پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ | 21 - 11 - 2024

Communist party of iran

ندیدی۲


از تو بیت نمیشه شنید صدای فقر رو

نمی‌فهمی بی‌خان‌ومانی تو شبای سردو

بیا عمق دردو ببین تو تو نگاه مردم

بیا یه شب به شهر نگاه از چشمای من کن

با عینک لوکس نمیشه دید کوچه‌های خاکی رو


از نوک برج نمیشه دید روزگارِ پایینو

تو مسجد درس نمیدن بهت مرامو

طلبه که نمی‌دونه فلسفه‌ی حرامو

کسی ندید دلیلِ اجبارِ اعتراف چی بود

قاضی ندیده خونِ دیوارِ انفرادی رو

مردم نون نداشتن حاکم نونِ اقتدار می‌خورد

موشکاتون وسط کویر چه انتقامی بود!

ندیدی مهاجرت کردن از خونه فراری؟

شدن بی‌وطن و گم توی یه تونل از تاریخ

ندیدی زخمی‌ترین ملت توی جهانیم؟

نگفتی خشم ما توی خیابونه برا چی؟

وقتی مرگ حق بود ولی زندگی نه

وقتی دختر نُه ساله حجله می‌رفت

ایران انقد کشیده بود دیگه حس نمی‌کرد

این جهنمو ساختی بمون بهشت بدی نه؟ ‌


از تو بیت نمیشه شنید صدای فقر رو

نمی‌فهمی بی‌خان‌ومانی تو شبای سردو

بیا عمق دردو ببین تو تو نگاه مردم

بیا یه شب به شهر نگاه از چشمای من کن ‌


تو برق سکه نمی‌بینی ستاره‌ها رو

نمی‌تونی درک کنی غم شعرای ما رو

هرگز گلوله خفه نکرده صدای سازو

من راوی حقیقتم، انکارش با تو

این وعده‌هایی که دادی به کام ما نیست

تو توی روزتم حتی ستاره داری

آسمون ما شبا فقط آتیش می‌بارید

بیتت روشنه ولی دلته تاریکه تاریک

اختلاسو ندیدی؟ فسادو ندیدی؟

شلیک مستقیم سپاهو ندیدی؟

مافیاتو ندیدی؟ رانتو ندیدی؟

تحفه به چین فروش آب و خاکو ندیدی؟

ریاتو ندیدی؟ روی سیاتو ندیدی؟

اون رنگ رفته‌ی حناتو ندیدی؟

لابیاتو ندیدی؟ ماله‌کشاتو ندیدی؟

اونور آب عشق و حال بچه‌هاتو ندیدی؟

ندیدی، نشنیدی، چونکه با ما غریبی

یه چرخ تو شهر بزن شاید تو هم از خواب پریدی

ندیدی، نشنیدی، شاید دیدی خندیدی

یه تلنگر به خودت بزن تا تو خواب نَمیری

ندیدی چقدر اینجا زنا رو زدن؟

ترس داری نکنه از مادرای وطن؟

پروردگارایی که خالق امثال منن

تو خلاف بشری و خلافتم من

وقتی شلاق میزدین به شراب عاشق

دستبند زدین به اونکه تو جیبش ترانه داره

وقتی حکم جوونای جسور طناب داره

باید می‌دونستی یکی یروز قراره پاشه

نمیشه دید از عرش فرش رو هیچوقت

تو قلعه می‌ساختی یکی زیرش می‌شکست

تو ریسمان بافتی واسه زورِ بیشتر

میلیون نفر تو تار عنکبوتت گیر کرد

ندامتگاهِ جهان، اندرزگاهِ ایران، توماج

اشتراک در شبکه های اجتماعی: