ضرورت های سیاسی و اجتماعی, انشعابی دیگر در حزب کمونیست ایران و کومه له را بر نمی تابد!
سه شنبه ۱۱ شهریور ۱۳۹۹
هلمت احمدیان
علنی شدن اختلافات سیاسی در حزب کمونیست ایران و کومه له واکنش های متفاوتی را در میان کسانی که از مواضع و جایگاه های سیاسی و طبقاتی متقاوت به این موضوع توجه دارند به همراه داشته است. انسان هایی که قلبشان برای قطب چپ جامعه می تپد، با نگرانی به این مباحث برخورد دارند و طالب این نیستند که یکی از تکیه گاه های مبارزات کارگران و زحمتکشان در کردستان و ایران، با انشقاق و پراکندگی مواجه شود و در مقابل هم نیروها و کسانی وجود دارند که “قند در دلشان آب شده” و با شور و شوق این نقطه امید مبارزات رادیکال و چپ را به سویی تشویق می کنند که قطب چپ جامعه را تضیف کنند. چرا عده ای بر طبل انشعاب می طپند؟ چرا ما که در پاسخ به نیازهای و ضرورت های مبارزاتی و طبقاتی با نیروهایی که از نظر سیاسی، برنامه ای و حتی استراتژیک اختلاف نظر داریم، حاضریم پروژه های همکاری و همگامی را بر بستری جنبشی، مشترکا پیش ببریم، ولی با رفقایی که بیش از چهار دهه در یک تشکیلات “سردی و گرمی چشیده ایم” و روی مصوبات حزبی هم نظری داریم، نتوانیم راهکاری جدید برای همزیستی مشترک پیدا کنیم؟ چرا ما نتوانیم مانند انسان های قرن بیست و یکمی به شیوه ای امروزی روی اختلافات سیاسی واقعی درون حزیمان مبارزه نظری بکنیم و روی اشتراکات با هم مبارزه ای همدوش را پیش ببریم؟
در پاسخ به این سئوالات باید روی این موضوع بحث کرد که “درد چیست؟” و “چگونه می توان آن را درمان کرد”؟ این سطور به سهم خود تلاشی است در این راستا!
واقعیت این است که نفس اختلافات سیاسی در درون حزب ما امر تازه ای نیست. تمام تاریخ کومه له و حزب کمونیست ایران از همان ابتدا، حزبی با نظرات متفاوت روی بسیاری از مسائل بوده است. از کنگره اول کومه له، تا پیوستن کومه له به حزب کمونیست ایران و تا به اکنونش همواره در حزب ما به عنوان یک حزب زنده و اجتماعی روی پاره ای از سیاست های رسمی و تصویب شده اختلاف نظر وجود داشته است. در کنگره اول کومه له روی ساختار جامعه که آیا سرمایه داری است یا نیمه مستعمره و نیمه فئودال، دو دیدگاه وجود داشت، ولی این امر در فرهنگ آن زمان تشکیلات تاثیری در همزیستی دو گرایش و نقش و دور صاحبان این گرایشات در هدایت و رهبری تشکیلات به جا نگذاشت و کسی برای حذف رفیقی که نظرات متفاوت دارد نقشه نریخت. در حزب روی علت شکست و انحطاط انقلاب کارگری در شوروی دو دیدگاه وجود داشت، ولی رفیق یا رفقایی که در این رابطه با سیاست های رسمی تشکیلات زاویه داشتند، کنار زده نشدند و با فرهنگی پیشرفته این امکان را یافتند که در دو جلد کتاب با نظر رسمی حزب مبارزه نظری بکنند. روی شکل کار در کردستان و یا سطح سراسری که در قالب مخالفت با حزب کمونیست ایران خود را نشان داده، اختلاف وجود داشته است و رفقایی که بعدا با نام “روند سوسیالیستی” به فعالیت خودشان ادامه دادند و با شکل کار در قالب حزب کمونیست ایران موافق نبودند، سال ها علیرغم اینکه علنا از نقطه نظرات خود دفاع می کردند، در هیچکدام از فونکسیون های تشکیلاتی کنار گذاشته نشدند و تنها زمانی که عملا تشکیلات خود را، در درون تشکیلات ایجاد کردند و به صورت دوفاکتو به تشکیلات دیگری تبدیل شدند و کمیته مرکزی وقت با هر قضاوتی که امروز منصفانه یا فرصت طلبانه از این مسئله بشود، به جدایی شان رسمیت داد. روی سندیکا و شورا و بسیاری نکات دیگر چه در سطح تاکتیکی و چه حتی استراتژیک اختلاف وجود داشته است، ولی سنت های حزبی و تشکیلاتی ما حتی در مقاطعی که انشعاباتی روی داده است، وجود این اختلافات دلیل اصلی انشعابات نبوده است، بلکه عملکردهای تشکیلاتی متفاوت با سنت های جاافتاده، تشکیلات ما را در مقاطعی به انشعاب کشانده است. می شود روی این کارنامه مفصل تر صحبت کرد ولی نتیجه ای که می خواهم از این مسئله بگیرم این است که اگر در چند سال اخیر اختلافات سیاسی بطور واقعی روی پاره ای از سیاست های حزب و کومه له از قبیل: اختلاف بر سر موجودیت حزب کمونیست ایران، در مورد سیاست ما در قبال همکاری با نیروهای چپ و کمونیست در سطح سراسری و در کردستان، بر سر امکان پذیری تحقق سوسیالیسم در یک کشور، بر سر پدیده اسلام سیاسی و جمهوری اسلامی به عنوان پایگاه حکومتی آن، بر سر رابطه رفرم و انقلاب، بر سر برنامه حاکمیت شورایی، بر سر شیوه برخورد به احزاب بورژوایی و … وجود داشته است، اما نفس این اختلافات بخودی خود نمی تواند بحران کنونی درون تشکیلات ما را توضیح دهد، بلکه در این دوره دو فاکتوری که غالبا مزبوط به سالهای اخیر هستند و با همه سنت های قبلی ما تفاوت دارند بحران زا شده اند. اولی نحوه نگرش به روندهای اوضاع سیاسی و مخدوش کردن صف های مبارزاتی (ضمن اعلام وفاداری به مصوبات حزبی) و دوم فرهنگ و روش های برخورد به این اختلافات سیاسی است. در رابطه با این دو پارامتر توضیخاتی کوتاه لازم است، و هر یک از آنها را می توان به تقصیل دنبال کرد.
روند اوضاع و جایگاه نیروهای چپ:مشاهد این مسئله نه فقط در حزب ما، بلکه در بین دیگر نیروهای چپ هم امر دشواری نیست که متوجه شد که روی پاره ای از شاخص ها در بین نیروهای چپ و کمونیسی تحت تاثیر نگرش به اوضاع سیاسی جامعه تغییراتی اساسی صورت گرفته است. رویکردی برای توجیه اولویت های جدیدش تحت عنوان “واقع گرایی”، رویکرد دیگر را “تخیلی و آرمان گرا” نام می برد. اگر چه تاریخا به این بهانه رویکردهایی از خود “چپ زدایی” کرده اند، اما بطور واقعی این در حزب ما که همواره بنای سیاست هایش را روی واقع بینی و واقع گرایی گذاشته است، این ترندها توجیهی بیش نیست. هیچ عضوی در تشکیلات ما علم مارکسیسم را تاریخا با نگاهی مذهبی گونه و دگم نگاه نکرده، بلکه آن را به عنوان پدیده ای زنده و مادی که می توان با شناخت از نقش و رسالت طبقات اجتماعی و مبارزات رهایی بخش کارگران، زنان و توده های تحت ستم و استثمار را به سوی دنیایی بهتر رهنمون باشد. از این روی اینگونه ادعاهای اخلاقی و غیر واقعی تنها برای پاک کردن و یا مخدوش کردن صورت مسئله است. صورت مسئله تحلیل و نحوه نگرش به روند اوضاع سیاسی جامعه و عملکردی متقاوت است که با استراتژی حزب ما مغایرت دارد. وقتی از تریبون رسمی تشکیلات اعلام می شود که “اختلافات استراتژیک ما با احزاب ناسیونالیست مانع همکاری ما با احزاب نیست” نمونه ای از مخدوش کردن همکاری تاکتیکی با همکاری استراتژیک است.
نگرش به اصلاح “واقعگرا” به امکان سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی، به لزوم رهبری هژمونیک طبقه کارگر در مبارزه طبقاتی و آزادیبخش بی اعتماد یا کم باور شده و نقش و جایگاه اقشار متوسظ (خرده بورژواری) را برجسته و اولویت را بر مبارزات دمکراتیک و روبنایی گذاشته، و مبارزه ای “همه با همی” تحت عوان “همبستگی اجتماعی” و “اپوزیسیون، اپوزیسیون نباید شد” را به سبک کار پراتیکی خود تبدیل کرده و از این روی و در این نوع عمل صف همکاری ها با نیروهای چپ و راست جامعه هم تغییر کرده و موجبات اختلافات سیاسی را فراهم می آورند.
همه این نکات از آنجا که بحث های زنده سیاسی هستند، بجای اینکه “حاشا” شوند موضوعاتی هستند که به جای بیان “قطره چکانی” می تواند در پلاتفرم های سیاسی روشن و مستند فورموله گردند، علنا بحث شوند و نهایتا رای تشکیلات را با خود همراه کنند. از این روی و از آنجا که حزب یک پدیده زنده و اجتماعی است، این نوع اختلافات سیاسی بخودی خود و به تنهایی دلیل دوشقه شدن کنونی تشکیلات ما نیست. درد کتمان این تفاوت ها و شیوه پیشبرد این سیاست ها با فرهنگی متقاوت از سنت های ماست که ذیلا به آن اشاراتی می شود.
فرهنگ برخورد به اختلافات سیاسی:
این فرهنگ در حزب ما بویژه در چند سال اخیر متاسفانه جایش را به فضا سازی و براه انداختن کمپین های هدفمند داده است، و گرنه همانگونه که اشاره شد نفس اختلاف نظر قاعدتا نه تنها منفی نیست، بلکه اگر مسئولانه مدیریت شود، می تواند پیش برنده هم باشد و حزب را در تدقیق سیاست هایش یاری رسان باشد. کافی است به نوشته هایی که در روزهای اخیر بصورت علنی در معرض قضاوت بیرونی قرار گرفته است نگاهی انداخته شود تا متوجه نازل ترین ادبیات و عباراتی شد که به کار گرفته می شوند. زبانی زمخت و غیر رفیقانه در بعضی از این نوشته ها موج می زند، که هیچ قرابتی با فرهنگ و سنت های جریان ما نداشته است. اتهامات و صدور احکامی که بدون اینکه نیازی به اثبات آن باشد به سهولت بیان می شود. آنچه روزهای اخیر در معرض دید همگان است متاسفانه چند سالی است در درون تشکیلات ما به یک نرم “معمول” تبدیل شده است. بر بستر چنین وضعیتی فضاسازی، جای تعمق و متمرکز شدن روی مسایل سیاسی مورد اختلاف را می گیرد و نتیجه آن تشدید قطب بندی های غالبا غیرسیاسی بوده است.
نقد سیاسی در یک حزب معین قاعدتا ابزار پیشبرد سیاست های رسمی و یا ضرورت بروز کردن و تدقیق این سیاست هاست. اما در میان ما به این امر مدتهاست روی خوش نشان داده نمی شود. نقد شوندگان به جای استقبال از این ابزار مهم در یک حزب زنده، آن را شخصی کرده و برایش انگیزه یابی می کنند. در حزب ما مدتها تفاوت های سیاسی که خود را در عملکردهایی مغایر با مصوبات رسمی نشان داده، ابتدا انکار و بعد از “پذیریش” به جاه طلبی های شخصی منتقدین قلمداد گردید و هنگامی که پلنوم کمیته مرکزی حزب علنیت این مباحث را ضروری تشخیص می دهد، هنوز چند روزی از انتشتار چند مطلب از طرفین نگذشته است، کمیته مرکزی کومه له به جای شرکت فعال در مدیریت این مباحثات، با صدور اطلاعیه و با صدور احکام ناروا می خواهد با تبیین های متفاوت در مورد بحران درونی حزب و کومه له مقابله کند و بگونه ای ظاهر می شود که گویا در این سال ها همه چیز “گل و بلبل” بوده و مانعی برای انکار و مانع تراشی در این راستا وجود نداشته است.این نوع سیاست ورزی که اکنون به صورت دوفاکتو حزب ما را به دو تشکیلات تبدیل کرده، امر منحصر به حزب ما نیست. بسیاری از انشعاباتی که در میان احزاب و نیروهای دیگر چپ که در سال های گذشته روی داده است، اگر به شیوه ای سالم و رفیقانه و مسئولانه رقم می خورد، شاید به انشقاقات و انشعابات در میان آن جریان ها تبدیل نمی شد. این فرهنگ، یک توع سیاست ورزی “جهان سومی” است که علیرغم ادعاها و تعهدات اجتماعی و طبقاتی اش فرسنگ ها از اخلاق کمونیستی بدور است. اما پذیرفتن این واقعیات تلخ سرنوشت محتوم ما، که دهه هاست با فراز و نشیب های این تشکیلات همراه بوده ایم نیست. ما اکنون باید در مقابل راهکاری قرار گیریم که این حزب دو شقه شده را دوباره به هم جوش بزند و اختیار کردن این راهکار، درک و عملی مشترک را از همه ما می طلبد که به نوبه خود به مواردی از آن اشاره می کنم.
1: علنیت در مبارزه سیاسی:
حزب یک موجود زنده و پویا است که روی گرایشات سیاسی و طبقاتی در جامعه تاثیر می گذارد و صدالبته از گزند گرایشات طبقاتی غیرکمونیستی درون جامعه هم محفوظ نیست و این امری طبیعی است. آنچه می تواند یک حزب مسئول، رادیکال و متعهد را مصون نگه دارد، روحیه و فرهنگی آزادمنشانه و نقادانه است. این امر را با بهره گیری یا سئواستفاده از اهرم های تشکیلاتی اش بر علیه منتقدین، نمی شود خاموش کرد، چرا که موجودیت و منزلت یک حزب سیاسی چپ و کمونیست امری آگاهانه و بر اساس تعهدات طبقاتی، سیاسی مشترک است، نه در و پیکر بوروکراتیک و تابلوی آن.
مبارزه سیاسی و نظری همانگونه که اشاره شد در میان ما همواره امری طبیعی بوده است و اگر ما حزبی متعهد به جامعه هستیم نمی توانیم مباحث سیاسی ما از جامعه پنهان کنیم. علنیتی که برای اختلافات سیاسی در پلنوم نهم حزب تصویب شده است پاسخی به این هدف است. اما همزمان شکل پیشبرد این امر هم از طرف اعضای این تشکیلات، با هر نظر سیاسی ای که دارند، نباید به اعتبار و جایگاه حزب و کومه له ضربه بیشتر بزند. تنها کسانی که در بحث و استدلال کم می آورند، با واژه های تخریبی، غیررفیقانه و شخصی کردن مباحثات جلو می آیند. ما باید بتوانیم یک امر بد را، از طریق نشان دادن فرهنگ بالای از مبارزه نظری، به امر خوب تبدیل کنیم و به نظر من ما این ظرفیت را داریم.
2: مردود دانستن سیاست حذف:
بک حزب سیاسی تنها هنگامی می تواند یک حزب “یک بنی” باشد که با حذف همه “غیرخودی ها” خود را سر پا نگه دارد. رویه سبک کاری استالینیستی نمی تواند جایگاهی در یک حزب بالنده و پیشرو امروزی داشته باشد.
دلیل اصلی بحران کنونی حزب ما، نه به تنهایی وجود اختلافات سیاسی، بلکه نحوه برخورد به اختلافات سیاسی است. متاسفانه در چند سال اخیر این رویه با اتحاذ روش های مغایر با سنت های جاافتاده تشکیلات، با در پیش گرفتن سیاستی حذفی پیش رفته است. اتحاذ این سیاست کارنامه خود را در مجامع رسمی تشکیلات های محلی حزب به وضوح نشان داده است و ما را در موقعیتی قرار داده که به عنوان مثال به صرف داشتن 51 درصد (به هر شکل و قیمتی) در هر تشکیلاتی به سهولت 49 درصد می تواند از حق نمایندگی شدن محروم گردد. بنابراین اگر بخواهیم به وحدت عملی دوباره دست پیدا کنیم باید سیاست حذف را از هر جناحی باشد کنار بگذاریم و به گونه ای عمل کنیم که همه گرایشات سیاسی به نسبت وزنی که دارند احساس کنند که در همه نهادهای تشکیلاتی نمایندگی می شوند. در این امر تردیدی نیست که سیاست های رسمی حزب را در این حالت با رای اکثریت تعیین خواهد کرد. ضمنا لازم به توضیخ است که امر “اقلیت و اکثریت” بودن گرایشات سیاسی در حزب ما هنوز در هیچ مرجع رسمی که کل تشکیلات را پوشش دهد تعیین نشده است.
بهررو که در مورد نمایندگی شدن بر اساس وزن، همین جا به رویاتی که رفیق ابراهیم علیزاده در مصاحبه ای با “رادیو دیالوگ” در مورد انشعاب جریان موسوم به “زحمتکشان” از کومه له و حزب اشاره کنم. برخلاف روایت رفیق ابراهیم، علت اصلی انشعاب عبدالله مهتدی و یارانش از کومه له، همسویی آنها در آن مقطع با جریان اصلاح طلبی موسوم به “دو خردادی” بود، نه سهم خواهی تشکیلاتی شان، اتفاقا ما با تکیه بر سنت و فرهنگ سیاسی تشکیلات در برخورد به آنها سیاست حذف را در پیش نگرفتیم و حتی تأکید کردیم که آنها به نسبت وزنی که در تشکیلات دارند می توانند در ارگان های رهبری حضور داشته باشند. اما آنها از قبل امکانات مالی و … برای انشعاب را در راستای پروژه سیاسی شان فراهم کرده بود و در واقع پیشنهاد غیر منطقی “پنجاه پنجاه” از طرف آنها و طرف سوم، زمانی بود که اولا آنها این وزن را نداشتند و ثانیا آنها عملا راه دیگری را پیش گرفته بودند و طرح این مسئله تنها بهانه ای بود برای مشروعیت دادن به تغییر ریل شان.
سخن آخر:
ما در اوضاع و احوال سیاسی کنونی جامعه و در دوره پر تحرک جنبش کارگری و سایر جنبش های اجتماعی که پرونده قدرت سیاسی را به روی جامعه باز کرده است و تلاش برای قوی تر ساختن گرایش سوسیالیستی یک امر واقعی و در دستور است، اجازه نداریم با سرنوشت یکی از تکیه گاه های این قطب یعنی کومه له و حزب کمونیست ایران، به راهی بدون بازگشت پا بگذرایم. اوضاع جامعه فراتر از سرنوشت یک حزب، به تلاشی جنبشی که مرز احزاب منفک از هم را در نوردیده نیاز دارد. از نظر من حزب ما با همه گرایشات درونی اش در این تند پیچ سیاسی و مبارزاتی علیرعم لغزش ها و تمایلاتی که در درون آن برای همسویی با جریانات راست و ناسیونالیست جامعه، بجای نیروهای چپ وجود دارد، ولی هنوز ظرفیت گذر از این بحران را دارد. بدون تردید ما در وضعیتی که به صورت دوفاکتو به دو تشکیلات تبدیل شده ایم، بهم وصل کردن دوباره امر ساده ای نیست، اما امری غیر ممکن هم نیست. ممکن کردن این امر در گرو کنار گذاشتن سیاست حذفی، در گرو مبارزه ای سیاسی و نظری رفیقانه روی تفاوت ها و در گرو اولویت دادن به تعهداتمان در مقابل اوضاع متحول جامعه دارد.
شهریور ۱۳۹۹/ سپتامبر ۲۰۲۰