چهارشنبه ۳ اردیبهشت ۱۴۰۴ | 23 - 04 - 2025

Communist party of iran

زن کشی و ضرورت ایجاد کمیته‌های مستقل انقلابی زنان


آرام فرج الهی


در نظام جمهوری اسلامی ایران، زن‌کشی و قتل‌های ناموسی، خشونت خانگی ،جنسیتی روزمره، صرفاً انعکاس عقب‌ماندگی فرهنگی یا نتایج خرافات دینی،مذهبی نیستند؛ بلکه عملکردهایی‌اند که در درون منطق دولت و نظم اقتصادی-سیاسی این نظام ریشه دارند. زن‌کشی در ایران، یک قتل ساده نیست، بلکه یک اقدام سیاسی‌ست؛ ابزاری برای بازتولید سلطه، ایجاد ترس، و تحمیل اطاعت. قتل زن، یعنی قتل امکان‌های زندگی آزاد، و تحکیم حاکمیت نظم مردانه. نظم حاکمی که در بطن خود پدر/مرد سالار، دینی، و سرمایه‌دار است. هیچ “اصلاحی” نمی‌تواند این مکانیزم را از کار بیندازد. راه، تنها از مسیر انقلاب اجتماعی و رهایی بنیادین می‌گذرد – انقلابی که بدون سازماندهی زنان پیشرو و آگاه، ممکن نخواهد شد.

زن‌کشی نه یک انحراف، بلکه یک عنصر کلیدی در ثبات‌بخشی به قدرت حاکم است. در جامعه‌ای که بدن زن، حضور زن، میل زن، و اندیشه زن همواره در معرض کنترل و تملک است، قتل او یک «پیام» است: پیام وفاداری به نظم پدر/مرد سالار؛ پیامی که با خون نوشته می‌شود. وقتی پدر، دخترش را به بهانه “ناموس” می‌کشد؛ وقتی برادری خواهرش را به خاطر عاشق شدن می‌سوزاند؛ وقتی مردی زنش را به قتل می‌رساند چون خواسته مستقل شود یا طلاق بگیرد؛ و وقتی قانون، دین، خانواده و جامعه در برابر این جنایات سکوت یا همدستی می‌کنند، ما با یک «ساختار کشتار» روبه‌رو هستیم. این کشتار در ایران ساختاری است، نهادینه است، قانونی است. و این دقیقاً معنای سیاسی زن‌کشی‌ست: ابزار اعمال و تثبیت قدرت پدر/مرد سالار و دینی-سرمایه‌دارانه. از قتل رومینا اشرفی، تا مونا حیدری، تا صدها زن بی‌نام‌ونشانی که بی‌صدا کشته می‌شوند و هیچ‌کس حتی نمی‌فهمد چرا.

جمهوری اسلامی، از لحظه تولدش تا امروز، زن را نه یک انسان، که ابزار حفظ ساختار دانسته است. پوشش اجباری، جداسازی جنسیتی، قانون قصاص، دیه نصفه، ولایت پدر، طلاق یک‌طرفه مرد، و ده‌ها قانون دیگر، همگی ابزارهایی‌اند برای تملک و کنترل بدن زن، و تبدیل او به یک “ابزار بازتولید” در خدمت نظم. در دل این ساختار، «خانواده» به عنوان واحد ایدئولوژیک پایه دولت، وظیفه کنترل را بر عهده دارد. پدر و شوهر، نقش‌های سرکوبگر را ایفا می‌کنند؛ و دین و قانون، آن‌ها را مشروعیت می‌بخشند. در نتیجه، قتل زن نه یک تخلف، بلکه اجرای یک نقش است: نقش «نگهبان ناموس»، پاسدار خانواده، و مجری نظم.

