کودتا در شیلی، سرانجام تلخ یک توهم؛ در حاشیه پنجاهمین سالگرد کودتای شیلی
دوشنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۲
یازدهم سپتامبر، در شهر سانتیاگو پایتخت شیلی در پنجاهمین سالگرد کودتای ژنرال پینوشه علیه دولت “سالوادور آلنده”، جمعیت انبوهی تجمع کردند. در طول مراسم مختلف بیش از همه ترانه های شاعر انقلابی شیلی “ویکتور خارا” که چهار روز بعد از کودتا به قتل رسید، به گوش میرسید. در بسیاری از کشورهای جهان نیز متینگها و سخنرانیها در همبستگی با مردم شیلی و در چرائی شکست آلنده و پیروزی کودتاگران برپاشد. بدون تردید برای خیزش انقلابی جاری در ایران آموزش از درسهای آن شکست، ارزشمند خواهد بود.
سالوادور آلنده در سال ۱۹۷۰ به عنوان رئیس جمهور شیلی انتخاب شد. پیروزی او با حمایت جبهه احزاب چپ به نام “وحدت مردمی” انجام گرفت. او میبایست تا سال ۱۹۷۶ در این مقام بماند. اما در یازدهم سپتامبر ۱۹۷۳ کاخ دولتی ” لاموندا” توسط هواپیماها و تانک ها بمباران شده و بطور کامل ویران گشت. گفته میشود او که در کاخ دولتی سنگر گرفته بود، و با اسلحه ای که دوستش فیدل کاسترو پیش ترها به او هدیه کرده بود، پیش از آنکه کودتاگران به وی دست یابند به زندگی خود خاتمه داد. هنری کسینجر وزیر امور خارجه آمریکا در جائی با اشاره به کودتا درشیلی گفته بود که” من نمیفهمم چرا ما باید بنشینیم و دست روی دست بگذاریم که کشوری کمونیستی شود؟ فقط به دلیل بی مسئولیتی مردمانش”. از نظر او تصمیمی که مردم شیلی در انتخاب آلنده گرفته بودند نشانه بی مسئولیتیشان بوده و جهان “متمدن” غرب به خود اجازه میدهد که این حکومت را توسط یک کودتای خونین نظامی سرنگون کند.
بدون تردید جهت گیری ها و رفرم های “آلنده ” در تقابل با نظمی بود که امپریالیسم آمریکا در حیات خلوت خود، امریکای جنوبی ساخته بود. او در همان مدت کوتاه انحصارات آمریکائی را خلع ید کرده، زمینها را از زمینداران بزرگ گرفته و بویژه در میان بومیان تقسیم کرده بود. آموزش رایگان، غذای روزانه برای کودکان، افزایش دستمزد کارگران و حقوق بازنشستگان رفرم هائی بودند که نظم بجا مانده را به چالش میکشیدند. بی جهت نیست که ایزابل آلنده دختر هشتاد و یک ساله سالوادر آلنده در سخنرانی خود در تجمع مرکزی در پایتخت پیروزی اظهار داشت که رفرم های اجتماعی، دولتی کردن منابع و معادن از جمله دلایل سازمان دادن کودتا از جانب آمریکا بود”. درست از همین منظر امپریالیسم آمریکا از همان لحظه به قدرت رسیدن آلنده تمام کوشش های خود را بری سرنگونی وی آغاز کرد. از جمله حمایت مالی از اپوزیسیون دست راستی تا اقداماتی نظیر توقف حمل و نقل، احتکار مواد غذائی و اعتصابات عمومی سازمان داده شد. تنها در یک گزارش ” فعالیت های سازمان سیا در شیلی” میخوانیم که ” سیا همچنان به گروههای شبه نظامی راست افراطی برای تضعیف رئیس جمهور و ایجاد فضای متشنج کمک میکرد”.سقوط “آلنده”نتیجه ای جز به قدرت رسیدن یک دیکتاتوری خونین نظامی هفده ساله نبود. هفده سالی که دهها هزار تن در آن اعدام، زندانی، ناپدید و یا تبعید شدند و یک نظم تمام عیار نئولیبرالی بر جامعه حاکم گردید.
جهان غرب همه ساله حمله تروریستی به برج های دو قلو در یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ را که در آن نزدیک به سه هزار نفر قربانی شدند، به یاد میآورد. اما همین جهان به اصطلاح آزاد ومتمدن فراموش میکند که اتفاقا بیست وهشت سال جلوتر در همان یازدهم سپتامبر با کودتای آمریکائی ژنرال پینوشه علیه آلنده، تنها در استادیوم سانتیاگو پایتخت این کشور بیش از سی هزار نفر توسط کودتاگران به قتل رسیدند. آمریکائیها برای انتقام از حملات تروریستی یازدهم سپتامبر خاک افغانستان را به توبره کشیدند ولی این مدعیان دروغین دمکراسی و حقوق بشر حتی یک بار هم در تمام این پنجاه سال گذشته حاضر نشدند که از مردم شیلی به خاطر نقشی که در کودتا داشتند، عذر خواهی کنند. امپریالیسم آمریکا میخواست به هرشکلی که شده است کنسرنهائی را که در جریان رفرم ها دولتی شده بودند بازپس گرفته و آنچه را که آلنده به نام سوسیالیسم اعلام کرده بود ، متوقف سازد.
آلنده یک برنامه گسترده رفرم اجتماعی را در دستور کار خود قرار داده بود تا مردم شیلی را از فقر وفلاکت رها سازد. غذای مجانی در مدارس، افزایش دستمزدها، تأمین حقوق زنان ومردمان بومی از جمله این برنامه ها بود که امیدی در دل کارگران و دهقانان بوجود آورده بود. اما از همان ابتدا توهم ” گذار مسالمت آمیز به سوسیالیسم” آن توهم مرگباری بود که سرنوشت او را رقم زد. اتوپی گذار پارلمانتاریستی و مسالمت آمیز، خیلی زودتر از آنچه تصورش میرفت نشان داد که توهمی خطرناک بود. در این میان بیش از همه این حزب رویزیونیستی شیلی بود که تمام اطلاعاتی را که از سازمانهای مخفی بلوک شرق در مورد خطر کودتا در یافت کرده بود، به باد سپرده و آشکارا مخالفت خود را با تسلیح تودەهای مردم اعلام کرد. یک بار دیگر این تجربه مهم نادیده گرفته شد که نمیتوان بدون در هم شکستن ارگانها و ماشین دولتی بورژوازی، بدون مسلح کردن تودەهای میلیونی، بدون در هم شکستن نیروهای نظامی دولت بورژوایی، نمیتوان دولت سوسیالیستی کارگران و فرودستان را بنا نهاد. طبیعی است که طبقه کارگر خواهان آن است که کسب قدرت سیاسی و انجام انقلاب سوسیالیستی را بدون خونریزی به پیش ببرد، اما تمام تجربیات تاریخی بیانگر این امر هستند که طبقه حاکم لحظه ای تأمل نخواهد کرد که برای حفظ دولت طبقاتیش، حمام خون به راه بیاندازد. تجربه شیلی نشان میدهد که تسلیح توده ها در چنان شرایطی مطمئن ترین راه برای پیروزی انقلاب سوسیالیستی است.
اگر بخشهائی از مردم شیلی پیروزی ” گابریل بوریچ” یک سوسیال دمکرات چپ را بیست و یکماه پیش جشن گرفتند و بازهم در این توهم که او پروژەهای ناتمام آلنده را به سرانجام خواهد رساند، ولی در همین فاصله معلوم گشت که سیاستهای او چیزی جز سیاستهای تلطیف یافته نئولیبرالی نبود. او حتی در سخنرانی خود در تجمع یاد شده در پنجاهمین سالگرد کودتا تنها به این جمله صوری اکتفا کرد که ” در جاهائیکه دمکراسی از جانب دولت های غیردمکراتیک مورد خطر قرار میگیرد ، ضرورت مبارزه برای دمکراسی اهمیت پیدا میکند”. این نوع سخنرانیهای صوری را از زبان هر دیکتاتوری هم به آسانی میتوان شنید. او حتی جرأت نکرد همانند رؤسای جمهور بولیوی و مکزیک سخنی در مورد کوششهای امپریالیسم آمریکا جهت سازمان دادن کودتاها در هر جائی که دولتهائی خلاف میل او بر سرکار باشند ، به میان بیآورد.
بدون تردید امروز بهترین ارج گذاشتن به قربانیان آن کودتای خونین، درس گرفتن از آن تجربیات خونبار است. بیش از همه این امر که ساقط کردن نظم سرمایه داری، تنها به سرنگون شدن قدرت سیاسی حاکم خلاصه نمیشود. نمیتوان با تکیه به همان دستگاه دولتی باقیمانده از نظم گذشته، نظمی را سازمان داد که در آن قدرت در دست شوراهای منتخب کارگران و زحمتکشان باشد، کارگران بر تولید وتوزیع کنترل داشته باشند و بالاخره ارزشها، مناسبات و فرهنگ نوین جایگزین هر آنچه که مهر نظم ساقط شده را بر خود دارد، گردد.
سخن روز: شبکه تلویزیون حزب کمونیست ایران و کومه له