پنجشنبه ۶ دی ۱۴۰۳ | 26 - 12 - 2024

Communist party of iran

به مناسبت ۲۵ نوامبر روز جهانی مبارزه با خشونت علیه زنان: نگاهی اجمالی به مقاومت و مبارزه‌ی توده‌ای زنان در برابر ضد انقلاب اسلامی!


نیما مهاجر آذر ۱۴۰۳


جدال جمهوری اسلامی با زنان و جدال زنان با جمهوری اسلامی از همان اوایل انقلاب آغاز شد. رژیم اسلامی با شعار «یا روسری یا توسری» و اعلام اینکه رعایت حجاب اسلامی در همه‌ی ادارات و در صحن جامعه اجباری است جنگ ارتجاعی خود را علیه زنان آغاز کرد و زنان آزاده نیز در روز جهانی زن در ۱۷ اسفند ۱۳۵۷ با شعار «ما انقلاب نکردیم تا به عقب برگردیم» مبارزه‌ی طولانی مدت خود برای کسب آزادی و حقوق برابر را آغاز کردند. رژیم تازه به قدرت رسیده مسئولیت ناتمام سرکوب انقلاب را به عهده گرفته بود و این کار را با کشیدن چادر و روسری بر سر زنان شروع کرد. در ادامه، جنگ ارتجاعی ایران و عراق مانند نعمتی در خدمت رویکرد سرکوبگرانه‌ی سرمایه‌داری اسلامی قرار گرفت. اما در همان دهه‌ی شصت که موج موج مردان به جبهه‌های جنگ و کشتار فرستاده می‌شدند فرصتی به وجود آمد تا زنان بخشا در بازار کار حضور پیدا کنند.


بعدها در دهه‌ی هفتاد و در جریان به اصطلاح جهاد سازندگی نیز با توجه به ارزان بودن نیروی کار زنان این رویه ادامه پیدا کرد. مقاومت زنان در مقابل اندیشه‌های زن ستیزانه، حضورشان در بازار کار و مراکز تحصیل و آموزش و دسترسی به مدیای جهانی از طریق ویدیو و ماهواره و گوشی‌های هوشمند باعث شد که بخش زیادی از زنان الگوی ارتجاعی و مد نظر حاکمیت از زن در جامعه‌ی اسلامی را کنار بگذارند. اما حکومت که روبنای ایدئولوژیک‌اش را بر مبنای اسلام بنا کرده بود و در این میان حفظ چهره‌ی اسلامی جامعه به پوشش و ظاهر زنان در شهرها گره می‌خورد، تغییر اوضاع و پوشش جدید زنان را تحمل نمی‌کرد. به دنبال این وضعیت امامان جمعه آشکارا اعلام کردند که نباید زنان بدحجاب در جامعه احساس امنیت داشته باشند و با خیال راحت در خیابانها رفت و آمد کنند.


این فتوای سرکوبگرانه و ضد زن امامان جمعه در حقیقت نشان دادن چراغ سبز به مردان آتش به اختیار بود تا با بکار بردن آزار و خشونت، زنان را به زیر چادر سیاه برگردانند. ایجاد ترس و وحشت در جامعه و حمله به زنان در دهه‌ی هفتاد با هدف بنزین پاشیدن به آتش افکار مردسالارانه توسط اراذل و اوباش کلید خورد. یکی از جنایات اتفاق افتاده قتل‌های زنجیره‌ای سعید حنایی «قاتل عنکبوتی» در فاصله‌ی یک سال از مرداد ۱۳۷۹ تا مرداد ۱۳۸۰ بود. روزنامه‌ی خراسان آن زمان انتشار اخبار این قتل‌ها و ایجاد ترس در جامعه‌ی ایران را به عهده گرفت. قاتل عنکبوتی ۱۶ زن تن فروش را به قتل رساند و تنها زمانی به دام افتاد که قربانی هفدهم از دست او فرار کرد و هویت سعید حنایی را برای پلیس افشا کرد. سعید حنایی الگوی یک مرد با غیرت و مورد تایید رژیم اسلامی و بخشهای ارتجاعی جامعه بود.


مژگان که از دست وی فرار کرد در خاطراتش می‌گوید که بار اول به سعید مشکوک می‌شود و حاضر نمی‌شود که سوار موتور او شود اما هنگامی که پارکبان کنار خیابان سعید را یک فرد معتقد و خیرخواه معرفی می‌کند، برای دریافت کمک‌های غذایی سوار موتور قاتل شده و به خانه‌ی او می‌رود. اما در خانه متوجه خطر می‌شود و فرار می‌کند. سعید حنایی یک بسیجی معتقد و از رزمندگان جنگ ارتجاعی ایران و عراق بود که «کارت بسیج» و «کارت آمران به معروف و ناهیان از منکر» را در جیب داشت. حنایی که در راستای فتوای امامان جامعه ترس و وحشت را به پهنای شهر مشهد و سراسر کشور مخصوصا در دل زنان ایجاد کرده بود و علی رغم اینکه مورد حمایت بسیاری از حزب‌اللهی‌ها قرار گرفت و قول فرستادندش به سوریه را داده بودند اما در سال ۱۳۸۱ به دار آویخته شد تا حاکمیت فتوای امامان جمعه و ماهیت مذهبی خودش را از اعتقادات مذهبی سعید حنایی و جنایات اتفاق افتاده پاک کند. در همان شهری که سعید حنایی می‌خواست زیر سایه‌ی ایمان از فساد و فحشا پاکسازی کند، بساط فحشای مذهبی بدون تهدید قاتلهای زنجیره‌ای و فتواهای تحریک کننده برپا است و صدها زن مسلمان با ذکر چند آیه به زائرین معتقد سرویس جنسی ارائه می‌دهند.


جمهوری اسلامی همواره از پرورش دادن قاتل و اراذل و اوباش با هدف ناامن کردن جامعه برای زنان و مخالفین خود استفاده کرده است و هر زمان بخواهد جامعه را ناامن کند با نشان دادن رأفت اسلامی به اوباش و فتواهای زن ستیزانه و ارتجاعی امامان جامعه، به آتش به اختیاران و متجاوزان چراغ سبز نشان می‌دهد تا وارد عمل شوند. جنایتی دیگری که در همان دهه‌ی هفتاد و در فضای تهدیدآمیز خطبه‌های نماز جمعه اتفاق افتاد، ماجرای اسید پاشی‌ها به صورت زنان به اصطلاح «بد حجاب» بود. چهار زن در اصفهان و زنانی نیز در تهران با اسیدپاشی‌های سازمان‌یافته مواجه شدند. بعد از این ماجرا زنان ایران با فضای رعب و وحشت دست و پنجه نرم می‌کردند. ماجرای تجاوز گروهی در اصفهان یکی دیگر از اتفاقات دهه‌ی هفتاد بود.

در این رخداد دوازده نفر از اراذل و اوباش با ورود به یک مهمانی خصوصی در خانه باغی در اطراف شهر اصفهان زنان را مورد تعرض جنسی قرار دادند. یکی از زنان بلافاصله پلیس را مطلع کرده بود اما پلیس تنها بعد از اتمام تجاوز و پس از گذشت ۴۵ دقیقه در محل حضور پیدا کرد. بعدها دادستان وقت اصفهان نیز قربانیان را مورد مواخذه قرار داد و به شکل غیر مستقیم از متجاوزان دفاع کرد. در حالی که این زنان در چهار دیواری خانه باغ و در یک محیط خصوصی مهمانی برگزار کرده بودند، دادستان اعلام کرد که حاضران در مهمانی نامحرم بوده‌اند، حجاب و عفت اسلامی را رعایت نکرده‌اند و خودشان با سر و صدا و رقص و پایکوبی همسایه‌ها را تحریک کرده‌اند. موضع‌گیری رژیم اسلامی و امامان جمعه و قضات دادگاه حاوی یک پیام روشن به جامعه بود: زنانی که پوشش اسلامی و الگوی مورد نظر حکومت در مورد حجاب را رعایت نمی‌کنند حتی در محیط خصوصی خودشان امنیت نخواهند داشت.


اما جمهوری اسلامی نتوانست با این تهدیدات زنان را به عقب براند. جامعه‌ی ایران در دهه‌ی هشتاد شاهد تولد جنبش دانشجویی و جنبش کارگری بود. توازن قوا به نفع جامعه تغییر کرد و شرایط برای پیشروی بیشتر زنان فراهم شد. جامعه‌ی ایران زنده‌تر از آن بود که جمهوری اسلامی بتواند تبدیل به افغانستانش کند. زنان در ابعاد گسترده‌ای صندلی‌های دانشگاهها را به دست آوردند و محدودیت‌های ارتجاعی را عقب زدند. در مقابل رژیم اسلامی شمشیر را از رو بست و دار و دسته‌ی اوباش و ون‌های گشت ارشاد را ایجاد کرد. کشمکش زنان با طالبان حاکم بر ایران ادامه پیدا کرد. اعتراضات در روز هشت مارس و اعتراض به قتل‌های ناموسی میدان دیگری از مبارزات زنان را شکل داد. در دهه‌ی نود شاهد رشد جنبش‌های مطالباتی معلمان بودیم که تعداد زیادی از زنان معلم را به کارزار مبارزاتی وارد کرد.


