ارسال

جایگاه مبارزه مسلحانه

هلمت احمدیان

در جوامع سرمایه داری که بنای حاکمیت بر پایه زور، خشونت، قتل عام، اعدام و کشتار پایه ریری و تداوم یافته است، بطور قطع سلب قدرت از حاکمان با "دستکش های سفید" و از مجرای رای و حقوق دمکراتیک نمی گذرد. این امر در مورد هیات حاکمه ایران که نظام سرمایه داری اش را با ایدئولوژی اسلامی و توجیه هر اعمال زوری عجین داده، بمراتب دشوارتر است.

زور را باید با زور برانداخت، اما زوری که برای این برانداختن لازم است اعمال زور الیت و اقلیتی از جامعه نیست. قدرتی که از لوله تفنگ بیرون می آید، اگر با اراده توده های مردم عجین نگردد، اگر بر بستر رشد مبارزات توده ای و اجتماعی و طبقاتی استوار نباشد، نه تنها نمی تواند هیات حاکمه ای را که به کمک مدرنترین سلاح ها، نیروهای سرکوب سازمان یافته و مزدور، روی پای ایستاده سرنگون کند، چه بسا یاری رسان و بهانه ای برای تشدید سرکوبگری حاکمان سرمایه خواهد بود.

مبارزه مسلحانه جدا از مبارزات توده ای و کارگری رویه کمونیست ها نیست. این راهکار روش جهان و جهانبینی ای است که جابجایی قدرت را در چارچوب نظام سرمایه داری جستجو می کند. سنت "رژیم چنجی"ها و ناسیونالیست ها و تمام نیروهایی است که برایشان توده ها و مبارزاتشان تنها "جاده صاف کن" به قدرت رسیدن آنهاست.

این سطور می کوشد بر بطن اوضاع کنونی و سناریوهایی که برای سرنگونی جمهوری اسلامی در جریان است، با بهره گیری از نمونه ها و تجربه های تاریخی، این امر را برجسته کند که مبارزه مسلحانه ضمن اینکه حق مسلم مردمی است که با زور و سرکوب حقوقشان پایمال شده است، اما این راهکار هم از سنت ها و بینش های متفاوتی تاثیر می گیرد و نتایج کاملا متقاوتی را رقم می زند.

"موتور کوچک و موتور بزرگ"

این اندیشه و عمل را که تحت تاثیر مبارزه مسلحانه چریکی در کشورهای آمریکای لاتین، جریانات چریکی در دوره حکومت پهلوی تجربه کردند، اساسا بر این پایه استوار بود که الیت آگاه و معترض جامعه بسان موتور محرکه کوچک (پیشروان جامعه) می تواند موتور بزرگ (نیروی عظیم توده ها) را به حرکت و به سوی انقلابی اجتماعی بکشاند!. این راهکار طی سال ها با فداکاری و جانفاشانی نسلی از انقلابیون تجربه شد و در عمل به درستی مورد نقد بخشی از همان نیروها قرار گرفت. این رویه، پیشروان و انقلابیون جان بر کف را از محیط کار و زندگی، که کانال های طبیعی تاثیر گذاری آنها بر فکر و عمل کارگران و محرومان جامعه بود، کند و آنها را به مخفی گاه ها و خانه های تیمی ضربه پذیر، راند. در فرهنگ آن دوران گفته می شد که "عمر یک چریک شش ماه بیشتر نیست" و این در حالی بود که جامعه به قهقرا رانده شده، به رهبری آنها بر بستر کار و زندگی روزانه شان نیاز مبرم داشت. این راهکار شجاعانه به عمق شجاعتی که می توانست در امواج خروشان حرکت توده ها خود را نشان دهد باور نداشت و یا به آن بی توجه بود.

جنبش عظیم توده های مردم در سال های 56 و 57 نشان داد که دیکتاتوری رژیم شاهی را، "موتور بزرگ" یعنی به میدان آمدن توده ها و کارگران و تهیدستان جامعه است که می تواند براندازد و بر این بستر بود که موتور و موتورهای کوچک نیر ایفای نقش کردند و نظام سلطنتی را برانداختند. در واقع انقلاب توده ای 57 مشی چریکی و مبارزه مسلحانه جدا از توده و تز "موتور کوچک موتور بزرگ را به حرکت در می آورد" را در بعد اجتماعی مورد نقد قرار داد.

این امر نه فقط در سطح سراسری، بلکه در سال های 46 و 47 در کردستان هم تجربه شد اما به دلیل عدم فراهم بودن زمینه های سیاسی و عدم پشتیبانی توده ای از آن عمر کوتاه داشت.

بدون شک فداکاری نسلی از انقلابیون که از جان شیرین خود گذشتد و فدای آرمان های انسانی و والایشان شدند، در دل همه انسان های تشنه آزادی و عدالت و متنفر از هر نوع ستم و استثماری همواره زنده است و آنها همواره مشعل هر مبارزه آزادیخواهانه ای خواهند بود. اما بحث و جایگاه مبارزه مسلحانه، نه از سر تردید روی از خود گذشتگی این انسان های والا، بلکه روی تعیین استراتژی ای است که نیروهای چپ و کمونیست برای یک انقلاب اجتماعی و فراتر برای ساختن جهانی نوین و آلترناتیو سوسیالیستی شان به آن نیاز دارند. از این روی باید کمی از نوستالوژی فاصله گرفت و صورت مسئله را آنگونه که هست دید و برایش راه چاره پیدا کرد.

مبارزه مسلحانه در کردستان

جنبش حق طلبانه مردم کردستان همواره با مبارزه مسلحانه عجین بوده است. این عرصه در همه بخش های کردستان اساسا مبارزه ای مقاومتی در مقابل جنگ های تحمیلی، که رژیم های دیکتاتوری بر علیه خواست های مردم این خطه که خواستار حقوق ملی و طبقاتی بوده اند، پیش رفته است. اگر جنبش های ملی در کردستان اساسا روی یک پای "مبارزه مسلحانه" پیش رفته است، سنتی که حدود چهار دهه پبش کومه له در کردستان ایران پایه ریزی کرد، این بود که جنبش مردم کرد را نه فقط روی یک پای "مبارزه مسلحانه"، بلکه در پیوند با جنبش های کارگری و توده ای استوار سازد. به عبارت دیگر تعریفی که کومه له از این عرصه بجای گذاشت، درک و رابطه و ضرورت این عرصه در خدمت به عرصه های دیگر و نه در تعارض با آنها بود. کومه له در این رهگذر با اتکا به مقاومت توده ای و میلیشای توده ای که پا به پای نیروهای پیشمرگ می جنگیدند، در سال های اول یورش و جنگی که رژیم با حمله به کردستان به مردم این دیار تحمیل کرد، بخوبی خود را نشان داد. رابطه تنگاتنگی که مقاومت مسلحانه با مبارزات اجتماعی در کردستان داشت، شرایطی را بوجود آورد که رژیم علیرغم میلیتاریزه کردن کردستان هیچگاه نتوانست این جنبش را خفه کند. رژیم هیچگاه نتوانست با سرباز گیری و "گوشت دم توپ کردن" انسان ها، از کردستان در جنگ هشت ساله با عراق اهدافش را عملی سازد. رژیم نتوانست همصدایی و اتحاد مردم را، که بارها در رفراندم هایی که به صورت "اعتصاب عمومی" و رای "نه" به رژیم خود را نشان داده به حاشیه براند.

اگر چه به دلیل محدویت های پشت جبهه ای و ... در کردستان، سال هاست مبارزه مسلحانه به سیاق گذشته در جریان نبوده است، اما از آنجا که این عرصه همواره به عنوان یکی از بازوهای استراتژی پیروزی در اذهان توده های مردم نقش بسته است ،نوید بکار گیری آن در صورت لزوم، همواره زنده مانده است. می توان گفت که هنوز هم مبارزه مسلحانه در این دیار یاری رسان همان استراتژی است که کومه له همواره برای جنبش انقلابی در کردستان داشته است. از این رو کومه له در شرایط کنوني نیز نیروی مسـلح خـود را حفظ می کند. اما فعالیت نظامی کومه له در کردستان به عنوان بخشی از يک جنـبش تـوده ای، بر خلاف احزاب و نیروهای ناسیونالیست تابعی از ارزيابی مشخص ما از نيازها، امکانات و موقعيت اين جنـبش اسـت.

ارزيـابي مـا از شرايط مشخص کنونی در جامعه کردستان اين است که جنبش توده ای طی سال های اخیر و بویژه بعد از خیزش سراسری دی ماه و اعتراضات توده ای در شهرهای مریوان و سنندج و اعتصاب عمومی کردستان فاز جدیدی را تجربه مي کند، این جنبش دارد پتانسیل و ظرفیت های واقعی خود را به صحنه می آورد، خواست ها و مطالبـات خود را تعمیق می بخشد، اين روند در پیوند با جنبش کارگری و جنبش اعتراضی در ابعاد سراسری مي تواند قدم به قدم جامعـه کردسـتان را بـه سـوي يـک شـرايط انقلابي نزدیک نماید. مبارزه مسلحانه ما اگرچه ممکن است از پشتيباني محدودي هم در ميان بخش هايی از مردم برخوردار باشد، اما در مقياس گسترده در شرايط فعلی به پيشـرفت ايـن روند رو به گسترش مبارزات توده ای و نعمیق مطالبات و تکامل آن خدمت نمي کند و چه بسا به آن لطمه می زند. اينکه زمان فعال شدن عرصه مبـارزه مسلحانه کی فرا مي رسد، بايستی بدقت و در ارتباط با ديگـر ميـدان هاي مبـارزه تـوده ای در کردستان، تعيين شود. تعيين چنين زمانی به ارزيابی مشخص ما از وضـعيت واقعـی جامعـه کردستان، فرصت ها، امکانات و محدوديت هاي جنبش انقلابـی مـردم کردسـتان بسـتگی دارد.

اما آنچه بخشی از اپوزیسیون ناسیونالیست کرد در یک دو سال اخیر تحت عنوان مبارزه مسلحانه پیش می برند نه تنها در راستای پیشروی جنبش انقلابی مردم کردستان نیست، بلکه به آن لطمه می زند.

از این روی جنبش مردم کرد در کردستان ایران در اوضاع و احوال کنونی از دو منظر کاملا متفاوت و متاثر از دو استراتژی جداگانه رقم می خورد. روندی که سنتا کومه له در این جنبش نمایندگی کرده است و سنتی که این جنبش را به امید دخالت از بالای قدرت های امپریالیستی برای حل مسئله کرد در ایران می بیند. به این دو راهکار بیشتر می پردازدیم.

مبارزه مسلحانه در خدمت کدام هدف؟

همانگونه که بارها مقامات عالیرتبه هیات حاکمه آمریکا اعلام کرده اند پروژه "رژیم چنج" به عبارت کنار زدن جمهوری اسلامی، در دستور روز آنها نیست. آنچه آنها در رابطه با رژیم ایران تعقیب می کنند، "رام کردن" این رژیم و وادار کردنش به شرایط قابل قبول برای آمریکا و متحدینش است. از این روی کمک های مشروط و مستقیم و غیر مستقیمی که آمریکا و متحدینش به بعضی از احزاب و نیروهای اپوزیسیون راست جمهوری اسلامی می کند در این شرایط در مقوله "آلترناتیو" سازی نمی گنجد. این نیروها از قبیل مجاهدین خلق و بعضی از نیروهای ناسیونالیست کرد برای آمریکا نقشی ابزاری دارند و در واقع در کاتگوری "نیروهای فشار" می گنجند. این تحلیل را شاید خود این نیروها هم دارند، اما سئوال این است که چرا و با این وصف و علیرغم اینکه تجربه ناکام احزاب کرد در کردستان عراق را هم دارند، وارد این بازی "نامیمون" شده اند و واحدهای نظامی را که غالبا قربانی می شوند را به داخل می فرستند؟

این امر را جز با عدم باور آنها به مبارزات وسیع توده ای و مدنی که در کردستان وجود دارد نمی توان توضیح داد. مبارزه مسلحانه ای که به مبارزات کارگری، توده ای و مدنی در کردستان خدمت نکند و حتی بهانه ای برای سرکوب و محافطه کار کردن پیشروان این جنبش ها بشود، بطور قطع بر استراتژی و ملزومات پیروزی آنها استوار نیست. آنها ممکن است این سئوال را مطرح کنند که در شرایطی که مردم در کردستان به هر بهانه ای در ابعاد وسیع و سراسری به رژیم "نه" می گویند چرا مبارزه مسلحانه (نوع آنها) تکمیل کننده این مبارزات نیست؟

پاسخ این است که: اولا مبارزه مسلحانه ساز و کار و پشت جبهه خود را می طلبد. دوما باید دید که این نیازی است که جنبش های اجتماعی در داخل کردستان به آن رسیده اند و آیا آنها به این نتیجه رسیده اند که برای به کرسی نشاندن خواسته ها و مطالباتشان در این شرایط به نیروی اسلحه هم نیاز هست. سوما آیا توازن قوا در کردستان به مرحله ای رسیده است که یک عملیات ایذایی نیروی پیشمرگ بتواند عقبه اجتماعی و یا مبارزات توده ای مدنی و میلیشایی را در جامعه ایجاد کند و ....؟

پاسخ به همه این سئوالات و سئولات دیگر از این نوع "نه" است. نه تنها هیچک از این فاکتورها عمل نمی کند، بلکه بعکس مابازای مبارزه مسلحانه در راستای استراتژی ریاکارانه و مزورانه قدرت های امپریالیستی در کردستان ایران، همان سرنوشتی را رقم می زند که در کردستان عراق و سوریه بدنبال داشت. بخشی از مردم کرد در کردستان عراق که زمانی تحت تاثیر توهم پراکنی احزاب ناسیولیست به سر "بوش" قسم می خوردند، اکنون بعد از گذشت دو دهه مردم در آنجا، نه تنها به حقوق ابتدایی ملی شان نرسیده اند، بلکه در بدترین شرایط زیستی و معیشتی بسر می برند. راه حل آمریکایی "مسئله کرد" و ایجاد امید به آن از طرف ناسیونالیست کرد "خاک به چشم پاشیدن" و متوهم کردن مردمی است که توانایی و پتانسیل شان برای رسیدن به حقوق حقه شان بسیار بالا است و این ظرفیت را طی چهار دهه بارها و بارها از خود نشان داده اند.

استراتژی کومه له بعکس استراتژی نیروهای ناسیونالیست کرد، باور به نیروی لایزال مردم و جنبش های اصیل اجتماعی و طبقاتی در این جامعه است. این استراتژی همواره تاثیر متقابل جنبش مسلحانه بر جنبش کارگری و توده ای در کردستان را مد نظر داشته و این عرصه را هم در هماهنگی و در راستای خدمت به این جنبش ها دیده و می بیند. نیروهای ناسیولیست ادعا می کنند کومه له و راهکار سوسیالیستی و چپ در کردستان از حل مسئله ملی غافل است و این جنبش را به حاشیه می راند. این ادعا هم محلی از اعراب ندارد. اتقاقا بر عکس این ادعا، این نیروهای ناسیونالیست هستند که بر خلاف ادعایشان برای این ابتدایی ترین حق انسان ها برای حقوق ملی شان، با مسئله ملی تجارت می کنند و علیرغم فرصت هایی که داشته اند حتی برای حل این مسئله هم کاری نکرده اند.

نیروهای چپ و سوسیالیست و کمونیست که ریشه همه مصائب را در جامعه طبقاتی می بینند، بیشتر از هر نیرویی در حل مسئله ملی و هر نوع تبعیضی بر اساس ملیت و جنسیت و ... ذینفع هستند، چرا که واقفند این جهان سرمایه است که انسان ها را از ابتدایی ترین حقوقشان بر اساس رنگ و ملیت و مذهب و جنسیت، متفرق و به جان هم می اندازد تا به سیادت و استثمار و ستم خود ادامه دهد.

1 نوامبر 2018



ما را دنبال کنید

تویتر Find us on youtube Follow us on google+ Follow us on facebook CPIran_mailing address