گزارش برگزاری پلنوم ششم کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران (قسمت اول)
یکشنبه ۲۰ اسفند ۱۴۰۲
پلنوم ششم کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران منتخب کنگره سیزدهم در روزهای شنبه و یکشنبه ۵ و ۶ اسفند ۱۴۰۲ برابر با ۲۴ و ۲۵ ماه فوریه ۲۰۲۴ برگزار شد. نشست وسیع اعضای کمیته مرکزی با سرود انترناسیونال و یک دقیقه سکوت برای گرامیداشت یاد جانباختگان صفوف حزب کمونیست ایران و کومه له و کلیه جانباختگان راه آزادی و سوسیالیسم و جنبش انقلابی ژینا کار خود را آغاز کرد. در این پلنوم اعضای کمیته مرکزی کومه له و کمیته تشکیلات خارج از کشور حزب نیز به عنوان ناظر شرکت داشتند. گزارش سیاسی کمیته اجرائی به نشست کمیته مرکزی، گزارش فعالیت کمیتەها و ارگانهای مختلف تشکیلاتی، تدارک برگزاری کنگره چهاردهم حزب و آرایش و تقسیم کار درون کمیته مرکزی حزب از دستور جلسات این پلنوم بودند. در گزارش سیاسی کمیته اجرائی و مباحث پیرامون آن در پلنوم بر سیاست ها و جهت گیری های زیر تأکید شد.
۱
پلنوم ششم کمیته مرکزی حزب در شرایطی برگزار می شود که بیش از چهار ماه از نسل کشی و جنایت جنگی دولت اسرائیل علیه مردم فلسطین در نوار غزه می گذرد. طی این مدت دولت اشغالگر اسرائیل با توجیه مقابله با خطر تروریسم سازمان حماس، ازطریق موشک باران و بمب بارانها و گسیل نیروهای ارتش بدون وقفه به کشتار مردم فلسطین در نواز غزه و ویرانگری ادامه داده است. در نتیجه این کشتار و ویرانگری تاکنون بیش از سی هزار نفر از مردم این باریکه جان خود را از دست داده ، ده ها هزار نفر زخمی شده و بیش از شصت درصد از زیرساخت ها و خانه های مسکونی ویران و یا آسیب دیدەاند. دولت آمریکا و هم پیمانان اروپائی آن در ناتو نیز که از همان روز اول جنگ بدون قید و شرط از جنایات دولت اسرائیل حمایت کردەاند مسئول و شریک این جنایات علیه بشریت هستند. مردم فلسطین در نوار غزه با ایستادگی در زیر آتش بمب بارانهای ممتد و ویرانگری ها، با قیمت از دست دادن دەها هزار تن از عزیزانشان و تحمل شرایطی فاجعه بار، ماهیت واقعی دولت دست راستی اسرائیل و ماهیت دروغین و ریاکارانه دمکراسی های بورژوایی در آمریکا و اروپا در دفاع از حقوق بشر را بیش از هر زمانی رسوا و برملا کرده و یک شکست اخلاقی و سیاسی بزرگ را به آنها تحمیل کردەاند.
امروز در حالی که دولتهای آمریکا، آلمان، بریتانیا و … با حمایت از سیاستهای نژادپرستانه نتانیاهو دست او را در جنایت جنگی علیه مردم غزه باز گذاشتەاند، اما در جبهه مقابل یک جنبش عظیم تودەای در همبستگی و در دفاع از آزادی فلسطین با خواست پایان فوری جنگ، قطع فوری بمباران ها و ارسال فوری کمک های انسانی به نوارغزه به میدان آمده است. تودەهای معترض بی صبرانه خواهان پایان دادن به جنایات جنگی دولت اشغالگر اسرائیل هستند. این جنبش همبستگی جهانی تغییر توازن قوا به نفع مبارزه حق طلبانه و آزادیبخش کارگران و ملت ستمدیده فلسطین و دور زدن برتری قدرت نظامی دولت اسرائیل را در چشم انداز قرار داده است. نشست وسیع کمیته مرکزی حزب در این رابطه بر اهمیت سیاسی تقویت این جنبش همبستگی و پیوستن کارگران و مردم مبارز ایران به این جنبش جهانی و آزادیخواهانه تأکید کرد. کارگران و فرودستان در فلسطین، اسرائیل و ایران و یا هر جای دیگری که هستند، قربانی نظام سرمایه داری هستند. کارگران و مردم آزادیخواه ایران با سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی می توانند یکی از مهمترین پایگاه های اسلامی سیاسی و تروریسم در خاورمیانه و جهان را نابود کرده و زمینه را برای رشد و تقویت جنبش های رادیکال و رهایی بخش در فلسطین و کل منطقه فراهم آورند. کارگران و مردم ستمدیده فلسطین برای عبور از این اوضاع فاجعه بار راهی جز سازماندهی مبارزات تودەای و اتحاد و همبستگی با کارگران و نیروهای آزادیخواه و جریان های انقلابی در اسرائیل و تحکیم همبستگی با نیروهای ترقی خواه در سطح جهان، جهت مبارزه بر علیه رژیم نژادپرست اسرائیل و طرد جریان های مرتجع اسلامی پیش رو ندارند.
موج اخیر نسل کشی دولت اسرائیل علیه مردم فلسطین و ابعاد فاجعه بار آن در دوره جدیدی به حرکت درآمده است. در دورەای که نقش رهبری آمریکا بر جهان و به تبع آن بر منطقه خاورمیانه رو به افول گذاشته و جهان چند قطبی هنوز تثبیت نشده است. واقعیت این است که در طی دو، سه دهه گذشته اوضاع جهان و مناسبات قدرتهای سرمایەداری در سطح منطقه خاورمیانه و جهان بشدت تغییر کرده است. بعد از پایان جنگ سرد و فروپاشی کشورهای بلوک شرق که همراه بود با افول قدرت اقتصادی امریکا در رأس بلوک پیروز، امریکا که نمی توانست بیش از این با تکیه برتری قدرت اقتصادی اش هژمونی خود را بر جهان حفظ کند، تلاش کرد با تکیه بر قدر قدرتی نظامی و میلیتاریسم رهبری خود را بر جهان بعد از جنگ سرد تأمین کند. جنگ خلیج، لشکر کشی به افغانستان و عراق، مداخله گری نظامی در لیبی و سوریه عرصەهای مختلف این قدرت نمایی نظامی بودند. امریکا در تمام این جنگ ها شکست خورد. در افغانستان اگر چه توانست حکومت طالبان را ساقط کند، اما نتوانست امنیت و نظم مورد نظر خودش را تأمین کند و بعد از دو دهه دوباره قدرت سیاسی را به همراه یک ارتش مجهز به سلاح های امریکایی تحویل طالبان داد. در عراق رژیم صدام حسین را ساقط کرد، اما نتوانست امنیت و آب و برق مردم را تأمین نماید و این کشور را برای چند سال در باتلاق جنگ داخلی فرو برد. اکنون با خروج بخش عمده نیروی های نظامی امریکا از عراق نفوذ سیاسی آن بر دولت اسلامی عراق کاهش یافته و آن قواره سیاسی فدرال که بر اساس مذهب و ملیت شکل داده بود، درهم ریخته است. در بحران سوریه به روسیه باخت، در لیبی قذافی را سرنگون کردند و بعد از یک دوره طولانی جنگ داخلی و از بین بردن شیرازه این جامعه هنوز هم نتوانسته اند ثبات سیاسی مورد نظر خودشان را در این کشور تأمین کنند. امریکا با این شکست های پی در پی مجبور شد پروژه خاورمیانه بزرگ را بایگانی کند. علاوه بر این شکست ها خیزش های تودەای در خاورمیانه از جمله در مصر و تونس و … نیز نشان دادند که دولت امریکا نمی تواند با تکیه بر قدرقدرتی نظامی، هیچ کدام از حکومت ها و دیکتاتورهای متحد خود در این منطقه را از خطر سرنگونی نجات دهد. با سقوط حکومت بن علی در تونس و حسنی مبارک در مصر حکومت های متحد آمریکا در منطقه خاورمیانه برای تضمین بقای خود استراتژی دیگری در پیش گرفتند. این مجموعه تحولات نیز بیش از پیش نقش هژمونیک امریکا در خاورمیانه را به زیر سئوال برد. با تضعیف موقعیت امریکا در خاورمیانه قدرت های منطقه ای مانند ترکیه، عربستان سعودی و کشورهای شورای همکاریهای خلیج فارس تلاش کردهاند از دوره کنونی و رقابت هایی که بین آمریکا و متحدین اروپایی آن، از یک سو و قدرت هایی مانند چین و روسیه از سوی دیگر در جریان است بیشترین بهره را ببرند. با کاهش نقش هژمونیک ایالات متحده در منطقهی خاورمیانه، متحدان سنتی ایالات متحده در مقایسه با گذشته استقلال بیشتری از خود نشان میدهند و شاهد شکلگیری پیوندهای استراتژیک اقتصادی بین آنها با چین و حتی زمینههای شکل گیری پیمانهای نظامی و مانند آن بودهایم. در این دوره گذار و با توجه به افول قدرت رهبری آمریکا در جهان و منطقه، دولت نژاد پرست اسرائیل تنها متحد استراتژیک و قابل اتکای ایالات متحده در منطقه خاورمیانه با به راه انداختن این موج تازه از نسل کشی در غزه ابتکار عمل را در دست گرفته و به رغم آنکه آمریکا و متحدین اروپایی آن در ناتو تداوم و گسترش این جنگ در خاورمیانه را در راستای منافع خود نمی دانند، اما عملا از سیاستهای نژادپرستانه دولت دست راستی نتانیاهو پیروی کرده و در این نسل کشی آشکار شریک هستند. بورژوازی حاکم در آلمان با قرار گرفتن در کنار نتانیاهو ظرفیت های فاشیستی خود را در قرن بیست و یکم هم نشان داد.
