پرسش در مورد جايگاه ليدر در پروسه سرنگونى رژيم
شنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۱
برگرفته از نشريه جهان امروز
پرسش: نيروهاى راست مدعى هستند كه يكى از دلايلى كه خيزش هاى توده اى به “براندازى” جمهورى اسلامى نمى انجامد اين است كه اپوزيسيون ليدر يا رهبر ندارد! از نظر شما رهبرى و سازماندهى جنبش ها و نقش ليدر در پروسه سرنگونى و جايگزينى چگونه است؟
جهان امروز: قبل از اینکه به نقش و جایگاه لیدر و رهبر در پروسه سرنگونی بپردازیم لازم است روی دو واژه که در سئوال شما آمده توضیح بدهیم. واژه “براندازی” گفتمان اپوزیسیون بورژوایی رژیم است که اسم رمز “براندازی” رژیم برای “سراندازی” خودشان است. آنان مفهوم براندازی را حساب شده بهکار میبرند زیرا که برای رسیدن به هدف خود، استفاده از هر وسیلهای را توجیه میکنند. آنان به برانداختن قدرت حاکم به هر وسیلهای از جمله، و مهمتر از همه، دخالتگری امپریالیستها و قدرتهای منطقه، فراخواندن ارتش و بدنهی سپاه، باندهایی مانند اصلاح طلبان همانگونه که رضا پهلوی در فراخوان خود به آشکارا گفت، و تمامی نیروهایی که در عمل و برنامه، خواهان حفط مناسبات طبقاتی هستند. آنها میخواهند مناسبات سرمایهداری در ایران را بعد از “براندازی” با همه ساختارهای نظامی و اقتصادیش حفظ کنند. آنان از طبقه کارگر و تهی دستان شهر و روستا، میخواهند که “همه با هم” بدون طرح گزینه های خود، اسب ترووای جایگزین بورژوایی باشند. در حالیکه ما خواهان سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی هستیم و جایگزین آن را اعمال حاکمیت توده های ستمدیده و اسثتمار شده به رهبری طبقه کارگر میبینیم. این تفاوت در مورد واژه اپوزیسیون هم صادق است و از نظر طبقاتی نمی شود همه مخالفان رژیم را در یک کاسه ریخت. بعضی ها آگاهانه این تفاوت را مشخص نمی کنند، چون سیاستی “همه با همی” را تعقیب می کنند.
اما در مورد نقش و جایگاه رهبر یا لیدر باید گفت که این درست است که هر جنبشی احتیاج به رهبر و هدایت کننده دارد، اما ما این نقش را فردی نمیبینیم. ما از موضع طبقه کارگر، نقش رهبری طبقاتی میبینیم. نقش شخصیت در تاریخ البته نفی نمیشود، اما شخصیتها نیستند که تاریخ میسازند، تاریخ باید جاری و آنچنان مهیا باشد که شخصیت بتواند در آن برهه، نقشی مهم ایفا کند. در کمون پاریس ۱۸۷۱ شخصیتهای تاریخی مانند مارکس و انگلس در پاریس حضور نداشتند و حتی رهبری انقلاب را به عهده نداشتند و کمونیسم در شورای کمون در اقلیت بود و حتی رهبر فکری کمون، لوییبلانکی در زندان بود، اما دیدگاه بلانکی در شورای رهبری کمون و کموناردها هژمونی داشت و این کموناردها بودند که شخصیت تاریخی یافتند. طبقه انقلابی و رهبری انقلابی و شورایی و سازمانهای مورد اعتماد و آگاه هستند که مجموعهای از شخصیت تاریخی را پرورش و ساختار میدهند. مدتهاست که شخصیت فردی دیگر نمی تواند نقش و جایگاهی تاریخی، سنتی، موروثی، مادام العمری و صادراتی باشد.
رهبر از نظر تاریخی که در نقش قهرمان و یا ناجی ظاهر شده در عصر جدید و در بین انسان های متکی بخود و آگاه بسیار متفاوت است. از نظر ما رهبر یا لیدر و یا به عبارتی دیگر قهرمانان جنبشهای اجتماعی به نقش و رفتار و تعهدشان به آرمان هایی که به اعتبار آن این نقش را پیدا کرده اند بستگی دارد. این نقش در دوره های معین، در تندپیچهای سیاسی و در یک کلام در مبارزه طبقاتی رقم می خورد که در آن فاصله لیدر و توده ها از زمین تا آسمان نیست. لیدر و رهبری که به رهبری جمعی متکی نباشد، غیرقابل عزل و جایگزینی باشد در دامان خود دیکتاتورهای کوچک و بزرگی را تربیت می کند.
با این توضیح کوتاه باید به جنبش های حی و حاضر در جامعه برگشت و در روند این جنبش رهبرانی را دید که نه وارث اجدادشان هستند و نه “عکس آنها در ماه دیده شده است” و نه دارای «ژن» ویژهای و نه …، بلکه چهره هایی هستند که بر بستر مبارزات کارگری، از جمله معلمان و دیگر جنبشهای اجتماعی رشد کرده و به رهبران واقعی جنبش خود تبدیل شده اند.
اگر به مقدمه پاسخ برگردیم نقش و جایگاه لیدر و رهبر برای ما و “براندازان” بورژوا متفاوت است. آنها همانگونه که تاریخا نیز شاهد بوده ایم بر اساس منافع قدرت های سرمایه داری به کمک رسانهها ی خود رهبر تراشی شده اند. خمینی را برای جلوگیری از انقلاب رهبر کردند و اکنون ” رضا پهلوی” را در بوق و کرنا می دمند که خاندانش با یک انقلاب سیاسی از اریکه قدرت به زیر کشیده شده است. این گونه رهبرهای ساختگی و از بالا هیج یک از نیازهای جنبش های اجتماعی را نمایندگی نمی کنند و تنها به قشر بسیار ضعیفی از سرمایه داران و تکنوکرات ها متکی هستند. شعار اندک “رضاشاه روحت شاد” به معنای آن است که با آن همه دیکتاتوری، فساد، کودتا، زمین خواری وابستگی و خفقان سالهای حکومت این قزاق، تنها میتوان با هم مقایسه کرد. این شعار مانند آن است که بگویند در برابر این طاعون، صد رحمت به آن وبای تاریخی. به اینگونه این شعار علیرغم پروپاگاندای رضاشاهی، تایید نیست بلکه مقایسه بین دو جنایتکار در اردوی ارتجاع است. رهبر تراشی های امپریالیستی حتی از طرف خود آنها هم جدی نیست و بزرگنمایی آن از سویی برای فشار به رژیم اسلامی و در سوی دیگر، برای به انحراف کشاند جنبش های اجتماعی از پایین برای گذر انقلابی از جمهوری اسلامی است.
سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی را تودههای مردم زیر ستم و جنبشهای اجتماعی به رهبری طبقه کارگر با اتکا به رهبران آگاه و جسور و میدانی آنها رقم می زنند و حنای رهبران و لیدرهای سفارشی نزد این جنبش و زنان پیشتاز و نیروهای آگاه جامعه رنگی ندارد.
اشتراک در شبکه های اجتماعی:
تگ ها :
ليدر