دوشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳ | 25 - 11 - 2024

Communist party of iran

نامه سرگشاده فمینیست افغانستانی به ایرانی‌ها:

« چرا مرتکب تبعیض علیه انسان افغانستانی می‌شوید ؟ »
من، سائمه سلطانی، از جمله زنان انترناسیونالیست و سوسیالیست فمینیست افغان ام که از قعر و عمق نابرابری جنسیتی یک جامعه به‌شدت زن‌ستیز و مردسالاری چون افغانستان برخاسته‌ام و سالهاست در برابر این هیولای قدرتمند مردسالاری و مدافع اصلی آن امپریالیسم ایستادگی می‌کنم؛ از آنجایی که فمینیسم بر خلاف تصور غالب _ که آن را صرفاً مسلک دفاع برای زن می‌پندارند_ خواستار تداخل و تغییر در همه ابعاد جامعه بشری و حیات کره زمین است. به عبارتی فمینیسم صرفاً خودش را محدود به عدالت جنسیتی برای زن نمی‌کند و ساحات فراتر از آن را نیز دنبال می‌کند، هرچند فراموش نباید کرد که بدون پرداختن و پافشاری در خصوص ایجاد تغییر بنیادی در این ساحات، برابری و عدالت جنسیتی برای زنان نیز نمی‌تواند شکل بگیرد. من نیز بنا بر همین گستردگی حوزه فمینیستی، نامه‌ی اعتراضی‌ام را در واکنش به جریان شدید افغان‌ستیزی و نقد رفتارهای فاشیستی، شوونیستی و ناسیونالیستی موجود در جامعه ایران علیه انسان افغانستانی که از سوی جمهوری اسلامی هر سال به شکل سیستماتیکی راه‌اندازی می‌شود، فرستاده ام. این نامه آن معیارهای جهان مردسالاری چون ناسیونالیسم را که انسانها را در برابر درد همنوع‌شان نابینا و بی‌تفاوت ساخته است به نقد می‌گیرد و از آن انتقاد می‌کند که چگونه شری به‌نام ناسیونالیسم و هویت‌های جغرافیایی انسان را گرگ انسان قرار می‌دهد؛ به طوری که نه تنها انسان‌ها در برابر درد و اندوه همنوع‌شان مایوس و متاثر نمی‌شوند که برعلاوه آن براساس یک تقسیم‌بندی وحشتناک «ما» و «شما» از شکنجه و رنج همدیگر لذت نیز می‌برند.
همسایه؛ می‌خواهم سلامی کنم به تو؛ سلامی که قرار است سر سخنی را با تو، قلب، وجدان و ضمیرت باز کند. آری، سلام!
قبل از همه بگذار این را درد و دل کنم، که با رنج و تاسف بسیار ما را با سیاست مردسالارانه‌ی ناسیونالیسم، به «ما» و «شما»ی سمی در دسته‌ها قرار داده‌اند و ما زیر این تقسیم‌بندی «ما» و «شما» از انسانیت و حس انسانی بریدیم و بند ناف فکری‌مان به هویت جغرافیایی گره زده شد.
این هویت به بهای فروختن و به فراموشی سپردن انسانیت و انسان ماندن‌مان تمام شد. برای حفظ این هویت حاضر شدیم از میلیون‌ها انسانی نفرت کنیم که هیچگاهی حتا ملاقات‌شان نکردیم؛ برای حفظ و افتخار این هویت به میلیون‌ها انسان ــ که در جمع مفهوم «ما» نبود ــ نفرین و دشنام فرستادیم. اخراج، توهین، تجاوز، تمسخر، قتل، استثمار و تبعیض را برای تقویت حس درونی کلمه تهوع‌آور «ما» بارها بکار بردیم و همه‌ای اینها را صرفاً با مفهوم «از جمع ما نیست» قابل توجیه دانستیم. این «ما»ی سمی که بند انسانیت‌مان را برید و کرخت و بی‌حسش کرد، آه… کاش شبیه من بار این تقسیم‌بندی «ما» و «شما»ی سنگین و پلید را می‌دانستی، و دست می‌کشیدی برای لحظه‌ای ازین همه بی‌رحمی، ازین همه تبعیض، ازین همه بی‌احساسی، ازین همه بی‌تفاوتی در برابر رنج حداقل یک زنده جان، بگذریم از انسان مطالبه کردنش!
این «ما» و «شما»ی ویرانگری که چشم‌مان را در برابر رنج میلیون‌ها انسان افغانستانی کور کرده و گوش‌هامان را در برابر شنیدن فریاد و ضجه‌ای افغانستانی کر… برای دانستن آنچه که من می‌گویم کاش ذره‌ای از آن هویت کاذب و پدرسالار ضدانسانی بیرون آمده‌ می‌توانستی و درک می‌کردی چقدر سخت است و دردناک، سقوط انسانیت و بی‌حسی انسان‌ها!
خواندم برای توجیه قتل، شکنجه، تبعیض، استثمار، سرکوب، آزار و اذیت مهاجرین افغان؛ بی‌فرهنگ بودن، بی‌سواد بودن، شیک نبودن آن‌ها را انگشت گذاشتید و اضافه کردید افغان‌ها به زنان آنجا تجاوز و دست‌درازی کردند، افغان‌های مهاجر ایرانی‌ها را به قتل رساندند، افغان‌ها دزدی کردند، افغان‌ها فرهنگ، ادب و نظافتی ندارند.
خوب!

منصفانه‌تر خواهد بود که از این گفتار فاشیسم‌زدایی شود: در قدم اول لازم است پذیرفت کاربرد استثمار، تبعیض، شکنجه، قتل، اذیت و آزار و اخراج انسانها تحت هر عنوانی جرم و عمل ضد انسانی است؛ به‌خصوص تحت عناوین طبقاتی و سلسله‌مراتبی چون سواد نداشتن، ظاهر نامنظم و غیر مدرن و… در دنیای سرمایه‌داری که یک طبقه‌ای کوچک حق اکثریت را در انحصار خود نگهداشته‌اند و حق باسواد شدن پولی شده است و برای ظاهر شیک باید هزینه یکساله دستمزد کارگری‌ات را صرف آن نمایی، چطور می‌شود رو به همان اکثریت فقیر گردانیده‌شده‌ کرد و از آن‌ها نفرت کرد که قربانی انحصارطلبی و حرص یک طبقه‌ی کوچک ثروتمند شده‌اند؟ چه نقشی دارند در این بیچاره‌گی‌شان؟ چرا از طبقه‌ای که عامل این وضع آن‌هاست کسی نفرت نمی‌کند؟ نفرتی که اگر اتفاق بیفتد جهان را به آرامش و عدالت نزدیک خواهد کرد، عالی است نه؟ اولین باری خواهد بود که نفرت را خواهیم توانست به چشم قشنگ و مثبتی ارزیابی کرد و دریافت، زیرا این نفرت شر طبقاتی را خواهد بلعید و بلعیدن آن شر، مژده‌دهنده‌ای دنیای متفاوتی خواهد بود.
حالا؛ همسایه گرامی، اگر یک عده‌ای از مهاجرین مرتکب این جنایات و جرایم شده‌اند، دلایلی مشخصی دارد که قابل درک است ولی قطعاً به معنی توجیه جنایات آن‌ها نیست. مثلاً برای فاشیسم‌زدایی حداقل این مهم خواهد بود که اینطور واقعیت‌ها آشکار شوند. افغانها دهه‌هاست در جامعه‌ای خشک، داغ و وحشت‌آمیز جنگی و اضطراری متولد و بزرگ شده‌اند؛ جامعه‌ای که آتش جنگ همه سبزه‌زارهای فرهنگ، تحصیل، و فضای سالم اجتماعی را به خاکستر مبدل کرده‌است. آن مهاجرین از دل همچین فضایی به آنجا پا گذاشته‌اند و برای همین به‌قول شما ” بی‌فرهنگ‌اند و ناسالم”! ولی می‌بایست از شما باید پرسید که بدون هیچ جنگ و وحشتی که سالهای اخیر مهاجر افغانستانی در آن متولد و بزرگ شده سر کرده اید، چرا مرتکب تجاوز به افغانستانی می‌شوید؟ چرا مرتکب قتل پیرمرد کارگری شدید که جرمش فقط افغانستانی‌بودن بود؟ چرا مرتکب تجاوز و قتل ستایش شش ساله‌ای شدید که جرمش بازهم افغانستانی بودن بود؟ چرا مرتکب تبعیض علیه انسان افغانستانی می‌شوید که جرمی جز افغان بودن و فقیر بودن ندارند؟ چرا مرتکب استثمار فزیکی و عقیدتی صدها هزار مهاجری می‌شوید که جرم‌شان فقط افغانستانی بودن است؟ حداقل همان افغان‌های بی‌فرهنگ تاهنوز به خانه‌های ایرانی‌ها گروهی و براعلا با چوب و سنگ حمله‌ور نشده‌اند! شماها که شبیه افغان‌ها دلیلی برای انجام این جرایم ندارید چرا عمداً و آگاهانه مرتکب این جرایم می‌شوید؟ واقعاً مطرح می‌کنم، تفکیک موضع آگاهانه شما با موضع غیرآگاهانه‌ی مهاجر افغانستانی در اعمال این جنایات چیست؟ آنچه شما “بدفرهنگی” و “بی‌فرهنگی” آنها می‌خوانید، عوامل امپریالیستی، نظامی، سیاسی و اقتصادی دارد؛ دلایل شما برای انجام این جنایات چه‌می‌تواند باشد؟
بگذارید ادامه بدهم؛ فراموش نباید کرد که این تجاوز، قتل و دزدی ابداً هویت کلی مهاجرین نیست و قطعاً نمی‌تواند باشد. این‌هم جنبه‌ی فاشیستی دیگری است که جنایت و جرم یک عده را به عموم یک گروه بنابر هویت مشترک جغرافیایی و ناسیونالیستی تعمیم می‌دهند.
هرسال با موجی از تبلیغات پخش‌شده مهاجرستیزانه از سوی دستگاه حکومتی جمهوری اسلامی که برادری نزدیکی با امارت اسلامی دارد رگ‌ها و مشت‌های فاشیستی و شوونیستی عده‌ای ورم کرده و بزرگ می‌شوند و در نتیجه قتل‌های وحشتناکی چون قتل آن پیردمرد کارگر اتفاق می‌افتد و بازهم وجدان‌ها خفته است چون در دنیای مرزبندی‌شده‌ی امروز وجدان‌ها بر اساس همان کارت‌های شناسایی هویت‌هامان فعال و غیرفعال می‌شوند.
سائمه سلطانی
آبان ١٤٠٢

اشتراک در شبکه های اجتماعی: