چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۴۰۳ | 13 - 11 - 2024

Communist party of iran

نایسر، بزرگترین محله‌ی حاشیه‌نشین سنندج؛ با نگاهی به خیزش انقلابی ژینا!


نیما مهاجر

  ۱۱ شهریور ۱۴۰۱ 

 وضعیت زیست طبقه‌ی کارگر در محلات کارگری و حاشیه‌ی شهرها یکی از مسائل مهم مورد توجه پیشروان کارگری برای سازماندهی توده‌ای است. در گزارشی که به دنبال می‌آید تلاش می‌گردد وضعیت ناحیه‌ی منفصل شهری -نایسر- بررسی شود. در این بررسی به موضوعاتی همچون معماری طبقاتی محلات شهر سنندج، تاریخچه و آمار و ارقام جمعیت نایسر، وضعیت محله، اوضاع مسکن، امکانات و شرایط زیستی-رفاهی ساکنین، کار ساکنین، سابقه‌ی مبارزاتی و سازماندهی در نایسر و نقش این محله‌ی کارگری در قیام ژینا توجه می‌شود. در واقع این انسانها فقط قربانیان نظام استثمارگر سرمایه‌داری و استبداد حاکم نیستند، آن‌ها همزمان قهرمانان مبارزه‌ی سوسیالیستی و‌ مبارزه برای رهایی بشر از چنگال ستم‌های چندگانه‌ی نظام حاکم هستند. پایه‌ی اصلی جنبش انقلابی کوردستان را همین طبقات زحمتکش و صدها هزار زن و مرد ستمدیده‌ی ساکن در محلات کارگری تشکیل می‌دهند. لازم است اضافه کنیم که این گزارش ادعای کامل بودن یا فقدان نقص و ایراد را ندارد و صرفا تلاشی است برای ارائه‌ی یک نمونه از گزارش در مورد محلات کارگری. به این امید که دیگر پیشروان کارگری، گزارشاتی را در مورد نایسر و دیگر محلات سنندج و شهرهای ایران و کوردستان در دستور کار قرار دهند. برای تهیه‌ی این گزارش محدودیت‌های زیادی، از جمله نگرانی‌های امنیتی وجود داشت. کیفیت بهتر تحقیق در این محلات به همکاری جمعی پژوهشگران و پیشروان کارگری، زمان و امکانات بیشتر و دسترسی به آمارهای دقیق و مختلف در این محلات نیاز دارد. معماری محلات شهر سنندج به شکلی است که می‌توان سالیان بسیار هر روز به آن رفت و آمد داشت بدون آنکه سر از یک محله کارگری درآورد یا با خانواده‌های کارگری و مساکن‌شان روبرو شد. خیابانهای اصلی شهر که همزمان بازار را تشکیل می‌دهند از هر دو طرف با مغازه‌های پر زرق و برق و خانه‌های مجلل با نمای تمیز و آراسته محصور شده‌اند. خانه‌ها و مغازه‌هایی که در دست تجار متوسط و بورژوازی بزرگ هستند. محله‌هایی که در دامنه‌ی کوه آبیدر مستقر شده‌اند جزو خوش آب و هواترین مناطق شهر سنندج هستند که طبقات مرفه در آنجا سکونت دارند. اما روی دیگر این ثروت و تجمل، فقر و گرسنگی است، واقعیتی که برای دیدنش باید مخصوصا به محلات کارگری‌ای رفت که آگاهانه از محلات بورژوازی و ویلاهایشان فرسخ‌ها جداشده‌اند. طراحان شهری در سیستم سرمایه‌داری، خانواده‌های کارگری را مازاد اجتماع فرض می‌گیرند و آن‌ها را از مراکز شهر و شهرک‌های مرفه نشین طرد می‌کنند. یک توریست یا هر مسافر دیگری وقتی وارد شهر سنندج می‌شود از جوار محلاتی همچون نایسر، کانی کوزله، تقتقان و دیگر محلات فقیر نشین با خیابانهای کثیف، کوچه‌های تنگ و نامنظم و منازل غیر قابل سکونت می‌گذرد بدون آنکه از وجود چنین محلاتی و ساکنین مسکینش باخبر شود. در عوض با منظره‌ی باغ‌های بزرگ و خوش آب و هوا و خانه‌باغ‌های زیبا روبرو می‌شود. همه چیز طوری طراحی شده که زندگی فلاکت بار زحمت‌کشان پنهان باشد، گویی که اصلا وجود ندارند. ما برعکس توریست‌ها و مسافرین تفریحی کمی از ویترین‌های پر زرق و برق بازار و بلوارهای اصلی شهری فاصله می‌گیریم و به محل زندگی تهی دستان مهاجر در حاشیه‌ی شهرهای می‌رویم. بیش از ۵۰٪ جمعیت شهر سنندج را حاشیه‌نشینان تشکیل می‌دهند، جمعیت کارگران و زحمتکشانی که پایه‌های اصلی و اجتماعی خیزش‌های توده‌ای هستند. محلات آساوله، کانی کوزله، نەنەڵە، غفور، حاجی‌آباد، فرح، تقتقان، نایسر، روستای حسن‌آباد، قار، قلیان، خلیچیان و روستای باوەڕێز و… سکونت‌گاه‌ ستمدیدگانی است که عمیقا احساس می‌کنند فراموش شده‌اند. در پاراگراف بعدی توضیح می‌دهیم که این احساس از کجا نشأت می‌گیرد.


تاریخچه‌ی نایسر از تاریخچه‌ی دیگر محلات کارگری ایران جدا نیست. اصلاحات ارضی در دهه‌ی چهل با از جا کندن دهقانان روستایی و تبدیل کردن آن‌ها به کارگر مزدبگیر به طور سیستماتیک بر شمار جمعیت شهرنشین افزود و اولین سکونت‌گاه‌های حاشیه‌ی شهرها در سالهای ۴۵ تا ۵۵ در ایران بوجود آمد. سرعت مهاجرت روستاییان در سالهای ۵۵ تا ۶۵ اوج گرفت و شهر سنندج با این موج به فرآیند پرولتیزه شدن نیروی کار پیوست و نخستین مناطق حاشیه‌ای در این شهر سر برآورد. در واقع بعد از اصلاحات ارضی شاهد تحول و تبدیل شهر سنندج و محلاتی همچون نایسر به یک شهر سرمایه‌دارانه‌ی غیرتولیدی بوده‌ایم که به نیروی کار وسیعی در بخش خدمات نیاز دارد، این نیروی کار فصلی و پراکنده مانند دیگر بی‌ثبات‌کاران، کارگران معیشت خیابان و زحمت‌کشان غیرپرولتری در محلات کارگری ساکن شده‌اند. موج نخست مهاجران روستایی به شهر سنندج با توجه به موقعیت جغرافیایی این شهر (شهر سنندج با کوههای بلند محاصره شده است) در تپه‌های اطراف سنندج ساکن شدند. محله‌های عباس آباد، کانی کوزله و تقتقان جزو اولین محلات حاشیه‌ای سنندج بودند. در حالیکه تا آن زمان نایسر در کنار روستاهایی همچون قار، حسن آباد، گریزه، دوشان و آساوله همچون روستایی خوش آب و هوا با باغ‌ها و زمین‌های کشاورزی بود. در جریان موج دوم مهاجرت و از سال ۶۵ به بعد نه تنها اطراف شهر سنندج به سکونت گاه کشاورزان روستایی که اکنون کارگر مزدبگیر شده‌اند تبدیل شد، بلکه روستاهای نزدیک و اطراف شهر سنندج نیز از بافت روستایی به محله‌های حاشیه‌ی شهری تبدیل شدند. نایسر تا سال ۱۳۷۵ یک روستا با جمعیت زیر هزار نفر بود. تا اینکه به تدریج برخی از روستاها خصلت روستایی را از دست دادند و در سال ۸۸ نایسر به عنوان ناحیه‌ی منفصل شهری در ۸ کیلومتری شرق سنندج به این شهر الحاق شد و در سال ۸۹ شهرداری نایسر تاسیس گردید. ساخت و ساز وسیع و بی‌برنامه از اواخر دهه هفتاد سرعت گرفت. آهنگ رشد جمعیت در نایسر تاکنون به این شکل بوده است: جمعیت نایسر در سال ۱۳۸۵، ۱۳ هزار نفر با ۳۲۰۰ خانوار، در سال ۱۳۸۸، ۲۵۵۰۰ هزار نفر با ۶۳۰۰ خانوار و در سال ۱۳۹۶ به بیش از ۷۰ هزار نفر رسیده است. سرعت این آهنگ رشد سرسام آور بوده است تا جایی که اکنون در سال ۱۴۰۳ جمعیت نایسر به بیش از صد برابر سال ۱۳۷۵ یعنی بیشتر از ۱۰۰ هزار نفر رسیده است. وضعیت محله‌ی نایسر از این لحاظ وخیم است که با معضلات و مشکلات مختلفی روبرو است که هر کدامشان به تنهایی می‌تواند اوضاع یک محله را فاجعه‌بار کند. در ادامه مختصراً به این نابسامانی‌ها می‌پردازیم. ورودی و خروجی این محله را دو خیابان ۱۰-۱۲ متری تشکیل داده است که همین مسئله موجب ترافیک سنگین می‌شود. هنگامی که وارد نایسر می‌شوی با منظره‌ی صنعتکاران متراکم و سیمایی بدریخت و درهم‌برهمی روبرو خواهی شد که فشار مضاعف روانی‌ای را بر ساکنان وارد می‌آورد. خانه‌ها ازدحام بسیار بالایی دارند و کوچه‌ها فاقد هر گونه نظم و سامانی می‌باشند. معابر تنگ و باریک و کج و کوله و غیر قابل تردد ماشینی هستند. اگر چه خیابان‌های اصلی نایسر آسفالت است اما پیاده‌روها و برخی از کوچه‌ها همچنان خاکی و مملو از آشغال‌های پراکنده و تلنبار شده است. در محله‌ی نایسر نمایشگاهی از بلوک و مصالح ساختمانی مستعمل و بی کیفیت، و دیوارهای کج و کوله برپا است. روشنایی شهری در بدترین حالت ممکن قرار دارد و در کنار تعدد سگ‌های ولگرد و دیگر حیوانات موذی هر گونه احساس آرامش و امنیت فیزیکی را از محله سلب می‌کند. مخصوصا زنان ساکن در محله‌ی نایسر به شدت حس خفگی و خفقان در محله را احساس می‌کنند و ترس بیش از حد از گله سگ‌ها و مزاحمین محله در چهره‌هایشان موج می‌زند. مشکل قطعی آب و برق مانند بسیاری از محلات دیگر در نایسر هم وجود دارد. لازم به ذکر است که محله‌های کەورێشکاوا، شێخ ڕەش و نایسر کهنه جزو قدیمی‌ترین مناطق نایسر هستند که وضعیت به مراتب بدتری نیز دارند. 


در مجاورت نایسر اسطبل‌های پرورش اسب و سالن‌های کوچک و بزرگ پرورش دام و طیور وجود دارد که بوی بدی ایجاد می‌کنند. در جوار محله نیروگاه برقی وجود دارد و خطوط برق فشار قوی و سه فاز درست از وسط محله و‌از خیابان موسوم به خیابان دکل عبور می‌کند که خطرات و عوارض خاص خود را بوجود می‌آورد. در کاربری نایسر، سرانه‌ی پارک و فضاهای سبز شهری کمترین میزان مساحت را به خود اختصاص داده‌اند. در نبود فضای سبز، پارک، زمین بازی، و سالن‌های ورزشی، کنار رودخانه و فاضلاب روباز محل بازی و وقت‌گذرانی کودکان و نوجوانان نایسر است. باید خاطر نشان کرد که فاضلاب نایسر روباز و بیماری‌زا است. دپوی زباله در مجاورت رودخانه و بوی بد و متعفن سلامت اهالی نایسر و مخصوصا کودکان را تهدید می‌کند. جمعیت نایسر با سطح امکانات و تعداد بناهای تفریحی، آموزشی، ورزشی، فرهنگی و درمانی هیچگونه تناسبی ندارد. در نایسر هیچ گونه استخر و سالن ورزشی‌ای وجود ندارد. تنها امکانات فرهنگی‌اش، کتابخانه‌ی نیمه‌کاره‌ای است که سالهاست خاک می‌خورد. فضای آموزشی و تعداد دبیرستان‌های پسرانه و دبیرستان‌های دخترانه ناکافی است و از دیگر مراکز آموزشی عالی مانند دانشگاه و فنی و حرفه‌ای و جهاد دانشگاهی خبری نیست. جوانان این محله برای آموزشهای تکمیلی مجبورند دردسرهای رفت و برگشت هر روزه به مرکز شهر را به جان بخرند. اضطراب از دیر رسیدن به مدرسه، دانشگاه و محل کار و هزینه‌های تردد به ادارات، بازار و مراکز آموزشی جزو این مشکلات هستند. این در حالی است که در نایسر بازار خرید متمرکزی وجود ندارد و بازار نایسر نمی‌تواند آن طور که لازم است جوابگوی نیازهای متنوع ساکنان محله باشد. بعلاوه ضعف و ناکارآمدی سیستم حمل و نقل عمومی مزید بر علت شده است. همین کمبود در مورد اماکن درمانی و درمانگاهها هم صدق می‌کند، فضای کم بهداشتی و درمانی در این محله با جمعیت زیاد ساکن تناسبی ندارد. در نایسر تنها یک درمانگاه خصوصی وجود دارد که آن هم دارای ویزیت آزاد و هزینه‌های گزاف است. بسیاری از امکاناتی که در مرکز شهر و دیگر محلات بعنوان خدمات عمومی و رایگان وجود دارد در نایسر همچون یک کالای پولی به فروش می‌رسد. شهر بازی در نایسر خصوصی و پولی است. این‌ها مشکلاتی بود که به صورت تیتروار بیان شد. 


وخامت اوضاع مسکن و شرایط زیستی-رفاهی اهالی نایسر دست کمی از دیگر شرایط ندارد. توزیع نابرابر خدمات شهری، امکانات و زیر ساخت‌ها باعث شده جدایی بین ساکنان نایسر و مرکز شهر عمیق‌تر شود، اما برای مشاهده‌ی حقایق پنهان زندگی قربانیان جامعه‌ی سرمایه‌داری باید نزدیک‌تر رفت و به درون خانه‌ها سرک کشید. در نایسر نیز مانند هر وجب خاک تحت مناسبات سرمایه‌داری، زمین و مسکن همچون کالایی با ارزش مبادله نگریسته می‌شود، نه یک کالای مصرفی و حق بی چون و چرا برای همه‌ی انسانها. با حاکم شدن نئولیبرالیسم همه‌ی ساحت‌های عمومی و اموال همگانی به مالکیت خصوصی افراد درآمده است. دریاچه و زمین و دریا و معدن و رودخانه و سد و منابع آبی و زیر زمینی از این یورش مالکیت خصوصی در امان نمانده‌اند. در چنین اوضاع و احوالی هزینه‌ی خرید زمین، ساخت مسکن و پرداخت اجاره بها گلوی تک تک کارگران و زحمت‌کشان را می‌فشارد. معضلی که جز ملی کردن زمین و‌ تصرف خانه‌های خالی سرمایه‌داران و تجار مسکن توسط سلب مالکیت شدگان راه حل دیگری ندارد. در ساخت اغلب خانه‌های نایسر از مصالح ساختمانی نیمه پایدار همچون گِل، پلاستیک، پارچه، حلبی و ایرانیت استفاده شده است. خانه‌ها کوچک بوده و تهویه‌ی مناسبی ندارند. رطوبت و بوی بد سرویس بهداشتی زندگی را بر ساکنان حرام می‌کند. خانواده‌های پر جمعیت زیر سقف‌های ۵۰-۶۰ متری زندگی می‌کنند. این‌ها تنها مربوط به شرایط فیزیکی مسکن است که لازم است وخامت شرایط روحی و روانی را نیز متذکر شد. تقسیم انسانها به مرکز-حاشیه در یک جغرافیای شهری رنج اجتماعی به بار می‌آورد و جراحات ویران کننده‌ای بر انسانها وارد می‌کند. رنج حاصل مقایسه است. رنج ناشی از آنکه انسان قرن ۲۱امی می‌تواند زندگانی بهتری داشته باشد اما به دلایل نظام طبقاتی و استبداد حاکم در محرومیت و اسارت به سر می‌برد. رنج اجتماعی طردشدگان و تهیدستان حاشیه از این جنس است. در این جا هم مانند هر جای دیگری زنان ستم مضاعفی را تحمل می‌کنند. سقف این خانه‌ها برای اغلب زنان محله نه فقط احساس امنیت ایجاد نمی‌کند بلکه حس حبس بودن و چهار دیواری را القا می‌کند. بعلاوه خشونت علیه زنان در این محلات و خانه‌هایش بیداد می‌کند. در یکی از موارد در شهرک نایسر روز ۱۸ شهریور ۱۳۹۸ دو خواهر به نامهای شایسته ۳۳ ساله صاحب دو فرزند و اسرا ۲۲ ساله خواهر او توسط پدر و بردارشان با ضربات چاقو به قتل رسیدند. در حالیکه مردم انقلابی سنندج در روز ۲۳ شهریور تلاش کردند مراسمی را با هدف گرامیداشت یاد زنان قربانی قتل‌های ناموسی و محکومیت کشتار و خشونت علیه زنان برگزار کنند با خشونت و سرکوب نیروهای حکومتی روبرو شدند. اما این سرنوشت محتوم زنان و مردان زحمتکش نیست. انسان حاشیه می‌تواند با مبارزه‌ی طبقاتی حق شهر و فضاهای شهری و حق یک زندگی انسانی را از انسان مرکز و سلب مالکیت کنندگان بازپس گیرد، و قطعا طبقه‌ای که شهر و خدمات شهری را تولید می‌کند قادر به پس گرفتن آن نیز خواهد بود. 


البته سرمایه‌داری نسبت به مسئله‌ی مسکن و محلات کارگری کاملا بی توجه نیست. نظام حاکم از یکطرف نگران طغیان‌های کارگری در این محلات است و سعی می‌کند با تشکیل باندهای فروش مواد مخدر، دایر کردن تن‌فروشی، رشد بنیادگرایی مذهبی و پروراندن گروههای جاسوس و لمپن اجازه ندهد فقر و ستم طبقاتی به بستری برای اعتلای آگاهی طبقاتی و حرکات سازمانیافته‌ی کمونیستها تبدیل شود. همچنین سرمایه‌داران به خوبی می‌دانند که وخامت در شرایط زیست کارگران بهروری کار را پایین می‌آورد. پروژه‌های خانه‌سازی که معمولا به صورت مسکن‌ها یا آپارتمان‌های متحدالشکل با مساحت کوچکی کلید می‌خورد و توسط صاحبان کارخانه و مراکز تولیدی در ازای برداشت بخشی از حقوق کارگران و به صورت قسطی به خانواده‌های طبقه‌ی کارگر واگذار می‌شود در واقع یک نقشه‌ی برنامه‌ریزی شده است تا هم کارگران را در نزدیکی محل کار ساکن کنند و در نتیجه بهره‌وری کار را بالا ببرند، هم آن‌ها را به وسیله‌ی میخ مسکن به شاق‌ترین و بی‌حقوق‌ترین شرایط‌های کاری زنجیر کنند. پروژه‌های مسکن مدرن «دولت رفاه» که با هدف تامین نیروی کافی کارگران صنعتی بر استاندارد سازی فزاینده و کنترل زیست کارگران تمرکز دارد بخشی از همین برنامه‌ی صنعتی سازی مسکن است. در حال حاضر هزاران واحد مسکن چهل متری در تهران وجود دارد و زمزمه‌هایی از ساخت میکرو آپارتمان‌های ۲۵ متری به گوش می‌رسد. ساخت این شهرک‌های کارگری از یکطرف از اصل «مسکن حداقلی» -یعنی مسکنی که کارگر توانایی پرداخت هزینه‌اش را داشته باشد- تبعیت می‌کند و از طرف دیگر به کمک طراحی‌های مهندسی شده اهداف و ارزش‌های بورژوازی را به صورت تحمیلی به خانواده‌های کارگری آموزش می‌دهد. تقویت خانواده‌ی تک هسته‌ای، ایفای نقش زنان به عنوان ماشین‌های جوجه‌کشی و تولید و بزرگ کردن نسل جدید استثمارشدگان، تحکیم مردسالاری و اقتدار پدر و مادر بر فرزندان، و تاکید بر انضباط آهنین اخلاقی و اقتصادی انسان کارکن اهداف و فرهنگ طبقه‌ی حاکم را تشکیل می‌دهد. این خانه‌ها به شکل انحصاری برای زندگی خانواده‌های تک هسته‌ای طراحی شده است و هدف اصلی‌شان تبدیل زن به یک خانه‌دار حرفه‌ای و متعهد به وظایف خانگی‌اش، تبدیل مرد به یک کارگر مزدی و تامین کننده‌ی هزینه‌های اقتصادی خانواده و مبدل کردن کودکان به افرادی منضبط و مطیع در اختیار والدین می‌باشد. به همین جهت توجه به نیروی مبارزه‌ی زنان خانه‌دار و مطالبه‌ی اجتماعی کردن کار خانگی در جریان مبارزه‌ی طبقاتی اهمیت پیدا می‌کند. خانه و خانواده‌ی تک هسته‌ای در مناسبات سرمایه‌داری مکانی برای بازتولید روزانه و بازتولید نسلی کارگران مزدبگیر است که در آنجا مزد کار یک کارگر در بین دیگر اعضای خانواده از جمله همسر که مدام به کار پرداخت نشده در خانه مشغول است، تقسیم می‌شود.


کار و اشتغال ساکنان یکی دیگر از موضوعات مورد بررسی است. تعداد کمی از اهالی نایسر به عنوان کارگران صنعتی در کارخانه‌ها مشغول کار هستند. این مسئله به بحران ساختاری سرمایه‌داری برمی‌گردد. در واقع سرمایه‌داری ایران قادر نبوده است با همان سرعت و وسعتی که کشاورزان روستایی را از روی زمین هایشان -تنها وسیله‌ی کسب معیشت‌شان- کند و نیروی کار روستایی را از کار بیکار کرد، آن‌ها را جذب مراکز تولیدی سرمایه‌داری کند. این ضعف و ناتوانی در ایجاد کار رسمی و با ثبات برای توده‌های سلب مالکیت شده به بحران ساختاری سرمایه‌داری ایران -یعنی به عدم توانایی‌اش در باز تولید گسترده‌ی سرمایه- بازمی‌گردد. از طرفی دیگر در سالهای اخیر لیبرالیزه‌سازی اقتصاد موجب ورشکستگی و تعطیلی کارخانه‌ها و کارگاه‌ها و گسترش بیکاری شده است. در سال نخست هدفمندسازی یارانه‌ها، ۳۰ درصد از اشتغال صنعتی از بین رفت و وضع معیشتی کارگران و کارمندان در وضعیت وخیمی قرار گرفت. به همین دلیل بخش زیادی از فروشندگان نیروی کار در نایسر به کارهایی همچون کارگری روزمزد، دستفروشی، کار در کارگاههای کوچک و کارهای موقت مشغول‌اند. بخش بزرگی از کارگران نایسر کارگر ساختمانی هستند. کارگران ساختمانی که «مسکن‌سازان بی مسکن» نامیده می‌شوند و اساسی‌ترین وسیله‌ی زندگی جمعی -مسکن- را تولید می‌کنند اما خودشان در آلونک‌ها یا خانه‌های اجاره‌ای شب را سپری می‌کنند، بهترین محلات شهر را می‌سازند اما در بدترین نقاط شهر ساکن هستند، دانشگاه و سینما و باشگاه و استخر و پارک‌ها و اماکن تفریحی را می‌سازند اما خودشان از این امکانات بهره‌ای نمی‌برند. بیشتر زنان نایسر نیز یا خانه‌دار هستند یا به کارهایی همچون قالی بافی، فروشندگی و منشی‌گری می‌پردازند. این نیروی کار با دستمزدهای چند مرتبه زیر خط فقر گذران زندگی یا به عبارتی بردگی می‌کند. سایه‌ی بیکاری و بی‌ثباتی در اشتغال با توجه به کم بودن شانس‌های کاری در نایسر سنگین‌تر از دیگر محلات است. ساکنین نایسر و دیگر محلات حاشیه‌ی شهر هر روز به دنبال کسب معیشت به مرکز شهر و محلات مرفهی که آرامش در آن‌ها موج می‌زند سرازیر می‌شوند و به ارائه‌ی کالاهای مورد نیاز جامعه و خدمات مختلف می‌پردازند؛ در حالیکه شب را در اضطراب و نگرانی حاشیه‌ی شهر سپری می‌کنند. خدمات ساکنین نایسر تنها به افرادی که به مرکز شهر و محلات متوسط نشین و بالانشین می‌روند محدود نمی‌شود بلکه خدمات بسیاری در قلب خود محله‌ی نایسر به کل اهالی شهر ارائه می‌شود. از جمله مکانیکی‌ها، تعویض روغنی، ساخت قطعات ، اوراق فروشی، جوشکاری، لوله و اتصالات ساختمانی و غیره که سروصدای گوش خراش، بوی بنزین و روغن و پسماندهایش رنج و احساس ناخوشایند اهالی نایسر را دوچندان می‌کند. در دسترس بودن این خدمات به نوعی برای همگان است و همه‌ی شهر با درجات مختلف می‌توانند از آن منتفع شوند اما اثرات ناخواسته‌ی آن از آن حاشیه‌نشینان است. یعنی کسانی که با توجه به پایگاه طبقاتیشان کمترین بهره را از آن‌ها می‌برند. به عبارتی دیگر نیروی کار این محلات که تولید جمعی زندگی جمعی را بر عهده دارند و خدمات مختلفی به اهالی شهر ارائه می‌دهند خودشان از داشتن یک زندگی شهری با کیفیت یا خدمات استاندارد محروم‌اند. 


سابقه‌ی مبارزه و سازماندهی توده‌ای یکی دیگر از مسائل مورد بررسی است. آسیب شناسی مبارزه‌ی جمعی در نایسر نشان می‌دهد که بسیاری از خانواده‌ها این محلات را به عنوان مسکن موقت و گاه حتی مسافرخانه‌ای مفروض می‌گیرند که به سرعت آنجا را ترک می‌کنند پس هیچگونه تعلقی به محله ندارند و ضرورتی برای عمل جمعی در راستای بهبود شرایط جمعی نمی‌بینند و رنج‌های ساختاری‌شان را به مثابه‌ی امری مشترک که مبنای عمل قرار گیرد، درک نکرده‌اند. بیشتر اهالی از محله دلزده هستند و به بیان خودشان هر کسی از جایی آمده، اینها باعث می‌شود که تجربه‌ی مشترکشان در رنج کشیدن به سختی به امر مشترکی برای مبارزه برای بهبود زندگی تبدیل شود. همچنین پیشینه‌ی دهقانی و روستایی و تفکر تسلیم و رضا در میان بعضی از ساکنان محل موجب ایجاد احساس ناتوانی در مقابل سرنوشت تحمیل شده گردیده است و هر کس به کار و زندگی خود سرگرم است. البته ممکن است یک خانواده‌ی منفرد به صورت مستقل سعی کند وضعیت مسکنی که در آن زندگی می‌کند را بهبود بخشد اما هر گونه بهبودی در وضعیت محله -مثلا لوله کشی آب شهری، برق کشی، آسفالت محلات یا برطرف کردن معضل دفع زباله و فاضلاب- به اراده و اقدامات جمعی احتیاج دارد. در فقدان آگاهی طبقاتی و در نبود آزادی‌های سیاسی و دموکراتیک برای فعالیت‌های تبلیغی و ترویجی و در شرایطی که حق تشکل‌یابی به شدیدترین شیوه سرکوب می‌شود، تمرکز فقر موجب تشدید خشونت‌های اجتماعی شده است و جوانان بیکاری که دسته دسته در تقاطع کوچه‌ها تجمع می‌کنند با مشت و چاقو به جان هم می‌افتند. خشمی که البته به هنگامه‌ی قیام، به حق، حاکمان و بانیان وضع موجود را نشانه می‌گیرد. در تندپیچ‌های تاریخی همچون خیزش ژینا توده‌های زحمتکش از بی‌تفاوتی‌های سیاسی فاصله می‌گیرند و متوجه می‌شوند که کار و زندگیشان در گرو عمل جمعی و پیگیرانه است. این موضوع -که توده‌های پر شمار به جای اینکه به جان هم بیافتند و عوض رقابت درون طبقاتی و تنازع بقا بر سر سهم کوچکی که بالایی‌ها برایشان در نظر گرفته‌اند، به جدال علیه اقلیت کوچک حاکم و بازپس گرفتن سهم بزرگی از ثروت و سامان جامعه که سرمایه‌داران مصادره کرده‌اند، بپردازند- یکی از دستاوردهای خیزش های انقلابی است. این خیزش‌ها نشان داده‌اند که مبارزه علیه ستم ملی، مبارزه برای رهایی زن، مبارزات بیکاران و قیام‌های شهری محلات کارگری در کنار ستون اصلی مبارزه‌ی طبقاتی -یعنی جنبش کارگری در مراکز صنعتی- از دیگر عرصه‌های مهم و موثر مبارزه‌ی طبقاتی هستند. علاوه بر تندپیچ‌های سیاسی، نیازهای ضروری کار و زندگی روزمره نیز می‌تواند انگیزه‌ی خوبی برای سازماندهی حرکت جمعی و شکل دادن به سنت مبارزه‌ی توده‌ای باشد. مبارزه برای حق مسکن مطلوب، حق زندگی در محیطی مناسب، آموزش رایگان و با کیفیت و بیمه‌های درمانی و اجتماعی برای همه‌ی جامعه، تامین کار شایسته‌ی انسان امروزی و معیشت رضایت بخش، فراهم کردن امتیازات و خدمات زندگی شهری از جمله مطالباتی است که اجتماع حاشیه‌نشینان می‌تواند حول آن‌ها شکل بگیرد. این اهداف و نیازهای اشتراکی در بین محلات کارگری می‌تواند زمینه‌ساز در پیش گرفتن عمل مشترک و اتخاذ راه حل های مشترک باشد؛ تا با مبارزه در راه تحولات اجتماعی امکانات خودگردانی و بدست گرفتن سرنوشت سیاسی توسط توده‌های کار و زحمت ایجاد شود. برگزاری آکسیون اعتراضی یکی از تجارب محله‌ی نایسر است. فعالین کارگری سنندج در ابتکاری در ۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۷ برای اولین بار خیابان نایسر را به عنوان مکان برگزاری مراسم اول ماه انتخاب کردند و با شعارهای «کار، مسکن، آزادی» و «نان، مسکن، آزادی» بخشی از مهم‌ترین مطالبات کارگران و زحمت‌کشان را فریاد سر دادند. این حرکت در نوع خود قدمی رو به جلو برای برقراری ارتباط با بدنه‌ی زحمت‌کشان بود. اما نباید فراموش کرد که برگزاری آکسیون نمی‌تواند کمبود ارتباط ارگانیک با اردوی کار و زحمت ساکن در این محله و دیگر محلات کارگری را برطرف کند. ارتباط زنده و تنگاتنگ با مردم زحمتکش حاشیه‌ی شهرها از مسیر پاسخگویی به نیازهای بلاواسطه و فوری و پیشقدم شدن برای برگزاری مجمع عمومی و ایجاد تشکل‌های توده‌ای می‌گذرد. در جریان گسترش ویروس کرونا نیز فعالین کارگری به توزیع مواد ضدعفونی در محله‌ی نایسر پرداختند. هر چند کمیته‌های واقعی محلات متشکل از خود مردم محله ایجاد نشد و این به عنوان کمبودی در امر سازماندهی کارگری-توده‌ای مشهود بود، اما قطعا در ادامه می‌توان چنین تجاربی را تعمیق و گسترش داد. نه تنها حق مسکن مناسب بلکه حق زندگی در یک محیط مطلوب از جمله مطالباتی است که می‌توان حول آن سازماندهی کرد. کمیته‌های واقعی محلات با مشارکت دادن اهالی و بازگرداندن حق تعیین سرنوشت به توده‌ها در کنار آموزش دادن و آموزش دیدن -کادر پروری در عمل- یکی از رسالت‌ها خطیر پیشروان کارگری و سوسیالیست‌ها است. 


محله‌ی نایسر در خیزش انقلابی «ژن ژیان ئازادی» در سال ۱۴۰۱ یکی از گرمترین کانون‌های مبارزاتی سنندج بود. دلیل موضوع به میل شدید ساکنان نایسر به تغییرات ریشه‌ای و گرایش به انقلاب برمی‌گردد که خود ماحصل رنج‌ها و ستم‌هایی است که در این گزارش بخشا بیان شده است. متاسفانه شهرک نایسر در جریان قیام توده‌ای ژینا بیشترین تعداد جانباخته را در سطح محلات مختلف شهر سنندج داشت. در اینجا یاد چهار تن از این جان‌های عزیز را گرامی میداریم. نخستین مبارز جانباخته عزیز مرادی؛ شهروند اهل سنندج بود که در ساعت ۲۲ شامگاه چهارشنبه ۲۰ مهر در محله نایسر با شلیک مستقیم نیروهای حکومتی از ناحیه ران و شکم به شدت مجروح شد. وی پس از انتقال به مراکز درمانی در اثر شدت جراحات وارده جانباخت. عزیز کارگری بود که در غذای آماده‌ی گل گندم کار می‌کرد. دومین مبارز جانباخته محمد لطف‌الهی؛ جوان اهل سنندج است که در جریان مقاومت مردمی این شهر در محله نایسر هدف تیراندازی نیروهای حکومتی قرار گرفت و در حالی که به شدت مجروح بوده بازداشت و در اتومبیل ون نیروهای حکومتی به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفته و جانش را از دست داد. آثار کبودی بر بدن وی علاوه بر جراحات وارده ناشی از شلیک مستقیم نیروهای حکومتی کاملاً مشهود بوده است.‌ سومین مبارز جانباخته سارینا ساعدی؛ دانش‌آموز ۱۶ ساله اهل سنندج است که شامگاه چهارشنبه ۴ آبان در محله نایسر سنندج با ضربات باتومی که نیروهای حکومتی بر سرش وارد کرده بودند و دچار خونریزی مغزی شده بود، پس از یک روز بستری بودن در بیمارستان توحید سنندج جانباخت. پیکر وی شبانه دفن شد و همان شب نهادهای حکومتی پدرش را ناچار به اعتراف اجباری کردند تا مرگ دخترش را در جریان مقاومت مردمی تکذیب کند. قابل ذکر است که فرماندار سنندج آن زمان دلیل مرگ سارینا را مصرف مواد مخدر عنوان کرده بود. این در حالی است که در برگه‌ی گواهی فوت این نوجوان دلیل مرگ وی نامعلوم عنوان شده است. دانش‌آموزان نایسر در موارد دیگری نیز مورد حمله‌ی سرکوبگران قرار گرفتند. در موردی دیگر آتش به اختیاران حکومتی مدرسه علیزاده نایسر را مورد حمله‌ی شیمیایی قرار دادند که در پی آن دانش‌آموزان مسموم و به بیمارستان توحید منتقل شدند. آبان ماه ۱۴۰۱ اوج شعله‌ور شدن خیزش انقلابی در کردستان بود. در این ماه دهها تن در شهرهای سنندج، جوانرود، مهاباد، بوکان، دیواندره، دهگلان، پیرانشهر، سردشت و کامیاران به دست اوباش جمهوری اسلامی کشته شدند. قساوت و جنایات رژیم اسلامی آتش خشم توده‌ها را به اوج خود رساند. روز شنبه ۱۶ مهر ۱۴۰۱ پایگاه سپاه پاسداران در شهرک نایسر به آتش کشیده شد و همزمان شهرداری نایسر نیز توسط جوانان و مردم خشمگین آتش زده شد. شهردای سنندج، امکانات عمومی از جمله اتوبوس، آتش نشانی و اماکن را در اختیار نیروهای سرکوبگر قرار داده و آنها را در این اماکن مستقر می‌کرد و مورد غضب مردم زحمتکش قرار گرفت. در همین روز کلانتری ۱۸ عباس‌آباد یکی دیگر از محلات کارگری سنندج در آتش خشم مردم بە پا خواستە سوخت. شهرک نایسر در این ماه علاوه بر سارینای عزیز، جانباخته‌ی دیگری نیز داشت‌. چهارمین مبارز جان‌باخته زانیار الله مرادی جوان ۲۶ ساله بود که در روز ۲۴ آبان ۱۴۰۱ بر اثر شلیک گلوله‌های ساچمه‌ای جانباخت. وی کارگر برق‌کاری بود که سال قبلش در جریان برق گرفتگی و سانحه‌ی کاری یک دستش را از دست داده بود. این تعداد جان‌باخته افرادی هستند که قتل‌شان رسانه‌ای شده‌ است، بعید نیست که انسان‌های دیگری نیز بر اثر رفتار مستقیم یا بر اثر رفتار غیر مستقیم نهاد‌های سرکوبگر سرمایه‌داری رژیم اسلامی جانشان را از دست داده باشند. متاسفانه آمار و اطلاعاتی در مورد تعداد زخمی‌ها، آسیب دیدگان چشمی و بازداشت شدگان این محله در جریان قیام ژینا نیز در دسترس نیست. 


برای پیشبرد بهتر مبارزه، لازم است شیوه‌ی فعالیت دیگر نیروها در سطح محلات را هم بشناسیم و برای مقابله با آن برنامه داشته باشیم. در واقع این تنها کمونیست‌ها نیستند که فعالیت در محلات را در دستور کار قرار می‌دهند. بررسی تجربه‌ی فعالیت اسلامی‌ها به ما کمک می‌کند تا از تکرار تاریخ جلوگیری کنیم. هواداران خمینی در بحبوحه‌ی انقلاب سال ۱۳۵۷ تعاونی‌های اسلامی مصرف را ابتدا به صورت سیار و توسط وسایل نقلیه و سپس به صورت مغازه و فروشگاه در سطح محلات فقیر نشین دایر کردند. تعاونی‌های آن زمان خلا تدارک کالاهای ضروری مانند نفت در آن زمستان سخت را پر می‌کردند و با تشکیل کمیته‌ی هماهنگی تعاونی‌ها در سطح کل شهر قدرتی به حساب می‌آمدند. آنها همزمان به شبکه‌سازی در بین جوانان محله، تبلیغات اسلامی و پرورش کادر می‌پرداختند که به ایشان امکان سازماندهی و بسیج توده‌ای هم در سطح محله هم در سطح شهر را می‌داد. با سرکوب مخالفین، اسلامی‌ها کمیته‌ها و شوراهای محله را به دنباله‌ی حزب حاکم یعنی جمهوری اسلامی تبدیل کردند و به تدریج سازمان‌های موازی مانند شوراهای مساجد و شوراهای اسلامی محلات جایگزین شوراهای کارگری و توده‌ای شدند. در شرایط کنونی شاهد بکارگیری همین الگو و الگوهای دیگری مانند ایجاد صندوق همبستگی توسط وهابیت، سلفی‌ها و مفتی‌زاده‌ها در محلات شهرهای کردستان هستیم. گروههای خیریه‌ی تندروهای اسلامی از فقر توده‌ها به نفع تبلیغات ایدئولوژیک استفاده می‌کنند و با پخش مواد غذایی یا وسایل مورد نیاز خانه سعی دارند در صفوف زحمت‌کشان نفوذ کنند. شهرک نایسر یکی از مکان‌های تمرکز این گروهها است. آن‌ها بر متن چشم‌پوشی حکومت و همسویی با حکومت برای سرکوب گروههای چپ و مترقی از مساجد به عنوان محمل و پایگاه توده‌ای استفاده می‌کنند و با جلب ماموستای مسجد از نفوذ کلام وی در بین مردم بهره‌برداری می‌کنند. واضح است که هدف این گروهها از بین بردن فقر نیست بلکه با دفاع از مالکیت خصوصی و نظام استثمارگر سعی دارند کل قدرت سیاسی یا سهمی از آن را به دست بیاورند. همچنین تداوم ستم مذهبی، ملی، جنسیتی و طبقاتی سیاست تغییر ناپذیر این گروهها است. هدف خیریه‌های بورژوازی این است که تهیدستان شهری را به زیستی در حد بقا اقناع کنند و آن‌ها را در محلات کارگری و حاشیه‌ی شهر محبوس نمایند تا لکه‌های فقر را از ویترین تزئین شده‌ی نظم شهرهای سرمایه‌داری پاک کنند. برعکس آن‌ها، کمونیست‌ها توقعات و انتظارات توده‌ها را متناسب با رشد نیروهای مولده بالا می‌برند و قناعت و تسلیم‌طلبی را عقب می‌زنند. آن‌ها خواهان تغییر در توزیع ثروت به نفع زحمت‌کشان هستند یعنی می‌خواهند سهم استثمار شدگان به عنوان دستمزد افزایش پیدا کند و سهم استثمار کنندگان به عنوان سود کاهش یابد. آنها همچنین خواهان زیر و رو کردن کل مناسبات تولیدی و برچیدن نظام استثمارگر هستند. 


چنین تغییر بنیادین و پایداری در زندگی تهیدستان از طریق فعالیت‌های خیریه و تعاونی‌های مصرف حاصل نمی‌شود. این درست است که پیوند ارگانیک با کارگران با بی‌تفاوتی نسبت به نیازهای فوری‌شان و پرداختن به تبلیغات و فعالیت‌های صرفا فکری و ایديولوژیک ممکن نمی‌شود. این درست است که تهیدستان قبل از هر چیز به سرپناه، نان بخور نمیر، لباس، وسایل اولیه‌ی مورد نیاز زندگی و کاری برای کسب درآمد هر چند ناچیز نیاز دارند و رفع نیازهای فوری برایشان در اولویت قرار دارد. این درست است که تلاش‌های مبتنی بر خودیاری محدود است و چون نمی‌تواند جوابگوی نیازهای گسترده‌ی ساکنان باشد به بن بست می‌رسد اما این تلاش‌ها با ایجاد یک تحول فکری بزرگ در صفوف فرودستان دورنمای زندگی بهتر را پیش رویشان قرار می‌دهد، بعلاوه ساز و کارهای مبارزه و سازماندهی جمعی را نهادینه می‌کنند. و این دو عامل بیشترین تاثیر را بر تقویت مطالبه‌گری و اعمال فشار بر حکومت و سرمایه‌داران برای صرف هزینه‌ها دارد. اما این واقعیت هم وجود دارد که تهیدستان به منافع و‌ مصالح اساسی‌تری نیز نیاز دارند که تنها از طریق مبارزه‌ی طبقاتی میسر خواهد شد. قبل هر چیز لازم است طبقه‌ی فرودست را به این حقوق بنیادین، مطالبات روشن و منافع طبقاتی دراز مدت آگاه کرد. أنها علاوه بر سر پناه به مسکن استانداردی نیاز دارند که موجبات بیماری‌های جسمی و روانی را برایشان فراهم نیاورد، به محله‌ای نیاز دارند که امکانات آموزشی، بهداشتی و رفاهی لازم را داشته باشد تا خود و فرزندانشان در آنجا شکوفا شوند و روز به روز به قهقرا نروند. تغذیه‌ی مناسب، قدرت خرید پوشاک و وسایل خانه، امکان اقتصادی برای پرداختن به ورزش و تفریح از جمله‌ی این حقوق اساسی است. آن‌ها همچنین به کار شایسته‌ی انسانی و درآمد مکفی برای زندگی استاندار امروزی احتیاج دارند. مهم‌تر از همه‌ی این‌ها طبقه‌ی کارگر به استقلالی احتیاج دارد که هر روز نگران سقوط زندگی‌اش نباشد و مجبور نباشند دست به دامان بالایی‌ها یا خیرین گردند. چنین استقلالی تنها از طریق رشد آگاهی طبقاتی، تشکل‌یابی توده‌ای مستقل و رهبری توسط حزب سیاسی رزمنده‌ی طبقه‌ی کارگر به دست می‌آید. رسالت پیشروان این است که در کنار اردوی کار و زحمت راههای مبارزه‌ی جمعی برای دستیابی به مطالبات کوتاه مدت و بلند مدت را تمرین کنند. آنگاه تهیدستان می‌توانند در تدوین و عملی کردن برنامه‌ریزی‌های کلان کشور دخالت مستقیمی داشته باشند، سرنوشت‌شان را به دست گیرند و به هیچ‌گونه منجی و وکیلی دخیل نبندند. در مقابل، بورژوازی و نوکرانش گهگاه به فکر سیر کردن شکم گرسنگان می‌افتند تا طبقه‌ی کارگر و متحدانش را از خیز برداشتن برای رهایی نهایی -یعنی به دست گرفتن قدرت سیاسی- بازدارند. راستگراها و اسلامی‌ها از طریق همیاری و کمک به تهی دستان شهری به تحکیم نظام سیاسی یا حداقل به تحکیم نظام طبقاتی حاکم می‌اندیشند. در حالیکه کمونیست‌ها به رشد آگاهی طبقاتی، بهبود وضعیت زندگی فرودستان، ریشه دواندن سنت سازماندهی کارگری-توده‌ای و سر آخر ایجاد تغییرات ریشه‌ای در جامعه‌ای طبقاتی فکر می‌کنند. راستگراها از طریق مشارکت جمعی در محلات حاشیه‌ی شهر تلاش دارند وابستگی به دولت و درنتیجه تحمیل هزینه‌ها به دولت را کاهش دهند. در حالیکه کمونیست‌ها سعی می‌کنند این مشارکت جمعی و بهبود گذران زندگی را در خدمت تقویت تشکل‌یابی و مطالبه‌گری بکار گیرند، در واقع یقه‌ی حکومت‌ها را می‌چسبند تا از مسئولیت‌هایشان در قبال فرودستان شانه خالی نکنند. این‌ها مربوط به شرایط غیر انقلابی است. در شرایطی که خیزش انقلابی در سطح سراسری جریان دارد کارگران و زحمت‌کشان این محلات از طریق تجارب گذشته در زمینه‌ی اقدام جمعی و تشکل‌یابی توده‌ای می‌کوشند در تعیین سرنوشت سیاسی-اجتماعی کشور نقش موثری ایفا کنند و از تماشاگران منفعل و ناتوان عرصه‌ی سیاست به بازیگران اصلی انقلاب تبدیل شوند.  

اشتراک در شبکه های اجتماعی: