پنجشنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۳ | 17 - 10 - 2024

Communist party of iran

متن سخنرانی افتتاحیه صلاح مازوجی در کنگره چهاردهم حزب کمونیست ایران


جهان امروز


ابتدا به سهم خود به همه شما رفقای عزیز، به‌ویژه به مهمانان گرامی که دعوت ما را برای شرکت در این کنگره پذیرفته­اند خوش­آمد می­گویم و به همه درود می‌فرستم.

کنگره چهاردهم اگر چه یک کنگره روتین حزبی است و بنا به موازین تشکیلاتی هر دو سال یک بار برگزار می گردد، اما این کنگره در شرایطی برگزار می شود که در خارج از ما اوضاع بسیار متحول است. جامعه ایران  در یک دوره انقلابی قرار گرفته و خاورمیانه و جهان تغییر و تحولات عظیم، دوران ساز و پر مخاطره ای را از سر می گذرانند. این تغییر و تحولات، همه ما کمونیست ها و جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر را در موقعیت جدیدی قرار داده و وظایف ویژه ای بر دوش ما قرار داده است.


ما در کنگره سیزدهم حزب که در بهار ۱۴۰۱ برگزار شد، بر اساس ارزیابی که از اوضاع سیاسی، بحران های موجود و شرایط مبارزه طبقاتی داشتیم اعلام کردیم که جامعه ایران آبستن انقلاب است، چهار ماه بعد از آن شاهد آغاز یکی از گسترده ترین و طولانی مدت ترین جنبش های انقلابی ۴۵ سال گذشته در ایران بودیم که قتل حکومتی ژینا جرقه آن را زد. این خیزش جامعه را وارد یک دوره انقلابی کرد، سوژه انقلاب را دوباره بر سر زبان ها انداخت، پایه های ایدئولوژیک حکومت اسلامی را در هم کوبید، نقش زنان در تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه ایران را به طور برجسته تری نشان داد، توازن نیرو را به سود جنبش کارگری و همه جنبش های پیشرو اجتماعی تغییر داد و مبارزه انقلابی برای به زیر کشیدن رژیم اسلامی را وارد فاز نوینی کرد. این جنبش اگر چه به رغم فروکش اعتراضات خیابانی هنوز هم در اشکال مختلف ادامه دارد و می توان گفت که در برخی از زمینه ها تعمیق پیدا کرده است، اما به گذشت بیش از یک سال و نیم هنوز نتوانسته به اهداف اعلام شده خود که سرنگونی جمهوری اسلامی و پایان دادن به تبعیض و نابرابری ها بود برسد.


اکنون تمام بحث بر سر این است که چگونه می توانیم پیشروی جنبش انقلابی برای سرنگونی جمهوری اسلامی را تضمین کنیم. کنگره چهاردهم حزب لازم است روی این مسئله تمرکز کند. در این رابطه مهمترین مسئله این است که به کارگران مردم ستمدیده ایران تمام حقیقت را بگوییم. سرنگونی جمهوری اسلامی اجتناب ناپذیر است. بحران های جمهوری اسلامی عمیق تر و فراگیرتر از آن هستند که این رژیم در برابر آنها تاب مقاومت داشته باشد.  فراتر از بحران های فراگیر  اقتصادی و اجتماعی و ژئوپلیتیکی که رژیم را در چنگ خود می فشارند، یکی از پیامدهای جنبش انقلابی ژینا تشدید بحران  و نزاع جناح های درون حکومتی بوده، بطوریکه حتی اصول گرایان در جریان نمایش انتخاباتی ریاست جمهوری نتوانستند حول یک نامزد واحد به اجماع برسند. با “انتخاب” پزشکیان کشمکش درون رژیم تشدید شده و موقعیت رژیم شکننده تر شده است. انتصاب پزشکیان برای جمهوری اسلامی فرصت تجدید قوا نیست. برخلاف ادعای  رهبران بخش هایی از اپوزیسیون بورژوایی که گویا جنبش سرنگونی شکست خورده، چون آنها نتوانسته اند آلترناتیو مورد نظر خودشان را شکل بدهند و توصیه می کنند مردم باید در چهار چوب قوانین نظام اسلامی برای مطالباتشان مبارزه کنند،  امروز دوره دوره استفاده از فرصت های موجود و ایجاد فرصت های جدید برای تعرض به پایه های حاکمیت جمهوری اسلامی است.


با همه اینها نباید وعده دست یافتن به پیروزی سهل و ساده را به مردم بدهیم. این رژیم برای بقای خود به حزب پادگانی سپاه پاسداران که شبکه های خبرچینی و مافیای و سرکوب خود را به پهنای ایران گسترانده است. یک حزب پادگانی که بیش از ۶۰ درصد اقتصاد ایران، نیروهای مسلح، صدا و سیما و دستگاههای امنیتی و اطلاعاتی را در اختیار دارد. از اینرو باید با نیرویی چند برابر قویتر وارد میدان شد تا بتوان جمهوری اسلامی را سرنگون کرد.  بنابراین نباید وعده پیروزی سهل و ساده جمهوری اسلامی را به مردم داد. این نوع وعده دادن ها اگر شور و شوق زودگذر را بر انگیزد، اما در ادامه یأس و سرخوردگی به دنبال دارد. باید به مردم بگوییم که فراهم آوردن ملزومات سرنگونی جمهوری اسلامی از چه مسیری می گذرد.


تجربه  خیزش ها  و جنبش های انقلابی در شش  سال گذشته و تجربه انقلاب ها این را به ما نشان داده است که انقلاب را می تواند اقلیتی در جامعه آغاز کند، اما اگر نیروی اصلی انقلاب وارد عمل نشود، این اقلیت نمی تواند انقلاب را به پیروزی برساند.  یا اینکه در جامعه ای مانند ایران تحت حاکمیت یک رژیم سرمایه داری مذهبی، تحت حاکمیت یک رژیم آپارتاید جنسی، کاملا محتمل است که زنان با توجه به خواستهای عمیقا انسانی و دمکراتیکی که دارند آغاز کننده انقلاب باشند، یا جوانان و دانشجویان  یا  جنبش انقلابی کردستان بنا به ماهیت  دمکراتیک خواسته هایی که دارند می توانند آغاز کننده انقلاب باشند، اما هیچ کدام از این جنبش ها نمی توانند انقلاب را به پیروزی برسانند.  در واقع بدون حضور آن طبقه اصلی که نیروی محرکه اصلی انقلاب است انقلاب به پیروزی نمی رسد.


تحلیل دینامیسم انقلاب ایران این را به ما می گوید که بدون حضور جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر در صحنه سیاسی جامعه نمی توان پیشروی و پیروزی جنبش انقلابی ژینا را تضمین کرد. تجربه تمام انقلاب ها در قرن بیستم و خیزش های انقلابی در قرن بیست و یکم و تجربه خیزش های چند سال اخیر در ایران نشان می دهند، که در شرایط امروز ایران اعتصاب سراسری کارگران در مراکز کلیدی تولید و خدمات با تلفیق خواسته های اقتصادی و سیاسی که به ستون فقرات اعتصاب عمومی سیاسی تبدیل شده باشد، محتمل ترین شیوه پیشروی انقلاب است. هر کس که خواهان سرنگونی انقلابی رژیم جمهوری اسلامی است باید به تلاش برای بسیج جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر بپیوندد. این امر را نباید دور از دسترس دانست، درست است که طبقه کارگر برای غلبه بر ضعف های خود باید فرصت داشته باشد و این فرصت را با جنبش عظیم اعتراضی و اعتصابی ایجاد کرده است. اکنون جنبش کارگری ایران یکی از پر اعتراض و اعتصاب ترین جنبش های کارگری جهان است. نباید تردیدی داشته باشیم طبقه کارگر ایران با توجه به فرصتی که با تکیه بر جنبش اعتصابی خود به وجود آورده است آنهم در این دوره انقلابی  می تواند بر این ضعف ها غلبه کند. در گام اول باید تلاش کرد که کارگران به خواسته های سیاسی پا به میدان اعتصاب بگذارند، امروز دیگر این کافی نیست که فقط روی اهمیت دامن زدن به جنبش مطالباتی تأکید کنیم.  پرچم مبارزه برای آزادی کلیه زندانیان سیاسی، پرچم مبارزه برای لغو قانون حجاب اجباری، پرچم مبارزه برای لغو مجازات اعدام باید در دست طبقه کارگر باشد. اکنون وقت آن است که جنگ جمهوری اسلامی علیه زنان بر سر حجاب را به جنگ کل جامعه علیه جمهوری اسلامی تبدیل کنیم. اکنون زمان در آمیختن مطالبات اقتصادی با مطالبات سیاسی است، اکنون وقت آن است که طبقه کارگر پرچم مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی را در دست بگیرد.


سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی تحت رهبری طبقه کارگر نه فقط از زاویه منافع طبقه کارگر و جنبش آزدیخواهی و برابری طلبی در ایران به یک ضرورت و نیاز سیاسی تبدیل شده است، بلکه از زاویه منافع کارگران در منطقه خاورمیانه و جنبش آزادیخواهانه در این منطقه جهان نیز سرنگونی جمهوری اسلامی تحول مهمی بحساب می آید.

ما اکنون در دوره ای بسر می بریم که نظام سرمایه داری با یک بحران فراگیر و ساختاری روبرو شده است، این بحران همه حوزه های اقتصادی و سراسر جهان را در بر گرفته است. تلاش دولت های و قدرتهای سرمایه داری برای کنترل این بحران رقابت میان آنها برای گسترش مناطق نفوذ را تشدید کرده و بحران های ژئوپلیتیکی را دامن زده است. همه اینها در حالی است که نقش رهبری آمریکا بر جهان رو به افول گذاشته است. نقش هژمونیک آمریکا همه جا ی دنیا، در اروپا، در خاورمیانه، در آمریکالی لاتین، در آفریقا به چالش کشیده شده است . با ظهور چین به عنوان دومین قدرت اقتصادی جهان، تجدید قوای دوباره روسیه و قدرت گیری بلوک های اقتصادی و سیاسی مانند بریکس … و شکل گیری پیمان های منطقه ای جدید، اوضاع  بسرعت به سوی تثبیت جهان چند قطبی حرکت می کند، به این معنا جهان اکنون در یک دوره انتقالی و گذار قرار گرفته است.


این بحران ها و اوضاع پر تلاطم جهان همزمان زمینه رشد دو پدیده اجتماعی و گرایش کاملا متضاد را فراهم آورده است. از یک سو جریان‌های راست افراطی و نئو فاشیستی به‌ سبب خشم و اعتراض انباشت ‌شده ناشی از برنامه های ریاضت اقتصادی و نئولیبرالی که پیامد اقتصادی بحران کرونا و جنگ امپریالیستی در اوکراین و بحران مالی جهانی بر ابعاد و شدت آن‌ها افزوده است، رشد کرده و تحرک تازه پیدا کرده اند. این جریان‌های راست افراطی تا حدودی موفق شده‌اند خشم و اعتراض برانگیخته ‌شده بخش هایی از جامعه علیه وضع موجود را به بیراهه برده و علیه جناح چپ جامعه و مهاجران و پناهجویان معطوف کنند، اما هیچ کدام بدیل اقتصادی منسجمی در برابر بن بست الگوی نئولیبرالیسم و جهانی سازی نئولیبرالی ندارند، با اینحال در غیاب یک بدیل قدرتمند رادیکال و سوسیالیستی از خشم و اعتراض بخشی از جامعه از پیامدهای بحران سرمایه داری تغذیه می کنند.


از سوی دیگر شاهد تحرک جدید طبقه کارگر در آمریکا، رشد مبارزات کارگری در اروپا، در افریقای جنوبی در آمریکای لاتین، در هند و … و در همانحال شاهد رشد جنبش های پیشرو اجتماعی علیه تبعیض های نژادی و جنسیتی، علیه جنگ و نسل کشی دولت اسرائیل و در دفاع از محیط زیست هستیم. بر بستر این تحرک  اجتماعی شاهد شکل گیری یک نیروی چپ اجتماعی با گرایش ضد سرمایه داری هستیم که در تمام این جنبش های اجتماعی حضور دارد و به نحوی خودش را با بدیل سوسیالیستی علیه وضع موجود تداعی می کند. آیا در این اوضاع جدید کمونیسم به عنوان یک جنبش واقعی یا به عبارت دیگر جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر برای پایان دادن به وضع موجود، می تواند زیر فشار بار سنگین شکست های قرن بیستم کمر راست کند، از حالت دفاعی خارج شود و زمینه تعرض سوسیالیستی به مناسبات سرمایه داری را فراهم کند. در این راستا نیز سرنگونی جمهوری اسلامی از مسیر انقلاب کارگری در جامعه ای مانند ایران که به یکی از کانون های تشدید تضادهای طبقاتی و اجتماعی تبدیل شده است، اهمیت دارد و می تواند به نقطه آغاز تعرض سوسیالیستی به مناسبات سرمایه داری تبدیل شود. در خاورمیانه هم که به کانون رشد جریان های افراطی تروریست اسلامی سیاسی تبدیل شده است، سرنگونی جمهوری اسلامی به عنوان پایگاه اصلی اسلام سیاسی در منطقه می تواند روند رو به اضمحلال این جریان را تسریع کند و تقویت جنبش کارگری و جنبش های آزادیخواهانه در سراسر منطقه را در پی داشته باشد. در یک کلام می خواهم بگویم که سرنگونی انقلاب جمهور اسلامی از زاویه منافع انترناسیونالیستی طبقه کارگر اهمیت عاجلی پیدا کرده است. به عنوان یک حزب سیاسی کمونیستی، مانند هر جریان دیگر ممکن است که بر اساس معیارهای مختلفی پیش رفت های خودمان را بسنجیم، اما در دنیای واقعی پیشرفت ما را بر اساس این معیار اجتماعی می سنجند که ما تا چه اندازه به پیشروی جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر خدمت کرده ایم.

اشتراک در شبکه های اجتماعی: