جمعه ۷ دی ۱۴۰۳ | 27 - 12 - 2024

Communist party of iran

مسئله‌ی «دوره‌ی گذار» و راه‌ حل سوسیالیستی


در شرایطی که جامعه‌ی ایران به‌سوی تحولات انقلابی گام برمی‌دارد، مسئله‌ی «دوره‌ی گذار از جمهوری اسلامی» به مسئله‌ی مناقشه‌برانگیزی تبدیل شده است. اکنون که چهل‌وسومین سالگرد انقلاب ۵۷ را پشت سر می‌گذاریم، لازم است به این پرسش پاسخ دهیم که در تقابل با آلترناتیو جریانات راست‌گرا و بورژوایی مبنی بر حاکمیت احزاب در دوره‌ی گذار، راه‌حل سوسیالیستی برای «دوره‌ی گذار» چیست و ضمانت‌های اجرایی آن کدام‌ها هستند؟


نقشه‌ی ‌راهِ بسیاری از نیروهای راست و بورژوایی در مقیاس سراسری برای دوره‌ی گذار از جمهوری اسلامی، همکاری میان احزاب دست‌راستی است که در ائتلافی تحت عنوان «شورای مدیریت گذار» اجماع کرده‌اند. در همین راستا، پروژه‌ی احزاب ناسیونالیست در کردستان نیز کنترل اهرم‌های قدرت نظامی، سیاسی و اقتصادی از سوی احزاب مسلحِ موجود است. به همین سیاق گرایش راست منشعب از حزب کمونیست ایران و کومه‌له نیز بر طبل این سیاست می‌کوبد که احزاب فعال در کردستان باید درخصوص جزئیات «پروسه‌ی گذار از جمهوری اسلامی» توافق کنند. در یک کلام، آلترناتیو همه‌ی این جریانات این است که این احزاب از رهگذر «اداره‌ی مشترک کردستان در دوره‌ی بحرانی و بی‌ثباتی»، قدرت سیاسی را با مذاکره و بندوبست میان خودشان تقسیم کنند. قاعدتاً منظور این جریانات از «دوره‌ی بحران و بی‌ثباتی»، دوره‌ای است که جامعه در یک فرآیند انقلابی و متحول به‌سر می‌برد؛ برهه‌ای که دولت مرکزی تضعیف شده و در حال فروپاشی است. و یا اینکه رژیم حاکم در نتیجه‌ی قیام انقلابی سقوط کرده و جامعه در کشاکش بر سر حاکمیت آینده‌ی ایران به‌سر می‌برد.


تجربیات تاریخی گواه این حقیقت است که اتفاقاً در همین «دوره‌ی گذار» است که تکلیف آینده‌ی حاکمیت سیاسی کم‌وبیش تعیین می‌شود. در شرایط ملتهبِ انقلابی، سیاست و هدف اصلیِ همه‌ی احزاب راست و بورژوایی برای تصرف اهرم‌های قدرت، چیزی جز سرکوب انقلاب و به حاشیه راندن مشارکت مستقیم توده‌های کارگر و زحمتکش در سرنوشت خود و اداره‌ی جامعه نیست. کافیست نگاهی گذرا به فرآیند انقلاب ۵۷ بیندازیم تا این حقیقت بیشتر روشن شود. در گرماگرم اوضاع انقلابی، اعتصاب گسترده و سراسریِ کارگران، کارمندان، معلمان، دانشجویان، و اعتراض و قیام سراسری بود که سرانجام انقلاب را به امری قطعی تبدیل کرد و رژیم پهلوی را ساقط کرد. در همین اثنا بود که کارگران در بسیاری از کارخانه‌ها، شورا و کمیته‌های کارگری را تشکیل داده بودند و خودشان مدیریت آن را به عهده گرفته بودند. در برخی مناطق ازجمله مردم در ترکمن‌صحرا و کردستان به بازسازی قدرت مردمی و شورایی پرداختند.


دقیقاً در این شرایط بود که جریان ضدانقلاب به رهبری خمینی سریعاً به تثبیت موقعیت خود اهتمام ورزید. خمینی بی‌درنگ از بالای سر مردم فرمان تشکیل «شورای انقلاب اسلامی» را صادر کرد و پایه‌های حکومت جمهوری اسلامی را گام‌به‌گام تثبیت کرد. آن‌ها به‌سرعت نهاد نظامی ـ امنیتیِ سپاه پاسداران را بنیان‌گذاری کردند و کمر به سرکوب خونین اعتصاب و اعتراض کارگران، مردم معترض و کل نیروهای انقلابی بستند. سپس بنیادهایی مانند «بنیاد مستضعفان»، «بنیاد شهید» و «بنیاد ۱۵ خرداد» به فرمان خمینی تأسیس شدند تا اموال و دارایی‌های مصادره‌شده و منابع اقتصادی و مالی را به تصرف درآورند. این بنیادها به بازوی اقتصادی و مالی جمهوری اسلامی تبدیل شدند. متعاقباً، بنی‌صدر، رئیس‌جمهور وقت ایران، رو به کارگران و شوراهای کارگری اعلام کرد «شورا پورا مالیده جانم، برو کار کن.» بدین‌ترتیب، در همان فرآیند دوره‌ی گذار بود که جریان اسلام سیاسی در ائتلاف با نیروهای لیبرال و بورژوایی کل اهرم‌های قدرت سیاسی، نظامی، امنیتی و اقتصادی را تسخیر کردند و به‌تدریج شعله‌های انقلاب را با توسل به سرکوب بی‌امان و خشونت‌بار، خاموش کردند و پایه‌های حکومت اسلامی را تحکیم کردند.


همه‌ی این‌ها مصداق این حقیقت است که دوره‌ی گذار نقطه‌عطف و آن بزنگاه تاریخیِ سرنوشت‌ساز است که اگر کارگران و رنجبران و کل نیروهای انقلابی و سوسیالیستی قادر نباشند موقعیت خود را در این دوره تثبیت کنند و میخ خود را با قاطعیت بر آینده‌ی حاکمیت سیاسی بکوبند، انقلاب به ویرانه‌ای بر سرشان فرو خواهد ریخت. بی‌دلیل نیست که همه‌ی جریانات بورژوایی طوری سیاست‌گذاری می‌کنند که در فردای هر تغییر و تحولیْ در قدم اول دست‌شان به اهرم‌های قدرت برسد تا موقعیت خود را به‌سرعت تثبیت کنند. اگر هدفْ سرکوب انقلاب نیست؛ اگر استراتژی و سیاست‌های راستگرایانه‌ فرستادن کارگران و رنجبران به خانه‌هایشان نیست، چرا باید ازهم‌اکنون به فکر تقسیم قدرت میان احزاب بورژوایی بود. دوره‌ای که خیزش و قیام توده‌ای، خیل عظیم مردم معترض را به خیابان آورده و در سطوح زمینه‌های شکل‌گیری حاکمیت مردمی و شورایی مهیاست، چرا باید توده‌های مردم رنجدیده را از دست‌بردن به تسخیر قدرت سیاسی منع کرد و خواهان این بود که قدرت سیاسی به دست احزاب سپرده شود و حاکمیت آن‌ها را بر اراده‌ی اکثریت مردم تحمیل کرد. چطور می‌توان احزاب بورژوایی را که اگر بر مسند قدرت سیاسی تکیه بزنند پایین آورد، جز با قیام انقلابی نباشد. پس چرا باید سیاست یک جریان کمونیستی این باشد آگاهانه احزاب ناسیونالیستی را در تصرف قدرت سیاسی همراهی و پشتیبانی نماید. درواقع، آن‌هایی که همواره بر طبل بندوبست با احزاب بورژوایی و تقسیم قدرت با آنها می‌کوبند، از هم‌اکنون با آلترناتیو و نقشه‌راه نیروهای راست و واپسگرا هم‌سو شده‌اند و عملاً مردم ستمدیده‌ را به تمکین و تسلیم در برابر «حاکمیت احزاب» فرا می‌خوانند.


بنابراین، راه‌حل نیروهای چپ و سوسیالیستی برای دوره‌ی گذار و پرآشوبِ انقلابی نمی‌تواند چیزی جز تثبیت موقعیت کارگران و زحمتکشان در کشاکش‌های سیاسی باشد. استراتژی سوسیالیستی و انقلابی متکی بر مشارکت میلیونیِ طبقه‌ی کارگر و دیگر جنبش‌های رادیکال و پیشرو اجتماعی در کسب قدرت سیاسی و نقش‌آفرینیِ مستقیم در اداره‌ی امور جامعه است. اینکه ما همواره بر حاکمیت شورایی و توده‌ای مردم تأکید می‌ورزیم نیروی مادی و عینی آن بخشاً شکل گرفته‌اند و حقانیت و قابلیت خود را در اداره‌ی جامعه به اثبات رسانده‌اند. برای نمونه، سیاست سوسیالیستی این است که در فردای هر تغییر و تحولی، اداره‌ی امور آموزش‌وپرورش به دست شورای معلمانِ آزاده سپرده شود؛ نیروی واقعی و سازمان‌یافته‌ی آن هم‌اکنون در دل مبارزه معلمان در گوشه‌وکنار ایران شکل گرفته‌اند. همچنین نهادها و تشکل­هایی که اعصابات و اعتراضات سراسری معلمان را سازمان داده اند، این قابلیت را در پراتیک و تحت شدیدترین سرکوب‌ها از خود نشان داده­اند که قادر هستند هماهنگی و مدیریت سراسریِ این حوزه را حتی در دوره‌ی گذار به دست بگیرند.


به همین ترتیب، اداره‌ی امور صنعت نفت در همه‌ی سطوح آن به دست کارگرانِ متخصص و کاردانِ متشکل در شوراها و کمیته‌های کارگری سپرده ‌می‌شود. در مقیاس سراسری نیز نمایندگان کارگران در شوراهای سراسری‌شان است که امور تولیدی، اجرایی و نظارت را هدایت و مدیریت می‌کنند. نطفه‌های چنین نهادی هم‌اکنون در هیأت» شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت» شکل گرفته که قادر است اعتصاب شکوهمند و سراسری را در صنعت نفت و گاز و پتروشیمی با موفقیت سازمان دهد. این تجربیات در بسیاری از حوزه‌ها حی‌وحاضر موجود است.


از این‌رو، روشن‌بینی در سیاست‌ورزیِ سوسیالیستی و واقع‌بینی در مبارزه‌ی سیاسی این است که اگر هدفْ پایان دادن به سازوکارهای بورژوایی و بوروکراتیکِ پارلمانی و حاکمیت احزاب است و در عوض، هدف برقراری حاکمیت شورایی است، لازم است ازهم‌اکنون در فکر این باشیم که ملزومات عینی و مادیِ تشکیل شوراهای کارگری و مردمی را در همه‌ی بخش‌های جامعه فرآهم آوریم و در دوره‌ی پرتلاطم انقلابی نیز موقعیت آن‌ها را تثبیت کنیم. وظیفه‌ی نیروهای چپ و کمونیستی نیز این است که در همه‌‌ی دوره‌ها از دستاوردهای مردمی و کارگری دفاع کنند و آنها را در مقابل پروژه‌های سرمایه‌دارانه و دسیسه‌های ضدانقلاب محافظت و پشتیبانی کنند. اگر نتوانیم توازن قوای طبقاتیِ و سیاسی را به نفع کارگران و مردم زحمتکش و کمونیست‌ها تغییر دهیم، میدان منازعه‌ بر سر قدرت سیاسی را به نیروهای راست خواهیم باخت.


ضرورت سیاسی اقتضا می‌کند که باید صریح و روشن استراتژیِ سوسیالیستی‌مان را در راستای سازمان‌یابی کارگران و رنجبران پیش ببریم. واقع‌بینی این است که باید ازهم‌اکنون خطرات بندوبست با احزاب ناسیونالیست و مذهبی و به تبع آن پیامدهای فاجعه‌بار ناشی از تقسیم قدرتِ از بالا میان این احزاب را برای جامعه روشن سازیم و در مقابل، سیاست و استراتژی خود را حول سازماندهی در میان کارگران و زحمتکشان پیش ببریم و برای برقراری حاکمیت شورایی بکوشیم.


سخن روز شبکه تلویزیون حزب کمونیست ایران و کومه‌له

https://alternative-shorai.tv

اشتراک در شبکه های اجتماعی: