فلسطین یا اسرائیل! کدامیک برحق هستند؟
دوشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۲
م مهرزاد
بار دیگر شعله های جنگ بین فلسطین و اسرائیل برافروخته شده است و صدها نظامی و غیر نظامی کشته شده اند. این دفعه برخلاف روند چند ساله درگیری های پراکنده و حتی بمباران چند روزه مواضع یکدیگر است و به یک درگیری وسیع و گسترده تبدیل شده است. اما به راستی کدامیک برحق و قابل دفاع هستند؟ موضع اصولی در این رابطه چیست؟
بیش از هفتاد سال از تشکیل دولت اسرائیل می گذرد.و بر همه مردم بی غرض مبرهن است که شکل گیری اسرائیل با حمله و کوچ دادن مردم فلسطین و کشتار آنها انجام شد و در تمام این سال ها اسرائیل در جهت استراتژی گسترش کشورش، به اشغال خانه و سرزمین فلسطینیان ادامه داد و پیشبرد این هدف همواره همراه با کشتار و آوارگی مردم فلسطین همراه بوده است و و در مقابل نیز مردم فلسطین به مبارزه و مقاومت پرداختند. موضوع جنگ های اعراب به همراه فلسطینیان در مقابل اسرائیل خود ماجرایی مفصل دارد که از موضوع و ظرفیت این مقاله خارج است اما بررسی مختصر تاریخ مبارزه مردم فلسطین در تعیین و تبیین وضعیت کنونی ضروری است. مبارزه و مقاومت مردم فلسطین باعث شکل گیری نهادها، احزاب و جریانات متعددی شد که هر یک از مبارزات و تحولات تاثیر می گرفتند و متقابلا بر آن تاثیر می گذاشتند. سازمان آزادیبخش فلسطین بزرگترین تشکیلاتی بود که ایجاد شد احزاب و جریانات بسیاری در سازمان آزادیبخش فلسطین عضو بودند و در واقع این سازمان یک جبهه فراگیر مبارزه بود. آنها ضمن داشتن مواضع سیاسی متفاوت در مبارزه و مقاومت مسلحانه در مقابل اسرائیل اشتراک داشتند. مبارزه مسلحانه در فلسطین کاملا مردمی و فراگیر بود. الفتح به رهبری یاسر عرفات که بزرگترین تشکیلات سازمان آزادیبخش فلسطین بود بخشی از جامعه فلسطین را نمایندگی می کرد که خواهان حق تعیین سرنوشت و زندگی برای مردم فلسطین بودند و بسیاری از افراد و جمع های مختلف جامعه را در خود جای داده بود. برخی دمکرات و آزادیخواه و برخی ناسیونالیست بودند. در سازمان آزادیبخش فلسطین و در جامعه فلسطین احزاب و جریانات و شخصیت های قدرتمند و موثر دیگری نیز وجود داشتند. از “جبهه خلق برای آزادی فلسطین” به رهبری جرج حبش تا “جبهه دمکراتیک برای آزادی فلسطین” به رهبری نایف حواتمه و بسیاری دیگر از نویسندگان، روشنفکران و شعرا و انقلابیون چپ مستقل نیز وجود داشتند. شخصیت هایی مثل محمود درویش،ادوارد سعید، غسان کنفانی، لیلا خالد و بسیاری دیگر از فعالین انقلابی و چپ بودند که در سیاست و مبارزه مردم فلسطین نقش داشتند. احزاب چپ انقلابی و شخصیت ها و هسته های متعدد هر چند از دو اردوگاه ” چپ” متاثر بودند- شوروی و چین- اما عموما به آنها وابسته نبودند و سیاست های مستقل و رادیکال بین آنها به روشنی دیده میشد. بسیاری از آنها تلاش داشتند تا مبارزه برای حق تعیین سرنوشت و زندگی را با مبارزه طبقاتی و ضد سرمایه داری پیوند بزنند. مبارزه طبقاتی در فلسطین هر چند در حاشیه مبارزه برای تعیین سرنوشت قرار داشت اما به هر شکل جای پایی در فلسطین و بخش هایی از جامعه ایجاد کرده بود. هر روز هزاران کارگر فلسطینی برای کار راهی کارخانه و شرکت هایی در مناطق اشغالی می شدند که عمدتا مالکان آنها اسرائیلی بودند.
سال های طولانی مبارزه مردم فلسطین با اسرائیل هر چند در یک جنگ نابرابر بود اما شکست ناپذیر بودن و مقاومت مردم فلسطین را تداعی می کرد. فلسطین سمبل مبارزه و مقاومت برای بسیاری از مردم خاورمیانه و حتی در برخی مناطق جهان تبدیل شد. اما به هر شکل جمعیت کم مردم فلسطین و قدرت نظامی اسرائیل که در واقع بخشی از بازوی نظامی آمریکا در منطقه بود و از حمایت همه جانبه مالی نظامی و سیاسی آمریکا برخوردار بود، جنگ میان فلسطین و اسرائیل را به یک جنگ فرسایشی که همراه با اشغال بخش های بیشتری از فلسطین بود تبدیل کرد.
سه عامل باعث شد که روند کیفی مبارزه در فلسطین کاملا دستخوش تغییرات اساسی منفی و نزولی گردد. اول به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی در ایران و تبدیل شدن آن به یک قدرت منطقه ای. کمک های مالی گسترده و ایجاد گروه های وابسته به جمهوری اسلامی در فلسطین و لبنان جای پای محکمی برای جمهوری اسلامی ایجاد کرد. ابتدا در لبنان شرایط بهتری برای نفوذ جمهوری اسلامی وجود داشت. گروه های زیاد شبه نظامی مزدور و باندهای دسته راستی که برای پول و قدرت دست به هر اقدامی میزدند و هر یک گوشه ای از لبنان بحران زده یا شهر بیروت را در اختیار داشتند، زمینه مناسبی برای نفوذ جمهوری اسلامی بود. در جنوب لبنان تعداد شیعیان بیشتر بود و برای جمهوری اسلامی تشکیل یک نیروی شبه نظامی راحتتر بود. ابتدا در لبنان با ایجاد حزب الله این اقدام شروع شد. لبنان و فلسطین همیشه ارتباط تنگاتنگی داشته اند و تحولات هر یک، تاثیر زیادی بر دیگری داشته و دارد. بسیاری از فلسطینیان در جریان تهاجم اسرائیل به فلسطین به لبنان مهاجرت کرند و در نتیجه جمهوری اسلامی هم از طریق حزب الله لبنان و هم مستقیم اقدام به ایجاد و تقویت جریانات حماس و جهاد اسلامی کرد. هیچ کجا بیشتر از فلسطین و لبنان نمی توانست جمهوری اسلامی را منطقه تبلیغ و مطرح کند و این خود به عاملی برای تبدیل شدن جمهوری اسلامی به یک قدرت منطقه ای بود. بسیاری از مسلمانان به جمهوری اسلامی سمپاتی پیدا کردند. پول و تسلیحات زیادی از ایران روانه لبنان و فلسطین شد تا گروهای حماس و جهاد اسلامی قدرتمند شوند. حتی با پول های جمهوری اسلامی خانه سازی و پروژه های عمرانی رایگان در فلسطین و لبنان انجام شد تا هر چه بیشتر مردم را به جریانات دست نشانده خود نزدیک کنند.
دومین دلیل رشد و قوی شدن حماس و جهاد اسلامی افول سازمان آزادیبخش فلسطین و مشخصا الفتح بود. الفتح در اواخر دوران حیات یاسر عرفات هر چه بیشتر از مبارزه مسلحانه توده ای فاصله گرفت و روی به مذاکره و فعالیت های دیپلماتیک برای کسب حمایت های مالی و سیاسی غرب آورد و همین موضوع باعث اختلافات درونی الفتح و حتی درگیری های نظامی شد. با مرگ یاسرعرفات-در واقع کشتن او توسط اسرائیل از طریق مسمومیت رادیواکتیو- و قدرت گیری محمود عباس مشی سازش با اسرائیل و غرب در الفتح و سازمان آزادیبخش فلسطین کاملا حاکم شد و این سیاست باعث دلسردی بخش زیادی از مردم فلسطین از سازمان آزادیبخش فلسطین و الفتح شد. درهمین شرایط حماس و جهاد اسلامی هر روز قدرتمندتر می شدند و بر اساس سیاست های جمهوری اسلامی در جنگ و گریز با اسرائیل بودند. به این اعتبار خیل عظیمی از مردم فلسطین به این جریانات سمپاتی پیدا کردند و یا به آنها پیوستند. جریانات چپ و انقلابی که در پروسه تغییر ریل سازمان آزادیبخش صف مستقل و انقلابی خود را ایجاد نکرده بودند و البته از پشتوانه و حمایت هیچ کشوری نیز برخوردار نبودند نیز به حاشیه رفتند. برخی از آنها نیز که باور به اردوگاه سوسیالیستی شوروی داشتند با فروپاشی اردوگاه شوروی دچار بحران سیاسی شدند. خلاء سیاسی ایجاد شده در فلسطین را جمهوری اسلامی توسط حماس و جهاد اسلامی پر کرد.
سومین دلیل تحلیل بردن فلسطین توسط اسرائیل بود. به مرور توسط جنگ فرسایشی و و کوچک شدن مناطق مسکونی و بیکاری، مهاجرت فلسطینیان افزایش یافت. بسیاری به کشورهای عربی یا اروپایی مهاجرت کردند. بسیاری از انقلابیون چپ و آزادیخواهان فلسطین را ترک کردند و موقعیت برای مسلمانان وابسته به جمهوری اسلامی بیشتر فراهم گردید. فلسطین کشوری پرجمعیت مثل ویتنام نبود که با فرسایشی شدن جنگ دشمن را تضعیف کند بلکه با مهاجرت بسیاری، کوچکتر و کم جمعیت تر شد و مشخصا این مهاجرت ها بافت مردم ماندگار را به نفع جریانات راست افراطی تغییر داد. آنها پشتوانه قوی و حامی مالی و تجاری جمهوری اسلامی را داشتند که آنها را ساپورت می کرد اما دیگران در فقر و بیکاری به سر می بردند و لذا مهاجرت در بخش نیروها و مردم رادیکال بیشتر بود.
بدین شکل فلسطین که منشاء و کانون آزادیخواهی و مقاومت انقلابی بود، تبدیل به کانون ” مسلمانان مبارز” در تقابل با اسرائیل شد. در نهایت به این دلایل جنبش حق تعیین سرنوشت و آزادیخواهانه و انقلابی مردم فلسطین تبدیل به جنبشی در خدمت اهداف جمهوری اسلامی شده است. صدای چپ انقلابی و مردم آزادیخواه در میان هیاهوی حماس و جهاد اسلامی گم شده و اهداف مردم فلسطین تبدیل به اهداف جمهوری اسلامی در منطقه شده و جمهوری اسلامی فقط از مردم فلسطین استفاده ابزاری می کند.
اسرائیل نیز کشتار مردم فلسطین را راحتتر انجام می دهد زیرا حمایت جهانی افکار عمومی از فلسطین به دلیل همسو بودن گروه های فلسطینی با جمهوری اسلامی اعتبار آن را شدیدا کاهش داده است.
اکنون در جریان دور دیگری از جنگ اسرائیل با حماس و جهاد اسلامی، بیش از همه مردم عادی از دو طرف هستند که قربانی می شوند. اسرائیل حق حیات مردم فلسطین را برای زندگی در آن مناطق به رسمیت نمی شناسد و وابستگان به جمهوری اسلامی نیز می گویند اسرائیل باید از بین برود و در واقع خواهان نابودی همه یهودیان در اسرائیل هستند. این دور جدید از جنگ و کشتار غیر نظامیان از هر دو طرف، ماهیت طرفین جنگ را نشان می دهد. همانطور که لنین می گوید جنگ ادامه سیاست از طرق دیگر است. سیاست های دو طرف درگیر اکنون آشکارا ضد مردمی است. فلسطین و اسرائیل هر دو می توانند کشورهایی مستقل با برسمیت شناختن یکدیگر باشند. این جنگ منفعت مردم فلسطین و اسرائیل را تآمین نمی کند. در چنین شرایطی هیچیک از طرف های درگیر برحق و پیشرو نیستند. جنگی که در این چند روز بار دیگر شعله ور شده است تنها مردم اسرائیل و فلسطین را می سوزاند. از هیچیک از طرف های درگیر نمی شود حمایت کرد. صلح عادلانه بین مردم فلسطین و اسرائیل بهترین گزینه است. و مشخصا جنبش مردم فلسطین تا زمانی که چنین جریاناتی بر آن حاکم هستند کاملا در مسیر انحرافی حرکت می کند.
مهر ماه ۱۴۰۲
سپتامبر2023
.