سه شنبه ۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۴ | 06 - 05 - 2025

Communist party of iran

گزارش سیاسی پلنوم سوم کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران

آوریل ۲۰۲۵


جهان وارونه سرمایه داری: مخاطرات و فرصت‌ها!
پلنوم سوم کمیته مرکزی حزب در شرایطی برگزار می‌شود که رقابت‌ قدرت‌های بزرگ سرمایه داری برای تثبیت موقعیت خود در جهان، بحران‌های ژئوپولیتیک، جنگ و نسل کشی، ناامنی و آوارگی گسترده ای را به بشریت تحمیل کرده است. اگر سی و پنج سال پیش، پایان جنگ سرد و آغاز فروپاشی بلوک شرق، جهان دو قطبی را بهم زد و جهان را وارد مرحله جدیدی از حیات سیاسی، امنیتی و اقتصادی و رقابت ها و قطب بندی‌های جدید کرد، اما اکنون این قطب بندی‌ها هم در حال عوض شدن است و بهای این “تجدید آرایش” و بربریت سرمایه مانند همه بحران‌ها و جنگ‌های تاریخ سرمایه داری، این بار هم بر گرده محرومان و تهیدستان جهان تحمیل می شود.
اگر در دوره ای آمریکا تلاش کرد افول قدرت اقتصادیش در مقابل رقبای جدید را با قدر‌قدرتی نظامی و گسترش میلیتاریسم، بر جهان بعد از جنگ سرد تأمین کند، اما این رویکرد هم، علیرغم صرف هزینه‌های مالی و جانی بسیار نتوانست به اهدافش برسد و اکنون بیش از هر زمانی خطر برتری اقتصادی چین را در مقابل خود می بیند. آنچه اکنون در قامت عروج پدیده ای تحت نام “ترامپیسم” شاهد هستیم در واقع “تغییر شیفتی” در سیاست های آمریکا برای حفظ موقعیت برتر در فرایند روندی قدیمی تر و وسیع‌تر در اقتصاد و سیاست جهانی است. این دگردیسی که در روندی طولانی به وقوع پیوسته از تناقضات ذاتی سرمایه داری و بحران های فزاینده آن سرچشمه می گیرد و در واقع محصول پروسه شکست سیاست های نئولیبرالیستی در جهان، قدرت گیری جریانات نئوفاشیستی و تجدید آرایش نیروهای امپریالیستی برای سهم بری بیشتر و حفظ قدرقدرتی شان است. اگر نئولیبرالیسم زمانی با اتکا بر خصوصی سازی‌ها، تحمیل ریاضت اقتصادی بر زندگی و معیشت مردم، زدن از خدمات اجتماعی، ایجاد محدویت برای دولت‌ها و … “راهکاری” برای مقابله با بحران‌های بنیادی سرمایه داری بود، اما این مدل هم به مثابه الگویی برای توسعه و رونق سرمایه داری در عرصه داخلی و هم به عنوان الگویی برای جهانی سازی به بن بست رسیده است و هرج و مرجی که در مقابل ادعای “نظم نوین”، امروز جهان را فراگرفته و رشد راست افراطی و نئوفاشیست از جمله عروج ترامپ، محصول این روند است.

در این راستا آمریکا به عنوان بزرگترین قدرت اقتصادی برای حمایت از صنایع داخلی به جنگ تعرفه‌ها علیه رقبای جهانی روی آورده است. رقابت میان قدرت‌های جهانی مانند آمریکا، اتحادیه اروپا، چین، روسیه و دیگر کشورهای “بریکس” در حوزه‌های اقتصادی، فن آوری و نظامی، نشان دهنده تشدید رقابت برسر کنترل منابع انرژی، فن آورهای نوین (مانند هوش مصنوعی) است و گسترش نفوذ سیاسی و اقتصادی در خاورمیانه، یکی از میدان های این رقابت‌هاست که این منطقه را به جهنمی برای ساکنینش تبدیل کرده است. چین با پروژه هایی مانند “کمربند و جاده” در حال گسترش نفود اقتصادی خود در آفریقا و آسیا، آمریکای لاتین و سراسر جهان است و ترامپ در این میان برای حفظ برتریش به اتحادیه اروپا برای کاهش هزینه‌های مالی اش از جمله هزینه های سرسام آور ناتو و بیش از ۷۰۰ پایگاه نظامی در اروپا و گوشه و کنار جهان فشار آورده و با مذاکره با پوتین در تلاش است هزینه‌های سرسام آور کمک به اوکراین را کاهش دهد.
اما اگر این بحران ها و اوضاع پر تلاطم جهان سرمایه، موجب رشد جریان‌های راست افراطی و تحمیل بیشتر بربریت سرمایه بر بشریت بوده است، همزمان نیروهای چپ و رادیکال، مبارزات کارگری و رهایی بخش هم رشد کرده اند و جنبش‌های اعتصابی و اعتراضی گسترده کارگران علیه سیاست‌های ضدکارگری دولت‌ها و صاحبان سرمایه و صنایع و کمپانی‌های چند‌ملیتی در سراسر جهان، رو به افزایش است.


فلسطین، ترکیه و سوریه کانون‌ها بحران در خاورمیانه
اگر چه کل منطقه خاورمیانه با بحرانی همه جانبه روبرو است، اما سیر تحولات و بحران فلسطین، ترکیه و سوریه که در این دوره شاهد تغییراتی ویژه تری بوده اند.
فلسطین: دو سال نسل کشی و جنایت جنگی دولت اشغالگر اسرائیل با کمک آمریکا علیه مردم فلسطین در نوارغزه و قتل عام بیش از پنجاه هزار نفر از مردم این باریکه و ویران کردن غالب زیرساخت‌ها و خانه‌های مسکونی و آواره کردن میلیون‌ها انسان و نهایتا “آتش‌بسی ناپایدار” به این معنا که کشتار مردم بعد از آن هم کماکان ادامه داشته است، تاکنون نتوانسته اند بحران را در این منطقه حل کنند و اکنون فلسطینیان به شکل دیگری، یعنی طرح کوچاندن اجباری مردم نوار غزه به مصر و اردن روبرو هستند که در واقع ادامه همان سیاست نسل کشی در این منطقه است.
با این وجود و در حالی که دولت های آمریکا، آلمان، بریتانیا و … کماکان از سیاست‌های نژادپرستانه و توسعه طلبانه “نتانیاهو” دفاع می کنند، در جبهه مقابل یک جنبش عظیم تودەای در همبستگی و در دفاع از حقوق و آزادی فلسطین همواره در میدان بوده است. این جنبش، همبستگی جهانی را به نفع مبارزه حق طلبانه و آزادیبخش کارگران و ملت ستمدیده فلسطین و محکومیت رویکرد نژاد‌پرستانه دولت اسرائیل را به همراه داشته است. در این رابطه تاکید بر تقویت جنبش همبستگی و پیوستن کارگران و مردم مبارز ایران به این جنبش جهانی و آزادیخواهانه از اهمیت ویژه ای برخوردار است.

ترکیه: بحران اقتصادی که از سال ۲۰۱۸ در ترکیه تشدید یافته، افزایش تورم و سقوط ارزش لیر، کاهش سرمایه گذاری خارجی، سیاست‌های نامتعارف “آکپارتی” و “اردوغان” تنش‌های سیاسی داخلی و خارجی و بدهی‌های ارزی بخش خصوصی، این بحران را تشدید و سیاست‌های پولی مانند افزایش نرخ بهره تا پنجاه درصد برای کنترل تورم، رشد اقتصادی را کند کرده و منجر به تعطیلی بسیاری از شرکت‌ها، به ویژه در صنایع پوشاک و نساجی شده است و در مجموع ترکیه با چالش های اقتصادی متعددی روبرو است. بر بستر این نابسامانی و بحران اقتصادی که موجبات گرانی، فقر و بیکاری بیشتر در جامعه ترکیه شده است. “اردوغان” برای ادامه حاکمیت و بقایش بر دو موضوع تمرکز کرده است. یکی حذف رقیب اصلی اش “اکرم امام اوغلو” شهردار استانبول است که او می خواهد با به حاشیه راندن سیستماتیک “حزب جمهوری خواه خلق” به رهبری “امام اوغلو” و تشدید موج سرکوب‌ها، به رؤیای امپراتوری اسلامی یکپارچه اردوغانی جامعه عمل بپوشد و دوم پیشبرد پروژه فریبکارانه “آشتی” با “پ.ک.ک” و این در حالی است که “اوجالان” رهبر این حزب و “صلاح الدین دمیرتاش” رهبر “حزب برابری و دمکراسی خلق‌ها” و هزاران عضو این دو حزب کماکان در زندان هستند.

در رابطه با پروژه “آشتی” که از چند ماه پیش با پیشنهاد “باغچلی” و وساطت “دم پارتی”، نهایتا با فراخوان “اوجالان” مبنی بر زمین گذاشتن اسلحه و انحلال “پ.ک.ک” بدون اینکه هیچ امتیازی از دولت ترکیه گرفته باشد مواجه بودیم. این رویکرد تسلیم طلبانه “اوجالان” اتفاقی خلق الساعه نبود، بلکه از یک طرف خروجی تغییر سیاست‌های “پ.ک.ک” بود که سال‌هاست از طرف او تئوریزه می‌شود و از طرف دیگر تغییر جامعه کردستان در طی سه دهه گذشته است که بر بستر رشد سرمایه داری در کردستان ترکیه، بورژوازی کُرد از یک پایه اجتماعی قابل اتکا برخوردار شده و یک طبقه متوسط نسبتا گسترده را شکل گرفته است و حزب برابری و دموکراسی خلق‌ها (دم پارتی) این گرایش طبقاتی را نمایندگی می‌کند و بخشی از جنبش توده‌ای در کُردستان ترکیه سال‌ها است که تحت هژمونی این حزب قرار گرفته است. این حزب مردم را در ابعاد توده‌ای در هنگام انتخابات‌های پارلمانی و انتخابات شهرداری‌ها و مراسم‌های نوروزی و … بسیج می کند. پا به پای گسترش نفوذ “دم پارتی”، فاصله بین “پ.ک.ک” و رهبری آن در قندیل با این جنبش توده‌ای در شهرهای کردستان ترکیه که تحت هژمونی این حزب ناسیونالیست و رفرمیست قرار گرفته، عمیق تر شده است و رویکرد “اوجالان” در واقع پیوستن “پ.ک.ک” به این استراتژی سیاسی “حزب برابری و دمکراسی خلق‌ها” است. اینکه این پروسه به چه نتیجه‌ای خواهد انجامد به فاکتو‌رهای مختلفی از جمله تحولات سوریه و سرنوشت “هه.سه.ده” و “روژآوا” در رابطه با حکومت “احمد الشرع” و به اوضاع داخلی ترکیه بستگی دارد.
روند موقعیت کُردها در ترکیه بار دیگر نشان داد که نیروهای ناسیونالیستی راهکاری برای حل مسئله ملی ندارند و تجربتا نشان داده اند که ادعایشان در این رابطه تنها برای سهیم شدنشان در ساختار حکومت های مرکزی است. در کُردستان ترکیه نیز فقط با بسیج سوسیالیستی طبقه کارگر و پاسخ دادن به خواسته ها و مطالبات دمکراتیک و از جمله رفع ستمگری ملی از زاویه منافع طبقاتی کارگران است که می توان سیاست های فاشیستی “آکپارتی” و “حزب حرکت ملی” و همچنین استراتژی رفرمیستی “حزب برابری و دمکراسی خلق‌ها” را به چالش کشید.

سوریه: بعد از سقوط دولت “بشار اسد”، رژیم دیکتاتوری ۵۳ ساله خاندان اسد فرو ریخت و گروه اسلامی “هیأت تحریر الشام” بدون مقاومت ارتش سوریه به قدرت رسید. با سقوط “بشار اسد” یکی از ستون‌های اصلی “محور مقاومت” رژیم جمهوری اسلامی هم فروپاشید. اما متأسفانه سقوط این دیکتاتور، نه در نتیجۀ یک انقلاب اجتماعی، بلکه مطابق نقشه و برنامۀ از پیش طرح شدۀ آمریکا، و رژیم فاشیستی ترکیه و در هماهنگی با دولت اسرائیل انجام گرفت. “احمد الشرع” رهبر “هیأت تحریر الشام” در گردهمایی اولیه برای تشکیل دولت از همه گروه‌های 15 گانه دعوت به عمل آورد، اما نیروهای دمکراتیک سوریه (هه.سه.ده) را دخالت نداد، تا نهایتا او در کنفرانس کشورهای منطقه به این قناعت رسانده شد که از آنجا که بدون مشارکت نیروهای کُرد سوریه نمی توان حکومت مرزی را تثبیت کرد، او توافقنامه ای ۸ ماده ای را با “مظلوم عبدی” به امضا رساند که به جز یک ماده آن، تماما به نفع حکومت مرکزی بود. هنوز دو روز از این توافق‌نامه نگذشته بود که حکومت مرکزی اعلامیه “قانون اساسی موقت” را انتشار داد که در آن، همان بند گنگ توافق ۸ ماده ای هم زیر گرفته شده بود. فراتر “احمد الشرع”، رئیس جمهور موقت سوریه نهم فروردین در دمشق اعضای “دولت انتقالی” جدید در این کشور را معرفی کرد، اما همانطور که انتظار می رفت همه پست های کلیدی دولت در انحصار نزدیکان احمد الشرع و هیئت تحریرالشام قرار گرفته اند.
رویکرد رهبری “هه.سه.ده” و امید و توهمش به قدرت‌های امپریالیستی نشان داد که متاسفانه رهبری “روژآوا” هم با کمی تفاوت به علت پایگاه مردمی اش، همان راهی را رفته است که رهبری “پ.ک.ک” و “اوجالان” در کردستان ترکیه رویه کرده اند. این روند برای “روژآوا” که متکی بر کارنامه‌ای درخشان از مبارزه بر علیه داعش و جاانداختن سنت‌های مترقی خودمدیریتی، نقش برجسته زنان و به رسمیت شناختن حقوق اقلیت ها بود، می تواند موجب تضعیف منافع توده های ستمدیده در کردستان سوریه بشود.

بدون شک دولت اسلامی “تحریرالشام” نخواهد توانست پاسخگوی مطالبات و خواست‌های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی کارگران و تودەهای مردم زحمتکش سوریه باشد و با مقاومت و اعتراضات کارگران و مردم تهیدست سوریه مواجه خواهد شد و مردم کردستان سوریه نیز ناچار نیستند در برابر حکومت ارتجاع اسلامی دمشق و میلیتاریسم و فشارهای دولت ترکیه به وعده حمایت فاشیست های دولت اسرائیل و یا هم پیمانی با آمریکا امید ببندند. مردم کردستان می توانند با تکیه به دستاوردهای ارزشمند تاکنونی، با تکیه بر یک نیروی مسلح توده‌ای، با حضور فعال خود در همایش‌ها و صحنه سیاسی جامعه و با برافراشتن پرچم مطالبات آزادیخواهانه و برابری طلبانه به پایگاه آزادیخواهی در سراسر سوریه تبدیل شده و حمایت و همبستگی افکار عمومی پیشرو در سراسر سوریه، منطقه و جهان را جلب کنند.

اوضاع سیاسی ایران
جامعه ایران آبستن تحولاتی سرنوشت ساز است و نگاهی به روند عینی اوضاع نشان می دهد که همه پیش شرط‌های اقتصادی و اجتماعی که لازمه یک دوره انقلابی است نه تنها وجود دارند، بلکه تشدید نیز شدەاند. تعمیق و همه جانبه بودن بحران اقتصادی، افزایش قیمت حامل‌های انرژی و خدمات از قبیل برق، آب و بنزین و کالاهای مورد مصرف روزانه کارگران و اقشار فرودست جامعه، گسترش بیکاری، اعتیاد و دیگر نابسامانی های اجتماعی، عمیق‌تر شدن شکاف بین فقر و ثروت و دستمزدهای سه مرتبه زیر خط فقر، پیامدهای ویرانگر این اوضاع بر زندگی و معیشت خانواده‌های کارگری و فرودستان جامعه، فرسودگی زیرساخت های اقتصادی و فساد و اختلاس کلان مقام های حکومتی و سقوط بی سابقه ارز، اقتصاد ایران را به مرز فروپاشی رسانده است و رژیم نه تنها راه حلی برای مهار بحران همه جانبه اقتصادی، اجتماعی و زیست محیطی ندارد، بلکه خود عاملی برای تشدید این بحران‌ها است و در مقابل گسترش اعتراضات و اعتصابات کارگری و جنبش های اعتراضی و مطالباتی، رژیم را بیش از هر زمانی در تنگنا قرار داده است.

تنگناهای جمهوری اسلامی تنها بحران اقتصادی و به تعرض جنبش‌های اجتماعی و پیشرو که تاکنون چندین بار پایه‌های حاکمیتش را به لرزه انداخته است خلاصه نمی شود، بلکه فشارهای خارجی، تحریم‌ها و کوتاه شدن دستش از “هلال شیعی” در لبنان و سوریه، یمن و .. نیز برایش مزید بر علت گشته است. جمهوری اسلامی در تمام معادلاتی که در این دوره در منطقه بوقوع پیوسته بازنده اصلی بوده است. بقای این رژیم در معادلات بین‌المللی، افزون بر کوتاه شدن دستش از اهرم فشار “محور مقاومت”، به تهدید دسترسی به سلاح‌های هسته‌ای هم استوار بوده است، اما در این عرصه هم به شدت از طرف آمریکا و متحدینش تحت فشار قرار گرفته است، به گونه ای که اکنون به شروط “برجام” برای محدود کردن تولید اورانیوم غنی شده راضی است، اما در طرح “فشار حداکثری” ترامپ به ایران محدویت‌هایی در حد نابودی ملزومات آماده سازی برای دستیابی به تسلیحات اتمی درنظر گرفته شده است. از این روی تنها سلاح باقی مانده رژیم برای سرپا ایستادنش تفرقه افکنی بین مردم به بهانه تفاوت‌های ملیتی و مذهبی و بهره گیری از ظرفیت‌های سرکوبگریش است که با اتکا به آنها بتواند هم جنبش های تعرضی اجتماعی را به عقب براند و هم ظرفیت های ضدانقلابی اش را که مطلوب قدرت‌های امپریالیستی است به آنها بنمایاند. مجموعه فاکتورهای برشمرده، جمهوری اسلامی را بر سر دو راهی تسلیم و سازش با آمریکا و غرب و یا ادامه ماجراجویی‌هایش به امید پشتیانی روسیه و چین قرار داده است که به نظر می رسد علیرغم ادعاهای متنافض خامنه‌ای، برای بقایش نهایتا گزینه مذاکره و “نرمش قهرمانانه” را در مقابل آمریکا انتخاب خواهد کرد.

اوضاع کنونی و ضعیف شدن حکومت، توازن قوا بین مردم و حاکمیت را تغییر داده است و جنبش‌های اجتماعی را در موقعیت تعرضی و مناسب‌تری قرار داده است. زنان شجاعانه حجاب نماد ایدئولوژیک را زیر می گیرند و رژیم که سیاست فشار و تعرض سازمان یافته اش به زنان با مقاومت روبرو است، طرح “حجاب و عفاف” را که تمام مراحل تصویب و اجرایش به اتمام رسیده بود بایگانی کرد، اما زهرچشم خود را با صدور احکام فعالین مدنی زن و دستگیری و احضار و اخطار بر فعالین دیگر جنبش‌های اجتماعی زبونانه پیش برده است که کاربردی نداشته است. اعتصابات و اعتراضات کارگری بطور چشمگیری افرایش یافته است. زندان‌های رژیم نه تنها فعالین سیاسی در بند را به سکوت نکشانده بلکه صدا و فریاد آنها هر روز شنیده می شود. اعتصاب زندانیان در کمپین “سه شنبه های نه به اعدام” که از دی ماه ۱۴۰۲ شروع شده به بیش از ۳۸ زندان گسترش پیدا کرده است. بازنشستگان، فرهنگیان، پرستاران، دانشجویان و نسل جوان به اشکال مختلف و ابتکاراتی نو اعتراض و بیزاری خود را از رژیم بروز می‌دهند. مراسم‌های سیاسی – فرهنگی “نوروز” به همایش میلیونی مردم در کردستان و شهرهای دیگر ایران تبدیل می شود و…. همه این تحولات نویدگر دوره‌ای انقلابی است که رژیم جمهوری اسلامی را به وحشت انداخته و در بهره گیریش از حربه سرکوب دست به عصا کرده است.

اما روشن است که دوره انقلابی و به پیروزی رساندن آن، در گرو حضور آگاهی و سازمانیابی طبقه کارگر ایران و جنبش های اجتماعی است. طبقه کارگر تنها زمانی می تواند به وظیفه انقلابی خود در این دوره عمل کند که راه برون رفت از این وضعیت فاجعه بار اقتصادی را، نه در حفظ مناسبات سیاسی و طبقاتی موجود، بلکه از مسیر یک قیام انقلابی علیه نظم موجود، جستجو کند و این تحول در آگاهی و ذهنیت طبقه کارگر و در سازمانیابی این طبقه باید خود را نشان دهد. اما در این زمینه طبقه کارگر ایران با موانع سرکوب، فقر ساختاری، ناامنی شغلی و گسترش شرکت های پیمانکاری و قراردادهای موقت و سفید امضا روبرو است که بزرگترین موانع سر راه سازمانیابی طبقه کارگر هستند. مضافا هنوز اقشار میانی جامعه در ابعاد توده ای در صحنه نیستند. نگرانی از تکرار تجربه شکست انقلاب ۵۷، نگرانی از تکرار تجربه خیزش های تودەای در خاورمیانه، نگرانی از خطر جنگ داخلی و سوریەای شدن ایران که اصلاح طلبان حکومتی و بخشی از نیروهای اپوزیسیون بورژوایی آن را دامن می زنند و هم چنین نبود یک آلترناتیو رهایی بخش نیرومند در صحنه سیاسی جامعه که تودەهای مردم بتوانند به آن امید ببندند از دیگر موانع ذهنی سر راه به میدان آمدن این اقشار در ابعاد تودەای است.

از این روی وظیفه قطب چپ جامعه و سوسیالیست‌ها در برابر مناسبات سرمایه داری حاکم و حکومت سرمایه اسلامی و خنثی کردن تلاش اپوزیسیون راست برای آلترنتیوسازی از بالای سر مردم، تلاش و مبارزه برای راه حل و بدیل کارگری و سوسیالیستی است که باید بی وقفه آن را تبلیغ و ترویج و به یک گفتمان نیرومند در درون جامعه تبدیل کنیم. ضروری است اثباتا و با نشان دادن ناتوانی راهکارهای لیبرالی و رفرمیستی، نشان داد که بدیل سوسیالیستی بر پایه های عینی و عملی واقع بینانه استوار است. باید نشان داد که نیروی اجتماعی متحقق کننده سوسیالیسم، یعنی طبقه کارگر که با اعتصابات و اعتراضات خود در صحنه جامعه حضور دارد در روند تکامل مبارزات و سازمانیابی صفوف خود اکثریت محرومان و ستمدیدگان و آزادیخواهان جامعه و جنبش‌های پیشرو اجتماعی را با خود همراه می کند، در احزاب و سازمانهای سیاسی و کمونیستی خود متشکل می شود و آمادگی انجام این رسالت تاریخی را پیدا می کند.
نیروی اجتماعی یک آلترناتیو سوسیالیستی در قامت اعتراضات و اعتصابات باشکوه کارگران، بازنشستگان، معلمان، دانشجویان، پرستاران و تهیدستان شهری در صحنه حضور دارد، اما برای ارتقای سازمانیابی این نیروی اجتماعی، برای تقویت و انسجام بخشیدن به گرایش سوسیالیستی در درون طبقه کارگر و برای برپایی یک جنبش شورایی و برای برقراری سوسیالیسم، باید آستین‌ها را بالا زد و نباید فراموش کرد که حریف اصلی جنبش کارگری و سوسیالیستی در مبارزه برای شکل دادن به آلترناتیو حکومتی، جریان‌های اپوزیسیون نئولیبرال بورژوایی و جمهوری خواه هستند و احزاب ناسیونالیست در کردستان پایه نفوذ این بخش از اپوزیسیون در کردستان هستند.

حلقە اصلی در پیشبرد این استراتژی سوسیالیستی، سازمانیابی طبقه کارگر و انسجام یافتن گرایش سوسیالیستی درون این طبقه است. جنبش کارگری ایران یکی از پر جنب و جوش ترین و یکی از پر اعتصاب و اعتراض‌ترین جنبش‌های کارگری جهان است. بدون ایفای نقش کمیتەهای کارخانه، کمیتەهای اعتصاب و یا بدون تکیه فعالان و پیشروان کارگری بر مجامع عمومی کارگری و دخالت دادن توده کارگران در سرنوشت این اعتراضات ممکن نیست. این کمیتەهای کارخانه، کمیتەهای اعتصاب و مجامع عمومی می توانند جوانەهای شوراهای کارگری در آینده باشند. سیاست محوری حزب باید تقویت این روند و کمک به سازمانیابی جنبش کارگری با رویکرد شورایی باشد. در راستای پیشبرد استراتژی سوسیالیستی همچنین لازم است که جنبش رهایی زن پایگاه اجتماعی خود را در میان توده میلیونی زنان کارگر و زحمتکش عمق و گسترش داده و سازمانیافته تر به میدان نبرد بیاید. جنبش دانشجویی ظرفیت‌های برجستەای در زمینه سازمانیابی و همبستگی با دیگر جنبش‌های پیشرو اجتماعی از خود بروز داده است و این رویکرد باید تقویت شود. جنبش انقلابی کُردستان تاریخا و با حضور پررنگ خود در جنبش انقلابی سراسری ۱۴۰۱ و همایش‌های شکوهمند نوروزی امسال، بار دیگر نشان داد که یک پای اصلی هر تحول اجتماعی، سیاسی و انقلابی در ایران است. گسترش و تحکیم پیوند این جنبش های پیشرو اجتماعی می تواند زمینه ساز تدارک اعتصابات سیاسی تودەای در سراسر ایران باشد. اعتصاباتی که توأم با راهپیمایی های خیابانی و تجمع های اعتراضی قادر هستند دستگاه سیاسی، اداری و اقتصادی رژیم جمهوری اسلامی را فلج کنند. اعتصابات سیاسی تودەای که اعتصابات کارگری ستون فقرات آن را تشکیل دهد، می توانند انسجام صفوف نیروهای مسلح و سپاه پاسداران را در هم کوبد، شکاف درون صفوف این نیروها را عمیق تر کرده و قدرت سرکوب آن را زمین‌گیر کند و زمینەهای سازمانیابی قیام و سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی فراهم آورد. برای پیشروی جنبش انقلابی جاری و در راستای تلاش برای ایجاد بدیل سوسیالیستی، عنصر رهبری سیاسی سراسری اهمیت عملی پیدا کرده است.

در عین حال جنبش کمونیستی متحزب و سازمانیافته از مسیر پاسخگویی به نیاز این جنبش‌های واقعی در جامعه می تواند با جنبش چپ اجتماعی تلاقی پیدا کنند. مکانیسم عمیق تر کردن پیوند نیروهای متحزب جنبش کمونیستی با این چپ اجتماعی، دادن پاسخ های مشترک به معضلات پیش روی جنبش های واقعی در درون جامعه است. از این مسیر باید تلاش کرد پیوندهای سیاسی و معنوی موجود به یک رابطه زنده و ارگانیک تبدیل گردند.

اشتراک در شبکه های اجتماعی: