نیروهای اسلام سیاسی در خاورمیانه و چالشهای پیشارو
سه شنبه ۱۰ اسفند ۱۴۰۰
یکی از نیروهای سیاسی که در طول نیمقرن اخیر در صحنهی سیاسی خاورمیانه حضور پررنگ داشته، نحلههای مختلف جریان اسلام سیاسی بوده است. تحولات بیشمار سیاسی و اجتماعی که در این منطقه حادث شدهاند و نیز انعکاس گسترده و بلاواسطهی آن در مقیاس بینالمللی، کموبیش حول نقشآفرینیِ نیروهای سیاسی اسلامگرا رقم خوردهاند. این منطقه اکنون در آتش جنگهای خونین و مرگبارِ فرقهای و مداخلات نظامی دولتهای امپریالیستی و ارتجاعی منطقه میسوزد و به تبع آن، به میدان تاختوتاز جریانات میلیشیای اسلامگرا تبدیل شده است. دهههاست که این جریانات متحجر به صورت پارادوکسیکال، گاهی در خدمت و همسویی با قدرتهای امپریالیستی و گاهی در تقابل و تضادِ نیمبند با آنان، به بازیگران اصلی در ساحت سیاستهای ژئوپلتیکیِ منطقهای و جهانی درآمدهاند.
ظهور قارچگونهی این جریانات در برههیهای مختلف تاریخی و حضورشان در جنبشهای سیاسی و یا کسب قدرت سیاسی در برخی کشورها و تحمیل سیاستهای ارتجاعی و شرایط استبدادی و اختناقزده بر جامعه، برآیند رشد و گسترش نظام سرمایهداری و پیامدهای آن بر مناسبات اقتصادی و اجتماعی و نیز رقابتهای ژئوپلیتیکی و کشمکش میان قدرتهای بزرگ جهانی و منطقهای بوده است. متأخرترین نمونهی آن بازگشت مجدد نیروهای ارتجاعی طالبان در افغانستان به قدرت سیاسی ازطریق بندوستِ قدرتهای امپریالیستی غرب و تبدیلکردن این جامعه به جهنمی تاریک برای اکثریت مردم رنجدیده است.
هرگاه از اصطلاح «اسلام سیاسی» استفاده میکنیم، مرادمان طیفهای ناهمگونی از جریانات سیاسی و جنبشهای اجتماعی است که از درون رشد و تکوین مناسبات سرمایهداری و در نتیجهی خلاء سیاسی ـ ایدئولوژیک در جوامعی اسلامی سر بر آورده و در صددِ تسخیر قدرت سیاسی بودهاند تا از اینطریق دستورات و عقاید اسلامی را در گستردهترین شکل ممکن بر جامعه اعمال کنند. نطفههای فکری و نظری اسلام سیاسی از واپسین سالهای سدهی نوزدهم و اوایل سدهی بیستم و از درون شرایطی سر بر آوردند که فرآیند مدرنیزاسیون و تکوین و توسعهی سرمایهداری، شانهبهشانهی سلطهگریِ امپریالیسم، این جوامع را دستخوش دگرگونیهای بنیادینی قرار دادند. این تحولات از یکسو به زوال طبقات پیشین در نظام فئودالی، ازجمله بهحاشیه راندن روحانیون مذهبی و نمایندگان لایههای میانی خردهبورژوازیِ سنتی از مناصب حقوقی و اجرایی این کشورها بود که واکنشِ سیاسی و اجتماعیِ آنها را برانگیخت و پیشزمینههای عینیِ ظهور اسلام سیاسی را پی ریخت. این نیروها در مخالفت با بورژوازی و هراسان از ازکفرفتن منافع و جایگاه طبقاتیشان و نیز ناتوان از ارائهی چشماندازی روشن برای آینده، واپسگراییِ اتوپیایی را به افق سیاسی خود تبدیل میکند.
با این وجود، اندیشههای نوظهور اسلامگرا نتوانستند تا نیمهی دوم سدهی بیستم در ساحت قدرت سیاسی نقشآفرینی کنند. یک نقطهعطف مهم تاریخی که جریان اسلام سیاسی را به صحنهی سیاست و تسخیر قدرت سیاسی کِشاند، تحولات مربوط به انقلاب ۵۷ در ایران و جنگ داخلی در افغانستان بود.
با عطف توجه به این واقعیت که ستون فقرات پایگاه اجتماعی جریان اسلامگرای شیعه در ایران، خردهبوروژازی سنتی (بهخصوص بازاریان و آخوندها) بود، پاگرفتن این جریان نیز واکنشی بود به دگرگونیهایی که رشد و گسترش سرمایهداری، اصلاحات ارضی و فرایند مدنیزاسیون پدید آورده بود. اما یکی از فاکتورهای مهمی که اسلامگرایان را در سال ۵۷ به قدرت رساند، دخالت قدرتهای امپریالیستی غرب در سرنوشت این انقلاب بود. در دوران «جنگ سرد»، نیروهای مترقی و چپ برای آمریکا و همپیمانانش تهدیدی جدی محسوب میشدند. رقابت و کمشکش میان بلوک غرب و شرق، زمینههای حمایت و پشتیبانی غرب به رهبری آمریکا از جریانات اسلام سیاسی را فرآهم نمود. سیاستِ مقابله با بلوک شرق و کل جنبش کمونیستی، به انحای مختلف با حمایت از نیروهای واپسگرا و ضدکمونیست، یعنی پشتیبانی از جریانات اسلامگرا در ایران، افغانستان و کشورهای عربی بهپیش برده میشد. حمایت از اسلامگرایان در ایران و پشتیبانی آن تا برنشاندنشان بر مسند قدرت سیاسی در سال ۵۷، حلقهای از «کمربند سبز» علیه شوروی بود که قدرتهای امپریالیستی ایجاد کرده بودند.
