سند مصوب کنگره دوازدهم حزب کمونیست ایران در مورد تداوم بحران جهانی سرمایه داری
شنبه ۲۳ اسفند ۱۳۹۹
داده های عینی نشان می دهد که بحران جهانی سرمایه داری ادامه دارد و دخالت دولت های غربی برای نجات نظام بانکی جهانی نتوانسته است سطح پائین نرخ سود در عرصه تولید را افزایش دهد. نرخ رشد اقتصادی در بیشتر اقتصادهای بزرگ جهان هنوز پایین تر از دوره قبل از بحران است. بر اساس گزارش دولت آمریکا اقتصاد این کشور در سال جاری در مقایسه با سال گذشته تنها یک دهم درصد رشد داشته است. این میزان ناچیز از رشد اقتصادی گرایش به رکود را نشان می دهد. کاهش میزان سرمایه گذاری خصوصاً در بخش صنعتی، معادن و خدمات عمومی و افت حجم صادرات این کشور از جمله عوامل مهم افت آهنگ رشد اقتصادی آمریکا عنوان می شود. آهنگ کند رشد اقتصادی در شرایطی که فقط حجم بدهی رسمی دولت آمریکا به بیش از ۱۷ تریلیون دلار سر می زند در تاریخ آمریکا بی سابقه است. در اروپا اوضاع بهتر از این نیست. بسیاری از کارشناسان امور اقتصادی علیرغم افزایش دو، سه درصدی تولید ناخالص ملی آلمان و برخی از کشورهای اسکاندیناوی بر این باورند که هنوز منطقه یورو از بحران خارج نشده است. این کارشناسان با اشاره به افزایش نرخ بیکاری بویژه در کشورهای جنوب اروپا و نرخ پایین تولید ناخالص داخلی معتقدند که در حال حاضر نمی توان از پایان بحران صحبت کرد. اقتصاد ژاپن همچنان در رکود قرار دارد. اقتصاد چین که در گروه کشورهای موسوم به بریکس (چین، برزیل، روسیه، هند، آفریقای جنوبی) نقش محوری دارد و با ایجاد “بانک توسعه جدید” نظام مالی مورد نظر آمریکا را به چالش کشیده اند، با موج تازه ای از بحران روبرو شده است. اقتصاد چین که در دوره قبل از بحران از نرخ رشد ۱۴ درصدی برخوردار بود، اکنون برآوردهای پژوهشی نشان می دهند که نرخ رشد سالانه اقتصاد این کشور از ۴ تا ۴.۵ درصد تجاوز نمی کند. دورنمای اینکه اقتصاد چین بتواند به نیروی محرکه سرمایه داری جهانی برای خروج از بحران کنونی تبدیل شود تار شده است. وضعیت گروه کشورهای معروف به میست (مکزیک، اندونزی، کره جنوبی و ترکیه ) نیز بهتر از کشورهای عضو بریکس نیست. شاید شاخص ترین نمونه آن کاهش رشد اقتصادی ترکیه به میزان ۵۰ درصد است. بورژوازی برای غلبه بر بحران کنونی در مقایسه با بحرانهای گذشته، در موقعیت دشوارتری قرار دارد. الگوهای لیبرالی، دولت رفاه و مدل نئولیبرالی که هر کدام در دوره ای موجبات انباشت و رونق سرمایه را فراهم کردند و به عنوان راه علاج بحران معرفی شدند اکنون ناتوانی خود را در مقابله با بحران نشان داده اند. سرمایه این “افق ها” را از دست داده است. بورژوازی یکبار دیگر به دخالت وسیع دولتها برای مقابله با بحران نیاز پیدا کرده است و از دولت به عنوان ابزاری برای اجرای برنامه های ریاضت اقتصادی و تحمیل فقر و فاقه بیشتر به اکثریت ساکنین کره زمین استفاده می کند.
تداوم بحران جهانی سرمایه داری و روند باز توزیع و جابجایی جهانی قدرت های اقتصادی به تشدید رقابت قدرتهای بزرگ سرمایه داری برای گسترش مناطق نفوذ در نقاط مختلف جهان انجامیده است. تشدید کشمکش بین قدرت های بزرگ سرمایه داری برای شکل دادن به بلوک بندی های جدید سیاسی و اقتصادی پدیده تازه ای نیست و از خصوصیات ذاتی سرمایه داری امپریالیستی ناشی می شود. این را نه تنها تئوری سرمایه داری در عصر امپریالیسم، بلکه تجربه تاریخی نیز نشان داده است. اگر چه آمریکا با بیش از ۲۰ درصد تولید ناخالص جهان هنوز هم بزرگترین قدرت اقتصادی و نظامی جهان است، اما روند رو به افول قدرت اقتصادی آن در مقایسه با گذشته که با پایان دوران جنگ سرد خود را به وضوح نشان داد، به نقش هژمونیک آن بر جهان پایان داده و این تغییر موازنه بویژه در مناطق بحرانی به وضوح خود را نشان می دهد. ایالات متحده آمریکا که بعد از جنگ جهانی دوم توانسته بود با تکیه بر برتری قدرت اقتصادی در منطقه خاورمیانه نیز نظم امپریالیستی مورد نظر خود را مستقر نماید، اکنون دوره رهبری و سلطه بلامنازع آن در این منطقه به پایان رسیده است. جنگ و بحران در خاورمیانه در نقطه ای که منطقه نفوذ و اعمال رهبری آمریکا بود، بیانگر این واقعیت است که روند رويارويی با قدرت آمریکا در این منطقه هم آغاز شده است. مخالفت های دولت اسرائیل و دولت های حاکم در حوزه خلیج با سیاست های منطقه ای آمریکا از جمله درقبال رژیم جمهوری اسلامی، عروج پدیده ای مانند داعش به عنوان افراطی ترین شاخه اسلام سیاسی و گسترش حوزه فعالیت آن زیر چتر حمایتی حکومت هایی مانند عربستان سعودی، قطر و ترکیه که تا دیروز تکیه گاه و از متحدین بدون چون و چرای آمریکا در خاورمیانه به حساب می آمدند، نیاز آمریکا به شکل دادن ائتلاف بین المللی علیه یک نیروی محلی، دخالت نظامی روسیه در سوریه، اینها همه دال بر موقعیت جدیدی است که آمریکا پیدا کرده است. روسیه دوباره به عنوان یک قدرت امپریالیستی نفوذ آمریکا و اروپا را در مناطق استراتژیک جهان به چالش کشیده است. مداخله روسيه در اوكراين به رغم مخالفت آمریکا، ناتو و اتحادیه اروپا فقط در شرایطی امکانپذیر شد که آمریکا و ناتو دریافتند در توازن قوای جهانی موجود، قادر نخواهند بود در جوار مرزهای روسیه قدرت نمائی کنند. رویدادهای اوکراین یکی از نشانه های بازتوزيع جهانی قدرت اقتصادی و به زیر سئوال رفتن هژمونی اقتصادی و نظامی آمریکاست. با خروج بریتانیا متحد نزدیک آمریکا از اتحادیه اروپا نفوذ آمریکا بر دولت های اروپای غربی نیز کاهش می یابد، آلمان و فرانسه نقش محوری تری در اروپا پیدا می کنند و زمینه برای رقابت و کشمکش های جدید فراهم می شود. چین به عنوان یکی از ابر قدرت های اقتصادی و نظامی جهان با بودجه عظیمی که به تقویت بنیه نیروی دریائی آن اختصاص یافته بیش از پیش قدرت خود را نشان می دهد. افزایش ۵۰ درصدی بودجه نظامی چین طی پنج سال گذشته وعطش سیری ناپذیر آن برای تقویت بنیه نظامی با هدف تسط کامل بر مسیرهای دریایی که اقتصاد صنعتی چین به آنها وابسته است و دست بالا پیداکردن بر ژاپن به عنوان سومین قدرت اقتصادی جهان بر سر مالکیت جزایر غیرمسکونی مورد منازعه، همه بیانگر آن است که چین می خواهد متناسب با نفوذ و قدرت اقتصادی اش در مناقشات جهانی و در عرصه سیاست هم نقش فعال تری ایفا کند. گرایش به افزایش بودجه نظامی و مسابقه تسلیحاتی در میان قدرتهای بزرگ اقتصادی جهان از دیگر نشانه های تغییر موازنه قدرت در نظام مناسبات بین المللی است. ادامه این رقابت و کشمکش ها در حالی که تقسیم مجدد جهان بین قدرت های بزرگ سرمایه داری قطعیت پیدا نکرده است، جهان را با یک دوره از بی ثباتی و گسترش ناامنی روبرو کرده است.
بر متن تداوم بحران سرمایه داری، تشدید رقابت قدرت های امپریالیستی در سطح جهان و پیامدهای آن، بحران پناهندگی به یک بحران اجتماعی و جهانی تبدیل شده است و ابعاد فاجعه بار آن گوشه ای دیگر از چهره کریه نظام سرمایه داری در دوره بحران را به نمایش گذاشته است. اگرچه حاکمیت نظام های دیکتاتوری، نبود آزادی های سیاسی و عدم امنیت جانی در کشورهای کمتر توسعه یافته سرمایه داری و دیکته کردن سیاست های نئولیبرالی و برنامه های ریاضت اقتصادی از جانب قدرت های مالی جهانی به دولت های حاکم در این کشورها و بیکاری و فقر و فلاکت اقتصادی و آینده ناروشن، همواره از دلایل فرار انسانها از این کشورها و پناه بردن به مکان های امن تر بوده اند، اما ابعاد جهانی بحران پناهندگی در این دوره ریشه در بحران جهانی سرمایه داری دارد. تداوم بحران جهانی اگر در کشورهای سرمایه داری با اعمال شدیدترین برنامه های ریاضت اقتصادی علیه کارگران و اقشار محروم جامعه همراه بوده است، در عرصه بین المللی تشدید رقابت قدرت های بزرگ سرمایه داری بویژه در کانون های بحران مانند خاورمیانه، شمال آفریقا و اوکراین، گسترش جنگ و ناامنی و آوارگی را به دنبال داشته است. دولت های اروپایی و رسانه های وابسته به آنها که در اوج رذالت و عوامفریبی سنگ دفاع از امنیت جانی پناهندگان را به سینه می زنند، خود یک پای بحران و جنگ و کشتار و آوارگی میلیونی در مناطق بحرانی جهان هستند. دولت های اروپایی که زیر فشار افکار عمومی ژست بشردوستانه به خود می گیرند، اما در همانحال با تشدید قوانین و اقدامات مربوط به “حفاظت از مرزها” مسیر عبور پناهندگان را به گذرگاههای مرگ تبدیل کرده اند.
دخالت دولت های سرمایه داری برای نجات نظام بانکی در آمریکا و اروپا باعث شده که این دولت ها همچنان در بحران عظیم بدهی دست و پا بزنند. این دولت ها همه جا برای مقابله با این بحران، کاهش بودجه خدمات عمومی، اعمال سیاست های ریاضت اقتصادی و تعرض آشکار به سطح معیشت طبقه کارگر و اقشار کم درآمد جامعه را در دستور کار خود قرار داده اند. تحت این شرایط در آمریکا در جوار بیکاری گسترده، میلیون ها کارگر جوان شاغل با دستمزدهای پایین، بدون بیمه های بهداشتی، بدون مسکن با بدهی کمرشکن و بدون دورنمای بهبود وضعیت با فقر دست و پنجه نرم می کنند. در انگلستان و فرانسه اجرای برنامه های ریاضت اقتصادی و کاهش خدمات اجتماعی طبقه کارگر و اقشار کم درآمد را بیش از گذشته آسیب پذیر کرده است. در کشورهای یونان و پرتغال تشدید این برنامه ها و تعرض بی سابقه به کار و معیشت کارگران و اقشار پایین جامعه و افزایش بیکاری در میان جوانان به بحران اجتماعی دامن زده است. در دیگر کشورهای اروپایی دولت های حاکم به بهانه مقابله با بحران اقتصادی بیمه ها و خدمات اجتماعی را به گرو گرفته اند. اثرات تداوم بحران اقتصادی در کشورهای پیشرفته سرمایه داری از طریق عملکرد سیستم مالی جهانی و مکانیسم بازار کم یا بیش اثرات خود را بر همه کشورهای سرمایه داری در گوشه و کنار جهان بجای گذاشته است و این اوضاع همه جا عمیق تر شدن دره بین فقر و ثروت را در پی داشته است. در چنین شرایطی، تداوم بحران جهانی سرمایه داری و تیره شدن چشم انداز رونق اقتصادی تداوم اعتراضات کارگری و توده ای را اجتناب ناپذیر کرده است.
در عین حال، تداوم این بحران و بن بست راه حل های نئولیبرالی، تشتت در صف احزاب و نیروهای بورژوایی برای مقابله و مهار آن به بستری برای تحرک و رشد گروه های راست افراطی و شبه فاشیست با پلاتفرم پناهنده ستیزانه تبدیل شده است. در همانحال اجرای برنامه های ریاضت اقتصادی و تحمیل بار سنگین بحران بر دوش کارگران و اقشار کم درآمد به طور ناگزیری مقاومت و مبارزه کارگران و محرومان جامعه را برانگیخته است. در فرانسه کارگران و مردم معترض با نادیده گرفتن اعلام شرایط فوق العاده، با زنجیره اعتصابات و تظاهرات خیابانی که اوج خود را در تظاهرات میلیونی پاریس نشان داد شهرهای این کشور را به میدان اعتراض علیه سیاست دولت برای تغییر قانون کار به نفع سرمایه داران تبدیل کردند. مبارزه دهها هزار نفره کارگران بلژیک علیه تغییر قانون کار به نفع سرمایه داران، اعتصاب بیش از ۵۰ هزار پزشک در بریتانیا علیه سیاست های ریاضت اقتصادی دولت محافظه کار، اعتصاب عمومی اخیر و چند باره کارگران یونان علیه تشدید حملات دولت “سیریزا” به سطح رفاه و آزادی های دموکراتیک کارگران، حضور دهها هزار معترض اسپانیایی در گرامیداشت سالروز “جنبش خشم” و محکوم کردن اقدامات ضد کارگری و ضد انسانی دولت اسپانیا، مبارزات پیروزمندانه کارگران پالایشگاه ها در چند ایالت آمریکا علیه کمپانی های نفتی نظیر “شل” در سال گذشته و مبارزه پیگیرانه کارگران “فست فودها” برای حداقل دستمزد پانزده دلار در ساعت که از پشتیبانی توده ای برخوردار است، اعتصاب و مبارزات ۳۹ هزار کارگر شرکت غول پیکر مخابرات “ورایزون” و اعتصاب کارگران مجتمع غول پیکر “آی تی و تی”، مبارزات بی وقفه کارگران در چین برای دریافت دستمزدها و مزایای معوقه و برای آزادی کارگران دستگیر شده، مبارزه میلیون ها کارگر در هند علیه برنامه های ریاضت اقتصادی؛ اینها فقط نمونه هایی از مبارزات رو به گسترش کارگران در یکی دوسال اخیر بوده اند. روند رو به گسترش این مبارزات جناح چپ اتحادیه ها و احزاب و نیروهای بورژوا رفرمیست را به جلو صحنه رانده است. در آمریکا کارگران معترض و جوانان بیکار عاصی از تعمیق شکاف طبقاتی “برنی ساندرز” را به جلو سوق داده اند. در بریتانیا “جرمی کوربین” از جناح چپ حزب کارگر با تغذیه از مبارزات کارگری و توده ای علیه ریاضت اقتصادی در حزب دست بالا را پیدا می کند. در یونان “سیریزا” با پرچم مبارزه با ریاضت اقتصادی به قدرت می رسد و سرانجام جناح راست آن راه عقب نشینی و سازش با نهادهای مالی اروپا را در پیش می گیرد. در اسپانیا “پودموس” بر متن اعتراضات توده ای علیه سیاست های ریاضت اقتصادی دولت به جلو صحنه سیاسی می آید. اما اینها تحولات دوره گذار هستند، همچنانکه تجربه “سیریزا” در یونان نشان داد هیچ کدام از این نیروها نمی توانند به نیاز این مبارزات که ماهیتی ضد سرمایه داری دارد پاسخ بدهند.
تحت حاکمیت نظام سرمایه داری راه حلی برای پایان دادن به بیکاری و فقر و گرسنگی که حدود سه میلیارد انسان را در چنگال خود می فشارد، برای رهائی از جنگ و ویرانی که هر روز از انسان ها قربانی می گیرد، برای خاتمه دادن به بحران پناهندگی که ابعاد فاجعه باری بخود گرفته است، برای جلوگیری از تخریب محیط زیست که هستی انسان ها و طبیعت را به مخاطره انداخته است و برای خلاصی از دیگر مصائب اجتماعی؛ وجود ندارد. همانطور که تاریخ حیات سرمایه داری و تجربه چند سال اخیر نیز نشان داده است، سرمایه داری می خواهد با اعمال برنامه های ریاضت اقتصادی، با پا گذاشتن بر دوش طبقه کارگر، با تشدید رقابت در میان قطب های بزرگ سرمایه داری جهت گسترش مناطق نفوذ و تقسیم مجدد جهان، با دامن زدن به جنگ و میلیتاریسم در کانون های بحران، یعنی با به تباهی کشاندن زندگی شمار هر چه بیشتری از انسان ها از بحران کنونی عبور کند. سرمایه داری به لحاظ ایدئولوژیک نیز با بحران مواجه شده است و جز بربریت نمی تواند هیچ افق دیگری پیشاروی جامعه بشری بگشاید. آیا طبقه کارگر و جنبش سوسیالیستی این طبقه اجازه می دهد که سرمایه داری با این قیمت بحران را کنترل کند؟ تردیدی نیست که برای رهائی جامعه بشری از چنگال نظام سرمایه داری بدیل دیگری جز سوسیالیسم وجود ندارد. در این راستا بدون شک فاکتورهایی به نفع جنبش کارگری و سوسیالیستی وارد عمل شده اند. شکست نئولیبرالیسم و بحران ایدئولوژیک بورژوازی، تضعیف احزاب بورژوا رفرمیست و پایان سلطه بلامنازع آنان بر جنبش کارگری، تضعیف پایه های نظام های دیکتاتوری در حلقه های ضعیف نظام سرمایه داری، بی افقی و تشدید رقابت در بین قطب های بزرگ سرمایه داری، اینها همه عواملی هستند که به نفع مبارزه طبقه کارگر تغییر کرده اند. اما به رغم تغییر این معادلات هنوز شرایط ذهنی، پیش شرط ها و ملزومات شکل دادن به یک بدیل سوسیالیستی فراهم نیامده است. جنبش طبقه کارگر و کمونیست ها برای مطرح شدن به عنوان یک آلترناتیو در دسترس لازم است به یک جنبش سیاسی و تحزب یافته تبدیل شوند. این آمادگی در جریان نبرد روزانه کارگران و پاسخگویی به معضلاتی که پیشاروی این مبارزه قرار دارد کسب می شود. در شرایط کنونی اعتصابات کارگری و اعتراضات عمومی علیه سیاست های ریاضت اقتصادی و مبارزه علیه دیگر مصائبی که نظام سرمایه داری تحمیل کرده است بستر مناسبی برای تدارک این آمادگی است. جریان سوسیالیستی برای گریز از بربریتی که سرمایه داری به بشریت تحمیل کرده است به ناگزیر باید افق و چه باید کرد سیاسی روشنی در پیش پای جنبش طبقه کارگر و دیگر جنبشهای رادیکال اجتماعی قرار دهد و ماتریال انسانی پیشبرد چنین نقشه راهبردی را در یک حزب اجتماعی کمونیستی گرد آورد.
نظر به این مؤلفه ها و از آنجا که انترناسیونالیسم بخشی از هویت ما است، تجدید سازمان و گسترش فعالیت “مرکز ارتباطات بین المللی” حزب کمونیست ایران به منظور ایجاد چنان ظرفیتی که بتواند ارتباط فعال و مؤثر حزب را با نهادها و احزاب و جریانات کمونیستی و کارگری در سطح جهانی برقرار نماید و همکاری ها و همفکری های لازم را در این زمینه سازمان دهد؛ برای ما در این دوره از اهمیت زیادی برخوردار است.
مرداد ماه ۱۳۹۵
ژوئیه ۲۰۱۶