نگاهی به اعتصاب سراسری کامیونداران! چرخ سرمایه را با اعتصاب سراسری از حرکت بازمیداریم!
پنجشنبه ۱۵ خرداد ۱۴۰۴
ناصر زمانی

اعتصابات اخیر کامیون داران و رانندگان کامیون، که از روز دوشنبه ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴ وارد مرحلهای نوین و سراسری شد، بازتابی روشن از تشدید تضادهای طبقاتی در بطن جامعه ی سرمایه داری ایران است. این دور از اعتراضات، در واکنش به سیاست ضد مردمی سه نرخی کردن گازوئیل و توزیع ناعادلانهی آن آغاز شد؛ سیاستی که در راستای منافع سرمایهداران بزرگ حملونقل و شرکای دولتی شان تدوین شده و بار آن مستقیماً بر دوش رانندگان زحمتکش و فرودست گذاشته شده است. آغاز این اعتصاب در بندر استراتژیک بندرعباس، با توقف کار گروهی از رانندگان و مسدود سازی مسیرهای ورودی و خروجی، به سرعت به یک حرکت هماهنگ و سراسری تبدیل شد و تنها در چند روز، به بیش از ۱۶۳ شهر گسترش یافت. گستردگی این اعتصاب، تداوم و ریشه دار بودن آن در اعتراضات سالهای پیش تا به امروز را بازتاب می دهد؛ دورانی که بارها رانندگان با توقف چرخ حمل و نقل، علیه مشکلات اقتصادی، استثمار و بی حقوقی ساختاری به میدان آمدند. همانند دورههای پیشین، این اعتصابات در واکنش به وخامت روزافزون شرایط معیشتی، افزایش بی رویه ی قیمت قطعات یدکی، ناکارآمدی نظام کرایهها در پوشش هزینههای جاری، و بیتوجهی مزمن حاکمیت به مطالبات انباشتهی رانندگان شکل گرفته است. اعتصاب کنندگان بار دیگر خواهان رسیدگی فوری به وضعیت بیمه، بازنشستگی، توزیع عادلانهی بار، و مقابله با فساد ساختاری در شرکتهای حمل و نقل شده اند؛ مطالباتی که سالها است طرح شدهاند، اما با وعدههای توخالی، موقتی و همزمان با سرکوب، تهدید و انکار مواجه شده اند. دستگاه حاکم، به جای پاسخگویی واقعی، همواره تلاش کرده است این اعتراضات را مهار و بی اثر کند؛ اما واقعیت این است که انباشت خشم و ناامیدی در میان زحمتکشان این بخش، اعتصاب را به ابزار اصلی و رادیکال آنان برای مقاومت و مطالبه گری بدل کرده است. برخلاف روایت رسمی و تبلیغات رسانه های وابسته به رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی، این اعتصاب نمی توان صرفن واکنشی مقطعی به تصمیمات ناکارآمد اقتصادی تلقی کرد، و نمی توان آن را از بستر گسترده تر مبارزهی طبقاتی در ایران جدا ساخت. این اعتصاب، در متن بحرانی عمیق و ساختاری شکل میگیرد که در آن ستم اقتصادی، انباشت ثروت در بالا، و فقر و ناامنی در پایین به نقطهی انفجار رسیدهاند. گسترش این اعتراضات، پیوند آگاهانهی آن با سایر جنبشهای کارگری، و گذار آن از سطح صرفن اقتصادی به سوی افقهای روشنتر سیاسی و ضد مناسبات سرمایهداری، نه تنها ضرورتی انقلابی، بلکه بخشی اجتناب ناپذیر از فرآیند رشد آگاهی و سازمانیابی منسجمتر طبقاتی است.
در کنار این اعتصابات، طی روزهای اخیر شاهد گسترش اعتراضات دیگر بخشهای مزدبگیر و زحمتکش جامعه نیز بودیم؛ از جمله اعتراض نانوایان به حذف یارانه ی آرد و اعتراض گندم کاران به نرخ گذاری ناعادلانه ی محصولشان،هرچند این گروهها سنتن در زمرهی لایههای پایینی طبقه ی متوسط به شمار میآمدند، اما شدت یافتن بحران اقتصادی، تورم افسارگسیخته، و تعمیق شکافها ی طبقاتی، آنها را نیز در روندی پیوسته به درون طبقه ی کارگر پرتاب کرده است. بر همین اساس اعتصاب سراسری کامیون داران و کامیون رانان بخشی جداییناپذیر از مبارزات عمومی طبقه ی کارگر و اقشار مزدبگیر در ایران است؛ طبقه ای که زیر ضربات فزایندهی سیاست های نولیبرالی، فساد ساختاری، و سلطه ی سرمایه داری بوروکراتیک نظامی جمهوری اسلامی، هر روز بیش از پیش به حاشیه رانده میشود. این اعتصابات، فراتر از مطالبات صرفن اقتصادی، تجلی آگاهی طبقاتی در حال تکوین و گامهایی هرچند ابتدایی، اما حیاتی، در مسیر ماکرو در بستر سازمانیابی مستقل و سراسری طبقه ی کارگر بطور عینی پتانسیل امر مبارزاتی خود را نشان داده است. به این معنا فرسایش موقعیت اقتصادی و اجتماعی این لایه های میانی، که زمانی از حداقلی از ثبات و امنیت شغلی برخوردار بودند، آنها را به صف جامعه کارگری رانده است که دیگر قادر به تأمین حداقل نیازهای روزمره ی خود نیستند. انگلس در تحلیل انقلابهای اروپای ۱۸۴۸ (انقلاب در فرانسه) به ریزش طبقه ی متوسط به صفوف پرولتاریا اشاره میکند و آن را بخشی از پویایی انقلاب های اجتماعی میداند. در این شرایط، خشم و نارضایتی رو به گسترش نه تنها در میان کارگران صنعتی و خدماتی، بلکه در میان کشاورزان، معلمان، بازنشستگان، از انسجام عینی منافع طبقاتیِ روبه گسترش در برابر نظم استثمارگر سرمایهد اری است. اعتصاب کامیونداران و رانندگان کامیون نمودی از امکانی انقلابی است برای وحدت طبقاتی گستردهتر و سازمانیافته در برابر تعمیق هر روزه شکافهای طبقاتی که حتا لایه های میانی و بخش تحتانی طبقه متوسط جامعه را با مخاطر جدی روبرو کرده است.
اعتصابات سراسری بخصوص در بستر بحران ساختاری سرمایه داری ایران به حمل و نقل جادهای، نقشی تعیین کننده و بی بدیل در معادلات طبقاتی ایفا میکنند. در کشوری که بیش از ۹۰ درصد جابجایی کالاها از طریق جاده انجام میگیرد، و زیرساختهای جایگزین نظیر راهآهن و حمل و نقل دریایی عملن ناکارآمد یا حاشیه ای هستند، اعتصاب در این بخش میتواند همچون ضربه ای مستقیم به شریانهای حیاتی گردش سرمایه عمل کند. فلج شدن جریان حمل و نقل، به سرعت بنادر، گمرکات، کارخانه ها، شبکهها ی پخش و فروشگاهها را در سراسر کشور دچار انسداد میسازد، و ضرب آهنگ روزمرهی بازتولید سرمایه را مختل میکند. این اختلال، تنها در سطح «کمبود کالا» یا اختلال بازار باقی نمی ماند؛ بلکه قدرت فلج کننده ی اعتصاب در حوزه ی حمل و نقل، بار دیگر نشان میدهد که چگونه طبقه ی کارگر با توقف کار خود، میتوانند نظم اقتصادی و اجتماعی سرمایه داری را زمینگیر سازند. کامیون دارانی و رانندگانی که روزانه هزاران تن کالا؛ از برنج، دارو و نان گرفته تا سوخت، قطعات صنعتی و مصالح ساختمانی را از بنادر، کارخانه ها و انبارها به سراسر کشور حمل می کنند، اگر تنها برای چند روز تصمیم به توقف کار بگیرند، کل زنجیره ی تأمین در هم می ریزد؛ بازارها از کالاهای اساسی خالی میشود، کارخانه ها از دریافت مواد اولیه باز میمانند، پمپ بنزین ها تعطیل میشوند و موجی از کمبود، گرانی، و بحران، بازار سرمایه را دچار لرزش میکند. در این معنا، اعتصاب تنها یک ابزار مطالبه گری صنفی نیست، بلکه به مثابه «مدرسهی انقلاب» عمل میکند، جایی که طبقه کارگر، از طریق عمل مستقیم خود، پی میبرند که نیروی توقف چرخ سرمایه در دستان آنها است. این اعتصاب نه فقط شکافی در زنجیرهی لجستیک، که تَرک برداشتن در خود حاکمیت کناسبات طبقاتی سرمایه است؛ گامی مقدماتی اما حیاتی برای عبور از مبارزه ی پراکنده ی اقتصادی به سوی سازمانیابی سراسری و آگاهانه ی طبقهی کارگر در جهت به زیر کشیدن کل نظام سرمایه داری است.
واقعیت اینست اهمیت اعتصاب سراسری کامیون داران و رانندگان کامیون زمانی بیشتر نمایان میشود که تفاوت بنیادین آن با اعتصاب سنتی کارگران در یک کارخانه در نظر گرفته شود. در یک اعتصاب کارخانه ای، تمرکز جغرافیایی کارگران در یک محل، به آنها اجازه میدهد بطور همزمان عمل کنند، اما در عین حال، همین تمرکز، اعتصاب را محدود به یک نقطه از نقشه ی تولید و سرمایه می سازد و امکان سرکوب سریع تر و محاصره ی موضعی از سوی دستگاه امنیتی رژیم را فراهم میکند. اما اعتصاب کامیون داران و رانندگان کامیون به دلیل ویژگی ساختاری و پراکندگی ذاتی این بخش از نیروی کار، ماهیت متفاوتی دارد. آنها برخلاف کارگران یک واحد تولیدی، در تمام جغرافیای ایران حاضرند، از بنادر جنوب تا مرزهای غربی، از انبارهای صنعتی و ترمینالهای گمرکی تا جاده های ترانزیتی و بازارها ی عمده ی تهران و شهرهای بزرگ، این پراکندگی جغرافیایی در صورت تصمیم گیری جمعی برای اعتصاب، بجای یک نقطه، همزمان دهها و بلکه صدها نقطه را تحت تأثیر قرار میدهد. همین ویژگی است که به آنها قدرتی بی سابقه در ایجاد اختلال سراسری در نظام حمل و نقل و گردش کالای کشور میبخشد. به همین دلیل است که رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی با وحشت و اضطراب به این اعتصاب می نگرد. زیرا برخلاف اعتراضات محلی و مهارپذیر، این اعتصاب توان آن را دارد که حلقه ی مرکزی گردش سرمایه در کشور را فلج کند. به این معنا، به اهرمی قدرتمند برای فشار طبقاتی علیه نظم حاکم بدل شده است؛ ابزاری که اگر با آگاهی طبقاتی، سازمانیابی مستقل، و پیوند با دیگر بخش های طبقه ی کارگر ترکیب شود، میتواند به تهدیدی جدی و انقلابی برای تداوم سلطه ی سرمایه داری جمهوری اسلامی تبدیل گردد.
وقتی در دهها شهر، رانندگان کامیون، معلمان، بازنشستگان، پرستاران، کارگران صنایع نفت، فولاد و پتروشیمی و خدماتی تا نانوایان، و گندمکاران کشاورز به خیابان میآیند یا دست به اعتصاب میزنند، این دیگر نشانه ی یک نارضایتی پراکنده یا بحران موقتی نیست؛ بلکه بیانگر آن است که ابزارهای معمول رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی برای مهار خشم طبقات، از جمله وعده های فریبنده، افزایشهای ناچیز حقوق و سرکوب موضع، دیگر کارآیی ندارند. اینک کارگر و اقشار تهیدست جامعه، نه فقط برای مطالبه ای اقتصادی، بلکه علیه نظمی به میدان آمده که ریشه در مناسبات نابرابر نظام سرمایه داری دارد؛ نظمی که اکثریت عظیم جامعه را به فقر، بی ثباتی، و بی قدرتی مزمن سوق داده است. اگرچه در ظاهر، بحران معیشت و دستمزد جرقه ی اولیه ی این اعتراضات است، اما در بطن آن، انباشت تاریخی سود سرمایه، استثمار و سلب یک زندگی انسانی است که تاریخن مناسبات نظام سرمایه داری در ایران بر طبقه کارگر تحمیل کرده است.کارگری که دستمزدش چندبرابر زیر خط فقر است و از تامین هزینه زندگی اش عاجز است، یا معلم و بازنشسته ای که زیر خط فقر روزگار میگذراند و هر روز با گرانی مسکن، نان و دارو روبرو هستند، راهی جز اعتصاب و اعتراض به وضع موجود ندارد. این اعتراضات و اعصابات روزانه در کف خیابان ها در کارگاهها و کارخانه ها نه یک انتخاب فردی، بلکه واکنشی ناگزیر به بحران ساختاری نظام سرمایه داری حاکم بر ایران است که به وساطت دولت و سرمایهداران بر جمعیت میلیونی جامعه کارگری تحمیل کرده است. به این معنا وقتی برق قطع میشود، فقط چراغ خانهها خاموش نمیشود؛ بلکه میلیونها زندگی به تاریکی کشیده میشود. کارخانه تعطیل میشود، کارگر بیکار میشود، نانوا قادر به پخت نان نیست، و مواد غذایی فاسد میشود. این اختلالها «بحران فنی» نیستند؛ بلکه نشانه ی شکست عریان یک بحران ساختاری نظام سرمایه داری است که بر مبنای منافع سرمایه داران بزرگ، شرکتهای خصوصی و خصولتی، آقازادهها و شبکههای رانت و اختلاس طراحی شده است. وقتی سوخت گران میشود، نه فقط سفره ی توده های وسیع طبقه کارگر کوچکترمیشود، بلکه حمل ونقل فلج و بازار دچار هرج ومرج میگردد. با این حال، رژیم به جای پاسخگویی، به مقصرسازی قربانیان روی میآورد: نانوا را عامل گرانی معرفی میکند، راننده را متهم به احتکار میسازد، اما هرگز بحران ساختار اقتصادی نظام سرمایه داری که خودش حاکم و حافظ آن است سخن نمیگوید.
شرایط عینی روند فزاینده ی اعتصابات و اعتراضات کارگری در چند سال اخیر تا اعتصابات سراسری کامیون داران و رانندگان، گواهی است بر تعمیق بیشتر بحران سرمایه داری در ایران و بخصوص فروریختن مشروعیت سیاسی و اقتصادی نظم حاکم نزد طبقه ی کارگر، به این معنا این اعتصابات نه کنش هایی تنها اقتصادی، بلکه تجلی عینی تضادهای بنیادین میان طبقه ی کارگر و کل ساختار قدرت طبقه سرمایه دارحاکم است. از دل همین واقعیت است که دو ضرورت حیاتی؛ سازمانیابی آگاهانه و سراسری طبقه ی کارگر و تشکیل و تقویت حزب انقلابی این طبقه بیش از پیش خود را نمایان میسازد. در شرایط کنونی، هر اعتصاب و اعتراض جمعی، زمینه ای عینی برای شکلگیری تشکل ها ی مستقل و سازمانیافته و اشکال اولیه ی خود رهبری کارگری است. همانگونه که مارکس تأکید میکند، طبقه ی کارگر تنها در جریان مبارزه است که میتواند به آگاهی طبقاتی دست یابد و خود را به مثابه یک نیروی تاریخی سازمان دهد. این بدان معنا است که اعتصابات اخیر، خودبخود بسوی تحقق سوسیالیسم سوق نمی یابند، مگر آنکه از دل آنها فرآیند سازمانیابی هدفمند و آگاهانه با اتکا به تجربه ی مبارزاتی طبقه، در پراتیک روزانه شکل گیرد.
این سازمانیابی تنها در قالب تشکل های مستقل از دولت و کارفرما، کمیته های اعتصاب در محیط های کار و زیست، و پیوندهای میان اقشار مختلف مزدبگیر معنا و کارآیی مییابد. اما این اشکال پراکنده ی مقاومت و سازمانیابی، بدون یک افق سیاسی واحد و رهبری طبقاتی هدفمند، به آسانی در معرض بازجذب در ساختارهای قدرت یا سردرگمی سیاسی قرار میگیرند. درست در همینجا ضرورت حزب انقلابی طبقهی کارگر با تمام قوت خود مطرح میشود؛ حزبی که نه نیرویی بیرون از طبقه، بلکه بیان متشکل و خودآگاه طبقه کارگر است، و میتواند مبارزات اقتصادی را از فاز تدافعی وارد فاز سیاسی تمام عیار برای تغییر انقلابی جامعه پیوند دهد. در متن اعتصابات کنونی، اگر چنین حزبی وجود نداشته باشد یا ضعیف و غیرمؤثر باقی بماند، خطر آن وجود دارد که نیروی اعتراضی کارگران، بهویژه در دورههای بحران سیاسی، در خدمت بازی قدرت نیروهای راست، اصلاح طلب یا ناسیونالیستی قرار گیرد؛ نیروهایی که تلاش دارند تضاد طبقاتی را در دل گفتمانهای فرهنگی، هویتی یا «ملی» حل و بی اثرکنند. از اینرو، تقویت گفتمان سوسیالیستی و چشمانداز رهایی اجتماعی، نه با موعظهها ی نظری، بلکه از دل سازمانیابی و حزب طبقه کارگر ممکن و ضروری است. در این روند، آنگونه که مارکس تأکید دارد، رهایی طبقه ی کارگر تنها به دست خود طبقه ی کارگر ممکن است؛ اما این خود رهایی بدون ابزارهای سیاسی متشکل و سازمانی ممکن نیست. بنابراین، تقویت سازمانیابی شورایی در دل اعتصابات، و پیوند آن با چشم انداز تشکیل حزب انقلابی طبقه ی کارگر، ضرورتی تاریخی برای عبور از وضعیت کنونی است. بر این اساس اعتصابات اخیر، اگر به روندی برای تقویت تشکل های مستقل، ایجاد شبکههای میان بخشهای مختلف رهبران میدانی کارگران، و پیوند آنها با یک افق سوسیالیستی بدل شوند، میتوانند نخستین گامها در بازسازی سیاست انقلابی طبقه کارگر در ایران امروز باشند. حزب انقلابی، در این معنا، نه بدیلی برای مبارزات جاری، بلکه شکل سیاسی و آگاه همان پیکره ی مبارزات توده های وسیع کارگری است که اکنون در خیابانها، مراکز کار و زیست در حال شکل دادن به یک قدرت بدیل است.
سخن آخر
برای به زیر کشیدن نظام سرمایه داری حاکم در ایران، هیچ راهی جز سازمانیابی آگاهانه، متشکل و طبقاتی کارگران و مزدبگیران وجود ندارد؛ تنها از مسیر ایجاد تشکل های مستقل کارگری و حزب انقلابی طبقه کارگر در بستر همین مبارزات در اعتصابات و اعتراضات سراسری است که میتوان توازن قوای طبقاتی را به سود میلیونها انسانِ مولد و ستمدیده برهم زد و افق رهایی سوسیالیستی را از امکان به واقعیت تبدیل کرد. به عبارت دیگر رهایی طبقه کارگر، تنها میتواند کار خود طبقه کارگر باشد، اما این رهایی، نه از راه مبارزات پراکنده، بلکه از مسیر یک پراتیک انقلابی در امر سازمانیابی هدفمند و رهبری انقلابی ممکن و میسر خواهد شد.
ژوئن ۲۰۲۵