«جنگ نیابتیِ» آمریکا در افغانستان علیه شوروی سابق، نمونهی دیگر از آوردگاهی است که امپریالیسم آمریکا سازوبرگ جنگیِ جهادگرایان را برای مقابله با شوروی تأمین نمود. از درون این جنگ فرسایشی بود که مجاهدین افغان، القاعده و طالبان سر برآوردند و به مدد حمایتهای بیدریغ و کلانِ مالی و تسلیحاتی قد کشیدند و سرانجام، افراطیترینِ این نیروها در قالب «طالبان»، با حمایت جدی پاکستان، عربستان و آمریکا، قادر به تسخیر قدرت و ایجاد امارت اسلامی افغانستان در سال ۱۹۹۶ بودند. گروههای متعدد جهادگرا بعد از تسخیر قدرت سیاسی در افغانستان، نیروهای خود را به دیگر مناطق دنیا از جمله بوسنی، کشمیر و دیگر نقاط جهان برای بهراه انداختن جنگهای مقدس اعزام کردند. همچنین «عربهای افغان» مدل و الهامبخش همهی آن جنگجویان خارجی بودند که در چند سال اخیر به صفوف داعش در جنگِ عراق و سوریه پیویستند، آنهایی که ابتدا در قالب القاعده در عراق و سپس تحت نام داعش به فعالیت پرداختند و سرانجام در سال ۲۰۱۴ «دولت اسلامی» را اعلام کردند.
اگر اسلامگرایان در آغاز راهشان، مدام بر طبل «ضداستعماری» میکوبیدند و خواهان استقلال «جوامع اسلامی» بودند، در نقاط عطف تاریخی، تنها با حمایتهای مالی و نظامیِ قدرتهای امپریالیستی به نان و نوایی رسیدند. در برهههای دیگری اما، خود را «ضدغربی» به تصویر میکشند و تلاش دارند جامعه را حول این گفتمان بسیج سازند. اگر در جایی از بینوایان و فرودستان حمایت میکنند، در بزنگاههای تاریخی (همچون انقلاب ایران و تحولات مربوط به «بهار عربی»)، انقلاب آنان را مصادره و بهتیغ میکِشند و با تصاحب قدرت سیاسی به انباشت ثروتهای افسانهای میپردازند.
از حیث طبقاتی، جریانات مختلف اسلام سیاسی نهتنها مدافع حفظ مالکیت خصوصیاند، بلکه در گذر زمان و به انحای مختلف خود را با سازوکار مناسبات سرمایهداری وفق داده و در حفظ و بقای مناسبات طبقاتی گام برداشته است. از اینرو، این نیروها نه تنها گامی بهسوی تغییر بنیادین مناسبات کار و سرمایه برنمیدارد و نهتنها ضدسرمایهداری نیستند، بلکه عمیقاً غیرانقلابیاند، و بهگواه تاریخ، مبارزهی کارگران برای بهبود شرایط زیست خود و گامبرداشتنشان بهسوی انقلاب را با قهوهی قهریه پاسخ دادهاند. نوسانات سیاسی و امیالِ بینابینیشان در فرآیندهای تاریخی، تنها به دلیل ناکامیهای سیاسی و بیافقیشان در میدان عمل است. آنگاه که اوضاع بر وفق مرادشان بچرخد، نهتنها با مناسبات سرمایهداری و سیاستهای امپریالیستی در تقابل و تضاد قرار نمیگیرند، بلکه تجربهی تاریخ مصداق این حقیقت است که از هیچ کوششی جهت ماندگاری و استمرار نظام طبقاتیِ سرمایهداری فروگذاری نمیکنند.
یکی دیگر از فاکتورهایی که موجبات ظهور و قدرتگیری نیروهای مختلف اسلامگرای سیاسی را فرآهم آورده است، بحران و نابسامانیهای اقتصادی و اجتماعی در جامعه است. فقر و فلاکت، گرسنگی و بیکاری و جنگ و آوارگیْ هستی اجتماعی کارگران و فرودستان را به ورطهی نابودی میکشاند و از دل این اوضاع، اعتراضات و جنبشهای اجتماعی سر بر میآورند. بر بستر چنین اوضاعی، اگر نیروهای چپ و سوسیالیستی میداندار بسیج و رهبریکنندهی این مبارزات نباشند، زمینهی عینیِ دخالتگری نیروهای ارتجاعی و متحجر اسلام سیاسی فرآهم میشود. واضح است که نیروهای میلیشیای اسلامگرا همچنان در صحنهی سیاسی در خاورمیانه حضور دارند و بسیاری از آنها از پشتیبانی قدرتهای امپریالیستی و دولتهای ارتجاعی منطقه برخوردارند. بنابراین تنها با تلاش در راستای افشای همهجانبهی جریانات اسلام سیاسی و نیز بسیج و سازماندهی در میان کارگران و زحمتکشان و تبلیغ و ترویج سیاستهای پیشرو و سوسیالیستی، قادر خواهیم بود عرصه را به روی نیروهای ارتجاعی تنگ کنیم و تمهیدات به حاشیه راندن آنها را تسهیل نماییم. حضور پررنگ و تاریخیِ نیروهای چپ و سوسیالیستی در کردستان، تجربهی درخشانی است که هرگاه کمونیستها و آزادیخواهان رهبری و هدایت مبارزات اجتماعی را در دست بگیرند، جایی برای عرضاندام و نقشآفرینی اسلام سیاسی باقی نخواهد بود.
سخن روز شبکه تلویزیون حزب کمونیست ایران و کومهله