محور اصلی مبارزات جاری در ایران طبقاتی است!
شنبه ۱۱ تیر ۱۴۰۱
ناصر زمانى
همانگونه که شاهد هستیم اعتراضات و اعتصابات هر روزهی کارگران یعنی مزد بگیران از جمله معلمان، بازنشستگان و دیگر اقشار فرودست جامعه نشان میدهد ایران آبستن تحولات بزرگی است. چندين سال است شاهد سقوط سـطح زنـدگی و معيـشت کـارگران و همهی مزدبگيران و زحمتکشان هستيم. هر روز وضـعيت زنـدگي کارگران و حقوق بگيران لایههای پایینی جامعه اسـفناک تـر شـده، بـسياری از کارگران شاغل، شغل خود را از دست مـي دهنـد و امکـان اشتغال برای نيروی بیکار کم تر می شـود. گـزارش هـا و اخبار رسمی کشور حاکی از تعطيلی بـسياری از کارخانـهها و واحدهای توليدی است و روزانه خبر اعـتراضات و اعتصابات کارگری در صدر اخبار ایران قرار می گیرد. در چنین وضعیتی حاکمیت سرمایه داری ایران تعرض به سطح زندگی و سفره کارگران را یگانه راه بقاء حاکمیت اقتصادی و سیاسی خود می بیند. بیش از چهار دهه رژیم جمهوری اسلامی تلاش کرده در روندهای پُر پیچ و خم و پُر از فَراز و فرود بحرانها، از جمله بحران ساختاری نظام سرمایه داری، به جنایتکارانه ترین راهکارها، مکانیسم ها و اهرم ها توسل جوید، تا از خطر فروپاشی مصون بماند، در حالیکه فروپاشی در ابعاد مختلف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در حال رُخ دادن است.
دولت سیزدهم رئیسی تلاش دارد وجود مشکلات عدیده ی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و دیگرچالش های که طبقه کارگر ایران و لایههای زیر ستم سرمایهداری با آن دست به گریبان هستند را با فرافکنی نتیجه عملکرد مدیریتی و نابخردانه کابینههای پیشین معرفی کند. باید گفت سیاستهای اقتصادی دولت سیزدهم همان سیاستهای اقتصادی دولت ها پیشین است، اگرچه طرح ‶جراحی اقتصادی″ یا به بیان دیگری بریدن نان از گلوی گرسنهگان به عنوان راهکارهای اقتصادی از زبان سیاست گذاران اقتصادی دولت سیزدهم مطرح می شود، اما نباید فراموش کرد در دولتهای پیشین و مشخصن در دور اول دولت هاشمی رفسنجانی سیاست تعدیل اقتصادی یا شتاب بخشی به بازار سرقت و بهرهکشی نام داشت.
دولت سیزدهم رئیسی در طول یک سال عمر خود از آنجا که دولت حکومت اسلامی و در رأس همه خامنهای و دیگر باندهای حکومتیاست علیرغم شعارهای انتخاباتی خود، شرایط معیشتی تودههای زحمتکش و فرودست جامعه را نسبت به سال های گذشته بحرانی تر ساخته است. این دولت هم مثل تمام دولتهای دیگر حاکمیت جمهوری اسلامی ایران نقش سوپاپ اطمینان را در راستای تحکیم هر چه بیشتر حکومت جنایتکار و سراپا ویرانگر و فاسد جمهوری اسلامی، بازی کرده است. نباید فراموش کرد سرمایه داری و حکومتهای مدافع آن نه تنها بحران های ساختاری نظام سرمایهداری بلکه تمامی فلاکتهای اسفبار اقتصادی را که بر سر طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان و ستمبران جامعه آوار می شود را در سوء مدیریت ها، شعار عدم استانداردهای جامعه مدنی توسط شهروندان جلوه می دهند و ریشه واقعی شکاف های طبقاتی را از چشم کارگران پوشیده نگه می دارند. البته این سیاست تنها به حاکمیت رژیم سرمایه داری ایران برنمی گردد بلکه اپوزیسیون لیبرال جامعه از سلطنت طلب گرفته تا جمهوری خواهان و شورای مدیریت گذار و ناسیونالیست های وطنی هم تلاش دارند بحران نظام سرمایه داری را تطهیر کنند. اینان می خواهند نشان دهند این همهی فلاکتها و تمامی آوارها را که ابتدایی ترین امکان زندگی را از طبقه کارگر ایران سلب کرده اند نه از نظام سرمایه داری بلکه از ناکارآمدی دولت و عدم تطبیق سیاست های نظام سرمایه داری با دیگر بخشهای جهان است.
در واقع موج اعتراضات اخیر در ایران برآمده از چالشهای متعددی در عرصههای مختلف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی و حاصل پیشبرد همین سیاستهای سرمایه دارانه می باشد، که نه تنها ربطی به ناکارآمدی مدیریت دولتی ندارد بلکه دعوا بر سر پیشبرد و عملی کردن و تطبیق تمام و کمال مناسبات اقتصاد سرمایه داری با سیاست نئوالیبرالی در ایران است که حاصل آن فقر و فلاکتی است که طبقه کارگر و دیگر مزدبگیران را گرفتار کرده است. واقعیت اینست که بن مایه نظام سرمایه داری در واقع در خدمت سود مافوق و بر محور بهرهکشی از نیروی کار و نابودی هستی جامعه و طبیعت میچرخد. مناسبات سرمایهداری با تکیه بر اسلام سیاسی برای بقای خود با قربانی کردن طبقه کارگر و همهی مزدبگیران جامعه، هست و نیست آنها را به ابزاری برای سود تبدیل خواهد کرد، دقیقن شرایطی که ما در ایران در وحشتناکترین شکل شاهد آن هستیم. همگی دستهبندیهای حاکم و فاسد، حاکمان این نظام چپاولگری و بردگی مزدی هستند. تلاش تمامی تحکیم پایههای قدرت سرمایهداری و تحمیل بربریت و سبعانه ترین شکل استثمار سرمایهداری بر بردگان مزدی است.
بدون شک در چنین شرایطی با توجه به بحران های اقتصادی در ایران، درآمدهای لایههای میانی جامعه نیز مدام در حال کاهش است و نیروی کار در بازار فروش بردگی خود خریداری نمییابد و فرآیند افزایش آمار بیکاری، فقر و حاشیه نشینی و پرتاب شدن به گرداب مرگ را دامن می زند. بر متن همچون شرایطی که نیروی کار با فریاد نان، هستی خود را در تهدید میبیند و در این راستا بازتولید و قابلیت اجتماعی در بازار کار را از دست میدهد. حتا لایههای پایینی و میانی شهری و روستایی نیز ورشکسته و طی سالهای اخیر فقیرتر و به حاشیه شهرها پناه آورده اند. چنین شرایطی، بیش و پیش از همه، فلاکت هر چه بیشتری را بر دوش طبقه کارگر خواهد انداخت که این امر بدون تردید با افزایش هر چه بیشتر شكاف طبقاتی و موجی از گرسنگی شدید، مرگ و نیستی وآوارگی و بی سروسامانی كارگران و تهی دستان شهر و روستا روبرو خواهیم بود. در واقع مشکلات اقتصادی و معیشتی باعث شده تا دامنه وسیعی از اقشاری که پیش از این به عنوان به اصطلاح طبقه متوسط جامعه دسته بندی میشدند، وارد دایره طبقات محروم و به حاشیه شهرهای بزرگ جامعه رانده شوند، خود این رُخ داد نشان می دهد شکاف طبقاتی روز به روز عمیق تر می شود. همه واقفیم که سرمایه داری به آخرین گوشههای زندگی طبقه کارگر یورش آورده و بیکاری های عظیم تر در راه است. گرسنگی و فقر و فلاکت کشنده تر از همیشه در انتظار جمعیت میلیونی کارگران و اکثریت اهالی جامعه است. از سوی دیگر میدانیم در ایران تحت حاکمیت نظام سرمایه داری، کارگران آن درآمدهای هنگفتی را در حوزههای مختلف صنعت، کشاورزی، ساختمان، معدن، نفت و گاز، پتروشیمی، نیرو و غیره، اضافه ارزشهای کهشکانی برای سرمایهداران و حکومت سرمایه میآفرینند و خود در فقر مطلق دست به گریبان است. در حالیکه کارگران ناچارند برای نان و تامین نیازهای اولیه زندگی و دستمزدهای عقب افتاده ماهانه ی خود هر روزه دست به اعتراض و اعتصاب بزنند و مورد سرکوب قرار بگیرند.
در سالهای اخیر کارگران قراردادهای موقت و یک جانبه که بیش از ۹۰درصد شاغلین را تشکیل می دهند در بخشهای جانبی و پروژههایی از واحدهای تولیدی و خدماتی به وسیلهی پیمانکاران متعدد بدون برخوردار ی از کوچکترین پوشش مواد قانون کار سرمایهداران حاکم به ویژه در بخشهای نفت و گاز و پتروشیمیها به سختی به استثمارکشیده میشوند. از سوی دیگر تعطیل واحد های صنعتی نیز همگام با این سطح از فشارهای تحمیلی، باعث برهم خوردن تناسب عرضه وتقاضا شده و تشدید افزایش خطربیکاری را در این طیف دامن زده است. پیامدهای چنین شرایطی از جمله اخراج کارگران، افزایش نرخ بیکاری، نبود امنیت شغلی، نپرداختن به موقع دستمزدها با چندین ماه تاخیر، تعطیل کارخانهها و واحدهای کار و تولید، نبود شرایط مناسب ایمنی و بهداشت در محیط های کار وتولید و فزونی حوادث ناشی از کار در کارگاههای صنعتی و ساختمانی، تغییرات در قوانین و مقررات کار بدون حضور نمایندگان واقعی از سوی کارگران، قرادادهای یک جانبه و سفید امضا و یا قراردادهای موقت و هزینهی مسکن و دارو و… به عنوان مهمترین هزینه در سبد هزینه خانوارهای کارگری از تحمیلهای مرگبار سیاسی همین نظام اقتصاد سرمایه داری است. به بیان دیگر رابطه میان نیروی کار و سرمایه در حکومت اسلامی و دولتهای آن، با در پیش گرفتن سیاستهای اقتصادی در واقع فشار اصلی برای سودآوری بیشتر سرمایه، با سلاخی کردن سفره ی میلیون کارگر و مزد بگیر جامعه به انجام رسانده است.
باید گفت در جامعه ای که بحران های گوناگون نظام سرمایه داری به طور مداوم به ابتدایی ترین شرایط اقتصادی زندگی طبقه کارگر هجوم آورده و به موازات آن فسادهای گسترده حتا به صندوق های بیمه بازنشستگان کشوری و لشکری رحم نکرده است. در واقع سیاستهای اقتصادی دولت سیزدهم ابراهیم رئیسی در ادامه دولتهای پیشین است و محور اصلی سیاست گذاری های اقتصادی در خدمت استراتژی نظام سرمایه داری در سطح کلان تر بوده است. به این معنا که دولت، مجلس و ارگانهای رنگارنگ رژیم سرمایه داری ایران کاری به جز دستبرد هرچه گستاخانهتر به سفره کارگران و زحمتکشان نداشته و ندارند، به علاوه سعی بر این دارند که خواستههای جان به لب رسیدگان را با گلوله پاسخ دهند. سرمایههای ذخیره شده صندوق های بازنشستگی توسط دولتها و همچنین دولت رئیسی و باندهای مختلف غارت شده و توان عمل کردن به وعدههای دروغین انتخاباتی و حتا قوانین تصویب شده توسط مجلس شورای اسلامی هم ندارد. دستمزدهای کارگران و حقوق بیگران پایینی به دلیل نرخ تورم بالا و افت شدید ارزش پول داخلی در برابر ارزهای دیگر و در نتیجه، سطح زندگی مزد بگیران کاهش پیدا کرده و اکثر خانوارها با شتاب زیر خط فقر رانده شدهاند. برای اثبات افزایش قیمت ها در بازار با توجه به اعتراضات و اعتصابات کارگران، بازنشستگان، معلمان و دیگر اقشار اجتماعی احتیاجی به ذکر داده های آماری حتا خود نهادهای دولت سیزدهم هم ندارد زیرا بطور عینی پیامدها و مصائب اسفبار آن را کارگران، و اقشار تهی دست و زحمتکشان جامعه متحمل می شوند. در چند سال اخیر نتایج حاصل از این بحران ها ورشکستگی و تعطیلی هرچه بیشتر کارخانه ها و کارگاه های تولیدی و بخش های خدماتی و خیل عظیم بیکاران با سرعت سرسام آوری افزایش و طبقه کارگر را در منگنه قرار داده است. علاوه بر این باید بحران های محیط زیستی را اضافه کرد حتا اقتصاد ایران به لحاظ زیست محیطی با بحران کم آبی و انواع آلاینده های آب و هوای روبرو ساخته است. در حال حاضر تعداد استانهای بیابانی در ایران از ۱۴ مورد در آغاز برنامه چشمانداز ۲۰ساله اکنون به حدود ۲۱ استان افزایش یافته است و بر اساس نقشهها و مدل سازیهای بینالمللی سازمان توسعه عمران ملل متحد (UNDP) ایران جزو کشورهایی است که به دلیل تغییرات اقلیمی و خشکسالی در سال ۲۰۲۵ با بحران شدید آب مواجه میشود. همین امر باعث می شود نه تنها بر لشکر بیکاران افزوده شود بلکه در نبود فرصت های شغلی در بسیاری از این استان ها با فقدان مکانیسم های جبران و تامین معیشت زندگی، اکثر آنها با روی آوردن به مهاجرت به آمار جمعیت حاشیه نشین شهرهای بزرگ افزوده شوند.
واقعیت اینست مبارزات میلیونی کارگران و زحمتکشان و هستی از دست دادهگان جامعه تلاشی برای تغییر وضع موجود است. تلاشی که روزبه روز با تجربه تر و گسترده تر میگردد. بنابراین تغییر و تحول بنیادی در جامعه ایران، نه یک انتخاب بلکه یک ضرورت اجتناب ناپذیر است. به دلیل ناتوانی نظم موجود و بحران اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و حتا ایدئولوژی رژیم سرمایه داری ایران، شاهد یک بحران شدید ساختاری نظام سرمایه داری در ایران هستیم که برون رفت از این همه بحران و حتا به فرض محال با تخفیف این بحران از طرف حاکمان سرمایه داری ایران در تداوم وضع موجود با انسداد روبرو شده است. به این معنا که اگر همین امروز همه تحریم ها از طرف آمریکا بر سر ایران برداشته شود احتمال اینکه به خاطر افزایش تولید نفت رشد اقتصاد ایران کمی تغییر کند، بعد از مدت کوتاهی دوباره آوار گرانی و تورم و عمیق تر شدن شکاف های طبقاتی افزایش پیدا خواهد کرد و به بیان ساده تر معجزه ای نمی تواند رُخ دهد. هنگامی که از زاویه نیروی اجتماعی مخالف وضع موجود، به اعتراضات و اعتصابات هر روزه کارگران نگاه میکنیم، بهسادگی پی میبریم که مشارکت فعالانه معلمان، بازنشستگان و استثمارشدگان در این اعتراضات نشان دهنده افزایش خودآگاهی طبقاتی و اجتماعی است. همه طیف های سیاسی از احزاب و سازمان های مختلف چه در ایران و چه در خارج از کشور یک واقعیت را تشخیص داده اند که ایران آبستن تحولاتی است که روبه یک اعتلای انقلابی به پیش می رود. نباید فراموش کرد تاریخ تکامل جوامع انسانی، قطعا تاریخ مبارزه طبقاتی است. در همچین شرایط بحرانی توده های خودش جوش و فاقد سازماندهی میتواند به راحتی به سوخت و ساز گفتمان های سیاسی اجتماعی لیبرالهای ایران تبدیل شود که جز سلاح استبداد و دیکتاتوری چیز دیگر زیر جلد نخواهند داشت. آنها می کوشند با اهداف درازمدت در پروسه های بهینه سازی طرح استراتژیک، منتخبین دروغین خود را به عنوان تنها آلترناتیو جدی برای کسب قدرت سیاسی، بار دیگر به مانند انقلاب ۱۳۵۷ صدای انقلاب ایران شوند و مبارزات طبقه کارگر ایران را به بیراهه ببرند. بر همین مبنا برای اینکه قدرت طبقه کارگر ایران با اعمال هژمونی خود بر علیه سرمایه وارد میدان شود خود سازماندهی و سازمانیابی طبقه کارگر برای ایجاد تشکل های سراسری و افزایش آگاهی طبقاتی امر بدیهی و ضروری است، زیرا محور مبارزاتی در مطالبات همهی مزدبگیران جامعه برآمده از خواست طبقاتی طبقه کارگر ایران است.
در چنین شرایطی که جامعه ایران آبستن حوادث و رویدادهای عظیم سیاسی و تاریخی است، کار مشترک در سطح سراسری ، یکی از الزامات واقعی احزاب چپ رادیکال و همگام کردن آن با جنبش های رادیکال و پیشرو در داخل ایران است. به این معنا اگر اقدام به تشکیل یک جبهه یا یک قطب واحد اعم از احزاب و افراد کمونیست جدا از منافع و رسوبات سکت حزبی نکند و از گفتمان تحلیل محور وضع موجود به فاز تغییر وضع موجود گام برندارد در یک پروسه هم به لحاظ سیاسی هم به لحاظ تشکیلاتی با فرسایش مواجه خواهد شد، و این باعث می شود که احزاب و افراد پیشرو جامعه به افرادی نظاره گر و بدون دخالت و بی خطر در رویدادهای مهم تبدیل شوند. از این زاویه باید گفت یکی از مهمترین معضلات سر راه شکل گیری آلترناتیو سوسیالیستی عدم سازمانیابی طبقاتی و توده ای کارگران در محیط های کار و در ابعاد توده ای و سراسری است. بنابراین فعالیت های مشترک احزاب چپ و کمونیست باید در خدمت پراتیک مشترک و پیوند و دامن زدن به اعتصابات کارگری و مبارزات جاری و جنبش های اعتراضی حول مطالباتشان باشد. زیرا تداوم اعتصابات کارگری و جنبش های اعتراضی توده ای مؤثرترین مکانیسم اجتماعی تکامل و سازمانیابی این مبارزات هستند. بویژه در این دوره با نشان دادن کارساز بودن و راهکارهای عینی نیروهای چپ و کمونیست و آلترناتیو سوسیالیستی در مقایسه با آلترناتیو و استراتژی بورژوازی را به گفتمان غالب اعتراضات و خیزش های خیابانی طبقه کارگر تبدیل کرد. تنها از این راه است که طبقه کارگر ایران برای سازماندهی شوراهای کارگری و یاری بخشیدن به شوراهای محلی و خیزبرداشتن برای بدست گرفتن قدرت سیاسی هژمونی شورایی، در تغییر و تحولات رادیکال و ریشهای در آینده ایران پیشاهنگ باشد. برای عملی کردن این هژمونی، آگاهی طبقاتی و سازمانیابی کارگران در ابعاد گسترده و با گِره زدن آن به مبارزات و خواستها و رهایی زنان ، مبارزات دانشجویی و خلقهای زیر ستم در هماهنگی و همگام بودن و استفاده از ظرفیت و تجارب رهبران میدانی خود در عرصه های مختلف مبارزاتی در ایران، در راستای تداوم این اعتراضات، از وظایف و الزامات عملی بی چون و چرای این جنبش ها است. در صورت گذار نکردن از این مرحله و ترس از گام برداشتن برای تغییر وضع موجود، ما مجبور به تکرار تاریخ خواهیم شد.
اشتراک در شبکه های اجتماعی:
تگ ها :
مبارزه طبقاتى