۴٢مین سالگرد قتلعام روستاهای قارنه و قلاتان
جمعه ۱۱ شهریور ۱۴۰۱
منبع: خبرگزاری فرات
١٠ شهریور ١٣۵٨/ ١ سپتامبر ١٩٧٩ روستاهای قارنه و قلاتان از روستاهای تابعه شهر نقده در روژهلات کوردستان توسط مأموران رژیم جمهوری اسلامی ایران محاصره گردیدند و در روز ١١ شهریور مردم ساکن این روستا بدست فرستادگان حکومت ایران قتلعام شدند. حادثه اسفناک نسلکشی کوردها در قارنه تنها به کشتار آنها خاتمه نیافت, بلکه مأموران حکومتی پس از انجام جنایت، حتی به اجساد قربانیان نیز رحم نکردند و با ساتور و قمه، سر و دست جانباختگان را از بدن جدا کردند. جدا از این رفتار ددمنشانه، قاتلان شناخته شده این جنایات در طول ۴٣ سال گذشته تحت حمایت حکومت مرکزی ایران بودهاند و هیچگاه مورد بازخواست واقع نشدند تا محاکمه آنان تنها گوشهای از دل داغدار بازماندگان آن قربانیان آرامش بخشد.
ملت کورد که پس از برکناری محمد رضا پهلوی با دلخوشی تمام به آیندهای بهتر فکر میکردند، تصور این را نمیکردند که کوردستیزی در رژیم تازه همچون رژیم پهلوی ادامه پیدا کند. اما تاریخ نشان داد که آنان در اشتباه بودند و حاکمیت مرکزی کشور همان سیاست رژیم پیشین را در برابر کوردها بکار گرفت. تنها چند ماهی از انقلاب خلقهای ساکن در ایران نگذشته بود که در مناطق ”سوما” و ”برادوست” فشار و کوردستیزی تا بدانجا بر ساکنان این خاک شدت گرفته بود، که بیش از ۳۰ روستای این منطقه خالی از کورد شد. کوچهای اجباری که یکی از گونههای نسلکشی بحساب میآید در روزنانه کیهان که در اختیار رژیم ایران بود انعکاس پیدا کرد و بتاریخ ۱۹۷۹-۴-۸ (۱۸/۱/۱۳۵۸) بچاپ رسید.
حکومت ایران که برنامه فشار بیشتر بر ملت کورد را در رأس کارهای خود قرار داده بود، با توجه به کتاب “قارنا و انقلاب” که حاوی اسناد رسمی حکومت ایران و روزنامههای وقت گردآوری شده است، تأیید این نکته را میکند که “حاج عظیم معبودی” طی نامهای به آقایان “بهلول گلستان”، “عزیز بازدار” و “خلیل خسروی” (ریشسفیدهای اهل منطقه) نوشت: “پس از سلام خواهشمندم برای رفت و آمد شهر برای تهیه خواروبار روستای قارنه، هم خودتان و برادران دیگر روستای قارنه، آمد و رفت داشته باشید. هر کسی کوچکترین ناراحتی برای شماها و برادران کرد دیگر ایجاد نماید، فوری به انتظامات یا خود بنده مراجعه فرمائید تا به اسم ضد انقلاب آن کس را گرفته و به مقامات دولتی تحویل دهم. خلاصه هیچگونه وحشت و ناراحت نباشید، ما همه برادر هستیم.” ساکنین روستای قارنه که با توجه به سیاست کوردزدائی رژیم با ترس و وحشت در مناطق همیشه کوردستانی خود زندگی میکردند، با دریافت چنین نامهای از یک مقام رسمی کشوری به آرامشی نسبی رسیدند. اما آنان غافل از آن بودند که این تنها یک دام رژیم است و حکومت برای عوامفریبی و جلوگیری از فرار ساکنین این منطقه چنین نامهای را برایشان فرستاده است.
بتاریخ ۲ سپتامبر ۱۹۷۹ (۱۱/۶/۱۳۵۸) حدود ساعت یک بعد از ظهر، زمانیکه کودکان جلوی خانههای خود بازی میکردند، زنان به کارهای خانگی مشغول بودند و تعدادی از مردان و جوانان در اطراف ده به دامپروری و کار کشاورزی میپرداختند، مأموران رژیم ایران که مسلح به تانک، توپ و سلاحهای سبک و سنگین و گرم و سرد بودند، به روستای قارنه حمله کردند. در گزارشی که در همین ارتباط در تاریخ ۱۹۷۹-۱۲-۷ در روزنامه اطلاعات بچاپ رسید، به مجهز بودن مأموران رژیم به تانک، توپ، سلاحهای سبک و… اشاره مستقیم شده است. زمانیکه فرستادگان دولت ایران با آن همه تجهیزات جنگی به روستا حملهور شدند، ملا محمد که امام جمعه روستای قارنه بود با بدست گرفتن کتاب آسمانی قرآن که با ارزشترین کتاب نزد مسلمانان است، به استقبال مأموران ارتشی رفت و آنها را به کلام الله سوگند داد تا از کشتار مردم بیگناه قارنه جلوگیری نماید. جلادان رژیم تیری بر سینه آن پیر مرد میزنند و بعد از کشتن وی، سرش را از تن جدا کردند. این رویداد دهشتناک در روزنامه اطلاعات چاپ تهران بتاریخ ۱۹۷۹-۱۲-۷ درج شده است.
با توجه به فیلم مستندی که در این زمینه توسط جناب آقای بهداد بردبار تهیه شده است، در آنزمان حدود ۸۰ خانواده در روستای قارنه زندگی میکردند. روزنامه کیهان چاپ تهران که روزنامه خود رژیم است، بتاریخ ٢٧ نوامبر ١٩٧٩ گزارشی در همین ارتباط بچاپ رساند و آمار قربانیان قارنه را ۶۸ نفر اعلام کرده بود. مأموران نظامی کشور بمدت سه ساعت در آن روستا بدنبال هر جانداری گشتند. کودکان خردسال، زنان و پیر و جوان را کشتند. زمانیکه کشتار و فرمان ابلاغی را به انجام رساندند، جسد قربانیان بیگناه را تکه تکه کردند و آنها را به بیرون از دهکده برده و در خارج از روستا انداخته بودند تا تصور شود آنها در جنگ کشته شدند. روزنامه اطلاعات چاپ تهران بتاریخ ۱۹۷۹-۱۲-۷ گزارشی را در همین ارتباط به چاپ رساند و به شیوه رفتار وحشیانه قاتلین با جسد تکه تکه شده جانباختگان قارنه اشاره کرد.
کشتار وحشیانه کوردها در قارنه چنان بحث داغی را در رسانهها ایجاد کرده بود که نمایندهای بنام آقای “مهدی بهادران” بفرمان خمینی و دستور کتبی آیتالله منتظری، جهت تحقیقات محلی به کوردستان و اورمیه روانه شد که در روزنامه اطلاعات بتاریخ ۱۹۷۹-۹-۱۷ بدان اشاره شد. مهدی بهادران که تحقیقات مفصلی در ارتباط با کشتار قارنه انجام داده بود، اسناد مربوطه را تهیه کرده بود و گزارشات خود را بهمراه مصاحبه با افراد محلی بر نوار ضبط کرده بود، پس از انجام مأموریت خطیر خود، گزارشی را به خمینی تحویل میدهد که در روزنامه اطلاعات چاپ شده در تاریخ ۱۹۷۹-۹-۱۷ پخش شد. در گزارش آمده است که قاتلان مردم قارنه توسط افراد سرشناس حکومتی به نامهای “دکتر چمران”، “تیمسار ظهیرنژاد”، “سرهنگ شهبازیان” (فرمانده لشکر ۶۴ ارومیه) و سایر فرماندهان ارتش و ژاندرمری تا دندان مسلح بودند. مهدی بهادران به خمینی و منتظری ابلاغ کرد که تحقیقات وسیعی انجام داده و نوار و اسناد زیادی تهیه کرده بود. شواهد و اسناد تحقیقات وی نشان میداد که “معبودی” و “سرهنگ نجفی” نیروی جوانمرد (ترکان تندرو) را در کشتار کوردهای قارنه سرپرستی کرده بودند و در پایان نوشته بود که حمایت “ظهیرنژاد” از قاتلان و مجرمان، مجال دستگیری و محاکمه جنایتکاران را نمیداد. گزارش مزبور از طرف آقای بهادران بتاریخ ۱۹۷۹-۹-۱۵ به خمینی واگذار شد و دو روز بعد در روزنامه اطلاعات بچاپ رسید.
در گزارش دیگری که در ارتباط با بازماندگان قربانیان قارنه تهیه شده بود، نکات مهمی وجود دارد که در روزنامه اطلاعات بتاریخ ۱۹۷۹-۲-۷ بچاپ رسید: حمزه شريفی ۱۵ ساله دانش اموز سال سوم راهنمائی درباره آنچه ساعت يك بعد از ظهر روز ۱۱ شهريور گذشت اینچنین میگوید: …تمام اطراف ده را با تانك و توپ محاصره كرده بودند، و ساعت يك بعدازظهر عدهای حدود صد نفر بهمراه شخصی به اسم قادری، بشكل مجاهدين پاسدار، بخانهها ريختند و هر كسی را دم دستشان ديدند، كشتند و سر بريدند. روحانی ده، با يك جلد قرآن، نزد آنها رفت و قسم خورد كه مردم اين ده هيچ تقصير و گناهی ندارند. مهاجمين روحانی روستا را فوراً كشتند و سرش را بريدند و با خود بردند و هنوز سر روحانی روستا پيدا نشده است.
شخص دیگری بنام “سید احمد” که خود ۹ نفر از اعضای خانوادهاش را از دست داده بود توضیح داد که بعضیها را با تفنگ کشتند. بعضیها را با چاقو و کارد سر بریدند و بعضیها را هم علیالخصوص کودکان را زیر لگد و پوتین خود خفه کردند. زمانیکه “سید احمد” از شهر به روستای قارنه برمیگردد، جهنم را جلو چشمانش میبیند، این آخرین جمله وی بود که به گزارشگران توضیح داده بود.
گروهی از اهالی ده «قارنه» با اطلاع از سفر هيات حسن نيت به كوردستان با دو مينی بوس از «قارنه» به مهاباد آمدند. آنها با حرفهايشان، داريوش فروهر را سخت متأثر كرده بودند. وقتی فروهر به زنی كه شوهر و دو دخترش را از دست داده بود گفت بكار شما رسيدگی میشود، با فرياد و بغض گفت: “…در ده ما جنايت شده، ما پول نمیخواهيم، ما فقط میخواهيم قاتلين عزيزان ما را بگيريد و محاكمه كنيد و مزدشان را كف دستشان بگذاريد. ما میخواهيم آن گروهی كه وارد خانههای ما شدند و عدهای طفل معصوم و بیگناه را كشتند و حالا با خيال راحت و خيلی خونسرد، از مقابل ما میگذرند دستگير و محاكمه شوند. ما چيزی نمیخواهيم، جز عدالت. ما میخواهيم كسی به فرياد ما برسد. كسی بيايد اينجا و به كار ما رسيدگی كند. ديروز عدهای آمدند و گفتند: خوب جنگ بود و جنگ هم از اين حرفها دارد، اما بخدا، به دين، به پيغمبر، اينجا جنگ نبود، اينجا يك مشت مردم بیگناه را سلاخی كردند. بچه چهار ساله چطور میتوانست در جنگ شركت داشته باشد.
هم اکنون از نسل کشی کوردها در روستاهای قارنه و قلاتان ۴٣ سال گذشته است. حاکمان انقلابی هنوز بهایی به گزارشات خودی و چاپ شده در روزنامههای وابسته به خودشان ندادهاند. بانیان و قاتلان قارنه و قلاتان اکثرا زنده هستند و دارای پست و مقام بالایی در ایران کنونی هستند. تمام شواهد موجود و شرح مشاهدات بازماندگان نشان از آن دارند که این کشتار سیاسی از طرف خود حکومت انجام شده است. برنامهای که جهت از بین بردن یک گروه اتنیکی مشخص طراحی شده بود، پراکتیزه شد و به مرحله عمل در آمد. برنامهای که با حمایت اکثر افراد شناخته شده حکومتی تدوین و اجرا شد. حادثهای که ما امروز بنام “ژنوساید” میشناسیم. پرسش این است که در جهان بنام “مدرن” امروزی، چطور میتوان درک کرد که ملتی توسط مأموران یک حکومت جانشان در خطر برنامه کشتار از پیش تعین شده قرار گرفته شود، اما نه تنها تابحال این “ژنوساید” در هیچ کشوری برسمیت شناخته نشده است، بلکه رسانههای موسوم به موج اصلی هم بر آن چشم پوشیدهاند!
اشتراک در شبکه های اجتماعی:
تگ ها :
ستون آزاد