات ناسیونالیست که به حمایت آمریکا و هم پیمانان آن امید بسته اند، همانطور جریانات مرکز و جمهوری خواه که همواره طرفدار جناحی از رژیم بوده اند و اکنون ورشکست و بی افق شده اند و با خواست برگزاری "رفراندوم" و "انتخابات آزاد" در همین رژیم، از اساس ارتجاع دفاع می کنند. یعنی سازش و بند و بست در بالا، حفظ اساس دستگاه سرکوب، سازش با اسلام سیاسی و دستگاه دین و نهادهای نظامی و امنیتی، کوتاه کردن دست کارگر از قدرت سیاسی، قیچی کردن اعتراضات توده ای از سیاست، وعده ی تغییرات جزئی و اصلاحات، تداوم وضع موجود و بازسازی دولت سرمایه داری ،...... ما جریانات برگزار کننده این کنفرانس که بخشی از نیروهای متعلق به کمپ کارگر و سوسیالیسم ایران هستیم، اعلام می کنیم در مقابل هرنوع بند و بست بوژوایی و هرنوع آلترناتیو سازی از بالای سر طبقه کارگر و زحمتکشان خواهیم ایستاد و به هیچ دولت بورژوایی که ماهیت اساسی و مشترک آن تداوم استثمار و سرکوب و بی حرمتی است رضایت نخواهیم داد".

بیانیه آنگاه با برشمردن یک سری اقدامات بنیادی که معنای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و پیشروی انقلاب کارگران و زحمتکشان را تضمین می کند، ادامه می دهد: "ما کارگران و زحمتکشان ، کمونیست ها و جریانات سیاسی و چپ و انقلابی، تشکل های کارگری و توده ای، جنبش برابری زن و مرد و سایر فعالین سیاسی و اجتماعی را به تلاش برای پیروزی بر جمهوری اسلامی با یک پرچم سوسیالیستی فرا می خوانیم".

نزدیک به یکسال بعد یعنی در ژوئیه 2019 ، مرداد نود وهشت با توجه به تشدید بحران جمهوری اسلامی و گسترش تنش و تبلیغات جنگی بین دولت های آمریکا و جمهوری اسلامی و در این رابطه تشدید تحرک اپوزیسیون راست و احزاب بوژوا ناسیونالیست، " شورای همکاری " دومین بیانیه ی خود را در ارتباط با "آلترناتیو سازی بورژوایی علیه منافع کارگران و مردم ایران" منتشر نمود. در بند سوم از این بیانیه آمده است: "ما باردیگر اعلام می کنیم که در متن کشمکش سیاسی و طبقاتی جامعه ی ایران برای تقویت و سروسامان دادن به پایه های اجتماعی یک آلترناتیو کارگری و سوسیالیستی مبارزه می کنیم. ما شکل دادن به این اردو و تقویت راه حل سوسیالیستی و کارگری در جنبش های اجتماعی را وظیفه ی تعطیل ناپذیر خود دانسته و برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و استقرار دولتی کارگری و شورایی مبارزه می کنیم. ما در اوضاع بحرانی کنونی تبدیل معنا و مضمون این سرنگونی به افق جنبش طبقه ی کارگر و اردوی انقلاب و به پرچم مبارزه سیاسی برای به زیر کشیدن جمهوری اسلامی و نظام سیاسی تلاش می کنیم". بیانیه سپس باتوجه به جدال بین دولت آمریکا و جمهوری اسلامی اعلام می دارد: "ما در این جدال برای تقویت و طرح وسیع تر راه حل شورایی و سوسیالیستی طبقه ی کارگر و افشاء و شکست هر سیاستی که کارگران و مردم را به حمایت از این یا آن ارتجاع فرا می خواند تلاش و مبارزه می کنیم. امروز دیگر نه تنها "همه باهم "دوره ی انقلاب 57 محلی از اعراب ندارد، بلکه صف بندی طبقاتی هر روز بیش از پیش آشکارتر و قطبی تر می شود. ما از این قطبی شدن سیاست که بیانگر تشدید کشمکش سیاسی و راه حل های طبقاتی متمایز است، استقبال و برای پیروزی راه حل کارگری تلاش می کنیم. ما نیروهای طبقه ی کارگر و کمونیست ها و پیشروان رادیکال جنبش های اجتماعی را به تقویت صفوف مستقل طبقاتی و انقلابی خویش، تقویت افق و راه حل کارگری در مقابل افق و راه حل بورژوایی، برافراشتن پرچم آلترناتیو سوسیالیستی طبقه ی کارگر با هدف سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی و استقرار حاکمیت شورایی فرا می خوانیم".

من آگاهانه سعی کردم که باوجود طولانی شدن نقل قول ها به نکاتی اشاره کنم که بیان آشکار یک تغییر کیفی در استراتژی نیروهای چپ و کمونیست در قیاس با سال پنجاه وهفت و تاکید شش جریان بر راه حل طبقاتی روشن، کارگری و شورایی است. نه ما و نه هیچکدام از این شش جریان انتظار این را نداشتند که انتشار یک بیانیه به همه ی تفاوت ها پایان دهد. ولی توافق بر سر مفاهیم و اصول بنیادی انقلاب طبقه ی کارگر، گام ارزشمندی برای فعالیت ها و وظایف پیشا روی این مجموعه بود. در همین فاصله به جرات می توانیم بگوییم که هیچ رخداد مهمی در عرصه ی جامعه نبوده که این مجموعه از کنارش رد شده باشد. صدور ده ها اطلاعیه، جلسات گوناگون؛ فعالیت های عملی مشترک و بالاخره ایجاد یک تلویزیون مشترک بخشی از عملکردهای این مجموعه است. باوجود تمام کمبودها و انتظارات، ما عمیقا بر این باوریم که همین حد از همکاری تاثیر مثبت در میان اعضا و هواداران این احزاب و سازمان ها در داخل و همچنین فعالین رادیکال و سوسیالیست در جامعه گذاشته است. بنابراین با وجود تمامی کمبودها هر انسان چپ و کمونیست اگر منصفانه برخود نماید به این نتیجه خواهد رسید که ایجاد این شورا یکی از خاکریزهای پیشروی احزاب و سازمان های چپ و کمونیست جهت ایجاد قطب چپ و رادیکال جامعه است.

باوجود همه این اسناد و کوشش هایی که انجام گرفته، خود این امر به یکی از مسائل مورد اختلاف در درون حزب ما تبدیل شده است و درست از این زاویه ما صحبت از وجود دو گرایش راست و چپ در ارتباط با استراتژی حزب می کنیم .هرچند که مخالفین این استراتژی اینجا و آنجا همانند همه ی اپورتونیست ها در ظاهر پایبندی خود را به استراتژی حزب اعلام می کنند ولی در موضع گیری خود چه شفاهی و چه کتبی پروایی ندارند که به نفی کامل این مؤلفه از استراتژی حزب بپردازند. من برای پرهیز از طولانی شدن مطلب تنها به تعدادی از این مصاحبه ها و نوشته های داخلی اشاره می کنم . آگاهانه از ذکر نام اشخاص پرهیز می کنم تا نقطه ی تمرکز بر جوهر مسئله قرار گیرد و نه شخص بیان کننده مطلب. در مواقعی که مصاحبه و یا نوشته علنی پخش و یا انتشار یافته است در صورت لزوم نام شخص مورد نظر را هم خواهم آورد.

مخالفت با تلاش جهت همسویی احزاب چپ و کمونیست و آنچه را که حزب در قطعنامه های کنگره های متفاوت خود تحت عنوان تلاش جهت ایجاد قطب چپ در جامعه در سال های گذشته تصویب کرده، به ویژه در نوشته های داخلی تعدادی از رفقا به چشم می خورد. اگرچه این مخالفت در ابتدا از سوی تعداد مشخصی از عناصر تعیین کننده جناح مقابل اعلام می گردید ولی با هرگام نزدیکی به احزاب و سازمان های بورژوا ناسیونالیستی از جانب کمیته مرکزی کومه له، این مخالفت ها با ایجاد قطب چپ شدت بیشتری یافتند.

رفیق جمال بزرگ پور عضو کمیته مرکزی کومه له در تاریخ چهرم ماه می 2017 در نامه ای به کمیته خارج از کشور می نویسند: " اخیرا به دنبال نشست مشترک کمیته رهبری کومه له با شش جریان سیاسی به منظور تحریم انتخابات فرمایشی ریاست جمهوری در ایران که طی بیانیه ای نیز این اقدام مشترک رسانه ای شد، همانطور که انتظار می رفت از سوی برخی از جریانات چپ که من آنان را چپ"محجبه" می نامم جار و جنجالی در دنیای مجازی به راه افتاده است. این طیف از چپ "محجبه " از آنجا که از کمونیسم یک "دین و آیین" ساخته است، تلاش برای معنا کردن کمونیسم به منظور تغییر در زندگی همین امروز را با همه ی پیچیدگی هایش بر نمی تابد. نزد آنان "تغییر" جای خود را به "هراس" می دهد هراسی که از این دین سازی کمونیسم مایه گرفته و لاجرم در مبارزه سیاسی و طبقاتی حجابی به دور خود می کشد تا کمونیزمش (تو بخوان دین و آیینش) پاک و منزه بماند. ... نتیجه دور ماندن از تحولات و دور ماندن از تاثیرگذاری در زندگی و نهایتا به حاشیه خزیدن است، آنچه که امروز سرنوشت بسیاری از نیروهای چپ را رقم می زند. به باور من نباید به هیچ روی در پی آن باشیم که این چپ را از کارشان بازداریم. همانگونه که نمی توان مسلمانی را با یکی دو نوشته از دین رویگردان کرد اینان نیز بر"ایمان" خود چنان استوارند که وضعیت اسفبار امروز خود و چپ نیز نمی تواند در باورشان سوزشی پدید آورد. این طیف از چپ تصمیم گرفته "پاک و منزه " (درحاشیه) بماند، مبادا وارد تحولات سیاسی به منظور تغییر در وضعیت موجود شود، تامبادا "آلوده" گردد، دست به نمازش باطل شود".

همه می دانند که در رابطه با امضاء کمیته مرکزی کومه له با جریانات مزبور همه ی نیروهای سازمان یافته ی چپ و کمونیست به درجات مختلف علیه این بیانیه موضع گرفتند. بسیاری از اعضا ء کادرها و رهبری حزب بعضا رو به بیرون و در اکثر مواقع در نوشته ها و جلسات داخلی به انتقاد از این سیاست رهبری کومه له پرداختند. رفیق جمال برای توجیه یک سازش و کرنش در مقابل جریانات ناسیونالیستی و به غایت ارتجاعی که گویا در خدمت به "جنبش کردستان "و البته نه به "جنبش انقلابی کردستان" است به راحتی نه تنها رفقای منتقد درون حزب مورد حمله قرار داده، بلکه در تقابل آشکار با استراتژی حزب در مورد همکاری با نیروهای چپ و کمونیست قرار می گیرد. معلوم نیست این چه نوع "چپی" است که برای تحولات به اصطلاح "سیاسی" و برای به اصطلاح "تغییر" که از ائتلاف احزاب ناسیونالیست و فوق ارتجاعی قرار است صورت بگیرد، باید خود را به اصطلاح آلوده کند. آن تحولاتی که قرار است از طریق "همکاری، ائتلاف، سازش و عقب نشینی" با چنین نیروهایی صورت گیرد بدون تردید تحولاتی نخواهند بود که در خدمت منافع طبقاتی کارگران و توده های مردم باشد و نمی تواند به نیازهای واقعی و عینی مبارزه طبقاتی جواب دهد. و بی جهت نیست که نویسنده برای توجیه این همکاری، عنان از کف داده و تا نفی کامل احزاب و سازمان های چپ و کمونیست و نفی استراتژی حزب در این مورد به پیش می رود. اگر همه ی این چپ "محجبه است،" اگر همه ی این چپ "حاشیه ای است" بنابراین آیا نتیجه ی عملی و منطقی اش خط بطلان کشیدن به استراتژی حزب در مورد ایجاد قطب چپ در جامعه و همکاری با احزاب و سازمان های چپ نیست؟ همان کاری که به طور عملی در ارتباط با همکاری احزب چپ و کمونیست در کردستان بعد از یک تجربه ی موفق اعلام اعتصاب عمومی به وجود آمد.

