سه شنبه ۴ دی ۱۴۰۳ | 24 - 12 - 2024

Communist party of iran

غلام کشاورز از قتل‌عام زندانیان سیاسی در سال ۶۷، سخن می‌گوید!


پويا محمدى

رفیق غلام کشاورز(بهمن جوادی) از رهبران و بنیانگذاران حزب کمونیست ایران، از کادرهای سرشناس جنبش کمونیستی ایران و از زندانیان مقاوم در رژیم شاه، در چهارم شهریورماه سال ۱۳۶۸ در کشور قبرس و مقابل چشم خانواده و بستگانش هدف حملۀ تروریستی مزدوران جنایتکار رژیم اسلامی قرار گرفت و جانباخت.

غلام کشاورز چند ماه قبل از جانباختن، از طریق رسانه‌های حزبی به جنایت هولناک رژیم اسلامی در قتل‌عام و کشتار سراسری زندانیان سیاسی می‌پردازد. در آن برهه و متعاقب این جنایت بزرگ رژیم، اخبار و گزارشاتی مربوط به آن و در حد امکان از طریق احزاب و نیروهایی از اپوزیسیون از جمله حزب کمونیست ایران و کومه‌له افشا و روبه جامعه انعکاس می‌یابد. رفیق غلام کشاورز طی نوشته‌ای تحت عنوان «این همه جنایت و وحشیگری را نباید تحمل کرد»، مندرج در نشریۀ «کمونیست» ارگان کمیتۀ مرکزی حزب کمونیست ایران، شمارۀ ۴۶ و۴۷ به تاریخ آذر و دی ۱۳۶۷؛  جوانب مربوط به این جنایت را بازگو می‌کند.

نوشتۀ مزبور در شهریورماه دو سال قبل انتشار یافت و اینک مجدداً در سالگرد جانباختن رفیق غلام کشاورز و نیز سالگرد کشتار سراسری زندانیان سیاسی توسط رژیم آدمکش جمهوری اسلامی، انتشار می‌یابد.

بعد از گذشت بیش از ۳۰ سال از این نوشتار، اثر بیان آن کاملاً به قوت خود باقی است و پیام موجود در لابلای آن، امروز هم به رساترین وجه ممکن کارگران و زحمتکشان و مردم تحت ستم ایران را به تلاش هر چه بیشتر برای نابودی این رژیم فرا‌می‌خواند. راهی که غلام کشاورز در این نوشته بر آن تأکید دارد، امروز هم تنها راه مقابله با وضعیت غیرانسانی حاکم برجامعه و رهایی از آن محسوب می‌شود.

غلام کشاورز به درست تأکید دارد که حاکمان جنایتکار جمهوری اسلامی با قتل‌عام زندانیان سیاسی، نام خود را در تاریخ در کنار نام جنایتکارانی چون هیتلر و فرانکو و موسولینی ثبت کرده‌اند و حکومت اسلامی مستقل از هر نام و لباسی، در هیئت یک جلاد وحشی و دشمن مردم، به همه معرفی می‌شود. او کشتار سراسری زندانیان سیاسی و اهداف رژیم از ارتکاب به این جنایت هولناک را چنان بازگو می‌کند که تو گویی نوشته‌اش امروز به نگارش درآمده است. غلام چنان با حوصله، صمیمیت، احساس مسئولیت و دقت با خانواده‌های داغدیدۀ زندانیان، کارگران و تودۀ مردم صحبت می‌کند و چنان راه مقابله و خلاصی از این وضعیت را به آنان یادآوری می‌کند، که تو گویی هم اینک اوست که روبرویت نشسته و با کلماتش امید و تحرک و آگاهی و همبستگی را به وسعت امروز به عمق جانکاه این جامعه می‌برد. غلام چنان از سبعیت و جنایت حاکمان اسلامی می‌گوید و چنان با نفرت و خشم و قهر از آنان یاد می‌کند که تو گویی دوباره چشم برگشوده و از درد و رنج و جنایتی که بر او رفته سخن می‌گوید. از گذاشتن هفت‌تیر بر شقیقۀ زندانیان سیاسی، ترور و حذف فیزیکی مخالفین سیاسی توسط آدمکشان جمهوری اسلامی می‌گوید… . اما دریغ و درد که اندکی بعد، دستان پلید همین جنایتکاران اسلامی، آنان که اینچنین جان هزاران زندانیان سیاسی را گرفته بودند، جان غلام را هم گرفتند و این نازنین شقایق را هم پرپر کردند.

اما صدا و پیام غلام کشاورز همچنان طنین‌انداز است، اهداف و آرمان‌های کمونیستی و رهائی‌بخش او همچنان پابرجاست و امروزه در صفوف مبارزات کارگران و جنبش کمونیستی ایران علیه نظام سرمایه‌داری اسلامی حاکم بر این جامعه انعکاس هر روزه‌ای دارد.

«این همه جنایت و وحشیگری را نباید تحمل کرد»، کیفرخواست غلام کشاورز است علیه حاکمیت جهل و سرمایۀ اسلامی در ایران، علیه تمامی جانیان و آدمکشان رژیم اسلامی. دور نیست روزی که به قول غلام، سرنگونی و درهم شکستن کل بساط حاکمیت این جنایتکاران، به دست گرفتن قدرت توسط تودۀ عظیم استثمار شده و تحت ستم و محاکمۀ عاملان و مسببان همۀ این جنایت‌ها، آن حداقل تسلی و تسکینی برای درد و رنج و اندوه عظیم مردم مصیبت دیده باشد.

یاد عزیزش زنده و گرامی است!

۴ شهریور ۱۴۰۰

۲۶ آگوست ۲۰۲۱

********


این همه جنایت و وحشیگری را نباید تحمل کرد!

غلام کشاورز

امواج بازداشت‌های وسیع، شکنجه، ترور و اعدام‌های دسته‌جمعی زندانیان سیاسی بار دیگر سراسر کشور را فراگرفته و ده‌ها میلیون مردم مصیبت دیده را به ماتم و اندوه نشانده است. همانند سال‌های ۶۱-۱۳۶۰ جمهوری اسلامی یک بار دیگر حتی همان عرف و قوانین خودساخته و ارتجاعی‌اش را هم به زیر پا افکنده و در تلاش برای مرعوب ساختن و به تمکین واداشتن مردم و برپا نگهداشتن حاکمیت سیاه و خونین‌اش عامدانه می‌کوشد تا خود را در هیئت یک جلاد خونریز، وحشی و شمشیر از رو بسته به همۀ مردم بشناساند.

ابعاد جنایت و وحشیگری این رژیم به حدی است که حتی وسائل ارتباط جمعی و نهادهای بین‌المللی که مدت‌ها از پرداختن به اعمال ضدبشری رژیم اسلامی اکراه داشتند، امروز در مقابل کوهی از اجساد تیرباران شده‌ها و تداوم اعدام‌های دسته‌جمعی زندانیان، مجبور شده‌اند که دست به اعتراض زده و مخالفت خود را اعلام دارند. جمهوری اسلامی عامدانه جمعیت وسیعی از زندانیان هر بند و هر زندان را علیرغم آنکه دارای وضعیت، مدت محکومیت و پرونده‌ها و سوابق بسیار متفاوتی هستند به طور دسته‌جمعی در مقابل جوخۀ اعدام قرار می‌دهد، اجساد اعدام شده‌ها را به طور دسته‌جمعی و زیر لایۀ نازکی از خاک مدفون می‌سازد، مادر داغدیده‌ای را که در مقابل این همه جنایت و وحشیگری عنان از کف داده و دست به فریاد اعتراض می‌زند دستگیر و به سرعت اعدام می‌کند، در برخی از زندان‌ها تمامی زندانیان سیاسی را در مقابل جوخۀ آتش قرار می‌دهد و در جای دیگر عده‌ای از زندانیان را صرفاً به جرم اینکه در برابر این همه جنایت و خودسری به اعتصاب غذا متوسل شده‌اند به گلوله می‌بندد، در میان اعدام شده‌ها از کارگران پیشرو و کمونیست و انقلابیون قدیمی و سرشناس گرفته تا کسانی که صرفاً از رفتن به سربازی خودداری کرده‌اند و از کسانی که سال‌ها سابقۀ مبارزۀ انقلابی و مقاومت قهرمانانه در زندان‌های رژیم شاه و رژیم اسلامی را پشت سردارند تا کسانی که تا همین دیروز نسبت به ماهیت این رژیم توهم داشته و یا هیچ گونه سابقۀ فعالیت سیاسی هم نداشته‌اند، یافت می‌شود.

طبق اخباری که وسیعاً پخش گردیده است در برخی از شهرها از جمله نورآباد ممسنی، همدان، گچساران تمامی زندانیان سیاسی کشته شده‌اند. در شهرهای دیگری چون مسجدسلیمان، اهواز، اصفهان و کرمان اکثر زندانیان سیاسی اعدام شده‌اند. در تهران رقم اعدام شده‌ها سرسام‌آور است. در اوین علاوه بر اعدام‌های دسته‌جمعی مستمر، اخیراً انفجار مهیبی در منطقه رخ داده و متعاقب آن ردیف‌های جدیدی با تلی از اجساد لت و پار شده به گورستان خاوران اضافه گردیده است. در بین مردم شایع شده است که این انفجار عمداً و به منظور نابودی عده‌ای از زندانیان صورت گرفت است. در مورد رقم کلی اعدام‌ها اخبار متفاوت است. بعضی صحبت از ۵هزار و بعضی از ۱۰هزار می‌کنند و حتی یک خبرنگار آلمانی که اخیراً از ایران دیدن کرده تعداد اعدام شده‌ها را حدود ۲۳هزار نفر می‌داند.

اخبار و شایعات در مورد اوضاع داخلی زندان‌ها نیز حاکی از روی‌آوری مجدد جمهوری اسلامی به همان توحش و بربریت سال‌های ۶۱-۱۳۶۰ هستند. با این تفاوت که اکنون با قطع ملاقات‌ها، با قطع رابطۀ زندانیان و بندهای مختلف هر زندان با هم و با قطع یا بسیار محدود شدن رابطۀ زندان‌ها با دنیای خارج و در شرایطی که بربریت و توحش یکسره افسارگسیخته و شمار اعدام شده‌ها هر روز افزایش می‌یابد، تشویش و نگرانی مردم تحت ستم مخصوصاً خانواده و بستگان زندانیان حد و مرز ندارد.

اما براستی هدف و منظور واقعی این جانیان، این مردگان از گور برخاسته و این حکومت سراپا فاسد و جنایتکار از توسل چنین آشکار و گستاخانه و چنین بی‌شرمانه به جنایت و وحشیگری چیست؟ آیا اینها نمی‌دانند و نمی‌بینند که این اعمال ماهیت واقعی جنایتکارانه و ضدبشری خود و حکومتشان را هرچه بیشتر به تودۀ وسیع‌تری از مردم می‌شناساند؟ آیا آنها نمی‌دانند که بدین ترتیب نام خود را در تاریخ در کنار نام جنایتکارانی چون هیتلر و فرانکو و موسولینی ثبت خواهند کرد و حکومت اسلامی را، مستقل از هر نام و لباسی، در هیئت یک جلاد وحشی و دشمن مردم به همه معرفی خواهند کرد؟ و سرانجام آیا جمهوری اسلامی چنین اعمال و شیوه‌هایی را کاملاً با وقوف بر تأثیرات و انعکاس اجتماعی آن و مطابق یک نقشۀ معین در پیش نگرفته است؟

چرا، همانند سال‌های‌۶۱-۱۳۶۰ این بار هم جمهوری اسلامی کاملاً از ارتکاب این جنایت بزرگ و اتخاذ این شیوه‌های ضدبشری، هدف معینی را تعقیب می‌کند. این رژیم می‌خواهد به مردم بگوید که با بکارگیری تمامی توان و ظرفیت ضدانقلابی‌اش و با توسل به هر درجه از جنایت و وحشیگری خواهد کوشید تا از غرق شدن کشتی پوسیدۀ حاکمیتش جلو گیرد. رژیم اسلامی با تن دادن به قطع جنگ ۸ ساله، در موقعیتی بحرانی و در عین حال در مرحلۀ جدیدی از حیات خود قرار گرفت. نگرانی از اوج‌گیری اعتراضات مردم و تاوان‌خواهی آنان در برابر همۀ جنایات و مصائب دوران جنگ، آن عامل اصلی هراس و سردرگمی اولیۀ سران رژیم اسلامی در روزهای بعد از اجبار این رژیم به قطع جنگ بود. جمهوری اسلامی خوب می‌دانست که ابعاد و عمق خشم و نفرت مردم به حدی است که اگر منفذی برای خروج بیابد، مهار آن به این سادگی‌ها امکان‌پذیر نخواهد بود. مطابق مثل معروف علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد. جمهوری اسلامی هم سعی کرد که طوفان را قبل از آنکه به حرکت درآید متوقف سازد. در اینجا هم مثل همۀ موارد دیگر جلادان هفت‌تیر را روی شقیقۀ زندانیان سیاسی، این خیل عظیم گروگان‌های اسیر در چنگال حزب‌الله حاکم بر ایران گذاشتند. آنها برای آنکه مردم را مطمئن سازند که غرض‌شان فقط تهدید نیست در همان آغاز کار، هزاران نفر را در خون غلطاندند. جواب اعتراضات پراکنده را با گلوله دادند، اجساد را به طور دسته‌جمعی در گودال‌ها و زیر لایۀ نازکی از خاک مدفون ساختند، عدۀ زیادی را بازهم دستگیر و به زندان انداختند و رابطۀ زندان‌ها و زندانیان سیاسی را با دنیای خارج قطع ساختند. آنها کوشیدند تا به هزار زبان به مردم بگویند و نشان دهند که برای حفظ حکومت اسلامی شان چه‌ها که نمی‌کنند.

جنایتکاران حاکم با توسل به موحش‌ترین فجایع و اعمال بی‌سابقه‌ترین ترور رسمی دولتی کوشیدند تا توده‌های مردم را در فضایی از تشویش و رعب و خفقان به تمکین وادارند و از دست زدن آنها به جنبش اعتراضی، از به میان کشیدن مطالبات و خواست‌های سال‌ها پایمال‌شده و از به پیش کشیده شدن خواست محاکمۀ همۀ جنایتکاران و مسببان فلاکت و خانه‌خرابی جلو گیرند.

اما علاوه بر اینها مجموعه سیاست‌ها و قوانین و مقررات جمهوری اسلامی تا همین مدت کوتاهی پیش، سیاست‌ها و قوانین و مقرراتی موقتی و ویژۀ زمان جنگ معرفی می‌شدند و حکومت جمهوری اسلامی و عمالش در مقابل هر خواست و مطالبه و هر حرکت کارگری یا توده‌ای، بهانۀ شرایط جنگی و وضعیت استثنایی و امثالهم را به میان می‌کشیدند و پاسخ همه چیز را به دورۀ پس از جنگ حواله می‌دادند. آنها عنوان می‌کردند که با پایان جنگ کل اوضاع دگرگون خواهد شد و جمهوری اسلامی در قبال خیلی از امور روش و سیاست جدیدی در پیش خواهد گرفت.

بنابراین حالا که جنگ تمام شده این حکومت بایستی به موازات تعریف کردن و در پیش گرفتن سیاست‌ها و مسیر جدیدش در عرصۀ بین‌المللی، در عرصۀ داخلی هم این سیاست‌ها را مشخص کند و جهتگیری آتی جمهوری اسلامی در این عرصه و در قبال خواست‌های اساسی کارگران و توده‌های وسیع مردم را نشان دهد. چگونگی رفتار با زندانیان سیاسی و وضعیت زندان‌های سیاسی در خیلی از موارد شاخص و قطب‌نمای مناسبی برای سنجش اوضاع سیاسی و وضعیت و حقوق و آزادی‌های دمکراتیک در جامعه است. جمهوری اسلامی هم زندان‌های سیاسی را به دلایل متعدد مناسب‌ترین و قابل دسترس‌ترین عرصه‌ای دید که از آن طریق می‌توانست شمه‌ای از تصویر عمومی‌ای را که برای حکومت خود در این دورۀ جدید مد نظر دارد به نمایش گذارد، مردم را با معنا و مفهوم و حد و حدود آزادی و دمکراسی اسلامی آشنا سازد، سطح توقعات و انتظارات مجاز در چهارچوب و تحت حاکمیت جمهوری اسلامی در دورۀ پس از جنگ را تعریف کند، و با توسل به همۀ آنچه خود و اسلاف و هم مسلکان ضدانقلابی‌اش در جنایت، توحش و ستمگری علیه مردم تحت ستم تاکنون شناخته و به کار برده‌اند، مردم را به تمکین و تسلیم در مقابل این توهین و بی‌حرمتی عظیم به مقام و شأن انسانی وادارد.

به موازات خیمه‌شب‌بازی مسخرۀ تهیۀ طرح آزادی فعالیت احزاب و دستجات، و برای آنکه همزمان همه را، از چپ و راست، مطمئن سازد که جمهوری اسلامی مستقل از هر طرح یا ادعای قانونی و تبلیغاتی در عمل قصد دارد که چه سیاست و روشی را در پیش بگیرد، این حکومت افسار حزب‌الله و جنایتکاران حرفه‌ای را گشود. در حالیکه مردم غافل‌گیر شده از تن دادن رژیم به قطع جنگ، منتظر بهبودی در اوضاع بودند، طی مدت بسیار کوتاهی ابعاد جنایت، تروریسم علنی دولتی و فجایع رسوا کننده  به حدی رسید که حتی ابراز نارضایی و اعتراض محافل ملاحظه‌کار جهانی را نیز برانگیخت. اما جمهوری اسلامی علاوه برعواقب و تأثیرات سیاسی‌ای که از این یورش جدید مدنظر دارد، در عین حال قصد نابودی فیزیکی تعداد هر چه بیشتری از کمونیست‌ها و انقلابیون دربند و مخالفین سیاسی خود را نیز دارد. و از آنجا که تعداد زندانیان سیاسی بسیار زیاد است و علیرغم آنکه جلادان بی‌وقفه کشته‌اند هنوز فرصت نابودی همۀ آنها را نداشته‌اند، این موج ترور و جنایت در زندان‌ها همچنان ادامه دارد. گویی اشتهای این جانیان سر سیری ندارد. هدف آنها این است تا علاوه بر تعریف و تثبیت کردن تعابیر اسلامی از آزادی و حق و حقوق و مطالبات سیاسی و اجتماعی و نرم عمومی زندگی اجتماعی تحت حاکمیت جمهوری اسلامی، آنقدر فشار بیاورند تا اوضاعی آرام و تحت کنترل بر تلی از اجساد و دریایی از خون حاصل شود. اگر اقدامی جدی و عاجل صورت نگیرد، تجربۀ ۱۰ سال حاکمیت پر از مصیبت و جنایت این رژیم نشان داده است که از کشتن همۀ زندانیان سیاسی موجود و انباشتن مجدد زندان‌ها با گروگان‌ها و اسیران جدید هم ابا ندارد. رژیم اسلامی در جنایت و توحش حد نمی‌شناسد. این رژیم همچو جانور وحشی و درنده‌ای که به دام افتاده باشد برای نجات خود به هرچه که دستش می‌رسد چنگ می‌زند.

جمهوری اسلامی به خوبی می‌داند که یا از همین آغاز کارش، و در حالی که دیگر بهانۀ جنگ و شرایط جنگی را نیز از دست داده است، موفق می‌شود که میخ دیکتاتوری و اختناق اسلامی‌اش را محکم سازد و مردم را به عقب براند یا کلاهش پس معرکه خواهد بود. مخصوصاً در اوضاعی که رکود و بحران اقتصادی و کشمکش و اختلافات درونی سراپای این حکومت را فرا‌گرفته است. سران این رژیم خوب می‌دانند که خطر شکست و فروپاشی همچو طناب داری بر بالای سرشان قرار دارد و کافی است تا هزاران و میلیون‌ها دست خشم‌آلودی که با بی‌صبری و اشتیاق در انتظار فرصتی برای دراز شدن به سوی این طناب‌اند، به حرکت در آیند. جمهوری اسلامی شیشۀ عمرش را در دستان میلیون‌ها مردم رنجدیده و از ستم به ‌جان آمده می‌بیند و مرگش را در به حرکت درآمدن این دست‌ها. به همین دلیل این رژیم از هر حرکت و از هر آدم زنده‌ای متوحش است، در هر قدمی که برمی‌دارد و در هر نفسی که برای تداوم حیات مرگبارش برمی‌کشد، تنها مرگ و نیستی می‌آفریند. تداوم وجود او در گرو مرگ و نابودی فیزیکی و یا کشتن روح انسانی و اجتماعی مردم و تبدیل همه به مردگانی متحرک است، به موجوداتی که در قبال جنایت و بربریت و توحش علیه همنوعان، علیه فرزندان، علیه همکاران و رفیقان خود و علیه بهترین انسان‌ها، بی‌تفاوت باشند.

رژیم اسلامی موقعیتش را خوب درک کرده و می‌داند بر لبۀ چه پرتگاهی قرار دارد. این رژیم حتی از سایۀ خودش هم وحشت دارد و دست زدن چنین دیوانه‌وارش به جنایت و توحش تنها نشان از وحشت عمیقی است که سراپایش را فراگرفته است. اوضاعی مشابه وضعیت سلف جنایتکارش در تابستان و پاییز و زمستان ۱۳۵۷. جمهوری اسلامی امیدوار است که بدین ترتیب تودۀ عظیم مردم به جان آمده را از حرکت بازدارد و این بحران مرگبار را به قیمت رنج و مصیبت و اندوه بازهم بیشتر برای ما مردم از سر بگذراند. در توسل به این جنایت عظیم، جمهوری اسلامی روی یک احتمال واقعی حساب باز کرده است: احتمال اینکه تهدیداتش مؤثر واقع شوند و مردم به این کابوس تسلیم شوند و سرنوشت خود را به دست قضا و قدر بسپارند. عده‌ای ممکن است بگویند مقاومت بیهوده است و سگ هار را نباید جری‌تر کرد، عده‌ای ممکن است بخواهند سر خودشان را بدزدند و با این توجیه و دلخوشی که هنوز جلادان به سراغ خود یا خانواده‌شان نرفته‌اند رویشان را برگردانند و خودشان را کنار بکشند، کسان دیگری ممکن است با دست آویختن به توضیحات قدر‌گرایانه‌ای از این قبیل که هر کس باد بکارد طوفان درو خواهد کرد و این همه جنایت، خود کاخ ستم را ویران خواهد ساخت، و کسان دیگری به دلایل دیگر، از مقاومت و از اندیشیدن  به چاره‌ای جدی شانه خالی کنند، و در این میان جمهوری اسلامی برای یک دورۀ ۱۵-۱۰سالۀ دیگر بار خود را ببندد.

نباید تسلیم چنین سرنوشتی شد. خود جمهوری اسلامی با اعدام زندانیانی که سال‌ها از دوران محکومیتی را گذرانده‌اند که توسط بیدادگاه‌های اسلامی همین حکومت تعیین شده، با اعدام آن افرادی که تنها برای نجات جان خود حاضر به انجام هر کاری شدند که جلادان و شکنجه‌گران می‌خواستند، با اعدام سربازانی که تنها از اعزام به جبهه و رفتن روی میدان‌های مین خودداری کرده بودند، و با صدها و صدها جنایت و خودسری بی‌ حساب و کتاب دیگر، اعلام می‌کند که سکوت حماقت است، که دزدیدن سر خود و کنار کشیدن خود از شعله‌های آتشی که این جلادان برافروخته‌اند توهمی پوچ است و هیچ کس در مقابل جنایات و وحشیگری‌های این جانیان افسارگسیخته تضمین و امنیت ندارد. جمهوری اسلامی تنها یک راه باقی گذاشته است. اگر نمی‌خواهید تسلیم شوید و باقی عمرتان را در جهنمی از جنایت و توحش و مرگ هر روزه  بگذرانید، اگر نمی‌خواهید این فرصتی را که به قیمت تلفاتی جبران‌ناپذیر پیش آمده از دست بدهید و برای یک عمر پشیمانی بکشید، باید در مقابل این جانیان و حکومتشان بایستید.

مردم!

البته در اینکه نهایتاً و از نظر تاریخی حکومت اسلامی هم رفتنی است، جای تردیدی نیست. همان طور که هیتلر و فرانکو و موسولینی هم بالأخره رفتند و همان طور که شاه و مارکوس و ژنرال‌های حاکم بر آرژانتین هم پس از مدت‌ها دوره‌شان به سر آمد. به این معنا، بله حکومت اسلامی هم روزی رفتنی است. اما تا آن زمان از ما چه باقی خواهد ماند؟

نه! یک دورۀ دیگر از حاکمیت این جنایتکاران، این قاتلان عزیزترین کسان‌مان و این مسببان همۀ درد و رنج و فقر و تیره‌روزی‌هایمان، کابوسی چنان زشت و چنان هولناک است که جایی برای هیچ گونه خوشحالی و دلخوش کردن به محکومیت تاریخی و به زوال اجتناب‌ناپذیر حکومت این جلادان برایمان باقی نمی‌گذارد. جمهوری اسلامی را می‌توان و باید هم اکنون به عقب راند. نباید به انتظار جاری شدن حکم زوال تاریخی آن نشست.

مردم!

همان طور که احتمال برد جمهوری اسلامی در این قمار خطرناکی که آغاز کرده وجود دارد، به عقب نشاندن و درهم شکستن این حکومت هم امری است امکان‌پذیر و در دسترس. همان طور که گفتیم همۀ جنایات و توحش دیوانه‌وار کنونی این رژیم هم ریشه در وحشت و هراس آن از عملی بودن و در دسترس بودن چنین احتمالی دارد. جمهوری اسلامی در تلاش برای نجات کشتی پوسیدۀ حاکمیتش به درجه‌ای به موفقیت نزدیک می‌شود که ما بیشتر به عقب بنشینیم و بیشتر تمکین کنیم. اگر امروز این جانیان بی‌مهابا آن مادر داغدیده و معترض را دستگیر و اعدام می‌کنند، به دلیل آنست که با جمعیت‌های چند هزار نفره و حتی چند صد نفرۀ مادران و خانواده‌های معترض جانباختگان و اسیران دربند مواجه نیستند، اگر یک یا چند کارگر معترض به دستگیری رفیق دیگرشان را، بدون واهمه بازداشت و حتی اعدام می‌کنند، به دلیل آنست که با جمعیت‌های بزرگتر و گسترده‌تر کارگران معترض روبرو نیستند، و اگر جلادان و مزدوران حزب‌اللهی‌شان چنین راحت به دسته‌های کوچک و پراکندۀ اجتماع کننده در خانه و یا بر سر مزار اسیران جانباخته یورش می‌برند و آنها را مضروب و متفرق می‌سازند بدان علت است که از جمعیت وسیع‌تر و دسته‌های بزرگتر مردم داغدیده و محنت‌زده و از اجتماع مشترک دردمندانی که عامل و موجب درد و رنجشان یکی است، خبری نیست. این امری نه فقط مربوط به جمهوری اسلامی و مزدوران حزب‌اللهی‌اش، بلکه مربوط به کلیۀ حکومت‌های دیکتاتوری دشمن مردم و دسته‌های اراذل و اوباش خیابانی آنهاست. آنچه به این جانیان دشمن مردم امکان می‌دهد تا هر معامله‌ای که دلشان می‌خواهد با جان و زندگی میلیون‌ها مردم تحت ستم و فرزندان اسیر در زندان آنها بکنند، همانا عدم اتحاد و عمل و اعتراض پراکنده و منفرد اینها در مقابل دستجات و نیروهای متشکل، سازمانیافته و متمرکز طبقۀ حاکمه و دولت آنهاست. هرگاه و هرجا که این اکثریت تحت ستم و محرومیت توانسته‌اند فریادها و مشت‌هایشان را به هم گره زده و در مقابل فشارها و جنایات سرکوبگران در زندانهای سیاسی دست به اعتراض بزنند، نه تنها جلادان مجبور به رعایت بخشی از حقوق انسانی زندانیان شده و آمادگی خود را برای تأمین بخش بیشتری از این حقوق اعلام کرده‌اند، بلکه در ادامه مردم موفق به عقب راندن دیکتاتوری و گشودن درهای زندان‌ها گردیده اند.

خانواده‌های زندانیان، کارگران، مردم ستمدیده!

رهایی از این مصیبت عظیمی که جلادان اسلامی بر زندگی‌مان تحمیل کرده‌اند، روحیه و برخورد دیگری را می‌طلبد. نه خدائی در آسمان‌ها و نه قهرمانی روی زمین به فریادمان نخواهد رسید. نجات ما تنها به دست خود ما و با اتحاد، مبارزه و فداکاری و از خودگذشتگی خودمان میسر است و تا زمانی که هر کس تنها به فکر نجات خود باشد، هیچکس نجات نخواهد یافت. نجات ما در گرو همبستگی مجددمان، در گرو زنده کردن روحیۀ همبستگی و گذشت و فداکاری برای نجات همگانی است. دشمن علاوه بر آن کسانی که از ما می‌گیرد و به طور فیزیکی نابود می‌کند، بیش از همه به کشتن روحیۀ انسانی، روحیۀ از خودگذشتگی و خصوصیت اصلی ما به عنوان موجوداتی دارای آرمان‌های اجتماعی و انسانهایی که در خدمت رهایی و خوشبختی همگان، حاضر به فداکاری و حاضر به خطرند، امید بسته است.

اگر جمهوری اسلامی موفق شود، پس از آن کشتن صدها هزار نفر دیگر از ما چه در جنگ و چه در زندان و چه در هر جای دیگر که جلادان و سرکوبگران اراده کنند، کار مشکلی نخواهد بود.

مردم!

تجربۀ ۱۰ سال پیش خود را بیاد آورید. آنگاه که رژیم جلاد شاهنشاهی را آنقدر به عقب راندید تا سرانجام در حالی که می‌رفت تا یکسره درب و داغان شود این عوامفریبان امروزی به میدان آمدند. حسابش را بکنید که در دل آن همه حماسه و نبرد قهرمانانۀ توده‌ای چقدر تلفات دادیم؟ آنهم تلفات در جریان یک جنبش عظیم سرشار از همبستگی و از خودگذشتگی، تلفات در حالی که برای نجات هر یک نفر که بر زمین می‌افتاد، ده نفر همزمان به جان خطر می‌کردند، تلفات در جریان یک جنبش عظیم توده‌ای که دنیا را تکان داد! و اکنون ببینید که این جانیان چه در میدان‌های جنگ و جنون ۸ ساله و با شعارهای جنگ، جنگ تا پیروزیشان و چه در زندان‌هایشان چند برابر از ما تلف کرده‌اند آنهم اسیران دست و چشم بسته‌مان را که حتی اجسادشان را هم تحویلمان نمی‌دهند! براستی که خجالت‌آور است.

مردم!

مطمئناً اکثریت عظیمی از شما ۱۴-۱۳سال پیش تصورش را هم نمی‌کردید که به عقب نشاندن رژیم شاه و گشودن در زندان‌ها آنچنان عملی و مقدور باشد، آنزمان هم دشمن وحشی و نیرومند به نظر می‌رسید. اما همین شما یکی دو سال بعد در خیابان‌های تهران و سایر شهرستان‌ها در حال عملی کردن آن امر عظیم و به ظاهر دست‌نیافتنی بودید. مشقات و تلفات ما در آن نبرد و در دل آن شادی و شعف وصف‌ناپذیر پیشروی‌ها و پیروزی‌هایمان و عقب‌نشینی‌ها و خفت دشمن، گرچه کم نبودند اما هیچگاه با رنج و مصیبت عظیم فعلی‌مان قابل قیاس هم نیست. اکنون رژیم اسلامی برای آنکه زنده بماند بی‌وقفه می‌کوشد تا همه کس و همۀ چیزهای انسانی را در ما بکشد. لهیب آتشی که این جانیان برافروخته‌اند دامن هر کسی را می‌تواند بگیرد. وقتی همه شاهدید که در کنار انقلابی و کمونیست و کارگر مبارز نه فقط سرباز از جنگ دررفته و مادر معترض زندانی، بلکه حتی آخوندی را که تا دیروز در مجلس اسلامیشان نشسته بود به جوخۀ اعدام می‌بندد، پس هیچ کس نمی‌تواند و نباید تصور کند که او در امان خواهد بود.

خانواده‌های جانباختگان و اسراء، کارگران، ستمدیدگان!

تلفات و رنج و مشقت ما هیچ گاه تا به این حد نبوده است و زندگی‌ای سخت‌تر و پرمشقت‌تر از این برای ما به سختی قابل تصور است. اگر برای براندازی رژیم جلاد شاهنشاهی توانستیم چنان حماسه‌هایی بیافرینیم، رهایی از این جهنمِ صدبار ضدانسانی‌تر تلاش و فداکاری و از خودگذشتگی بیشتری از همه‌مان طلب می‌کند. دشمن خونخوار اکنون راه دیگری باقی نگذاشته است. یا باید هر روز دسته دسته با چشمان بسته در مقابل جوخه‌های آتش خوک‌های حزب‌اللهی قرار بگیریم و حتی سنگ قبری هم نداشته باشیم و آنها که می‌مانند هم مانند گله‌های گوسفند نسبت به همۀ آنچه بغل گوششان می‌گذرد بی‌تفاوت بمانند و منتظر تا کی نوبت آنها هم می‌رسد، یا باید به خود آییم پا پیش بگذاریم و در مقابل این جانیان بایستیم. کشته‌هایمان را نمی‌توان دوباره زنده کرد، اما روحیۀ انسانی‌مان را هنوز نکشته‌اند و جنگ اصلی بر سر کشتن این روحیۀ انسانی، روحیۀ اجتماعی و روحیۀ گذشت و فداکاری برای نجات همگانی است. دشمن با هزار زبان اعلان کرده است که شیشۀ عمرش در دستان شما قرار دارد. تمام این تب و تاب دیوانه‌وار برای آنست که این دست‌ها بالا نروند.

اما مردم تحت ستم!

ما راه دیگری نداریم. این دست‌ها باید بالا بروند. جمهوری اسلامی این مظهر جنایت و وحشیگری ضدانقلابی، این پرچمدار مرگ و جهل و سیاهی و این تجسم نکبت و تباهی باید سرنگون شود. این از مدت‌ها پیش یک حکم مسجل و بدیهی بوده است. امروز اعدام‌های دسته‌جمعی و ترور گستردۀ زندانیان سیاسی یکبار دیگر و به قیمت بس سنگینی بر عاجل بودن این امر تأکید می‌گذارد. سرنگونی و درهم شکستن کل بساط حاکمیت این جنایتکاران، به دست گرفتن قدرت توسط تودۀ عظیم استثمار شده و تحت ستم و محاکمۀ عاملان و مسببان همۀ این جنایت آن حداقل تسلی و تسکینی برای درد و رنج و اندوه عظیم مردم مصیبت دیده است.

حزب کمونیست و کارگران آگاه و سوسیالیست ایران قاطع و پیگیرانه برای تحقق این اهداف می‌جنگند. زیر پرچم این حزب گرد آیید و صف مبارزۀ کارگری علیه جمهوری اسلامی را تقویت کنید.

سرنگون باد جمهوری اسلامی

زنده باد آزادی، برابری، حکومت کارگری

غلام کشاورز

آذر ۶۷

اشتراک در شبکه های اجتماعی: