رهبران انشعاب، حزب سیاسی جدید با فرهنگ سیاسی نازل و نخنما (١، ٢، ٣ و ٤)
دوشنبه ۱۱ بهمن ۱۴۰۰
پویا محمدی
اگر بعد از انشعاب سازمان زحمتکشان از کومهله و حزب کمونیست ایران، تا مقطع کوتاهی عبدالله مهتدی ادعا میکرد که مارکسیست است و مارکسیسم را با جغرافیا تعریف نمیکنند، میتوان «کردستانی» فکر کرد و مارکسیسم بود، اما اکنون بیش از ۲۰ سال است که عبدالله مهتدی و سایر رهبران سازمان زحمتکشان به طور صریح و روشن با انبوهی مصاحبه و نوشته اعلام کردهاند که «کمونیست نیستند»، «مارکسیست نیستند»، «سوسیال دمکراتند»، «حزبی غیرایدوئولوژیک هستند»، «از ایدوئولوژی کمونیستی دست برداشتهاند، آن را مترادف تعصب و افراطیگری، توتالیتاریسیم و یادآور شوروی و چین و کشورهای بلوک شرق میدانند»، «به دنبال برقراری پارلمان و فدرالیسم در کردستان هستند»،…. .
بیش از ۳۰ سال است که نظام سرمایهداری با صرف هزینههای هنگفت و نجومی و نیز از طریق نظریهپردازان و ایدوئولوگهای خود، برنامه و ایدوئولوژی مارکسیستی و کمونیستی را شکست خورده و بانی دیکتاتوری قلمداد میکنند. پس از تحولات سیاسی موسوم به فروپاشی دیوار برلین، در سطح جهانی و منطقهای بسیاری از احزاب و سازمانهایی که تا آن موقع با نام کمونیست فعالیت میکردند، این نام را از روی خود برداشته، از کمونیست بودن خود (با هر درک و عملکردی که داشتند) به طور رسمی اظهار پشیمانی کردند و برای توجیه آن اعلام کردند که از این پس به «دمکراسی»(نظم سیاسی مسلط سرمایه) روی آورده و «سوسیال دمکراتند»، هزاران بار نوشتند و گفتند که از این پس «حزبی مدرن و امروزی هستند»، «حزبی غیرایدوئولوژیک هستند، از ایدوئولوژی و رویکردهای ایدوئولوژیک دست کشیدهاند»، «به طور علمی، به دنیای پیرامونِ خود مینگرند»، «اهل دیالوگ و سازش و فرهنگِ دمکراتیکاند»، و … . بسیاری از نظریهپردازان و به اصطلاح رهبران و سیاستمداران چپ نیز وقتی هم که خواستهاند ظاهراً بر ایدههای چپ و سوسیالیستی تأکید نمایند، از به اصطلاح ضرورت آشتی سوسیالسیم با دمکراسی و آشتی آن با علم و فرهنگ امروزی صحبت کردهاند.(گو اینکه: سوسیالیسم به معنای وسیعترین دمکراسی تاریخ بشر نیست، سوسیالیسم و کمونیسم وسیعترین علم شرایط رهایی طبقۀ کارگر و کل بشریت نیست، سوسیالیسم با دمکراسی و علم منافات دارد!)
بیش از 30 سال قبل و طی چندین سال حزب دمکرات کردستان در تبلیغات رسمی خود، کومهله را نماد افرطیگری و «پول پوتی» مینامید!
بیش از ۱۵۰ سال است که سرمایهداری و اعوان و انصار آن، در دشمنی و ضدیت با کمونیسم و حاکمیت طبقۀ کارگر، با عوامفریبیهای سیستماتیک، کمونیستها را به عنوان متعصب و افراطی و دیکتاتور و نیز سوسیالیسم و کمونیسم را در تضاد با دمکراسی و فرهنگ دمکراتیک، به خورد جامعه میدهند… ! به یک معنا سیستم تبلیغات و مهندسی افکار سرمایهداری و جریانات بورژوایی و ارتجاعی، آکنده از این خزعبلات است.
و اینک پس از ۵۰ سال مبارزۀ انقلابی و کمونیستی توأمان کومهله و حزب کمونیست ایران و پس از تقریباً ۴۰ سال در جایگاه دبیر اول کومهله بودن، حال ابراهیم علیزاده دبیر اول جناح راست در کنگرهای که اخیراً طی آن، انشعابشان را از این حزب و تشکیلات به انجام رساندند، با تأخیر بسیار، خود را به انتهای این صف رسانده و در سخنرانی افتتاحیۀ کنگرهشان به نوعی همان عبارتپردازیها و تئوریهای نخنمای آنان را تکرار میکند. او میگوید:
«به علم نیاز داریم»، «اگر ما علم را به معنای علمی بودن آن به کار نگیریم، نمیتوانیم جامعۀ خود را بشناسیم»، «ای کاش الآن میتوانستیم در کنار آن عکسهای مارکس و انگلس که گذاشتهایم عکس انشتین و استیون هاوکینگ را هم بگذاریم»، «بر اساس درک منحرفانهای که در میان ما باب شده است، علم به طور کلی حذف شده است، فکر کردن حذف شده است، عقیده جای آنها را گرفته است»، «جای فکر کردن و جای بررسیِ علمیِ امورات را ایدوئولوژی گرفته است»، «و این، بلا بر سر ما، آورده است»، «برای تغییر دنیا عقل لازم است، و عقل هم چیزی نیست به غیر از علم و دانش و تجربه»، «چیزی که ما باید برایش تلاش کنیم آشتی دادن مارکسیسم و ایدههای مارکس و سوسیالیسم است با معنای علمیاش با معنای امروزیاش»، «چیزی که به آن مبارزۀ ایدوئولوژیک گفته میشود، از نفس (بنیاد)، منحرفانه است و باید از این به بعد از ادبیات ما حذف شود»، «دانش تعصب نمیآورد، اما ایدوئولوژی تعصب میآورد، ایدوئولوژی خشم و تندی میآورد، تندخویی میآورد، و این، حزب سیاسی را داغان میکند»، «باید خود را از آن فرهنگ دور کنیم، باید حزبی امروزی باشیم».
آن طور که طی چند سال اخیر و در جریان نقد صریح و پیگیر علیه جناح راست و ناسیونالیستی در تشکیلات کومهله و حزب کمونیست به طور مستند نشان داده شده است، این جناح و گرایش سیاسی معین، متأثر از روندهای سیاسی و مبارزاتی و گفتمانهای مربوطه از سوی اپوزیسیون بورژوایی و در اینجا بورژواناسیونالیسم در کردستان، در تجدید نظر و مرزبندی با تاریخ سیاسی و مبانی فکری و برنامهای کومهله و حزب کمونیست و دوری هر چه بیشتر از کمونیسم، شکل گرفته است.
اینان وقتی که از برقراری بدیل سوسیالیستی در ایران و قدرتگیری طبقۀ کارگر و به تبع آن از برقراری حاکمیت شورایی در کردستان ناامید و رویگردان شدهاند، آن طور که خود اعلام کردهاند از ضرورت گرویدن به طیف نیروهای سکولار-دمکرات صحبت کرده و در پی ائتلاف با آنان هستند و در این راستا در کردستان نیز آن طور که خود در قالب «تمثیل ترافیک لایت» اعلام کردهاند، در پی دیالوگ و معامله و توافق استراتژیک با احزاب ناسیونالیست مبنی بر چگونگی ادارۀ جامعۀ کردستان در دورۀ گذار بعد از جمهوری اسلامی و لزوم حاکمیت احزاب بر جامعه در این دورۀ گذار که چیزی جز تبعیت و تمکین به سیاستهای نهاد بورژوایی موسوم به «شورای مدیریت گذار» و شاخۀ کردستانی آن به رهبری عبدالله مهتدی نیست، میباشند. (میدانیم که امروزه همۀ نیروهای اپوزیسیون بورژوایی حتی طیفهایی در چهارچوب رژیم اسلامی هم، خود را دمکرات و سکولار معرفی میکنند).
رهبران جناح راست و در رأس آن ابراهیم علیزاده که مورد نقد و افشای جناح چپ قرار داشتهاند، این نقدها و رویکردهای دفاعی جناح چپ از سیاست و برنامه و اهداف و آرمانهای کمونیستی را مترادف فرهنگ افراطیگری و تعصب و برخوردهای ایدوئولوژیک دانستهاند و در این راستا و به منظور حذف آنان و به عبارت دیگر به منظور توجیه انشعاب خود، به کرات و در اشکال مختلف و در نهایت تحریف و دروغپردازی از ضرورت دوری گرفتن و کنار گذاشتن چنین فرهنگی سخن گفتهاند.
این جناح و گرایش معین از آنجایی که تجربۀ عبدالله مهتدی و سازمان زحمتکشان را دیدهاند، شکلگیری و پروسۀ رشدشان بر بنیاد کتمان و انکار و تحریف و دروغپردازی واقع شده است و تا به حال ظرفیتهای فراوانی از چنین رویکردهای درمانده و مستأصلی و به تبع آن اعمال حذفگرایانه و نیز تهدید رسوای نظامی علیه جناح چپ از خود نشان دادهاند. بسیار مزورانه، مواضع و برنامههای عملی خود را به سطح «یک نظرِ صرف» و یا «یک انتقاد به این و یا آن گوشه از برنامه و سیاستهای رسمی» کومهله و حزب کمونیست تقلیل میدادند و سپس در مقابل نقد و افشای جناح چپ علیه آنان فریاد «وادمکراسی» و «ضرورت دوری از فرهنگ تعصب و جلوگیری از اظهار نظر» و «لزوم علمی برخورد کردن و اتخاذ فرهنگ دمکراتیک» سر میدادند و این همواره یکی از اجزای پروژۀ حذف و تصفیه علیه جناح چپ و کمونیستی بوده است، که کلاً با شکست روبرو شد.
این همه ترویجِ به اصطلاح «دوری از افراطیگری و ایدوئولوژی و تعصب»، در اساس برای جاانداختن سیاستهای غیرکمونیستی و فرهنگ سازی لازم برای آن بوده است. چرا که در واقع و آن طور که جامعۀ بیرون از تشکیلات نیز شاهد است، کسانی که در این تشکیلات فراتر از تعصب و افراطیگری و فرهنگ غیردمکراتیک، به حذف و تصفیۀ سیاسی و دادگاهی کردن و سانسور و حتی ایجاد تشنج و تهدید نظامی هم متوسل شده و میشوند، تنها و تنها خودِ رهبران جناح راست هستند و نه هیچ کس دیگری.
دروغ، سرکوب تشکیلاتی و سپس تهدید و زورگویی، به خوبی به همگان نشان داده است که چه جریان و سازمانی متأسفانه با نام کومهله و با همان ظرفیتها و سنخیتِ سازمان زحمتکشان، پای به عرصۀ وجود گذاشته است. به متن نامۀ جمال بزرگپور از دبیرخانۀ جناح راست در کردستان و تهدیدات وی علیه بخشی از کادرهای سرشناس و رهبری جناح چپ حزب کمونیست ایران و کومهله نگاه کنید، به فحشنامه و ادبیات نازل و غیراجتماعی و اتهام زدنهای بی پایه و اساس حسن رحمانپناه جانشین ابراهیم علیزاده نگاه کنید،اینان خودشان به خوبی نشان دادهاند که پدیدهای کاملاً جدا از کومهله و از کمونیسم و فرهنگ و عملکرد کمونیستی هستند.
در واقع یک حزب سیاسی «جدید» با این ادبیات و فرهنگ سیاسی نازل، به صف نیروهای اپوزیسیون جمهوری اسلامی اضافه شده است. حزبی که همسنگران دیروزش را تهدید جانی میکند، حزبی که با تحریف و نیز حمله به تاریخ و سنتهای پیشرو و انقلابی حزب کمونیست ایران و کومهله، جریان کمونیسم کارگری را به «خالی کردن صندوقهای خزانهداری کومهله در هنگام جدایی» متهم میکند، حزبی که معاونِ دبیر اولش -با نظارت و معماری همان دبیر اول- آشکارا فحاشی میکند، بدون اینکه در قبال این سکاندالهای سیاسی خود را ملزم بدانند از تودههای مردم معذرت خواهی کنند. بیدلیل نیست که به سرعت تا این لحظه نیروهای چپ و کمونیستی و فعالین و شخصیتهای مبارز و کمونیست در ایران و کردستان و نیز در کردستان عراق آنها را طرد و مورد اعتراض و محکومیت قرار داده و میدهند و در مقابل، ناسیونالیستها و عناصر ضدکمونیست و مرتجع در کردستان، به استقبال و حمایتشان شتافتهاند. این کنگرۀ انشعاب و حوادث پیرامون آن یک بار دیگر به خوبی نشان داد که هر آینه به راست چرخیدن و انشعابشان از کومهله و حزب کمونیست، چه نگرانیها و مخاطراتی برای جامعه و نیز چه رسواییهایی را برای عاملین آن به بار خواهد آورد.
و از همه دردآورتر اینکه حزبی که همۀ این اعمال و سیاستهای غیرکمونیستی و نیز مصاحبههای مربوطۀ آکنده از دروغ و فریب و فحاشی و اسکاندالهای خود را با کلیپهایی از تصاویر رفقای کمونیستِ جانباختۀ کومهله و حزب کمونیست و سرودهای انقلابی کومهله، در هم آمیخته و به ناحق به عنوان اعتبار برای خود از آنها سوءاستفاده میکند!
چنین سازمان جدیدی با چنین عملکردی، چند سال است که در پوشش کومهله و حزب کمونیست در صدد تصرف سیاسی کامل کومهله بودند، اما تا این لحظه سر از بیرون از آن و بیرون از دیگر نیروهای چپ و کمونیست در ایران و منطقه درآوردهاند! جالب است یادآوری کرد که طی سالهای اخیر، از ابراهیم علیزاده در مصاحبههای رسمیاش و برای جا انداختن و ترویج سیاست و فرهنگ راستگرایانهای که طی چند سال اخیر نمایندگیاش را بر عهده داشته و دارد میشنیدیم که مدام میگفت:
«چپ و راستی وجود ندارد، توهم است، فرهنگِ منحرف است، ما به علم نیاز داریم، به این نیاز داریم که به جامعهشناسی علمی، به تاریخشناسی علمی و به اقتصادشناسی علمی مسلح باشیم. چرا؟ برای اینکه به یک سازمان درخودبسته و دگم تبدیل نشویم، به اسلحۀ پرورش سیاسی و هوشیاری سیاسی، به انساندوستی و به اخلاق نیاز داریم»، «ما اگر بگوییم سوسیالیسم را میخواهیم، سوسیالیسم، برابری، فلان؛ مردم به ما میگویند بیزحمت سرمان را درد نیاورید، ما آن را در شوروی دیدهایم، الآن در چین میبینیم، آن را در کوبا دیدهایم، با آن، چیزِمان نکنید!»، «کادر کومهله افراطی و متعصب، تندرو و ماجراجو نیست، راستگو است، نجیب و مؤدب است، عاشق زندگی و طبیعت است، انساندوست است، سوسیالیسم را مانند علم زمانه یاد میگیرد نه مانند مشتی فرمول که روزی از روزها در جایی شنیده و یا خوانده باشد. کمونیسم افراطیگری نیست»، «ما با احتیاط به خودمان میگوییم مارکسیست، به خاطر اینکه کلاً در تاریخ ۱۵۰ سال اخیر مارکس به عنوان یک نفر جایگاه و موقعیت ویژهای پیدا کرده است نه به خاطر اینکه قرآنی دارد به نام کاپیتال. بگذار مارکسیسم هم نگوییم، بلکه بگوییم علم، بگوییم جامعه شناسی علمی، بگوییم تاریخ شناسی علمی، بگوییم سوسیالیسم علمی»، «باید فرهنگ نوین و امروزی داشته باشیم». و بسیار ندامتگویی و مهملات دیگری از این دست! (که فایل صوتی و تصویری همۀ آنها موجود است و قبلاً به کرات به طور مفصل به نقد هر یک از آنها پرداخته شده است).
او در حالی از انساندوستی، راستگویی و اخلاق دم میزند، که در یک نمونه، جامعۀ سیاسی با چشم خود دید که چه رفتار غیرانسانی و غیراخلاقیای در حق رفقا و همسنگران دیرین خود و از طریق معاونین و مأموران دبیرخانهاش در اردوگاه، به انجام رسانده و میرساند.
یکی دیگر از اجزای پروژۀ حذف و نیز انشعاب رهبری جناح راست، این بوده است که منشاء و نیز همۀ جوانب آن به اصطلاح فرهنگی که موعظۀ دوری و پرهیز از آن را سر داده و میدادند، به کمونیسم کارگری ربط داده و ضمن نفرت و کینهجویی و خصومت علیه کمونیسم کارگری، تاریخ کومهله و حزب کمونیست را مورد نفرت قرار داده و از آن تبری میجویند.
یک فاکت غیرقابل انکار از وجود و تحرک ناسیونالیسم در تشکیلات ما همواره این بوده است که ابتدا کمونیسم کارگری و نیز تاریخ آن در تشکیلات را مورد حمله قرار داده، سپس حملات خود را متوجه حزب کمونیست ایران کرده و سپس در مرحلۀ بعد به خودِ کمونیسم و ایدوئولوژی کمونیستی حملهور شده است. تجربۀ انشعاب سازمان زحمتکشان، انشعاب روند موسوم به فراکسیون و نیز انشعاب اخیر جناح راست، به خوبی نمایانگر این فاکت است.
کاری که سالها قبل عبدالله مهتدی و سپس فراکسیون با کومهله و حزب کمونیست انجام دادند، امروزه گرایش راست و منشعبین سال ۲۰۲۲ یعنی ابراهیم علیزاده و رحمانپناه و بزرگپورها، همان را علیه کومهله و حزب کمونیست و رهبران آن تکرار میکنند. یکی از دلایلی که باعث شد مدتی قبل رهبری جناح راست به طور رسمی و در تضاد با اساسنامه و مصوبات و تصمیم کنگره و پلنومهای کمیته مرکزی و حتی در تضاد با تمامی مواضع شخصی و سیاسی خود (طی دوران تقریباً ۱۳ سال) در مورد فراکسیون موسوم به فعالیت به نام کومهله، خود را مجبور دیدند که اعلام کنند تصمیم اتخاذ شدۀ کومهله و حزب کمونیست در مورد این فراکسیون اشتباه بوده، از آن ابراز پشیمانی کردند و از آنها دعوت کردند به ایشان بپیوندند؛ علاوه بر پیوستن سیاسی و فکری به آنها، این بود که بلکه انشعاب ۱۳ سال قبل فراکسیون را هم مانند اختلافات سیاسی و برنامهای خود انکار و کتمان کنند تا که از این طریق بتوانند سرنوشت کاملاً مشابهی که در انتظار خودشان است مبنی بر انشعاب عملیشان و رسمیت دادن به چنین انشعابی از سوی رهبری حزب کمونیست را هم انکار و کتمان کرده باشند.
اکنون رهبری حزب کمونیست هم با صدور بیانیهای انشعاب جناح راست را به طور رسمی اعلام نموده است. اما جناح راست این را قبول ندارد و میگوید رهبری حزب است که انشعاب کرده است. این ادعای آنان همانقدر فکاهی است که مثلاً سالها قبل رهبری فراکسیون اعلام مینمودند که آنها انشعاب نکردهاند، بلکه رهبری حزب و کومهله است که انشعاب کرده است!
به واقع که تاریخ در مورد جریان راست و ناسیونالیست در کومهله، نه یک بار و دو بار، بلکه مدام تکرار میشود و همیشه نیز به صورت کمدی!
ادامه دارد.
۵ بهمن ۱۴۰۰
۲۵ ژانویه ۲۰۲۲
******
(۲)
رهبری جناح راست و انشعابی از کومهله و حزب کمونیست ایران از همان اولین روز کنگرۀ انشعابشان، آن خانهتکانی خود از کمونیسم که طی چند سال اخیر در درون تشکیلات به آن مشغول بودند را این بار به طور رسمی و کنکرت و در مرجع رسمی تصمیمگیری (کنگره) اعلام کردند. آنها تحت عنوان «دوری از ایدوئولوژی و فرهنگ تعصب» ضمن تقبیح ایدوئولوژی -در اینجا کمونیستی-عملاً فرمان ایدوئولوژیزدایی از سازمان خود را صادر کرده و به تکرار عوامانۀ همان توجیهات و عبارتپردازیهایی پرداختند که طی ۲۰ سال گذشته همواره از سوی عبدالله مهتدی رهبر سازمان زحمتکشان در جهت پشت کردن کامل به کمونیسم و مبارزه برای حکومت کارگری و گرویدنشان به سوسیال دمکراسی البته به صورت «تئوریزه و فرموله» اعلام شده است.
البته که خودِ ایدوئولوژیزدایی هم، یک ایدوئولوژی است و از یک تفکر و عقیدۀ معین ناشی میشود. اما جدای از کنگرۀ جناحی، همین ایدوئولوژیزادیی، اعلام انشعاب و بریدن آنها از کومهلۀ کمونیست و باور و ایدوئولوژی کمونیستی است.
جدای از تمامی موارد دیگر، اما یکی از «وظایف و اولویت»هایی که رهبری جناح راست برای کنگرۀ اخیرشان در نظر گرفته بودند و به طور متمرکز در مصاحبههای خود قبل از کنگره آن را مطرح میکردند، دوری و کنار گذاشتن آن فرهنگی بود که از دست آن مینالیدند، به عبارت دقیقتر دوری و انشعاب از کمونیستها و فرهنگ آنها در نقد صریح و به شکست کشاندن پروژههای آنان. جمال بزرگپور و حسن رحمانپناه در مصاحبههای خود در آستانۀ کنگرهشان به کرات گفتند «امان، صد امان خود را از این فرهنگ دور کنیم»، «آرمانها و باورها، سیاستها و حزب برایشان مقدس شده است، برایشان به حقیقتی مسلم تبدیل شده است»، «خلوص ایدوئولوژی میکنند»، «واقعیتها را نمیبینند»، «این کنگره باید نقطه پایانی بر اینها باشد»، «باید فرهنگ امروزی را جایگزین کنیم»… .
و سپس ابراهیم علیزاده به عنوان دبیر اول این جناح، در سخنان افتتاحیۀ خود در کنگره، جهتگیری و وظیفۀ کنگره را تعیین کرد و در این باره در لفافۀ عبارتپردازیهایی واهی، آن ایدوئولوژی و فرهنگ کمونیستی که «بلای سیاسیِ» جانِ جناحش شده است را از خود و سازمان جدیدش زدود و به جای آن، اندر محسنات علم و کاربردهای شیمی و فیزیک و جامعهشناسی و گشودن باب علم بر روی اعضا در این کنگره سخن گفت. او با این سخنان، از همان ابتدا پیام انشعاب و تغییر خود و جناحش را از کومهله و حزب کمونیست و ادبیات و فرهنگ و پرنسیپهای آن اعلام کرد، چرا که هیچ فرهنگی را بدون ایجاد تغییر در زیربنا نمیتوان تغییر داد، به عبارت دیگر هیچ تغییر و یا دوری از فرهنگی را بدون ایجاد تغییر و یا دوری و انشعاب از زیربنای موجد آن فرهنگ، نمیتوان انجام داد!
او در این باره گفت:
«… نگاه کنید در مورد جامعۀ کردستان چند کتاب تحقیقی داریم که از سوی نیروهای چپ و حتی از سوی خود ما نوشته شده باشد که متکی باشد بر آمار و ارقام؟ همه کس خود را از تحقیق کردن بینیاز میداند، همه کس خود را بینیاز میداند از اینکه اثبات کند چیزی که میگوید درست است، همۀ اینها مثل حقیقتی مسلم در نظر گرفته میشود، اگر ما علم را به معنای علمی بودن آن به کار نگیریم، نمیتوانیم جامعۀ خود را بشناسیم. همۀ علوم دنیا به هم مربوطند، ما نمیتوانستیم آن معلوماتی که اکنون در مورد تاریخ وجود دارد را میداشتیم اگر باستانشناسی را نمیداشتیم، اگر شیمی ِ خاکشناسی را نمیداشتیم، نمیتوانستیم منشاء حیات روی کرۀ زمین را توضیح دهیم اگر علم جنینشناسی را نمیداشتیم، نمیتوانستیم نشان دهیم که تئوریهای مارکس اثبات میشوند و اثبات شدهاند اگر با تحقیقات و بررسیهای داروین آشنا نمیشدیم، کاش الآن میتوانستیم در کنار آن عکسهای مارکس و انگلس که گذاشتهایم عکس انشتین و استیون هاوکینگ را هم بگذاریم، اینها سرمایههای بشری بودند، اینها دانش بشری را تکمیل کردند. علوم سیاسی با جامعهشناسی و تاریخ و با اقتصاد و همۀ اینها، گرهخورده با علوم طبیعی هستند، گرهخورده با همۀ شاخههای دیگر علوم است. اما کلاً بر اساس آن درک منحرفانهای که متأسفانه در میان ما باب شده است، علم به طور کلی حذف شده است، فکر کردن حذف شده است، عقیده جای آنها را گرفته است …، جای فکر کردن و جای بررسیِ علمیِ امورات را ایدوئولوژی گرفته است، به جای مبارزۀ تئوریک و مبارزۀ نظری که همیشه دانشمندان با یکدیگر انجامش میدهند، مبارزۀ ایدوئولوژیک جایش را گرفته است … ، و این، آن بلا را بر سر ما آورده است، چنین هم گفته میشود که مبارزۀ ایدوئولوژیک هم یکی از شاخههای مبارزۀ طبقاتی است، و با مبارزۀ ایدوئولوژیک صفوف حزب پالایش مییابد، خالص میشود … . این است رفقا من میگویم برای شناخت، باید علم را به کار بگیریم….، برای تغییر دنیا هم به علم نیاز است، برای تغییر دنیا عقل لازم است رفقا، و عقل هم چیزی نیست به غیر از علم و دانش و تجربه … . چه برای شناختِ دنیای پیرامون خود و چه در تلاش برای تغییر آن، مجدداً به علم میرسیم به معنای وسیع کلمه، بنابراین چیزی که ما باید برایش تلاش کنیم آشتی دادن یا درهمآمیختن مارکسیسم و ایدههای مارکس و سوسیالیسم است با معنای علمیاش با معنای امروزیاش، اما علم مدام در حال تغییر است … ، از نیوتن به انشتین چه تغییراتی بر سر دانش بشری آمده است، آیا شایسته است که ما هم بگوییم آن چیزهایی که همواره به آن فکر میکنیم (تفکرات.مترجم) همهاش درخودبسته (دگم.م) نیست؟ …. چیزی که به آن مبارزۀ ایدوئولوژیک گفته میشود، از نفس (بنیاد.م) منحرفانه است و به نظر من باید از این به بعد از ادبیات ما حذف شود. مبارزۀ نظری هست، مبارزۀ تئوریک هست….دانش تعصب نمیآورد، اما ایدوئولوژی تعصب میآورد، ایدوئولوژی خشم و تندی میآورد، تندخویی میآورد، و این حزب سیاسی را داغان میکند….باید خود را از آن فرهنگ دور کنیم، باید حزبی امروزی باشیم. انتظارم از این کنگره این است که سیمای سازمانی به دور از سکتاریسم و تنگنظری ایدوئولوژیک از خود نشان دهد، در صحبتها و بحثها و همۀ اینها رفقا نشان بدهند که دارند دروازۀ دانش بر روی خود میگشایند، یا کنگره توانسته باشد دروازۀ دانش را بر روی آنها بگشاید.»
به این ترتیب میبینیم که ابراهیم علیزاده سرانجام خانهتکانی سیاسی و فرهنگیای که طی چند سال اخیر، خود و دیگر رهبری جناح راست بارها از آن سخن میگفتند را به یک «مرجع رسمی تصمیمگیری» یعنی کنگره بردند و به این شکل آن را هم به خط و جهت سیاسی رسمی حزب جدیدشان تبدیل کردند.
همچنانکه قبلاً به طور مستند نشان داده شده است، رهبری جناح راست طی چند سال گذشته بدون اینکه خود را ملزم ببینند مواضع و سیاستهای راستروانۀ خود را بدواً برای تصویب به مراجع رسمی تصمیمگیری حزبی ارائه کنند آنها را به طور عملی به اجرا میگذاشتند. آنها میدانستند که در شرایط حضور جناح چپ در تشکیلات، نمیتوانند این خط و جهت سیاسی خود را به خط و جهت رسمی کومهله و حزب کمونیست تبدیل کنند. روی آوری آنها به سیاست حذف و تصفیه علیه جناح چپ و پرهیز از کنفرانس و یا کنگرۀ مشترک با شرکت هر دو جناح، از همین جا نشئت میگرفت و وقتی این سیاست هم با شکست روبرو شد، ابتدا با برگزاری کنفرانس جناحی و سپس کنگرۀ جناحی به انشعاب پرداختند.
اینکه ابراهیم علیزاده بارها و در تحریفات و پنهانکاریهای خود در قبال اختلافات سیاسی خود و جناحش با برنامه و استراتژی سوسیالیستی کومهله و حزب کمونیست ادعا میکرد «اگر اختلاف نظری میبود میبایست به نتیجۀ عملی مشخصی منجر و در یک کنگره یا دیگر مراجع رسمی حزبی مطرح و بر سر آن تصمیمگیری میشد، بنابراین تا بحال چنین چیزی مشاهده نشده و هیچ اختلافی برای تصمیمگیری مطرح نشده است»، اکنون با این ایدوئولوژیزدایی و نفرتی که از ایدوئولوژی در کنگرهشان از خود نشان داد، کلیت تزویر و دروغهای ناظر به همۀ آن ادعاهای دیروز خود را به خوبی نشان داد. نشان داد که این او و جناحش است که چیز دیگری خلاف فرهنگ و رویکرد و برنامۀ رایج کومهله و حزب کمونیست را میخواهند.
اما او برای اینکه انتقام شکست خود و جناحش را از نقد قاطعانه و مبارزۀ ایدوئولوژیک جناح چپ بگیرد و این ابزار آنان را که ابزار و سلاحی کاملاً مشروع و قانونی و ابزار و سلاحی سیاسی-تاریخی-طبقاتی است مورد نفرین قرار دهد، مجدداً به دروغ متوسل میشود و همزمان سخنان آشفتهای به زبان میآورد که با هیچ منطقی سازگار نیست وقتی که میگوید: «کلاً بر اساس درک منحرفانهای که در میان ما باب شده است، علم به طور کلی حذف شده است، فکر کردن حذف شده است، عقیده جای آنها را گرفته است، جای فکر کردن و جای بررسیِ علمیِ امورات را ایدوئولوژی گرفته است».
آیا کسی، حزب یا جناحی سیاسی حتی از نوع مذهبیاش را سراغ دارد که در آن «علم به طور کلی حذف شده باشد، فکر کردن حذف شده باشد و عقیده جای آنها را گرفته باشد»؟ حتی فرضاً اگر چنین ادعایی را از علیزاده بپذیریم، بایستی از ایشان پرسید «پس آن همه دستاورد و قاطعیتهای سرسختانۀ کومهله در دفاع از کمونیسم و اهداف و آرمانهای رهاییبخش طبقۀ کارگر و در جنگ و مقاومت سرسختانه علیه رژیم اسلامی و دیگر ارتجاع در کردستان از کجا و از چه تفکر و ایدوئولوژی و توسط چه کسانی انجام شده است»؟!
ابراهیم علیزاده در نطق افتتاحیۀ خود در کنگره به عنوان بالاترین نهاد، با لحنی غیظ آلود دستور داد که عبارت «مبارزۀ ایدوئولوژیک» به طور کلی از ادبیاتشان حذف گردد!
او در صحبتهایش ظاهراً از پرهیز از تعصب و خشونت و اتخاذ فرهنگ امروزی و دمکراتیک دم می زند، اما با این دستور آشفته و بیمنطق خود، با این رفتار بیسابقه در جنبش و در ادبیات و فرهنگ کارگری و کمونیستی، جوانب تعصب و خشونت خود را به نمایش میگذارد. او فراتر از سانسور، به وضوح تمام به سلاخی ادبی و حذف و تصفیۀ اصطلاحات و عبارات رایج سیاسی میپردازد و اعضای خود را ملزم به اجرای فراگیر این سلاخی مینماید. این است فرهنگ به اصطلاح مدرن و امروزیای که ایشان و سازمان جدیدش ادعای آن را دارند! این نه فرهنگ و ادبیاتی نازل، بلکه در نوع خود و در جایگاه یک دستگاه رهبری و اجرایی (چه حزبی، و چه کشوری و دولتی) رویکردی ضدفرهنگ و ادبیات است.
به مصداق «در مثل جای مناقشه نیست»، اگر مثلاً اینک یک آخوند در تریبون رسمیِ بالاترین ارگان حکومتی، فتوا و دستور حذف آن عبارت و یا هر عبارت و اصطلاحی در ادبیات رایج و یا در ادبیات کتب درسی را صادر میکرد، بدون شک به سرخط مهمترین خبر روز رسانههای جهانی ِ معطوف به ایران و رسانههای داخلی تبدیل و نیز اعتراضات و محکومیتهای فراوانی را به دنبال میداشت!
به هر حال این هم یکی دیگر از آن بروزاتی که این مدعیان امروزیِ علم و جامعهشناسیِ علمی و ادبیاتشناسیِ علمی و… در واقع شاگردان انتهای صف سوسیال دمکراسی، از خود نشان میدهند. به تناقضات فاحشی دچار شدهاند و مشغول خلاصی خود از آنها هستند.
دیروز سانسور و حذف و تصفیه علیه جناح چپ، امروز تهدید نظامی و فحاشی و نیز فتوای حذف کلمات و عبارات از ادبیات سیاسی و کتب آموزشی مارکسیستی. و این همه فقط در فاصلۀ «یک روز اول» کنگره و ایجاد سازمان جدیدشان!
ادامه دارد.
۷ بهمن ۱۴۰۰
۲۷ ژانویه ٢٠٢٢
************
(۳)
همچنانکه در قسمتهای قبلی این نوشته و نیز با ارائۀ متن ترجمه شدۀ (کردی به فارسی) سخنان ابراهیم علیزاده در افتتاحیۀ کنگرۀ انشعابشان از کومهله و حزب کمونیست ایران آمده است، او در این کنگره فرمان ایدوئولوژیزدایی در سازمان انشعابیشان را صادر کرد. او از این که در مبارزات درون حزبی و تقابلهای جناحی، به عنوان جناح راست از آنها نام برده میشود و در خارج از تشکیلات نیز این عنوان برایشان تثبیت شده است و نیز بر اثر پایداری و نقد صریح و قاطعانۀ جناح چپ و کمونیستی، پروژههای خود و جناحش مبنی بر تصرف سیاسی کومهله-سازمان کردستان حزب کمونیست ایران با شکست روبرو شده است؛ به تقبیح و تنفر از «مبارزۀ ایدوئولوژیک» پرداخت و نیز در یک اقدام خشن سیاسی متضاد با فرهنگ و ادبیات کمونیستی و کارگری دستور داد که عبارت و اصطلاح «مبارزۀ ایدوئولوژیک» به تمامی از ادبیات سیاسی آنها حذف شود. این کار او به معنای ممنوعیت مبارزۀ درون حزبی و به طریق اولی ممنوعیت هر گونه نقد و به چالش کشیدن مواضع و سیاستهای او و رهبری سازمان راستگرای اوست.
وی برای توجیه این اقدامات خود، به لفاظی در مورد «علم» پرداخت و سپس گفت که «دانش تعصب نمیآورد، اما ایدوئولوژی تعصب میآورد، ایدوئولوژی خشم و تندی میآورد، تندخویی میآورد، و این حزب سیاسی را داغان میکند، باید خود را از آن فرهنگ دور کنیم، باید حزبی امروزی باشیم».
همچنانکه در قسمت قبلی این نوشته تأکید شده است، «پرهیز از ایدوئولوژی و تقبیح آن» تاریخاً جزو سیاستها و ایدوئولوژی بورژوازی و تبلیغات سیستماتیک آنها علیه کمونیستها و جنبش سوسیالیستی طبقۀ کارگر بوده و به ویژه پس از فروپاشی کشورهای بلوک شرق به مد روز و فرهنگ سیاسی روز بورژوازی و گرایشات متنوع آن تبدیل شد.
در دنیای واقع نه تنها علم و نه تنها هیچ سیاست و حزب سیاسی، و پدیده و نظم و مناسبات اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی موجود در جامعه، بلکه به یک معنا هیچ چیزی را نمیتوان سراغ داشت که مهر ایدوئولوژی بر پیکر آن دیده نشود. همین «علم» که ابراهیم علیزاده از آن دم میزند، وقتی که مهر ایدوئولوژی سرمایه بر آن کوبیده شده است، نه در خدمت انسان بلکه در خدمت افزایش سود سرمایه، نابودی و انقیاد هر چه بیشتر انسانها است که به کار گرفته میشود. نمونۀ اخیر آن در کشتار و قتلعام ناشی از بیماری کرونا، در مقابل چشمانمان جاری است. نان و پوشاک و مسکن هم مهر ایدوئولوژی بر خود دارد، چرا که اگر پولی که نماد سود سرمایه است در جیب نباشد، نان و پوشاک و مسکنی در کار نیست و گرسنگی و فقر و محرومیت جای آن را میگیرد.
این ایدوئولوژی سرمایهداری با همۀ زیرمجموعههای مذهبی و غیرمذهبی آن است که تندخویی و خشونت و فلاکت و قتل و کشتار، به بار میآورد و جامعۀ بشری را داغان و به تباهی کشانده است. برای نابودی و محو این ایدوئولوژی و مناسبات حاکمۀ آن، برای رهانیدن علم و نان از چنگال سرمایهداری، بایستی به ایدوئولوژی و مناسبات و فرهنگ و حزب کمونیستی مجهز و مسلح بود.
بنابراین اگر از یک حزب و تشکیلات کمونیستی مانند کومهله و حزب کمونیست ایران، به هر بهانهای عقاید و باور و ایدوئولوژی حذف شود و نیز حساسیتها و رویکردها دفاعی در مقابل چنین تعرضی تقبیح شود، این حزب و تشکیلات به جریانی همرنگ با بورژوازی و ایدوئولوژیهای آن، «منفعل» و «بیآزار» برای بورژوازی و ارتجاع و آن طور که تا این لحظه از ابراهیم علیزاده و همفکرانش دیده شده است، نرمش و زبان نرم و ابراز ارادت و دعوت و همنشینی و سازش با بورژواناسیونالیستها و جریان ضدکمونیستی در کردستان، و زبری و زبان زبر و عدم سازش و تفاهم و نیز تهدید در مقابل کمونیستها و جریان کمونیستی، تبدیل خواهد شد. بر خلاف ادعای ابراهیم علیزاده، این نه ایدوئولوژی و استحکام آن، بلکه تجدیدنظرطلبی و چرخش به راست و تکرار دیرهنگام موعظههای ایدوئولوگهای بورژوازی است که یک حزب سیاسی کمونیستی مانند کومهله را داغان میکند!
برای کمونیستها و هر آنکه با آموزش مارکسیسم آشنا باشد، مسجل است که مارکسیسم علم است، کمونیسم علم شرایط رهایی طبقۀ کارگر بر مبنای مبارزۀ طبقاتی است، علمی برای تغییر دنیای سرمایهداری و محو استثمار انسان به دست انسان. لذا سیستم فکری و نظری، ایدوئولوژی مارکسیسم وسیعترین و پویاترین رویۀ علمی و فراتر از آن درخشش دیالکتیک را در خود دارد. مارکس و انگلس، مارکسیسم و سوسیالیسم را بر مبنای علمیِ آن استوار ساخته و به جامعۀ جهانی ارائه نمودند. حداقل ۴۰ سال است که کومهله و حزب کمونیست ایران در این راستا قرار داشته و تبلیغات و جهتگیریها و پراتیک کمونیستی ما بر این مبنا استوار بوده است. حال چه چیزی تغییر کرده است که ابراهیم علیزاده میگوید: «چیزی که ما باید برایش تلاش کنیم آشتی دادن یا درهمآمیختن مارکسیسم و ایدههای مارکس و سوسیالیسم است با معنای علمی و معنای امروزیاش»؟ از او باید پرسید که مگر مارکس و انگلس چیزی در این باره کم گذاشتهاند؟ مگر مارکسیسم و ایدههای مارکس با معنای علمی و امروزی جامعۀ بشری در بیگانگی و یا ستیز قرار دارد که اینک شما میخواهید با سازمان جدیدتان آن را با علم و معنای امروزی آشتی بدهید؟!
جالب است وی در حالی به چنین کمپی شیفت کرده است که چند سالی است در دل بحران فراگیر نظام سرمایهداری، از زبان شماری از همان نظریهپردازان و ایدوئولوگهای بورژوازی و لیبرال دمکراسی در ۳۰ سال قبل که زمانی تز «پایان تاریخ» و نیز تزهایی مبنی بر «ایدوئولوژیزایی» و … را فرموله کرده و در سطح جهان انتشار میدادند، میشنویم که حرفهای خود را پس گرفته و میگویند «حق با مارکس بود». در دل بحران کنونی جهانی دیدیم که چگونه فروش کتابهای مارکس بالاترین رکوردها را به نام خود به تثب رساند و نظرسنجیهای همین بنگاههای بورژوازی، مارکس را به عنوان بزرگترین متفکر تاریخ معرفی کردند.
پس از این، آیا موعظههایی مبنی «ایدوئولوژیزدایی» و «آشتی مارکسیسم و سوسیالیسم با علم و فرهنگ علمی و امروزی» خریدارانی میتواند داشته باشد؟ بنابراین بیش از هر زمان دیگری در راستای «سوسیالیسم یا بربریت»، بایستی گفت که «یا کمونیست یا پوپولیست، لیبرال دمکرات و سوسیال دمکرات و رفرمیست و ….»!
در فرهنگ سیاسی کمونیستی، مبارزۀ ایدوئولوژیک چیزی به غیر از نقد عمیق و پیگیر انحرافات و کاستیها، سازشکاریها، و تقابل با گرایشات بورژوایی و خردهبورژوایی در جهت دفاع از منافع سیاسی و طبقاتی مستقل طبقۀ کارگر و آرمان رهاییبخش او یعنی کمونیسم نیست. در مبارزات درون حزبی، اگر کسی خود را به اخلاق و فرهنگ و آموزشهای کمونیستی متعهد بداند و آنها را در سرلوحۀ رفتار و پراتیک خود قرار دهد، در جدلهای فکری و نظری و به عبارت دیگر در مبارزۀ نظری و ایدوئولوژیکِ درون حزبی، هیچگاه به خشونت و تندخویی و به افراطیگری و تعصب متوسل نمیشود و در همین راستا از گونه سکتاریسم دوری جسته و به حذف و تصفیه و یا نقض حقوق طرف مقابل نمیپردازد.
علاوه بر این، در آموزشهای مارکسیسم، در تاریخ مبارزۀ طبقاتی و در تاریخ جنبش مبارزۀ کمونیستی جهانی و نیز در ایران، «مبارزۀ ایدوئولوژیک» جدای از معانی فراگیر و مستقل و مؤثر آن، دارای جایگاه و نقش بسیار تعیینکننده و حائز اهمیتی در راستای پیشبرد امر مبارز و تثبیت دستاوردهای آن بوده است. مگر مارکس و انگلس بدون مبارزهای ایدوئولوژیک و یا درافتادن و نقد بیرحمانه و پیگیر علیه ایدهها و عقاید رایج و مسلط در زمانۀ خود، میتوانستند به ماتریالیسم دیالکتیک و علم رهایی پرولتاریا دست یافته و در این میان ادعا کنند که «فلاسفه تاکنون دنیا را به شیوههای گوناگون تفسیر کردهاند، مسئله اما تغییر جهان است»؟!
مگر لنین و حزب بلشویک بدون انجام مبارزهای ایدوئولوژیک علیه منشویکها و تمامی جریانات و گرایشات بورژوایی و غیرپرولتری، میتوانستند به برپایی انقلاب اکتبر برخیزند؟!
در ایران و به عنوان نمونه، مگر تشکیل خودِ کومهله و سپس حزب کمونیست ایران بدون یک مبارزۀ ایدوئولوژیک با تمامی انحرافات رایج در جنبش کمونیستی ایران میتوانست به انجام برسد؟! مگر سازمان پیکار بدون یک مبارزۀ ایدوئولوژیک در دل سازمان مجاهدین، میتوانست پا به عرصۀ وجود بگذارد؟ و دهها فاکت و نمونۀ دیگر… .
ابراهیم علیزاده با نفرتپراکنی علیه «مبارزۀ ایدوئولوژیک» و صدور فرمان حذف آن از ادبیات و فرهنگ و کارکرد سیاسی سازمانش، خود را در بیگانگی از تاریخ درخشان جنبش کارگری و کمونیستی (در سطح جهانی و در سطح ایران) قرار داده است. نمیتوان از این تاریخ سخن گفت و برای خالی نبودن عریضه در برنامههای تلویزیون نیز هرازگاهی به قرائت متونی از آن پرداخت، اما همزمان با نفرت، از سلاحی که جوهر و محتوای رزمندگی و سازشناپذیری آن را میسر ساخته است (مبارزۀ ایدوئولوژیک)، این تاریخ را نیز مانند تاریخ کومهله و حزب کمونیست مورد تحریف قرار داد و یا مانند جناح بندی در تشکیلات، مورد سانسور و یا کتمان و حذف قرار داد.
ابراهیم علیزاده در حالی ایدوئولوژی را بانی تندخویی و تعصب و افراطیگری میداند که در جناحبندی و مبارزات درون حزبیِ چند سال اخیر در این تشکیلات، خود و جناحش به طور سیستماتیک فراتر از تعصب و افراطیگری، به تندخویی و سرکوب درون تشکیلاتی علیه جناح مقابل متوسل شدهاند. اگر ایشان خود و جناحش را مبرا از ایدوئولوژی دانسته و اگر ایشان ایدوئولوژی را بانی تندخویی و تعصب و افراطیگری میداند، پس این همه رفتار و کردار ضددمکراتیک و حذفگرایانۀ خود و جناحش علیه جناح مقابل یعنی رفقای همحزبی خود، از چه چیزی ناشی شده است؟!
جدای از این، اگر ایشان از عقل و علم نیز دم میزند، اگر از احساس مسئولیت برای کومهله دم میزند، مثلاً کافی بود در آن شرایط بحران جناحبندی درون حزبی، به منظور جلوگیری از هر گونه انشعاب و لطمات سخت بر این تشکیلات و بر این جنبش، تنها یک ذره از آن تعصب و افراطیگریهای خود عقب نشسته و به آییننامه و ایدۀ دمکراتیک، عاقلانه، علمی و امروزی کمیتۀ اجرایی حزب کمونیست ایران به عنوان بالاترین مرجع این تشکیلات و یا به آن همه توصیۀ عاقلانۀ نیروهای چپ و کمونیست و فعالین و دلسوزان کومهله و حزب کمونیست مبنی بر پرهیز از سیاست حذف و برگزاری کنگرههای حزبی با مشارکت هر دو جناح موجود در تشکیلات، گوش میداد و به آن عمل مینمود. در آن شرایط بحرانی، مثلاً اگر ایشان «عاقلانه و علمی و با احساس مسئولیت» رفتار میکردند، اینک شاهد چنین وضعیت دردناکی نمیبودیم و این انشعاب در کومهله و حزب کمونیست روی نمیداد و دل دشمنان کمونیسم و در رأس آن رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی هم شاد نمیشد!
بنابراین در بحران درون تشکیلاتی و انشعاب اخیر، ایشان به زعم خود، نه عاقلانه و علمی، و نه ایدوئولوژیک، برخورد کردهاند. پس برخورد و عملکرد ایشان از روی چه منطقی و برای چه اهداف و مقاصدی انجام گرفته است؟! آیا این نیز دیگر جوانبِ تقلبهای ایشان و مردودی در این آزمون علمی و ایدوئولوژیک و تاریخی با سرنوشت این تشکیلات را نشان نمیدهد؟!
ادامه دارد.
۹ بهمن ۱۴۰۰
۲۹ ژانویه ۲۰۲۲
****
(٤)
ابراهیم علیزاده در صحبتهای افتتاحیۀ کنگرۀ انشعابشان گفت که آنچه که به آن مبارزۀ ایدوئولوژیک گفته میشود اساساً منحرفانه است و باید از این به بعد از ادبیات سیاسیشان حذف شود. گفت که ایدوئولوژی تعصب میآورد،اما علم تعصب نمیآورد، ایدوئولوژی خشم و تندی میآورد، تندخویی میآورد، و این حزب سیاسی را داغان میکند….باید خود را از آن فرهنگ دور کنیم، باید حزبی امروزی باشیم.
او در حالی به تحریف و تقبیح و تنفر از مبارزۀ ایدوئولوژیک میپردازد که گویا فراموش کرده است که شکلگیریِ خودِ کومهله و نیز تأسیس حزب کمونیست ایران محصول یک مبارزۀ ایدوئولوژیک بوده است. اگر میگوییم کومهله و حزب کمونیست ایران پدیدهای «خلاف جریان» بودهاند، چنین خصلت و شناسهای با چیزی به غیر از یک مبارزۀ ایدوئولوژیک قدرتمند علیه تمامی انحرافات و گرایشات غیرکمونیستی حاکم بر جنبش کمونیستی ایران نمیتوانست معنا و مفهومی داشته باشد. بنابراین چنین رویهای، برخلاف ادعاهای بیاساس ابراهیم علیزاده، تندخویی و خشونت به بار نمیآورد، بلکه قاطعیت و تحرک و شادابی سیاسی و حزبی به بار میآورد و تاروپود و قوارۀ وجودی و تاریخی کومهله و حزب کمونیست ایران هم مدیون همین تحرک و قاطعیت و شادابی بوده است.
یکی از ویژگیهای اساسی جناح راست و ناسیونالیستی، تحریف و جعل تاریخ کومهله و حزب کمونیست است. به عنوان نمونه ابراهیم علیزاده و همفکرانش همواره بخش مهم و درخشانی از این تاریخ یعنی جریان «مارکسیسم انقلابی» را مورد حذف و سانسور قرار داده و آن را با عنوان «دوری از ایدوئولوژی» مورد تعرض نیز قرار میدهند. در همین راستا است که بخش مهم و درخشان دیگری از این تاریخ یعنی شکلگیری جریان کمونیسم کارگری را نیز مورد تحریف و تعرض قرار میدهند. اینان بارها و بارها در مصاحبههای چند سال اخیر خود، پیدایش کمونیسم کارگری در این حزب و تشکیلات را «منشاء هر چیز بد» برای این تشکیلات قلمداد کردهاند و آن طور که در پلاتفرم سیاسیشان قبلاً به امضای جمال بزرگپور انتشار دادهاند مشخصاً از ضرورت بازبینی -بخوان حذف- اسناد و جهتگیریهای سوسیالیستی کنگرۀ ۶ کومهله و دیگر اسناد و جهتگیریهایی در این باره تأکید کردهاند. اینان به طور عملی نیز مدتهاست که محتوای مشخص این اسناد و جهتگیریها را که «استراتژی سوسیالیستی کومهله در کردستان» نامیده میشود، تهی کرده و نشان دادهاند که به این استراتژی و اصول و فرهنگ ناظر بر آن پایبند نیستند. فرهنگ دیگری میخواهند!
در نگاه به مبارزات درون تشکیلاتی، کومهله و حزب کمونیست ایران در طول حیات سیاسی و مبارزاتی خود مراحل مختلفی از مبارزات ایدوئولوژیک درونی که هر یک از آنها بازتاب معینی از وقایع سیاسی و اجتماعی و طبقاتی بیرون از چهارچوبهای تشکیلاتی بودهاند را نیز پشت سر نهاده و تا آنجایی که به این عرصه مربوط است در دل چنین کشمکش و مبارزهای بوده است که افق سیاسی و استراتژی سوسیالیستی این جریان توانسته است با روشنی هر چه تمامتری تدوین و به تصویب برسد. رسیدن به چنین موفقیتی به آسانی و بدون تحمل رنج و انجام فداکاری، میسر نشده است. جناح راست و انشعابی که به همان انحرافات سیاسی و نظریای در غلطیده که هر یک از آنها در دورههای مختلف با رنج و مرارت و مبارزه از سیاست و پراتیک رسمی این جریان زدوده شده است؛ در مقایسه با سیر تثبیت برنامه و استراتژی کومهله و حزب کمونیست، یک عقبگرد سیاسی تمام عیار محسوب میشوند.
اینان که توان دفاع سیاسی از خود را نداشتهاند، از ضرورت دوری از «فرهنگ چپ و راست، فرهنگ گرایشتراشی و فرهنگ غیردمکراتیک» به داستانسراییهای بسیاری پرداختهاند. داستان خرافی و مشمئزکنندۀ «گذاشتن ذرهبین بر مغزها و واکاوی مغزها و گذاشتن آزمایشگاه امتحان مارکسیسم جلوی درب اردوگاه» که همواره از سوی ابراهیم علیزاده تکرار میشود، از همینجا ناشی میشود. او این داستان را به طور علنی از دانشگاه سلیمانیه آغاز کرد. او که خود را طرفدار علم مینامند، به دانشگاه و میان شماری از دانشجویان رفته بود تا روایتی «غیرعلمی و تحریف شده» از تأسیس حزب کمونیست ایران و تحولات درونی آن خصوصاً در سالهای اوائل دهۀ ۹۰ میلادی بدهد.
جدا از روایت تأسیس حزب، او در مورد اولین انشعاب در حزب گفت: «چیزی که به آن مبارزۀ ایدوئولوژیک گفته میشود عبارت از این است که مدام حدادی میکنند آن چیزهایی را که به آن باور دارند…در تأسیس این حزب گفته شد که باید به حزبی کارگری تبدیل شود، زمان گذشت و پیشرفتی در این باره حاصل نشد، به جای اینکه پاسخی علمی برای این پیدا کنیم، کسانی در میان ما پیدا شدند که ذرهبین را بردند و بر روی مغزها گذاشتند تا بینند چه چیزی توی آن است…به پلایش ایدوئولوژیک پرداختند و گفتند در میان خودمان میل و گرایش جورواجور وجود دارد که نمیگذارد(حزب کارگری شود.مترجم)….دو گرایش هست، یکی ناسیونالیست کرد است و یکی سوسیال دمکرات رفرمیست است که نمیگذارد، باید ما خودمان را از آنها جدا کنیم …هر چه صفبندی هم از نظر خودشان شفافتر میبود بهتر میبود، دیگر طوری شده بود که هر کس از بغلدستیاش میگشت که ببیند چه خطا و اشتباه و انحرافی هست که آن را پیدا کند تا به دلیلی برای بیان اختلاف خود با بغلدستیاش تبدیل کند…و این باعث شد که اولین انشعاب از حزب کمونیست ایران روی بدهد». او در همین صحبتها گفت که «ما با احتیاط به خودمان میگوییم مارکسیست، بگذار مارکسیسم هم نگوییم، بلکه بگوییم علم، بگوییم جامعه شناسی علمی، بگوییم تاریخ شناسی علمی، بگوییم سوسیالیسم علمی»!!
قبلاً طی مطالبی به همین «سوسیالیسم علمی» مورد ادعای ابراهیم علیزاده پرداخته شده است، او سوسیالیسم را همان طور که بارها گفته است به سطح یک علم مانند شیمی و فیزیک و زمینشناسی تقلیل میدهد و معاونش یعنی حسن رحمانپناه هم اعلام داشته که سوسیالیسم در یک کشور -بخوان در ایران- قابل تحقق نیست و میگوید که آیا طبقۀ کارگر با ۲۲ میلیون جمعیت میتواند قدرت سیاسی را در ایران به دست بگیرد؟ و دیگر معاون او یعنی جمال بزرگپور هم اعلام داشته که انقلاب کارگری در ایران و برقراری فوری سوسیالیسم نمیتواند وظیفۀ بلاواسطۀ کومهله باشد!
از نظر ابراهیم علیزاده سوسیالیسم را صرفاً مانند یک علم بایستی یاد گرفت، به مبارزۀ پیگیر و جدی و نیزاشاعۀ آن در میان طبقه نیازی نیست. ایشان از سوسیالیسم علمی صحبت میکند، اما از ایشان هیچ نمیشنویم که سوسیالیسم یک شکل حکومتی است و بایستی با همه توان در پی ایجاد و تحقق آن بود، از ایشان هیچ نمیشنویم که برای یک بار هم که باشد از چگونگی دفاع از سوسیالیسم و خط مشی سیاسی سوسیالیستی در مقابل انحرافات و راسترویهای موجود صحبتی بنماید. او از سوسیالیسم علمی صحبت میکند اما از سوسیالیسم پرولتری نه. بایستی گفت که فرق سوسیالیسم مارکس و انگلس با دیگر سوسیالیسمهای موجود در آن عصر، در پرولتری بودن آن است که به واقع جوهر علمی بودن را هم در خود دارد.
علیزاده میگوید که ایدولوژی خشم و تعصب و تندخویی میآورد و مبارزۀ ایدوئولوژیک هم از اساس منحرفانه است. اما تاریخ درخشان و مستند و مکتوب کومهله و حزب کمونیست ایران و نیز یادنامههای درخشان رفقای جانباختهمان، خلاف این ادعاهای دروغپردازانۀ او را که با چاشنی «علم و دانش» نیز همراه است، نشان میدهد. به عنوان نمونه در بیانیۀ تاریخی کمیتۀ مرکزی کومهله به مناسبت اعلام پیوستن کومهله به حزب کمونیست ایران در شهریور ۱۳۶۲ آمده است:
« کومهله که در سال ۱۳۴۸ تشکیل شد با درک همسرنوشتی کارگران و زحمتکشان ایران، از همان ابتدای تشکیل خود تاکنون بر ضرورت و لزوم ایجاد حزبی سراسری، حزبی که طبقۀ کارگر را در مبارزه برای سوسیالیسم و کمونیسم رهبری کرده و پیشتاز و مبشر آزادی همۀ ستمدیدگان و استثمار شوندگان ایران باشد پای فشرده است. این کوشش پیگیرانۀ کومهله طی ۱۴سال فعالیت، چه در مبارزۀ ایدوئولوژیک برای طرد گرایشها و سیاستهای غیرپرولتری از جمله مشی خردهبورژوایی چریکی از صفوف جنبش کمونیستی ایران و چه در فعالیت سیاسی و تشکیلاتی در میان کارگران چه در کردستان و چه در دیگر نقاط ایران و بالأخره در دفاع از صف مستقل کارگری در جنبش انقلابی خلق کرد و رهبری پیگیرانۀ این جنبش، همگی نشانگر عزم راسخ کومهله به مثابه یک سازمان کمونیستی، برای تشکیل حزب پیشرو طبقۀ کارگر ایران بوده است… تجربۀ انقلاب ایران در سال ۵۷ و نیاز طبقۀ کارگر به ادامۀ این انقلاب، مارکسیسم را در میدان تخاصمات طبقاتی بار دیگر محک زد، صحت آموزشهای مارکس و انگلس و لنین را بیش از پیش ثابت نمود و درک کومهله را از مارکسیسم عمیقتر ساخت… سازمانها و گروههای پوپولیست و خردهبورژوایی با پوشش مارکسیستی، در سختیهای هر تندپیچ سیاسی ناپیگیری خود را در انقلاب، هویت غیرکارگری خود و وجوه مشترک خویش را با مدافعان مالکیت خصوصی و سرمایهداری به نمایش میگذاشتند، توان انقلابیشان تمام میشد، از صف انقلاب بیرون می رفتند و همدوش بورژوازی میگشتند. در برابر آنها، کومهله از دمکراتیسم پیگیر پرولتری دفاع کرد نقائص گذشتۀ خود را مورد انتقاد مارکسیستی قرار داد و یکی از نمایندگان آگاه و استوار آن ستمدیدهترین و انقلابیترین طبقهای شد که سیر انقلاب و دستاوردها و شکستهای آن او را نیز بیدار ساخته بود. این طبقه، طبقۀ کارگر بود که اگرچه نیازهای طبقاتی خود را به صورتی خام، کمرنگ و ابتدایی مطرح میساخت، اما با اینحال اهداف و تمایلات ایدوئولوژیک، سیاسی و اقتصادیش از دیگر طبقات و اقشار جامعه متمایز بود… کومهله در این مبارزه تنها نبود، بلکه همسنگران خود را در ایران در وجود سازمان اتحاد مبارزان کمونیست که پرچم مارکسیسم انقلابی و دفاع از استقلال طبقاتی پرولتاریا را به اهتزاز درآورده بودند، یافت. بدین سان تداوم مبارزۀ طبقۀ کارگر و پیشتازان کمونیست او، ایدوئولوژی این طبقه یعنی مارکسیسم-لنینیسم را از زیر نفوذ و سلطۀ مدعیان دروغین مارکسیسم و کمونیسمبیرون آورد. به آن حیاتی تازه بخشید و پرچمداران این ایدوئولوژی یعنی اتحاد مبارزان کمونیست و کومهله را به هم نزدیک کرد تا همدوش با یکدیگر برای وحدت سیاسی و سازمانی طبقۀ کارگر برای تشکیل حزب کمونیست ایران مبارزه را ادامه دهند…. پاسخ تقریباً تمام رفقای صفوف کومهله اعم از عضو یا غیرعضو، پیشمرگ و یا غیر آن، به نظرخواهی کمیتۀ مرکزی مثبت بود. همگی بر این باور بودند که کنگرۀ مؤسس حزب کمونیست ایران باید هرچه زودتر فراخوانده شود و سازمان کومهله به حزب کمونیست بپیوندد. این پاسخ مثبت همگانی امری دور از انتظار نبود بلکه نتیجۀ چندین سال مبارزۀ ایدوئولوژیک و سیاسی مارکسیسم انقلابی در ایران بود که رفقای مختلف صفوف کومهله هر کدام رهروان و پرچمداران این راه بوده ونثار خون سرخ خویش را در برابر مدافعان و پاسداران سرمایه، ضامن دستیابی به این اهداف کارگری و کمونیستی ساخته بودند… همرزمان کومهله! با تشکیل حزب کمونیست، افقهای هرچه وسیعتری در برابر ما گشوده میشود و به همان نسبت وظایف سنگین و در عین حال پرافتخاری بر دوشمان قرار میگیرد. کمیتۀ مرکزی از شما میخواهد با همان عزم و ارادۀ پولادین پرولتری که تاکنون از خود نشان دادهاید و بلکه ده چندان بیش از آن خود را برای مبارزه در صفوف حزب کمونیست ایران آماده کنید. پیوستن شما به حزب کمونیست باید به معنای استحکام ایدوئولوژیک و استواری کمونیستی هرچه بیشتر و مبارزۀ قاطعانهتر با افکار و نظرات و روشهای غیرپرولتری، به معنای کار هرچه عمیقتر و سختکوشانهتر در میان کارگران و تودههای زحمتکش، به معنای فعالیت سیاسی و نظامی هرچه گستردهتر و سرسختانهتر و در یک کلام به معنی انرژی، شادابی و فعالیت خستگیناپذیر باشد.»(تأکیدات از من است.)
مبارزۀ ایدوئولوژیک که امروزه علیزاده و جناحش آن را انحرافی مینامند، رکن اساسی نضج و سپس ترقی و پیشرفت جنبش کمونیستی در ایران بوده است. این راه با جانبازی هزاران مبارز کمونیست پیموده شده است. تا آنجا که به کومهله و جریان مارکسیسم انقلابی و حزب کمونیست برمیگردد، رفقای بسیار زیادی در این عرصه درخشیده و جاودانه شدهاند. ابراهیم علیزاده بایستی بیژن چهرازیها، محمدعلی پرتویها، رحیم هاتفیها، حسن و علی عجمها، فریده یوسفیها، صادق و جواد قائدیها، منیرهاشمیها، فریده عربیانخوشخوها، مجتبی احمدزادهها، عباس پاکایمانها، رضا عصمتیها، فهیمه تقدسیها، محمد محمدیها، احمد مجلسیها و رفقای دیگر را فراموش کرده باشد که به خود جرئت میدهد و بگوید «مبارزۀ ایدوئولوژیک از اساس منحرفانه است و ایدوئولوژی خشم و تعصب و تندخویی میآورد»!
بایستی به علیزاده و دیگر انشعابیون گفت که ایدوئولوژی، خشم و تعصب و تندخویی میآورد، اما فقط برای دشمن. هزاران هزار مبارز کمونیست در ایران با قاطعیت و خشم در برابر جوخۀ آتش و اعدام جنایتکاران پهلوی و اسلامی ایستادند و با هستی و جان خود از ایدوئولوژی رهاییبخش کمونیستی و انقلابی دفاع کرده و این جنبش را به امروز رساندهاند. مقاومت و پایداری آنان، خشم و قاطعیت و تسلیمناپذیری آنان در مقابل دشمن، هزاران بار جلادان و شکنجهگران را خسته و مأیوس و درمانده کرده است. پیشمرگان کومهله در دفاع از ایدوئولوژی و باورهای کمونیستی و انقلابی در جنگ و خشم علیه جنایتکاران جمهوری اسلامی، با شعار زنده باد سوسیالیسم به خاک افتادهاند. اگر علیزاده اینچنین به تقبیح و نفرت از ایدوئولوژی میپردازد، اما ما به آن افتخار کرده و از آن دفاع میکنیم.
اگر رهبران جناح راست و ناسیونالیستی مبارزۀ ایدوئولوژیک را از اساس منحرفانه میدانند و خواهان حذف آن از ادبیات سیاسی هستند، جدای از هر حقایق زنده و گویای دیگری، با مبارزات رفقای جانباخته و یادنامههای پرصلابت آنان چه میکنند؟ در یادنامههایی که به کرات عبارات و حقایقی چون «باورها و اعتقادات و ایدوئولوژی کمونیستی و مبارزۀ ایدوئولوژیک» در آنها موج میزند؟ با رهبر کمونیستی چون جعفر شفیعی به عنوان یکی از پرچمداران مبارزۀ ایدوئولوژیک و آن همه آثار و روش مبارزاتی او چه میکنند؟ ابراهیم علیزاده خیلی وقت است که تکلیف خود و جناحش را با این حقایق زنده تعیین کرده که اینک و در این مرحله توان گفتن آن سخنان در یک کنگره که مرجع تصمیمگیری و تعیین کنندۀ خط مشی است را یافته است. اینان نیز مانند سازمان زحمتکشان که کمونیسم و مارکسیسم و سوسیالیسم و ایدوئولوژی و حزب کمونیست و طبقۀ کارگر و … را از ادبیاتشان حذف کرده و یادنامۀ رفقا را هم با ادبیات ناسیونالیستیِ خود تنظیم کردهاند، به همین سان و با همین ادبیات و فرهنگ در سازمان جدیدشان مبادرت خواهند کرد.
نمیتوان به تاریخ کومهله که با چیزی جز هوشیاری و سرسختی و قاطعیت نسلی از زنان و مردان انقلابی و کمونیست این جامعه به ثبت رسیده است و کومهله را به کومهله تبدیل کرده است، مباهات کرد، اما همزمان وجوهات این قاطعیت و سرسختی انقلابی را تحت عنوان ایدوئولوژی، افراطیگری و تعصب،نفی و به ریشخند گرفت. کومهله این چنین بود که به کومهله تبدیل شد. بایستی گفت که اگر از همان اوان فعالیت کومهله، دروغ و تحریف، بیگانگی با کمونیسم و کرنش در مقابل ارتجاع و ناسیونالیسم، تهدید رفقا و همسنگران، بیپرنسیپیو… آنگونه که امروزه در هیأت جناح راست و انشعابی دیده میشود، وجود میداشت؛ اکنون هیچ اثری از کومهله نمیتوانست وجود داشته باشد! ولی به هر حال منشعبین از کومهله و حزب کمونیست، بایستی که حزب سیاسی جدید با چنین فرهنگ و ادبیاتی هم برای خود داشته باشند.
ابراهیم علیزاده در سخنان خود در کنگرهشان میگوید: «چنین هم گفته میشود که مبارزۀ ایدوئولوژیک هم یکی از شاخههای مبارزۀ طبقاتی است، و با مبارزۀ ایدوئولوژیک صفوف حزب پالایش مییابد، خالص میشود».
به عنوان حسن ختام این سلسه نوشتار، در اینجا و به عنوان مثال فقط چند جملهای از رفیق جعفر شفیعی که در نوع خود پاسخی به همۀ این راسترویها، تحریفات و سستیها و دروغپردازیهاست، آورده میشود. چنانچه امروزه کسی چنین پاسخها و عقایدی در نقد ابراهیم علیزاده و جناحش داشته باشد، آن طور که دیدهایم، قطعاً که مورد اخراج و تهدید نظامی از سوی ایشان قرار میگیرد و وی را ایدهالیست و ذهنی و افراطی خطاب میکردند.
رفیق جعفر شفیعی میگوید:
«رفیقِ ما، کادر کمونیستِ ما، کسی است که ایدوئولوژی مارکسیسم را به میان طبقۀ کارگر میبرد. رفیقی است که بدواً مسائل ایدوئولوژیک را میبرد تبلیغ میکند، ترویج میکند، با ایدههای واقعی سوسیالیسم و کمونیسم آنها را آشنا میکند، لیکن به اینها کفایت نمیکند، تبلیغ و ترویج را با خودِ سازماندهی گره میزند و خرمن و حاصل بر میدارد». «من میگویم اگر کار سازماندهی انجام بدهیم و برای آن نقشهعمل هم ارائه کردهایم و میخواهیم که آن را پیاده کنیم به هر میزان که آن را پیاده میکنیم به همان میزان هم به کمونیسم ایمان داریم. باور و ایمان ایدوئولوژیک، هر بار خود را در چیزی نشان میدهد، الآن خود را در این نشان میدهد که تا چه اندازه سازماندهی میکنی. کسی که در کار سازماندهی، در کار اجرا کردن نقشهعمل، سستی از خود نشان میدهد، من در اینجا میگویم بله! آن سستی، نشانۀ سستی به خودِ کمونیسم است. آیا این التقاط است؟ این مخدوش بودن است؟ من میگویم غیرِ این، مخدوش بودن است. از این به بعد، وظیفۀ ما سازماندهی است. کسی که آن را خوب انجام میدهد، کسی است که بیشتر به کمونیسم ایمان دارد و کسی که آن را بد انجام میدهد، کسی است که کمتر به آن ایمان دارد. پیشرویمان با این، اندازهگیری میشود. این است عرصهای مهم از مبارزۀ طبقاتی که اینک وجود دارد». ««مبارزۀ طبقاتی عرصههای مختلفی دارد، مراحل مختلف تکامل خود را دارد، در هر مرحلهای مسایلی به خصوص، ویژگی و اهمیت پیدا می کنند، در مبارزۀ طبقاتی پرولتاریا، تند پیچ هست. میبینیم زمانی پلخانف برای دورهای معلم لنین بوده بعد از مدت دیگری مبارزۀ طبقاتی به عرصهای میرسد که او عقب میافتد و به خیانتکار از او نام برده میشود و آن سیر مبارزۀ طبقاتی به شیوهای کماکان به پیش میرود و تنها کمونیستهای راستین به طور مداوم از آن پرچم و بیرق دفاع میکنند». « پراگماتیسم و مصلحتگرایی از مشخصات رهبری پوپولیستیست. تا زمانی که این شیوۀ رهبری هست، کمونیسم جایگیر نمیشود، به هیچ وجه، امکان ندارد. رهبری پراگماتیستی یک رهبری سازشکارانه است، سازشکارانه طبعاً به نفع خردهبورژوازی نه پرولتاریا، قربانی کردن منافع پرولتاریا در سطح رهبری در مقابل خردهبورژوازی است. این در وجوه مختلف، چه سازمانی و چه طبقاتی میتواند خود را نشان دهد. به لحاظ سازمانی میتواند به این شکل خود را نشان دهد که در یک حوزه و یا در مناسبات حوزه و متری بالاتر، در رابطه با مناسبات وجوه مختلف تشکیلات با همدیگر، یک نوع سازش بشود، به همدیگر برخورد نشود، از اصول، از مارکسیسم، از کمونیسم، از برنامه، در مقابل ایدههای دیگر دفاع نشود، از شیوۀ کار کمونیستی دفاع نشود و یا عملاً انجام نشود. در سطح خودِ طبقه هم میتواند به این شیوه خود را نشان دهد که در مقابل افکار و سنتهای تودههای مردم یا در مقابل اندیشههایی که سازمانهایی دیگر در میان مردم و در میان طبقه اشاعه دادهاند، مبارزه نکنیم، در مقابل آنها کوتاه بیاییم و به شیوهای با آن اندیشهها، سازش بکنیم».«من که میگویم ضعف ایدوئولوژیک وجود داشته است، منظور این نیست که بیاییم دوباره آنتیدورینگ را بخوانیم یا بیاییم و دوباره از اول برنامه را بخوانیم، بایستی با آن انحرافات و گرایشاتی که موجود است مرزبندی کنیم، آنهایی که قاطعانه مرزبندی کردهاند میخواهند پیشروی کنند».
۱۱ بهمن ۱۴۰۰ / ۳۱ ژانویه ۲۰۲۲
اشتراک در شبکه های اجتماعی:
تگ ها :
كنگره انشعاب