میزگرد “جهان امروز” با فعالین کارگری علیرضا نوائی، بهروز خباز و ایوب رحمانی
یکشنبه ۱۷ فروردین ۱۴۰۴
برگرفته از نشریه جهان امروز

در آستانه اول ماه مه روز جهانی کارگرَ، سئوالاتی را برای چند فعال کارگری ارسال کرده ایم که در این شماره نشریه پاسخ علیرضا نوائی، بهروز خباز و ایوب رحمانی را ملاحظه می کنید.
///
علیرضا نوائی
جهان امروز: موقعیت عینی طبقه کارگر را چگونه می بینید؟ چرا جنبش کارگری با کارنامه ای درخشان از حرکت های اعتراضی درعرصهی سازمان یابی از ایجاد تشکل های مستقل و سراسری خود با چالش مواجه است؟ تشکل های موجود کارگری و طیف پیشروی رهبران سوسیالیست کارگری چه وظایفی در قبال سایر جنبش های اجتماعی دارند؟
علیرضا نوائی: سیاست ضد کارگری حاکمیت سرمایه داری اسلامی ایران بر سه پایه اصلی ارزانسازی و آسان سازی اخراج نیروی کار و جلوگیری از ایجاد تشکل های مستقل کارگری استوارمی باشد. تمامی دولتها و دستگاه رهبری جدا از نام و شعارهایشان در چارچوب سیاست فوق حرکت کرده و می کنند.
پیشبرد ارزان سازی و آسان سازی اخراج نیروی کار طی چهاردهه گذشته به مرورامنیت شغلی و معیشتی کارگران را کاهش داده و درشرایط کنونی به پایینترین حد رسانده است. به گونه ای که بالای 90 درصد از کارگران با قراردادهای موقت مستقیم وغیرمستقیم در حال کار کردن هستند و حقوق ماهیانه شان هم اگر بموقع پرداخت شود کفاف هزینه زندگی آنها را نمی دهد.
پرواضح است که جدا از کارگران رسمی و قراردادی براساس آمارهای شفاهی صاحب منصبان حدود 7 میلیون کارگرغیررسمی در کشور مشغول بکار هستند که نه قراردادی دارند و نه از حق بیمه برخوردارند و امنیت شغلی و معیشتی آنها شکننده تر است.
کارگران هم برای دفاع از امنیت شغلی و معیشتی خود از3 دهه پیش به مرور وارد میدان شدند و اعتراضاتی را برای دفاع از حقوق خود سازمان دادند وسال به سال دامنه اعتراضات گسترش و تعداد اعتراضات علیرغم فراز و فرودهایی افزایش پیدا کرد و بر تعداد کارگران معترض و حق طلب اضافه شد و از دلشان سازماندهندگان جدید اعتراضات وارد صحنه شدند.
کارگران شاغل و بازنشسته در راه دستیابی به مطالبات برحقشان از اشکال مختلف اعتراضات استفاده کردند و روز بروز از اشکال عالیترمبارزه اعتصاب و تجمع اعتراضی در واحدهای تولیدی و خدماتی و مقابل مراکز قدرت در شهرستانها، استانها و پایتختت برای به عقبنشینی وادار کردن حاکمیت سرمایه داری اسلامی بهره گرفتند و می گیرند.
کارگران در این مسیر از ابزارهایی چون حضورخانوادهها در تجمعات، برپایی تجمعات همزمان و سراسری و سفر از سراسر کشور به تهران و تعیین یک روز در هفته برای اعتراض و تجمعات مشترک کارگران بازنشسته صندوقهای مختلف بازنشستگی، کارگران پیمانی و رسمی و کارگران شاغل و بازنشسته نیز استفاده کردند.
در همین چارچوب، کارگران شاغل و بازنشسته از یکطرف آزادی تجمع و اعتصاب را علیرغم دادن هزینههای سنگین منجمله اخراج از کار، بازداشت، زندان و شکنجه های روحی و جسمی و تودیع وثیقههای سنگین و انواع و اقسام آزار و اذیت خانوادههایشان را به حاکمیت ضدکارگری تحمیل کردند.
از طرف دیگردر کوران این مبارزات، آموزش طبقاتی، سیاسی و همبستگی دیدند و می بینند و کسب تجربه کرده و می کنند که تاثیرش را بطور مثمر بر کم وکیف اعتراضات برای دستیابی به مطالباتشان گذاشته و می گذارد.
اما طی این سال ها، علیرغم ایجاد چند تشکل مستقل کارگری بعنوان مثال “تشکلهای مستقل فرهنگیان شاغل و بازنشسته” و ایجاد “شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان ایران” و سندیکاهای کارگران “شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه” و “شرکت کشت وصنعت نیشکر هفت تپه” و تلاشهایی از طرف کارگران واحدهای تولیدی و خدماتی دیگر منجمله در “کشت و صنعت نیشکر هفت تپه” و “گروه ملی صنعتی فولاد ایران” برای ایجاد تشکلهای مستقل کارگری در قالب نمایندگان کارگری ، شورا و… شاهد ایجاد تشکل های مستقل کارگری گسترده و یا ایجاد تشکل سراسری نبودیم.
از دلایل اصلی این نقصان، اول، اجرای پایه سوم سیاست ضد کارگری حاکمیت سرمایه داری اسلامی مبنی بر جلوگیری از ایجاد تشکل های مستقل کارگری می باشد که تمام قد در برابراقدامات کارگران برای پیشبرد این امر مهم ایستاد و مانع از شکل گیری تشکلهای مستقل شد و هر آنجایی هم تشکل مستقلی ایجاد شد به اشکال مختلف از اخراج، زندان و شکنجه روحی و جسمی، از ضرب و شتم گرفته تا نفوذ در تشکلها و ایجاد دسته بندی های کذایی، تفرقه اندازی، تخریب شخصیتها، ایجاد تشکلهای دروغین کارگری و چهره سازی های کارگری قلابی، کمر به تلاشی و نابودی آنها بست.
دوم، دست کم گرفتن این سیاست های ضد کارگری حاکمیت از طرف اعضای تشکل ها ونهادهای مستقل کارگری و سازماندهندگان اعتراضات کارگری می باشد که موجب شد بموقع از روش ها، اشکال و ابزارهای مناسب با شرایط برای خنثی کردن این توطئه ها استفاده نشود.
سوم، گروه، محفل و فردگرایی و شخصیتسازی حبابی و نداشتن تعریف درست از تشکل مستقل کارگری وعدم بهره گیری از بحث و گفتگو و روش های دموکراتیک در فضای رفیقانه بر سراختلافات در چارچوب همکاری های مشترک می باشد.
پرواضح است که علیرغم نقش مخرب دلیل دوم وسوم برپایه درایت و فداکاری های کنشگران کارگری در بخشهای مختلف شاهد ادامه فعالیت تشکلهای مستقل فوق و همچنین اقداماتی برای ایجاد تشکلهای مستقل جدید هستیم.
بنابراین ایجاد تشکل های مستقل کارگری هزینه های بالایی را به کارگران حق طلب و سازمانده تحمیل کرده و می کند. در امر سازمانیابی و سازماندهی باید به هزینههای ذکر شده در بالا توجه کافی شود و ضمن تقویت تشکلهای مستقل موجود با گفتگوهای خلاقانه و نقادانه درباره تعریف از تشکل های مستقل کارگری و نقش مثبت رعایت موازین دموکراتیک درون تشکیلاتی و اجرای اساسنامه و تقویت ارتباطات بیرونی فیمابینشان و گسترش همکاریهای مشترک و اتحاد عملها و استقبال از ایجاد تشکلهای مستقل کارگری جدید، نباید در این چارچوب محدود شد.
همچنین با توجه به سیاست ضدکارگری رژیم و حربههای جدید نیروهای امنیتی و اطلاعاتی از جمله راه اندازی کارزارهای امضای طومار، دیدار با صاحب منصبان، شکایت به دیوان عدالت اداری و برپایی تجمعات فرمایشی جهت جلوگیری از گسترش و رادیکال ترشدن اعتراضات کارگری و تحلیل از شرایط کنونی کشور مبنی بر بحرانهای اقتصادی، سیاسی، محیط زیستی، فرهنگی و… و چشمانداز آینده باید به ارزیابی از دستاوردهای گروههای کوچک، کمیتهها، هستهها و واحدهای موجود در بین کارگران شاغل و بازنشسته در محل کار و زندگی و همچنین در بین دانشجویان و دانش آموزان در محل تحصیل، بین فعالین مدافع حقوق زنان، محیط زیست و در محیط های ورزشی و هنری و … پرداخت.
گفتگو درباره ابزار های جدید سازمانیابی از جمله نهادهای مستقل مخفی یا نیمه علنی – نیمه مخفی و علنی را در محل کار، زندگی، تحصیل و…. و برقراری ارتباطات شبکه ای مابینشان بطور فیزیکی و بهره گرفتن از شبکه های اجتماعی را در دستور کار گذاشت و با بهره گیری از خرد جمعی به جمع بندی رسید و در راه عملی کردنش قدمهای پیوسته و مشترک برداشت تا ضمن پاسخگویی به وظایف کنونی برای ایفای نقش و سازماندهی در صورت بروز اعتراضات سراسری و تغییر تحولات بزرگ بالقوه در آینده زمینه سازی کرد.
جان کلام، سازمان دادن بحث و گفتگو درباره بهره گیری از اشکال جدید سازمانیابی و ابزارهای نوین ارتباطات و برداشتن قدم های عملی در این راستا از طرف تشکل ها و نهادهای مستقل کارگری و فعالین کارگری و احزاب، سازمانها و فعالین سیاسی چپ و کمونیست یکی از وظایف مهمی است که باید طور عاجل در دستورکار قرار گیرد.
///
بهروز خباز
جهان امروز: موقعیت عینی طبقه کارگر را چگونه می بینید؟ چرا جنبش کارگری با کارنامه ای درخشان از حرکت های اعتراضی درعرصهی سازمان یابی از ایجاد تشکل های مستقل و سراسری خود با چالش مواجه است؟
بهروز خباز: برای پاسخ دادن به این سئوال باید نگاهی به گذشته جنبش کارگری داشته باشیم اینکه جنبش کارگری ایران عمدتا بعد از جنگ ایران و عراق به این سو، چه فراز و فرودهایی داشته است؟ و عوامل بازدارنده در مسیر جنبش کارگری کدام ها بودند؟ از جهت پیشینه ای که جنبش کارگری با خودش دارد، این پیشینه به ما می گوید که من آن را تهاجم سیستماتیک طبقاتی و امنیتی می نامم، که به کوچک کردن سفره و معیشت از طریق پایین نگه داشتن دستمزدها، تعدیل نیرو و بیکارسازیهای گسترده و از بین بردن امنیت شغلی کارگران و مهم تر از همه تشدید فضای امینتی در واحدهای صنعتی تولیدی که مانعی شد در مسیر تحقق تشکل های مستقل کارگری و اینها همه تهاجمی بود که در دولتهای هاشمی رفسنجانی سازماندهی شد. این تهاجم ابتدا به ساکن به ساختار طبقه کارگر دست بُرد و در آن انشقاق شدیدی ایجاد کرد. ماحصل این اقدام بیکارسازی در سطح وسیع نیروی کار در واحدهای بزرگ و متوسط صنعتی تولیدی بود. ایجاد شرکتهای پیمانکاری که حذف تدریجی استخدام رسمی را به دنبال داشت. با رشد قارچگونه این شرکت ها، کارفرمایان مؤظف نبودن بعد از مثلا ۳ ماه کار کردن نیروی کار را استخدام کنند. آنها می توانستند قبل از آنکه آن موعد به پایان برسد نیروی کار را اخراج کنند.
عامل مهم دیگر در حذف امنیت شغلی، تصویب قراردادهای موقت در دوره اصلاحطلبان بود در دولت خاتمی بود. اقدام دیگری که سازمان داده شد به معافیت کارفرمایان از شمول بخشی از شمول بخشی قوانین کار و تامین اجتماعی بود که دست کارفرمایان را به عنوان مثال در بالا بردن ساعات کاری باز می گذاشت و یا به سهولت اخراج نیروی کار کمک می کرد. ماحصل این تهاجم متلاشی شدن ساختار نیروی کار محافظه کار شدن نیروی کار در محیط کار بود. بیکارسازیهایی که صورت گرفت برای کارگرانی که شاغل بودند تبدیل به کابوسی شد. کارگران همواره منتظر اخراج بودند چون نیروی کار ارزان پشت درب کارخانه بود که حاضر بود به مراتب کمتر مزد بگیرد، حتی نیروی متخصص هم حاضر به کار با دستمزد کارگر ساده شد. در واحدهای بزرگ صنعتی حراست کارخانه که مسئولیت اطلاعاتی و امنیتی در کارگاه ها را بر عهده دارد، از طریق دوربینهای مداربسته به شدت مراقب حرکت های کارگران بود و کوچکترین نشانه ی از حرکت اعتراضی کارگران با دستگیری و محاکمه نمایندگان مستقل کارگری پاسخ می گرفت.
من فکر میکنم این تمهیدات نظام های سرمایه داری، هر جنبشی را در هر جای دنیا که باشد به تدریج به انفعال می کشاند و آن جنبشها را در خود فرو می برد. به همین دلیل است که ما طی این سالها جلوه هایی از همبستگی سراسری را در جنبش کارگری ایران ندیدیم و یا مثلا در لیست خواسته هایش حق ایجاد تشکل های مستقل کارگری باشد. ما وقتی مبارزات کارگری را رصد می کنیم، کارگران هم در گذشته و هم اکنون کارگران در صدر خواسته های شان پرداخت حقوق معوقه بود و هست. به عنوان مثال در سال های پیشین شرکت کنف کار 5 سال حقوق معوقه را پرداخت نکرده بود و کارگران اعتراض شان این بود که چرا حقوقی که پنج سال پیش برایش کار کرده بودیم را پرداخت نمی کنید؟ تعداد زیادی از شرکت ها بودند و هستند که حقوق نیروی کار را بعد از یک یا دو سال پرداخت نکردند و نمی کنند. از دیگر دلایل اعتراض کارگران، علیه شرکت های پیمانکاری است که این خواسته همچنان ادامه دارد. کارگران خواهان خلع ید از شرکت های پیمانکاری هستند، این مطالبه در لیست خواسته های کارگران دومین را به خودش اختصاص داده است. یکی از خواسته های کارگران پیمانی نفت و گاز که طی چهار سال گذشته مبارزات درخشانی داشتند همین خلع ید از شرکت های پیمانکاری بوده است، اما این شرکت به رغم عقب نشینیهایی که در مورد برخی از خواستههای کارگران داشتند اما همچنان بر قرار هستند.
در ارتباط با مسئله معیشت، در شرایط کنونی در واقع معیشت کارگران به تدریج به خط مرگ نزدیک میشود در واقع مبارزات کارگری در ایران صرفا برای بقاء صورت میگیرد و برای زنده ماندن خود و خانواده اش است. برای به دست آوردن حداقل هایی است که نظام سرمایه داری ایران به کارگران و خانواده های شان تحمیل کرده صورت می گیرد. بنابراین ما عوامل بازدارنده را نمی توانیم نادیده بگیریم.عوامل بازدارنده در روند مبارزات کارگران تأثیر بسزایی گذاشته است اما در این میان ما میبینیم که تعداد اعتراضات و اعتصابات به هزاران رسیده مثلا دو سال پیش به بیش از ۴۰۰۰ اعتصاب اعتراض کارگری رسیده بود، همچنین در سالهای گذشته از چندین اعتصابات سراسری معلمان می توان نام برد و یا اعتراض و اعتصابات سراسری پرستاران. اینها مواردی هستند که نقاط قوت محسوب می شوند و می بایست بر روی شان تأکید کرد. ما طی 4 سال گذشته در بخشی از نیروی کار با جلوه های درخشانی از همبستگی کارگری مواجه بودیم. کارگرهای پروژه ای کارگران پیمانی، پتروشیمی نفت و گاز حرکت های درخشانی را در مسیر مبارزات شان بنا نهادند و از ابتکارات و خلاقیت های بدیعی بهره گرفتند. ماحصل اعتصابات اعتراضاتی که در این بخش صورت گرفت تشکیل مجامع عمومی وسیع و سراسری این رشته از نیروی کار بود. شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت و گاز و پتروشیمی و ارکان ثالث مهمترین نقش را در پژواک صدای این بخش از نیروی کار داشت که باید به این دوستان دست مریزاد گفت. مبارزات این بخش از نیروی کار به عنوان یکی از درخشان ترین حرکت های کارگری از دهه ۸۰ به این سو ثبت شده است. این مبارزات پتانسیل این را دارد که در آینده در ایجاد تشکل های مستقل خودش مؤثر باشد.
برگزاری مجامع عمومی برای دور زدن مسئله امنیتی رژیم بسیار موثر بوده است. فارغ از هر گونه مصادره و یا گرایش حزبی، دست بردن به مجامع عمومی اهرم مهمی در پیشبرد اعتصابات و اعتراضات بوده است. این تصمیم خود کارگران بوده تا به حال در اعتراضات مختلف کارگران از این ابزار بهره برده اند. پرستاران به آن دست بردند. ما گاها دیدیم نیروی کار در واحدهای بزرگ و متوسط صنعتی به آن دست بردند، فولاد اهواز در پیشبرد اعتراضات خودش بهترین بهره را برده که تا همین چندی پیش هم ادامه داشته، هفت تپه به عنوان سمبل مبارزات کارگری در این حوزه خوش درخشیدند و به برپایی مجامع عمومی کارگری دست بردند. بسیار حرکت های بدیعی صورت گرفته است. در همین ارتباط مهمترین ماحصل مبارزات هفت تپه در آن دوره اول؛ تشکیل شورای مستقل کارگران هفت تپه و دوم؛ مجمع نمایندگان مستقل کارگران هفت تپه بود. مجمع نمایندگان مهمترین دستاورد کارگران هفت تپه و جنبش کارگری محسوب میشود. هفت تپه به وسیله همین ابتکارات, خلاقیت ها و بدعت قلب تپنده ی جنبش کارگری ایران بود.
ما تا بدین جا عوامل بازدارنده را شناختیم. تمهیدات رژیم را در ارتباط با مهار رادیکالیسم جنبش کارگری دیدیم. در این میان جنبش کارگری فاقد جلوه هایی از همبستگی و سازمان یابی سراسری با حضور تعداد کثیری از کارگران است و این فقدان سطح آسیب پذیری این جنبش را بالا می برد. ما در دهه هشتاد سر بر آوردن و تشکیل کمیته های کارخانه مخفی کارخانه را دیدیم. این کمیته ها عمدتا در واحدهای بزرگ و متوسط صنعتی تشکیل شده اند و حرکت های بدیعی را در سازماندهی نیروی کار نشان دادند. انتقال آگاهی طبقاتی به همکاران، سازماندهی اعتصابات واعتراضات کارگری مهمترین ایفای نقش این کمیته هاست. از مختصات این کمیته ها می توان از سیال و ژلاتینی بودن آنها نام برد. با پتانسیلی که از این کمیته ها سراغ داریم و با همین روند چنین کمیته هایی می توانند بستر مادی برای ایجاد تشکل های مستقل کارگری شوند و همبستگی سراسری کارگری هم میتواند از کانال همین کمیته ها بوجود بیاید. ما در عین حال در مقاطعی شاهد بودیم این بودیم که کارگران در واحدهایی اقدام به تشکیل شورای مستقل خود کرده اند اما منطقا و با توجه این حساسیت رژیم، این شوراها ناپایدار بودند.
اهرم امنیتی رژیم همچون شمشیر داموکلسی بالای سر مبارزات کارگری است و به واسطه همین، این ناپایداری را در حیات تشکل های مستقل کارگری و شوراهای مستقل کارگری را شاهد بودیم. همین ناپایداری را مشخصا در سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و سندیکای کارگران شرکت نیشکر هفت تپه دیدیم. سرکوب ها و دستگیری هایی که از فعالان دو سندیکا صورت گرفت، موجب آن شد که فعالان سندیکای کارگران شرکت واحد با همت و مبارزات خود توانستند نام این سندیکا را حفظ کنند اما در نهایت به مانند یک کمیته کارگری عمل کنند. سندیکای کارگران تهران و حومه ضربات ویرانگری را متحمل شد. شما می بینید، ابراهیم مددی و داود رضوی در زندان هستند و تقریبا همه فعالین این سندیکا دارای پرونده قضایی و امنیتی هستند. و باز هم باید دست مریزاد گفت که تا به حال توانستند مقاومت کنند و این صدا را زنده نگه دارند. دستگیری ها و محاکمه اعضای سندیکای هفت تپه نیز این سندیکا را از کار انداخت.اما فعالینی که در آن سندیکا بودند از طریق کانال تلگرامی سندیکای هفت تپه اطلاع رسانی میکنند. ما امیدواریم که در مقاطع آینده شاهد شکل گیری تشکل مستقل کارگری اعم از شورا و یا سندیکای کارگری باشیم. ابتدا به ساکن مهم این است که این تشکل ها مستقل باشد اما من خودم پیشنهاد من به همکارانم در هرجایی که کار کردم این است که با لحاظ ضرورت عاجل اقدام به ایجاد شوراهای مستقل کارگری کرد. شورای کارگری پتانسیل بسیار بالایی دارند در دامن زدن به رادیکالیسم کارگری، ایجاد شوراهای مستقل کارگری در ایران دستاوردهای بسیار درخشانی هم برای طبقه کارگر و جامعه ایران داشته باشد.
جهان امروز: تشکل های موجود کارگری و طیف پیشروی رهبران سوسیالیست کارگری چه وظایفی در قبال سایر جنبش های اجتماعی دارند؟
بهروز خباز: من نمیدانم منظور شما از تشکلهای کارگری کدام تشکل ها است؟ عملا در ایران ما تشکل مستقل کارگری نداریم. اما تشکل های گروههای فعالین کارگری را داریم که اینها شناخته شده هستند. این تشکل ها در دهه هشتاد در خارج از کارخانه ها ایجاد شدند. شاید برخی از فعالین کارگری ایجاد این تشکل ها را متناسب با وضعیت همان مقطع بدانند، اما به هر حال من خودم در جاهایی مطرح کرده ام که در واقع این دو فاکتور را میشود نامبرد. از دستاورد این تشکلها به نظر من اونجایی که واکنش نشان دادند و در واقع صدای مبارزات کارگری شدند این امر مثبتی بوده اما مبارزات کارگری به لحاظ کمی و کیفی اثبات کردند که به هر نحوی و به هر شکلی می بایست در داخل کارخانه فعال بود، از دهه هشتاد به این سو ما تولد فعالین مستقل کارگری را در درون کارخانه ها شاهد بودیم، امروز به معنای واقعی می توانیم از صدها فعال کارگری درون کارخانه سخن بگوییم. باید در درون محیط کار فعالیت کرد. کمیته های کارخانه نشان دادند که چنین امری ممکن است. همین الان هم بخشی از همین گروه های فعالین کارگری دارند به خبررسانی شان به گزارشات شان از جنبش کارگری ایران ادامه میدهند. من در رابطه با همین سئوال نگاهم به.طیف پیش روی رهبران سوسیالیست کارگری هست که پرسیده شده که چه وظایفی دارند؟
به نظر من این طیف از فعالین تا به حال در درون جنبش کارگری وظایف خود را انجام دادند. کمیته های کارخانه ماحصل فعالیت های رفقای چپ و سوسیالیست است. حرکتهای بدیع کارگری را ما طی این سال ها دیدیم. ذوب آهن اصفهان، فولاد اهواز، حرکت های اعتراضی و اعتصابی زنجیره ی کارگران هفت تپه، کارگران هپکو، کارگران آذرآب، به نظر من ماحصل فعالیت این طیف از رهبران و پیشروان سوسیالیست بوده است. بخش از این رفقا شناخته شده هستند و به عنوان نیروهای علنی فعالیت میکنند. بخشی به عنوان نیمه مخفی نیمه علنی و بخشی دیگر در موقعیت مخفی هستند. که باید پاس داشت. حرکت این رفقا را هم باید مراقب خودشان باشند ما هم مراقب شان باشیم و مسئولانه عمل کنیم. در حفظ حیات و فعالیت این رفقا سرمایه های جنبش کارگری ایران هستند. در تغییر تحولات کلان سیاسی آینده در ایران را ما بار و مسئولیتی بر دوش همین رفقا می بینیم. ما در آینده.وارد اعتصابات سراسری خواهیم شد. ما در آینده با همین پتانسیلی که تا به حال جنبش کارگری داشته طبقه کارگر همبستگی سراسری خودش را نشان خواهد داد. نیروی کار کارگران در کارخانه ها نیروی آگاه و خرد ورز معلمان و کانون های صنفی، نیروی پرستاران، این ها همه و خیل عظیم میلیونی نیروی کار خدماتی که پیش از این حرکت های را از از آنها دیده ایم، حرکت های کارگران اسنت و بخش عظیم نیروی کار در لایه های مختلف. به نظر من ما با این پتاسیل که.داریم با این سرمایه هایی که در جنبش کارگری ایران موجود است، به مراتب بیشتر دستاورد داشته باشیم. حرکت های گذشته و امروز نوید بخش حرکت ها و همبستگی های فردا خواهند بود و این انتظار وجود دارد که در تغییر تحولات آینده سیاسی در ایران نقش ایفا کند. طبقه کارگر به عنوان رهبر جامعه ظاهر شود. اما این رهبری جامعه مستلزم ملزوماتی و ضرورت هایی ست که پیشروان چپ و سوسیالیست در آن جامعه می بایست به آن توجه و به پراتیک اجتماعی خود اندیشه کنند.
در ارتباط با طبقه کارگر به مثابه رهبر جامعه این موضوع به طور واقعی از مسائل گرهی طبقه کارگر است. در ارتباط با آینده طبقه کارگر ایران اگر بخواهد رهبری جامعه را به دست بگیرد به این بستگی دارد که چطور و چگونه بستر مادی رابرای آینده خودش فراهم خواهد کرد؟ ما مبارزات کارگری درخشانی در طی 46 سال گذشته داشتیم. اما بخش زیادی از مبارزات در دفاع در برابر تهاجم بی امان نظام حاکم سرمایه داری در ایران بوده است. در واقع در دفاع از حق زندگی بود. ما کیفیت اعتراضات را نسبتا کمتر شاهد بودیم اما در جای خودش هم قابل تعمق بوده است. خیزش 1401 به ما نشان داد که طبقه کارگر حضورش در چنین خیزش هایی چقدر سرنوشت ساز است. بسیاری از فعالان بر این باورند که طبقه کارگر اگر در آن خیزش بود، در آن صورت آن خیزش عظیم می توانست فرجام دیگری داشته باشد. به گمان من این درست است. تعداد کثیر و میلیونی طبقه کارگر که شامل کارگران واحدهای تولیدی صنعتی نیروی کار معلمان، پرستاران، نیروی عظیم و خدماتی می شود در ایران با احتساب خانواده هایشان یک معادله بزرگ سیاسی را در هر کشوری رقم می زند و این معادله در طبقه کارگر ایران است.
من در نمی دانم جامعه درمورد طبقه کارگر چطور فکر میکند؟ اما می دانم در مورد برخی نگاه و نظرات بین جنبش کارگری، فعالان چپ و سوسیالیست آن و توده های کارگر شکاف عمیق فکری وجود دارد. در ارتباط با افکار توده ی کارگران ما نیازمند کند و کاو بیشتری هستیم. دغدغه و افکار توده کارگران به واسطهی زیستن در شرایطی به شدت غیرانسانی آنچنان که باید رشد نکرده من این را جاهای دیگر هم گفتم. من به عنوان فعال کارگری فکر می کنم که ما در چند مورد در فعالیت ها موفق نبودیم.
اول؛ حق زن است. ما در ارتباط با حق زن موفق نبودیم. من به تجربه ۳۵ سال کار در کارگاه های مختلف با صدها همکار در این مورد صحبت کرده ام. تعداد کثیری از آنان حاضر نشدند بپذیرند چیزی به نام حق زن وجود دارد. آنها بر حق مردان تأکید می کردند. و این مسئله به نظر من هنوز هم به قوت خودش باقی است.
دوم؛ در رابطه با کارگران مهاجر بود. کارگران به هیچ وجه حاضر نبودند و نیستند شهروندان و کارگران مهاجر افغانستانی را در کنار خود ببیند. به انحاء مختلف به همکاران آنها گیر می دادند و اذیت شان می کردند، گویا که همکاران افغانستانی جایشان را تنگ کرده بودند.
سوم؛ مسئله قصاص است، کارگران مخالف اعدام زندانیان سیاسی بودند و هستند. مخالف اعدام زندانیان سیاسی هستند و تا حدودی مخالف اعدام زندانیانی با اتهام مواد مخدر بودند، اما در رابطه با قصاص این چنین نیست آنان با قصاص مخالفتی ندارند و از آن دفاع می کنند. آنها همواره یک سئوال را در برابر من مطرح میکردند که؛ اگر برادر خودت توسط یک فردی کشته می شد، باز هم مخالف قصاص می بودی؟ آنها معتقدند که.کسی که برادر و پدرشان را میکشد باید قصاص شود. به نظرم جنبش نه به اعدام می بایست به این موارد توجه بیشتری داشته باشد.
از این نکات من به اینجا میرسم که طبقه کارگر شعارش باید به نفع جامعه باشد به گونه ای که جامعه آن را با گوشت و پوست خود لمس کند. یعنی انسان هایی که در آن جامعه زندگی میکنند حقوق انسانی را دارند که طبقه کارگر باید آن حق انسانی را در جامعه یادآوری کند و از آن دفاع کند. طبقه کارگر از حق زن از حقوق زنان باید دفاع کند. در کنار جنبش زنان باشد و به مبارزات آن ها کمک کند. طبقه کارگر می بایست مراقب جنبش های اجتماعی و مترقی دیگر باشد و از آنان حفاظت کند، با آنان ارتباط برقرار کند.از حقوق انسانی آنان دفاع کند.و در کنارشان باشد. جنبش زنان عظمتی دارد که ما در خیزش 1401 شاهد آن بودیم. جنبش زنان رژیم را به عقب نشینی وادار کرده، رژیم هاج و واج نظاره گر حجاب سوزان بود و الان بی حجابی زنان و دیگه مثل سابق نمی توند زنان را سرکوب کند. دیگر کار چندانی از دستش بر نمی آید. جاهایی سعی میکند از طریق عوامل شان زنان را مرعوب کنند، اما حجاب دیگر برنمی گردد.لایحه عفاف و حجاب توسط دخالت خامنه ای و شورای امنیت ملی رد شده. جنبش زنان چنین عظمتی دارد.اما گرایش غالب بر جنبش زنان چیست؟
به نظر من گرایش لیبرالی بر جنبش زنان غالب است. آنها تریبون های میلیاردی دارند که افکار عمومی جامعه را تغذیه میکند. من به نظرم طبقه کارگر مسیر پر سنگلاخی پیش رو دارد. اما این امید را دارم که در شرایطی که توازن قوا به نفع مردم باشد، آن وقت می توان شاهد تغییر این معادله بود.
در ارتباط با رهبری طبقه کارگر، جامعه باید خود را هم سرنوشت آن طبقه بداند. این مهم بر دوش رهبران و پیشروان سوسیالیست است. برخی از جامعه شناسان در مورد آیندهی مردم فقیرصحبت می کنند و در مقاطع آینده از احتمال شورش گرسنگان خبر میدهند و یا از انفجار معیشتی در آینده ای نه چندان دور سخن می گویند. این مسئله به نظرم به نفع طبقه کارگر است، جنبش کارگری باید به این سمت حرکت کند. توده ی عظیم کارگران را به خیابان بکشاند، حرکت های مشترکی با دیگر جنبش های مترقی داشته باشد. مطالبات طبقه کارگر باید مطالبه جامعه باشد. طبقه کارگر باید از مطالبات عمومی و واقعی مردم دفاع کند. از این رهگذر است که می توان امید داشت که طبقه کارگر ایران رهبر جامعه خواهد شد. از هم اکنون می توان بسترهای مادی این رهبری را فراهم کرد.
ما این تغییر و تحولات رادیکال را انتظار می کشیم. امیدواریم که هرچه زودتر این بُرهه آغاز شود. این حضور آینده طبقه کارگر به مثابه طبقه، مبارزه طبقاتی را به عیان به جامعه نشان خواهد داد به و ما این همبستگی سراسری را این همبستگی طبقاتی را در آینده بی تردید خواهیم دید.
///
ایوب رحمانی
جهان امروز: موقعیت عینی طبقه کارگر را چگونه می بینید؟ چرا جنبش کارگری با کارنامه ای درخشان از حرکت های اعتراضی درعرصهی سازمان یابی از ایجاد تشکل های مستقل و سراسری خود با چالش مواجه است؟
ایوب رحمانی: در ارتباط با موقعیت عینی طبقه کارگر باید بگویم که این طبقه از لحاظ عینی در موقعیت به شدت سخت و غیر قابل تحملی بسر می برد. بیش از 90 درصد از کارگران، امنیت شغلی ندارند و با قرارداد های موقت سه ماهه و یک ماهه و بعضا حتی بدون قرارداد به کار مشغولند. بعلاوه در نتیجه سیاست ارزان سازی نیروی کار که توسط دولت های مختلف به ویژه از دهه 70 به این سو دنبال شده، قدرت خرید کارگران به شدت کاهش یافته است. آمارهای دولتی حاکی است که حدود 60 درصد جمعیت ایران در زیر فقر نسبی بسر می برند و حدود 30درصد از جمعیت یعنی بیش 25 میلیون نفر زیر خط فقر مطلق زندگی می کنند؛ یعنی نمی تواند حداقل نیازهای خود را تامین کنند. با توجه به سهم نسبی طبقه کارگر در ساختار جمعیتی ایران به آسانی می توان دریافت که بخش اعظم این جمعیت زیر خط فقر را خانواده های کارگری تشکیل می دهند.
از سال 98 به این سو، ارزان سازی نیروی کار با شدت بیشتری دنبال شده است. تقریبا در تمام 5 سال گذشته درصد افزایش حداقل دستمزد، کمتر از نرخ تورم رسمی بوده است. این به آن معنی است که قدرت خرید اکثریت بزرگی از کارگران نسبت به 5 سال پیش، حداقل 50 درصد کاهش یافته است. اما واقعیت بدتر از این است؛ زیرا اگر نرخ واقعی تورم که بسیار بیشتر از نرخ اعلام شده توسط مرکز آمار و بانک مرکزی است را مبنا قرار دهیم این کاهش به 100 درصد می رسد. به عبارت دیگر متوسط دستمزد کارگران در حال حاضر معادل نصف دستمزد ها در سال 98 است.
شاید با یک مقایسه، تصویر ارزان سازی نیروی کار در ایران را بشود بهتر ترسیم کرد: حداقل دستمزد اعلام شده برای سال 1404 ده میلیون چهارصد هزار تومان اعلام شده که معادل حدود 100 دلار است. در میان ده کشور اطراف ایران، آذربایجان با دستمزد حداقل 200 دلار، پایین ترین نرخ را دارد اما همین رقم دو برابر حداقل دستمزد در ایران است. در ترکیه حداقل دستمزد 770 دلار یعنی حدود هشت برابر حداقل دستمزد در ایران است.
در رابطه با شرایط عینی طبقه کارگر به مسایل دیگری نیز باید اشاره کرد، ازجمله نرخ بالای بیکاری، تعطیل و یا نیمه تعطیل شدن بسیاری از کارگاه ها و کارخانه ها به دلایل مختلف و در نتیجه بیکار و یا نیمه بیکار شدن کارگران، عدم پرداخت به موقع همین دستمزد های ناچیز و نیز نا امینی محیط های کار که باعث شده که ایران در لیست کشورهای با حوادث کاری بالا قرار گیرد؛ بطوری که در سال 1402 بیش از دو هزار نفر از کارگران در نتیجه وقوع این حوادث جان باختند.
در ارتباط با بخش دوم پرسش، اینکه طبقه کارگر در امر تشکل یابی با چه چالش هایی روبروست نخست باید بگویم که همانطور که در خود پرسش نیز به نوعی مطرح شده، کارگران ایران قربانیان خاموش شرایطی که بر انها تحمیل شده و بخشا در بالا به ان اشاره شد، نبوده اند. در دو دهه گذشته هر ساله ما بطور متوسط شاهد بیش از دو هزار مورد اعتراض کارگری به اشکال مختلف از جمله اعتصاب، تجمع، تظاهرات و راهپیمایی بوده ایم. واضح است که این امر بدون حداقلی از سازماندهی، ممکن نمی بود. بنابراین می توان گفت هر جا که کارگران بطور دستجمعی دست به اقدام زده اند (و یا می زنند) از پیش برای آن سازمادهی کرده اند. اما مسئله این است که این سازماندهی، به ایجاد تشکل کارگری پایدار در سطح محلی و سراسری نیانجامیده است. به عبارت دیگر طبقه کارگر ایران اساسا فاقد تشکل و یا تشکل های پایدار است. نمونه “شورای هماهنگی تشکل صنفی فرهنگیان ایران” که آن نیز با چالش های مختلف روبروست و اساسا رژیم مانع شده که سوخت و ساز طبیعی خود را داشته باشد، یک استثنا است.
در مورد چالش ها و یا موانع تشکل یابی کارگران در ایران می توان به عوامل مختلف پرداخت، من به مهمترین انها فقط بطور گذرا اشاره می کنم.
نخستین عامل و یا مانع، اختناق و سرکوب حکومتی است. در این باره بین فعالین کارگری تقریبا توافق عمومی وجود دارد. رژیم جمهوری اسلامی از همان آغاز به قدرت رسیدن، سرکوب تشکل های مستقل و احزاب و سازمان ها از جمله تشکل های کارگری را در دستور کارخود قرار داد و تا کنون نیز این سیاست را به شدت ادامه داده است. با اطمینان می توان گفت که اساسا بدون سرکوب این تشکل ها، تثبیت این حکومت ممکن نمی بود. بنابراین، موضوع فقط این نیست که حکومت مانع ایجاد تشکل های کارگری شده است، بلکه این است که اصولا این حکومت هیچ تشکل غیرحکومتی را تحمل نمی کند؛ چون به خوبی از اهمیت چنین تشکل ها و خطری که از سوی آنها می تواند متوجه حاکمیت باشد، اگاه است. برای مثال نگاه کنید به “کانون نویسندگان ایران” و ببیند که این تشکل تا چه حد از سوی حکومت بطور مداوم تحت فشار و پیگرد و سرکوب بوده است. به همین گونه نگاه کنید به سرنوشت “سندیکای کارگران شرکت واحد” یا “سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه” که در نیمه دهه 80 در نتیجه تلاش ها و مبارزات خود کارگران ایجاد شدند. بسیاری ازاعضای هیئت مدیره این دو تشکل یا از کار برکنار شدند و یا به زندان محکوم شدند. بطور کلی فعالین این تشکل ها هزینه های بسیار سنگینی پرداختند و سرانجام نیز، سرکوب افسار گسیخته حکومتی باعث شد که این دو تشکل کارگری نتوانند به فعالیت های روتین خود ادامه دهند، به نحوی که متاسفانه از “سندیکای کارگران هفت تپه” فقط نامی بجا مانده است و “سندیکای کارگران واحد” نیز به شدت سرکوب و تضیف شده است.
در همین جا باید بگویم که این نظر در بین عده ای از فعالین کارگری وجود دارد که ضمن اینکه سرکوب و اختناق را یکی از عوامل بازدارنده در ایجاد تشکال های پایدار می دانند، با این حال می گویند که امکان ایجاد این نوع تشکل ها در شرایط استبدای و اختناق و سرکوب وجود دارد و در تایید نظر خود به وجود تشکل های کارگری در آفریقای جنوبی در دوران آپارتاید و یا اسپانیای دوران فرانکو استناد می کنند. من با این نظر موافق نیستم. اینجا فرصت توضیح بیشتر نیست، فقط لازم می دانم اشاره کنم که باید بطور مشخص به شرایط هر کشور پرداخت. شرایط در هیچ دو کشوری را نمی توان فقط با اشاره به وجود یک عامل مشترک (در اینجا سرکوب حکومتی) هم سان انگاشت و عوامل دیگر مثلا تاریخ مبارزات کارگری، وجود و کارکرد ارگان ها و نهاد های دیگر، آرایش طبقاتی، سطح مبارزات اجتماعی و حتی شدت و ابعاد سرکوب را نادیده گرفت. تاریخ مدرن ایران نیز نشان می دهد که تشکل های کارگری در دوره هایی ایجاد شدند که حداقلی از فضای آزاد سیاسی وجود داشت. این دوره ها عبارت بودند از آغاز انقلاب مشروطه تا سال 1305، از اشغال ایران توسط متفقین در شهریور 1320 تا کودتای 1332 و از انقلاب 57 تا اوایل سال 1360. در این دوره ها بود که تشکل های مختلف کارگری ایجاد شدند.
لازم می دانم تاکید کنم که از آنچه گفته شد نباید به این نتیجه نادرست رسید که تا تغییر شراط و فراهم شدن فضای باز سیاسی برای ایجاد تشکل های پایدار کارگری، کاری نمی توان کرد و باید منتظر تغییر شرایط ماند. جنبش کارگری ایران به ویژه در دو دهه اخیر نشان داده است که می تواند نقش بسیار مهم و حتی تعیین کننده در تغییر شرایط و توازن قوای طبقاتی موجود داشته باشد.
مبارزات کارگری، دراین دو دهه توانسته تا حد زیادی این توازن را به نفع طبقه کارگر و حتی کل جامعه تغییر دهد. برای مثال تحمیل اعتصاب، تجمع و تظاهرات کارگری به حکومت، در حالی که چنین اقداماتی، رسما توسط حکومت ممنوع اعلام شده است، نشان دهنده قدرت کارگری برای تغییر توازن قوای طبقاتی است.
استبداد سیاسی اگر چه عمل اصلی است اما تنها عامل و یا مانع در راه تشکل یابی کارگری نیست. عوامل دیگری که می توان بر شمرد عبارتند از: 1- منتقل نشدن تجارب کارگری در رابطه با تشکل یابی از نسلی از کارگران به نسل دیگر به دلیل طولانی شدن دوره های سرکوب.2- نا امنی شغلی به دلیل موقتی بودن قرارداد ها که دست کارفرماها را برای اخراج کارگران سازمان دهنده و شناخته شده باز می گذارد و آنها را محتاط تر می کند. 3- پیشبرد سیاست های نئولیبرال توسط طبقه حاکم که باعث گسترش روحیه فرد محوری و تعقیب منافع فردی به زیان همبستگی و اقدام دست جمعی شده است. پیش شرط هر اقدام جمعی، اعتماد افراد به یک دیگر است. فرد محوری که با سیاست های نئولیبرال در هم تنیده شده، به شدت در تقابل با اعتماد جمعی و کار تشکیلاتی قرار دارد. با وجود این، به نظر من عوامل بالا، در مقایسه با عامل استبداد سیاسی نقش ثانویه دارند. به این معنی که در صورت کند شدن و یا کم تاثیر شدن قدرت سرکوب گیری رژیم، که هم اکنون می توان نشانه های آن مشاهده کرد، جنبش کارگری ایران می تواند به این عوامل چیره شود.
تشکلهای پایدار کارگری در مبارزه طبقاتی اهمیت تعیین کننده دارند. همانطور که مارکس گفت سرمایه، نیروی اجتماعی است، در حالی که فرد کارگر، تنها می تواند و یا مجبور است که نیروی کار خود را بفرشد. قدرت کارگران در تعداد آنهاست. اما این تعداد اگر خود را سازمان ندهد و بطور دستجمعی دست به کنش و مبارزه نزند به نیروی مادی تبدیل نخواهد شد.اما از اینجا نمی توان بلافاصله نتیجه کرد که هر مبارزه دستجمعی و سازمان دهی شده مستلزم وجود تشکل های پایدار کارگری است. بخش های مختلفی از کارگران همانطور که اشاره شد طی چند دهه ی گذشته توانسته اند مبارزات مشترکی را بدون برخورداری از تشکل های پایدار محلی و یا سراسری سازمان دهی کنند. بدون شک آنها در این مبارزه با موانع و محدویت های بسیاری روبرو بوده اند که در صورت برخورداری از تشکل پایدار با آن روبرو نمی شدند. با همه این ها نمی توان بدون توجه به شرایط و توازن قوای موجود طبقاتی، کارگران را فرا خواند که تشکل های محلی و سراسری خود را ایجاد کنند. چنین فراخوانی در همان سطح شعار باقی می ماند و تنها اهمیت تبلیغ و ترویج خواهد داشت. اینکه طی حدود دو دهه بعد از تلاش شجاعانه کارگران شرکت واحد و کارگران هفت تپه برای ایجاد سندیکا، کارگران در بخش های دیگر تلاش نکردند که تشکل های مشابه ایجاد کنند، باید برای هر فعال کارگری تامل انگیز باشد. آیا تجربه فوق و درس آموزی از آن باعث نشده که کارگران به شیوه های دیگر سازماندهی روی بیاورند؟ پاسخ من به این سوال مثبت است.
این جا این پرسش مطرح می شود که اگر در شرایط حاضر نمی توان تشکل های پایدار کارگری ایجاد کرد، پس چه باید کرد. به این پرسش، پاسخ ذهنی نمی توان داد. پاسخ را باید در تجارب جنبش کارگری جهانی و به ویژه در تجارب مبارزات کارگران ایران در دو دهه اخیر جستجو کرد. اگر مبارزه کارگران تاکنون توانسته است توازن قوا را تا حدی به نفع آنان تغییر دهد. باید به این اندیشید که چه مکانیسم ها و پتانسیل هایی در این مبارزات وجود دارد که کارگران با بکار گیری موثرتر و گسترده تر آنها می توانند توازن قوای موجود را به نفع خود تغییر دهند و امکان ایجاد تشکل های کارگری فراهم کنند.
به نظر من ایجاد شبکه و یا شبکه هایی از سازمان دهندگان و فعالینی که طی سال های اخیر توانسته اند صدها مورد تجمع ، اعتصاب و اعتراض کارگری را سازماندهی کنند، می تواند یکی از این مکانیسم ها باشد. برای مثال ایجاد شبکه سراسری در بین فعالین بازنشستگان، معلمان، پرستاران، کارگران پیمانی نفت و گاز، کارگران فولاد و دیگر بخش های کارگری و ایجاد ارتباط و هماهنگی بین این شبکه ها برای اقدام دستجمعی، می تواند نیروی عظیمی را به حرکت در آورد. چنین شبکههایی بخشا و بدون ارتباط ارگانیک با هم، اکنون وجود دارند. آنچه ضروری است ایجاد پیوند بین آن ها ،گسترش آن ها، ایجاد هماهنگی بین آن ها و سازماندهی مبارزات هماهنگ و مشترک است.
اگر در شرایط کنونی امکان ایجاد تشکیلات پایدار کارگری به ویژه در سطح سراسری وجود ندارد و یا امکان آن اندک است ، اما با کمی خوش بینی و امیدواری می توان گفت زمینه های سازماندهی بصورت شبکه ای و در سطح سراسری از امکان بسیار بیشتری بر خوردار است. در مبارزه طبقاتی، مانند هر امر اجتماعی دیگر البته هیچ یقینی وجود ندارد.