در حالی که جنایات جنگی علیه مردم فلسطین و حمام خونی که در غزه به راه افتاده است افکار عمومی بشریت آزادیخواه و برابری طلب در سراسر جهان را علیه دولت اشغالگر و نژادپرست اسرائیل برانگیخته است، حکومت های ارتجاعی منطقه مانند اردن، مصر، عربستان، قطر و عراق و رژیم جمهوری اسلامی ریاکارانه سنگ دفاع از مردم فلسطین را به سینه می زنند. در این میان اردوغان فاشیست و دولت ترکیه که در طی همین مدت و در سایه سکوت رسانه ها و با چراغ سبز آمریکا چندین بار زیرساخت های اقتصادی و خدماتی در کردستان سوریه را بمباران کرده و صدها نفر از مردم کردستان را کشته، زخمی و آواره کرده است، برای مردم فلسطین اشک تمساح می ریزد. دولت اردوغان در حالی که در همسویی با دولت آمریکا به جنایت جنگی روی آورده و حق زندگی و حاکمیت مردم در کردستان سوریه را مورد حمله قرار داده است، درس اخلاق “جنگ قانونمند” را به نتانیاهو دیکته می کند. این حکومت های سرمایه داری که بر دریایی از ثروت و سامان این جوامع چنگ انداخته و مسبب فقر و محرومیت و بی حقوقی کارگران و فرودستان هستند، طی این سالها هیچ فرصتی را برای عادی سازی مناسبات با دولت اسرائیل و بند و بست با آمریکا در راستای منافع خود و علیه منافع مردم ستمدیده فلسطین از دست ندادەاند.
با گذشت بیش از دو سال از حمله ارتش روسیه به اوکراین در برابر صف آرایی ناتو، هژمونی امریکا در اروپا هم آشکارا به چالش کشیده شده است. جنگ امپریالیستی در اوکراین متعاقب بحران های ناشی از همه گیری کرونا فارغ از تأثیرات آن بر زندگی و معیشت صدها میلیون تن از مردم جهان، فرایند شکل گیری و تثبیت قطب های جدید را شتاب بیشتری بخشیده است. اکنون در آمریکای لاتین، در افریقا، در شرق آسیا و اروپا همه جا نقش رهبری و هژمونیک آمریکا زیر سئوال رفته است. این اوضاع که محصول بحران ساختاری نظام سرمایه داری است در همه این کانون ها رقابت ژئوپلتیک را دامن زده است. بر خلاف تصور ایالات متحده امریکا و دیگر قدرتهای غربی که همچنان خود را در مرکز تحولات جهان می بینند و بر این باورند که کشورهای جنوب باید خود را با سیاستهای راهبردی آنان همسو سازند، جهان مدتهاست که به سوی ایجاد قطب های جدیدی حرکت کرده و کشورهای جنوب دیگر خود را در قامت کلنی های جهان غرب نمی بینند. گروه بریکس، پیمان شانگهای، اتحادیه کشورهای افریقا و اتحادیه کشورهای آمریکای جنوبی و کارائیب بخشی از این قطب های جدید هستند که وارد بازی در صحنه معادلات جهانی شدەاند. در حوزه اقتصادی به روشنی میتوان دید که این قطب های جدید به رغم موانع بزرگی که سر راه دارند جهت مقابله با هژمونی طلبی آمریکا به سوی ایجاد مکانیزم های جایگزین حرکت میکنند. چین در رأس اعضای گروه بریکس در تلاش برای ایفای نقش تعیین کننده تر در اقتصاد و روابط بین المللی می باشد. آنچه روشن است جهان دوره گذار پر تلاطم و حساسی را از سر می گذراند. مناسبات قدرتهای جهانی و منطقه ای و نظم ژئوپلتیک جهان در حال تغییر است، ایالات متحده امریکا نقش هژمونیک خود را از دست داده است. جهان بر متن بحران ساختاری سرمایه داری و کشمکش های منطقەای و بین المللی به سوی تثبیت جهان چند قطبی در حرکت است. تثبیت جهان چند قطبی با برتری نسبی چین سرمایه داری چه مختصاتی خواهد داشت؟ هنوز معلوم نیست. آیا جنبش سوسیالیستی و انترناسیونالیستی طبقه کارگر می تواند به یک قطب نیرومند سیاسی تبدیل گردد؟ باید برای آن تلاش کرد. ایجاد احزاب کمونیستی انقلابی که بتوانند مبارزات جاری کارگران را با استراتژی انقلاب اجتماعی تلفیق کنند از پیش شرطهای پیشروی جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر در این مسیر است. ادامه دارد …
سخن روز: تلویزیون حزب کمونیست ایران و کومەله
www.facebook.com/Peshrawcpiran
www.instagram.com/Peshrawcpiran1