پلنوم ششم کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران برگزار شد! (اسفند۱۴۰۲)
دوشنبه ۲۱ اسفند ۱۴۰۲
پلنوم ششم کمیته مرکزی حزب کمونیست ایران منتخب کنگره سیزدهم در روزهای شنبه و یکشنبه ۵ و ۶ اسفند ۱۴۰۲ برابر با ۲۴ و ۲۵ ماه فوریه ۲۰۲۴ برگزار شد. نشست وسیع اعضای کمیته مرکزی با سرود انترناسیونال و یک دقیقه سکوت برای گرامیداشت یاد جانباختگان صفوف حزب کمونیست ایران و کومەله و کلیه جانباختگان راه آزادی و سوسیالیسم و جنبش انقلابی ژینا کار خود را آغاز کرد. در این پلنوم اعضای کمیته مرکزی کومەله و کمیته تشکیلات خارج از کشور حزب نیز به عنوان ناظر شرکت داشتند. گزارش سیاسی کمیته اجرائی به نشست کمیته مرکزی، گزارش فعالیت کمیتەها و ارگانهای مختلف تشکیلاتی، تدارک برگزاری کنگره چهاردهم حزب و آرایش و تقسیم کار درون کمیته مرکزی حزب از دستور جلسات این پلنوم بودند. در گزارش سیاسی کمیته اجرائی و مباحث پیرامون آن در پلنوم بر سیاست ها و جهت گیری های زیر تأکید شد.
۱
پلنوم ششم کمیته مرکزی حزب در شرایطی برگزار می شود که بیش از چهار ماه از نسل کشی و جنایت جنگی دولت اسرائیل علیه مردم فلسطین در نوار غزه می گذرد. طی این مدت دولت اشغالگر اسرائیل با توجیه مقابله با خطر تروریسم سازمان حماس، ازطریق موشک باران و بمب بارانها و گسیل نیروهای ارتش بدون وقفه به کشتار مردم فلسطین در نواز غزه و ویرانگری ادامه داده است. در نتیجه این کشتار و ویرانگری تاکنون بیش از سی هزار نفر از مردم این باریکه جان خود را از دست داده ، دەها هزار نفر زخمی شده و بیش از شصت درصد از زیرساخت ها و خانه های مسکونی ویران و یا آسیب دیدەاند. دولت آمریکا وهم پیمانان اروپائی آن در ناتو نیز که از همان روز اول جنگ بدون قید و شرط از جنایات دولت اسرائیل حمایت کردەاند مسئول و شریک این جنایات علیه بشریت هستند. مردم فلسطین در نوار غزه با ایستادگی در زیر آتش بمب بارانهای ممتد و ویرانگری ها، با قیمت از دست دادن دەها هزار تن از عزیزانشان و تحمل شرایطی فاجعه بار، ماهیت واقعی دولت دست راستی اسرائیل و ماهیت دروغین و ریاکارانه دمکراسی های بورژوایی در آمریکا و اروپا در دفاع از حقوق بشر را بیش از هر زمانی رسوا و برملا کرده و یک شکست اخلاقی و سیاسی بزرگ را به آنها تحمیل کردەاند.
امروز در حالی که دولتهای آمریکا، آلمان، بریتانیا و … با حمایت از سیاستهای نژادپرستانه نتانیاهو دست او را در جنایت جنگی علیه مردم غزه باز گذاشتەاند، اما در جبهه مقابل یک جنبش عظیم تودەای در همبستگی و در دفاع از آزادی فلسطین با خواست پایان فوری جنگ، قطع فوری بمباران ها و ارسال فوری کمک های انسانی به نوارغزه به میدان آمده است. تودەهای معترض بی صبرانه خواهان پایان دادن به جنایات جنگی دولت اشغالگر اسرائیل هستند. این جنبش همبستگی جهانی تغییر توازن قوا به نفع مبارزه حق طلبانه و آزادیبخش کارگران و ملت ستمدیده فلسطین و دور زدن برتری قدرت نظامی دولت اسرائیل را در چشم انداز قرار داده است. نشست وسیع کمیته مرکزی حزب در این رابطه بر اهمیت سیاسی تقویت این جنبش همبستگی و پیوستن کارگران و مردم مبارز ایران به این جنبش جهانی و آزادیخواهانه تأکید کرد. کارگران و فرودستان در فلسطین، اسرائیل و ایران و یا هر جای دیگری که هستند، قربانی نظام سرمایه داری هستند. کارگران و مردم آزادیخواه ایران با سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی می توانند یکی از مهمترین پایگاه های اسلامی سیاسی و تروریسم در خاورمیانه و جهان را نابود کرده و زمینه را برای رشد و تقویت جنبش های رادیکال و رهایی بخش در فلسطین و کل منطقه فراهم آورند. کارگران و مردم ستمدیده فلسطین برای عبور از این اوضاع فاجعه بار راهی جز سازماندهی مبارزات تودەای و اتحاد و همبستگی با کارگران و نیروهای آزادیخواه و جریان های انقلابی در اسرائیل و تحکیم همبستگی با نیروهای ترقی خواه در سطح جهان، جهت مبارزه بر علیه رژیم نژادپرست اسرائیل و طرد جریان های مرتجع اسلامی پیش رو ندارند.
موج اخیر نسل کشی دولت اسرائیل علیه مردم فلسطین و ابعاد فاجعه بار آن در دوره جدیدی به حرکت درآمده است. در دورەای که نقش رهبری آمریکا بر جهان و به تبع آن بر منطقه خاورمیانه رو به افول گذاشته و جهان چند قطبی هنوز تثبیت نشده است. واقعیت این است که در طی دو، سه دهه گذشته اوضاع جهان و مناسبات قدرتهای سرمایەداری در سطح منطقه خاورمیانه و جهان بشدت تغییر کرده است. بعد از پایان جنگ سرد و فروپاشی کشورهای بلوک شرق که همراه بود با افول قدرت اقتصادی امریکا در رأس بلوک پیروز، امریکا که نمی توانست بیش از این با تکیه برتری قدرت اقتصادی اش هژمونی خود را بر جهان حفظ کند، تلاش کرد با تکیه بر قدر قدرتی نظامی و میلیتاریسم رهبری خود را بر جهان بعد از جنگ سرد تأمین کند. جنگ خلیج، لشکر کشی به افغانستان و عراق، مداخله گری نظامی در لیبی و سوریه عرصەهای مختلف این قدرت نمایی نظامی بودند. امریکا در تمام این جنگ ها شکست خورد. در افغانستان اگر چه توانست حکومت طالبان را ساقط کند، اما نتوانست امنیت و نظم مورد نظر خودش را تأمین کند و بعد از دو دهه دوباره قدرت سیاسی را به همراه یک ارتش مجهز به سلاح های امریکایی تحویل طالبان داد. در عراق رژیم صدام حسین را ساقط کرد، اما نتوانست امنیت و آب و برق مردم را تأمین نماید و این کشور را برای چند سال در باتلاق جنگ داخلی فرو برد. اکنون با خروج بخش عمده نیروی های نظامی امریکا از عراق نفوذ سیاسی آن بر دولت اسلامی عراق کاهش یافته و آن قواره سیاسی فدرال که بر اساس مذهب و ملیت شکل داده بود، درهم ریخته است. در بحران سوریه به روسیه باخت، در لیبی قذافی را سرنگون کردند و بعد از یک دوره طولانی جنگ داخلی و از بین بردن شیرازه این جامعه هنوز هم نتوانسته اند ثبات سیاسی مورد نظر خودشان را در این کشور تأمین کنند. امریکا با این شکست های پی در پی مجبور شد پروژه خاورمیانه بزرگ را بایگانی کند. علاوه بر این شکست ها خیزش های تودەای در خاورمیانه از جمله در مصر و تونس و … نیز نشان دادند که دولت امریکا نمی تواند با تکیه بر قدرقدرتی نظامی، هیچ کدام از حکومت ها و دیکتاتورهای متحد خود در این منطقه را از خطر سرنگونی نجات دهد. با سقوط حکومت بن علی در تونس و حسنی مبارک در مصر حکومت های متحد آمریکا در منطقه خاورمیانه برای تضمین بقای خود استراتژی دیگری در پیش گرفتند. این مجموعه تحولات نیز بیش از پیش نقش هژمونیک امریکا در خاورمیانه را به زیر سئوال برد. با تضعیف موقعیت امریکا در خاورمیانه قدرت های منطقه ای مانند ترکیه، عربستان سعودی و کشورهای شورای همکاریهای خلیج فارس تلاش کردهاند از دوره کنونی و رقابت هایی که بین آمریکا و متحدین اروپایی آن، از یک سو و قدرت هایی مانند چین و روسیه از سوی دیگر در جریان است بیشترین بهره را ببرند. با کاهش نقش هژمونیک ایالات متحده در منطقهی خاورمیانه، متحدان سنتی ایالات متحده در مقایسه با گذشته استقلال بیشتری از خود نشان میدهند و شاهد شکلگیری پیوندهای استراتژیک اقتصادی بین آنها با چین و حتی زمینههای شکلگیری پیمانهای نظامی و مانند آن بودهایم. در این دوره گذار و با توجه به افول قدرت رهبری آمریکا در جهان و منطقه، دولت نژاد پرست اسرائیل تنها متحد استراتژیک و قابل اتکای ایالات متحده در منطقه خاورمیانه با به راه انداختن این موج تازه از نسل کشی در غزه ابتکار عمل را در دست گرفته و به رغم آنکه آمریکا و متحدین اروپایی آن در ناتو تداوم و گسترش این جنگ در خاورمیانه را در راستای منافع خود نمی دانند، اما عملا از سیاستهای نژادپرستانه دولت دست راستی نتانیاهو پیروی کرده و در این نسل کشی آشکار شریک هستند. بورژوازی حاکم در آلمان با قرار گرفتن در کنار نتانیاهو ظرفیت های فاشیستی خود را در قرن بیست و یکم هم نشان داد.
در حالی که جنایات جنگی علیه مردم فلسطین و حمام خونی که در غزه به راه افتاده است افکار عمومی بشریت آزادیخواه و برابری طلب در سراسر جهان را علیه دولت اشغالگر و نژادپرست اسرائیل برانگیخته است، حکومت های ارتجاعی منطقه مانند اردن، مصر، عربستان، قطر و عراق و رژیم جمهوری اسلامی ریاکارانه سنگ دفاع از مردم فلسطین را به سینه می زنند. در این میان اردوغان فاشیست و دولت ترکیه که در طی همین مدت و در سایه سکوت رسانه ها و با چراغ سبز آمریکا چندین بار زیرساخت های اقتصادی و خدماتی در کردستان سوریه را بمباران کرده و صدها نفر از مردم کردستان را کشته، زخمی و آواره کرده است، برای مردم فلسطین اشک تمساح می ریزد. دولت اردوغان در حالی که در همسویی با دولت آمریکا به جنایت جنگی روی آورده و حق زندگی و حاکمیت مردم در کردستان سوریه را مورد حمله قرار داده است، درس اخلاق “جنگ قانونمند” را به نتانیاهو دیکته می کند. این حکومت های سرمایه داری که بر دریایی از ثروت و سامان این جوامع چنگ انداخته و مسبب فقر و محرومیت و بی حقوقی کارگران و فرودستان هستند، طی این سالها هیچ فرصتی را برای عادی سازی مناسبات با دولت اسرائیل و بند و بست با آمریکا در راستای منافع خود و علیه منافع مردم ستمدیده فلسطین از دست ندادەاند.
با گذشت بیش از دو سال از حمله ارتش روسیه به اوکراین در برابر صف آرایی ناتو، هژمونی امریکا در اروپا هم آشکارا به چالش کشیده شده است. جنگ امپریالیستی در اوکراین متعاقب بحران های ناشی از همه گیری کرونا فارغ از تأثیرات آن بر زندگی و معیشت صدها میلیون تن از مردم جهان، فرایند شکل گیری و تثبیت قطب های جدید را شتاب بیشتری بخشیده است. اکنون در آمریکای لاتین، در افریقا، در شرق آسیا و اروپا همه جا نقش رهبری و هژمونیک آمریکا زیر سئوال رفته است. این اوضاع که محصول بحران ساختاری نظام سرمایه داری است در همه این کانون ها رقابت ژئوپلتیک را دامن زده است. بر خلاف تصور ایالات متحده امریکا و دیگر قدرتهای غربی که همچنان خود را در مرکز تحولات جهان می بینند و بر این باورند که کشورهای جنوب باید خود را با سیاستهای راهبردی آنان همسو سازند، جهان مدتهاست که به سوی ایجاد قطب های جدیدی حرکت کرده و کشورهای جنوب دیگر خود را در قامت کلنی های جهان غرب نمی بینند. گروه بریکس، پیمان شانگهای، اتحادیه کشورهای افریقا و اتحادیه کشورهای آمریکای جنوبی و کارائیب بخشی از این قطب های جدید هستند که وارد بازی در صحنه معادلات جهانی شدەاند. در حوزه اقتصادی به روشنی میتوان دید که این قطب های جدید به رغم موانع بزرگی که سر راه دارند جهت مقابله با هژمونی طلبی آمریکا به سوی ایجاد مکانیزم های جایگزین حرکت میکنند. چین در رأس اعضای گروه بریکس در تلاش برای ایفای نقش تعیین کننده تر در اقتصاد و روابط بین المللی می باشد. آنچه روشن است جهان دوره گذار پر تلاطم و حساسی را از سر می گذراند. مناسبات قدرتهای جهانی و منطقه ای ونظم ژئوپلتیک جهان در حال تغییر است، ایالات متحده امریکا نقش هژمونیک خود را از دست داده است. جهان بر متن بحران ساختاری سرمایه داری و کشمکش های منطقەای و بین المللی به سوی تثبیت جهان چند قطبی در حرکت است. تثبیت جهان چند قطبی با برتری نسبی چین سرمایه داری چه مختصاتی خواهد داشت؟ هنوز معلوم نیست. آیا جنبش سوسیالیستی و انترناسیونالیستی طبقه کارگر می تواند به یک قطب نیرومند سیاسی تبدیل گردد؟ باید برای آن تلاش کرد. ایجاد احزاب کمونیستی انقلابی که بتوانند مبارزات جاری کارگران را با استراتژی انقلاب اجتماعی تلفیق کنند از پیش شرطهای پیشروی جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر در این مسیر است.
۲
این بحران ها و اوضاع پر تلاطم جهان دو پدیده اجتماعی و گرایش متضاد، گسترش مبارزات کارگری و رشد جریان های راست افراطی را همزمان و به موازات هم رشد داده است. در یک سال اخیر طبقه کارگر در ایالات متحده آمریکا بعد از چندین دهه رکود و انجماد دستمزدها، دست به تعرض زد. بیش از نیم میلیون نفر از کارگران در رشته های مختلف برای افزایش دستمزدها دست به اعتصاب زدند. کارگران خودرو در سه شرکت بزرگ فورد، جنرال موتورز و استلانتیس نقش برجسته ای در سازماندهی این اعتصابات داشتند. کارگران لوکوموتیوسازی، پرستاران و کارکنان بخش مراقبت های بهداشتی، کارگران دیگر بخش های تولیدی، معلمان و روزنامه نگاران بخشی از این جنبش اعتراضی برای افزایش دستمزدها و دیگر مزایا بودند. این اعتصابات و اعتراضات با مبارزه کارگران علیه بورکراتیسم درون اتحادیه های کارگری توأم بوده است. در کشورهای اروپایی نیز در حالی که دولت ها و صاحبان سرمایه بعد از بحران کرونا و در پی جنگ امپریالیستی در اوکراین به تشدید استثمار کارگران روی آوردند، کارگران هم برای بهبود شرایط زندگی و کار وعلیه تخریب گسترده مشاغل و کاهش حقوق بازنشستگی و مواردی از این قبیل دست به اعترض زدند. در فرانسه طبقه کارگر با همراه کردن فرودستان جامعه صدها اعتراض و اعتصاب علیه افزایش سن بازنشستگی سازمان داد. کارگران راهآهن، برق، بهداشت، آموزش، و دیگر بخشهای فرانسه نقش برجسته ای در این جنبش اعتراضی و اعتصابی داشتند. کارگران در بریتانیا برای جبران کاهش دستمزدهای واقعی دست به اعتصاب زدند و به خیابان ها آمدند. کارگران راه آهن، پرستاران، امدادگران، آتشنشانان، معلمان، یک پای اصلی این اعتصابات و اعتراضات بودند. در آلمان نیز در چند مورد دهها هزار کارگر در اقدامی مشترک در فرودگاهها و بخش حمل و نقل هوایی، بنادر، راهآهن، اتوبوسها، کشتیها، و خطوط مترو در سراسر آلمان دست به اعتصاب زدند و خدمات حمل و نقل آلمان را متوقف کردند. کارگران خواهان افزایش دستمزدها و کاهش هزینههای نظامی فزایندهٔ کشور و کمک به کارگران از سوی دولت را از محل این منابع شدند. در یونان ده ها هزار نفر از کارگران راه آهن، بندر، کارگران فلز و کارگران کشتی، اتحادیههای کارمندان دولت با همراهی دانش آموزان در اعتراض به زیرساختهای ناایمن ریلی و کمبود کارکنان دست به اعتصاب و اعتراض زدند. در قاره افریقا هم کشورهای آفریقای جنوبی، نیجریه و سنگال، غنا و … صحنهٔ گسترش اعتراضات کارگری برای بهبود شرایط زندگی و علیه فشار دولت ها یا استثمار شدید شرکتهای چندملیتی بودند. در امریکای لاتین کارگران معادن طلا و صنعت فولاد و تودەهای به جان آمده از سیاست های دولت دست راستی در آرژانتین این کشور را به صحنه اعتصابات و اعتراضات ادامه دارد تبدیل کردند. همچنین کارگران در مکزیک، پاناما، برزیل، شیلی و اکوادور در اعتراض به افزایش هزینه های زندگی دست به اعتراض زدەاند. کارگران در هندوستان، ژاپن و بنگلادش هم از جنبش اعتراضی و اعتصابی هم طبقەای های خود برای بهبود زندگی که به پهنای جهان جریان داشته عقب نمانده اند. این موج جنبش اعتصابی و اعتراضی گستردهٔ کارگران در سراسر جهان نشان میدهد که خشم و اعتراض علیه سیاستهای ضدکارگری دولت ها و صاحبان سرمایه و صنایع و کمپانی های چند ملیتی در حال افزایش است. کارگران از تعمیق دره بین فقر و ثروت و از این همه فقر و نابرابری عاصی هستند و خواهان تخصیص منابع برای آموزش، بهداشت، و رفاه انسانها هستند.
بر بستر تداوم بحران سرمایه داری و اوضاع متحول کنونی در جهان، جریانهای راست افراطی به سبب خشم و اعتراض انباشت شده ناشی از برنامه های ریاضت اقتصادی و نئولیبرالی که پیامد اقتصادی بحران کرونا و جنگ امپریالیستی در اوکراین و بحران مالی جهانی بر ابعاد و شدت آنها افزوده است نیز رشد کردەاند. این جریانهای راست افراطی تا حدودی موفق شدهاند خشم و اعتراض برانگیخته شده بخش هایی از جامعه علیه وضع موجود را به بیراهه برده و علیه جناح چپ جامعه و مهاجران و پناهجویان معطوف کنند. ترامپ با سیاست های نژادپرستانه و پوپولیستی خود تا حدی توانسته اعتراض بخش هایی از جامعه علیه وضع موجود را علیه مهاجران کانالیزه کند. همچنین جریان هایی مانند ” برادران در ایتالیا”، “بدیل برای آلمان”، “جناح دست راستی در حزب محافظه کار بریتانیا”، مارین لوپن در فرانسه، “حزب آزادی در اتریش”، “دموکراتهای سوئدی”، “حزب بهاراتیا جاناتا در هند”، ” حزب آزادی آرژانتین” و … از جمله جریان های راست افراطی و فاشیستی هستند که اگر چه هیچ کدام بدیل اقتصادی منسجمی در برابر بن بست و فروپاشی الگوی نئولیبرالیسم ندارند، اما در غیاب یک بدیل قدرتمند رادیکال و سوسیالیستی از خشم و اعتراض بخشی از جامعه از پیامدهای بحران سرمایه داری تغذیه می کنند.
۳
در مورد اوضاع سیاسی ایران پلنوم کمیته مرکزی حزب تأکید کرد که جامعه همچنان در یک دوره انقلابی به سر می برد و نگاهی به روند عینی اوضاع نشان می دهد که همه پیش شرط های اقتصادی و اجتماعی که لازمه یک دوره انقلابی است نه تنها وجود دارند بلکه تشدید نیز شدەاند. تعمیق و همه جانبه بودن بحران اقتصادی، افزایش سرسام آور قیمت کالاهای مورد مصرف روزانه کارگران و اقشار فرودست جامعه، گسترش بیکاری که به یک فاجعه اجتماعی تبدیل شده است، خط فقر ۳۰ میلیون تومانی در تهران و ۲۵ میلیون تومانی در شهرستان ها، دستمزدهای سه مرتبه زیر خط فقر، عمیق تر شدن شکاف بین فقر و ثروت بیانگر تشدید بحران اقتصادی و پیامدهای ویرانگر آن بر زندگی و معیشت خانواده های کارگری و فرودستان جامعه است. از سوی دیگر تشدید فشار و تعرض سازمانیافته به زنان در عرصه های مختلف حیات اجتماعی، افزایش جمعیت کودکانی که به علت فقر از تحصیل بازمانده و به خیل کودکان کار و خیابان پیوستەاند، گسترش اعتیاد و انواع آسیب های اجتماعی، ابعاد بی سابقه بحران های زیست محیطی که زندگی تودەهای مردم و خصوصا تهیدستان روستا را تحت تأثیر قرار داده است. در حالی که روند این اوضاع گسترش اعتراضات و اعتصابات کارگری و جنبش های اعتراضی را به امری اجتناب ناپذیر تبدیل کرده است، رژیم جمهوری اسلامی حاضر نیست رفرم، اصلاح و یا بهبودی در زندگی کارگران و فرودستان این جامعه ایجاد کند. سران حکومت اسلامی در این دوره انقلابی بشدت می ترسند از اینکه کوچک ترین عقب نشینی از سیاستهای تا کنونی، به روحیه تعرضی در جنبش کارگری و دیگر جنبش های اجتماعی و اعتراضی دامن بزند و به از هم گسیختگی کامل نظم سیاسی حاکم بیانجامد. پروسه تدارک آنان برای برگزاری مضحکه انتخاباتی که با حیله و نیرنگ و تهدید توأم است، رد صلاحیت شمار زیادی از نمایندگان همین مجلس، رد صلاحیت مهره هایی مانند حسن روحانی و … نشان می دهد، که سران این رژیم باز هم در فکر فشرده کردن و تنگ تر کردن حلقه نیروهای خودی و همدست کردن ارگانهای حاکمیت و سرکوب هستند. روند عینی این اوضاع در همانحال که گسترش اعتصابات و اعتراضات کارگری و جنبش های اعتراضی را اجتناب ناپذیر کرده است، مختصات این دوره انقلابی را هم به تصویر می کشد.
اما روشن است که مختصات دوره انقلابی فقط از نقطه نظر جامعه شناختی و فقط با پیش شرط های اقتصادی و اجتماعی تعریف نمی گردد، بلکه مجموعه ای مؤلفەهای سیاسی در تکوین دوره انقلابی دخیل هستند. یعنی آن شروط اقتصادی و اجتماعی که لازمه یک دوره انقلابی است باید بازتاب خود را در موقعیت، آگاهی و ذهنیت طبقات مختلف جامعه نشان دهد. باید بدانیم که این شرایط و پیش زمینەهای اقتصادی و اجتماعی چه تأثیراتی بر آگاهی طبقه کارگر و ذهنیت طبقه متوسط یا اقشار خرده بورژوازی و موقعیت طبقه سرمایه دار حاکم بجای گذاشته است. اکنون طبقه کارگر ایران بسیار بهتر از هر کارشناس اقتصادی می داند که در چه موقعیت حاد اقتصادی کار و مبارزات خود را پیش می برد. اما طبقه کارگر تنها زمانی می تواند به وظیفه انقلابی خود در این دوره عمل کند که راه برون رفت از این وضعیت فاجعه بار اقتصادی را، نه در حفظ مناسبات سیاسی و طبقاتی موجود، بلکه از مسیر یک قیام انقلابی علیه نظم موجود، جستجو کند. این یکی از پیش شرط های پیشروی جنبش انقلابی جاری است. این تحول در آگاهی و ذهنیت طبقه کارگر و در سازمانیابی این طبقه باید خود را نشان دهد. اما در این زمینه طبقه کارگر ایران با موانع بزرگی روبرو است. سرکوب شدید، فقر ساختاری که هزینه سرکوب را برای طبقه کارگر بسیار بالا برده است و گسترش شرکت های پیمانکاری و قراردادهای موقت و سفید امضا و ناامنی شغلی از بزرگترین موانع سر راه سازمانیابی طبقه کارگر هستند. اگر در جریان جنبش انقلابی ژینا، جنبش کارگری نتوانست با اعتصابات سراسری در مراکز و مؤسسات صنعتی و کلیدی با اعتراضات خیابانی که بارها با اعتصابات عمومی همسو و توأم شدند، همراه و همبسته شود به دلیل همین موانعی است که پیش رو دارد.
این شرایط حاد اقتصادی و اجتماعی و تغییراتی که در موقعیت اقتصادی طبقه متوسط و اقشار مرفه خرده بورژوازی روی داده اگر چه بخش های وسیعی از این اقشار را به موقعیت لایه های پایین جامعه سوق داده است و این باعث شده که این طیف گسترده اطمینان خود را به طبقه و ساختار سیاسی حاکم از دست بدهند و در “نه گفتن” به جمهوری اسلامی تردیدها را کنار بگذارند، اما این تغییر در ذهنیت خرده بورژوازی هنوز باعث نشده که از حفظ نظم موجود بکلی دل بکنند و کم کم به تغییر رادیکال امیدوار شوند و نه تنها امیدوار شوند، بلکه در ابعاد تودەای برای ایجاد این تغییر به میدان بیایند. از این رو این اقشار گسترده در جریان جنبش انقلابی ژینا اگر چه قلبشان با قلب زنان و مردان آزادیخواه و معترض در خیابان می تپید، و در مواردی با پیوستن به اعتصابات عمومی همبستگی خود را با اعتراضات خیابانی نشان می دادند، اما هنوز آمادگی ذهنی این را پیدا نکردەاند که در ابعاد تودەای به اعتراضات خیابانی بپیوندند و برای به زیر کشیدن رژیم جمهوری اسلامی آستین ها را بالا بزنند. تردیدی نیست که توانایی رژیم در سرکوب خونین اعتراضات و بگیر و ببندهای گسترده، موج پی در پی اعدام ها از موانع اصلی سر راه دل کندن خرده بورژوایی از وضع موجود و تودەای شدن این جنبش انقلابی بوده است. اما در همانحال نگرانی از تکرار تجربه شکست انقلاب ۵۷، نگرانی از تکرار تجربه خیزش های تودەای در خاورمیانه، نگرانی از خطر جنگ داخلی و سوریەای شدن ایران که اصلاح طلبان حکومتی و بخشی از نیروهای اپوزیسیون بورژوایی آن را دامن می زنند و هم چنین نبود یک آلترناتیو رهایی بخش نیرومند در صحنه سیاسی جامعه که تودەهای مردم بتوانند به آن امید ببندند از دیگر موانع ذهنی سر راه به میدان آمدن این اقشار در ابعاد تودەای است.
تشدید بحران اقتصادی که خود را در عدم توانایی در بازتولید گسترده و رکود تولید صنعتی، حجم عظیم نقدینگی بحرانزا، بحران تحقق ارزش، انتقال سرمایهها به روند سرمایهی مالی و سوداگری و رکود سرمایه گذارى در حوزه تولیدات کشاورزی و مواد غذایی به دلیل سیاستهای ویرانگر زیست محیطی و … بروز داده است، رژیم جمهوری اسلامی و طبقه سرمایه دار حاکم را به شدت در تنگنا قرار داده است. سران رژیم برای مقابله با پیامد تشدید بحران اقتصادی از یک سو با کتمان و کم اهمیت جلوه دادن آن و از سوی دیگر با افزایش صادرات نفت و بند و بست های پشت پرده با غرب برای انتقال دلارهای حاصل از صادرات نفت برای جبران کسری بودجه و تأمین بودجه نیروهای سرکوبگر و سرپا نگاه داشتن دستگاه عریض و طویل اداری دولت روی آوردەاند. تشدید این بحران اقتصادی و ادامه تحریم ها که به سهم خود گسترش اعتصابات و اعتراضات کارگری و توده ای را اجتناب ناپذیر کرده، ناهمخوانی ضعف بنیه اقتصادی با سیاست های مداخله جویانه و ماجراجویی های نظامی رژیم اسلامی در سطح منطقه، سر باز کردن اختلافات و کشمکش های جدید در میان باندها و جناح های مختلف حاکم که شکست مفتضحانه و بی سابقه مضحکه انتخاباتی ۱۱ اسفند آن را تشدید خواهد کرد، تأثیرات این مجموعه بر صفوف نیروهای مسلح و سرکوب در حالی که دستگاه ایدئولوژیک و روحانیت در توجیه این اوضاع به بن بست رسیده است، موقعیت رژیم اسلامی را بیش از پیش بحرانی و ضعیف خواهد کرد. موشک پرانی نیروهای نیابتی رژیم در عراق و سوریه علیه پایگاەهای امریکا در منطقه و جنگ افروزی حوثی های یمن بیش از آنکه نشانه قدرت رژیم اسلامی باشد تلاش آن برای پنهان کردن نقطه ضعف هایش در برابر قدرقدرتی نظامی دولت اسرائیل را به نمایش می گذارد. دولت روسیه با آگاهی به این نقطه ضعف ها و سردرگمی استراتژیک رژیم جمهوری اسلامی اهرم موازنه سازی در تعیین سیاست خارجی را از دست آن خارج کرده و رژیم جمهوری اسلامی در رقابت های منطقه ای موقعیت ضعیف تری پیدا کرده است. با همه اینها رژیم اسلامی هنوز اعتماد به نفس خودش را از دست نداده و با تکیه یک جانبه به تشدید سرکوب و بگیر و به بند واعدام برای بقا خود تلاش می کند. اما تکیه یکجانبه بر گزینه سرکوب و اعدام موقعیت رژیم را شکننده کرده است. آن روز که حربه سرکوب کارائی خود را به کلی از دست بدهد، سران حکومتی از حفظ سیستم ناتوان می مانند و روند متلاشی شدن رژیم آغاز می شود. شکست حکومت اسلامی در نمایش انتخاباتی می تواند این روند را تسریع کند و به سنگری برای پیشروی جنبش های اعتراضی در جامعه تبدیل گردد.
در دوره انقلابی کنونی همه مؤلفه های سیاسی فوق که به آنها اشاره شد به موازات هم در حال حرکت هستند، اما روشن است که این مؤلفه ها همزمان با هم رشد نمی کنند. همین ناهمزمانی در رشد این مؤلفه های سیاسی که دوره انقلابی کنونی را تبیین می کنند، در واقع افت و خیزهای این دوره را هم توضیح می دهد. یک ارزیابی واقعبینانه از اوضاع و شناخت موانع سر راه پیشروی جنبش انقلابی و سوسیالیستی و آن ظرفیت ها و نیروهای مادی که برای غلبه بر این موانع می توانیم بر آنها تکیه کنیم تا حدودی می تواند به قطب نمای حرکت ما تبدیل گردد. در شرایط کنونی برای تضمین پیشروی جنبش انقلابی گستراندن استراتژی انقلابی وتلاش برای شکل دادن به یک آلترناتیو و بدیل کارگری و سوسیالیستی در اولویت فعالیت های ما قرار دارد.
۴
باید در برابر مناسبات سرمایه داری حاکم و حکومت سرمایه اسلامی راه حل و بدیل کارگری و سوسیالیستی را قرار داد، آن را تبلیغ و ترویج و به یک گفتمان نیرومند در درون جامعه تبدیل کرد. لازم است نشان داد سوسیالیسم تنها بدیلی است که می تواند افق رهایی را به روی کارگران و تودەهای مردم محروم ایران بگشاید و به تمام معضلات اقتصادی و مصائب اجتماعی که جامعه را در چنگال خود می فشارد پایان دهد. باید بر خلاف تصوری که ایدئولوگ های طبقات بالا رواج دادەاند، نشان داد که بدیل سوسیالیستی بر پایه های عینی و عملی واقع بینانه استوار است. باید نشان داد که نیروی اجتماعی متحقق کننده سوسیالیسم، یعنی طبقه کارگر که با اعتصابات و اعتراضات خود در صحنه جامعه حضور دارد در روند تکامل مبارزات و سازمانیابی صفوف خود اکثریت محرومان و ستمدیدگان و آزادیخواهان جامعه و جنبش های پیشرو اجتماعی را با خود همراه می کند، در احزاب و سازمانهای سیاسی و کمونیستی خود متشکل می شود و آمادگی انجام این رسالت تاریخی را پیدا می کند. آلترناتیو سوسیالیستی در مسیر پیشروی خود، در گام نخست رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون می کند. ماشین دولتی موجود را همراه با کلیه ی ارگانهای سرکوب آن درهم می شکند و حکومت شوراهای کارگران و زحمتکشان و فرودستان را برقرار می سازد. حکومت شورائی وسیع ترین آزادی های بدون قید و شرط سیاسی را تأمین و تضمین می نماید. با اجتماعی کردن مالکیت بر وسائل تولید، همه ظرفیتهای اقتصادی و اجتماعی موجود در جامعه ایران را با برنامه و نقشه مند، به کار می گیرد. با رفع بیگانگی تولید کنندگان از کالایی که با نیروی کار، تجربه و تخصص خود تولید می کند اما به سرمایه دار تعلق می گیرد، خلاقیت و توانائی تودەهای آزاد و حاکم بر سرنوشت خود را شکوفا می سازد. بدین ترتیب شکوفائی و توسعه اقتصادی واقعی ممکن می گردد، بازده كار با سرعتى غیر قابل تصور افزایش خواهد یافت، خدمات و محصولات مورد نیاز مردم در مقیاس انبوه برای رفع نیازهای مادی و معنوی انسانها تولید می شوند. مردم از امکانات یکسان و فراوان برای رشد استعداد و توانائی های فردی برخوردار خواهند بود و توانائی های فردی شکوفا میشوند، در چنین جامعه ای آزادی و رفاه هر فرد شرط آزادی و رفاه همگان خواهد بود، مبارزه برای بقای فردی خاتمه می یابد و انسان ها به شرایط واقعا انسانی قدم می گذارند. در نظام اجتماعی سوسیالیستی کار از یک اجبار برای مزد و امرار معاش، به امری داوطلبانه تبدیل می شود، كه صرفا بر اساس درک وظیفه و پاسخگویی به نیاز اجتماعی انجام میگیرد. تکنولوژی و پیشرفتهای علمی در همراهی با پیشرفت های جهانی دانش در خدمت ارتقاء زندگی شهروندان قرار می گیرد و امکان پایین آوردن ساعات کار و افزایش ساعات فراغت را فراهم می آورد. جامعه سوسیالیستی بە اشکال گوناگون نابرابریها و تبعیض ها نظیر ستمکشی زن و ستمگری و … پایان می دهد. تبعیض جنسیتی و تنگ نظری ملی و نژادی جای خود را به همبستگی انسانی خواهد داد. سوسیالیسم به تخریب و فجایع زیست محیطی که هستی، امنیت و رفاه انسان ها را به مخاطره انداختەاند پایان می دهد و حفاظت و بهره برداری عقلانی از طبیعت را به معیار اصلی پیشرفت و توسعه خود تبدیل می کند. تحقق چنین جامعەای، خیال پردازی و تصور مدینه فاضله آرمانی نیست. حرکتی در سیر تحول مادی تاریخ بشر است. نیروی اجتماعی آن در قامت اعتراضات و اعتصابات باشکوه کارگران، اعتراضات تهیدستان شهری در صحنه حضور دارد و امکانات مادی تحقق آن وجود دارد. اما برای ارتقای سازمانیابی این نیروی اجتماعی، برای تقویت و انسجام بخشیدن به گرایش سوسیالیستی در درون طبقه کارگر و برای برپایی یک جنبش شورایی و برای برقراری سوسیالیسم باید آستین ها را بالا زد.
در همان حال که باید بطور اثباتی به تبلیغ و ترویج سوسیالیسم پرداخت و تلاش کرد که بدیل سوسیالیسم را به یک گفتمان نیرومند در جامعه تبدیل کرد، نباید فراموش کرد که حریف اصلی جنبش کارگری و سوسیالیستی در مبارزه برای شکل دادن به آلترناتیو حکومتی جریان های اپوزیسیون نئولیبرال بورژوایی و جمهوری خواه هستند. اینها در همه جنبش های اجتماعی حضور دارند، رفرمیسم پایه اجتماعی اینها در جنبش کارگری را شکل می دهد. فمنیسم لیبرال در جنبش زنان و گرایش لیبرالی و اصلاح طلبی در جنبش دانشجویی این بخش از اپوزیسیون بورژوایی را نمایندگی می کنند. احزاب ناسیونالیست در کردستان پایه نفوذ این بخش از اپوزیسیون در کردستان هستند. اگر جنبش سوسیالیستی به جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر و نیروی عظیم چپ اجتماعی و جنبش های پیشرو اجتماعی جهت پیشبرد استراتژی انقلابی خود متکی است، این بخش از اپوزیسیون بورژوایی هم به حمایت قدرتهای سرمایه داری در غرب متکی هستند. جنبش سوسیالیستی باید بتواند تناقض استراتژی و برنامه های اقتصادی اپوزیسیون نئولیبرال بورژوایی و جمهوری خواه را با پلاتفرم های مطالباتی و ادعاهایی که در مورد تأمین رفاه اجتماعی، آزادی های سیاسی و برابری زن و مرد و … مطرح می کنند را به روشنی برای کارگران و تودەهای مردم برملا کنند.
حلقە اصلی در پیشبرد این استراتژی سوسیالیستی، سازمانیابی طبقه کارگر و انسجام یافتن گرایش سوسیالیستی درون این طبقه است. همانطور که قبلا اشاره شد طبقه کارگر ایران برای سازمانیابی صفوف خود و برای کسب آمادگی جهت انجام رسالتی که بر دوش دارد موانع بزرگی سر راه دارد، اما در همانحال ظرفیت های عظیمی را هم برای غلبه بر این موانع در درون خود گرد آورده است. جنبش کارگری ایران یکی از پر جنب و جوش ترین و یکی از پر اعتصاب و اعتراض ترین جنبش های کارگری جهان است. اعتراض و اعتصاب کارگری موثرترین مکانیسم و بستر عینی مناسبی برای سازمانیابی طبقه کارگر است. بنابراین دامن زدن به اعتصابات و اعتراضات کارگری اهمیت دراز مدت و راهبردی دارد. یکی از راه های مؤثر دامن زدن به اعتراضات کارگری یاری رساندن به پیروزی و موفقیت اعتراضات کارگری است، بنابراین لازم است برای به موفقیت رساندن هر تک اعتصاب و اعتراض کارگری نیرو اختصاص داد. بدون تردید اعتصابات کارگری در کارخانه ها و مجتمع های بزرگی مانند ذوب آهن اصفهان، فولاد اهواز، صنایع نفت و گاز و پتروشیمی و … بدون ایفای نقش کمیتەهای کارخانه، کمیتەهای اعتصاب و یا بدون تکیه فعالان و پیشروان کارگری بر مجامع عمومی کارگری و دخالت دادن توده کارگران در سرنوشت این اعتراضات ممکن نیست. این کمیتەهای کارخانه، کمیتەهای اعتصاب و مجامع عمومی می توانند جوانەهای شوراهای کارگری در آینده باشند. سیاست محوری حزب باید تقویت این روند و کمک به سازمانیابی جنبش کارگری با رویکرد شورایی باشد.
در راستای پیشبرد استراتژی سوسیالیستی و با توجه به جایگاهی که زنان در تحولات سیاسی و اجتماعی دارند جنبش رهایی زن لازم است پایگاه اجتماعی خود را در میان توده میلیونی زنان کارگر و زحمتکش عمق و گسترش داده و سازمانیافته تر به میدان نبرد بیاید. حضور برجسته زنان در جنبش اعتراضی بازنشستگان و معلمان به عنوان بخشی از جنبش کارگری و در جنبش دانشجویی و نقش آنان در سازمان سراسری و رهبری این جنبش ها ظرفیت های جنبش زنان در امر سازمانیابی و رهبری را هم نشان داده است. جنبش رهایی زنان می تواند در محلات فقیرنشین حاشیه شهرها نیز با سازماندهی زنان کارکن و زحمتکش این محلات در انجمن ها و شوراهای زنان بخشی دیگر از نیروی عظیم خود را به میدان آورد. جنبش رهایی زنان لازم است این بخش از نیروی کار را با نیروی سازمانیافتەتر طبقه کارگر در کارخانەها و مراکز صنعتی، با اعتراضات بازنشستگان و معلمان و دیگر جنبش های اعتراضی پیشرو در جامعه همراه کند. برای تضمین پیشروی جنبش رهایی زن، به میدان آوردن توده میلیونی زنان کارگر و زحمتکش ضروری است. جنبش دانشجویی در یک دهه و نیم گذشته و به ویژه در یک سال و نیم اخیر ظرفیت های برجستەای در زمینه سازمانیابی و همبستگی با دیگر جنبش های پیشرو اجتماعی از خود بروز داده است. جنبش انقلابی کردستان تاریخا و اینبار با حضور پررنگ خود در جنبش انقلابی سراسری به چشم و چراغ مردم ایران تبدیل شد و بار دیگر نشان داد که یک پای اصلی هر تحول سیاسی و انقلابی در ایران است. این جنبش پتانسیل این را دارد که نیروی محرکه خود را سازمانیافته تر به میدان آورد. برای پیشروی جنبش انقلابی، این جویبارها باید به هم بپیوندند. گسترش و تحکیم پیوند این جنبش های پیشرو اجتماعی می تواند زمینه ساز تدارک اعتصابات سیاسی تودەای در سراسر ایران باشد. اعتصاباتی که توأم با راهپیمایی های خیابانی و تجمع های اعتراضی قادر هستند دستگاه سیاسی، اداری و اقتصادی رژیم جمهوری اسلامی را فلج کنند. اعتصابات سیاسی تودەای که اعتصابات کارگری ستون فقرات آن را تشکیل دهد، می توانند انسجام صفوف نیروهای مسلح و سپاه پاسداران را در هم کوبد، شکاف درون صفوف این نیروها را عمیق تر کرده و قدرت سرکوب آن را زمینگیر کند و زمینەهای سازمانیابی قیام و سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی فراهم آورد.
برای پیشروی جنبش انقلابی جاری و در راستای تلاش برای ایجاد بدیل سوسیالیستی، عنصر رهبری سیاسی سراسری اهمیت عملی پیدا کرده است. آنچه روشن است جنبش انقلابی ژینا آگاهی به ضرورت سازمانیابی و شکل دادن به رهبری سیاسی را در جنبش کارگری و تمام جنبش های اجتماعی تقویت کرده است. در همین دوره اخیر بیانیه دەها تشکل کارگری و دانشجویی و کانون نویسندگان ایران در محکومیت مجازات اعدام، بیانیەهایی که در محکومیت نسل کشی دولت اسرائیل در غزه منتشر شده اند، بیانیەهای شورای هماهنگی تشکل های معلمان در رابطه با لایحه بودجه ۱۴۰۳ و نمایش انتخابات، همه اینها تلاش هایی در راستای شکل دادن به عنصر رهبری سراسری است. این تلاش ها را باید ارج نهاد و تقویت کرد.
شکل گیری آلترناتیو سوسیالیستی از مسیر فوق می گذرد. جنبش کمونیستی متحزب و سازمانیافته و حزب کمونیست ایران به طور مشخص از مسیر پاسخگویی به نیاز این جنبش های واقعی در جامعه می تواند با جنبش چپ اجتماعی تلاقی پیدا کنند. این جنبش چپ اجتماعی در جامعه جنبش ما است، پایه اجتماعی آلترناتیو سوسیالیستی است. احزاب و سازمانهای موجود در جنبش چپ و کمونیستی ایران رابطه سیاسی و معنوی عمیقی با چپ اجتماعی درون جامعه دارند، بنابراین نباید تصور کنند که در تبعید هستند. مکانیسم عمیق تر کردن پیوند نیروهای متحزب جنبش کمونیستی با این چپ اجتماعی، دادن پاسخ های مشترک به معضلات پیش روی جنبش های واقعی در درون جامعه است. از این مسیر باید تلاش کرد پیوندهای سیاسی و معنوی موجود به یک رابطه زنده و ارگانیک تبدیل گردند.
۵
نشست کمیته مرکزی حزب بعد از تصویب کلیات گزارش سیاسی که به طور مکتوب در اختیار پلنوم قرار گرفته بود و تأکید بر تکمیل و تدقیق آن نظر به مباحثی که در پلنوم مطرح گردید، وارد مبحث مربوط به تدارک برگزاری کنگره چهاردهم حزب شد و ضمن تأکید بر برگزاری کنگره در تابستان سال جاری، یک کمیسیون هفت نفره از اعضای کمیته مرکزی حزب را برای تدارک سیاسی و تشکیلاتی کنگره انتخاب کرد. در بخش گزارش های تشکیلاتی کمیته تشکیلات شهرها، کمیته رهبری کومەله (سازمان کردستان حزب کمونیست ایران)، کمیته تشکیلات خارج از کشور، شورای تلویزیون حزب کمونیست ایران و کومەله، کمیته اداره سایت ها و شبکه های اجتماعی حزب، هیئت نمایندگی حزب در شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست، نشریه جهان امروز، کمیته روابط بین المللی، کمیسیون مالی، کمیسیون آموزش و کمیته اجرائی حزب را استماع و مورد نقد و بررسی قرار داد. پلنوم کمیته مرکزی در ادامه ارگانهای مختلف فعالیت حزب را تقویت و تجدید سازمان کرد.
پلنوم ششم کمیته مرکزی منتخب کنگره سیزدهم حزب کمونیست ایران در بخش پایانی کار خود، به منظور هدایت فعالیت های سیاسی و تشکیلاتی حزب در فاصله دو پلنوم، از میان اعضای کمیته مرکزی حزب که در لیست کاندیداها قرار گرفته بودند، یازده نفر از رفقا: هلمت احمدیان، رئوف پرستار، نصرت تیمورزاده، شمسی خرمی، ناصر زمانی، حسن شمسی، رحیم عزیزپور، آرام فرج اللهی، صلاح مازوجی، جلال محمد نژاد و صدیقه محمدی را به عنوان اعضای کمیته اجرائی حزب انتخاب کرد.
کمیته اجرائی حزب کمونیست ایران
اسفند ۱۴۰۲
مارس ۲۰۲۴