نمادی بنام حاج داود
سه شنبه ۴ آبان ۱۴۰۰
ليلا دانش
حاج داود، یکی از کسانی که بی تردید باید در دادگاه ویژه رسیدگی به جنایات حکومت اسلامی پاسخگو می شد. نه تنها بعنوان مجری سیاست و جزیی از دستگاه سرکوب، بلکه بعنوان یک شخص هم. در همین جهان نابرابر کنونی هنوز امکان بمحاکمه کشاندن چنین جنایاتی تا حدودی مقدور است. یکی از آخرین نمونههایش برگزاری دادگاهی برای محاکمه شخصی با حدود صد سال عمر است در آلمان. شخصی که در جوانی در حد نگهبان یا منشی در جریان وقایع کورههای آدم سوزی هیتلر ، از طریق دسترسی به لیست این قربانیان بوده است. محاکمه چنین شخصی نه برای زهرچشم گرفتن از یک آدم صد ساله بلکه برای تقبیح حاشای جنایت، و در عین حال توجه به رنج و درد انسانهایی است که در معرض این جنایات قرار گرفتند. اینکه نظم و نظام ضد بشر سرمایه داری خود بانی این جنایات است ذرهای از اهمیت وجود این دادگاه ها و ثبت کردن این جنایات کم نمی کند. از لزوم چنین دادگاه هایی برای محاکمه سران و دست اندرکاران حکومت اسلامی نیز بکرات گفته شده و یک نمونهاش همین حالا در سوئد در جریان است. مرگ حاج داود یکبار دیگر مؤکد میکند که در پیگیری پرونده جنایات حکومتی ها در تمام این ۴۳ سال کوتاهی نباید کرد. نه فقط خود حکومت بعنوان مسئول این سیستم سرکوب، بلکه هر تک نفر شریک در این جنایات باید پاسخگوی رفتار شنیع ضد انسانی شان باشند. و نیازی به گفتن ندارد که جمهوری اسلامی مهرههایی از نوع حاج داود کم ندارد. حتی جنایتکارتر از او کم ندارد. با این حال حاج داود یک نماد است.
حاج داود فرزند یک خانواده زحمتکش و فقیر است. بزرگ شده پایین شهر تهران. و لات! همان مفهوم یا مقوله ای که هنوز هم در بخش زیادی از جامعه ایران – حتی در جامعه روشنفکری ایران – با اغماض به آن برخورد میشود. رد پای جماعت لات و چاقوکش را در تحکیم سیستم سرکوب و جنایت لااقل در سده اخیر ایران نمیتوان نادیده گرفت. حاج داود از این دسته است و خاستگاه زحمتکشی اش هیچ تناقضی ندارد با تعلق او به قشری در جامعه که با تبدیل شدن به پامنبری و چاکری منابع قدرت در بازار و دربار و مسجد و حوزه و آستان قدس ….. هم به نان و نوایی رسیدهاند و هم در تحکیم سیستم سرکوب نقش ایفا کرده اند. او طعم تحقیرشدن و فقر را می شناسد. و مثل همه انسانهایی که قربانی ناآگاهی و جهل خود میشوند مرید مراجع قدرت شده تا بار و زحمت اندیشه و تفکر و وجدان را هم از دوش خود بردارد. در این مرید شدن ایمان (در مقابل تعقل) نقش برجستهای دارد. در قاموس ایمان و اعتقاد مذهبی از گونهای که در میان این جماعت لات و لمپن رایج است، یکی دیو است و یکی فرشته. کافیست که شخص همه فیلترهای لازم رفتار و وجدان انسانی را نداشته باشد; و حقارت و سرشکستگی های زندگی به او انگیزههای انتقامجویانه داده باشد تا در سایه قدرتی که به او اعطا شده، تبدیل شود به پدیدهای چون حاج داود. این مجموعه، خمیرمایه لازم برای تبدیل شدن به عنصری است در سیستم سرکوب که از حرف مستدل زدن و یا عینک (نماد روشنفکری و آگاهی)، بلندی قد زن ، رنگ ویژه چشمانش و یا زیباییاش (همگی نماد تحقیر نرینه سالاری) برق سه فاز می پراند و قدرت نفرت و کینه و ایمان کور خود را به موتور محرکه «کشف» زنده بگور کردن انسانها می کند. از آهنگری و نان زحمتکشی خوردن، تا انسان زنده را به تابوت نشاندن فاصلهای است که تنها با اعتقاد مذهبی توضیح داده نمی شود.
در سالهای اخیر کار تحقیقی باارزشی از مسعود نقره کار در شناسایی و توضیح موقعیت این قشر منتشر شده است(نگاه کنید به مقاله «جاهلها و لاتها در تاریخ معاصر ایران » در سایت نقد) . و البته بسیاری از ایرانیانی که هنوز وقایع پس از کودتای ۲۸ مرداد سال ۳۲ و همچنین دوره استقرار و ساختن نهادهای سرکوب جمهوری اسلامی را بیاد دارند، و یا ناظر و حاضر این تاریخ بودهاند نقش این جماعت را بتجربه و دقت دیده اند. این پدیده البته تنها ایرانی نیست. وجود دستجات و باندهای خلافکار و مخل امنیت در جامعه جزو جدایی ناپذیری از تقریباً همه جوامع سرمایه داری هستند. حتی سوئد «آرام و ایمن» هم از این امر مستثنی نیست. باندهای متشکل از افرادی که هر کدام بدلیلی از چرخ و گردونه همین نظم رایج در جامعه پرتاب شده و در جامعه ی موازی و گاه زندگی زیرزمینی و اغلب درگیر شدن با نهادهای پلیسی و انتظامی، یک پای اعمال قدرت و یا بعبارت دقیقتر به یک نهاد قدرت غیر قابل چشمپوشی در جامعه تبدیل میشوند. حتی استقرار جامعه مدرن بورژوایی (نوع مدینه فاضله اروپایی اش) که متکی است به احترام حقوق فردی و قانونی که ورای همه چیز در جامعه است هم نتوانست به این پدیده که خود یا محصول مناسبات قدرت در جامعه سرمایه داری است یا در خدمت آن، خاتمه دهد. مستقل از اینکه دار و دسته های مافوق قانون به چه ایمان دارند و خالکوبی و نمادها و نشانه هایشان به کدام فرهنگ و مسلک و آیین و مذهب رجعت میکند مناسبات سرمایه داری توانسته ریز و درشت شان را در جنگ و صلح و قاچاق مواد مخدر و ارتش های خصوصی و جنگهای سکتی و …. بخدمت بگیرد.
ویژگیهای سرزمینی و فرهنگی و تاریخی در توضیح کارکرد این قشر حاشیه جامعه و تولید البته مهم است. تکوین مدل ایرانی این جریان را در رگههای زیرین تر تاریخ هم باید پی گرفت. چیزی که در کار باارزش آقای نقره کار تا حدودی صورت گرفته است. اما در این تردیدی نیست که در ایران در پنجاه سال گذشته رشد و تکوین این قشر ربط مستقیمی به نهادهای مذهبی مدعی قدرت و درگیر در جدال قدرت داشته است. نهادهای مذهبی و روحانیت در پی کسب قدرت و تحکیم منافع خود به این قشر بنحو آشکاری متکی شدهاند. چه آن بخشی از روحانیت که نردبان ترقی را در کنار تخت پادشاهی می جستند و چه دیگرانی که باصطلاح علیه آن مبارزه میکردند و بعدها مهرههای تعیین کننده حکومت اسلامی شدند. بخش زیادی از جماعت لات و لوتی که بعد ازانقلاب به کمیته ها پیوستند و بسرعت در نظام جدید ترقی کردند از نوع همین حاج داود و البته زهرا خانوم بودند. هر چند که وجود زهرا خانوم به فمینیزه کردن این ماجرا کمک زیادی نکرد! بسیاری در این قشر عاقبت بخیر شدن امثال شعبان بیمخ را برای نقش شان در جریان کودتای ۲۸ مرداد می شناختند . در نتیجه عدهای از سر عافیت طلبی و البته عده ای هم با ایمان به عبا و عمامه و نعلین بخدمت حکومت سرکوب انقلاب درآمدند. ریزش پیکره حکومت در طی این چند دهه شامل این گروه هم شده و بخشی از آنها در دوره های مختلف کنار رفته و یا کنار زده شده اند.
اما حاج داود تنها حامی دولت و یک مرید مؤمن نبود. او در پروسه سرکوب قطعی انقلاب که با مقاومت در جامعه همراه بود، دیگرتنها معرکه گیر محلات پایین شهر نبود، مهره سر و سامان دادن تکیه و عزاداری تاسوعا- عاشورا نبود . او به دستگاه سرکوب بمعنای خاص و دقیق کلمه پیوسته بود. به دستگاهی که مجری شکنجه و کشتار و سرکوب و کتک و تحقیر است و فیلترهای شخصیتی ویژه ای را هم طلب می کند. لات کلاه مخملی «مردم دار » محله های جنوب تهران که گویا هوای فقیر و فقرا را حتی در زندان هم داشته (!)،ناگاه صاحب قدرت می شود. میتواند بجای «تیغی کردن» های سابق در کوچه پس کوچه های پایین شهر، نفَس انسانهایی را ببرد که به چیزی بیشتر از «من» شخصی خودشان می اندیشیدند. میتواند بچه محل های با استعداد را نانخور دم و دسنگاه قدرت خود کند. میتواند از دوران آهنگری به دوران قدرقدرتی عبور کند و بر همه حقارتهای پیشین زندگی زیر سایه ملاها غلبه کند. آری، او دیگر میتواند چشم ببندد و هر که با «من» نیست را به دیار عدم بفرستد. میتواند کوچکترین و ظریفترین برتریهای شخصی زندانیانش را که برنمی تابد به زبان شلاق و لگد و سرکوب بر پیکر در بندان پاسخ گوید. و هر بار هم خود را حقیرتر بازیابد. آخر او لات است! اما برای این کارها تنها کافی نیست که لات باشی . حتی ریزه خوار قدرتمداران در جامعه بودن و یادی هم از فقیر و فقرا کردن کافی نیست. برای ایفای چنین نقشی باید شاهرگ انسان بودنت نقص اساسی داشته باشد. باید برای حفظ بیضه اسلام که نردبان ترقی و هویت یابی ات بوده به نرینه سالار نعره کشی تبدیل شوی که وارستگی و «منٍ ایستاده ی» زندانی را بر نمی تابد. باید تنها بزبان شلاق بر پیکر وارستگان و ایستادگان دربند، حقارت شخصی در کم و کاستی های انسانیات را جبران کنی. و فراتر از این به توسعه تکنیک شکنجه بپردازی. حاج داود فقط لات نیست. فقط آهنگر و برخاسته از زحمتکشان نیست. او در عین حال سرباز مؤمن سیستم سرکوب است. سیستمی که برای در هم شکستن شور انقلاب و آزادی خواهی پس از یک انقلاب گسترده توده ای، به چنین جانورانی چه نیاز حیاتی ای داشت.
سالها از دوران قدرقدرتی حاج داود در زندان های حکومت گذشته است. و حاج داود های دیگری هم در خدمت سفت کردن پیچ و مهره دستگاه سرکوب به میدان آمدند. جلادانی که در اعتراضات سال ۸۸ تن و پیکر زنان و مردان معترض را به شلاق و شکنجه و تجاوز کشیدند هم از همین دست بودند. در کشتار آبان ۹۸ و حتی پس از آن در سازمان دادن بسیج های محلی برای سرکوب احتمالی اعتراضات آینده هم بخشا همین تیپ هستند که بکار گرفته می شوند. نقش جمهوری اسلامی در پا دادن و قدرت یافتن جماعت لات و لمپن در دستگاه سرکوب بسیار برجسته است. و دقیقاً از همین روست که حاج داود چیزی ورای یک فرد است، یک پدیده است. اعتراض به کشتار و اعدام، دادخواهی و ….. وقتی میتواند چنین بساطی را از جامعه جمع کند که جامعه در ذهن و رفتار آگاه خود نقش تاریخی این پدیده و عوامل تقویت آن را بشناسد و مجازات فردی را سرآغاز مبارزهای بنیادی تر برای ریشهکن کردن فساد و لجنی کند که در طول سده ها از مذهب، و خرافات و پوسیدگی های فرهنگی ارتزاق کرده است.
چهار دهه بعد از فجیع ترین سرکوب ها در ایران، دیگر وقت آنست که این رگههای سرطانی جامعه خشکانده شوند.
اشتراک در شبکه های اجتماعی:
تگ ها :
حاج داود