در نظام سرمایه‌داری، خصوصاً در ایران، زن هم به‌عنوان نیروی کار ارزان، و هم به‌عنوان کارگر خانگی بی‌مزد استفاده می‌شود. اما این تنها وجه ماجرا نیست. نقش ایدئولوژیک زنان در بازتولید نظم، اهمیت مرکزی دارد. زن نباید طغیان کند. چون اگر بدن و ذهن زن آزاد شود، کنترل از دست نظام خارج می‌شود. بنابراین، زن‌کشی، تجاوز، حبس خانگی، تحقیر روزمره، و قانون‌زدگی بدن زن، به ابزارهایی برای بقای نظم طبقاتی-پدر/مردسالار تبدیل می‌شوند. در این چارچوب، نه تنها حاکمیت سیاسی، بلکه بخشی از اپوزیسیون لیبرال، ملی‌گرا و حتی چپ غیررادیکال نیز در حفظ این ساختار همدست‌اند. چرا که آن‌ها به‌جای نابودسازی این نظم، خواهان مشارکت درون آن‌اند. آن‌ها می‌خواهند “حق زن” را در دل پدرسالاری و بازار سرمایه “تعریف مجدد” کنند – اما ما می‌گوییم: این نظم باید واژگون شود.

جنبش رهایی زن در ایران، مسیری خونین اما پرشکوه را پیموده. از مبارزات زنان کارگر در مشروطه و دهه بیست، تا نقش‌ آن‌ها در انقلاب ۵۷، تا مقاومت علیه حجاب اجباری، و در نهایت، انفجار جنبش انقلابی ژینا. اما تجربه این جنبش نشان داده که بدون سازمان‌یابی مستقل، آگاهی طبقاتی، و خط سیاسی انقلابی، حرکت‌ها یا در نطفه خفه می‌شوند، یا توسط جریان‌های لیبرال، رفرمیست و ناسیونالیست مصادره می‌شوند. در این‌جاست که ضرورت ایجاد کمیته‌های مستقل انقلابی زنان به‌عنوان ضرورت تاریخی خودنمایی می‌کند.
در چنین شرایطی، سازمانیابی و سازماندهی مستقل زنان امری حیاتی‌ست. کمیته‌های انقلابی زنان، به‌عنوان هسته‌های خودسازماندهی از پایین، می‌توانند نقش کلیدی در رادیکالیزه کردن مبارزه، پیوند دادن مطالبات جنسیتی با مبارزه طبقاتی، و ساختن یک آلترناتیو سوسیالیستی واقعی ایفا کنند.

🔹این کمیته‌ها می‌توانند:
در دل جامعه، محلات، دانشگاه‌ها، کارخانه‌ها و مناطق حاشیه‌ نشین تشکیل شوند؛ فضاهای امن و رادیکال برای آگاهی‌بخشی، آموزش و همبستگی میان زنان ایجاد کنند؛ در افشای و مستندسازی خشونت‌های ناموسی و دولتی پیش‌قدم باشند؛ خطوط فاصل میان رفرمیسم ، فمینیسم لیبرالی و رهایی واقعی را روشن کنند؛ در پیوند با کارگران، دانشجویان، و دیگر ستمدیدگان، پایه‌های یک حرکت انقلابی وسیع‌تر را پی بریزند؛ به‌جای تمرکز صرف بر اصلاح قانون، مطالبات جنسیتی را با مبارزه طبقاتی، ضد سرمایه‌داری، ضد پدرسالاری و ضد امپریالیستی پیوند دهند؛ هسته‌های اولیه قدرت جایگزین باشند؛ قدرتی که نظم حاکم را نه اصلاح، بلکه سرنگون کند. همچنین، این کمیته‌ها باید مستقل از دولت، نهادهای رسمی، غیردولتی وابسته به سرمایه، احزاب رفرمیست و اپوزیسیون بورژوایی باشند.

زن‌کشی و قتل‌های ناموسی، نمایانگر بیماری عمیقی در دل جامعه‌اند؛ بیماری‌ای به‌نام پدر/مردسالاری سرمایه‌دارانه. این بیماری، با پانسمان‌های قانونی یا فرهنگی درمان نمی‌شود. پاسخ آن، انقلابی‌ست که نه تنها به ستم جنسی، جنسیتی پایان دهد، بلکه با درهم کوبیدن دولت سرمایه‌داری، بنیادهای نظم ظالمانه موجود را ویران و دنیایی نو برپا کند. رهایی زن، نه فقط هدفی انسانی، که ضرورتی انقلابی‌ست. بدون آن، هیچ دگرگونی بنیادینی ممکن نیست. و این رهایی، جز از مسیر مبارزه آگاهانه، سازمان‌یافته و سوسیالیستی زنان پیشرو، حاصل نخواهد شد.

آوریل ۲۰۲۵

اشتراک در شبکه های اجتماعی: