چگونه اختلاف نظرهای درون حزب کمونیست ایران بزرگنمائی می شود؟
دوشنبه ۱۶ تیر ۱۳۹۹
ابراهیم علیزاده
این روزها در شبکه های اجتماعی حرف و حدیث های زیادی راجع به اختلافات سیاسی درون حزب کمونیست ایران رد و بدل میشوند. قضاوت من در مورد این مباحث این است که، آنچه که از آن به عنوان اختلافات سیاسی نام برده می شود، در عین اینکه سایه روشنی از تفاوت نظر را در خود دارند، اما اختلافات جدی نیستند و بزرگنمائی می شوند. چرا؟ زیرا:
اولا، این اختلاف نظر ها در عین اینکه ظاهرا در حوزه های سیاست و تاکتیک مطرح هستند، اما به هیچ واقعیت عینی اجتماعی بیرون از ما متکی نشده اند. بگذارید با چند مثال ساده منظورم را روشن کنم. مثلا طبیعی بود اگر ما بر سر ارزیابی راجع به آنچه که در سال 1388 بنام “جنبش سبز” معروف شد، اختلاف نظر جدی داشته باشیم و از آن تاکتیک های متفاوتی اتخاذ می شد. یا بر سر نقش امریکا در منطقه، محاصره اقتصادی ایران، تفاوت نظر داشتیم؛ و از آن مثلا دو نوع دپلوماسی و دو نوع سیاست تبلیغی نتیجه می گرفتیم. باز به عنوان مثال تحولات دی ماه 96 و آبان 98 و کرونا و عواقب آن در ایران و در کردستان، مورد ارزیابی های متفاوت و لاجرم تاکتیک های سیاسی متفاوت قرار میگرفتند. یا در گرما گرم تدارک “کنگره ملی کرد”، که افکار عمومی در هر چهار بخش کردستان شدیدا به آن امید بسته بود، بر سر شرکت در آن اختلاف نظر میداشتیم؛ در حالی که میدانیم در آن موقع نه تنها بر سر شرکت در پروسه تدارک آن اختلاف نظری وجود نداشت، بلکه بر سر لزوم به خرج دادن ابتکار عمل برای تامین درجه ای از هماهنگی بین کلیه احزاب موجود در کردستان ایران هم در برخورد به مسائل درون کنگره اتفاق نظر وجود داشت. اینها همگی تحولات سیاسی مهمی در سالهای اخیر بوده اند. بنابر این اگر اختلاف سیاسی امروز به هیچ درجه از هیچ تحول اجتماعی و یا هیچ رویداد سیاسی کنکرت متکی نباشد، طبیعی است که میتوان آنرا شنید ولی جدی نگرفت.
ثانیا، گاهی ممکن است بحث های علمی، تئوریك، نظری، تاریخی، و غیره درگیر شود، که الزاما به هیچ واقعیت سیاسی کنکرت و روزمره ای هم متکی نباشند. در تاریخ جنبش کمونیستی نمونه های فراوان از این دست اختلاف نظرها و جدل های سازنده و تاریخ ساز هم داشته ایم. بحث علمی در این سطح همیشه ضروری و مفید است و در دراز مدت به شفافیت نظری و تدقیق استراتژی، سیاست و تاکتیک های حزب کمک میکند، و این در واقع مفهوم معروف جایگاه تئوری انقلابی برای پیروزی در مبارزه سیاسی است. ما در بدو تشکیل كۆمهڵه و در کنگره اول در مورد مسائلی چون:”رشد سرمایه داری در ایران”، “تئوری سه جهان” و غیره بحثها و اختلاف نظر های زیادی داشتیم. یا پس از آن در سال های نخست پس از تشکیل حزب کمونیست ایران راجع به مسائلی از قبیل “سوسیالیزم در یک کشور”، “علل انحطاط انقلاب کارگری در اتحاد شوروی” بحث های عمیقی در جریان بود. اما بحثهائی که این روزها به عنوان اختلاف سیاسی می شنویم، البته در این سطح و از این نوع هم نیستند، تا به این اعتبار جدی گرفته شوند. در آن سالها شیوه کاری در دفتر سیاسی حزب کمونیست ایران مرسوم بود، که بر طبق آن هر عضو دفتر سیاسی در مورد دستور جلسات مهم قبل از هر مجادله ای، می بایست رئوس نظر خود را بصورت کتبی به اطلاع دیگر اعضاء دفتر سیاسی می رساند، پس از آن بحث و جدل آغاز می شد و نظر نهائی جمع بندی و به تصویب می رسید. طی سالهای اخیر که موضوع اختلاف نظر مطرح بوده است، تا کنون هیچ کدام از رفقای سطح رهبری، باندازه یک صفحه کاغذ A4 نظر متفاوتی راجع به مسائل سیاسی و تاکتیکی، برای بحث و تبادل نظر و یا تصمیم گیری و قضاوت، به ارگانهای تصمیم گیرنده، ارائه نداده اند. به عنوان مثال نه رفیقی که خود را صاحب بحث ” سوسیالیسم در یک کشور می داند”، نه رفیقی که مدتی است به کشف گرایشهای “راست و چپ” ، “ناسیونالیسم و کمونیسم” در كۆمهڵه و حزب دست یافته است، نه آن رفیقی که رگه های “رفرمیسم و سوسیال دموکراسی” را در حزب شناسائی کرده است، نه آنهائی که ملاحظاتی پیرامون مناسبات ما با احزاب مختلف در بخشهای مختلف کردستان دارند؛ هیچکدام بحثهای خود را به هیچ کنگره یا پلنومی برای تعیین تکلیف بمنظور استنتاجات سیاسی و تاکتیکی و یا استراتژیک نیاورده اند. البته این کار ایرادی هم ندارد و بسیار طبیعی است، لابد هیچکدام از این رفقا چنین اولویتی برای خود قائل نبوده اند و یا بحث های خود را آنقدر پخته و منسجم نیافته اند تا آنرا مبنای تصمیم گیری در مراجع رسمی با هدف تغییر تاکتیک و سیاست قرار دهند.
اخیرا با چند تن از رفقای کمیته مرکزی یکی از سازمانهای سیاسی چپ ایران جلسه ای داشتیم که در آن در مورد همین مسئله اختلافات درونی حزب کمونیست بحث می کردیم، این رفقا با احساس مسئولیت و نگرانی از عواقب این بحث ها، می گفتند: ” نباید با سرنوشت تنها جریان چپی که پایش روی زمین است و نفوذی در جامعه دارد بازی کنید”. آنها به ما می گفتند: “ببینید ما پنج نفر در این جلسه هستیم، با تاکید می گوئیم اختلاف نظر های این پنج نفر با هم بر سر مسائل مختلف خیلی بیشتر از اختلافاتی است که از رفقای شما این جا و آنجا میشنویم.( نقل به معنی از سخنان این رفقا) . مشابه این سخنان را در نشست با یکی از سازمانهای کمونیستی عراق هم شنیدیم که از تجربه خود در همین راستا برای ما می گفتند.
دو انشعاب مهم که در گذشته در حزب کمونیست ایران اتفاق افتاده اند، انشعاب سال 1991، و انشعاب سال 2000، هر دو، انعکاس تحولات مهم سیاسی و اجتماعی در صفوف تشکیلات ما بودند. انشعاب حزب کمونیست کارگری در شرایطی اتفاق افتاد که جنگ 8 ساله ایران و عراق به پایان رسیده بود، حوادث مهمی در حاشیه آن در حال وقوع بود، سرنوشت ادامه مبارزه مسلحانه، سرنوشت استفاده از امکانات مرزی، سرنوشت حضور در اردوگاه های پشت جبهه در داخل خاک عراق، همگی زیر سئوال رفته بودند. متعاقب آن حمله عراق به کویت، تهدیدات جنگی آمریکا بر بالای سر کل منطقه، بلوائی به پا ساخته بود، صحبت بر سر “نظم نوین جهانی” بود. در سطحی دیگر شاهد سقوط دیوار برلین و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بودیم. بسیار طبیعی بود که در آن هنگام بر سر این تحولات اختلاف نظر های جدی پیدا شود و نتایج تاکتیکی و سیاسی متفاوتی هم از آن گرفته شود.
انشعاب دوم، در شرایطی اتفاق افتاد که تب “اصلاحات سیاسی” ایران را فرا گرفته بود، بحث “جنبش اصلاحات”، بعنوان یک جنبش واقعی که دهها میلیون نفر از مردم جامعه ایران به آن امید بسته بودند و سران این جنبش را به سطوحی از قدرت سیاسی هم رسانده بودند، مطرح بود. در آن هنگام به ما توصیه می شد: “این تحولات را جدی بگیرید، جامعه ایران به مرحله جدیدی قدم گذاشته است، اگر در درک این شرایط جدید تعجیل نکنید، عقب می مانید”. کسانی با این توصیه ها وسوسه شدند. اختلافاتی که ریشه در این تحول سیاسی بیرونی داشتند، با محمل های مختلف در حزب و تشکیلات کردستان بالا گرفت. در نشریه “پیشرو” صفحاتی برای آن باز شد. اما “جنبش اصلاحات” ، زودتر از آنچه که انتظار می رفت بی مایه از آب درآمد، و این در حالی بود که رفقای منشعب با وسوسه های اولیه، به تدریج پلهای پشت سر خود را خراب کرده بودند و راه جدائی در پیش گرفتند.
امروز که در سطح سیاسی و مبارزاتی شاهد گسترش مبارزات و اعتراضات کارگری هستیم، می بینیم که همه نهادها و ارگانهای ما در سطوح مختلف، در پشتیبانی و انعکاس آن با هم مسابقه می گذارند. سیاستهای روز ما در مطالبی که تحت عنوان ” سخن روز” 6 بار در هفته منتشر می شود، مندرج هستند. 2 مورد آنرا کمیته رهبری كۆمهڵه و 4 مورد آنرا بقیه رفقای کمیته اجرائی تهیه می کنند، کمتر “کارشناسی” قادر است از لابلای عبارات این متون تفاوتهای جدی بیرون بکشد.
اگر از همه آنچه تا کنون در رابطه با ختلافات سیاسی معدل بگیریم و همه آنها را حقیقت مطلق بپنداریم، (که نه تنها حقیقت مطلق بلکه بعضا حقیقت نسبی هم نیستند)؛ باز قاعدتا از آن تنش ها و مباحثات تب آلودی را که در این روز ها می بینیم و می شنویم نتیجه نمی شود. این گونه ملاحظات، انتقادی همیشه میتوانند در یک حزب سیاسی در جای خود مطرح شوند.
با همه اینها سئوالی که مطرح می شود این است که پس علت واقعی این گونه تنشها و این سخنان زبر و بحثهای حاد چیست و از کجا ناشی می شوند؟ پاسخ من این است:اولا، این وضعیت را با یک تک دلیل نمیتوان توضیح داد، حتما دلایل متعددی دارد. اما در میان این دلایل، کمترین آن ممکن است به اختلاف نظر سیاسی مربوط باشد. ثانیا، این مشکلات تنها منحصر به ما هم نیستند. بخشهای مهمی از اپوزسیون ایران، از چپ و راست آن با گرفتاریهای مشابهی دست به گریبان هستند؛ اما در این جا از دیگران صرفنظر می کنیم و به خودمان می پردازیم: من به سهم خود دو سال پیش در گفت و شنودی در مقر مرکزی كۆمهڵه به این سوال جواب داده ام و ترجمه آن هم منتشر شده است* اگر کسی علاقمند باشد می تواند در ذیل همین نوشته بخشی از آنرا آورده ام که بیشتر به این بحث مربوط است،مطالعه بکند. خلاصه آن در چند جمله به عنوان مهمترین دلیل پیدا شدن این وضعیت را رواج فرهنگ غیر دموکراتیک در برخورد به اختلاف نظر سیاسی در احزاب شرقی در کشورهای دیکتاتور زده می دانم. در مورد فرهنگ غیر دموکراتیک، مسئله این نیست که سخنان این و آن از تلویزیون پخش شده یا نشده است، به فرد معینی برخورد تشکیلاتی غیرمنصفانه شده است، چه کسی در این انتخابات درون تشکیلاتی رای آورده است یا نیاورده است، اینها را می شود بطور مشخص پیگیری کرد و دلایل آن را دریافت. منظور از رفتار غیر دموکراتیک این است که اختلاف نظر را تحمل نکنیم، باز اینجا تحمل نکردن منظور شکل ساده آن نیست که گویا جلو ابراز نظر کسی گرفته می شود، بلکه این پدیده به اشکال پیچیده تری عمل می کند. مثلا با مشاهده اولین نشانه های اختلاف نظر، با گمانه زنی ها و برچسپ های حاضر و آماده طرف مقابل را تحت فشار قرار دادن، (مگر نمیدانید ما اختلاف داریم، چرا پنهان می کنید، گوئی اختلاف داشتن به خودی خود یک ارزش است و گویا با افتخار باید همه جا آنرا جار زد،)، تا احیانا بطور زود رس و زیر فشار تحریک عصبی، فرد نظرات ناپخته خود را بیان کند. از طریق گروکشی یا مکانیزم تهدید به انشعاب تلاش کنید امتیاز تشکیلاتی بگیرید. بکار بردن عباراتی از قبیل: “انشعاب عملا اتفاق افتاده است”؛ ا”گر خودتان نمی خواهید ما ” انشعابتان را برایتان اعلام میکنیم ” و غیره نمونه هائی از این دست هستند. نمونه ای دیگر:
در سخنرانی روز كۆمهڵه امسال، من راجع به “ترافیک لایت”، صحبت کردم. گفتم علاوه بر چراغ قرمز و سبز، وجود چراغ زرد برای هم جلوگیری از تصادفات حیاتی است. معنی آن این است که باید فکری برای جنگ و کشتارهای داخلی بین احزاب مسلح متعدد موجود بکنیم. من شخصا نگران هستم، همه ما قاعدتا باید نگران باشیم. وظایف ما در آستانه دوره انقلابی، در دوره انقلابی و در دوره غیر انقلابی متفاوت است. این را استراتژی ما میگوید. وقتی از چراغ زرد صحبت شد، منظور جلوگیری از تصادف( بخوان جنگ داخلی) بود، زیرا نقش چراغ زرد همین است. چرا باید گمان کرد که گویا طرحی پنهانی برای تقسیم قدرت در فردای کردستان از بالای سر مردم مطرح است،که گویا ابعاد آن “قطره چکانی” مطرح می شود، نه نگرانی از وقوع جنگ های خونین در شرایطی که هنوز انقلاب سیر تکامل تا به اوج خود را طی نکرده باشد؟ اینگونه گمانه زنی ها و پیشداوریها نمونه ای از رسوب و رسوخ فرهنگ غیر دموکراتیک در صفوف یک حزب سیاسی است. اول به “گمان و تردید” دچار می شوید و سپس به دنبال کشف نشانه های اثبات آن می گردید و این تخم تردید را در دل دیگران هم می کارید.
خاتمه:
گرد و خاکی را که به پا شده است و فقط دشمن از آن سود می برد، باید فرونشاند. برای طرح و پیگیری این یا آن اختلاف نظر فرصت زیاد است. اکنون باید اولویت حفظ وحدت سیاسی و تشکیلاتی حزب بر اساس مصوبات رسمی آن و تشدید فعالیتهای سیاسی روتین باشد. در کنار آن باید کدورت های احتمالی شخصی را هم با گشاده روئی و سعه صدر برطرف کرد. قبلا هم گفته ام، خوشبختانه اکثریت قاطع اعضاء این حزب به برنامه و اساسنامه ، استراتژی و مصوبات کنگره هایش متعهد است. از این درجه از تفاوتهای سیاسی که به هیچ تحول سیاسی بیرون از ما هم مربوط نیستند، خط سیاسی لازم برای جدا شدن بیرون نمی آید. از این موقعیت برای تحکیم وحدت باید بهره گرفت. اما نهایتا برای برون رفت از وضعیتی که به هر دلیل پدید آمده است چه باید کرد؟
پاسخ روشن است، حزب کمونیست ایران با پیشینه 37 سال سنت مبارزه حزبی، دارای مکانیزمهای روشن و جا افتاده ای هم برای فعالیت روتین و هم برای برون آمدن از وضعیت ویژه می باشد. بنا به این سنتها، کنگرەها به عنوان عالی ترین مرجع تشکیلاتی ظرف مناسبی می باشند برای از یک سو طرح نظرات مختلف و اتخاذ نقشه راە در حیطە جهت گیرهای سیاسی ، استراتژیک، تاکتیکی و برنامه ای و غیره، و از دیگر سو تحکیم وحدت حزب با وجود اختلافت سیاسی احتمالی. در حالیکه مطابق اساسنامه کنگره آینده حزب را کمیته مرکزی کنونی حزب تدارک خواهد دید، به طور طبیعی انتظار می رود که نظرات مختلف خود را در معرض قضاوت این کنگرە قرار دهند و در عین حال حامیان نظرات مختلف، خود را به نتایج آن پایبند و متعهد بدانند. متعاقب کنگره حزب کنگره كۆمهڵه و به دنبال آن کنفرانس خارج کشور حزب را در راه داریم. این نهادها در سطوح دیگری ملزومات لازم را برای طرح نظرات مختلف فراهم می آورند و از صلاحیت و امکان حل مشکلات جاری در محدوده های فعالیت خود برخوردارند. در واقع راهی جز اتکاء اصولی به این ارگانها وجود ندارد.
***
رواج فرهنگ غیر دموکراتیک
“….در این فرهنگ نظرات مخالف تحمل نمی شود. اختلافها ممکن است سیاسی باشند، شخصی باشند، قدرت طلبی باشند، نظری باشند، هر چه باشند، معمولا آسان ترین راه تصفیه درون تشکیلاتی است. اما تصفیه کردن هم مکانیزم خود را می خواهد. در اینگونه موارد آسانترین راه انتخاب می شود. چون شما نمیتوانید تک تک اعضا را بیاورید و پرونده آنها را بررسی کنید و مطابق اساسنامه و آییننامه تنبیه کنید، تعلیق کنید، و یا اخراج کنید. از اینرو به آسان ترین راه متوسل می شوید. یعنی به صورت دسته جمعی طرف مقابل خود را کنار می گذارید. پس از آن کسانی که با هم ماندهاند، نفس راحتی میکشند و تا هفت، هشت سال دیگر ادامه میدهند و خودشان را برای مشکلی دیگر از همان نوع و راه چارهای دیگر از همان نوع آماده میکنند. این مکانیزم تصفیه درونی از راه انشعاب است. این وضعیت سازمانهای سیاسی چپ ایران است. ..این فرهنگ غیر دموکراتیک وجوه دیگری هم دارد. از جمله : وقتی کشمکشهای درونی ربطی به تحولات اجتماعی پیدا نمی کند، بهانەهای مختلفی برای آن کشف می شود. در این فرهنگ کشف و شناسائی “گرایشهای اجتماعی” به یک “تخصص” تبدیل می شود. با ذرهبین میگردد ، رفتار رفیقش را زیر نظر میگیرد، مثل ملانقطیها ، بین کلمات، فتحه و ضمهها را بررسی میکند، نوشتهها را زیر و رو می کند تا شاید چیزی برای توجیه آن چه که در ذهنش نسبت به رفیقش دارد پیدا کند. اگر هم کم آورد به آنچه خود آنرا “تئوری مارکسیسم” می داند، متوسل می شود و نامش را هم می گذارد ” مبارزه ایدئولوژیک”.
در این فرهنگ بدگمانی و سوء ظن به بغل دستی رواج پیدا می کند. همه سعی می کنند علل ناکامی ها را در درون تشکیلات جستجو کنند. یعنی شما همیشه به رفیق خودت بدگمان هستید. همیشه نگران هستید مبادا رفیق بغل دستی، کلاه سرت بهگذارد وفریبت دهد. گویا جدی بودن در مبارزه سیاسی این است که دو چشم دارید دو چشم دیگر هم قرض کنید و دو گوش دارید دو گوش دیگر هم قرض کنید که مواظب باشید، شما را به راه انحراف نبرند. کاملا” مشخص است که این نگرش و این فرهنگ فضای دوستانه و رفیقانه را تخریب می کند. آیا نام دیگری جز پارانوائی می توان بر این پدیده نهاد؟
در چنین فرهنگی پیشداوری ها به جریان می افتند. در مورد کسی ذهنیتی پیدا می کنید، سپس بر اساس آن ذهنیت داوری خواهید کرد و در ذهن خودت آنقدر آن ذهنیت را تکرار میکنید تا اینکه برای خود شما به حقیقت مطلق تبدیل میشود و آن را باور میکنید در حالی که حقیقت جای دیگری است.
در چنین فرهنگی محفل تبدیل میشود به محفلیسم. در همه دنیا همسایهها و همکاران با هم ارتباط دارند، اقوام و فامیل با همدیگر ارتباط دارند، بعضیها دوست و رفیق دوران کودکی هستند و با همدیگر ارتباط دارند، کارگران در محافل گوناگون با همدیگر روابط دوستانه دارند. این روال طبیعی زندگی اجتماعی است و در داخل یک حزب سیاسی هم به خودی خود هیچ ایرادی ندارد. اما در فرهنگی که به آن اشاره شد، محفل تبدیل به پدیدەای بنام محفلیسم میشود. و این هنگامی است که محافل منفعتی “در خود” پیدا میکنند و برای دفاع از آن منفعت “در خود” چه سیاسی، چه تشکیلاتی، چه شخصی و هرچه که هست، با محافل دیگر وارد رقابت می شوند و این پدیده که قرار بود بسیار طبیعی باشد، به خوره یک تشکیلات سیاسی تبدیل می شود.
در این فرهنگ شایعات و پشت سرگوئی رواج پیدا می کند. اختلافات سیاسی شخصی می شوند و اختلافات شخصی به شیوه مصنوعی و من در آوردی بیان سیاسی پیدا می کنند. در مواردی هم کار به درون کاوی و روان کاوی هم می رسد، گاهی هم به خود زنی تحت عنوان ” انتقاد از خود”.
در این فرهنگ با پیدا شدن اولین نشانەهای اختلاف نظر سیاسی، همه دسته پاچه و نگران می شوند. دلهره، نگرانی، استرس و اضطراب، جای آرامش و تفکر منطقی را می گیرد. اجازه نمیدهد که با اعصاب آرام مبارزه سیاسی تان را به پیش ببرید. آخر دوست من! مگر ما آن همه درد و رنج و آوارهگی و تبعید را تحمل میکنیم. به چه کسی بدهکار هستیم؟ حداقل بگذارید این زندگی سیاسیمان با اعصاب آرام و راحت سپری شود. چرا همیشه شاد و گشاده رو نباشیم. در حالی که در چنین فرهنگی با بروز اولین اختلاف سیاسی رفاقتمان آسیب میبیند و ترشرو میشویم و ضربان قلبمان بالا میرود و نگران میشویم. این دقیقا رفتار و اخلاق مغازهداری است، که در مرز ورشکستهگی قرار دارد. این یک نگرانی طبقاتی از این نوع است. و گرنه انسان کمونیست، انسان متعهد وآرمانخواه کارگری که خود را بدهکار کسی نداند، همیشه حرف خودش را خواهد زد، همیشه شاد و لب به خنده است و رفاقتش را در درون تشکیلاتش با هیچ کس به هم نمیزند. اینها همه عوارض دیکتاتور زدگی است. این فرهنگ طبقه حاکم در کشورهای عقب ماندەای مانند ایران است که درون فعالین سیاسی را هم تسخیر می کند. این روح طبقه متوسط سرخورده و نا امید است که به درون فعالین سیاسی چپ و کمونیست هم حلول کرده است. شما مشاهده می کنید که به هر درجەای در هر گوشەای از جهان که مبارزات طبقه کارگر و جریانهای پیشرو اجتماعی توانسته است طبقه حاکم و قدرت سیاسی را به عقب نشینی هائی وادار نماید، این فرهنگ کمتر رواج پیدا کرده است.
می گویند اختلاف سیاسی داریم، خوب داشته باشید. مگر درون احزاب سیاسی اروپایی، درون احزاب چپ اروپایی، درون احزاب سوسیال دموکرات، درون احزاب بورژوازیی اروپایی اختلاف نظر پیدا نمیشود؟ پس چرا آنها میتوانند همدیگر را تحمل کنند اما ما نمیتوانیم همدیگر را تحمل کنیم؟ …..”