ارسال

چهره های ماندگار: زرين تاج (طاهره قرة العین)

زرين تاج (طاهره قرة العین) (2)
۱۲۳۲-۱۱۹۶/ (۱۸۵۳-۱۸۱۷)

"ارتداد و امتناعش از توبه محقق و بايد به نام قرآن به قتل برسد..."

پس از فتوا و فرمان تیرباران باب، چهارتن از رزمندگان بر آن شدند تا ناصرالدين شاه و ميرزا تقی‌خان امير نظام (اميرکبير) را به قتل برسانند، اما در انجام آن ناکام ماندند. آنان در لباس باغبان در ‌کاخ شاه رخنه کرده و در پی مجال مناسبی در روز پانزدهم اوت ۱۸۵۲، در حاليکه سوارانی مسلح، شاه را نگهبانی می کردند، در کاخ نیاوران، شاه در راه شکار را شکار گرفتند. یکی از رزمندگان، لگام اسب شاه را گرفت و به سوی او شليک کردند. ساچمه های تفنگ شکاری به تهیگاه و به بازوی دست راست ناصرالدين شاه خوردند، که تیرهای کاری نبودند. يکی از مبارزین به دست نگهبانان شاه،‌ جابجا کشته شد و سه نفر ديگر پس از شکنجه، بی آنکه نام همدستان خود را آشکار کنند، با قداره، دو نيمه‌ و در ميدان شهر آويخته شدند (سفرنامه کارلا سرنا، مردم و ديدنی های ايران).

در پی این رخداد، فتوای قتل زرین تاج مبارز نيز صادر گرديد. اين تلاش بی فرجام، بهانه‌ای به دست رژيم داد تا به قتل همگانی مخالفين و توده های بپا خاسته فرمان دهد. در آن روزها بيش از ۴۰ تن از مخالفين رژيم و نوانديشان را‌‌به اتهام بابی‌گری و شرکت در سوءقصد به ناصرالدين شاه دستگير کردند. بيست و هشت ‌تن از دستگير شدگان را هرکدام به ‌گروهی سپردند تا به وحشتناک ترين شيوه برای هراس افکنی به قتل رسانيده شوند. کسروی در‌کتاب "بهائيگری" می‌نويسد:

"يکی را به بازرگانان دادند، که هرکدام زخمی زده کشتند. يکی را به اوباش دادند که گرد آمده از پا درآوردند. يکی را به دارالفنون فرستادند که شاگردان نابود ساختند. يکی را به ملايان سپردند. يکی را به سربازخانه فرستادند." ... "بدتر‌از همه داستان حاجی سليمان‌خان و قاسم تبريزی بود. حاجی سليمان‌خان يکی از شناختگان بابيان به شمار می‌رفت، و چون با قاسم به دست فراشان داده شده بودند و در تن‌های ايشان سوراخ‌هايی پديد آوردند و شمع ها فرو برده و روشن گردانيدند، و رقصنده و نوازنده به جلوشان انداخته در ‌کوچه های تهران گردانيدند و پس از دژ‌رفتاری‌های بسياری که فراشان و مردم کردند، در بيرون دروازه چهار‌تکه شان گردانيده، از دروازه ها آويختند... از کسانيکه در اين روز کشته شدند، يکی حاجی ميرزا جانی کاشانی (نويسنده نقطة الکاف) بود. قرة العين که چند سال پيش دستگير شده در خانه محمد خان کلانتر می زيست، اينزمان او را نيز کشتند.

در اين هنگام، از اسارت زرين تاج، چهار سال می گذشت. زرين تاج، در تمامی اين دوران هولناک، در اتاقی سلول مانند، در بالاخانه‌ای که پله نداشت و نگهبانان بوسيله نردبان از آن آمد و ‌شد می‌کردند، در خانه محمدخان نوری، کلانتر تهران به بند کشيده شده بودـ چهار‌سال زندانی انفرادی در سلولی که به جز در نخستين ماه ها، هيچ گونه رابطه‌ای با دنيای خارج نداشت وی را از پای در نياورد.

پرنس دالگورکی، سفير روس در گزارش ۲۳ خود به روسيه به اين اشاره دارد که "... مدت زمانی‌‌‌است که در تهران يک زن بابی، تحت نظر رئيس نظميه محبوس می باشد، ولی گفته می شود که با وجود محدوديت هايی که برای از قائل بوده‌اند، او با وسائلی موفق می شود هم کيشان خود را دور خود جمع کند. بالاخره زن نامبرده، را در باغی در حضور آژدان باشی خفه نمودند و چهار نفر از بابی ها را شقه کردند، در بدن آن ها شمع های روشن داخل نموده و در ‌اين حال، آنها را در شهر می گردانند، اين ها در حالی که به شاه ناسزا می‌گفتند، اظهار شادمانی می کردند و به اين اُبهت و جلال جان می دهند..."

زرين تاج در سلولی جانفرسا، زیر فشارهای جان فرسای تنهايی و روانی، پايدار ‌ماند. برای به زانو درآوردن زرين تاج، آقاخان نوری، نخست وزير شاه، دو مجتهد اصلی اسلام، ملا ميرزا ‌محمد ‌مازندرانی و حاجی ملاعلی کنی را روياروی وی فرستاد. آن دو آيت الله، هفت دوره گفتگو با زرين تاج داشتند و زرين تاج، آمدن امام زمان شيعيان را موهوم و آفريده مغزهای منجمد شده شمرد و به آنان گفت: "دلايل شما مانند دلايل بچه نادان و ابلهی است، تا کی پایبند اين اکاذيب منافی با عقل هستيد، کی عقل خود را متوجه شمس حقيقت خواهيد‌کرد!؟ آيت الله کنی با پريشانی ملای ديگر را به کناری کشيد و گفت:‌‌"مباحثه با اين کافر نمی‌توان کرد." سپس، شکست خورده و پریشان، به خانه خود رفته و فتوايی نوشتند که "ارتداد و امتناعش از توبه محقق و بايد به نام قرآن به قتل برسد..." ( سه سال در ميان ايرانيان، موسيو کنت دوگوبينو، دبير اول سفارت فرانسه در‌ايران)

با اين فرمان قرآنی، در‌ سال ۱۲۲۹ خورشيدی‌ (۱۲۶۸‌) در حالی که هنوز در سراسر ايران، به ويژه در زنجان، مازندران، تبريز، يزد، نيريز و... مبارزه و ايستادگی در برابر شاه و مذهب‌ ادامه داشت و از سوی ديگر جنبش مشروطه خواهی آغاز گرفته بود، به دستور مستقيم ناصرالدين شاه و نخست وزير وی، ميرزا آقاخان نوری که پس از ترور امير کبير به وسيله شاه، به ‌امير نظامی نشسته بود کشته شد. در حالی که اعتراضات ضد ‌دولتی و جنبش ارضی، حکومت قاجار و مذهب حاکم را در آستانه‌ی فروپاشی قرار داده بود و شعله های پيکار ‌از هر ‌سوی زبانه می کشيد تا فئوداليسم را‌‌ درهم پيچيده و حکومت را در هم شکند، شاه سرشکسته از آخرین پاسخ زرین تاج که وعده ی سوگلی حرم شدن به این گونه پاسخ داده بود:

چه‌کنم که کافر و جاهدی به‌خلوص نیت اصفیا
تو که غافل از می و شاهدی، پی قتل عابد و زاهدی
تو و ملک وجاه سکندری، من و رسم و راه قلندری
اگر آن خوش است تو در خوری، اگر این بد است، مرا سزا

به فرمان سلطان و قرآن، به عزيزخان سردارکل، حکمران وقت تهران، دستور قتل زرين تاج داده شد. جلاد، زرين تاج را به باغ ايلخانی (باغ ملی و پارک شهر کنونی تهران) آورد، و در آنجا با فرو بردن دستمالی در دهان، فریاد و شعر و سرود و پیام اش را در گلو به خون کشانیدند. پیکر سروآسای پیشاهنگ پیکار و آزادگی و خرد را در چاهی افکندند و آن‌‌ را با آهک و سنگ و ساروچ بی نشان ساختند.(۴)

بدينسان، دفتر زندگی زرين تاج، زنی که نمونه‌ی شهامت و آزادگی بود، بسته شد. او در فضا و پیوند سوسیالستی آلمان یا فرانسه بود، روزای سرخ ما بود. رژيم حاکم به مثابه نماينده طبقه‌ی حاکمه، به فتوای اسلام، زرين تاج را در سن ۳۶ سالگی از جامعه گرفت، تا مالکيت، حکومت و مذهب و فرمانروايی سياسی و اقتصادی اقليت بهره‌کشان بر‌‌ستمبران، همچنان ایمن بماند. با اين جنايت هولناک، زرين تاج که فاطمه ناميده می شد و شيخيه او را قره‌العين ‌‌و "باب" وی را "طاهره" نام نهاده بود، همانند شراره‌ای در شبی سياه برآمد و بر خاک افتاد. او نه تنها به سان نمونه‌ی انسانی آگاه، مبارز، نويسنده و شاعری راستگو و عاشق، به آنچه باور‌داشت و می گفت پايبند ماند، در زمانه‌ی خود نيز، به عنوان پيشروترين زن آگاه و با‌‌‌شهامت و شجاع که در يکی از تاريک ترين دوران حکومت ِفتوداليسم از قفس مذهبی خانه‌ی فقيهی کهنه انديش، تا رهبری جنبش اجتماعی و برابری خواهانه توده ها، فرا روئيده بود، درخشيد و پايه های حکومت را به لرزه افکند.

هان، صبح هدي "فرمود" آغاز تنفس
روشن همه عالم شد، زآفاق وز انفُس

ديگر ننشيند شيخ بر مسند تزوير
ديگر نشود مسجد دكان تقدّس
ببريده شود رشته تحت الحنك از دم
نه شيخ بجا ماند نه زرق و تدّلس
آزاد شود دهر، از اوهام و خرافات
آسوده شود خلق زتخييل و تَوَسوُس
محکوم شود ظلم، به بازوی مساوات
معدوم شود جهل ز نيروی تَفَرُس
گسترده شود در همه جا فرش عدالت
افشانده شود در همه جا تخم تَوَنُس
مرفوع شود حکم خلاف از همه آفاق
تبديل شود اصل تباين به تجانس

در این سروده، رزین تاج امید برای آغاز تنفس از نفس ها و افق های نو، نوید آزادی می دهد. آنگاه که رشته ریش شیخ و دکان های فریب مسجد و تقدس مذهبی بریده شود. او در همین جهان مادی و نه نسیه در «بهشت» دروغین و خرافات مذهبی. گیتی را از خرافات زدوده و نوید می دهد در همین دنیای جاری، خلق از ذهن گرایی ها و وسوسه های بیهوده آسوده می شود و ستم و نابرابری، به نیروی برابری، محکوم می شود و جهل نادانی با نیروی فراست و خرد نابود می شود و فرش برابری همه جا گسترانیده و بذر رفاقت و انس همه جا افشانده می شود و تمامی احکام خلاف انسانی از چهار گوشه جهان رفع می شود آنگاه که اصل جدایی ها و شکاف ها به تجانس و همگرایی و یگانگی می رسد.

با جان باختن زرين تاج و برخی از همراهان و هم انديشه گان وی، زير‌نام بابی‌گری و سپس بهايی‌گری و ازلی‌گری با دخالت مستقيم استعمار انگليس و روس، به‌جنبشی که خواهان رفرم‌های ريشه‌ای در ‌مذهب و مناسبات اجتماعی بود، لگام زده و به کژ‌راهه و مسلخ کشانيده شد. با اين همه تاريخ مبارزه طبقاتی ‌نمی تواند، از نقش و جانفشانی های زرين تاج به سادگی بگذرد. جايگاه اين انسان، هماره در تاريخ ‌پيکار ستم کشان، سزاوارانه ياد و نام ويژه‌ای خواهد داشت. نام و آثار ادبی و ادبيات انقلابی و نوشته های زرين تاج با خشم ارتجاع مذهبی و حکومتی، ممنوعه و سوزانيده شده‌اند و به انديشه ها و نام او، ديوار آهنين فراموشی گسترانیده اند. مسلمانان، بهايی‌يان، شيخی‌يان و ديگران، به حربه ترور و تحريف شخصيت و ايده های اين انسان آزاده پرداخته‌، تا از مبارزات‌ او سوءاستفاده کنند. شيعيان، کينه توزانه اقدامات وی را از جمله، به دورافکندن کفن سياه و روبنده و بيان هويت خويشتن خويش در‌ميان مردم و سخنرانی در برابر مردان را نکوهش کرده و برابر‌با "روسپی‌گری" ناميده‌اند. اما نام و حضور زرین تاج، در تاريخ مبارزات آزادی‌خواهانه‌ی توده‌ها و جنبش برابری طلبانه‌ی‌زنان، چون اختری تابناک ماندگار است. از نوشته ها و کارهای ادبی زرين تاج که بی شک بسيار بوده‌اند، جز چند سطر‌از غزلياتی که آن هم در کتاب های ديگران يافت شده، تا کنون اثر ديگری يافت نشده است به جز نوشته های مذهبی دوران نوجوانی وی در خانه پدری از سوی بهاییان که زرین تاج هیچ پیوند و رابطه ای با اندیشه و آیین آنان نداشت. بهایی پس از سرکوب و نابودی کامل بابیان پدیدار شد.

نمونه هایی از غزليات زرين تاج

گر‌به‌تو‌افتدم ‌‌نظر،‌‌‌چهره ‌‌‌به ‌چهره ‌‌رو‌به‌رو

شرح دهم غم ترا، نکته به نکته مو به مو
از پی ديدن رخت، همچو صبا فتاده ام
خانه به خانه در به در، کوچه به کوچه، کو به کو
می رود از فراغ تو، خون دل از دو ديده ام
دجله به دجله يمن به يمن، چشمه به چشمه جو به جو
دور دهان تنگ تو، عارض عنبرين خطت
غنچه به غنچه، گل به گل، لاله به لاله بو به بو
ابرو و چشم و خال تو ، صيد نموده مرغ دل
طبع به طبع و دل به دل، مهر به مهر و خو به خو
مهر تو‌‌را دل حزين، بافته بر قماش جان
رشته به رشته، نخ به نخ ، تار به تار و پو به پو
در دل خويش طاهره، گشت و نديد جز ترا
صفحه به صفحه لا به لا، پرده به پرده تو به تو

زیر نویس ها

1) آلوسی مفتی بغداد، درباره زرين تاج می گويد : "‌من در اين زن فضل و کمالی ديدم که در بسياری از مردان نديدم ، او در عقل و استقامت و حيا و صيانت بسيار بود "

2) کنت دوگوبينو، سفير فرانسه می نويسد : " او را پس از خفه کردن سوزاندند ، و همچنين گفته اند که او را در چاهی خالی و در باغی موسوم به نگارستان انداخته اند و سپس چاه را به وسيله سنگ پر کرده اند."

3) طرحی از مادام دیولافوا (همسر ژان دیولافوا) باستان شناس فرانسوی در سال 1881-1882 از عکس زرین تاج تهیه کرد.

(۴) قاتل زرين تاج ، رئيس نظميه (شهربانی) تهران، از ۱۲ سال پس از اين جنايت، در شورش زنان در برابر کاخ ناصرالدين شاه در اعتراض به بی نانی در سال ۱۸۶۵، مورد خشم قرار گرفت و به دستور شاه پس از کنده شدن ريش هايش، خفه شد.

5) امير کبير در ژانويه ۱۸۵۲ به دستور ناصرالدين شاه کشته شد.



ما را دنبال کنید

تویتر Find us on youtube Follow us on google+ Follow us on facebook CPIran_mailing address