در کف جامعه نیز مقاومت در برابر طرح‌های ارتجاعی «عفاف و حجاب»، «گشت نور» و… ادامه داشت. تا اینکه ویدا موحد در ۶ دیماه ۱۳۹۶ در خیابان انقلاب تهران آشکارا حجاب از سر برداشت و روسری سفید خود را به‌ صورت نمادین و برای اعتراض به حجاب اجباری در ایران بر سر یک چوب تکان داد. نه تنها زنان، بلکه کل جامعه‌ی ایران آماده‌ی رویارویی‌های سازش‌ناپذیری با رژیم اسلامی و آبستن تحولات انقلابی بودند. اعتراضات سراسری دیماه ۹۶ و آبان ۹۸ این واقعیت را نشان داد. با این حال رژیم اسلامی هر دوی این اعتراضات را به سرعت و با وحشی‌گری تمام سرکوب کرد. معترضان فرصت لازم را برای سازماندهی پیدا نکردند. تا اینکه در ۲۵ شهریور ۱۴۰۱ بعد از قتل حکومتی ژینا امینی توسط گشت ارشاد و به بهانه‌ی تحمیل حجاب اجباری بار دیگر خیزش انقلابی مردم ایران علیه تمامیت حکومت سرمایه‌داری جمهوری اسلامی شعله ور شد.


صدها هزار زن روسری‌هایشان را از سر برداشتند و به آتش کشیدند و شعار «نه روسری نه توسری/آزادی و برابری» را سر دادند. هر چند خیزش انقلابی «زن زندگی آزادی» نتوانست به اهداف نهایی‌اش یعنی پایان دادن به دیکتاتوری و سرنگونی رژیم اسلامی دست یابد اما حکومت نیز قادر نشد به همان شکل سابق حجاب اسلامی را به زنان تحمیل کند. جدال هنوز ادامه دارد. اگر در دهه‌ی هفتاد حاکمیت زنان را با کمک قتل و تجاوز و اسیدپاشی وحشت زده می‌کرد، اکنون این زنان هستند که با زیر پا گذاشتن ایدئولوژی حاکم، ترس سرنگونی را به دل رژیم افکنده‌اند. اگر رویا ذاکری در مقابل تعرض و مزاحمت گشت ارشاد در خیابانهای شهر تبریز عصیان می‌کند و با شعار مرگ بر خامنه‌ای کلیت رژیم را لگدمال می‌کند، آهو دریایی نیز به شکل دیگری عصیان علیه تمامیت رژیم اسلامی را نشان می‌دهد و در اعتراض به تعرض حراست دانشگاه علوم تحقیقات تهران لباسهای نیمه پاره‌اش را پرت می‌کند و اعتراض عریان نشان می‌دهد.


اگر جمهوری اسلامی رویا ذاکری را به خاطر سر دادن شعار «مرگ بر خامنه‌ای» و لگدمال کردن حاکمیت دیوانه قلمداد کرد، «آهو دریایی» را نیز به دلیل پرت کردن لباسهای نیمه پاره و زیر پا گذاشتن ایدئولوژی رژیم اسلامی در مراکز روان‌درمانی زندانی نمود. جمهوری اسلامی دیوانه‌وار از ناتوانی‌اش در برابر جنبش زنان به هر گونه حربه، سرکوب و فریبی دست می‌زند. نیروهای ارتجاعی و آتش به اختیاران اینبار به لجن پراکنی و اتهامات مبتذل علیه زنان روی آورده‌اند و زنان را به خاطر عدم تمکین در برابر قوانین مردسالارانه و آیین و مناسک مذهبی زن ستیزانه به بی‌آبرویی و لذت جویی و بی بند و باری متهم می‌کنند و حاکمیت نیز با اختصاص بودجه‌ی میلیاردی کلینیک تحمیل حجاب اجباری را در تهران تاسیس می‌کند.


اما همانطور که خشونت عملی اوباش بسیجی و آتش به اختیاران در دهه‌ی هفتاد نتوانست زنان را مطیع مردسالاری و سرمایه‌داری حاکم بکند، خشونت زبانی و تبلیغات توهین آمیز نوکران رنگارنگ جمهوری اسلامی و بیمار خواندن مبارزین هم نمی‌تواند زنان را از ادامه‌ی مبارزاتشان علیه حجاب اجباری و کسب آزادی و برابری منصرف کند. با وجود اینکه خیزش انقلابی در خیابانها ناچار به عقب نشینی شده است اما زنان با شرکت در تجمعات بازنشستگان، پرستاران، معلمان و فرودستان حاشیه‌ی شهرها با مطالبه‌ی آب و برق و مسکن و کار و رفاه و‌ ارزانی و برابری زن و مرد و با حضور برجسته‌ی زنان زندانی در مبارزه علیه حکم اعدام گام‌های بلندی به جلو برداشته‌اند. جامعه به عقب بازنمی‌گردد، دیر یا زود کابوس جمهوری اسلامی و طرفدارانش به واقعیت تبدیل خواهد شد و زنان آزاده جام زهر لغو‌ حجاب اجباری این سمبل تحقیر و بردگی را به خورد طالبان حاکم بر ایران خواهند داد.

اشتراک در شبکه های اجتماعی: