دوشنبه ۳ دی ۱۴۰۳ | 23 - 12 - 2024

Communist party of iran

مفهوم شوراگرایی و شورا !


جهان امروز

پرسش  و پاسخ:

در این صفحه کوشش می‌شود تا به پرسش‌های خوانندگان جهان امروز پاسخ داده شود.


پرسش: شما در غالب نوشته هايتان از حاكميت شورايى صحبت مي كنید. در اين ترديدى نست کهشور ومشورت جمعى منجر به تصميمات درست‌ترى مى شود، اما  همه می‌دانيم كه حاكميت شورايى در توازن قواى معينى مى‌تواند عملى شود. با اين‌حساب فكر نمی‌كنيد كه در شرايطى كه هنوز اين تناسب قوا بوجود نيامده بايد به سازمانيابى‌های ديگرى كه در كارخانه، محلات و …. پرداخت؟


جهان امروز: اینکه هنوز «توازن قوا» و شرایط برای سازمانیابی و حرکت جمعی فراهم نیامده، منطقی نیست. هیچ پیش شرطی به این توجیه که «شرایط فراهم نبوده و توازن قوا موجود نیست»، نمی‌تواند از سازمانیابی طبقه یا توده‌‌های زیر ستم جلوگیری کند. این رویکرد به هیچ مجوز و پیش شرطی، از جمله «توازن قوا» و شرایط انقلابی از جمله اینکه کارگران باید سندیکا و اتحادیه و یا دیگر شکل‌ها را تجربه و از مراحل گذر کنند، نیازی ندارد.

شورا و شور کردن، همزاد با تاریخ انسان است. شورا، روش زندگی و پیشبرد خواست‌ها‌ی افراد یک طبقه یا گروهبندی طبقاتی با درد و مسائل مشترک در یک محله،‌ روستا و‌ محیط کار و کارگری را مادیت می‌بخشد. با این نگرش، شورای محلات، ‌شورای روستا،‌ شورای کار و… همگی ماهیتی یکسان دارند و آن وجود منافع مشترک و مدیریت مشترک است.


مفهوم شوراگرایی و شورا

نخستین مشخصه‌ی شوراگریی، وجود منافع مشترک افراد یک رسته‌ی اجتماعی است. دومین ویژگی شوراگرایی، آگاهی به خود رهایی و خودمدیریتی است. شوراگرایی در هر شرایطی می‌تواند سازمان‌یابد و رویکرد داشته باشد. مهمترین ویژگی شوراگرایی، بازگشت به خردجمعی است. مجمع عمومی که سرچشمه شوراگرایی و شورا‌ است، بالاترین ارگانی است که نمایندگان شورا را برگزیده، بر کارکرد نمایندگان اشراف دارد، ناظر (چون چشم نگرنده) آن است و توانایی برکناری و برگماری هر نماینده‌ای را در هر لحظه‌ی که ضرورت داشته باشد دارد.

شورا، روش زندگی و پیشبرد خواست‌ها‌ی افراد یک طبقه یا گروهبندی اجتماعی با درد و مسائل مشترک در یک محله،‌ روستا و‌ محیط کار و کارگری می‌باشد.

در اینجا لازم است به تفاوت مفهوم شوراگرایی با شورا را شوراگرایی اشاره شود. شوراگرایی، رویکرد به سازمانیابی مبارزه طبقاتی استراتژی طبقه کارگری است که به خود رهایی می‌اندیشد و به آن درجه از خودآگاهی رسیده است که در حوزه‌های کاری و زندگی خود به خودمدیریتی بیاندیشد. به بیان دیگر،‌ شورا گرایی،‌ هرچند در برابر سندیکاها و اتحادیه‌های مستقل نمی‌ایستد و هرآنگاه که این ارگان‌ها برای کارگران نقشی مثبت داشته باشند از آنان پشتیبانی می‌کند، اما خود این روند، در سازمانیابی طبقه کارگر رویکرد دیگری دارد. رویکرد شورایی، از سندیکالیسم یعنی از صنفی گرایی فاصله می‌گیرد تا به سازمان‌یابی شورایی برسد. شورا نتیجه‌ و دست‌یافتن به هدف این فرایند (شوراگرایی) است.       

در درازای زیست روی زمین، جمعگرایی و حرکت جمعی،‌ راز بقای موجودات زنده بوده است. بشر، موجودی اجتماعی است و نمی‌تواند به تنهایی به زیست خود ادامه دهد، به ویژه در جوامع آغازین، یعنی کمون‌های اولیه، افراد، بدون حرکت جمعی و بدون شور و خرد جمعی،‌ هرگز در برابر آن همه تهدید و خطر و نیازمندی‌های زیستی نمی‌توانست زنده بماند. در آن روزگاران، از آنجا که گروه‌های انسانی هنوز به طبقه تبدیل نشده بودند، می‌توان گفت که «مجمع عمومی» کمون با حضور و دخالتگری همه‌ی اعضا،‌ تنها راه زنده‌ ماندن آنها بود؛ زیرا که همگی هدف و منافع مشترکی داشتند. این  مجمع یا کمون اولیه با شناخت جمعی و آگاهی و تجربه‌ مشترک، برای کوچ،‌ شکار،‌ ساختن پناهگاه،‌محافظت غارها، کشت و تقسیم کار مانند شکار و  کشت و یا جمع‌‌آوری مواد خوراکی و جنگیدن با رقبا به شور می‌نشستند و تصمیم مشترک می‌گرفتند.با ورود کمون‌های پیشاطبقاتی، به جوامع طبقاتی، هر طبقه و هر گروهبندی اجتماعی دارای منافع و اهداف مشترک خاص خود، همچنان ‌به همراهی نیاز داشتند. طبقات اجتماعی با مشورت و تصمیم‌گیری جمعی در درازای زمان به ساختارهای پیشرفته‌تری دست یافتند. آنان برای دستیابی به اهداف و خواست‌های خود، بنا به ضرورت به تشکیل سندیکا،‌ اتحادیه‌های صنفی و شوراهای خود پرداختند.

با ورود جامعه به مناسبات سرمایه‌داری، سرمایه‌داران، حکومت‌ها و دولت‌ها، ایدئولوژی‌ها از جمله دین‌، فرهنگ، اخلاق(مورالیته)، انواع حزب‌ها، سندیکاها، اتحادیه‌های صنفی، انجمن‌ها، روزنامه‌ها و رسانه‌ها، اتاق‌های فکر، ‌مشاورین اقتصادی و پروفسورها و استادهای خود را به خدمت گرفتند. بورژوازی برای نیرومند‌سازی حاکمیت اقتصادی و سیاسی خود، در کنار همه‌ی اینها، ماشین سرکوب، ‌قوه‌ی قضاییه، ‌مقننه، اجراییه و دهها دستگاه اداری خود را نیز به خدمت گرفت و با این همه ابزار فرمانروایی، کارگران را از سازمانیابی و آگاهی طبقاتی خود ممنوع و سرکوب کرد.

سوسیالیست‌های نخستین [تخیلی- جورج فوریه، رابرت اوئن و سن سیمون و غیره] به این دلیل که شرایط اجتماعی هنوز به حد کافی تکامل نیافته بود، و طبقه کارگر در برهه‌ی نوزایی خود بود نمی‌‌توانست خود را همچون طبقه‌ای، مبارزه را سازمان دهد، به‌جبر می‌بایست از آرمان‌هایی در باره الگوی جامعه‌ی آینده فاصله گیرد. با این نگرش به واقعیت موجود،  یعنی آنچه که اکنون می‌توان به دست یابی به آن امید بست  باید اندیشید. اما آنان اندیشمندان زمانه‌ی خود بودند. این اندیشمندان، ‌مانند کیمیاگرانی بودند که پندار نیک داشتند،‌ اما امروزه که شرایط اجتماعی برای پایان دادن به شرایط استثمار و مناسبات طبقاتی غیر انسانی فرا رسیده، گره خوردن به آن اندیشه‌ها، نه تنها بازدارنده بلکه ارتجاعی است.

 دوران کیمیایی تشکل‌های کارگری سال‌هاست که پایان گرفته، سازمان‌یابی‌های نوین، سال‌‌هاست که ضرورت یافته است.

نخستین باری که طبقه کارگر برای دفاع مشترک از خود به میدان آمد، در سال‌های۱۸۳۰در انگلستان بود. در سال ۱۸۳۸کارگران با سازماندهی «کمیته جامعه عمومى کارگران لندن» ‌به رهبری ویلیام لووت سرانجام منشوری (چارت) ۶ ماده‌ای  برای پیشبرد قانونی خواست‌های خود در پیش روی گذاردند. کارگران به رهبری چارتیست‌ها، با سرکوب های شدیدی روبرو شدند، اما رفته رفته به ویژه در اروپا و آمریکای شمالی، نخستین تشکل‌های کارگری به‌صورت سندیکاها و اتحادیه‌ها به سرمایه‌ و حکومت‌هایشان تحمیل شدند. خواست‌های یک صنف یا رسته‌ی کارگری و اتحادیه‌ها از اتحاد چند سندیکا رسمیت یافتند. تلاش سرمایه‌داران و حکومت‌‌ها در برابر چنین رویکردی آن بود که این سازمان‌های کارگری از طرح درخواست‌های صنفی و قانونی و چارچوب سرمایه‌‌داری، فراتر نروند و طبقاتی نشوند. جلوگیری و غیرقانونی ساختن ورود طبقه به سیاست و اندیشیدن به جامعه و مناسباتی خالی از بهره‌کشی و نابرابری، تلاش سرمایه‌داران بود. ‌بنا به تصویب این برده‌داران مدرن، اتحادیه‌‌ها و سندیکاها باید به ارگان‌های سازش و بازدارنده‌ای تبدیل می‌شدند تا کارگران به دورخود تارهای ابریشم ببافند و تولیدگر سرمایه باشند و خود همچنان در پیله بمانند.

برای برون رفتن از این تندین‌ها، سازمانیابی شورایی به شیوه‌‌ی کمون، با پیش زمینه‌ی‌ شوراگرایی در سال ۱۸۷۱با نخستین انقلاب کارگری با کمون پاریس به آزمون در آمد. اتحاد دو امپراتوری آلمان و فرانسه که در کوچه‌های پاریس با هم می جنگیدند، کمون را در هم شکست،‌ ‌اما اندیشه‌ی شورایی کارگران و کموناردها را هرگز.

در شرایط کنونی ایران،‌ تجربه و آزمون هفت‌تپه،‌الگوی ارزنده‌ و تاریخی است که در شرایط خفقان ،‌در سال  ۱۳۸۷ سندیکای رزمنده‌ای را به دولت تحمیل کردند و در سال ۱۳۹۶  که سندیکایی به جز نام آن در میان نبود، مجمع نمایندگان را اعلام کردند و با رویکرد شورایی‌اعتصاب‌ها و اعتراض‌های ۶ ساله‌ای را رهبری کرده و  کارفرمایان دولتی و خصوصی را واپس رانده و به خواست‌هایی دست یافتند و با خرد جمعی، در عمل پیشتاز طبقه کارگر شده‌اند. نمونه‌ی «شورای همکاری کانون‌های صنفی معلمین» چهار تشکل «اتحاد سراسری بازنشستگان ایران»، «شورای بازنشستگان ایران»، «گروه اتحاد بازنشستگان» و «گروه بازنشستگان مستقل تهران» که در ماه‌های اخیر با فراخوان‌ها و بیانیه های مشترک به همایش‌های خیابانی می‌پردازند و سندیکای واحد اتوبوسرانی، همگی نیز با گرایش کم و بیش،‌ همگرایی و رویکرد شورایی  نمونه‌های بارزی از گذر صنفی گرایی به رویکرد شورایی هستند.

 هر شور کردن، کمیته اعتصاب، ‌کمیته‌های محلات و یا کارخانه را به خودی خود نمی توان شورا نامید. هریک از این ارگان‌‌ها ویژگی خود را دارند. کمیته‌، گروه کوچکی است که از سوی جمع برای تصمیم گیری، برنامه ریزی و پیشبرد اهداف کنونی برگزیده می‌شود. برای نمونه کمیته‌های کارخانه که تشکل‌های توده‌ای کارگران هستند و به نیازهای کنونی مبارزه طبقاتی پاسخ می‌دهند. شوراها این ویژگی را دارند که هم به نیازهای کنونی کارگران و جامعه‌ای که نمایندگی آنرا به عهده دارند پاسخگو هستند. شوراهای کارگری، ارگان دگرگونی مناسبات آینده به شیوه‌‌ی شورایی یعنی با سنجیدگی و خردجمعی بخش اجتماعی یا کارگرانی را که نمایندگی‌می‌کنند می‌باشند. چنین کارکردی از عهده کمیته‌کارخانه بر نمی‌آید. شورا، اما به خودی خود نمی‌تواند بیانگر پیشتازی و رادیکالیسم، ‌یعنی دست بردن به ریشه مسائل باشد. نمونه‌ی شوراهایی که در دولت موقت در روسیه در ماههای پیش از انقلاب کارگری اکتبر ۱۹۱۷ زیر نفوذ سیاست‌‌های منشویک‌هایی که هنوز انقلاب را زودهنگام می‌دیدند درگیر بودند. در این برهه، کمیته‌های کارخانه در روسیه، رزمنده‌تر و پیشتازتر از شوراهای کارگران و سربازان و دهقانان بودند،‌ اما تنها فراخواندن اعتصاب‌ها و حتی اشغال کارخانه‌ها و اداره‌ی آنها را به پیش می‌بردند و حتا خواهان انقلاب کارگری بودند. اما، با چرخش شوراها به سوی انقلاب،‌ به نمایندگی از کل طبقه و کل بخش‌هایی که نمایندگی آنها را به عهده داشتند،‌ وظیفه‌ی گذر از اکنون به آینده یعنی انقلاب کارگری و سازماندهی مناسبات نوین را به عهده گرفتند.  

شورا یک سازمان کارگری غیرصنفی (رشته‌ای) است که در یک شرکت یا مرکز کار تمامی کارگران و کارکنان آن محل کار – منهای مدیران و عوامل حکومت- به اعتبار کارگر و کارکن بودن در آن محل عضو شورا به شمار می‌آیند. شورا برخلاف سندیکا و اتحادیه فقط تشکل اعضای رسمی نیست، شورا از میان کارگران عضوگیری نمی‌کند، بلکه هر کارگر در محل کار عضو شورا است و می‌تواند مانند بقیه کارگران در امور خود دخالت کند.

شورا،‌ یعنی ساختاری که در تمامی‌ مراحل و پایان دهی به بورکراسی و برقراری آنچنان ساختاری که تمامی‌ افراد،‌ در برابر توده‌ها پاسخگو و مسئول باشند وفادار است. این پیوند، به گونه‌ای است که یکی برای همه و همه برای یکی، با هدف و درک مشترک، رابطه‌ی زنده (ارگانیک) دارند. ارگانیک به آن معنا که همانند ‌سلول‌‌های یک موجود زنده‌ی پرسلولی،‌ ضمن اینکه  دارای هویت فردی خود هستند، اما همگی در پیوند با هم و با نبضی تپنده با یکدبگر سوخت و ساز داشته و همگرا با همدیگر در پیوندی زنده (ارگانیک) هم به خود و هم به آن موجود زنده‌، زیستی بهینه می‌بخشند.

 شورا در همانحالی‌که ارگان‌ طبقاتی و نه صنفی محل کار در یک رشته یا واحد تولیدی یا خدماتی ویژه است، اما می‌تواند با دیگر ارگان‌های کارگری در سطح شهر و منطقه و هر رشته‌ای پیوند یابد. از این روی،‌شورا در ماهیت خود، ارگان کل طبقه است. شورا هسته‌ی خودمدیرتی و خودگردانی است. شوراها، هم سازمانده اعتصاب‌ها و هم در روند فرارویی خویش، ارگان خودگردانی مولدین در اقتصاد و سیاست و یگانه سازی این دو به شمار می‌آیند.

به دریافت  آنتونیوگرامشی،‌ کمونیست شورایی ایتالیا: «شورا…الگوی دولت پرولتری است  و تمامی‌ مسایل ذاتی سازمان دولت پرولتری ذاتی سازمان شورا نیز هست.»

شورا، در سرشت خود، نهادی طبقاتی و خودگردان است. سازمانیابی نهادهای خود گردان انقلابی (شوراها) زائیده قیام و یا شرایط انقلابی نیست، بلكه در دوره جنبش تدافعی و ركود مبارزات كارگری نیز، از همان آغاز سازمان‌یابی نخستین هسته‌های سوسیالیستی كار، با رویکرد شوراگرایانه در چالش‌های جنبش طبقاتی كارگران سوخت و ساز داشته و تا فرارویی به سوسیالیسم گسترش می‌‌یابد.

برخلاف درک سوسیال دمکرات‌های ناجی سرمایه كه فقط شعار شورا را بی‌آنكه محتوای حقیقی آنرا بپذیرند تکرار می‌‌کنند، تبیین انقلابی از شورا، آنگونه  ساختاری است‌كه طبقه‌كارگر و لایه‌های گوناگون تهی دستان شهر و روستا را در برگرفته، نمایندگی کرده و در تبادلات انقلابی ارگان سیاسی ـ اقتصادی ـ اجتماعی طبقه کارگر رهبری داشته باشد. این سازمان شورائی، ارگان خودگردان، مجمع ملی مولدین، كمون و یا هرعنوان دیگری‌كه بیانگرِ مضمون تاریخی ـ اجتماعی آن باشد؛ قدرتِ سازمان‌یافتهِ مدیریتِ همه‌جانبه‌ی‌ جامعه را  به‌ نمایندگی از سوی برگمارندگان (یعنی همه‌ی‌ آنهائی‌كه به‌‌گونه‌ای در تولید اجتماعی شركت دارند) در دست دارد.

شورا نه‌تنها به‌یكباره و ابتدا به‌ساكن، برفراز سرِ كارگران و زحمتكشان تشكیل نمی‌شود و از هیچ سازمان و حزبی نیز دستور تشكیل و كاركرد نمی‌گیرد؛ بلكه در درون مبارزات كارگران و در پروسه‌ی‌ مبارزه‌ی‌ طبقاتی سازمان می‌یابد و خود ـ رهائی و خودگردانی تولیدكنندگان را در پیوستاری پویا، از كوچك‌ترین سلول‌های كارگری ـ سوسیالیستی تا اندام‌ واره‌ها و ساختار گسترشِ افقی ـ سرتاسری طبقه‌كارگر، تهی‌دستان شهر و روستا و دیگر تولیدكنندگان را به‌تجربه و آزمون می‌گذارد. شوراهای کارگری، باید سازمان رزمنده طبقه کارگر باشند، ‌به اینگونه، سازمانی برای چالش در  میدان مبارزه طبقاتی به شمار می‌آیند.

درختان شورا در جنگل طبقه کارگر، رویش دارد، باید آن‌ها دریافت و کشف کرد. شورا، به حضور کسی پیش‌کش و تقدیم نمی‌شود، در پیوند عنصرآگاه و مداخله گر در جنبش طبقاتی و با نیروی خلاق و ابتکار طبقاتی، شوراها کشف می‌شوند. با ترکیب نیروی آگاهی (معنوی یعین فلسفه رهایی) طبقه  متمرکز در شوراها و نیروی مادی، پیروزی نهایی و ضمانت این پیروزی در گرو مسلح بودن طبقه کارگر است. نیروی مادی را باید با نیروی مادی پاسخ گفت. نیروی مادی زمانی طبقه کارگر زمانی پیروز می‌شود که به آگاهی طبقاتی و سازمان سیاسی و ‌طبقاتی خود مجهز باشد. این آموزش درخشان مارکس را باید با درفش رزم طبقه کارگر به اهتزار در آید.

طبقه کارگر نیاز به نهاد طبقاتی و سیاسی خود دارد تا برای دست‌یابی به حقوق و هویت انسانی خویش، به شرایط زندگی خود بیاندیشد. یعنی دست‌یابی به شناخت سبب‌های طبقه ‌فرودست بودن خود را بیابد و بشناسد. با رویکرد شورایی است که طبقه کارگر دانش درگیری با زنجیرهای اسارت خود را می‌آموزد. رویکرد شورایی، شوراها را می آفرینند و در شورا است که طبقه کارگر از «طبقه درخود به طبقه‌‌ای برای خود» دگرگون می‌شود و به‌سان طبقه‌ای که نمایندگی‌ همه‌جامعه را به دلیل ماهیت طبقاتی خود که مالکیتی جز زنجیر استثمار بر دست‌ها ندارد و خواهان لغو مالکیت خصوصی برابزار تولید است، بنا به حکم مادی تاریخ (ماتریالیسم تاریخی) رهایی فرودستان و همه‌ی جامعه را از قید و بند مناسباتی که تمامی فلاکت‌ها و اسارت‌ها از آن سرچشمه می‌گیرد به عهده دارد. ضرورت روی‌کرد طبقاتی پرولتاریا به سیاست، حیاتی‌ترین راه کار طبقه کارگر برای خود رهایی است. اگر سیاست را شیوه و روش زندگی بنامیم، شوراگرایی سیاست طبقه کارگر است. پرسیدنی است که چرا سیاست باید تنها در انحصار سیاست‌مداران سرمایه‌‌داری باشد و  برای کارگران و پشتیبانان و همراهان و رهروان طبقه کارگر غیرمجاز و ممنوعه باشد!؟ بنابراین، بی‌اعتنائی به سیاست را که سندیکالیسم و  صنفی گرایی مبلغین آن هستند را باید نقد کرد. این نقد، یعنی رویکرد به شناخت روش و شرایط زندگی، یعنی آگاهی و دست‌یابی به یک راه‌کار و هشدار رهایی‌بخش. رویکرد به سیاست، یعنی پرداختن به شناخت و ورود به آگاهمندی به شیوه‌ی زندگی که راز و رمز لازم برای رهایی است.

استراتژی شوراها، از جمله سازمان‌یابی ضروری و حیاتی مبارزه طبقاتی کارگران، راهبرد وحدت سه نیروی ساختاری، سازمانی و خودآگاهی طبقاتی کارگران را جایگاه می‌دهد.

شوراها در اعتلا و بالندگی انقلابی با گسترش سراسری و پیوند با هم، هسته‌‌های حاکمیت شورایی را ساختار می‌دهند. آشکار است که ساختار شورایی، یک شبه و اراده‌گرایانه  سر و سامان نمی‌گیرد و در انتظار و چشم به راه فرمان هیچ حزب و اتوریته‌ و قدرتی نیز نمی‌ماند.

شورا خود با حضور و پراتیک و در فرایند مبارزاتی طبقه کارگر، از مجمع عمومی و مجمع نمایندگان برآمده از مجمع عمومی، خرد جمعی، در‌آمیزی و همپوشانی کار مخفی و علنی و با خودآگاهی طبقاتی پیشروان طبقه، در اعتصاب و ادامه‌‌آن و آزمون و خطاها پرورانیده شده و خود به بالاترین ارگان طبقاتی و حاکمیت طبقاتی رهبری انقلاب و قدرت سیاسی در کنگره‌ شوراها تکامل می‌یابد.

اشتراک در شبکه های اجتماعی: