سه شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳ | 14 - 05 - 2024

Communist party of iran

غزه، نسل کشی در پرتو تبلیغات کَرکننده و دروغین “یهودی ستیزی”!


نصرت تیمورزاده


اکنون بیش از هفت ماه است که دولت نژاد پرست و اشغالگر اسرائیل بیش از دو میلیون نفر از اهالی غزه را با توجیه مقابله با تروریسم سازمان حماس و به اصطلاح ” دفاع از خود” زیر آتش بمبارانهای سنگین و بی وقفه قرار داده است. در این تردیدی نیست که جنایات جریان اسلامی حماس علیه مردم عادی اسرائیل در عملیات هفتم اکتبر در جوهر خود توحشی است که همه جریانهای اسلامی سیاسی از خود نشان میدهند. اینکه مردم تحت اشغال هر دولت اشغالگر حق دفاع از خود حتی در عالیترین شکل این دفاع یعنی توسل به قهر را دارند امری محقانه است. منتها به نام این حق مشروع حمله و کشتار مردم عادی تحت هیچ شرایطی توجیه پذیر نبوده و اتفاقا نتایجش در خدمت اهداف ضد انسانی نیروی اشغالگر و در این مورد ویژه در خدمت یک نسل کشی تمام عیار قرار گرفته است. میبینیم که پاسخ دولت نژادپرست اسرائیل به این حمله حماس همه مرزهای توحش و بربریت را پشت سر گذارده است. اینکه نتانیاهو در همان روز نخست با اعلام اینکه ” ما در جنگ هستیم…جواب ما چهره خاورمیانه را عوض خواهد کرد و درسی برای نسل های بعدی خواهد بود” با سبعیت همه دولتهای اشغالگر وبا وحشیگری یک دولت نژادپرست آشکارا میگفت که یک ” نکبه” دیگری در راه است.


تصاویری که در هفت ماه گذشته در مدیاها انتشار مییابند، شباهت عجیبی با کشتار نازیها در “گتوی ورشو” دارد. در “گتوی ورشو” که بزرگتری گتو در اروپا تحت اشغال نازیها در طول جنگ جهانی دوم بود، حدود سیصد هزار نفر یعنی کمتر از یک هفتم ساکنان غزه زندگی میکردند. در تابستان ۱۹۴۲ عملیات گسترده از این گتو آغاز شده و تنها در دو ماه تابستان ۱۹۴۳ حداقل دویست و پنجاه هزار نفر از ساکنان آن به اردوگاه ” تربلینکا” انتقال داده شدند که در آنجا به قتل رسیدند. کافی است به آمارها نظری بیفکنیم تا شباهت ها آشکار شوند. میدانیم که در جریان حمله وحشیانه دولت اشغالگر به نوار غزه بیش از چهل هزار نفر از اهالی غزه که بیش از دوسوم آنان زنان و کودکان هستند، کشته شده اند، بیش از هفتاد هزار نفر زخمی شده اند، بیش از سی هزار نفر مفقود شده اند که چندان دشوار نیست که حدس بزنیم که بخش بزرگی از انان در زیر آوارها مدفون گشته اند. بیست و دو بیمارستان از سی و شش بیمارستان موجود در غزه از بین رفته، دوازده دانشگاه مخروبه شده و بخش بسیار بزرگی از زیرساخت ها ی غزه یعنی بزرگترین زندان رو باز جهان نابود شده است. دولت اشغالگر در جریان عملیات خود در این هفت ماه گذشته آنچه را که باقی گذاشته است، زمین سوخته ای بیش نیست که بیش از دو میلیون فلسطینی در این سرزمین سوخته هر روزه باید ته مانده آنچه را که در جریان خروج از بخشهای مختلف و آواره شدن در غزه برایشان مانده است، بدوش کشیده و به منطقه دیگری بروند. ابعاد نسل کشی و قتل عامی که دولت اشغالگر انجام داده، فریاد بسیاری از سازمانها امداد را با آسمان برده است.” سازمان بین المللی دفاع از کودکان” اعلام کرد که بطور متوسط روزانه صد و هشتاد کودک کشته میشوند و این رقم تنها در همان یک ماه اول عملیات نظامی دولت اسرائیل بیشتر از مجموع کودکان کشته شده از سال ۱۹۶۷ تا کنون در ساحل غربی  و نوار غزه بوده است. دبیرکل سازمان ملل میگوید که ” غزه به گورستان کودکان تبدیل شده است”. همزمان در کنار پاک سازی و نسل کش در غزه، ساحل غربی نیز به گونه ای دیگر میدان تاخت و تاز آبادی نشین ها با پشتیبانی کامل ارتش اسرائیل  گردیده است. سازمان غیر دولتی “مرکز اطلاعات حقوق بشر اسرائیل ” در گزارش خود نوشت که مناطقی در ساحل غربی دیگر وجود خارجی ندارند و ساکنان آن توسط آبادی نشین های رادیکال فراری داده شده اند”. این سازمان بارها و بارها “از مجمع جهانی خواسته است که بدون درنگ وارد عمل شده و جلوی این عملیات را که با پشتیبانی دولت اسرائیل صورت گرفته و سبب کوچ فلسطینیان میشود، بگیرند”.


روزهای متوالی است که ارتش اشغالگر بطور مدام بخشهایی از شهر “رفح” را که اکنون بیش از یک میلیون و چهارصد هزار نفر آواره گان فلسطینی از سایر مناطق غزه در آن بسر میبرند ، هدف بمبارانهای خود قرار داده است. بنیامین نتانیاهو و فرماندهان ارتش آشکارا گفته اند که این بمبارانها زمینه یک تهاجم گسترده به این شهر است. بعد فاجعه آن چنان وحشتناک است که مدافعین تمام قد اسرائیل ظاهرا از بنیامین نتانیاهو میخواهند که از حمله زمینی به رفح چشم بپوشد. و البته همزمان بدون آنکه به اصطلاح ” ارزش” های لیبرال- دمکراسی شان آسیب ببینند، ارسال اسلحه به اسرائیل را ادامه میدهند. از اینرو بدون تردید بخشی از جنایات دولت اشغالگر را باید به پای آن کشورهای امپریالیستی و بویژه آمریکا و آلمان گذاشت که مهمترین پشتیبانان سیاسی و نظامی این دولت هستند. زمانیکه بمب های دو تُنی ساخت آمریکا بر  سر مردم غزه فرود میایند در اینصورت صادر کنندگان این بمبها نمیتوانند دستان خون آلود خود را در اشک تمساح هایی که برای گرسنگان غزه میریزند، پنهان نمایند.


بدون تردید جهان با نمونه های متفاوتی از نسل کشی روبرو بوده است. در اغلب موارد بسیاری از این نسل کشی ها سالها بعدتر از زمان وقوع نسل کشی آشکار گردیدند. ابعاد کوچ دادن و نسل کشی ارامنه در دهه دوم قرن گذشته سالها ی بعدتری آشکار گشت. و یا ابعاد واقعی قتل عام یهودیان در اردوگاه های مرگ نازیها فقط بعد از شکست ارتش نازی و نجات یافتن آخرین بازمانده های این نسل کشی ماشینیزه شده آشکار گردید. اکنون  به یمن وجود ارتباطات جهانی و ارسال تصاویر همزمان در لحظه وقوع این جنایات، بعد گسترده و هولناک پاک ساری قومی فلسطینیان حساسیت گسترده ای را بوجود آورد. تکاپوی کشورهائی نظیر افریقای جنوبی که خود سالهای متمادی قربانی آپارتاید نژادی بودند جهت شکایت از دولت اسرائیلی به خاطر نسل کشی در دادگاه بین المللی لاهه  و یا کوششهایی که از جانب جهان جنوب و آنانیکه که هنوز زخم سالیان کلونیالیسم را در حافظه تاریخیشان حمل میکنند در محکوم کردن دولت اسرائیل وبا خواست آتش بس و پایان این جنگ به چشم میخورد، بخشی از مقابله ای است که در جهان صورت میگیرد. هر چند که این اقدامات میتوانند زمینه محکومیت دولت اسرائیل در سازمانهای جهانی را بوجود بیآورند، ولی مهمتر از این اقدامات، جنبش همبستگی با مردم فلسطین است که بویژه در دانشگاهای بسیاری از کشورها دارد شکل میگیرد.


آن نسلی که اواخر دهه شصت و دهه هفتاد قرن گذشته را به یاد میآورند و یا آنانیکه تاریخ جنبشهای آن سالها را دنبال کرده اند، میدانند که مبارزه علیه تهاجم نظامی امپریالیسم آمریکا به ویتنام چه جنبش عظیمی را در کشورهای سرمایه داری غرب در دفاع از مبارزات آزادیبخش مردم ویتنام بوجود آورد. میدانیم که در مرکز آن جنبش اعتراضی و انقلابی دانشجویان قرار گرفته بودند و دانشگاهها یکی از میدان های اصلی این مبارزه بود. اکنون هم دانشجویان در اغلب کشورهای جهان در حال آفریدن یک جنبش عظیم دفاع از مردم فلسطین و اعتراض علیه نسل کشی دولت اسرائیل هستند. و در این میان بویژه دانشجویان در آمریکا ، کشوری که نزدیکترین متحد دولت اشغالگر است، اهمیت دو چندان دارد. چادرها و کمپ هایی که فقط دانشجویان در بیش از صد و بیست دانشگاه در آمریکا برپا کرده اند قبل از همه به تصویر کشیدن سمبلیک کمپ هایی است که میلیونها فلسطینی از زمان حمله دولت اسرائیل به نوار غزه در آنها بسر میبرند .


دولتهای بورژوایی تنها چند روز این کمپ ها را تحمل کرده و فرمان سرکوب دانشجویان را صادر کردند. آنها نه تنها از ارگان سرکوب دولتی برای مهار این جنبش استفاده میکنند، بلکه با خاطری آسوده تهاجم جریانات فاشیستی و شبه فاشیستی به این کمپ ها و دانشجویان را تماشاگر هستند. این سرکوب عریان سبب گردید نه تنها استادانی که خود در این کمپها حضور داشتند بلکه بسیار فراتر از آنان با انتشار بیانیه هائی به این سیاست سرکوب دولتی که از جانب رؤسای دانشگاهها به پیش برده میشود، اعتراض کنند. در مقابل این جنبش همبستگی  یک ارکستر واحد از دولتها و مدیای رسمی به راه افتاده  که گویا این جنبش به اصطلاح” یهودی ستیز” است . و این در حالی است که همه میدانند که بخشی از یهودیان نیز در این جنبش شرکت دارند. همان یهودیانی که در هر فرصتی صدای اعتراض خود را علیه پاک سازی قومی بلند کرده و خود از سازماندهنگان این جنبش اعتراضی هستند. کنگره فلسطین که قرار بود در تاریخ بیست سوم فروردین در شهر برلین در آلمان برگزار شود، که از جانب دولت آلمان ممنوع گردید،  توسط انجمن” صدای یهود برای صلح در فلسطین” سازمان داده شده بود. آنانیکه قرنها در اروپا و آمریکا سیاست ” یهودی ستیزی ” را به پیش برده و مجریان هولناک ترین جنایت ” حل نهائی مسئله یهود” در اردوگاههای نازی بودند اکنون تمام قد در کنار  قربانیان دیروز و قاتلان امروز قرار گرفته وبا پرچم ژنده به اصطلاح مبارزه با ” یهودی ستیزی” به میدان آمده اند، همانهایی که هیچ آبایی ندارند که در کنار فاشیستهای طرفدار ” باندرا” در اوکراین قرار بگیرند. مبارزه علیه ” یهودی ستیزی” از جانب این دولتها ومدیا های وابسته شان چیزی بجز یک سیاست کثیف تبلیغاتی برای خاموش کردن صدای جنبش دفاع از حق زندگی مردم فلسطین نیست. با وجود همه این سرکوبگریها، مطالبات این جنبش بسیار فراتر از تنها آتش بس و یا ارسال محموله های غذائی و دارویی به غزه است. آنها در عین حال  از جمله خواهان قطع کلیه همکاریهای اقتصادی این دانشگاهها با کمپانیهائی اسرائیلی و قطع روابط علمی با دانشگاههای اسرائیل هستند.


آنچه که در دانشگاههای مختلف در بسیاری از کشورهای غرب رخ میدهد، نمود آشکار به میدان آمدن یک جنبش نوین جوانان است که میخواهند خود را از زیر تسلط گفتمان و مناسبات حاکم از جانب دولتها و مؤسسات وابسته به آنها جدا کنند. آنان به گونه ای دارند خود را از نظم دوره جنگ سرد و پسا دوره جنگ سرد رها ساخته و به سوی گشودن افق های جدید در برابر بربریت حاکم کنونی میروند. در واقع جنایات اسرائیل و پشتیبانی بیدریغ دول امپریالیستی از این جنایت زمینه باز شدن این تضاد را فراهم کرده است. مگر نه اینکه همین جوانان بودند که عظیمترین خیزش انقلابی در ایران را رقم زده و پیامهایش را به همه جهان پرتاب کردند. مگر نه اینکه شعار آن خیزش ” زن، زندگی، آزادی” بود و اکنون این دانشجویان در آمریکا، در کانادا، در بریتانیا، در فرانسه، در ایتالیا، در یونان، در ترکیه و… زمانی که میبینند زنان و کودکان بیشترین قربانیان این جنگ هستند، زمانی که میبینند استادان و دانشجویان فلسطینی در زیر آوارها مدفون میگردند، زمانی که مادری را میبینند که طفل کشته شده اش را به بغل گرفته است، چگونه ممکن است که سکوت کنند. و میبینیم که سکوت نمیکنند.


پرسش این است آنانی که در ایران آن خیزش انقلابی را سازمان دادند، چرا در قبال این نسل کشی و این جنایت بی سابقه در همسایگی خود این چنین بی تفاوت مانده اند. برای یک لحظه هم نباید فراموش کرد که دفاع جمهوری اسلامی نه از مردم فلسطین و رهائی آنان بلکه دفاع از یک جریان به غایت ارتجاعی است که به همان اندازه جمهوری اسلامی ضد زن، ضد آزادی و ضد انسان است. جنایات جمهوری اسلامی از یکسو و تبلیغاتش در مورد فلسطین نباید زمینه بی تفاوتی جنبش های رادیکال در جامعه را نسبت به سرنوشت یک ملت فراهم سازد.  نمیتوان برای آزادی جنگید و چشم خود را به خفه کردن آزادی در همسایگی خود بست. به آنانیکه برای به اصطلاح ” تنها دمکراسی موجود ” در خاورمیانه تبلیغات کَرکننده به راه انداخته اند، آنانیکه جنبش جاری را ریاکارانه جنبش دفاع از حماس مینامند باید گفت که دمکراسی اسرائیل همین جنایات هولناک است که هر دقیقه در مقابل چشمان همه ما قرار میگیرد. این جنبش دفاع از حق زندگی و دفاع از موجودیت انسان فلسطینیی است که هیچ ربطی به حماس ندارد. حق با آنهائی است که بر دیوارهای تعدادی از دانشگاهها در کانادا باندرولهایی را چسبانده بودند که بر روی آنها نوشته شده بود که  ” فلسطین احتیاج به انقلاب دارد، حماس راه حل نیست”. میتوان و باید هم  با جمهوری اسلامی جنگید وهم از مبارزه محقانه مردم فلسطین دفاع کرد. و اتفاقا این خود بستر مهمی برای تعمیق افق انقلاب در ایران است و اینجا درست جائی است که بخش رادیکال جامعه میتواند خط فاصل خود را با همه جریانات بورژوایی و راست که برای موجودیت اسرائیل له میزنند، آشکار کند.


واقعیت این است که بربریت عریان حاکم برجهان، این نسل کشی، این پشتیبانی بیدریغ تمام قدرتهای امپریالیستی از این کشتار، یک نسل نیروی جوان را به میدان مبارزه کشانده است. اکنون پرسش این است که آیا این جنبش میتواند تبدیل به یک جنبش قدرتمند جهت ایجاد تغییرات بنیادین گردد. آیا میتواند به مثابه کاتالیزاتوری جهت به حرکت در آمدن جنبش کارگری در مقیاس جهانی گردد. این تنها یک آرزو نیست ما در همین چند ماه گذشته دیده ایم که در تعدادی از این کشورها کارگران بنادر از ارسال محمولات نظامی به اسرائیل ممانعت کرده اند. شرایط کنونی در دل همه آشوب هایش، فرصتها ها را هم به میدان آورده است. این فرصتها را نباید از دست داد. در برابر چشمان ما یک جنبش جهانی دار شکل میگیرد. باید به آن پیوست. این جنبش جهانی پتانسیل این را دارد که چالش بزرگی برای دولتهای بورژوائی باشد. همه داده ها نشان میدهند که مدتهاست نظم کهن فروریخته و جهان در تکاپوی ایجاد نظم جدید میباشد. همه آنهائی که افق رهائی انسان را دغدغه خود میدانند میتوانند سهمی در ساختن جهان نو داشته باشند.


۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳

۱۳ مه ۲۰۲۴

اشتراک در شبکه های اجتماعی: