يادداشتی کوتاه دربارهی وحدت عمل و تئوری در فلسفهی پراکسیس!
یکشنبه ۱۸ شهریور ۱۴۰۳
نيما مهاجر
شهریور ۱۴۰۳
راسیونالیست رویکرد مشاهدهای و تفکرگرایانه به واقعیت موجود است؛ دیدگاهی که حقیقی بودنش را در عمل آزمایش نمیکند و به همین دلیل قادر به پیشروی عملی و نظری نخواهد بود. پراگماتیسم نیز بر اصالت عمل استوار است. رویکرد پراگماتیسمی نیازی به نقد و بازخورد انتقادی نمیبیند و در نتیجه این رویکرد نیز قادر به پیشروی نظری و عملی نخواهد بود. هم راسیونالیست هم پراگماتیسم هر دو به اشکال مختلف در بین تئوری و عمل انشقاق بوجود میآورند. در حالیکه پراکسیس به معنای عمل آگاهانه بر وحدت و درهمتنیدگی پراتیک و نظریه تاکید دارد.
۱- این برداشت که تئوری راهنمای عمل است بیان ناقصی از رابطهی این دو است. به جای ایجاد دوپارگی در تئوری و عمل بایستی وحدتی بین آن دو ایجاد کرد.
۲- انسان حقيقت داشتن انديشهاش را میبايد با پراتيكش ثابت كند.
۳- متد دیالکتیک سلاح پراتیک برای سهیم شدن آگاهانه در تغییر وضع موجود است.
۴- این مسئله که آیا تفکر بشری میتواند حامل حقایق عینی باشد نه یک مسئلهی تئوریک بلکه مسئلهی پراتیک است. آدمی باید حقیقت یعنی واقعیت و توانایی، یعنی این جهانی بودن تفکر خود را در پراتیک اثبات کند. بحث دربارهی واقعی یا غیر واقعی بودن تفکر جدا از پراتیک یک مسئلهی اسکولاستیک (پوچ و بیهوده، و اندیشهبافانه) است. تز دوم مارکس درباره فویرباخ.
۵- بنابراین پراتیک، جوهر و درون مایهی دیالکتیک است.
۶- برای یک انسان رادیکال، مسئله، نه تولید آگاهی برای واقعیت موجود، بلکه یکسره کردن وضع موجود چیزها و غلبه بر واقعیت موجود است. یعنی چنگ انداختن عملی در چیزهای موجود و تغییر وضع موجود. مارکس، ایدئولوژی آلمانی
۷- فلاسفه تاکنون جهان را به اشکال مختلف تفسیر کردهاند، اما هدف تغییر جهان است. تز یازدهم مارکس دربارهی فویرباخ
۸- متد دیالکتیک با اتکا بر وحدت تئوری و پراتیک در فلسفهی پراکسیس پیشروی نظری و عملی را تضمین میکند. این وحدت در جنبش طبقهی کارگر و مبارزهی طبقاتی متجلی میشود.