ارسال


مبانی استراتژی حزب کمونیست ایران به مناسبت سالگرد تاسیس حزب

حزب کمونیست ایران دارای چند سند پایه ای است که در مقاطع مختلف فعالیت حزب تهیه شده اند، این اسناد معرف هویت، اهداف، جایگاه سیاسی و خط مشی مبارزاتی ما هستند. این اسناد متکی به جهان بینی علمی ما، ماتریالیسم دیالکتیک و ماتریالیسم تاریخی و تجربیات تاریخی جنبش کارگری و کمونیستی جهانی هستند. "بیانیه حزب کمونیست ایران"، "برنامه حزب کمونیست ایران"، "اساسنامه حزب کمونیست ایران"، "استراتژی حزب کمونیست ایران"، از جمله این اسناد هستند. این اسناد بر مباحث تئوریک مارکس اتکاء دارند و از صحت و حقانیت علمی برخوردار هستند و به دلیل همین پشتوانه علمی در مسیری تکاملی قرار دارند.

برنامه حزب کمونیست طرح اقدامات و مطالباتی است که مبنای واقعی و علمی دارند و ملزومات عملی شدن آن در همین جامعه امروز فراهم آمده است. برنامه در عین حال ابزاری است که بهوسیلهی آن کمونیستها اهدافشان را به جامعه معرفی میکنند. اما استراتژی حزب کمونیست ایران چه باید کرد های ما را در هر دوره تعیین میکند. به همان اندازه که برنامهی ما واقعبینانه و عملی است، استراتژی ما نیز به همان اندازه بهدور از خیالپردازی و عملی است و می تواند امکان پیروزی طبقه کارگر را به روشنی نشان دهد.

اکنون به حکم شرایط عینی مبارزهی طبقاتی و تکامل چپ ایران، مفاهیم برنامهای تا حدود زیادی بعنوان یک دستاورد در سطح جنبش چپ ایران تثبیت شده اند و کم و بیش درک مشترکی از آنها وجود دارد. به همین دلیل انشعابهای سالهای اخیر در میان نیروهای سیاسی چپ ایران هیچکدام بر سر تفاوتهای برنامهای نبوده اند. از اینرو امروز در واقع، استراتژی آن حلقهی اصلی ای است که جداییها و یا ائتلافها و نزدیکیها را میتواند توضیح بدهد. استراتژی حزب کمونیست ایران در انطباق با مبارزه طبقه کارگر و همراه با این مبارزه میتواند پیش برود.

طبقهی کارگر برای بهبود شرایط کار و زندگیاش بهطور طبیعی مبارزه میکند، در نتیجهی این مبارزه عقب نشینی هائی را به دشمن طبقاتی تحمیل میکند، شرایط زندگیاش بهبود مییابد، بهبود شرایط زندگی به وی فرصت پرداختن به امور دیگری را میدهد، با روشنفکران کمونیست و انقلابی ارتباط برقرار میکند، افق پیشارویش بازتر میشود، جایگاه خود را بهعنوان یک طبقه درمییابد، وارد میدان مبارزهی سیاسی میشود، با مبارزات خود آزادیهای دموکراتیک و حقوق عمومیتری را به دشمن تحمیل میکند، کسب آزادیهای دموکراتیک به وی فرصت سازمانیابی و تشکل را میدهد، راههای قانونی برای تغییر مناسبات موجود را بر روی خود بسته میبیند، حزب سیاسی کمونیستی خود را ایجاد می کند و یا به حزب سیاسی کمونیستی موجود پیوند می خورد، درمییابد که وی اساسا به دلیل محرومیتاش از مالکیت بر ابزار تولید است که به اسارت سرمایه درآمده است، از اینرو برای رهائی از این اسارت، انقلاب می کند، با انقلاب خود ماشین دولتی بورژوازی را درهم میشکند، قانون اساسی خود را به تائید اکثریت جامعه میرساند، دولت خود را تشکیل می دهد، تولید برای تأمین نیازهای جامعه را جایگزین تولید برای سود می کند. این پروسه همچنان ادامه دارد تا تحقق برابری و رفاه، این دو را هم با تغییرات گام به گام و به تدریج، با پروژه توسعهی اقتصادی و تولید انبوه و در نتیجه تغییر فرهنگ و اخلاقیات جامعه عملی میکند و سپس با پایان دادن قطعی به نظام طبقاتی و استقرار جامعه کمونیستی وجود دولت نیز غیر ضروری می شود و پروسه زوال آن نیز به فرجام خواهد رسید. چنانکه میبینیم این یک پروسهی بدون وقفه و بههم پیوسته است. در خلال این پروسه ممکن است شکستها و عقبنشینیهایی پیش بیاید، توقف های کوتاه مدتی تحمیل شود، اما جهت اصلی حرکت تغییر نخواهد کرد. درک این پیوستگی از ملزومات تعیین یک استراتژی پیروزمند است.

هر جامعهای در مقاطعی خواه ناخواه در معرض تحولات و رویدادهای مهمی قرار خواهد گرفت. این تحولات و رویدادها ممکن است وقوع یک شرایط انقلابی، اشغال نظامی به وسیلهی قوای خارجی، وقوع جنگ و یا حتی یک فاجعهی طبیعی باشد. حزب سیاسی که در اینگونه لحظات حساس حیات جامعه، در نقطه عطفهای سیاسی و اجتماعی، بتواند با استراتژی درست و با عمل آگاهانه، سازمان یافته و بهموقع، جامعه را به سمت درستی هدایت کند، یا حتی نقش مثبت چشمگیری در چنین مقطعی ایفا کند، به سرعت اجتماعی و تودهگیر خواهد شد. برعکس، چنانچه در چنین مقاطعی این فرصتها را از دست بدهد، با سالهای طولانی کار روتین نمیتواند آن را جبران کند و فرصت تاریخی را از دست داده است. همانگونه که سیاستهای درست در این مقاطع نقش سرنوشت سازی دارند، سیاستهای نادرست هم میتوانند احزاب را به قهقرا برانند. اساسا اجتماعی شدن یک حزب محصول پیوند خوردن با جنبشهای پیشرو اجتماعی و ایفای نقش مثبت در چنین دوران هائی است. انقلاب اجتماعی پروسه ای است که بطور آرام و تدریجی براه می افتد، در مسیر رو به پیش و پر افت و خیز خود موجب تغییرات اقتصادی و سیاسی در جامعه خواهد شد. این پروسه در نقطهای به اوج خود یعنی به اعتلای انقلابی می رسد. سیستم حقوقی موجود را به هم می ریزد، روابط مالکانه تولید در جامعه را به طور کیفی دگرگون می کند و نظام اجتماعی جدیدی را جایگزین آن میسازد. در این پروسه هم شاهد تغییرات سیاسی و هم تغییرات اقتصادی در جامعه خواهیم بود. در این میان تغییرات اقتصادی برخلاف تغییرات سیاسی بطورسریع اتفاق نمیافتند، بلکه به تدریج شکل میگیرند. کمیتها روی هم انباشته میشوند تا هنگامی که پوستهی خود را میشکنند و در یک مقطعی کیفیت نوینی را به وجود میآورند. این جهش اجتماعی یعنی تبدیل کمیت به کیفیت واقعهای انقلابی است. پروسه شکل گیری انقلاب اجتماعی حاصل رشد دو وجه جدائی ناپذیر "اقتصادی" و " سیاسی" است که یکی شرایط تحقق دیگری را فراهم میسازد. وجه سیاسی انقلاب کشمکشی سیاسی است برای اینکه تکلیف عدم تطابق قدرت اقتصادی با قدرت سیاسی را یکسره کند. وجه اقتصادی انقلاب در نتیجهی تکامل تدریجی و از دل مجموعهای از تغییرات رو به جلو اتفاق می افتد. تغییرات آرام و تدریجی (رفرم) و تغییرات تند و ناگهانی (انقلاب)، در هم تنیده شده اند و در یک رابطه دیالکتیکی با هم قرار دارند. انقلاب در یک جامعه از دل تغییرات تدریجی زاده می شود و پس از پیروزی انقلاب جامعه از نو راه تغییرات تدریجی را در پیش خواهد گرفت. در این مسیر رفرم های اقتصادی غالبا رفرم های سیاسی را بدنبال خواهند داشت.

سیستم حقوقی جاری را می توان با یک فرمان عوض کرد اما رسیدن به فراوانی و رفاه، هر چند آهنگ آنهم سریع باشد، خواه ناخواه تحولی تدریجی خواهد بود. بدین ترتیب میبینیم که ما با یک دو قطبی بین انقلاب و رفرم روبرو نیستیم. انقلاب اجتماعی بدون رفرم حادث نمیشود و انقلاب پس از آنکه تکلیف تضادهای کهن را یکسره کرد، خود راه تغییرات تدریجی را در پیش میگیرد. کمونیستها انقلابی هستند حتی اگر زمانی که انقلابی هم در جریان نباشد. آنها در عین انقلابی بودن، مبارزین پیگیر انجام اصلاحات در زمینههای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در جامعه نیز هستند. واژه های رفرم و انقلاب برای بیان هر منظوری بکار برده شوند به جای خود، اما برای درک جامعه شناسانه و علمی از مفاهیم انقلاب و رفرم در بحث استراتژی بایستی از کاربرد رایج آنها فاصله بگیریم . مثلا تغییرات در سیستم های حکومتی در اروپای شرقی پس از فروپاشی اتحاد شوروی "انقلابهای مخملی" نام گرفتند. "محمد رضا شاه" رفرمهای خود را "انقلاب شاه و مردم" نامید. جمهوری اسلامی جریان به قدرت رسیدن خود را "انقلاب اسلامی" نام گذاشت. بیرون راندن اشغالگران خارجی از یک کشور و کسب استقلال را معمولا "انقلاب" مینامند. سرنگونی دیکتاتورها در خاورمیانه و شمال آفریقا طی رویدادهای موسوم به بهار عربی انقلاب نام گرفته اند. گاهی ارتجاعیترین تحولات در یک جامعه را "انقلاب" نامگذاری میکنند. در مورد رفرم هم همین داستان تکرار میشود. بعنوان مثال رنگ و لعاب زدن به رژیم اسلامی را "اصلاحات" میگویند. گاهی مانورهای سیاسی و عقب نشینیهای تاکتیکی رژیم ها رفرم نامیده می شوند.

به انفعال نشستن تا رشد تضادهای درونی جامعه سرمایهداری بخودی خود روزی این نظام را از درون بپاشاند، در استراتژی ما جائی ندارد. حرکت تاریخ در نظام سرمایه داری حاصل دو تحول اجتماعی است. تکامل نیروهای مولده و مبارزه طبقاتی. برآیند این دو نیرو است که سمت و سوی تکامل جامعهی بشری را تعیین میکند. آنچه که در بحث استراتژی مهم است تأکید بر این نکته است که نیروی فعالهی انسانها در متن مبارزهی طبقاتی مؤلفهی مهم تعیین سرنوشت یک جامعه است. تمام تاریخ انقلابها، شورشها، اعتصابها و اعتراضهای گسترده در قرن نوزدهم و بیستم نشان میدهند که نظام سرمایهداری در عین این که مسیر طبیعی و روبه رشد اقتصادی خود را پیموده است، در همان حال تحت فشار جنبشهای اجتماعی تن به عقبنشینیهای مشخصی داده است. این فشارها به نوبه خود بخشی از پروسهی تغییرات اجتماعی بودهاند؛ از حقوق و مطالبات کارگری گرفته تا حق رأی زنان، تا تصویب قوانینی در زمینهی حفاظت از محیط زیست و غیره. کمتر عقب نشینی و رفرمی را در این سیستم میتوان مشاهده کرد که به مبارزه اجتماعی معینی مربوط نبوده باشد و سرانجام نیز به دست همین نیروی فعاله است که این سیستم درهم میشکند.

تکامل پروسه انقلاب در نتیجه تکامل شرایط عینی و ذهنی در یک جامعه صورت میگیرد. شرایط عینی عبارت است از موقعیت اقتصادی، اجتماعی، درجهی رشد نیروهای مولده، و غیره، که بهطور طبیعی پروسهای در حال پیشرفت و دگرگونی است. شرایط ذهنی عبارت از موقعیت عنصری است که با نیروی خود پروسه این دگرگونی را تسریع میکند. هر دوی این عوامل ارکان تدوین یک استراتژی پیروزمند را تشکیل میدهند. در عصر ما با جهانی شدن سرمایه شرایط عینی برای وقوع یک انقلاب سوسیالیستی جهانی فراهم است. آن چه که فراهم نیست شرایط ذهنی است. یعنی عدم آمادگی طبقهی کارگر از لحاظ آگاهی، تشکل، داشتن حزب سیاسی خود و غیره. استراتژی ما در این حوزه عمل می کند.

مکان پیشبرد استراتژی ما نه تنها کارخانه و محیط کار بلکه محیط زیست با همه پیچیدگیهایش نیز هست. طبقه کارگر یک موجودیت آرمانی نیست که به این اعتبار تقدیس شود. کارگر بودن یک موقعیت عینی است و طبقه کارگر یک موجودیت اجتماعی است که در دنیای واقعی با مردمان دیگر جامعه درهم آمیخته است. موقعیت عینی طبقه کارگر بعنوان یک طبقه اجتماعی از لحاظ روابط مالکانهاش با ابزار تولید است که وی را به نیروی فعاله تغییر تاریخی گذر از سرمایهداری به سوسیالیسم تبدیل کرده است. طبقه ای ست لازم که وجودش شرط ادامه حیات جامعه است. اما کارگر اگر در کارخانه و مزرعه کار میکند، در همان حال در شهر و روستا زندگی میکند. از طریق رسانههای بورژوایی و ارتجاعی بمباران تبلیغاتی میشود، در تشکلهای ماهیتا غیر کارگری و گاهی ارتجاعی عضو می شود، همانگونه که به صف مبارزه کمونیستی می پیوندد. استراتژی ما پیچیدگی شرایط اجتماعی موجود را از نظر دور نمی دارد و از اینرو نه بر پایه ذهنیت و آرزوها بلکه بر اساس واقعیات سرسخت جامعه و موقعیت عینی طبقه کارگر بنا شده است و می کوشد به همه مسائل این جامعه پاسخ بدهد.

تجربهی همهی جهان نشان داده است که بورژوازی با زبان خوش و با استدلال قدرت سیاسی و اقتصادی را رها نمیکند، بلکه چنین امری تنها در نتیجهی اعمال فشار در مقیاس اجتماعی امکانپذیر است. هرچه بیشتر نظام سرمایهداری در بحران فرو میرود، برای ادامه حاکمیت خود به اعمال روشهای خشونتآمیز وسرکوبگرانه بیشتری روی میآورد. اعمال خشونت در ذات این نظام است. جنگهای امپریالیستی اول و دوم جهانی اوج خشونت این نظام برای بقاء بودهاند. جنگهای محلی دوران "جنگ سرد" و پس از آن نمونههای بارزی از خشونتطلبی ذاتی این نظام را برملا میسازند. خشونت پوشیده و آشکار نظام سرمایهداری بر علیه طبقهی کارگر و اقشار محروم جامعه بدون وقفه جریان دارد. بیکاری، فقر، گرسنگی، عدم دسترسی به امکانات بهداشتی و درمانی، آسیبهای اجتماعی؛ همه و همه بخشی از خشونت سیستماتیکی هستند که سرمایهداران و دولتهایشان بر علیه کارگران و اکثریت آحاد مردم اعمال میکنند. بورژوازی ابزارهای سرکوب گوناگونی را برای بقای خود بهکار میگیرد که سرکوب مستقیم تنها یکی از آنهاست. بورژوازی از طریق رواج اندیشهها، افکار و خرافات معینی تودهها را به سرکوبگران خود تبدیل میکند و بدین معنا سرکوب را درونی میکند. قانون، ابزار دیگر سرکوب است. قوانینی که از پارلمانهای بورژوازی بیرون میآیند همان اعمال خشونت دولتی هستند که برای تداوم رنج و آزار مردم محروم به رنگ قانون درآمده اند. نتیجه اینکه، این کارگران و اقشار محروم جامعه نیستند که برای تحقق اهداف حقطلبانه و روای خود دست به خشونت میزنند، بلکه این سرمایهداران و دولتهایشان هستند که در عمل راهی جز مقابله با روشهای غیرمسالمتآمیز برای طبقهی کارگر و اقشار محروم جامعه باقی نمیگذارند. عکس العمل گاها خشونت آمیز طبقه کارگر پاسخ به خشونت سازمانیافته و سیستماتیک بورژوازی است. در استراتژی حزب کمونیست ایران رهایی جامعه از مناسبات ظالمانه نظام سرمایهداری محصول انقلابی است که نیروی محرکهی آن را کارگران تشکیل میدهند. چنین انقلابی نه ناشی از ارادهی ما، بلکه مبتنی بر واقعیات بنیادی اقتصادی-اجتماعی است. تضادهای طبقاتی، نابرابریها، تبعیضها و محرومیتهای اجتماعی، فقدان آزادیهای فردی و سیاسی است که جامعه را به سوی انقلاب سوق میدهد. ما میخواهیم اهداف عادلانه و انسانی مندرج در برنامه حزب از راههای مسالمتآمیز متحقق شوند، اما این ماهیت سرکوبگر بورژوازی است که انقلاب در ایران را بهسوی اشکال قهرآمیز سوق میدهد. آگاهی بر این واقعیت و کسب آمادگی برای مقابله با چنین شرایطی از عناصر مهم یک استراتژی پیروزمند است.

استراتژی ما در انطباق اخلاقی با هدف نهایی ما قرار دارد. ارزشهای اخلاقی انسانی و پیشرو در استراتژی ما پاس داشته می شوند. اما "اخلاق" مفهومی ماوراء طبقاتی نیست. اخلاق غالب در جامعه اخلاق طبقه از لحاظ اقتصادی حاکم و در خدمت شیوه تولید موجود یعنی در خدمت حفظ نظام سرمایهداری قرار دارد. این نظام ذاتا غیر اخلاقی و غیر انسانی است. اخلاق بورژوازی بر اساس تقدیس نابرابریهای اجتماعی، تقدیس روابط مالکانه موجود و مشروعیت دادن به عمل غیر اخلاقی استثمار انسان بدست انسان بنا شده است. اخلاق بورژوازی بکار بردن هر وسیلهای را در خدمت حفظ روابط مالکانه موجود مجاز میداند. کسی که هدفاش پیدا کردن پول است مثلا میتواند برای تأمین آن کلاهبرداری کند، احتکار کند، اختلاس کند و غیره. اگر هدف کسب قدرت شخصی است، در اینصورت لابد پشتپا گرفتن، توطئهگری، دودوزهبازی را هم میتواند مجاز بشمارد. اما اخلاق ما نوید بخش رهائی انسان از مناسبات ظالمانه سرمایهداری است. در استراتژی ما سنگدلی، دروغگوئی و فرصت طلبی، پرستش فردیت، جایگاهی ندارد. در استراتژی ما حقانیت هدف، بکارگیری هر وسیلهای را توجیه نمی کند. بدین معنی برنامه و استراتژی ما از لحاظ محتوای انسانی خود از یک جنس هستند. یک رابطه محتوائی و معنوی بین برنامه و استراتژی ما وجود دارد. هم هدف نهائی ما شورانگیز و انسانی است و هم راهی که برای رسیدن به این هدف می پیمائیم معیار و محکی است برای سنجش انسانیت ما.

از آنجا که اساس روابط مالکانه تولید در نظام سرمایهداری مقدس و غیر قابل تغییر فرض می شود، رأی دهندگان قادر نخواهند بود از طریق رأی خود از سرمایه داران که قدرت اقتصادی را در دست دارند، سلب مالکیت کنند.در دموکراسی پارلمانی رای دهندگان نمیتوانند اساس این روابط مالکانه را از طریق رأی خود تغییر دهند، یعنی در واقع نمیتوانند دارای حقوق یکسان در تعیین سرنوشت جامعه باشند. انسانهائی که در موقعیت یکسانی از لحاظ اقتصادی قرار ندارند، در شرایط عادی این امکان را نخواهند داشت تا با شرایط یکسان وارد رقابتهای انتخاباتی شوند و از طریق امکاناتی که در اختیار دارند، خود را به جامعه بشناسانند. در چنین جامعه ای، نظام پارلمانی در واقع چیزی جز سلب حق رأی اکثریت انسانها نیست. در استراتژی ما مناسب ترین و در عین حال دموکراتیکترین راه مشارکت تودهها در تعیین سرنوشت خود و در حیات سیاسی و اجتماعی خود، شوراها هستند. نظام انتخاباتی شورائی آحاد این جامعه را از هر لحاظ در موقعیتی یکسان برای اعمال حق رأی خود در تعیین سمت و سوی جامعه و در اجرای آنچه که درمورد آن تصمیم میگیرند، قرار خواهد داد. بعلاوه در دورهی کنونی پارلمانها علاوه بر عقیم بودن تاریخی خود، دچار محدودیتهای دیگری نیز شدهاند. مشروعیت دولتهای متکی بر نظام پارلمانی در همین سیستم هم به سه دلیل اساسی زیر سؤال رفته است: اول، تصمیمات پارلمانها در تضاد با رأی اکثریت قاطع مردم که در خیابانها و در اعتصابها ابراز میشود، قرار گرفته است. یعنی مشروعیت پارلمانها به وسیلهی کسانی هم که به آن رأی دادهاند، از بین رفته است. دوم، کاهش مشارکت مردم در بسیاری از کشورها که گاهی کمتر از حداکثر 50 درصد واجدین شرایط رأی دادن است. سوم، نبود آزادی انتخابات و ملزومات و شرایط مساوی برای شرکتکنندگان، حتی در چهارچوب قواعد پذیرفتهشدهی نظام پارلمانی. با اتکاء بر این اصول سیاست ما در قبال پارلمان در شرایط سیاسی مشخص در چهارچوب تاکتیک و سیاستهای خرد حزب در هر مقطع تعیین میشود.

انقلاب اجتماعی بدون رهبری طبقه کارگر به نتیجه نمیرسد. زیرا تنها طبقه کارگر است که هیچ نفعی در بقای مناسبات تولیدی سرمایهداری ندارد و در این نبرد " چیزی جز زنجیر دست و پای خود را از دست نخواهد داد". اما وقتی از رهبری طبقهی کارگر صحبت میکنیم، موضوع رهبری کردن این طبقه بر خودش نیست، معنی آن رهبری شدن پروسههای سیاسی و اجتماعی توسط این طبقه است. طبقه کارگر از آنجا که در جامعه زندگی می کند، به ناچار حل و فصل تمام مسائل جامعه را بر عهده دارد. اما چنین نقشی از قبل و به دلیل ساختمان اقتصادی جامعه سرمایهداری به طور خودبخودی ضمانت شده نیست. ایفای نقش رهبری طبقه کارگر در پروسه انقلاب اجتماعی، محصول توانائی طبقه کارگر در مقبولیت اجتماعی بخشیدن به برنامه و استراتژی سیاسی خود در نزد نیروها و جنبش های مترقی غیر کارگری است. یعنی کسب توانائی در رهبری کردن اقشار و طبقات اجتماعی دیگری که منافع مشترکی آنها را به دور یک پرچم گرد آورده است. هژمونی طبقهی کارگر در عین حال متقاعد کردن طبقات دیگر است به اینکه طبقه کارگر آنها را از بحرانهای سیاسی، اقتصادی، جنگی، امنیتی، در نقطه عطفهای حساس گذر خواهد داد. در این زمینه توجه به تفاوت دو دیدگاه اهمیت بسیار دارد. اول، این دیدگاه که گویا: "طبقهی کارگر از طریق اتکای به خود و دفاع از منافع خود در نهایت نمایندهی منافع تودههای تحت ستم و استثمار و اقشار بینابینی دیگر میشود." و دوم اینکه: "طبقهی کارگر در یک مبارزهی سیاسی، آموزشی و نظری، با اتخاذ تاکتیک و سیاست درست و کارساز به امر مهم متقاعد کردن و جلب تودههای بینابینی به انقلاب نائل میشود." استراتژی حزب کمونیست ایران در زمینهی جنبشهای اجتماعی و اقشار بینابینی بر مبنای دیدگاه دوم استوار است. تمرکز استراتژی ما بر مبارزه طبقاتی و جنبش کارگری ما را از پرداختن به جنبش های واقعی دیگر که به طور عینی صف مبارزه کارگران با سرمایهداران را تقویت می کنند، غافل نخواهد ساخت. این جنبش ها مبارزه خالص طبقاتی کارگر و سرمایهدار محسوب نمی شوند، اما به لحاظ عینی ضد سرمایهداری هستند. جنبش زنان، مبارزات عادلانه و مترقیانه اقلیتهای ملی و جنسی برای کسب حقوق دموکراتیک، جنبش صلح، جنبش 99 درصدی ها، فرومهای اجتماعی، جنبش دفاع از محیط زیست و غیره از آن جمله هستند.

روشن است که هر تحول بنیادی سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی از مسیر به زیر کشیدن رژیم جمهوری اسلامی از قدرت میگذرد. بنابراین، شعار سرنگونی این رژیم در این سطح، وجه جدایی ناپذیری از رویکرد سیاسی و مبارزاتی ماست. اما سرنگونی این رژیم برای ما هدف در خود نیست. مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی در استراتژی ما یک مفهوم طبقاتی دارد. سرنگونی رژیم موجود برای ما نقطهی حرکت بهسوی سلب قدرت اقتصادی و سیاسی از کل بورژوازی به عنوان یک طبقهی اجتماعی است. اما جمهوری اسلامی نه فقط از طریق یک انقلاب کارگری بلکه از راههای دیگری هم ممکن است سرنگون شود. در چنین صورتی نیز حزب کمونیست ایران نظارهگر بیطرف و بیعمل نخواهد بود، بلکه درست به میزان توان سازمانیافتگی و آگاهی طبقه کارگر و تثبیت موقعیت حزب در میان این طبقه خواهد کوشید که از درون این رویدادها نیرومندتر بیرون بیاید و کار خود را در شرایط جدید نیز در مسیر تاریخی خود ادامه دهد.

اگرچه حوزه فعالیت مشخص حزب ما جامعه ایران است و اولویتهای استراتژی سیاسی ما فعالیت در این جامعه است، اما تعیین این اولویت نمی تواند به معنی میدان دادن به هیچ گونه گرایش ناسیونالیستی در حزب ما باشد. انترناسیونالیسم هویت ما است و فعالیت ما در ایران بطور گریز ناپذیر از موقعیت جهانی مبارزه طبقه کارگر و جنبش جهانی کمونیستی متأثر است. نقطه عزیمت استراتژی ما منافع جهانی طبقه کارگر است و در دیدگاه ما تعارضی بینی منافع درازمدت بخشهای مختلف طبقه کارگر جهانی وجود ندارد. شعار" کارگران جهان متحد شوید" یرای ما نه یک اعلام تعلق معنوی به طبقه کارگر جهانی بلکه به معنی در دستور قرار داشتن یک رشته اقدامات عملی سیاسی و تشکیلاتی در این رابطه است.

سه شنبه - ۱۳ شهریور - ۱۳۹۷ , 04 - 09 - 2018




ما را دنبال کنید

تویتر Find us on youtube Follow us on google+ Follow us on facebook CPIran_mailing address
Result