دوشنبه ۳ دی ۱۴۰۳ | 23 - 12 - 2024

Communist party of iran

هراس از آشکارگی،‌ تلاش در انحلال!


عباس منصوران

در نوشتارهای پیشین کوشیدم که اختلاف‌‌های استراتژیک را نشان‌ دهم و داوری را به شما خوانندگان واگذارم: پیش فرض‌های غلط، ‌به کمک استدلال‌‌های غلط، بدون شک و خواهی نخواهی به نتیجه‌گیری‌های غلط می‌انجامند. به این استدلال‌های استقرایی ارسطویی رفیق ابراهیم علیزاده بنگریم: «مثلاً اینکه در جامعه طبقاتی، توازن به نفع طبقه کارگر نیست… از نظر تعداد، یعنی طبقه متوسط و طبقات بالا از نظر تعداد بیشتر هستند… و اینکه در این جامعه، طبقه کارگر در کارگاه ها، در مراکز کوچک کارگری پراکنده و هنوز کارگران زیر سقف یک کارخانه نیستند، تشکل ها وجود ندارند…». این پیش فرض غلط برای نتیجه گیری انحرافی زمینه چینی شده است.

نتیجه گیری مخالف استراتژی حزب کمونیست و کومه‌له چنین است: «نیروی واقعی مردم ایران»، در کنار همان «طیف لیبرال و چپ». این یک انحلال طلبی است که برای حزب و کومه‌له تئوریزه و تبلیغ می‌شود.

نتیجه گیری مخالف استراتژی حزب کمونیست و کومه‌له: «به نظر من همکاری با نیروهای دیگر، طیفی از لیبرال –ناسیونال کرد، طیفی از نیروهای چپ هم هستند.»

تمامی این صغرا و کبرا چیدن‌ها یعنی از خرد گرفتن تا به کلان رسیدن‌ها برای رسیدن و دستیابی به نتیجه دلخواه که همانا پیوستن به اردوگاه ناسیونال-لیبرالیسم است به اقدامات عملی یعنی و ابزار و نیروی لازم نیاز دارد. یعنی که کومه‌له و نیروهایی برای پیشبرد این« همکاری با نیروهای دیگر» که همانا «طبقه متوسط» و ناسونال-لیبراستهای وطنی و اقلیمی هستند را باید زمینه سازی کرد، ‌در نخستین گام، ‌مخالفین و موانع درون حزبی و کومه له را یا همراه ساخت یا بر کنار کرد.

ر. ابراهیم علیزاده در سال ۲۰۱۸ در شهر کلن آلمان برای این منظور می‌گوید: «در این باره صحبت کرده‌ایم، دو سه هفته گذشته نشست‌هایی بین احزاب در منطقه صورت گرفته.»‌ این دیدارها و نشست‌ها همه که پس از برگزاری کنگره ۱۷ کومه‌له صورت گرفته است، نه کمیته اجرایی حزب و نه کمیته مرکزی در جریان بوده‌اند. تا«یک حداقلی از یک وحدت قابل قبول که حساسیت زیادی ایجاد نکند »‌ ر. ابرهیم پیشبرنده و رهبر این اتحادهای ضد استراتژی حزب و سازمان کردستان حزب، به گونه‌ای عمل کرده که «حساسیت‌ها»‌ یعنی مخالفت و اعتراض اعضا و همراهان حزب و کومه‌له و جامعه و آگاهان جامعه کردستان را بر انگخیته نکند.

او حکم می دهد که:‌«یا بایستی این کار را بکنیم، یا نبایستی پای اتحادها یا همکاری هایی رفت که تفرقه را دامن بزند .ما انتخابی نداریم!»‌ او به هرگونه با استفاده از یک فرض مطلق و غلط تلاش می‌ورزد تا نتیجه غلط و انحرافی و ضد استراتژی انقلابی را به دیگران تلقین کند. وی برای این بیراهه استدلالی از سالهای پیش که در همان زمان هم ترکیبی و خواسته‌هایی ناسیونالیستی داشت و به رهبری حزب دمکرات انجام می‌گرفت به کمک می‌گیرد.

«قبلاً هیئت نمایندگی خلق کرد داشته‌ایم با هم گفتگو کردیم هرچه بود،» برای او مهم نیست چه بود «هرچه بود!» بعد از ۴۲ سال باز همان نقطه بازمی‌گردد و می‌‌گوید:

«حالا هم بیایند، کومه له و دمکرات با هم جمع شوند. منتهی حالا کومه له ای‌ها زیاد شده اند، دمکراتی ها هم زیاد شده اند.» (دلایل غلط، و صوری)

او به سادگی برفراز توده‌‌های کار و زحمت با هیئت کردستانی خود (مرکز همکاری‌های حزب دمکرات ها و به اصطلاح کومه‌له‌ای‌های تکثیر شده») که همان احزاب ناسیونالیست و مماشات طلب هستند، و هیئتی برای مذاکره با دولت مرکزی بود، می‌خواهد:‌«با هم نه اینکه جبهه یا تقابلی، بلکه بنشینند چاره جویی برای حل این معضلات- دو معضل- یکی هماهنگی جنبش کردستان با جنبش سراسری و ظاهرشدن جنبش کردستان یکپارچه در مقابل دولت مرکزی»(استدلال غلط برای هدف غلط) را به پیش برند.

او شرکای خواهد را می‌جوید و می‌گوید:‌«ما هم برویم همان طیف شریک!!! خود را جمع کنیم…» و شرکا: «در ایران لیبرال و چپ در کردستان هم همینطور، این اشکالی ندارد…» و با این تدارک و نقشه و حکم، تراژدی رقم می‌خورد.

این استدلال را در بخش دوم این نقد آورده بودم، اما یادآوری چندباره‌ی آن لازم بود تا ثابت شود که تلاش برای کمرنگ سازی اختلاف‌ها، کوششی است هدفمند. می‌دانیم که برای یک فرد سیاسی،‌ ابزار سیاسی برای مادیت بخشی به سیاست، یکی از مهمترین ابزار لازم است. این ابزار باید در خدمت اهداف‌ سیاسی باشند‌. رفیق ابراهیم علیزاده،‌ این تمامی آن احکام و وعده‌ها و قرارها را نه یک نظر فردی و مستقل از حزب کمونیست و کومه‌له،‌ بلکه به عنوان یکی از رهبران حزب و دبیر اول کومه‌له در میان اعضا کمیته آلمان بیان می‌کند. دراینجا او نمی‌گوید که احکام و تحلیل بالا را از سوی کدام حزب و سازمان کردستان حزب و ارگان حزبی نمایندگی‌ می‌کند.

از زمان آشکار شدن اختلافات استراتژیک درون حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان حزب (کومه له) بیش از چندماه نمی‌گذرد. اما تلاش برای ایجاد دیالوگ پیرامون اختلاف‌ها و اشتراک‌ها از سوی ما به سالهای پیش باز می‌گردد. در این سال‌ها، رفیق ابراهیم علیزاده و همراهان با تمامی نیرو در انکار این اختلاف‌ها کوشیدند. گریز از دیالوگ، برای تبیین سیاست و سمت‌گیری‌های خویش، نگرانی از آشکارگی راه و نگرش‌شان بود. چرایی این پرهیزِ پرسش برانگیز، مهمترین و در عین حال نخستین پرسشی است که برای هر فرد برجسته می‌شود. رفیق ابراهیم علیزاده، نه تنها از بیرونی شدن اختلاف‌ها، بلکه در طرح درونی آن‌ها میان اعضا نیز با برخورداری از موقعیت ویژه مخالف بود. توجیه ایشان آن بود که اعلام اختلافات سبب پرکندگی و بحران می‌شود. این بازدارنگی تا حد زیر سئوال بردن سلامت روانی ناقدین پیش می‌رفت. آشکار است که در مناسباتی که شخص، خویش را در جایگاه کارشناس روانی بنامد و بشناسد،‌ به خود حق می‌دهد که افراد را اشیاء بپندارد و آنان را فاقد تشخیص بنامد و حق تصمیم و تشخیص را از آنان سلب کند و خویش را قیم بنامد. در مناسباتی که سلامت روانی هر فردی که کوچکترین انتقاد و یا پرسشی داشته باشد به شدت زیر سئوال می‌رود،‌ در مناسباتی که دبیر اول،‌ در نقش یک متخصص بی چون و چرا رای به مطلوب خویش صادر کند، کجا جایی برای رشد، پرورش، پویایی و نقد سازنده، شکوفا می‌شود!؟ درآنجا که به جای دیالوگ،‌ مونولوگ یک سویه همانگونه که در تاریخ استبداد آسیایی سنت بوده است باب می‌شود، محلی برای بلوغ سیاسی و فکری نمی‌ماند. در آنجا که نه تنها آگاهی تاریخی، بلکه حتا حافظه‌ی تاریخی مکانی نمی‌یابد، جایی برای آموزش و پرورش کادر انقلابی و منتقد نمی‌ماند. بارآوری اندیشه‌ی فعال و خلاق در میان جوانان کارگر و زحمتکشانی که آرمان‌خواهانه و با امید و آرزو و با ذهن‌های شفاف برای پیوستن به مبارزه‌ای برای برابری و عزت نفس انسانی روی آورده‌اند،‌ به ایجاد فضایی و مناسباتی نیاز دارد که مجال شکوفایی باشد. برگزاری مجالسی پیرامون «اخلاق و عقلانیت» با مناسبات استاد- شاگردی -دو سه بار در سال- هیچ مناسبت و خوانایی با سازمانیابی برای انقلاب ندارد. در چنین فرمالیستی، بدون اینکه کلامی از آموزش دانش مبارزه طبقاتی،‌ انقلاب، حاکمیت شورایی، ضرورت سوسیالیسم، ضرورت اتحاد با نیروهای انقلابی ووو در میان باشد، آشکار است که جز ذهن بسته و بی خبر، پرورده‌ای ندارد. چنین وعظ‌هایی به آموزش حزبی هیچ خویشاوندی ندارد. در آنجا که به خود حق می‌دهند تا منتقدین را فاقد سلامت روان بنامند، آشکار است که چه مناسبات و جامعه‌ای تمرین می‌شود. آشکار است آنانی که خود را دارای تخصص «سلامت روان» می‌دانند، به خود حق می‌دهند تا نسخه بدهند، جای دیگران بیاندیشند و به نیابت و بی نیاز از شور با دیگران، خود رأی باشند. آشکار است که به ویژه با منتقدینی که به مرید و مرادی تن نمی‌سپارند، ذهنیت رهبر، با منت گذاری قبول زحمت می‌پذیرد تا به قیمومیت اقدام کند. از پیش آشکار است که در جلسه مونولوگ،‌ اخطار می‌شود که در نشست‌های «عقلانیت» مجال و جایی برای پرسش شفاهی و گفتگو در میان نباشد و شنوندگان، باید فقط شنونده باشند و نه مشارکت کننده و مداخله گر. بماند که در میان این همه موضوع سیاسی،‌ انتخاب تِمِ «عقلانیت» جای پرسش دارد. پیداست که چنین مجالسی، یادآور مکتب هستند نه آموزشگاهی برای آموزش الفبای دانش مبارزه طبقاتی. در آنجا که افراد، تنها مجاز به نوشتن پرسشی برای مُدَرِس هستند و او است که می‌تواند گزینشی، به نتی اشارت برد یا نبرد، چه جایی برای ذهن خلاق و آگاهی طبقاتی و انقلابی می‌ماند!؟ در آنجا آنگاه که در این تک گویی‌های گزینشی، دو سه بار در سال، تنها روی کاغذ حق پرسشی در میان باشد و سخنِ نقد گفتن قدغن، دیگر چه ربط و پیوندی با کادر پروری و رشد نیرویی برای اندیشه‌ورزی و ذهنیت و پرورش انقلابی می‌ماند؟

اگر آنگاه که از اختلاف برگذاری دیالوگ برای جهت دهی اختلاف‌ها و بولتن دیدگاه‌ها به بالندگی سخن به میان می‌آید،‌ بازدارندگی و صدور احکام به توبیخ دستور شود و گفته شود که این یک «مالیخولیا» است و همواره بر انکار اختلاف پافشاری شود، مبادا که هوشیاری همه‌گانی شود، آشکار است که ضرورت بولتن نظرات،‌ منع می‌شود. کافی است که حکم به تومار نویسی و تکفیر به میان آید، پیداست که فریاد «اخراج باید گردد!» به راه می‌افتد و معلوم است که در این میان همیشه هستند دو سه پروپاگاندیست غوغاسالاری که میداندار می‌شوند. پیداست که در این میانه،‌ اینان که در این بازی، تخصص و هویتی مجازی و جمعی در یک محدوده محلی می‌یابند- آن هم اگر بیابند، مجریان تریبون‌هایی می‌شوند. به راستی کارکردی اینچنین راه به کجا می‌جوید!؟ به تاثیرات این کارکرد،‌ به پی‌آمدها و برای سرانجام چنین روندی باید به شدت نگران بود. به‌بیلان این تلاش اگر بنگریم که برای رهبری آن چه به بار می‌آورد و چه نیرویی در پیرامون و گرداگرد خود گردآورده‌ و چه نیروهایی از دست داده، باید با احساس مسئولیت نگریست. به راستی تا کی می‌توان ادعا کرد که تمامی قرارها و بیانیه‌ها و برنامه حزب و کومه‌له را می‌پذیرند و از آن دفاع می‌کنند، اما درعمل چنین جمع و وضع و رویکردی دارند!؟

چرایی این انکار و منع و چنین شرایطی مهم است و شاید که کلید معما! این معما اما چندان هم پیچیده نیست؛ شاید که در حد معادله‌ی دو مجهولی ایکس (x) و وای(y) هم نباشد. جامعه طبقاتی، بستر دیدگاه‌های متضاد و اختلافات طبقاتی که در احزاب و سازمان‌های سیاسی نیز منتقل می‌شوند و بازتاب می‌یابند. تاریخ تمامی احزاب سیاسی،‌ به ویژه درون احزاب کارگری و سوسیالیستی، از حزب سوسیالست کارگری آلمان در سال ۱۸۶۴ تا ۱۹۲۰ گرفته تا حزب سوسیال دمکرات کارگران روسیه از ۱۹۰۰ تا ۱۹۲۴ و حزب کمونیست ایران از سال ۱۳۰۰ تا ۱۳۱۴ و احزاب و سازمانهای سیاسی چپ از۱۳۲۰ تا اکنون‌ در این سالها در ایران و سراسر جهان گواه این واقعیت است.

ما در حزب کمونیست ایران و کومه‌له، شبانه روز، در این عرصه‌ از مبارزه‌ طبقاتی و برای حفظ این ستادهای کارگری، پیوسته در تلاش بوده‌ایم و آنان همواره در انکار اختلاف‌ها، اما با شتاب تمام سرگرم پیشبردعملی آنچه که انکار می‌کردند. اینک در پی گذشت سال‌ها،‌ به «وجود کمرنگ اختلاف‌ها که بزرگ نمایی‌ می‌شوند» اشاره می‌کنند. صدها سند و نقد درونی و بیرونی و نامه و اعتراض و دهها استعفا ووو گواه تلاش‌های ما مدافعین حزب کمونیست ایران و کومه‌له به‌سان سنگرهای طبقه کارگر، از جمله مدارک غیر قابل انکارما هستند. می‌توان گفت که در چند ساله‌ی اخیر در درون حزب، لحظه‌ای نبوده است که گرایش غیرکارگری و راستی که مدت‌هاست به یک خط تبدیل شده است، در کارکرد از پیشبرد عملی نگرش مخالف مبانی کمونیستی حزب و کومه‌له به هر وسیله و ابزاری درنگ کرده باشد.

ما نیز در رویارو، لحظه‌ای نبوده است که همراه با پیشبرد وظایف مبارزاتی و مسئولیت‌ها در ارگان‌های سیاسی،‌ تبلیغاتی، ترویجی، تئوریک و‌ مبارزه طبقاتی در برابر سرمایه‌داران و حاکمیت اسلامی آنان در ایران غافل مانده باشیم. از سوی دیگر، ما وظیفه داشتیم در عرصه‌ی درونی حزب که به عرصه‌ی تاخت و تاز و پایگاه گرایش و خط مشیی که در برابر اهداف انقلابی ما قرار گرفته بود به روشنگری و دفاع برخیزیم. تلاش ما برای دیالوگ درونی کمتر نتیجه‌ای داشت. خط راست، بر خلاف ادعای «دمکرات» بودن و «سعه‌ی صدر» [ گشادگی سینه]، ضد همه‌ی موازین درونی عمل می‌کرد. ما هر لحظه باید منتظر یک بحران آفرینی می‌بودیم و هرآن باید به کنترل بحران و خنثی سازیِ همزمانِ چندین ترفند برمی‌آمدیم،‌ و در همانحال به موازی، تلاش می‌ورزیدیم تا توان و نیروهایمان را به مبارزه علیه بورژازی و حکومت‌اش متمرکز سازیم. نگرش مخالف، با توجه به اتوریته‌ی به دست آمده در کومه‌له و جایگاه کلیدی که ملک مطلق و خصوصی خویش می‌پنداشت، به کمک اهرم‌های به دست آورده و انتصاب خودی‌ها، هر نقد و دیالوگی خاموش می‌شود. ما در این عرصه‌ی مبارزه طبقاتی کوشیدیم تا به وظیفه‌ی دفاع انقلابی از مبانی پرولتری برآییم. آنان از کنگره ۱۶ به ویژه کومه له، طرح‌ها‌ی خزنده در دست اجرا داشتند و برای مادیت بخشی به دیدگاه خود، تلا می‌ورزیدند تا هر مانغی را از پیش پای بردارند. پرآشکار است که هر فرد سیاسی تلاش می‌ورزد دیگاه و نگرش خود را به پراتیک برد تا به اهداف مورد نظر دست یابد. اما در چارچوب یک سازمان و حزب سیاسی با مبانی سیاسی و اساسنامه‌ی مشترک و مورد توافق، آشکار است که باید اصولی را رعایت کرد. تلاش‌ها و اهداف آنان، دستیابی به برتری نیرو و گرفتن اهرم‌هایی بود که با تصرف ارگان‌هایی مانند کمیته‌های مرکزی حزب و کومه‌له و کمیته خارج و… خط مشی خود را، سرانجام در زمان و مجال مناسب در کنگره بکشانند. در پایان از تمامی این تاریخ و تلاش باید کومه‌له‌ای در خور جبهه‌ی احزاب ناسیونالیستی منطقه که آرزوی دیرینه‌ی ناسیونال-رفرمیستها بوده است هویت یابد. این سناریو و هویت یابی، در بهترین حالت نمی‌تواند چیزی فراتر از میکرو تشکلی از ماکرو احزاب اقلیمی باشد.

کنگره برای آنان همانگونه که با مهندسی و زیرپاگذاردن اصول سازمانی، در کنگره ۱۷ کومه له در سال ۲۰۱۷ و نیز کنفرانس پانزده کمیته خارج (سال ۲۰۱۸) به تجربه در آوردند، ابزاری بود ضروری تا با در دست داشتن این اهرم‌ها، در مجالی مناسب با جابجایی مبانی و اصول استراتژیک حزب کمونیست و کومه‌له،‌ مبانی همگرا با احزاب برادر نشانیده شوند. مهم، فرارسیدن زمان و مکان مناسبی بود تا به‌همان آرزوی دیرینه انحلال حزبی که عبدالله مهتدی آنرا در سال ۲۰۰۰«زاید» اعلام کرده بود دست‌یابند. عبدالله مهتدی در سال ۲۰۲۰ در پاسخی سرگشاده به رفیق ابراهیم علیزاده یادآور شد که اگر شما اکنون به این نتیجه رسیده‌اید، من بیست پیش برآن تاکید کردم. این یادآوری دو پیام را در برداشت‌: نخست آنکه من در این راستا بیست سال از شما جلوترم و دوم آنکه شما در یافتن جایگاه نخست در مرکز همکاری‌ها و اتحاد جدید نباشید و‌ در پشت سر جای دارید! آقای عبدالله مهتدی در پاسخ به ابراهیم علیزاده در هفته‌های اخیر چنین یادآور می‌شود:

«مقاله من پیرامون ارزیابی انتقادی از تجربه حزب کمونیست ایران (رجوع کنید به: «رئوس یک بررسی انتقادی از تجربه حزب کمونیست ایران»، عبدالله مهتدی، «افق سوسیالیسم»، شماره چهارم، اردیبهشت‌ماه ۱۳۷۹، تجدید انتشار در کتاب «گسست و گذار») نیز که در آن موقع سروصدای فراوانی بپا کرد و تمام آن حزب را به اختلافات شدیدی کشانید، بازهم در روایت آقای علیزاده به‌کلی از قلم افتاده است. من چه قبل از آن نوشته در مباحث درونی در خطوط اولیه و چه در نوشته‌های بعدی با پختگی و روشنی بیشتر بارها به تفصیل از اینکه حزب کمونیست ایران ایشان در عالم واقع وجود نداشته و تنها یک برساخته ذهنی است که به‌وسیله یک خودفریبی جمعی از آن محافظت میشود، سخن گفته و زیانهای آن را به حال کومه‌له و جنبش کردستان یادآوری کرده بودم.(۲) واکنش آقای مهتدی در برابر رفیق ابراهیم از این زاویه است که چرا او با دیرکردی بیست ساله به همان محور اختلاف او و حزب رسیده است. آقای عبدالله مهتدی می‌گوید:«بحث انتقادی من از دیدگاه آقای علیزاده در مورد «نقش و موقعیت کومه‌له در جنبش کردستان»، که مبنای اولیه اختلافات ما و یکی از محورهای اصلی آن اختلافات را تشکیل میداد، سال‌ها قبل از «جنبش اصلاحات» در کنگره هشتم کومه‌له و کنگره‌ها و سمینارهای حزبی مطرح‌شده بود. در روایت آقای علیزاده این اختلاف اصلی به‌کلی از قلم افتاده است.» مهتدی شکوه می‌کند که نقش وی در این تلاش نادیده گرفته شده است!

عبدالله مهتدی نیز در همان سال ۱۳۷۹ ابتدا به ساکن با پرچم زرد به میان نیامد. او با چهار گاهنامه‌ی «افق سوسیالسم» و تقویت حزب و سوسیالسم برای انحلال حزب به میدان آمد. برای پیشبرد همان پروژه،‌ باید با پوشش و پرچمی سرخ، پراتیکی در پیش گرفته می‌شد،‌ بی آنکه از اختلاف سیاسی سخن به میان می‌آمد. کومه‌له نیز باید به کومه‌له‌ای هم راستا و همرنگ «کومه‌له»هایی دگردیسی یابد که خود شخمش‌ زده بودند. در این راستا، کومه‌له باید در حوضچه‌ی «مقدس» ناسیونالیسم، غسل تعمید داده می‌شد تا با گواهینامه و استاندارد لازم در زمره‌ی همان اجناس احزاب کردستانی در آید.

اصرار بر انکار اختلاف و کم رنگ نشان دادن و در این اواخر پس از بیرونی شدن آن بود که رفیق ابراهیم علیزاده در حالیکه همچنان بر خط انکار می‌کوبید، وجود تفاوت‌ها و اختلاف‌هایی «کمرنگ» را به زبان آورد تا آن را امری عادی جلوه داده شود. البته یک اختلافات حتا پر رنگ هم موجب این بحران نبود و نخواهد بود، موضوع،‌ انحلال حزب و ادغام و پیوستن در گرداب ناسیونالیسمی بود که اقلیم کردستان به ویژه در قلمرو اربیل نمونه‌ی بارز و فاجعه‌بار آن است. کومه‌له محکوم نیست و قرار نیست و نباید که به چنین پایانه‌ای لنگر اندازد. اما متاسفانه و به زبان گویای کردی «به داخه وه» «اختلاف کمرنگ» به این سوی شتاب گرفته بود.

هدف رهبری این گرایش

آنان نمی‌توانستند رها شوند و خط انقلابی پرولتری را برگزینند، مگر آنکه از ریشه‌ی ناسیونالیستی خود رها شوند. شتاب آنان برای همگرا و هم خانه شدن با ناسیونالیسم و رفرمیست‌ها به ویژه از سال ۱۳۹۴ در بیانیه و امضا مشترک با ارتجاعی مانند خبات (هم پیمان مسعود رجوی و مجاهدین‌اش) و دو حزب دمکرات و ناسیونال-رفرمیست‌هایی مانند حزب‌های «عبدالله مهتدی» و«زحمتکشان» در انتخابات ریاست جمهوری اسلامی و کاندیداتوری حسن روحانی سرعت گرفت. «مرکز همکاری‌های احزاب کردستانی» کعبه‌ی دلخواه آنان نیز بود. زمینه برای بردن کومه‌له به کریدورهای پر زرق و برق پارلمان‌ها و میانجی‌گرانی مانند نروژی‌ها (نورف) باید هموار می‌شد. نقشه‌ی راه، مشخص شده بود. اما کوه و کمر و تپه‌هایی در راه بودند. به سوی این مرکز، به هر وسیله‌ «به کوی دوست، به هر شیوه رهی باید جُست» و باید که تونلی زده می‌شد و پیچ و کتل‌ها را دور می‌زدند. اما این کارها آسان نبود.

تلاش انحلال

تاکتیک انکار در اختلاف و شتاب در عملکرد انحال راه‌کار این گرایش بود.

مهمترین باریگادِ سرخ در این راه، حزب کمونیست ایران و کمیته مرکزی و کمیته اجرایی و تلویزیون ووو حزب بودند که فتح‌اشان آسان نبود. در سال ۲۰۱۵یکی برای این هدف به این نتیجه رسیده بود که پیشقدم شود و شانس خود را بیازماید. با احترام از او یاد می‌کنم، زیرا برخلاف دبیر اول که یا ننوشته و بیشتر در دقایق پایانی اصل مطلب را ادا می‌کنند،‌ او نسبت به دیگر همگراها، بر باورهای خود استوار بوده ، تلاش‌ ورزیده و بیش از آنها نوشته است. در سال ۲۰۱۵ دورخیز انحلال حزب با نخستین هشدار، به تاقچه نشست. او البته از دیگر همراهان خود شجاع‌تر بود. میان دو صندلی ننشسته بود و می دانست که نباید بنشیند. او بر خلاف سانتریسم و مصلحت‌گرایی (پراگماتیسم)، با جسارتی درخور توجه، از «ادغام حزب کمونیست به درون تشکیلات منطقه‌ای خود یعنی کومه‌له» آغاز کرد. او ۵ سال پیش، پرچم «زاید »‌ بودن حزب را که از سوی عبدالله مهتدی و شرکا کلید خورده بود در دست گرفته بود. رفیق جمال بزرگپور که نزدیک به ده سالی، سالها در میان بود، فعال شد و با ناسیونالیسمی نهادینه شده، سخنگوی طرح دوباره‌ی ا«ادغام» شد. همراهان رفیق جمال، ‌او را منع کرده بودند که خودسانسور شود و به مصلحت نیست که پی گیری کند تا «بهانه دست ندهد» و بگذارد تا مجال دیگر و طرح را در تاقچه بگذارد تا وقتش برسد! انحلال حزب، با یک اشتباه محاسبه، کلید خورده بود. در آستانه‌ی کنگره ۱۲ حزب با واکنش مدافعین طبقه کارگر انقلابی در حزب روبرو شد. دفاع از حزب کمونیست ایران و کومه‌له در سنگر درون بار دیگر در دستور روز قرار گرفته بود. «ادغام»،‌ رمز ورودی انحلال بود.

«انحلال حزب كمونيست، پاسخ به كدام معضل؟»

پنج سال پیش، این کارزار، در آستانه‌ی برگزاری کنگره ۱۲ حزب، نمونه‌ای از مبارزه طبقاتی در درون حزب بود. انحلال حزب كمونيست، پاسخ به كدام معضل؟ از جمله نوشتاری از رفیق صلاح مازوجی، دفاع ارزنده‌ و به هنگامی بود که نقشه‌ی انحلال را در آستانه‌ی کنگره برملا ساخت. در این کارزار، نوشتارهای تئوریک و ارزنده‌ای در دو شماره بولتن ژولای ۲۰۱۵ آنچنان کوبنده و موثر بودند که گرایش راست را به سکوت و واپس نشینی وادشت.

انحلال حزب،‌ به معنای انحلال استراتژی و مبانی انقلابی پرولتری آن، یعنی که تهی کردن سازمان کردستان حزب از استراتژی رهبری شوراهای کارگری- فرودستان شهر و روستا، یعنی که ازهم پاشیده شدن انسجام حزبی و حزبیت کارگری و برنامه‌ی سیاسی حزب کمونیست. یعنی که دست یافتن به کومه‌له‌ای اقلیمی، ایزوله و جدا و رفرمیست در شمار دیگر انشعابات، بی برج و بارو و بی سنگر و بریدن تمامی پیوندهای همبستگی طبقاتی و انقلابی با سراسر ایران. سند تحکیم حزبیت از سوی کمیته اجرایی و کمیته مرکزی، تلاشی بود تا در برابر تزلزل و اخلال در حزب کمونیست وکومه‌له وارد عمل شویم. این سند از سوی آنان درنهادهایی مانند کمیته خارج و ارگانهای مسئول پیشبرد آن به بایگانی نهاده شد و در برابر پیشبرد آن از سوی برخی حوزه‌های حزبی نیز مانع تراشی شد.

اختلاف ادغام و انحلال آنچنان هم کمرنگ نبود، پر رنگِ پر رنگ بود که از فرسنگ‌ها دور هم، رنگ آن پیدا بود. رفیق ابراهیم علیزاده و افراد اکنون همراه وی در برابر تلاش برای انحلال جملگی سکوت کردند و یک جمله هم در نقد آن ننوشتند و نگفتند. دریغ از کلامی در دفاع از بقا و ضرورت حزب یا دفاع از رفیق خود. آنان،‌ کوچکترین واکنشی در دفاع از کمونیست و کومه‌له نشان ندادند. زمان پیشروی بیشتری به سود گرایش انحلال نبود. رفیق جمال بزرگپور، پس به ناچار اعلام کرد که طرح خود را در «تاقچه» می‌گذارد. ایشان در بخشی از نوشتار خود از جمله چنین آورده بود:

“چرا حزب و كومه له درهم ادغام نشده و به يك حزب تغيير آرايش پيدا نكند؟” این همان واگویه‌ عبدالله مهتدی در سال ۲۰۰۰ بود که حزب کمونیست را «زائد» اعلام کرده بود. آقای مهتدی همراه با گرایش خود در شرایط ویژه و با حضور آمریکا در عراق و تشکیل دولت اقلیم کردستان و تحولات شدید در منطقه، پروژه‌ی‌ انحلال ح‍زب را در دست داشت. رفیق صلاح مازوجی دردفاع از ضرورت حزب کمونیست ایران و مبانی انقلابی در محکومیت طرح انحلال نوشت:

«از ابتدا تا انتهای نوشته رفيق جمال ترديدی باقى نمى‌گذارد كه منظور وی از ادغام دو تشكيلات»،‌ انحلال حزب كمونيست ايران است. چون ادغام دو «تشكيلات» معنايى جز اين ندارد كه مكانيسم‌ها و ا بزارهای سوخت و سازهای درونى و بيرونى يكى از این تشكيلات‌ها به نفع ديگری، از چارت سازمانی حذف شوند. و در ا ينجا اين مكانيسم‌های تشکیلاتی حكا برای نمونه کنگره‌ها، کمیته مرکزی، تشکیلات خارج کشور، نشریه سیاسی، کمیته‌ شهرها، شبکه‌ی تلویزیونی و رادیویی حکا و … هستند از دور خارج شوند.» [بولتن ویژه کنگره ۱۲ ژوی ۲۰۱۵. نوشتارهای تئوریک این دو بولتن بار دیگر در ضمیمه شماره یک جهان امروز در سال ۲۰۱۹ انتشار بیرونی یافت که با واکنش هیستریک و تحریم و اخراج و تنبیه و بایکوت و تهدیدات سخت، خط راست‌ قرار گرفت.]

بولتن دیدگاه‌ها رنگ‌ها را نمایان می‌ساخت.

پیشتر از رفیق بزرگپور، رفیق ابراهیم علیزاده طرح اتحاد با احزاب ناسیونالیست کرد را برای تصویب به میان آورد. او در آنزمان عضو کمیته اجرایی بود و هنوز از آن استعفا نداده بود و کمیته اجرایی،‌ نخستین ارگانی بود که در برابر این طرح سنگر گرفت. کنگره ۱۵ و به ویژه ۱۶ کومه له آوردگاه این مبارزه طبقاتی بودند. خط انقلابی در کنگره ۱۷ نیز در تصویب چنین طرحی اجازه نداد، اما با بایکوت اصولی خودداری از شرکت در انتخابات مردود اعلام شده به وسیله‌ی ناظر بر انتخابات، کمیته مرکزی کومه‌له، یکدست شد و برای پیشبرد طرح سیاسی کومه‌له‌ای که بیست سال پیش آقای مهتدی برای آن کوشیده بود، همداستان و هموار گردید.

آقای عبدالله مهتدی “تشکیل نیروی واحد پیشمرگ یا سپاه میهنی کردستان را گام مهمی در راستای تبدیل شدن به یک ملت واقعی که مستحق اداره خودش باشد” می‌داند که “در آن نیروی پیشمرگ واحد مانند ارتش تابعی از نهاد دولت و تابعی از نهاد اداره کشور باشد. تابع پارلمان کشور باشد”. این یک فراخوان به فراخوان رفیق ابراهیم علیزاده بود. روی سخن، از جانب رفیق ابراهیم علیزاده در سخنرانی روز کومه له در سال ۲۰۱۹ نه به سوی هزاران سوسیالیست طیف کومه‌له، بلکه به کسانی بود که از موضع راست و ناسیونالیسم جدا شده بودند:« بیایید حزب کمونیست مانع فعالیت شما در کومه له نیست.» فراخوان رفیق ابراهیم نه مانند رفقایی مانند صدیق کمانگر، روی به کارگران و کمونیست‌ها و سوسیالیست‌های انقلابی، بلکه روی به مخاطبین مورد نظری دارد که منتظر روزی هستند که حزب کمونیست دیگر نتواند مانع ورودشان شود. این فراخوان،‌همان چراغ لایت کذایی بود که زرد و سبز می‌شود.

اختلاف پیرامون رفتن به «به ره‌ی کوردستان» و تشکیل جبهه همکاری‌ها با احزاب ناسیونالیست و بورژوایی در کردستان بار دیگر زمانی شدت گرفت که رفیق ابراهیم علیزاده در رهبری کمیته رهبری کومه له در اردیبهشت ۱۳۹۶برخلاف تصمیم و هشدار کمیته اجرایی و کمیته مرکزی یک تنه، با اطلاعیه مشترک با این احزاب و سازمان اسلامی خبات برای تحریم انتخابات ریاست جمهوری و شوراهای اسلامی شهر و روستا پیمان بست. این همراهی برخلاف دور پیش که نماینده حزب کمونیست با هشیاری ازامضا و چنین پیمانی خود داری کرده بود،‌ این بار با صدور بیانیه مشترک و خواندن آن در برابر رسانه‌های تلویزیونی به نمایندگی به وسیله‌ رفیق ابراهیم علیزاده درمیان نمایندگان احزاب بورژوایی، در شرایطی بود که پیشتر حزب دمکرات کردستان و سازمان زحمتکشان کردستان ایران مواضع مماشات جویانه و شرکت خود در انتخابات شوراهای اسلامی شهر و روستا را بیان کرده بودند. دیدیم که برخی از این نیروهای اتحاد عمل موردی پیرامون تحریم انتخابات ریاست جمهوری سال ۱۳۹۶، در ایران، هنوز امضاء اعلام بیانیه خشک نشده، «در میان مردم رفتند تا مردم انتخاب کنند» و به نمایش انتخاباتی شوراهای اسلامی در کردستان، این بازوان سیاسی و نظامی و سرکوب حکومت اسلامی ایران پیوستند.

آیا کسانی که ساز شوم ادغام حزب کمونیست در کومه‌له و… (جمال بزرگپور) را در مخالفت با «انقلاب کارگری، تحقق سوسیالیسم در ایران و…» (حسن رحمان پناه و ابراهیم علیزاده) «توازن قوا به سود طبقه متوسط، خنثی سازی لیبرال‌ها، اتحاد با احزب بورژوا ناسیونالیست کردی و…» ( رفیق ابراهیم علیزاده) و وارونه سازی فرمول بنیادین مارکس مبنی به «طبقه کارگر باید از یک طبقه درون خود به یک طبقه برای خود تبدیل شود» به «طبقه کارگر باید از یک طبقه درون خود به یک طبقه برای مطالبات اجتماعی، تبدیل شود» و رفرمیسم را پیشه گیرند (عادل الیاسی) یکی از درس‌آموحته‌گان راست‌ترین سوسیال دمکراسی مکتب استکهلم و از سخنگویان رفرمیسم که وظیفه‌ی تبلیغ و ترویج انحلال استقلال طبقاتی را به عهده دارد و … دهها عدول دیگر از اصول و پرنسیپ‌های حزب کمونیست و کومه‌له را نواخته و می‌نوازند به کجا می‌روند! به جایی که با این حزب و کومه‌له نمی‌توان به آنجا رفت. باید ظرف را با محتوا مناسب گردانید. آشکار است که با چنین رویکردی، ر. ابراهیم در راهبری این افراد و در آغاز راهی است که امروزه دو جریانی که خویش را «کومه‌له» می‌خوانند اکنون در پایان آن هستند.

رفیق ابراهیم علیزاده هنوز پس از سالها با این همه رنگ‌های پر رنگ در رادیویی محلی، در سال ۱۳۹۹ در انکار اختلاف پای می فشارد و می‌گوید: «حرف و حدیث های زیادی راجع به اختلافات سیاسی درون حزب کمونیست ایران رد و بدل میشوند. قضاوت من در مورد این مباحث این است که، آنچه که از آن به عنوان اختلافات سیاسی نام برده می شود، در عین اینکه سایه روشنی از تفاوت نظر را در خود دارند، اما اختلافات جدی نیستند و بزرگنمائی می شوند.»

برخلاف گفته رفیق ابراهیم در در مردادماه سال ۱۳۹۹، جز آنانی که عینک سیاه به چشم یا به بیماری مونوکروماسی دچار باشند، باور می‌کنند که«حرف و حدیث های زیادی» و «سایه روشنی از تفاوت نظر» و «اختلافات جدی نیستند و بزرگنمائی می‌شود»!(۳)

دو سال پیش بود که فراخوان دادند: «کومه‌له‌ای‌ها و دمکراتها بنشینند با هم نه اینکه جبهه یا تقابلی، بلکه بنشینند چاره جویی برای حل این معضلات…» این فراخوان،‌ در حالی اعلام می‌شود که مصوبات کنگره‌ها و قرارهای کومه‌له و حزب همیشه موارد ارتباط و همکاری‌ موردی وارتباطات ضروری در زمینه‌های مشخص را اعلام کرده‌اند.

اهداف را نمی‌شود برای همیشه انکار کرد، می‌شود اختلاف‌ها را برای مدتی انکار کرد، می‌شود سوگند خورد که به استراتژی و مبانی پایندیم، می‌شود هزار بار پای آن انگشت گذارد،‌ اما در دیالکتیک مبارزه طبقاتی، پراتیک و عملکرد، معیار شناخت است و نه تئوری و قراردادها و مصوبات. برای آنکه «کومه‌له‌ای‌ها و دمکراتها بنشینند با هم نه اینکه جبهه یا تقابلی، بلکه بنشینند چاره جویی برای حل این معضلات را حل کنند» باید کومه‌له‌ای در خور این مناسبات را سر و سامان داد. این یک پراتیک است. هیچکس را برای همیشه نمی‌توان به وفاداری به یک نگرش مجبور ساخت. در یک جامعه‌ و مناسبات طبقاتی هیچ چیز و هیچ فردی فرای طبقات قرار نگرفته‌اند. هر گام و هرسخن، همگی مهر و نشان طبقاتی دارند.

… ادامه دارد.

۱۰ نوامبر ۲۰۲۰ (۲۰ آبانماه ۱۳۹۹)

منابع:
۱-ابراهیم علیزاده دبیر اول کومه‌له-کلن آلمان- ۲۰۱۸، کمیته حزب در آلمان.
https://www.youtube.com/watch?v=K2tjRz0niHA&fbclid=IwAR1BLyjVfu6XfKGHZy_SAT-cUQW-dSczDIL9YGNtPPRS0zwubwbaPyXQySQ
-۲http://kurdane.com/article-26758.html
۳- وب‌سایت رسمی حزب کمونیست ایران، صفحه ویژه مربوط به اختلافات درون حزب کمونیست ایران و کومه‌له، ششم سپتامبر ۲۰۲۰.

اشتراک در شبکه های اجتماعی: