پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ | 21 - 11 - 2024

Communist party of iran

فرستادن جریان چپ و سوسیالیستی در کردستان دنبال نخود سیاهدر نقد نوشته ی جمال بزرگپور و مواضع جناح راست کومله


نوشته نیما . م از فعالین داخل

سرانجام جناح راست درون صفوف کومله و حزب کمونیست ایران ناچار به اذعان وجود اختلاف نظر سیاسی در حزب و احتمال بروز انشعاب شد. در نوشتۀ جمال بزرگپور (پیشروی جریان چپ و سوسیالیستی در کردستان، از کدام مسیر? بە مناسبت ٢٦ بهمن روز کومەلە) برخلاف نظر رهبری کومله ( در آخرین مصاحبه ی رفیق ابراهیم علیزاده با رادیو دیالوگ, ایشان انشعاب را جدی ارزیابی نمی کنند) در مورد واقعی بودن خطر انشعاب می خوانیم: «کشمکش‌های درونی یا به تعبیری بحران در کومه‌له و حزب کمونیست ایران بار دیگر این حزب را در آستانۀ احتمال انشعاب دیگری قرار داده است».

با توجه به توازن قوای موجود در درون تشکیلات علنی حزب به نفع جناح راست و در افق قرار دادن تضعیف جریان سوسیالیستی در کردستان از طریق تسخیر یا ایجاد انشقاق در کومله, جمال بزرگپور نظرات سیاسی و راست روانه اش را از تاقچه گردگیری می کند تا اهدافش (تسخیر یا تضعیف جریان سوسیالیستی) را با قدرت بیشتری باد بزند. البته این وضعیتی است که بر بزرگپور و دیگر هم جناحی هایش تحمیل شده است. جناح راست که از طریق روشهای ناسالم تشکیلاتی و بر بستر اهمال کاری جناح مقابل توانسته بود دست بالا را در تشکیلات علنی زرگویز بدست آورد و بعدها موفق به قبضه کردن تشکیلات خارج کشور حزب کمونیست شده بود, صلاح نمی دانست تا زمانی که آخرین سنگرهای رادیکالیسم را در حزب فتح کند, به علنی کردن اختلافات بپردازد. هر کجا هم که مجبور به صحبتی در این مورد شدند, اختلافات را به حلول روح دیکتاتوری, فرهنگ نازل سیاسی و موقعیت طلبی های شخصی نسبت دادند, و وجود اختلاف نظر سیاسی را از بیخ و بن انکار کردند. سرپوش گذاشتن بر وجود اختلافات سیاسی که با هدف محفل گرایی و پنهانی عمل کردن جهت نهایی کردن توازن قوا به نفع جناح خودی صورت می گرفت, بیش از این دوام نیاورد و روز به روز واقعیت مخفی شده ی بیشتری به سطح می آید. طوری که جمال بزرگپور در نوشته ی اخیرش با تاکید بر تحریفات قبلی, از پنهان کردن واقعیات بیشتر علی رغم تاکید کمیته ی مرکزی کومله بر وی, در می ماند: «بدون شک تاکنون از زوایای مختلف بە علل بروز بحران ها در حزب و کومەلە پرداختە شدە است ، از جملە بارزترین آن کە البتە حقایقی را با خود بە همراە دارد و بر این باور است کە: ” کومەلە یک جریان اجتماعی است و تحولات سیاسی در جامعە بر فعالیت کومەلە تأثیر داشتە و بە سهم خود جهت گیری های سیاسی متفاوت در درون این جریان را شکل میدهد”، تا ارزیابی از اینکە، مسائل و مشکلات تشکیلاتی از جملە ، موقعیت طلبی ها، اختلافات شخصی، فرهنگ نازل سیاسی در فعالیت این یا آن فرد و کمیتە تشکیلاتی را برجستە میکند، تا کنون در توضیح علل بحران آمدە است.»

هر چند که جناح راست تا پیش از این سعی می کرد ریشه ی اختلافات را در حلول روح دیکتاتوری, فرهنگ نازل سیاسی و موقعیت طلبی خلاصه کند, اما تداوم وضعیت نشان داد که تاکید این رفقا بر دلایل فوق چیزی جز فرافکنی نیست. کما اینکه دیدیم شاخ و شانه کشیدن و تهدیدهای مکرر, به کار بردن الفاظ و ادبیات کوچه بازاری, سیاست غیر دمکراتیک حذف و سانسور, و قبضه کردن ابزارهای مختلف تشکیلاتی و قدرت طلبی, خصلت نمای کل فعالیت سیاسی جناح راست در دوره ی اخیر بود. محدود کردن سانترالیزم دمکراتیک به تبعیت به اصطلاح اقلیت از اکثریت و مجال ندادن به حق انتقاد و انتقاد از خود توسط اقلیت, شهادتی است بر بروز رفتار دیکتاتور منشانه و غیر دمکراتیک در کمیته مرکزی وقت کومله‌. این رفقا دمکراتیک بودن حزب را فدای حفظ قدرت در دست مرکزیت بوجود آمده حول جناح خودی کردند. با وجود سیاست غیر دمکراتیک حذف و سانسور و ضرباتی که در نتیجه ی این سیاست بر اعتبار و جایگاه کومله وارد گردید, اما خوشبختانه تلاش کمیته مرکزی کومله برای زدن مهر سکوت بر زبان رفقای رادیکال ناکام ماند و مباحث نظری پیگیرانه ی رفقای اخراج شده یا حاضر در صفوف کومله عرصه را بر تک روی جناح مقابل تنگ کرد. در این میان آنچه که از سوی جناح راست به نسیان سپرده شد, دامن زدن و کمک به ایجاد یک جدال و دیالوگ سیاسی_نظری بود. به همین علت آنچه که بعضا از سوی هر دو جناح مشاهده شد دعواهای شخصی و به کار بردن ادبیات غیر سیاسی بود. در واقع جناح راست مسائل سیاسی را به تاقچه سپرد تا با روش های غیر سیاسی حریف خود را از میدان به در کند. به این اعتبار انتشار متن جمال بزرگپور برای جناح رادیکال یک دستاورد به شمار آمده و تا حدودی از مدار خارج شدن روشهای غیر سیاسی بعنوان نقطه قوت جناح راست را نوید می دهد.

ادعای دیگری که برای کم اهمیت نشان دادن اختلافات مطرح می شود, این است که اگر اختلاف نظری هم باشد, این اختلاف نظر ریشه در واقعیات مادی درون جامعه ندارد.بدین منظور سه انشعاب سابق در صفوف این جریان بعنوان مثال بیان می گردند و از دلایل مادی بروز اختلافات در آنها سخن به میان می آید. از طرفی رفیق ابراهیم علیزاده در یکی از مصاحبه هایش شانه بالا انداخته, و مدعی می شود که جناح منتقد هنوز یک صفحه ی آ چهار در مورد پلاتفرم خود ارائه نداده است. ایشان با چنین توضیحی یعنی عدم آمادگی جناح مقابل, احتمال بروز انشعاب را ناچیز می خواند. در ادامه بر این نکته تاکید می کند که کومله سر جای خودش باقی است (منظور کمیته مرکزی موجود در کومله است) و آنان که باید پلاتفرمشان را بنویسند منتقدین هستند. در واقع رفیق ابراهیم عملا با لاقیدی از کنار بحرانی که گریبان حزب را گرفته است عبور می کند و متاسفانه چنین برخوردی به اختلافات سیاسی موجود در یک حزب, نامی جز برخورد نامسئولانه نخواهد گرفت. انکار و لاپوشانی اختلافات, ارزیابی غیر واقعی از ریشه ی اختلافات, بی اهمیت جلوه دادن موضوع اختلاف, کوچک شمردن مخالفین و نهایتا شانه بالا انداختن و ناممکن نشان دادن احتمال بروز انشعاب رفتاری نیست که از یک انسان مسئول در قبال سرنوشت حزبی سیاسی انتظار برود.

جمال بزرگپور که اکنون از توازن قوای بهتری برخوردار شده و البته تحت فشار روشن گری رفقای رادیکال, صراحتا از نارسایی های موجود در اسناد و مصوبات حزب می گوید. مصوباتی که به تعبیر جمال بزرگپور در آنها پندارگرایی گنجانده شده است. جدای از درستی یا نادرستی این مدعا, خود بیان این موضوع ثابت می کند که آنکه باید پلاتفرمش را در یک یا چند صفحه آ چهار مکتوب کند رفیق ابراهیم و رفقایش هستند. آنکه باید در رد و یا تدقیق مصوبات حزب تجدید نظرهایش را بگنجاند جناح راست حزب است. برای این کار در گام اول باید مزاحمین را از میان برداشت. آن هم نه از طریق یک مبارزه ی سیاسی درون حزبی, بلکه با متوسل شدن به روشهای غیر دمکراتیک و غیر سیاسی باید به چنین هدفی دست یافت. ارزیابی غیر واقعی از ریشه اختلافات در راس چنین تلاشی قرار می گیرد. حال بگذارید به ریشه ی اختلافات بپردازیم که در دام غیر سیاسی نگری و شخصی سازی افتاده است.

برخلاف ادعای رفقای کمیته مرکزی کومله اتفاقا اختلافات موجود در حزب درست ریشه در تحولات مادی جامعه ی کردستان و ایران دارد. تحولاتی که از ریشه های مادی انشعاب های قبلی مشهود تر است. دو خیزش توده ای در دیماه ٩٦ و آبان ٩٨ بعنوان برآمد این تحولات, اگر نتواند دست مایه ای برای ارزیابی های “چه باید کرد?” (استراتژی) و “چگونه باید انجام داد?” (تاکتیک) درون احزاب سیاسی باشد, پس چه رخداد سیاسی ای می تواند این سوال ها را روی میز قرار دهد? پاسخ به این دو سوال که از واقعیات مادی جامعه نشات گرفته است جناح های سیاسی درون جامعه را به تکاپو انداخته و کومله و حزب کمونیست ایران هم از این قاعده مستثنی نیستند. بیگانگی احزاب سیاسی نسبت به سوخت و ساز مبارزه ی طبقاتی در ایران که در این خیزشها به نمایش گذاشته شد, و کوشش برای ایفای نقش در تحولات آتی کل اپوزسیون چپ و راست را با بازنگری به فعالیتهای قبلی و پاسخ به دو سوال مطرح شده روبرو ساخته است. این تکان عظیم و عبور از تند پیچ های سیاسی دیماه ٩٦ و آبان ٩٨ احزابی را به چپ و احزابی را به راست رانده است. بورژوازی این جامعه خطر وقوع انقلاب را بیخ گوش خود احساس می کند و برای ایفای نقش ضد انقلاب خود را سازمان می دهد. بورژوازی خطر قدرت گیری توده های کارگر و زحمتکش را پنهان نمی کند و از همین حالا ابزار سرکوب توده های به میدان آماده را ایجاد میکند, در صفوف رهبری کارگران تزلزل و تفرقه بوجود می آورد. بورژوازی از همین حالا بر کوس ناامیدی از استقرار حکومت کارگری, حکومت شورایی می دمد, و گاه برای کاری تر بودن صدایش آن را از زبانی سوسیالیستی فریاد می زند و لباسی سرخ بر تن می پوشاند. بورژوازی از همین حالا تصویر خود از پیروزی بر جمهوری اسلامی را رسم میکند, شورای گذار (بخوانید گذار از انقلاب و سرکوب انقلابیون) را تشکیل می دهد و در کردستان فدرالیسم را معرفی می کند. در مقابل پرولتاریا نیز از هم اکنون به فکر تدارک سازماندهی از پایین و برپایی حکومت شوراها افتاده است. از همین حالا ملزومات سوسیالیسم و به قدرت رسیدن کارگران و مردم زحمتکش را فراهم می کند. از همین حالا آمادگی ذهنی و آمادگی مادی طبقه ی کارگر را در دستور قرار داده است. طبقه ی کارگر از همین حالا باید تصویر و معنای مورد نظر خود از پیروزی انقلابی بر حکومت بورژوازی جمهوری اسلامی و انقلاب ضد سرمایه داری را روشن کند.

علت اختلافات موجود در صفوف کومله و حزب کمونیست ایران را نیز باید در اینجا جستوجو کرد. در این رابطه هم کومله در کردستان و هم حزب کمونیست ایران در سطح سراسری در کنار کل اپوزسیون چپ و راست کردستان و ایران تماشاگر بی تأثیر این دو خیزش توده ای طبقه ی کارگر و تهیدستان جامعه بودند.

با این تفاوت که موقعیت اجتماعی کومله در کردستان موضوع را برای این جریان جدی تر مطرح کرده است و جناحهای چپ و راست را محسوس تر به حرکت واداشته است‌. ریشه ی کارگری این خیزشها نیز بهانه ای را برای عدم ایفای نقش سازمانهای چپ و کمونیست باقی نمی گذارد. طبیعی است که همین واقعیت احزاب جدی را با بحران روبرو کند. حال بگذارید بررسی کنیم که جناح راست کومله برای پاسخ دادن به این بحران چه راهی را در پیش گرفته است.

جمال بزرگپور می نویسد: «هر گاە کومەلە بە فعالیت خود در کردستان رو میآورد و با توجە بە ویژگی های این جنبش تلاش دارد کە در راستای افق سوسیالیستی آنرا معنا کند و مهر خود را بر تحولات بکوبد، مورد سرزنش قرار میگیرد و بە دور شدن از استراتژی حزب وانقلاب کارگری و …. مورد ارزیابی قرار میگیرد. زیرا با توجە بە آنچە کە در مواردی در اسناد اوردە شدە، گفتە خواهد شد ، چرا کومەلە باید یک تاکتیک معین را در اولویت فعالیت خود قرار دهد؟ اگر کومەلە کە مسئلە ملی را بە نفع سوسیالیسم فرعی کردە است ، چرا باید در این یا آن مقطع دخالت در آن و مسائل مربوط بە آن را در اولویت فعالیت خود میدهد؟ چرا کومەلە در کردستان با گرایشات دیگر سیاسی است وارد نوع معینی از مناسبات میگرددو چە ربطی بە فعالیت کومەلە برای نزدیک کردن طبقە کارگر بە قدرت سیاسی دارد؟ چرا این همە انرژی و این همە امکانات صرف فعالیت کومەلە در کردستان میگردد و چە تناسبی با تخصیص آن با فعالیت سراسری دارد؟ طبق همین موارد از اسناد مگر قرار نبود این بخش از فعالیت چون یک تاکتیک معین ، کماکان بە نفع دمکراسی و بە نفع سوسیالیسم فر عی بماند!! و…»

جمال بزرگپور می خواهد نزدیکی خود و رفقایش به احزاب بورژوا_ناسیونالیست که هدفی جز دست به دست کردن و تقسیم قدرت از بالا را دنبال نمی کنند به حساب سوسیالیسم بگذارد. او این دست و دل بازی را در حالی به نمایش می گذارد که برای افکار سوسیالیستی در کردستان مثل روز روشن است که احزاب مورد نظر بزرگپور بر خلاف خود وی بدون پنهان کردن نیاتشان برای دست به دست کردن قدرت از بالای سر توده های کارگر و زحمتکش و کنترل انقلاب آنها برنامه ریزی می کنند. وظیفه ی این احزاب دور کردن کارگران و زحمتکشان این جامعه از قدرت سیاسی و فرستادن آنها بعد از انقلاب به خانه هایشان است. رهبران این احزاب با تغییر ریاست جمهوری در آمریکا رنگ عوض می کنند و روزی نیست که برای سران کشورهای امپریالیستی نامه نفرستند و برای دخالت جنایتکارانه این قدرتها و دولتها فرش قرمز پهن نکنند. رهبران این احزاب خواب قدرت را با تداوم اعدام و استثمار, با آوار شدن بمب و موشک های ناتو بر سر مردم کردستان, با بوی خون و رنگ فقر و تباهی در هم می آمیزند. منظور بزرگپور از فعالیت کومله در کردستان نشست و برخاست و اتحاد پایدار با احزابی است که از بین بردن هر گونه امکان سازماندهی از پایین را در افق دارند. احزابی که در پی سهم خواهی از قدرت بورژوازی تحت نام جنبش ملی هستند و حکومت شورایی در کردستان را خط قرمز به حساب می آورند. باید به جمال بزرگپور گوشزد کرد که حتی حل مسئله ی ملی نه از مسیری بورژوازی و نه از بالای سر توده های زحمتکش, بلکه با تقویت جنبش انقلابی کردستان و درست با عبور از خط قرمز احزاب بورژوا_ناسیونالیست در کردستان متحقق می شود. احزاب ناسیونالیستی موجود در کردستان مدتهاست که بدون تعلل و تعارف برای سرکوب کردن جنبش انقلابی کردستان با همپیمانان سراسری و دیگر جریانات ضد انقلاب ایرانی و جهانی وارد اتحاد پایدار شده اند. پس اتحاد مورد نظر بزرگپور, درست دنباله ی اتحاد سراسری احزاب بوژوازی است. احزابی که حتی برای مسئله ی ملی به تعبیر جمال بزرگپور هم تره خورد نمی کنند, جنبش انقلابی که پیشکش. پس مشکل کردستانی یا سراسری بودن فعالیت کومله نیست, مشکل بر سر انتخاب استراتژی سوسیالیستی و یا انتخاب استراتژی بورژوازی در کردستان یا در مقیاس سراسری است. کومله ی انقلابی در کردستان باید به سراغ همپیمانان انقلابی خود یعنی کمونیست ها برود و در سطح سراسری نیز باید استراتژی انقلابی را در مقابل ضد انقلاب تقویت کند.

اما بزرگپور پشت چهره ی یک انسان دلسوز که دل در گروی تحقق سوسیالیسم دارد قایم می شود. در واقع بزرگپور با هزار بهانه و توجیه می خواهد که حاکمیت شورایی و سوسیالیسم را در فرع قرار دهد. هر گاه نیروی انقلابی بخواهد استراتژی روشنی را از مسیر تحقق سوسیالیسم ترسیم کند, هر گاه این نیرو بخواهد وظایف اش را در شرایط انقلابی و شرایط پیشا انقلابی توضیح دهد, و هر گاه قدمی ولو کوچک در مسیر فراهم کردن بستر و تجربه ای عملی از چگونگی استقرار حاکمیت شورایی بردارد, خواب از چشم امثال او که باورشان را به آرمان سوسیالیسم باخته اند می پرد. اینبار مخالفت با حاکمیت شورایی در کردستان پشت مفاهیم تاکتیک و استراتژی سنگر می گیرد.

جمال بزرگپور می نویسد: «باید گفت کە تحقق چنین استراتژی در کردستان با توجە بە ویژگی های این جامعە، چندان هم فراهم نیست و ترسیم استراتژی انقلاب کارگری در جنبش کردستان، بار سنگینی است کە نمیتواند بر عهدە این جنبش باشد، از اینرو امروز با “باید کردن” مسیر انقلاب کارگری و برقرای حاکمیت شورایی در کردستان چندان هموار نخواهد شد. کار ما کمونیست ها شناخت واقعی از جامعە مورد نظر و فراهم کردن و هموار کردن مسیر تغییر در جهت آرمان ها و باروها است.صحبت از ایجاد شورای این یا آن شهر و روستا و یا ایجاد و سازمان دادن بنکە محلات در این یا آن شهر نیست، صحبت از برقراری حکومت شورایی در کردستان پس از درهم شکستن ماشین دولتی است. بیاید این استراتژی را در عمل معنا کنیم.»

البته جمال بزرگپور در اینجا بحث استراتژی کومله را تحریف می کند, استراتژی سوسیالیستی کومله در کردستان نگفته ماشین دولتی جمهوری اسلامی در کردستان در هم شکسته می شود, بلکه از برچیدن نهادها و نیروهای سرکوبگر رژیم در کردستان در یک دوره ی انقلابی سخن می گوید. جمال بزرگپور سخنش را چنین پی می گیرد: «گذشتە از این موارد، اگر صرفا بە شعار برقراری حاکمیت شورایی در کردستان پس از درهم شکستن ماشین دولتی اکتفا نکنیم و سعی بر این باشد تا شرایط تحقق این شعار را در فعالیت خود و مسیر مبارزە ای کە در پیش است منظور کنیم، باید بە این سؤال جواب داد کە این شکل از حاکمیت چگونە میتواند بە خواست اکثریت مردم کردستان تبدیل گردد؟ در این صورت واضح است کە نمیتوان تنها بە تبلیغات در اندر فوائد ” شورا خوب است” اکتفا کرد. حاکمیت شورایی بر پایە یک جنبش شورایی میتواند پا گیرد و جنش شورایی آنگاە براە خواهد افتاد کە تودەهای مردم کردستان ربط این شکل از حاکمیت را با کم کردن فشار بر زندگی خود و تحقق حقوق پایمال شدە خود از طریق حاکم بودن بر سرنوشت خویش لمس کنند و آنرا بە خواست خود تبدیل کنند. اما باز هم باید پرسید کە این مهم (جنبش شورایی) چگونە و از چە طریقی میتواند بە پیش رود؟ نیروی چپ در کردستان کە پرچم چنین جنبشی را بدست دارد، باید بە یک نیروی اجتماعی ارتقاء یابد، نیرویی کە بتواند افق و سیاست های خود از جملە حاکمیت شورایی را چون یک گفتمان سیاسی در کردستان مقبولیت اجتماعی دهد. چنین نیرویی باید همین امروز در تندپیج های سیاسی و در همە لحظاتی کە این مردم در مبارزە خود در مسیر تحقق خواست و مطالباتشان از سر میگذارنند حضور داشتە باشد، دخیل باشد، راهنما باشد، در شکست ها و عقب نشینی ها، در پیروزی و موفقیت ها همراە باشد. جریانی کە همین امروز در قبال مسائلی کە بر دوش همین مردم زحمتکش سنگینی میکند، دوری کند و از آن بیگانە باشد یا بە فرع فعالیت خود تبدیلشان کند، بدون شک نمیتواند سیاست ها و جهت گیری هایش را با هر درجە از رادیکالیسم، زمینە اجتماعی برای ایجاد تغیر در وضعیت موجود ببخشد. چنین نیرویی باید همچنان منتظر بماند کە کی نوبت تعین سیاست هایش خواهد رسید، تا آنوقت البتە تمایلات حاضر و آمادە تكلیف جامعە را روشن کردە و آنرا بە مسیر دیگری میبرند. کە بردەاند.»

در اینجا می بینیم که تجربه ی چهار دهه مبارزه ی سوسیالیستی و تشکیل شوراهای شهر و روستاهای کردستان در ٥٧ به یک شعار تنزل پیدا می کند و برنامه ی حاکمیت شورایی در کردستان همچون یکی از دستاوردهای زرین این مبارزات انقلابی چهل ساله به تبلیغات اندر فوائد “شورا خوب است” تقلیل می یابد. چنین اظهار نظر هایی, برای کسی که حاکمیت شورایی را پشت گوش انداخته باشد و تاکتیکش را همسو با جریاناتی تنظیم می کند که به زعم بزرگپور تکلیف جامعه را روشن کرده اند و آن را به مسیر خودشان برده اند, طبیعی است. با قبول این ارزیابی و قرار گرفتن در کنار بزرگپور, چاره ای نداریم جز آنکه نتیجه بگیریم: آنچه که خلاف واقع و غیر طبیعی می نمایاند, اصرار بر استراتژی انقلابی و انقلابی عمل کردن است. اما آیا بهتر نیست که ایشان بجای کاشتن بذر ناامیدی, گوشه ای از تاکتیک های انقلابی و ما به ازای عملی این تاکتیک ها را به ما نشان دهند.

جمال بزرگپور مهم ترین تجارب کومله در ٥٧ یعنی تعلل در تشکیل شوراها, در اولویت قرار دادن مقاومت مسلحانه (مقاومت بر حقی که در نتیجه ی لشکر کشی سرکوبگرانه ی رژیم به نیروهای انقلابی تحمیل شد) و حاشیه ای شدن شوراهای شهر و روستا, و نداشتن یک استراتژی روشن (که برنامه ی حاکمیت شورایی در کردستان برای رفع آن تدوین شد) را به حال خود وا می گذارد و جملات کلی و نامفهومی را در مورد اجتماعی شدن کمونیسم طرح می کند. بدون آنکه تفسیر روشنی از آن بدست دهد:بزرگپور با انتقاد از جناح رادیکال در درون تشکیلات که به درست تاکید می کنند: «در شرایط فعلی هرگونه تعیین سیاست و تاکتیک مشخص برای شرایطی که هنوز به وقوع نپیوسته و توازن قوایی که هنور ناشناخته است، برنامه ریزی برای آن سیاست و تاکتیک معین را تا سطح استراتژی ارتقا میدهد و استراتژی سوسیالیستی را در عمل به حاشیه میراند.» در واقع یک امر تاکتیکی را جایگزین استراتژی سوسیالیستی کومه له در جنبش انقلابی کردستان می کند.

بزرگپور هر چند با ژست واقع گرایی دست به قلم می برد اما عملا به یک سیاست پراگماتیستی و بدون افق سقوط می کند. او فریاد می زند که “تاکتیک همه چیز است, استراتژی هیچ”. تکلیف چنین سیاستی در شرایط پیشا انقلابی و در وضعیتی که هنوز امکانات انقلاب بوجود نیامده است, مشخص و فاجعه بار است. این سیاست را تاکنون بوضوح دیده ایم, به فراموشی سپردن ضرورت انقلاب و قرار گرفتن در جوار نیروهای غیر انقلابی. این است تاکتیکی که عملا تا بحال خود را نشان داده است. مفاهیم تاکتیک و استراتژی اگر چه دو مفهوم جداگانه هستند, اما نمی توان که آنها را به شکل مکانیکی و مجرد از همدیگر مجزا ساخت و توضیح داد. برای داشتن یک تاکتیک کارآمد, نخست باید فراتر از نوک دماغ خود را دید و یک استراتژی انقلابی و روشن داشت. تاکتیک بدون آنکه نسبت خود را با استراتژی تعیین کند, ما را به ناکجا آباد بورژوازی خواهد برد.

بزرگپور می افزاید: «مسیر تأمین حاکمیت شورایی از کجا میگذرد؟ باید بە تجربە کومەلە رجوع کرد . زمانی کومەلە با هر میزان درک از کمونیسم، مسیر اجتماعی کردن فعالیت خود و از این طریق مسیر اجتماعی کردن کمونیسم را تشخیص داد. در جنبش مقاومت شرکت کرد، این شرکت امکان بسیج تودەای بە کومەلە داد و کومەلە از این امکان برای تأمین خواست و مطالبات کارگران و مردم زحمتکش استفادە کرد و نتایج آنرا دوست و دشمن گواهی میدهند، بدون شرکت در جنبش مقاومت وجواب بە آن مسئلەای کە بە صحنە سیاسی جامعە کردستان آمدە بود ، کومەلە امکان بسیج تودەای را نمی یافت. مگر کم بودند جریانات چپی کە از کومەلە صاحب نامتر، دارای اتوریتە اجتماعی بیشتر و امکانات فزونتر، اما در یک بزنگاە تاریخی، خود را از این مقاومت تودەای کنار کشیدند، عملا با حاشیە خزیدند و نهایتا نامی از آنان جزء در خاطرەها نماند. قصد اینست گفتە شود کە این متد و این روش از فعالیت کومەلە است کە باید دردستور باشد تا بتوان استراتژی خود را عملی و ممکن کرد. نباید پذیرفت کە چنین روشی در نتیجە رادیکال نمایی در سایە بماند. در نتیجە چنین روش و متدی از فعالیت بود کە امروز کمونیست ها در کردستان قدرت بسیج تودەای دارند ، کە باید امیدوار بود این قدرت با پیگیری متد و روشی کە کومەلە در تاریخ فعالیت خود دارد، همچنان حفظ و تقویت گردد.»

جمال بزرگپور صرف شرکت در جنبش مقاومت و نه کم و کیف آن را دلیل توده ای شدن کومله می داند. حتما می خواهد شرکت انقلابی در مقاومت آن زمان که در شرایط جنگی به وقوع پیوست را به سازش ناسیونالیستی امروز خودشان با احزاب بورژوا در کردستان ربط دهد. به همین دلیل است که نقش انقلابی کومله را تماما کنار می گذارد و حتی از بکار بردن واژه ی انقلابی هم ابا می ورزد. جنبش مقاومت, و جنبش ملی جای جنبش انقلابی کردستان را می گیرد تا نقش ناپیگیر نیروهای ناسیونالیست و بورژوایی حاضر در جنبش را پرده پوشی کند. بزرگپور به شرکت کومله در جنبش مقاومت بسنده می کند و از تاکتیک و استراتژی کومله در این جنبش و نقش انقلابی کمونیستی کومله چشم پوشی می کند. از نقش سرکوبگر جریان مکتب قرآن, کارشکنی ها و سازش کاری های حزب دمکرات, ناپیگیر بودن بورژوازی در جنبش مقاومت و در دوره ی انقلابی حرفی به میان نمی آید. اما لابد تقابل انقلابی کومله با بورژوازی نزد او رادیکال نمایی نام می گیرد. مبارزه برای کسب آزادی های سیاسی_اجتماعی و اهداف دمکراتیک, مبارزه برای کسب مطالبات طبقه ی کارگر, مبارزه در مخالفت با ارتجاع, مبارزه برای عقب راندن ایدئولوژی بورژوا_ناسیونالیستی و حل انقلابی مسئله ی ملی با اتکا به نیروی محرکه ی اصلی جنبش انقلابی در کردستان (مردم کارگر و زحمتکش), و مبارزه با هدف رفع ستم جنسیتی و تقویت جایگاه زنان در عرصه های اجتماعی_اقتصادی, رادیکال نمایی نام می گیرد. این در حالی است که توده ای یا اجتماعی شدن کمونیسم در گرو دخالت و پیشروی در تحقق همین اهداف مترقی و کارگری است. اهدافی که اکنون در چهارچوب جنبش مطالباتی و فردا به مثابه ی یک جنبش انقلابی بایستی قد علم کنند, برای او در فرع قرار گرفته اند.

وی و هم جناحی هایش تاکنون هیچ متدی برای اجتماعی شدن و بسیج توده ای جز همکاری با احزاب ناسیونالیست یعنی کارگزاران سرکوب توده ها را ارائه نداده اند. با این حال فراموش نمی کند که به دیگر جریانات کمونیست حاضر در این جنبش مانند چریک های فدایی خلق و پیکار و.. حمله کند. اگر این ها فرستادن جنبش سوسیالیستی دنبال نخود سیاه نیست, پس چیست?

جمال بزرگپور از یک طرف بر جنبش مطالباتی تاکید می ورزد و از طرف دیگر بر کردستانی ماندن کومله پای می فشارد. او که سعی می کند خود را دلسوز کومله نشان دهد و کومله را از وظایف سنگین سراسری رها کند, مشخص نمی کند که فعالین کومله چگونه باید به شکلی محدود در این جنبش شرکت کنند.این یک واقعیت آشکار است که جنبش های مطالباتی که ریشه در شرایط وخامت بار اقتصادی دارند, یک جنبش سراسری هستند. جنبش بازنشستگان و کارگران بازنشسته, جنبش معلمان, جنبش دانشجویی و جنبش کارگری از این جمله اند. مطالبات این جنبش ها تماما سراسری است. به عنوان نمونه مطالبه ی لغو خصوصی سازی که به عرصه ی نبرد اصلی با طبقه ی حاکم و یک خواسته ی سرنوشت ساز در اکثر جنبش های اجتماعی_طبقاتی تبدیل شده است را نمی توان در سطح محلی به پیش برد. جنبش انقلابی مردم کردستان هم برای رسیدن به اهدافش باید تلاش کند که اختلاف فاز خود را با خیزش های انقلابی سراسری به حداقل رسانده و همزمان و هماهنگ تر عمل کند. مجزا کردن جنبش انقلابی کردستان و جنبش مطالباتی در کردستان از مسیر مبارزات سراسری, به ضرر هر دو جنبش انقلابی و مطالباتی چه در سطح محلی و چه در مقیاس سراسری است.

جمال بزرگپور بدون آنکه روش خود را برای اجتماعی شدن در این متن نشان دهد (البته متد مورد نظر او تاکنون عملا نشان داده شده است), به صورت تلویحی افتادن در دام حاشیه نشینی را ناشی از اتخاذ سیاستهای رادیکال و برنامه حاکمیت شورایی می داند. و با این زمینه به جنگ رفع موانع سر راه خیز بر می دارد: «آنگاە کومەلە باید خود را آمادە و پذیرای اصلاحاتی در شیوە و سبک کار در همە عرصە های مختلف فعالیت خود کند ، با روش و سبک تا کنونی کە بعضا حاصل فعالیت در دهە ٥٠ و ٦٠ است نمیتوان بە پیچیدگی ها مبارزە سیاسی و طبقاتی در افتاد ، باید مطالعە کرد ، باید شناخت خود را مرتبا ارتقاء داد و براساس یک ارزیابی واقعبینانە قدم در راە تقویت گرایش چپ و سوسیالیستی در کردستان برداشت. واضح است همە آنچە کە گفتە شد یک شبە اتفاق نخواهد افتاد ، و احتیاج بە زمان دارد اما باید شروع کرد و در حقیقت راە دیگری نیست امروز این انتخاب در مقابل فعالین کومەلە قرار دارد، یا انتخاب مسیر حاشیە گزینی آنچە کە تا کنون از آن صحبت شد و یا عرصە دخالتگری و تأثیرگذاری بر روند تحولات، کدامیك؟ انتخاب در دست ما است.»

جناح راست خود را آماده کرده که در کنگره های بعدی به تغییر شیوه ها و سبک کار برود و اگر لازم شد اسناد و مصوبات را هم به همین منظور اصلاح کند. در حقیقت می خواهند چرخش به راست سیاسی_تشکیلاتی را اساسنامه ای کنند.

در پایان لازم به ذکر است که جدال فکری و نظری با این گرایش در درون کومله و حزب کمونیست ایران از وظایف خطیر رفقای کمونیست است. تا آنجا که به این جدال سیاسی بر می گردد جناح رادیکال حزب به خوبی عمل کرده است اما در مورد موقعیت تشکیلات و جدال تشکیلاتی ای که در جریان است, وضعیت طور دیگری است. جناح رادیکال موقعیت تشکیلاتی اش تضعیف شده و این نشان می دهد که کم کاری جناح چپ در تشکیلات راه را برای پیشروی جناح مقابل باز کرده است. از طرفی تحت شعاع قرار گرفتن هر دو جناح در نتیجه ی این اختلافات و غرق شدن در سوخت و ساز تشکیلاتی, تا اندازه ای حزب و فعالینش در داخل کشور را از پاسخگویی به نیازهای مبارزه ی طبقاتی غافل کرده است. این مسئله موقعیت حزب در جامعه را با ضربات جدی ای روبرو کرده است. بنابراین خروج از این بحران بدون بازسازی عملی تشکیلات و پرداختن ایجابی به وظایف انقلابی و سازماندهی توده ای_طبقاتی در جامعه ممکن نیست.

زنده باد انقلاب
زنده باد سوسیالیسم
زنده باد حکومت شوراها
بهمن 1399

اشتراک در شبکه های اجتماعی: