قتل های ناموسی اخیر در کردستان آنهم در آستانه ی هشت مارس موید مسائل بسیاری است. کردستان به واسطه ی سابقه ی تحزب یافتگی اش و نفوذ گسترده ی جریانات چپ و انقلابی در ایران و همچنین مسئله ی ملی، نمودی از پیچیدگی مسئله ی زنان هم هست. ساختار ارزشی و اخلاقی ای که کردستان و مناطق اقلیت های ملی با آن دست به گریبان هستند، از پیچیدگی و سرکوب بیشتری علیه زنان برخوردار است. شوونیسم شیعه اثناعشری فارس که از طریق جمهوری اسلامی در طی این سال ها به زنان تحمیل شده است، در شهرهایی مانند تهران، دست کم درهم تنیده با ارزش های ملی نیست. تمایل به داشتن هویتی که از جانب حکومت مرکزی نه تنها دریغ می شود، بلکه از آن جلوگیری می شود، برای ملل تحت سرکوب مانند کردها رنگ و بویی مقدس و مبارزاتی می گیرد. این سیستم ارزشی که بر بطن فرهنگ پدرسالار و مردسالاری جامعه شدت و حدت می گیرد، جنایت هایی می آفریند که روزانه شاهد آن هستیم. نرخ بالای قتل های ناموسی در کردستان از زمان روی کار آمدن جمهوری اسلامی، گواهی بر این ادعاست. این نرخ بالای قتل های ناموسی در کرستان عراق هم قابل توجه است. در کردستان ترکیه خشونت های خانگی و قتل های ناموسی در مقام مقایسه با دیگر نقاط ترکیه، جای تامل دارد. خاک، ناموس و اسلحه برای بسیاری معانی مترادفی دارد. که باید به هر شکل آن را حفظ نمود و یا لکه ی ننگ آن را با خون خاطی شست. طی هفته های گذشته قتل هوزان خواهشی توجه بسیاری را در رسانه های گوناگون برانگیخت. روز جمعه (١٢ بهمن ٩٧ / ١ فوریه ٢٠١٩)، یک دختر ١٦ ساله اهل دیواندره به نام "هوزان خواهشی" که چندی پیش توسط پدرش مورد ضرب و شتم قرار گرفته و به کما رفته بود، جانش را از دست داد.
به گفته یک منبع مطلع، هوزان خواهشی که از نخبه های دیواندره بوده و آذرماه امسال از سوی پدرش (مادح) به دلیل دوست داشتن پسر مورد علاقه اش مورد ضرب و شتم قرار گرفته و به کما رفته بود.
هوزان خواهشی برنده چندین جایزه در سطح استان کردستان (سنندج) و ایران و همچنین عضو مجلس دانش آموزی ایران نیز بوده است. مادح خواهشی پدر هوزان، دارای مدرک لیسانس و مغازه قالی فروشی دارد.
نکات جالب توجه این قتل ناموسی در آکادمیک بودن قاتل هوزان و داشتن دوست پسر در شرایطی که در بسیاری از شهرهای بزرگ ایران ازدواج سفید به شکلی پذیرفته شده است، نشان از حادتر و خطرناک تر بودن فرهنگ های پدرسالارانه و مردسالارانه در میان بخش های است که ستم ملی را هم مزید بر علت دارند. دانشگاه رفتن پدر هوزان در جامعه ای که دانشگاه آن مبتنی بر ارزش های ضد زن است کمکی به بهبود شرایط هوزان خواهشی نکرده است. اینجاست که سطحی بودن ادعاهایی مبنی بر اینکه مبارزات، خواست ها و مطالبات زنان آنچنان اولویتی ندارد و یا اینکه در پرتو اولویت مبارزه طبقاتی کم رنگ می شود، دودش به چشم زنان می رود. هر اندازه این قتل ها و خشونت ها آزار دهنده و جانکاه هستند، به همان اندازه ضرورت و اهمیت امر رهایی زنان اولویت بیشتری پیدا می کند.
با توجه به وضعیت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بسیار ملتهب ایران و همچنین بحران ایدئولوژیک جمهوری اسلامی، مبارزه ی زنان از تنوع، کیفیت و گستردگی بیشتری برخوردار گشته است. زنان معترض در ایران به نقطه ی عزیمت مبارزه علیه جمهوری اسلامی بدل گشته اند. حضور گسترده ی زنان در اعتراضات کارگری، در اعتراضات معلمان، دانشجویی و مشخصا علیه حجاب، بیانگر تغییر گسترده ای در آگاهی زنان و جامعه ی ایران و عمومی تر شدن خواست زنان برای جامعه ای بدور از تبعیض جنسیتی است. میل به آزادی و کسب اعتماد به نفس برای تحقق آزادی در میان زنان و جامعه رفته رفته بیشتر می شود. تعداد کثیری از زنان اقدام به برداشتن حجاب می کنند، در مقابل نیروهای سرکوبگر رسمی و غیر رسمی جمهوری اسلامی مقاومت می کنند و آن را هم در شبکه های اجتماعی به اطلاع عموم می رسانند. این مقاومت و حق طلبی در میان زنان تا اندازه رشد کرده است که جناج سبز حکومتی را هم تحت تاثیر قرار داده و آنها را به صرافت انداخته و در موقعیت متضادی قرار داده است. آنها از سویی در تلاشند که حکومت سرمایه اسلامی را به هر نحوی در حاکمیت نگه دارند و از سوییی تلاش دارند تا طرفداران خود را که خواست هایشان فراتر از منافع درون حاکمیت است از دست ندهند.
همانطور که اشاره شد مسئله ی زنان و مبارزه علیه حجاب خواستی که جمهوری اسلامی به هیچ عنوان نمی تواند آن را به کنترل خود درآورد، چرا که ماهیتا خواستی براندازانه است. حاکمیت اگر بتواند در مورد حقوق کارگری اصطلاحاتی صورت دهد، و یا در مورد وضعیت کار و معیشت برنامه های رفرمیستی را در دستور کار خود قرار دهد، اما به هیچ عنوان نمی تواند با خواست لغو حجاب کنار بیاید. حجاب نماد اسلام سیاسی است، اسلام سیاسی سرمایه داری.. این سیستم سرمایه اسلامی از یک سو به سرمایه داری جهانی وابسته و از دیگر سو با آن در تناقض است، از یک سو برای کشوری مثل آمریکا شاخه و شانه می کشد و با دخالت در امورات سیاسی کشورهای منطقه و حتی کشورهای آفریقایی و بعضا آمریکای لاتین، به دنبال اختلال و به نوعی بالابردن قدرت چانه زنی در مقابل کشورهای اروپایی و آمریکایی است. اما چه جمهوری اسلامی و چه کشورهای دیگر ابرقدرت در حداقل در یک امر به لحاظ ماهوی مانند یکدیگر عمل می کنند و آنهم ستم بر زن و بازتولید مناسبات ضد زن است.
در مقابل، تلاش و مبارزه برای آلترناتیویی رهایبخش برای مبارزات برحق زنانی که در سراسر جهان و بویژه در جوامعی که بصورت مضاعف تحت ستم هستند درروزانه در خیابانها در جریان است. اهمیت و حایگاه مبارزات برحق زنان هم برای جمهوری اسلامی روشن است و هم برای کشورهای متروپول غربی. نشست دو نفره ی "مسیح علینژاد" با وزیر امورخارجه دولت آمریکا "پمپئو"، خبر از اهمیت روز افزون زنان در عرصه های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی است. برنامه های رنگارنگ شبکه تلویزیونی"من و تو" در مورد حقوق زنان و سفرهای کسی مانند شیرین عبادی، کاملا سیستماتیک و در خدمت آلترناتیو سازی علیه فعالین راستین جنبش زنان چه در ایران و چه در اپوزیسیون چپ است.
امر رهایی زنان؛ پدیده ای است که تنها از جانب سوسیالیست ها و کمونیست ها، جوابی ریشه ای و برحق خواهد گرفت. این یک ادعا نیست، بلکه توضیحی علمی دارد که فقط و فقط یک جریان انقلابی کمونیستی از عهده ی این مهم برخواهد آمد. این مبارزه البته کار آسانی نبوده و نیست. تجربه ی بزرگ قیام 57 و عملکرد چپ نسبت به سرکوب زنان و وضعیت زنان تا به اکنون هم، بسیاری مشکلات پیشا رو را به ما نشان می دهد. انفعال جریانات چپ، عدم همکاری و عدم حمایت از رژه ی سرافرازانه ی زنان در 8 مارس سال 57، خط امتدادی است که امروزه هم به نوعی در احزاب سیاسی چپ خود را نمایان می کند. پدر سالاری و مردسالاری شکل ستم بر زن را لطیف تر و قابل هضم تر می کند. تصور اینکه در رژه ی سال 57 همه ی احزاب سیاسی علیه جمهوری اسلامی حضور می داشتند، این فکر را به ذهن متبادر می کند که شاید آینده ی سیاسی ایران به گونه ای دیگر رقم می خورد.
با این همه اما مبارزه ی بی امان علیه پدرسالاری و مردسالاری در سطوح مختلف عرصه های اجتماعی، سیاسی، اجتماعی، ادبی، هنر و سینما که اتفاقا ابزارهای مهمی در دست جمهوری اسلامی و اعوان و انصار است، ضرورتی است که امروزه از زبان زنان و مردان ایران به اشکال مختلف فریاد می شود. از این روست که باید توضیح ضرورت تغییر وضعیت زنان، به صورت روتین در دستور کار نیروهای انقلابی و جنبش زنان قرار گیرد. به عنوان مثال اگر در سال های اخیر در شهر سنندج در روز هشت مارس یکی از بندهای اعلامیه این بود که زنان ناموس هیچ کس نیستند، باید این عبارت به لایه های مختلف جامعه نه تنها نفوذ پیدا کند بلکه به خواست بی قید و شرط نه تنها زنان بلکه به خواست تمامی جنبش های اجتماعی تبدیل گردد. این تغییر در افکار و تبلورهای ارزش های انسانی وظیفه ای است که تنها از جانب فعالین راستین جنبش کمونیستی زنان و علی العموم جنبش کمونیستی می تواند متبلور شود. هر اندازه حساسیت در مورد فرهنگ و ادبیات پدر و مردسالارانه بیشتر باشد میزان قدرت فعالین عرصه را برای رو کردن منافع مالی پنهان در زیر ساخت های اقتصادی روشن تر خواهد کرد. به عنوان مثال در برخورد با فعالین هفت تپه اسماعیل بخشی و سپیده قلیان که هر دو مورد سرکوب و شکنجه قرار گرفته اند، شکل ستمی که بر سپیده قلیان می رود به مراتب پیچیده تر است. این مهم در حرف های سپیده هنگامی که می گفت نیروهای اطلاعاتی تهدیدش کرده اند که اگر خانواده اش بفهمند، که با اسماعیل بخشی رابطه دارد و یا اینکه مطلع شوند که توسط اسماعیل بخشی بوسیده شده است، توسط برادرش سر بریده خواهد شد. این تهدید فقط یک تهدید انتزاعی نیست که سوای روابط اجتماعی صورت گیرد. آنچه اتفاق می افتد در درون جامعه در قالب قتل های ناموسی و دیگر خشونت های خانگی، سویه ای از این فرهنگ شنیع مردسالاری است.
این حساسیت در مورد مبارزات زنان و توضیح نقش ستمی که بر زنان می رود، تنها می تواند از جانب نیروهای انقلابی و کمونیستی، طرح شود، مبارزه برای آن صورت گیرد، انسان ها را حول خواست های انسانی سازمان داد و در نهایت کسب قدرت سیاسی کرد. تلاش برای هرچه مستحکم کردن صفوف طبقاتی جنبش های علیه، ستم، فقر، نابرابری، تلاش برای ارتباط بیشتر با جنبش معلمان، کارگران، دانشجویان وظیفه ی خطیری است که در مقابل آلترناتیو سازی جامعه و ققنوس کاغذی کاذبی که راست علم کرده است.
از این زاویه است که باید بر نه تنها بر طبل مبارزات حقه ی زنان کوبید بلکه باید آنچه را که در توان داشت برای پیوستگی این حق خواهی با دیگر جنبش های اجتماعی به کار بست.
5 مارس 2019 هامبورگ
|