رفیق حسن رحمان پناه عضو کمیته مرکزی کومه له در سخنرانی خود در بیست وهشتم خرداد، هیجدهم ژوئن 2017 به مناسبت روز پیشمرگ کومه له می گوید: "امروز در شرایطی سی و یک خرداد روز پیشمرگ کومه له را گرامی می داریم که هجمه ای آگاهانه از سوی بخشی از "چپ" حاشیه ای در دنیای مجازی به راه افتاده است. "جریان معلوم الحال راه کارگر"، "محفل چند نفره رضا مقدم- محفل اپورتونیست جهان مجازی"، فرقه های مختلف کمونیسم کارگری، با "لیدر" و بدون" لیدر" با پسوند "حکمتیست" و بدون چنین پسوندی که بیشتر شبیه فرقه های مذهبی هستند تا جریان سیاسی، علیه حزب کمونیست ایران و کومه له بسیج شده اند. این فرقه ها هر آنچه از دروغ، جعل و شانتاژاست نثار کومه له کرده و می کنند و شرم هم نمی کنند.... وضعیت اسفبار این به اصطلاح چپ و چرخیدن بخشی از آن به دفاع از ناسیونالیسم....."

برای لحظه ای این حملات به چپ را با اطلاعیه ای که کمیته مرکزی کومه له در ارتباط با مرگ جلال طالبانی انتشار می دهد مقایسه کنید: "مبارز نستوه جنبش انقلابی خلق کرد، دوست و پشتیبان دیرینه کومه له و جنبش انقلابی مردم کردستان ایران ...... تا زمانی که قلب پر از احساسش از زدن باز ایستاد در خدمت به اهداف مردم ستمدیده کردستان بود....... از همان پنجاه سال پیش وی یکی از رهبران مردم تحت ستم ایران، فلسطین و جنبش کردستان بود...... مام جلال دوست وفادار و مسئول کومه له و جنبش انقلابی مردم کردستان ایران بود. پل میان جنبش انقلابی کردستان ایران و کردستان عراق بود. امروز تمام صفوف کومه له از جان باختن مام جلال در اندوه هستند. ...."

عضو دیگری از همین جناح تحت عنوان "بی نتیجه بودن تلاش ها برای تشکیل قطب چپ" می نویسد: "رهبری حزب هربار حداقل برای مصرف داخلی و حفظ جایگاه حزبی خودشان که بوده باشد توانسته است با بحث قطب چپ عده ای در داخل حزب را به قناعت برساند که بله حزب ما در این دوره این فعالیت ها و نشست ها را با فلان و بهمان حزب و جریان داشته است و تلاش ها همچنان ادامه دارد. اما دیگر این مسئله آنقدر لوس شده است که دیگر ارزش مصرف داخلی آن هم به سر آمده است... و بالاخره بار دیگر اما اینبار با تعداد نام های کمتری در کنفرانس استکهلم تلاشی دوباره انجام داد اینبار با نام آلترناتیو سوسیالیستی. اما تحولات اخیر در ایران و بی خبری از جانب امضا کنندگان کنفرانس استکهلم نشان می دهد که این بار هم تلاش ها بی نتیجه بوده است. و با آنکه در داخل ایران فعالان کارگری و مدنی تحت فشار و شکنجه مبارزه می کنند اما از این آلترناتیو سازان سوسیالیستی هیچ صدای مشترکی برای تقویت این مبارزات در نمی آید.... چپ کردستان، کردستان محور است نه سراسری محور... " همین نویسنده در نوشته ی دیگری می گوید: "تنها راهی که دوباره به کومه له اعتبار سیاسی سابق را باز می گرداند نقد جدی از خود و اذعان به تصمیم گیری اشتباه در مورد رفقای فراکسیون ( روند سوسیالیستی کومه له) است. رهبری کومه له باید این جسارت را از خود نشان دهد و این رفقا را به داخل کومه له دعوت کند، زیرا ما هیچ مشکل اساسی با آنان نداریم".هرچند که این نوشته به ماه مارس 2019 بر می گردد ولی مصاحبه اخیر رفیق ابراهیم نزدیک به یکسال بعد از آن نوشته و اذعان به نقش خودش به آن تصمیم گیری به اصطلاح اشتباه و دعوت از آنها برای پیوستن به صفوف کومه له و اینکه حزب مانعی برای این کار نیست پاسخی درخور به نوشته ی فوق می دهد.

نویسنده مزبور در نوشته ی دیگری به تاریخ نوزدهم ژانویه ی 2020 مدعی می شود که: "فرمول بندی حزب کمونیست ایران، از سوی چپ ناسیونالیسم فارس طراحی شده است و همان استراتژی را تعقیب می کند که پان ایرانیست ها." اگر اعضا ء رهبری کومه له با زبان دیپلماتیک صحبت می کند این عضو جناح مقابل بی پرده منویات قلبی خود را بر روی کاغذ می آورد. این مخالفت با موجودیت حزب را رفیق جمال بزرگپور با این استدلال که "اداره دو تشکیلات با همه ی ابعاد آن در حد و توان و ظرفیت موجود نیست". می نویسد که: "چرا حزب و کومه له درهم ادغام نشده و به یک حزب تغییر آرایش پیدا نکند" و البته از آنجائیکه مدتهاست این رفقا خود را در قبال حزب بی وظیفه کرده و ناباوری خود را به استراتژی حزب اعلام کرده اند روشن است که منظور از ادغام چیزی جز انحلال حزب کمونیست نیست بخصوص اینکه قبل ها هم رفیق جمال به گونه ای دیگر طرح انحلال حزب را بیان کرده بود. رفیق جمال بزرگ پور در مطلبی تحت عنوان "تخریب سنگر چپ و کمونیست در کردستان چرا؟" می نویسد:" واقعیت تلخ دوره ی حاضر که چپ ایران و آنچه خود را کمونیست می خواند از جمله حزب کمونیستی ایران است ( با تفاوتی به دلیل وجود کومه له)، تماما از طبقه ی کارگر ایران فاصله دارد، به زندگی و مبارزه روزمره این طبقه بی ربط هستند و نقشی در آن ندارند. چون شناخت واقعی و عینی از آن ندارند. .... واقعیت این است که چپ موجود اصلا نه سرمایه داری را می شناسد و نه کارگر و نه پیچیدگی های مبارزه آنان ....و نه دشمنان طبقاتی خود را درک می کنند، دور ماندن از جامعه و مسائل مربوط به آن و پیچیدگی های مبارزه سیاسی و طبقاتی، چپ را اسیر در بافت های کلیشه ای و طبقه بندی شده در ذهن خود کرده است که در موارد بسیاری با پیچیدگی های موجود خوانایی ندارد، یا به عبارت دقیق تر این چپ از معنا کردن امروزی دریافت خود از کمونیسم ناتوان است ".

رفقائی که چنین بی پروابه چپ حمله میکنند و حتی حزب کمونیست هم از تیر رس حملات آنان در امان نیست، ولی هر جا که فرصتی که فراهم می آید، دست و دل بازانه به دفاع از احزاب بورژوا ناسیونالیست و از جمله جریان به غایت ارتجاعی خبات می پردازند. آگر آنجا زبانشن "زبر" است در اینجا با زبان "نرم" سخن می رانند که مبادا اتحاد عملشان آسیبی ببیند. مبنای استدلالات این رفقا فارغ از تغیر ریل شان که سعی در پرده پوشی آن دارند، اشکال اساسی دارد که خود بیان یک سمت گیری جدید است که ما از آن به عنوان گرایش راست استراتژی حزب نام می بریم. آنان می گویند که کومه له همواره وارد فعالیت های مشترک با احزاب ناسیونالیست و مذهبی شده است و برای محکم کاری در این مورد به تجربه "نمایندگی خلق کرد" در سال پنجاه وهشت اشاره می کنند که از جمله حزب دمکرات و عزالدین حسینی در آن شرکت داشته اند. این نوع شبه استدلالات، یک تجربه مشخص را از متن تاریخی و توازن نیروها در یک شرایط مشخص و حاکم بر جامعه جدا کرده و کاربرد آن را در هر شرایطی درست می دانند. نه تنها دو شاخه حزب دمکرات کنونی را نمی توان با حزب دموکرات آن دوره مقایسه کرد، نه تنها نمی توان "خبات" را هم عرض عزالدین حسینی پنداشت بلکه فراتر از همه ی اینها، قدرت دوگانه ی موجود در کردستان سال پنجاه وهشت و هژمونی نیروی چپ در قامت کومه له و شوراها را نمی توان با هیچ ترفندی با شرایط سیاسی کنونی یکسان پنداشت.

واقعیت این است که فراتر از جغرافیای سیاسی ایران، مؤلفه های مهمی در منطقه شکل گرفته و با خود تغییراتی را پدید آورده و از جمله راه حل جدیدی را در مقابل حل مسئله ی کرد قرار داده است. راه حلی که از جانب امپریالیست های غربی و به خصوص آمریکا و قدرت های منطقه ای دنبال می شود که انعکاس و مابه ازای عملی اش را در میان نیروهای بورژوا ناسیونالیست می بینیم. آنها گاهی به بخش هایی از رژیم نزدیک می شوند و گاهی سرنوشت خود را به استراتژی نیروهای امپریالیستی و قدرت های منطقه ای گره می زنند. یکی در راهروهای وزارت خارجه آمریکا قدم می زند، آن دیگری برای ترامپ پیام می فرستد. در مورد "خبات" وضع از این همه بدتر است آنان کاملا بخشی از جبهه ی مجاهدین خلق و عربستان بوده که دست حمایت امپریالیسم آمریکا بر پشت دارند. بنابراین با هیچ منطقی نمی توان همکاری و ائتلاف با این جریانات را در خدمت مبارزات کارگران و توده های مردم و حتی کمک به رفع "ستم ملی" به جامعه حقنه کرد. بنابراین سخن گویان این جناح باید بگویند که کدام منفعت طبقاتی ایجاب می کند که همکاری با احزاب چپ و کمونیست را قربانی همکاری با این احزاب و تمایل به شرکت در "مرکز همکاری احزاب کردستان" می کنند. این رفقا در توجیه این سمت گیری سیاسی شان از"پاسخ به روحیه وحدت طلبانه مردم" سخن می گویند اما معلوم نیست چرا پاسخ به روحیه ی وحدت طلبانه مردم باید از مجرای پا گذاشتن بر منافع سیاسی و طبقاتی آنان صورت گیرد. این مردم هیچ بهره ای از این امر نخواهند برد که جریان چپ در کردستان با احزاب و سازمان هایی وارد اتحاد عمل شود که در اولین لحظه ای که فرصت پیدا کنند به همین مردم و منافع آنان خیانت خواهند کرد. چه چیزی بدیهی تر از این امر است که استراتژی و تاکتیک احزاب ناسیونالیست و یا مذهبی به غایت ارتجاعی در تضاد کامل با منافع و خواست های این مردم است. لازم نیست از زاویه ی ایدئولوژیک، از زاویه طبقاتی، از زاویه استراتژی به این احزاب ناسیونالیست و مذهبی نگاه کرد، این مردم در بغل گوششان حاکمیت چند دهه احزاب بورژوا ناسیونالسیت را در کردستان عراق می بینند. در این چند دهه چه چیزی نصیب مردم کردستان عراق از وحدت و یا جنگ و جدال و از حاکمیت این احزاب، شده است. بدون تردید باید به روحیه ی وحدت طلبانه مردم پاسخ داد ولی این پاسخ باید یک پاسخ اصولی و بر بنیاد منافع مادی و طبقاتی مردم باشد. حتی اگر اینجا و آنجا در میان مردم این توهم موجود است که همکاری با احزاب و سازمان های بورژوا ناسیونالیست در کردستان پاسخ به وحدت طلبی آنان است، باید با صبر و شکیبایی توضیح داد که اتفاقا این نوع همکاری پاسخی به این نیاز مردم نیست.

به ما می گویند این احزاب پایه ی اجتماعی دارند. فارغ از اینکه معلوم نیست این پایه ی اجتماعی با چه متراژی اندازه گیری می شود و مثلا میزان پایه ی اجتماعی شاخه های زحمتکشانی ها و احزاب دمکرات و بویژه خبات چه اندازه است و مضافا اینکه اگر بر این باوریم که جامعه ی کردستان هم یک جامعه ی طبقاتی است و احزاب و گروه بندی های سیاسی به درجاتی منافع طبقاتی طبقات مختلف این جامعه را نمایندگی می کنند، در این صورت چیز غریبی نیست که این احزاب هم پایه ی اجتماعی خود را در میان بورژواهای این جامعه داشته باشند. ولی چگونه می شود مدعی شد که این احزاب پایه ی اجتماعی دارند ولی در جامعه ای که نزدیک به چهار دهه مهر چپ و کمونیسم بر هر حرکت اجتماعی اش و بر هر حرکت اعتراضی اش خورده است، جامعه ای که تحزب یافته است و این تحزب یافتگی تنها در قامت احزاب و سازمان های ناسیونالیستی و مذهبی محدود نیست، چشم را بر واقعیت ها بست و در مقابل کوشش برای همکاری با احزاب، سازمان ها و جریانات چپ شانه بالا انداخته و با الفاظی نظیر "چپ محجبه"، "چپ حاشیه ای"، "دنبال نخود سیاه رفتن"، از همکاری با این جریانات طفره رفت. همه می دانیم که در جریان جدایی کمونیسم کارگری بیش از هفتاد هشتاد درصد رهبری، کادرها و اعضا حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان آن صفوف حزب و کومه له را ترک کرده و شاخه های مختلف کمونیسم کارگری را به وجود آورند و همه می دانیم که بخش بزرگی از این کادرها و اعضا اتفاقا کسانی بودند که در کردستان متولد شده، رشد یافته، چهره های شناخته شده ی سیاسی و چپ آن جامعه بودند و آن وقت کدام عقل سلیم می تواند اظهار دارد که این هفتاد هشتاد درصدها فاقد حضور اجتماعی در جامعه ی کردستان هستنند و به خود اجازه دهد که آنها را چپ حاشیه ای و یا چپ کاغذی بنامد.

بدون تردید در دوره ای کومه له و سپس حزب کمونیست ایران بستر اصلی چپ هم در کردستان و هم در بعد سراسری بوده اند، ولی با گذشت بیش از سه دهه از آن دوره با جدایی هایی که از مواضع مختلف در کومه له و حزب کمونیست ایران روی داده و باوجود اینکه یک نیروی وسیعی از فعالین چپ و کمونیست در جامعه شکل گرفته اند که به هر دلیلی در درون این احزاب وسازمان ها نیستند، با پنهان شدن پشت یک واقعیت تاریخی و رجوع به سه دهه قبل همچنان متکبرانه خود را بستر اصلی چپ نامیده واز این منظر به شرایط تغییر یافته پاسخ داد. اگر بر این باوریم که اکثریت جامعه ی کردستان مردم کارگر و زحمتکش هستند، در این صورت پاسخ به مطالبات و منافع طبقاتی آنان، پاسخ به وحدت طلبی آنان و حتی فراتر از جامعه کردستان و در بعد سراسری پاسخ به وظایفی که در مقابل جنبش کارگری، فعالین سوسیالیست جنبش های رادیکال اجتماعی، احزاب و سازمان هایی که خود را با سوخت و ساز طبقه ی کارگر معرفی می کنند، تنها میتواند در بستر فراهم ساختن ملزومات حرکت برای سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و تحقق بدیل سوسیالیستی باشد واین امر تنها می تواند در بستر تلاش و کوشش جهت ایجاد یک قطب چپ قدرتمند در جامعه صورت گیرد. همکاری احزاب چپ و کمونیست یکی از مولفه های مهم این پاسخ به شرایط متحول جامعه است.

بنابراین روشن است که کوشش برای ایجاد یک قطب چپ و رادیکال سراسری در تقابل با بازگشت به محلی گرایی قرار می گیرد. زمانی که حتی در کردستان از کوشش جهت ایجاد قطب چپ و همکاری بین احزاب و سازمان های چپ موجود در جامعه کردستان سرباز می زنیم و کوشش برای تحقق آن را "دنبال نخود سیاه رفتن" می پنداریم و در مقابل با آغوش باز به سراغ احزاب بورژوا ناسیونالیست، به سراغ ایجاد مرکز همکاری و تجمع این احزاب می رویم، آشکارا اعلام می کنیم که یک تغییر ریل در مصاف طبقاتی نه تنها دربعد سراسری بلکه حتی در کردستان را داده ایم. و این خود مؤلفه ای از همان جوهر اختلافات اساسی است که در اینجا به طور مشخص خود را در کنار گذاشتن فعالیت در بعد سراسری در ارتباط با منازعات طبقاتی و بازگشت به فعالیتی است که با حذف کلمه ی "انقلابی" تحت عنوان " جنبش کردستان" از آن نام برده می شود و البته همه می دانیم که تفاوت اساسی مابین جنبش کردستان و جنبش انقلابی کردستان موجود است و چندان سخت نیست که فهمید هرکدام از این جنبش ها احزاب، سازمان ها ومنافع طبقاتی خود را دارند.

متحدین حزب کمونیست ایران چه در بعد سراسری و چه در بعد منقطه ای و در اینجا به طور مشخص جامعه کردستان تنها می توانند جنبش کارگری، فعالین رادیکال و سوسیالیستی سایر جنبش های اجتماعی، احزاب و سازمان های چپ و کمونیستی باشند. این موضوع یکی از اساسی ترین مولفه های استراتژی حزب جهت سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و استقرار دولت کارگری است.

در انتها باید گفت که باوجود تمام سیاست های انحلال طلبانه اتخاذ شده از جانب گرایش راست چه در حوزه استراتژی و سیاست و چه در حوزه مسائل تشکیلاتی که در نوشته های مختلف به گوشه هایی از آنها اشاره شده است، هرگونه جدایی و تفرقه در حزب کمونیست ایران قبل از همه به زیان جنبش کارگری و به زیان قطب رادیکال و چپ جامعه و در خدمت تقویت احزاب بورژوا ناسیونالیست در کردستان خواهد بود و درست از این زاویه و با احساس مسئولیت در قبال یک تاریخ پیشرو انقلابی حزب کمونیست، ما تمامی سعی و کوشش خود را به کار خواهیم برد که انشعابی را که عملا به حزب تحمیل کرده اند به نقطه ی بی بازگشت نرسد. اما بدیهی است باوجود تمام اهمیتی که جلوگیری از انشعاب در این حزب دارد، ولی نمی توان استراتژی و تاریخ پر افتخار یک حزب را فدای حفظ وحدت آن در خدمت تهی ساختنش از استراتژی انقلابی نمود. اما روشن است که وحدت دوباره حزب تنها با کوشش ما پاسخ درخور نمی گیرد. این امر نیاز به دخالت مسئولانه ی همه ی احزاب و سازمان های چپ و کمونیست همه ی فعالین کارگری و کمونیست در این مجادلات دارد. ما عمیقا بر این باوریم که دخالت این نیروها در سرنوشت حزب کمونیست ایران این پتانسیل بالقوه را دارد که گرایش راست شکل گرفته در حزب را به عقب براند. طرح علنی اختلافات از جانب ما بعد از بحث ها و مجادلات درونی درست با هدف و انتظار این دخالت مسئولانه انجام گرففته است.

دهم مهرماه 1399
اول اکتبر 2020



ما را دنبال کنید

تویتر Find us on youtube Follow us on google+ Follow us on facebook CPIran_mailing address