چهارشنبه ۵ دی ۱۴۰۳ | 25 - 12 - 2024

Communist party of iran

چرا ایجاد کمیته محلات و سازماندهی سراسری کارگران و زحمتکشان در محل زیست ضرورتی حیاتی دارد؟


نيما.م

خیزشهای توده ای کارگران و زحمتکشان در دهه ی ٧٠، دو خیزش سراسری دیماه ٩۶ و آبان ٩٨ و قیام آب امسال در خوزستان نشان داد که یکی از اشکال مهم و عمده ی مبارزات طبقه ی کارگر در ایران خیزش تهیدستان شهری است. احتمال بالای تکرار این اتفاقات و نگاهی به این خیزش ها بلافاصله ضرورتی را بر ما عیان می سازد. اینکه وظیفه ی پیشروان کارگری و سوسیالیست هاست تا به این موضوع پاسخی درخور و تاریخی دهند. فائق آمدن بر عدم آمادگی و سازمانیابی بخش های پراکنده ی طبقه ی کارگر و رفع فقدان ارتباط و سازمان سراسری رزمنده در صفوف این بخش، جزو وظایف مهم پیشاهنگان کارگری است. جواب دادن به این نیاز ضرورت دارد، طوری که بتوان بر متن تغییر توازن قوای فعلی٬ قدم به قدم کارگران و زحمتکشان را به لحاظ آگاهی٬ تشکل یابی و رهبری سیاسی برای رویارویی با شرایط انقلابی آماده ساخت تا در هنگام فعلیت انقلاب خلع ید سیاسی از طبقه ی بورژوا را به انجام رساند.

این بخش از طبقه به لحاظ تاریخی با کنده شدن از روستا و زمینهای کشاورزی٬ به شهرها کوچانده شده و تبدیل به جمعیت وسیع حاشیه نشینان شهری شدند. دهقانان زحمتکشی که اگر چه با از دست دادن ابزار تولید و معیشت شان بالفور مبدل به کارگران مزدی شدند٬ اما به دلیل ناکافی بودن رشد نیروهای مولده در ایران _که همچون بحران ساختاری در پروسه ی انباشت و عدم بازتولید گسترده ی سرمایه خود را نشان می دهد_ و در نتیجه کمبود مشاغل کارخانه ای _کار در واحدهای تولیدی با صدها و هزاران کارگر_ در قامت تهیدستان شهری ظاهر شدند. علت این امر را باید در شکل رشد سرمایه داری ایران جستوجو کرد. «مشکل اساسى سرمايه دارى ايران از دوران شاه تاکنون تغييرى نکرده است. سرعتى که سرمايه دارى توده ها را از وسائل توليدى جدا مى کند بيشتر از سرعت جلب شان به توليد سرمايه دارى است.» [تراب ثالث، نقل به مضمون].

سازمان دادن کارگران پراکنده و حاشیه نشینان و تهیدستان شهر و روستا:

تهیدستان شهری قسمی از طبقه را تشکیل می دهند که دارای خصوصیات ویژه ای نسبت به پرولتر صنعتی هستند و بالطبع سازمان دادنشان شکل خاص خود را می طلبد. پراکندگی٬ احساس ناامنی شغلی٬ موقتی و فصلی بودن کار٬ فقر شدید و مزد پایین٬ حس بالای رقابت درون طبقه ای و حضور در بازارهای غیر رسمی بعنوان نیروی کار _یعنی نقاطی که خارج از شمول قوانین کار بوده و شدیدا به بورژوازی تجاری و مستغلات و خرده بورژوازی بازار وابسته اند_ خصوصیات اصلی این طیف از کارگران ایران است. این بخش را می توان به وضوح در حاشیه ی شهرهای بزرگ و غالبا در استانها و مناطق عقب رانده شده ی کشور مشاهده کرد. دور کاری٬ دستفروشان٬ کارگران خانگی٬ کولبران و سوخت بران٬ کارگران ساختمانی٬ کارگران کشاورزی٬ کارگران خدماتی و کارگران بازار از جمله ی این قشراند. در کل، بیش از ٨٠% طبقه کارگر ایران در کارگاههای زیر ١٠ نفر و بخش زیادی شان در واحدهای زیر ۵ نفر مشغول بکار هستند. کارگران پیشرو و سوسیالیست ها برای متشکل کردن این بخش انبوه پراکنده، بایستی دست به ابتکاراتی بزنند. بنا به تحلیل مشخص و پتانسیلی که در محل وجود دارد، می توان اتحادیه، انجمن، نشریه، صندوق، تعاونی، کمیته ی بحران، کمیته ی محله و یا واحدهای اقتصادی مستقل ایجاد کرد. سازماندهی مردان و زنان کارگر و زحمتکش در محل زندگی شان، نه تنها ممکن و لازم است بلکه به دلایل زیادی ضرورتی حیاتی دارد:

اول: چرا که با به پا خواستن توده ها و گسیل شدن شان به خیابان٬ نمی توان در همان لحضه و در همان خیابان شکاف در سازماندهی را به سرعت پر کرد. این ها وظایفی است که باید از قبل و در محلات آغاز شده باشد تا در خیابان نیز ادامه یابد و به ثمر برسد.

دوم: این اقشار که بعضا با نام فرودستان نیز خوانده می شوند به طور مداوم در معرض سؤاستفاده و بهره برداری باندهای تبه کار سرمایه٬ گروههای ملی ناسیونالیستی و فاشیستی و فرقه های مرتجع مذهبی اند. این لایه از طبقه کارگر همواره با انباشته شدن معضلات و آسیب های اجتماعی برآمده از سیاستهای سرمایه داری روبرو است. به این اعتبار می توان ادعا کرد که محلات کارگری در آستانه ی انفجار اجتماعی و حرکت های خودبخودی قرار دارند. حرکتهایی که اگر به شکل منظم و متشکل تحت رهبری پیشگامان طبقه ی کارگر قرار نگیرد٬ پتانسیل آن را داراست که بر ضد منافع خود این بخش از طبقه٬ و بر ضد منافع کل کارگران و زحمتکشان جامعه عمل کند. تجربه نشان داده که توده ها بی شکل و بی سازمان توسط گروههای ویژه و عوامل باندهای سیاه امنیتی رژیم موسوم به پرووکاتور [گروههای ضربت و عوامل نفوذی رژیم که با اقدامات خرابکارانه اعتراضات خیابانی را زیر منگنه ی نیروی سرکوب قرار می دهند]٬ با افتادن در چاه این سیاستها به صورت زودرس وارد عرصه ای خواهند شد که شکست و سرکوبشان را برای استبداد حاکم آسان می کند. بنابراین یک نیروی سوسیالیست و انقلابی ناچار است که نه تنها به اشکال دخالت و سازماندهی در این نقاط بیاندیشد٬ بلکه در هر فرصت مقتضی پیش آمده٬ با عملی کردن برنامه هایش به تصیح و تکمیل آن دوش به دوش توده های زحمتکش بپردازد. عناصر آگاه و فعال با تشخیص درست و پاسخ مناسب به نیازهای هر منطقه ی جغرافیایی می توانند سطحی از کنترل و خود مدیریتی بر محله یا روستا را سازمان دهند.

سوم: یکی از دلایل اصلی شکست طبقه ی کارگر ایران در انقلاب سال ۵٧ هم به همین موضوع بر می گردد. گر چه آن زمان کارگران صنعت نفت موقعیت ویژه ای را به دست آورده بودند و با اعتصاب و بستن شیرهای نفت، کمر رژیم شاهنشاهی را شکستند. گر چه شعار «کارگر نفت ما، رهبر سرسخت ما» در اعتراضات خیابانی شهرهای بزرگ کشور طنین انداز بود. اما کارگران نفت به تنهایی نمی توانستند چنان وزنی را داشته باشند، تا در مقابل ضد انقلاب حاکم بایستند. رژیم اسلامی که به کمک امپریالیسم و قدرتها جهانی انقلاب توده ها را مصادره کرده بود، با خدعه و فریب به اعتصاب کارگران پایان داد و کارگران نفت در مقابل، تنها تلاش کردند یکی از نمایندگانشان را به شورای انقلاب بفرستند. اردوی کار و زحمت بدون جلب فرودستان جامعه قادر نخواهد بود، تناسب قوای لازم برای انقلاب علیه سرمایه را ایجاد کند. کارگران پراکنده، بیکاران، خانواده های کارگری و سایر اقشار زحمتکش با شمار وسیعی [چند ده ملیون نفر] که دارند، نیروی سرنوشت سازی برای اتحاد با پرولتاریا به شمار می روند. طبقه ی کارگر برای برهم زدن توازن قوا به سود انقلاب [سوسیالیستی] و ایجاد قدرت دوگانه، نه تنها باید به تهیدستان آگاه و سازمان یافته اتکا کند بلکه لازم است اقشار میانی جامعه را نیز با خود همراه کند، یا دستکم مخالفت و مقاومت منفی قشر متوسط را خنثی کند.

چهارم: کمیته های مخفی توده ای در محلات نه تنها در تقابل با دیگر تشکل های مستقل کارگری قرار ندارند، بلکه به هر درجه که شاهد رشد چنین کمیته هایی در سطح سراسری و بر حول خواسته های عمومی اردوی کار باشیم، به همان میزان توازن قوای کارگران بهتر خواهد شد و تشکل های محل کار نیز از اتحادیه و سندیکا گرفته تا انجمن های صنفی و کمیته های کارخانه، در موقعیت بهتری قرار خواهند گرفت. در صورت فراگیری چنین شکلی از سازماندهی توده ای در محلات و با توجه به قدرت و وسعت بالای این نیرو٬ هم سرکوب آن بسیار دشوار خواهد بود و هم فرجه و کمکی به تشکل یابی در دیگر بخشهای مزد بگیر در کارخانه و مدرسه و بیمارستان و… نیز خواهد رساند.

فردریش اﻧﮕﻠﺲ به نقل از مقاله ی “دو الگوی نمونه‌ از شوراهای شهری” نقش شوراهای شهری کارگران در حمایت و دخالت موثر در مبارزات کارگران واحد های تولیدی را خاطر نشان می کند. در این مقاله که در نیمه‌ی دوم ژوئن ١٨٨١ نگاشته شد و در نشریه‌ی شماره ٨ به تاریخ ٢٥ ژوئن ١٨٨١ به چاپ رسید، انگلس می نویسد:

«زمان کوتاهی قبل ازشکل‌گیری این نشریه، در منطقه روبِی حوالی مرز بلژیک، کارگران کارخانه دست به اعتصاب زدند. حکومت فوراً نیروهایی را برای اشغال شهر به آن‌جا فرستاد و به این ترتیب به بهانه‌ی ابقای نظم (که هرگز مختل نشده بود) سعی در برانگیختن توده‌ی اعتصاب‌گر به انجام عملی [تحریک‌آمیز] داشتند تا بهانه‌ای شود برای دخالت نیروهای نظامی. توده‌ی مردم اما آرامش خود را حفظ کرد. علت اصلی حفظ آرامش و مقاومت در برابر تحریکات نیروهای نظامی، عمل شورای شهر بود که اکثریت آن را کارگران تشکیل می‌داد. موضوع اعتصاب کارگران از قبل در این شورا مطرح شده و مورد بحث قرار گرفته بود. نتیجه‌ی این مباحثات آن بود که نه‌تنها کارگران در اعتصاب‌شان برحق هستند، بلکه هم‌چنین رأی به پرداخت پنجاه هزار فرانک، معادل دو هزار پوند استرلینگ، برای حمایت از اعتصاب‌کنندگان دادند؛ البته به‌خاطر این قانون فرانسوی که به استاندار حق می‌داد، که آرای شورای شهر را که از نظر او خارج از حوزه‌ی اختیارات شوراهای شهری بود لغو کند، در واقع این مبلغ هرگز به کارگران پرداخت نشد. با این‌حال حمایت قاطع معنوی که توسط نمایندگان محلی از اعتصاب صورت گرفت، برای کارگران ارزش بسیاری داشت.»

انگلس در همان مقاله چنین ادامه می دهد: «روز هشتم ژوئن کمپانی معادن کومانتری در مرکز فرانسه (بخش آلیه) ١٥٢ کارگر را، که از پذیرفتن شرایط نامطلوب‌تر جدید سرباز زده بودند، اخراج کرد. این امر بخشی از اجرای نظام جدید استخدامی برای پیشبرد تدریجی شرایط سخت‌تر کاری بود که مدتی است جریان دارد؛ [به‌همین خاطر] کل کارگران معدن، حدود ١٦٠٠ نفر، اعتصاب کردند. حکومت فوراً نیروهای نظامی را برای تهدید و یا تحریک اعتصاب‌گران به منطقه اعزام کرد. اما این‌جا نیز شورای شهر جانب کارگران اعتصابی را گرفت. آن‌ها روز یکشنبه ١٢ ژوئن در جلسه‌شان قطعنامه‌ای را به مضمون زیر به تصویب رساندند:

١. از آن‌جا که وظیفه‌ی جامعه است تا هستی کسانی را که با کارشان هستی همگان را ممکن می‌سازند، تأمین کند و از آن‌جا که اگر دولت از به انجام رساندن این وظیفه سرباز زند، بخش‌ها موظفند انجام این وظایف را به‌عهده بگیرند، این شورا با رضایت اکثریت ساکنان شهر مبلغ ٢٥هزار فرانک (معادل ١٠٠٠ پوند استرلینگ) را برای پرداخت به کارگران معدن که به‌خاطر اخراج غیرعادلانه‌ی ١٥٢ نفر از همکاران‌شان مجبور به اعتصاب شدند، مقرر می‌گرداند.

[این بند] با موافقت تمام آرا که به‌طور مخفی [انجام شد] در مقابل رأی وتوی شهردار به تصویب رسید.

٢. از آن‌جا که دولت در فروش منابع ملی پرارزش معادن کومانتری به یک شرکت سهامی، کارگران شاغل در این معادن را تحت اراده‌ی شرکت مذکور قرار می‌دهد و از آن‌جا که دولت موظف به نظارت بر اعمال اجرایی این شرکت بوده که تهدیدی برای هستی کارگران زیردست شرکت نباشد و هم‌چنین از آن‌جا که دولت با فرستادن نیروهای نظامی در طول اعتصاب فعلی، نه‌تنها بی‌طرفی خود را در این مورد حفظ نکرده، بلکه حتی جانب شرکت را گرفته است، این شورا به نام منافع طبقه‌ی کارگر که این شورا موظف به حفظ آن است، به استانداری منطقه اعلام می‌دارد:

نخست، فوراً نیروهای نظامی را که حضورشان کاملاً ناخواسته و فقط باعث تحریکات بیش‌تر است به پایگاه‌های خود فرابخواند.

دوم، با مداخله و میانجی‌گری خود، مدیر کمپانی را وادار به لغو اقداماتی نماید که مسبب برپایی اعتصاب شده است.

[این بند نیز] با رأی‌گیری مخفی تصویب شد.

در بند سوم قطعنامه، که آن هم با رأی مخفی تصویب شد، شورا در نگرانی از این که فقیر بودن منطقه باعث عدم توانایی پرداخت مبلغ تصویب شده‌ی فوق می‌شود، برای کمک به اعتصاب‌گران، صندوق اعانه‌ای افتتاح کرد و از تمام شوراهای شهری در فرانسه خواستار ارسال کمک‌های‌شان برای این اعتصاب شد.»

بنابراین در اینجا می بینیم که اگر طبقه ی کارگر پراکنده بتواند خود را در سطح محلات شهری و یا روستاهای محروم متشکل کند، چگونه به یک نیروی کارآمد در مبارزات سراسری اردوی کار و زحمت تبدیل می شود.

فرد گرایی لیبرالیستی یا تشکل یابی توده ای؟

کمیته های توده ای، کمیته هایی هستند که می توان همچون یک محمل از آنها استفاده کرد و امر «تبلیغ، ترویج و آموزش طبقاتی» را در چهارچوب شان به پیش برد. این کمیته ها در خدمت «پرورش کادر» قرار می گیرند و کادرهای سازمانده می توانند با تکثیر کمیته های کارگری، «توازن قوا» را به زیان سرمایه و به سود انقلاب _سوسیالیستی_ تغییر دهند. اگر نیروی پیشرو به امر سازمان و آگاهی در میان کارگران و زحمتکشان خدمت نرساند، عنصری بیهوده است که مانند سلبریتی های بورژوازی برای خودش «کیش شخصیتی» درست می کند. اینگونه «افراد پر هیاهو و تشکل های بی وزن چند نفره» که از طریق رسانه ها اسم و رسمی پیدا کرده اند، کم نیستند. برای مقایسه، کافی است نگاهی به مبارزات کارگران نفت بیندازیم. پیشروان نفت یک اعتصاب چند ده هزار نفره را سازمان داده اند و با تقسیم کار هوشمندانه وظایف «عناصر سازمانده» را از «عناصر نماینده» جدا کرده اند، تا نیروی سرکوب موفق به شناسایی سازمان دهندگان نشود. پیشروان سازمانده کارگران نفت و پتروشیمی، اصل مخفی کاری و اهمیت تشکل و مبارزات متشکل را بر سودای شهرت ترجیح داده اند. از همین رو است که با گذشت ماهها از اعتصاب، حتی یک چهره از میان کارگران نفت برجسته نشده است. اما کسانی از دور و تنها با اتکا به رسانه ها _بعضا حتی رسانه ی بورژوازی_ از مبارزات زیرکانه ی کارگران تغذیه می کنند و خود  را همچون سخنگو، مدافع یا رهبر طبقه ی کارگر ایران جلوه می دهند. این افراد به اعتبار یک یا چند بار زندان رفتن، فعال کارگری سرشناس یا رهبر کارگران لقب گرفته اند. [علی رغم حمایت قاطعانه از خواست آزادی عقیده و اندیشه، آزادی بیان و آزادی زندانیان سیاسی، لازم است مبارزه با دیکتاتوری و دفاع از حقوق دمکراتیک را بهانه ای برای شخصیت پرستی قرار نداد. ادعای اشخاص باید با نقش واقعی _نه نقش رسانه ای_ و وزن حقیقی شان در میدان مبارزه ی طبقاتی تناسب داشته باشد. و نباید اجازه داد هیچ شخصی در هیچ موقعیتی به کاسبی از جنبش بپردازد، حتی اگر گزاف ترین هزینه ها را نیز پرداخته باشد]. بخش زیادی از فعالین کارگری و تشکل های فعالین که تعدادشان کم نیست، بی آنکه کمکی به «آگاهی و تشکیلات» در میان پرولتاریا برسانند، بی آنکه «دخالت مستقیم و موثر»ی در مبارزه ی طبقاتی داشته باشند و قادر به بهبود توازن قوا باشند، بی آنکه از طریق فعالیت های موثری همچون «ایجاد صندوق» به حمایت کارآمد از کارگران اعتصابی پرداخته باشند؛ فقط و فقط با اتکا به «فعالیت رسانه»ای، خودشان را همچون «سلبریتی» به طبقه ی کارگر تحمیل کرده اند. طبقه ی کارگر ایران آسیب «چهره سازی» و «چهره محوری» در جنبش کارگری را تجربه کرده است و پیوستن «منصور اسانلو» به صف بورژوازی و امپریالیسم در سازمان «سولادیریتی سنتر» را فراموش نمی کند. الگوی بزرگ کردن و پر و بال دادن به شخصیت ها، الگویی تشکل گریز است که قادر است در صفوف تشکل های موجود نیز، سازمان شکنی را در پی داشته باشد. هر چقدر از سازمان یابی جمعی و نیروی توده ای دور می شویم، بیشتر تولید چهره ها در دستور کار قرار می گیرد. به همین دلیل هر کجا که سازماندهی به دلیل دشوار بودنش کنار گذاشته می شود، برای جبران این موضوع چهره هایی ساخته می شوند. چهره ها برای آنکه بتوانند خودشان را همچون فرد یا عضوی از تشکل های کوچک فعالین _تشکلهایی که همچون بادکنک باد زیادی دارند اما در مبارزه ی واقعی و عملی طبقه وزن چندانی ندارند_ به جامعه معرفی کنند، به رسانه ها نیاز دارند و رسانه ها برای کسب اعتبار یا با هدف منحرف کردن جنبشی که از پایین شکل گرفته، به چهره ها نیاز دارند. به همین دلیل کمیته های توده ای نقطه مقابل فرد محوری لیبرالیستی هستند.

کمیته های کارگری و انقلابی محله محور:

سازماندهی در محل زیست کارگران و زحمتکشان در شرایط پیشا انقلابی و در دوره ی اعتلای انقلابی تفاوت هایی دارد. در دوران اعتلای انقلاب این کمیته ها با مسلح شدن و از کار انداختن نیروی سرکوب، سیادت اجتماعی را به دست می گیرند. اما در دوره ی پیش از فرا رسیدن بحران انقلابی و وقوع قدرت دوگانه سیاسی در جامعه، فرصت هایی به وجود می آید که می توان با پاسخ دادن به خلاء های بوجود آمده _نه الزاما خلاء در قدرت سیاسی حاکم٬ بلکه ایجاد خلل در روند زندگی عادی٬ به خطر افتادن امنیت و حیات اجتماعی و بروز درجه ای از بحران به لحاظ معیشت و خدمات و مسکن و… در زیست روزانه_ اشکالی از سازمانیابی در محلات را اجرا کرد. این کمیته ها بنا به تناسب قوای عمومی ای که در جامعه ی طبقاتی وجود دارد و بنا به سطح سازمان دهی و قدرتی که در مقیاس سراسری دارند، به شکل مخفی یا نیمه مخفی بوجود می آیند. تا زمانی از چنان وزنی برخوردار شوند، که بتوانند خودشان را علنا به حکومت بورژوازی تحمیل کنند.

این بخش از طبقه ی کارگر، که اغلب در حاشیه شهرها ساکن است دهها خواسته و مطالبه ی بر زمین مانده دارد. از مسکن مناسب گرفته تا خدمات شهری و خدمات اجتماعی، از آموزش و درمان رایگان گرفته تا شریان های حیاتی آب و برق و گاز، همه و همه خواسته های برحقی هستند که جز با سازماندهی متحقق نمی شوند. این بخش از اردوی کار و زحمت با مطرح کردن مطالباتی که مقبولیت و اهمیتی سراسری دارند، می توانند به جنبش سراسری پیوند بخورند. این خواسته ها می توانند هم سیاسی_اقتصادی [بالا رفتن حداقل دستمزد، کار یا بیمه ی بیکاری مناسب، حقوق بازنشستگی و از کار افتادگی برای همگان، پایان دادن به تورم افسار گسیخته] باشند و هم سیاسی_دمکراتیک [آزادی زندانیان سیاسی، آزادی بیان و تشکل، برابری زن و مرد، پایان دادن به ستم ملی، عقیدتی و مذهبی، واکسیناسیون رایگان و استاندارد همگانی]. مهم این است که بخش پراکنده ی طبقه ی کارگر بتواند در محل زندگی متشکل شود و با دستچین کردن مهم ترین و سراسری ترین مطالبات، یک جنبش اعتراضی_اعتصابی را در مقیاس کشور راه بیندازد.

این کمیته ها زمانی می توانند در مبارزه ی طبقاتی تاثیرگذار باشند که به صورت مادی در یک جنبش عملی درگیر باشند. یعنی یا به شکل حمایت های مالی از طریق ایجاد صندوق و یا به شکل راه انداختن تجمع، بست نشینی و اعتراض در اعتصابات و مبارزات بخش های متشکل طبقه ی کارگر [هفت تپه، فولاد، بازنشستگان، معلمان، کارگران راه آهن و نفت و…] دخالتگر باشند. کمیته های کارگری، فعالین سوسیالیست، زنان انقلابی و… در صورتی که بتوانند در سطح سراسری سازمان بیابند و هر وقت لازم شد به بسیج توده ها بپردازند، قادر خواهند بود توازن قوا را به نفع اردوی کار و زحمت بهبود بخشند.

این شکل از سازماندهی قابلیت آن را دارد که در ابعاد گسترده ای عملی شود. به فرض مثال بحران شریان های حیاتی _آب و برق و گاز_ در یک استان و یا بحران شرایط جنگی٬ گرانی و بیکاری در مقیاس سراسری چنین ضرورتی را بوجود می آورد. اعتراضات تهیدستان شهر و روستا بنا به ماهیتی که دارد٬ سریعا از خواسته های اقتصادی_رفرمیستی به جنبشی سیاسی_انقلابی تغییر شکل می دهد. به محض آنکه یخ از جا کنده شود و دوران رکود به پایان برسد٬ ماهیت این بخش از کارگران آنها را مجاب می کند که به مثابه ی یک طبقه و در مقابل کل دولت بورژوا _نه در برابر کارفرمای یک واحد تولیدی_ به میدان بیایند.

کمیته های زنان زحمتکش

اولین قربانیان جنگ و بحرانی شدن شرایط جامعه آسیب پذیر ترین بخش های آن _زنان و کودکان_ هستند. زنان از قربانیان اصلی نظام استثمارگر سرمایه داری هستند که با قدرت گیری نیروهای ارتجاعی پیش از همه در نوک پیکان حملات فاشیسم قرار می گیرند. زنان ایزدی در شنگال و زنان افغانستانی طعم تلخ پیروزی داعش و طالبان را چشیده اند. زنان خاورمیانه پیش چشم جهانیان به قتل می رسند، شاهد کشتار خانواده هایشان هستند، به بردگی جنسی گرفته می شوند، آواره می گردند، با فقر و گرسنگی و گرما و سرما دست و پنجه نرم می کنند، اما نه هیچ نیرویی ناجی آنها خواهد بود و نه هیچ نیرویی «حق مبارزه کردن» را به آنها اعطا می کند. اما اگر زنان همواره خود را در تیررس جنایتکاران جهل و سرمایه می بینند، پس همین زنان در میدان مبارزه ثابت قدم هستند و تا پای جان به جدال و مقاومت می پردازند. زنان کوبانی در مقابله با درنده ترین نیروهای ارتجاعی بورژوازی این واقعیت را نشان دادند. مضافا اینکه، با ورود زنان به کوران مبارزه بسیاری از نگرانی ها و محافظه کاری های سر راه مبارزات مردان برداشته می شود. یوسف افتخاری از سازمان دهندگان کارگران نفت آبادان جمله ای از زهرا _از زنهای مبارز لرستان_ نقل می کند. زهرا یکی از سازمان دهندگان و کادرهای موثر در میان خانواده های کارگری در آبادان، موقع اعتصاب اول ماه مه سال ١٣٠٨، و اولین کسی بود که جلوی شرکت نفت برای کارگران نطق کرد و اعتصاب را اعلام کرده بود. وی جمله ی تاثیر گذاری گفته بود: «در صورتی که زن مبارزه میکند، مرد نمیتواند مبارزه نکند». اهمیت کمیته های زنان از این واقعیات نشأت می گیرد.

علاوه بر زنانی که در صفوف معلمان، بازنشستگان و پرستاران مبارز متشکل شده اند، سایر زنان هم می توانند در کمیته هایی گرد هم جمع شوند. کمیته های محله محور در بین زنان شاغل در خانه و زنان شاغل در جامعه سازمان می یابد. زنان به مثابه ی کارگران بخش صنعت، کارگران خانگی، کارگران بخش کشاورزی، زنان خانه دار و زنان بیکار نیمی از صفوف زحمتکشان جامعه را تشکیل می دهند. از یاد نبریم که به ازای هر مرد کارگر در کارخانه های صنعتی یک یا چند زن هم سرنوشت و متحد _بعنوان مادر، همسر، خواهر و فرزند_ وجود دارد. این زنان همچون مردان هم طبقه ای شان از یکسو تحت ستمگری های سیاسی و طبقاتی بورژوازی حاکم قرار دارند و از سوی دیگر به دلیل ستم جنسیتی حاکم، از ستمدیده ترین و ضعیف ترین بخش های طبقه ی کارگر هستند. زنان زحمتکش در خانواده های کارگری هم به اعتبار همسرنوشتی با کارگران اعتصابی در بخش هایی مانند شهرداری ها، معلمان، بازنشستگان، فولاد، هفت تپه و کارگران رزمنده ی نفت؛ و هم به اعتبار اینکه رهاییشان به مثابه ی یک زن در گرو زیر و رو کردن جامعه ی طبقاتی است، از پیشروترین و جسورترین بخش های پرولتاریا هستند. پرولتاریا بدون سازمان دادن و به حرکت درآوردن چنین نیروی عظیمی در جدال با سرمایه داری پیروز نخواهد شد.

بی تفاوتی نسبت به زنان و دور کردنشان از عرصه ی مبارزات به زیان طبقه ی کارگر تمام می شود. هیچ بهانه ای در این زمینه قابل قبول نیست. آزادی جامعه در گرو آزادی زنان است و آزادی زنان به دست خود زنان ممکن می شود. تا زمانی که خود زنان در زمین سفت جدال طبقاتی پای نگذارند و نبردکنان آگاه و مقاوم تر از قبل نشوند، هیچ نیرویی یا هیچ انقلابی نمی تواند آزادی و برابری را برای این نیم از جامعه به ارمغان بیاورد. سوسیالیست ها نیروی هستند که باید مساعد ترین شرایط را برای تشکل یابی و آگاهی زنان زحمتکش فراهم کنند. الکساندرا کولونتای، انقلابی روس و اولین سفیر زن تاریخ جهان، در مقاله ای با عنوان “روز زن” که یک هفته پیش از برگزاری اولین مراسم روز جهانی همبستگی پرولتاریای زن در روسیه به تاریخ ۲۳ فورویه (۸ مارس) سال ۱۹۱۳ در روزنامۀ پراودا منتشر شد می نویسد: «زمانی بود که مردان کارگر تصور می کردند باید به تنهایی فشار مبارزه علیه سرمایه را بر دوش­شان بکشند. به تنهایی باید با “دنیای قدیم” بدون کمک همپایگان زن خود مواجه شوند. با این­حال وقتی زنان طبقۀ کارگر به صفوف آنانی که نیروی کارشان را می‌فروشند وارد شده و بنا به احتیاج، به‌خاطر بیکاری همسر یا پدرشان به بازار کار هُل داده ‌شدند؛ آن­گاه مردان کارگر دریافتند که فروگذاشتن زنان در صفوف “ناآگاهان طبقاتی” به ضرر جنبش آن­ها خواهد بود و آن را عقب نگه خواهد داشت. هرقدر تعداد مبارزین آگاه بیش­تر باشد، شانس پیروزی هم بیش­تر است؛ زنی که همیشه در آشپزخانه است و حقی به جامعه، دولت یا خانواده ندارد، چه آگاهی دارد؟ چنین فردی، هیچ “فکری” از آنِ خودش ندارد و همه‌چیز به امر و ارادۀ پدر یا همسرش انجام می‌گیرد. عقب‌ماندگی و غیاب حقوق زنان، انقیاد و بی‌اعتنایی آن­ها نه تنها هیچ سودی برای طبقۀ کارگر ندارد که همانا مستقیماً به ضررش خواهد بود.»

مهر ١۴٠٠

اشتراک در شبکه های اجتماعی: