زنانی که فرودستی را هیچوقت نپذیرفتند!
پنجشنبه ۴ فروردین ۱۴۰۱
مرضیه نظری
در این بیان که «آزادی زن، معیار آزادی جامعه است»، همزمان، سه نکتهی مهم نهفته است. یکم آنکه آزادی یک جامعه مفروض را میتوان با میزان آزادی زنان آن جامعه سنجید. این بیان را نه از زبان یک کمونیست،بلکه نزدیک به دویست سال پیش از سوی یکی از اندیشمندان فرانسوی و پیشتاز سوسیالیسم تخیلی به نام جیمز فوریه، اعلام شد. بنیاد و هستهی اندیشهی این اندیشمند با پشتیبانی نقادانه مارکس و انگلس همراه گردید. نکته مهم دوم آنکه هر جا زنان توانسته اند در نتیجهی مبارزات خود و دیگر جنبشهای رادیکال اجتماعی، در برخی از زمینهها به حقوق برابر با مردان دست یابند و در سطوح مختلف اجتماعی، اقتصادی و سیاسی، حقوق خود را تضمین کنند، حکومت های سرمایهداری به سختی توانستهاند تا بی حقوقی و سیاستها و برنامههای ضد زن و تبعیض آمیز طبقاتی خود را به زنان تحمیل کنند. نکته سوم اینکه در جوامعی که زنان هنوز از بی حقوقیهای فراوان اجتماعی، اقتصادی و سیاسی رنج میبرند، مبارزات زنان، توانسته گامهای مهمی در راستای مبارزات اجتماعی و رهایی باشد. به عبارتی میتوان گفت که پیشرفت زنان، پیشرفت هر جامعهای بوده است.
در طول تاریخ، حکوم های زیادی بودهاند که تلاش کردهاند مشروعیت خود را یا با حمله به حقوق زنان و یا دادن آزادی صوری به زنان، به جامعه تحمیل کنند. برای نمونه، در درازای قرن بیستم میلادی و در خاورمیانه، رژیمهای دیکتاتوری مانند آتاتورک در ترکیه، رضا شاه در ایران یا عبدالکریم قاسم درعراق و ناصر در مصر و نیز در شماری دیگر از کشورهای عربی، سیاستها و قوانین بوروژوایی و رفرمهای در رابطه با حقوق زنان پذیرا شوند. این اصلاحات، سکولارها را به وجد آورد و مذهبیون بنیادگرایان را خشمگین کرد. از جمله، آتاتورک برای هموارسازی موازین سرمایهداری در برابر فئودالیسم پوسیدهی عثمانیها، بسیاری از احکام شرعی را لغو کرد و حمایت از شریعت را جرم تلقی کرد. یا کشف حجاب اجباری در ایران که به موجب آن رضاشاه قانونی را تصویب کرد که زنان ایرانی نمیتوانستند با چادر، روبنده و روسری در مدارس و دانشگاهها و مراکز اداری و دولتی حضور یابند، همان سیاستها و ضروریات سرمایهداری اما واپس ماندهتر از کمال مصطفی پاشا یا آتاتورک بود. در عراق، عبدالکریم قاسم، که با کودتای نظامی در سال 1958 به قدرت رسید، دادگاههای شرعی را لغو کرد و حقوق زنان در زمینه ازدواج، طلاق و ارث را بهبود داد. این اصلاحات از بالا تحمیل شدند و برخاسته از اراده جامعه و جنبش رادیکال زنان نبودند. نه اینکه زنان خواهان آزادی و برابری نبودند، بلکه برعکس مبارزات آزادیخواهانه و برابری طلبانه زنان و کلا جامعه را زیر پوشش این رفرمها سرکوب و خفه میکردند، و این دیکتاتوریها سعی داشتند کنترل شده و قطره چکانی با اصلاحات کنترل شده از بالا بعضی تغییرات دلخواه خود و سرمایه جهانی را ایجاد کنند. آنها به جای فراهم کردن زمینههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در جامعه برای رهایی زنان و کار ریشهای و تغییرات بنیانی، با چند حکم حکومتی میخواستند با تقلید از یکدیگر، تغییرات مورد نیاز بازار سرمایه و مناسبات طبقاتی نسبت به وضعیت زنان را ایجاد و مشروعیتی برای خود دست و پا کنند.
در دهههای اخیر قرن بیست و از آغاز سدهی بیست و یکم، این اصلاحات و قوانین که مورد خشم نیروهای اسلامی و جریانات مذهبی بودند، با قدرتگیری اسلام سیاسی در شکل جمهوری اسلامی و مجاهدین افغان و القاعده، نه تنها همهگی مورد یورش و سرکوب قرار گرفتند و لغو شدند، بلکه ضد زنترین و ارتجاعی ترین قوانین و سیاست ها و رفتارهای و بینشها را به زنان و جامعه تحمیل کردند. جمهوری اسلامی، القاعده، طالبان، حماس، اخوان المسلمین و بوکوحرام، داعش و حزبالله و دیگر دولتهای ارتجاعی منطقه که همگی با کمک و پشیبانیهای قدرتهای امپریالیستی و حکومتهای پیرامونی سرمایه در ردیف حکومت ترکیه و جمهوری اسلامی و… در منطقه به قدرت رسیدند و دوام یافتند. این ابزار کهنه و استبدادی و خونریز، دلخواهترین ابزار نیابتی سرمایه جهانی، نه تنها به همه دستاوردهای زنان هجوم آوردند و یا پس گرفتند، بلکه با وضع قوانین فوق ارتجاعی برآمده از قوانین شرع اسلامی، بی حقوقی و فرودستی مطلقی را به زنان تحمیل کرده و انواع تبعیضها و ستمها را در تمام سطوح زندگی علیه زنان در جامعه را نهادینه کردند. همچنین با برافروختن جنگهای خانمانسوز و ویرانگر، شرایط را بیش از پیش برای زنان ناامن کردند.
اولین حملات جمهوری اسلامی در ایران به جامعه پس از قدرت گرفتن که قربانیان اصلی آن زنان بودند گواهی بر این امر و از جمله ضرورتی بود که برای دوام مناسبات سرمایهداری و ابزاری برای مهار بحرانهای ساختاری سرمایه به کار گرفته شدند. جمهوری اسلامی با شعار “یا روسری یا تو سری”، ارتجاعیترین قوانین را علیه زنان نوشت و زنان نخستین گروه و نیمی از جامعه بودند که در همان فردای ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ به یاری شلاق و آیههای اسلامی مورد سرکوب خونین قرار گرفتند و شمشیر سرکوب را به کمک سنن و بینشها و باورهای ایدئولوژیک گندیده مذهبی که با هزینههای زیاد آنها را از اعماق تاریخ سپری شده بیرون آورده و صیقل داد، خانه و خیابان را برای زنان به زندان تبدیل کرد و به اینگونه در پی دو هدف بود. یکی، اینکه طرفداران مذهبی و ملاها و بسیج و نیروهای مرتجع و اسلامی خود را در داخل ایران و منطقه خشنود کرده، به قدرت نشانیده و بر جان و هستی جامعه حاکم گرداند و دوم اینکه با حمله به زنان، جامعه ایران و هر صدای آزادی خواهی را در جامعه خفه و مرعوب کند.
در واکنش به این اجبارها و بی حقوقیها و محرومیتها و ستمهاست که میبینیم از ایران گرفته تا ترکیه و کشورهای عربی منطقه و شمال آفریقا، زنان در صف اول همه اعتراضات و قیامهای تودهای علیه این دیکتاتوریها به پا میخیزند. زنان در کشورهای عربی، حضور چشمگیری از شورش و خیزش و مبارزه را به نمایش میگذاردند. آنها خشمگین و مصمم در تمام خیابانهای کشورهای شمال آفریقا و کشورهای عربی خاورمیانه و پاکستان و… برای پایان دادن به استبدادهای پوسیده و به خدمت گرفته شده به وسیلهی سرمایهداری و پایان دادن به سرکوب و برای آزادی و برابری در راهپیماییها نقشی فعال و پر رنگ داشتند. در تونس، زنان بازیگران و کنشگران اصلی قیامی بودند که جرقه به «بهار عربی» زد. در مصر، آنها در سازماندهی و تبدیل کردن تظاهرات میدان تحریر به جنبشی نیرومند و گسترده نقش پیشتازانهای داشتند. در لیبی نیز این مادران و زنان و خواهران کشته شدگان قتل عام سال ١٩٩٦ در زندان بودند که در اعتراض به دستگیری وکیلشان در مقابل دادگاه بنغازی، تجمع کردند و پیشتاز تظاهرات شدند. در سوریه اگر چه به خاطر به خاک خون کشیدن اعتراضات تودهای توسط نیروهای سرکوبگر حافط و بشار اسد و دخالت قدرت های منطقه و جهان، اعتراضات توده ای مردم خاموش شد، اما به زودی و با حمله نیروهای اسلامی و فوق ارتجاعی داعش به سوریه و مناطق کردنشین سوریه، زنان پیشتاز بودند. دیدیدیم که چگونه زنان روژاوا با سازمانیابی در شوراهای محلی و کانتونها و در یگان های مسلح مقاومت زنان، در کوبانی حماسه آفریدند و در دیگر شهرها و روستاهای روژاوا همراه با زنان دیگر اتنیکهای سوریه برای دفاع از هویت و خانه و کاشانه و حقوق و دستاورهای خود، علیه این جانیان به مبارزه مسلحانه دست زدند و به سمبل آزادگی و رزمندگی در سراسر جهان تبدیل شدند. همچنین در بحرین و عربستان و یمن و تظاهرات سال های اخیر در عراق و لبنان، زنان، پیشتازان اعتراضات تودهای علیه حکومت های خودکامه و دست نشانده بودهاند و چشمگیرترین تصاویر رسانههای جهان از آن زنان بود.
نقش این زنان تنها به حضور مستقیم آنها در اعتراضات محدود نمیشد، بلکه آنها به عنوان فعالان سیاسی، سازمان دهندگان، روزنامه نگاران، کمک رسانان به زخمیها و اعتصابیون نقش برجستهای در این تظاهرات داشتند. زنان با جانفشانیهای خود در خط اول مبارزه با پاندمی کرونا تاریخ پرشکوهی را به یادگار آوردند و در همان حال در سراسر جهان قربانی بیکارسازیها، تشدید استثمار و سرکوب شدند.
اگر این جانفشانیهای زنان در نتیجه نارسا بودن پاسخگویی و آمادگی احزاب و سازمانهای چپ و کمونیستی رادیکال و نبود رهبریت انقلابی از یک سو و از سوی دیگر دخالت کشورهای مرتجع منطقه و اربابان جهانی آنها نتوانست آن نتیجه مطلوب و آزادی و رهایی واقعی را برای زنان و بقیه اقشار جامعه را بدست بیاورد، اما همین ایستادگی و پیشتازی زنان، هم پتانسیل زنان برای هدایت تحولات در جامعه را نشان داد و هم اعتماد زنان به توانایی و آگاهی خود را ارتقا بخشید و نیز نگاه سنتی جامعه به نقش زنان را به چالش کشید.
در ایران و افغانستان که حکومتهای اسلامی حاکم، بی نهایت ارتجاعی و ضد زن رسما و آشکارا، مشروعیت خود را در به اسارت کشیدن زنان میبینند و بیشترین و خشنترین بی حقوقیها و تبعیضات را در خانه و بیرون خانه به زنان تحمیل کرده و در خصوصیترین امور آنها دخالت کرده و در صورت سرپیچی از فرامین، به زدن، اعدام و سنگسار و مرگ محکوم می شوند، زنان نیز در سوی دیگر واکنشی جز مقاومت و خیزش نمییابند و با حضور و نقش آفرینی وسیع و کلیدی خویش، به این وضعیت خود پاسخ داده و علیه این حکومتها در صف اول مبارزه قرار گرفتهاند.
زنان در ایران در خیزش های توده ای و سراسری دی ماه ۹۶ و آبان ماه ۹۸، در اعتراضات سراسری معلمان، در اعتراضات و اعتصابات شکوهمند کارگران هفتتپه و کارگران صنایع نفت و گاز و پتروشیمی چه در کنار همسران خود و چه با تبدیل شدن به صدای کارگران، همچنین در دانشگاهها، در زندانها، در اعتراضات تودهای به کم آبی و خشکیدن رودخانهها و دیگر مشکلات محیط زیستی، در خیابانها و در جنگهای تن به تن با نیروی انتظامی، بسیج و آخوندها، در جنبش انقلابی کردستان، از همان فردای انقلاب بهمن۵۷ با حضور فعال در سازمانهای سیاسی و انقلابی و مسلحانه و در بسیاری دیگر از تظاهرات و حضور اعتراضی مردم، در صف اول مبارزه علیه رژیم قرار گرفته و با مقاومت و مبارزه در برابر قوانین تبعیضآمیز و ارتجاعی رژیم اسلامی سرمایه، این رژیم را به تنش درآورده و تمامی سیاستهای آنرا در قبال زنان را به چالش گرفته است. زنان با آگاهی بر ستم دوگانهای که میکشند، در تظاهرات و اعتراضات در حالیکه صدای مطالبات کل جامعه بودهاند، با بیرون آمدن از خانه به کف خیابان و به چالش کشیدن سیاست های ضد انسانی، طبقاتی و تبعیص آمیز رژیم در همه سطوع جامعه علیه آنها و با به مبارزه طلبیدن مامورین “امر به معروف و نهی از منکر” و نیروهای سرکوب در روز روشن و بی توجهی به آنها و نترسیدن از زندان و شکنجه، نشان دادهاند که فرودستی زن و ستم بر خود را نمیپذیرند، به حقوق و شان انسانی خود واقفند، و با این مبارزات و رزمندگی بی وقفهی خود در طول بیش از چهار دهه، رژیم را مایوس و سرخورده کردهاند.
در افغانستان اما با خروج مفتضحانه آمریکا از آنجا، فرار حکومت فاسد و دست نشانده و بی خاصیت مهرهی دست نشانده، اشرف غنی، و به قدرت بازگردانیدن طالبان و ایجاد امارت اسلامی، این زنان مبارز افغانستان بوده و هستند که از همان لحظه قدرتگیری طالبان و تا به امروز، در مقابل این حاکمیت ارتجاع و توحش، که با کمک و حمایت قدرتهای امپریالیستی و ارتجاعی منطقه، بار دیگر پس از ۲۰ سال به کنار گذارده شدن، یکبار دیگر به مسند قدرت نشانیده شدند، با استقامت و بدون ترس از سرکوبها و وحشیگریها و هراس افکنیهای داخلی و خارجی، پیشاهنگ مبارزه علیه طالبان و با شعار نان، کار، آزادی، نه تنها از دستاوردهای خود در زمینه کار و تحصیل دفاع کردند، بلکه صدای راستین ستمدیدگان و توده های تهی دست جان به لب رسیده افغانستان بودهاند. این زنان، که در جامعه ی دست بدست شده و جنگ زده و استبداد زده و شدیدا مرد و دینسالار افغانستان، سهمی جز فرودستی و ستم زنستیزان و بربریت نداشتند، این بار اما با آگاهی به اینکه آنان در صف اول قربانیان حاکمیت اسلامیِ طالبان خواهند بود، بدون ترس و واهمه، شجاعانه در مقابل این نیروی فوق ارتجاعی و جهادیستها ایستادهاند تا به همه اعلام دارند که مقاومت و مبارزه تا به زیر کشیدن طالبان و دستیابی و رسیدن به حقوق خود ادامه خواهد داشت.
بی حقوقی زنان و ستم بر آنان در منطقه این را به ما میگوید که هر جا جنگ است، هر جا نیروهای دست نشانده و مرتجع هست، هرجا ناامنی و محرومیت هست، هر جا زنان حضور کمرنگ دارند، اولین قربانیان آن جامعه، زنان هستند. همچنین نابرابری، ستم دوگانه و فرودستی زن در گستره جهان، این را نشان میدهد که این بی حقوقیها و نابرابریها تصادفی و ویژهی این نظام و آن حکومت نیستند، بلکه پدیدهای جهانی و ناشی از یک سیستم و مناسبات طبقاتی مبتنی بر مالکیت بر ابزار تولید از جمله زن (از نگاه آنان) هستند. این سیستم چیزی نیست جز سیستم سرمایهداری و مبتنی بر بهرهکشی. درست است که ستم بر زن و فرودستی زنان و پدرسالاری و نابرابری پدیدههایی همزاد نظام طبقاتی هستند و به پیش از سرمایهداری باز میگردند، اما نظام سرمایهداری همچون نظامی ماهیتا ارتجاعی که هدفش تامین نیازمندیهای زندگی و آسایش بشریت نیست، بلکه هدفش انباشت سود به ظالمانهترین شیوه و بر پایه استثمار انسان از انسان است، نه تنها از ستمگری و ویژهگیهای ظالمانه سیستمهای طبقاتی پیش از خود مثل مردسالاری و مذهب تغذیه میکند، بلکه فرودستی و ستم بر زن را نیز جهانی کرده است.
سرمایهداری علاوه بر ستم اقتصادی، از راهها و روشهای گوناگون، از جمله به کمک مذهب، قوانین، سنن و فرهنگ های عقب افتاده، ستم بر زنان را به امری عادی و نهادینه شده تبدیل کرده است. سرمایهداری از بی حقوقی و ستم بر زنان به عنوان ابزاری برای مدیریت کل نیروی کار و بهرهکشی به سود خود استفاده میکند. آنجا که به نیروی کار اضافی نیاز دارد، زنان را با دستمزد کمتر از مردان استخدام میکند، و آنجا که در بحران است، زنان را به کنج خانهها مینشاند، آنجا که پیشروی و مبارزات زنان، آنان را از شرایط بهتر و برابرتری برخوردار کرده است، با هزار و یک ترفند، سعی در بازپس گیری این دستاوردها دارد و آنجا که منافعش حکم میکند که حکومتهای دست نشانده مذهبی و مرتجع را بر جامعه حاکم کرده و جنگ و ویرانی تحمیل میکند، از قربانی کردن زنان و حقوق و دستاوردهای آنها کوچکترین تردیدی به خود راه نمیدهد. حاکمیت رژیمهای فوق ارتجاعی و ضد زن در شمار جمهوری اسلامی در ایران و ترکیه و طالبان در افغانستان یا جریانات اسلامی جنایتکاری در شمار داعش و بوکوحرام را نمیتوان با پدیده پدرسالاری توضیح داد، بلکه اینها بدیلهای فرمانروایی و پیشبرد نیازهای نظام سرمایهداری در جوامع مختلف و بنا به منافع سرمایه جهانی و بلوک بندیهای قطبهای رقیب سرمایهداری هستند.
از این روست که مبارزه هر روزه زنان چه در ایران، چه در منطقه و چه در دیگر مناطق جهان، باید مبارزه برای به زیر کشیدن حکومتهای ضد زن و خودکامه با هدف سرنگونی نظام سرمایهداری باشد. حضور و نقش چشمگیر زنان در مبارزات سالهای گذشته و جاری کارگران و توده های محروم در این جوامع، نشان میدهد که زنان نه تنها هیچگاه در حصارها و چارچوبها و قفسهای برپا شده به وسیلهی نیروهای مرتجع و حکومتهای اسلامی و سرمایهداری، خود را محدود و منکوب شده احساس نکردهاند، بلکه با همین حضور و دخالتگری و تاثیرگذاری خود در تحولات سیاسی و اجتماعی جامعه، نه به عنوان قربانیان نابرابری و آپارتاید جنسیتی، که در نقش پیشتازان مبارزات و رهایی خود و جامعه حضور مییابند. زنان با همین حضور و دخالتگریهای خود، در اتحاد با جنبش کارگری و با یک استراتژی سوسیالیستی است که میتوانند خود و جامعه را از زنجیرهایی که نظامهای مذهبی، مرتجع و سرمایهداری بر دستها و پاهای زنان بستهاند، رها سازند و پدیدههای سد راه زنان را از جمله مردسالاری، مذهب و سنن و فرهنگهای عقب مانده که سرمایهداری برای منافع سود جویانه و غیرانسانی خود از آنها تغذیه کرده و بازتولید میکند را ریشه کن کرده و حقوق و منزلت انسانی خود را بازیافته و تداوم و پیروزی آن را تضمین کنند.
٢٠ مارس ٢٠٢٢
اشتراک در شبکه های اجتماعی:
تگ ها :
زنان