رویکرد شورایی، گزینهی بالندهی مطالبات و مبارزه طبقاتی!
پنجشنبه ۲۸ دی ۱۴۰۲
عباس منصوران
از آنجا که شایستهترین داوران را خرد جمعی و جامعهی پویا میشناسم، این نوشتار نیز در همین راستا و همزمان نقد گونهای به گرایشی درون جنبش سوسیالیستی است.
دستمزد، در سراسر جهان، و به ویژه در ایران یک مطالبهی محوری مبارزه طبقاتی است. تقسیم این مطالبه یا هر مطالبهی کارگری به مطالبات اقتصادی و سیاسی و مرحلهبندی آن، مکانیکی، بازدارنده، انحرافی و ضد جنبشی است. زنان، کارگران، بازنشستهگان، دانشجویان، دانشآموزان، توانخواهان، دادخواهان و تمامی مطالبهگران در ایران، با نخستین همایش و طرحخواستها، با گارد ویژه، شلیک، تحریمهای حکومتی، یعنی مرگ خود و خانواده، سرکوب، اسارت، شکنجه و قتل جمعی روبرو میشوند.
طرح مطالبهی دستمزدهای پرداخت نشده، یا بیان سادهترین حقی، در نخستین گام، حاکمیت سیاسی سرمایه و دستگاههای سرکوب را در برابر خود میبیند و یکروزه، مطالبهگری ساده، به آگاهی طبقاتی و ضرورتهای مبارزاتی و سازمانیابی طبقاتی و شعار سرنگونی جهش مییابد. کارگران پیشتاز در پی سالها مبارزه برای دستیابی به خواستهای خویش، در برابر مناسبات و شرایط حاکم، روشها و ساختارهای مبارزاتی چندی را آزموده، از برخی گذرکرده و از سال ۱۳۹۶ تا کنون شیوهی نوینی را بهسان مناسبترین رویکرد برگزیدهاند. کارگران بهتجربه دریافتهاند که با گسست شیوههای تثبیتگرا، به آنچنان سازمانیابی بپردازند که همزمان، پویایی و گنجایش طرح و پیشبرد مطالبات روزمره اقتصادی، حقوقی، سیاسی و اجتماعی را داشته باشد. رویکرد شورایی، دارای آنچنان ویژگی است که در دایرهی «عصاری» صنفی محض نمیماند. رویکردِ شورایی، ارگانی طبقاتیاست که پویایی طرح از دستمزد گرفته تا آزادیهای اجتماعی، سیاسی و کنترل کارخانه را در بر میگیرد.
تاریخ جامعهی انسانی همانگونه که کاشفان ماتریالیسم دیالکتیک به درستی آنرا «فلسفهی تاریخ» نامیدند، تاریخ مبارزه طبقاتی بوده است. طبقه کارگر ایران، بهسان بخشی از طبقه کارگر جهانی، از آغاز پیدایش خود نیز بهمانند یک طبقهی اصلی اجتماعی تا کنون برای خواستهای انسانی همواره با فراز و نشیب، در جنبش و مبارزه طبقاتی بوده است. بر پایهی ماتریالیسم تاریخی، استثمار شوندگان و به ویژه زنان، پیش از همه از آغاز تاریخ ورود به مناسبات بردهداری، بردگان و زنجیر شدگان به زمین و سرمایه، برای خودرهایی که رهایی جامعه در گرو آناست، تا کنون با دستآوردها و شکستهای خونباری روبرو بودهاند. جدا از دشمنان طبیعی و طبقاتی و حاکمیتهای سیاسی، که در سوی دیگر این مبارزه طبقاتی آشتی ناپذیر و خونبار قرار داشتهاند، اما، آسیبشناسی نقش تعیین کنندهی نیروهایی که از درون طبقه و استثمار شوندگان، در این شکستها تاثیرگذاران جدی بودهاند، مهمترین ضرورت مبارزه برای رهایی و بهینگی زندگیاست. تاریخ آسیبها و بازدارندهگیها، و کژروهای طبقاتی از سوی نیروهایی که خود را «چپ»، «سوسیال دمکرات»، «سوسالیست»، «کارگری» و «کمونیست» و … مینامیدند و مینامند، در اسارتماندگاری بردهگان نوین جهانی و نیز در جغرافیای ایران، با خون نگاشته شده است.
شکستهای تاریخی در رویگردانی از شورا
بدون تردید، در کالبد شکافی این سببها، نمونههای تلخ تاریخی بسیاری را میتوان نشان داد. سرکوبها و شکستهای کمونیسم شورایی از انترناسیونال دوم و سپس درون کمینترن یا انترناسیونال سوم، بهویژه رویگردانی از کمونیسم شورایی، مارکس و انگلس، کموناردها، روزا لوکزامبورگها، لیبکنختها، کولنتایها، آنتون پانه کوکها، هرمن گورترها، بوردیگاها، پل متیکها، کارل کرشها، ژرژ لوکاچ بهبیان کلی، ووو را میتوان در نقش کلان-جهانیِ شکستها، تعیین کننده دانست. شوراییان با آزمون کمون پاریس ۱۸۷۱، تعیین کنندهترین استراتژی را درسازمانیابی استثمار شوندگان در کمونهای خودگردان و دگرگونی مناسبات سرمایهداری به سوسیالیسم در برابر بردگی و بربریت میشناختند. از این روی، میتوان کژروی ازاین تاکتیک و استراتژی را مهمترین سببهای شکست مبارزه برای رهایی از بردگی سرمایه دانست. تاریخ مبارزه طبقاتی از یک سده و نیم پیش تا کنون، بیانگر پروندهای خونباری است که تداوم کاپیتالیسم و بردگی مدرن، بدون همراستایی نیروهای فاشیستی و سلطهی سوسیال دمکراتها بر جنبش کارگری به نمایش میگذارد. بدون این همگراییها، شکست خونین تلاشهای انسانها برای سازمانیابی کمونالیتههای حکومت شوندگان و اداره شورایی جامعه، در برابر «جامعه مدنی»-حکومت-ملت- مناسبات بازار» اسارتبار سرمایهداران، ناشدنی بوده است. نقش سوسیال دمکراتها و اروکمونیستها، در آلمان و دیگر کشورهای اروپایی سالهای ۱۹۰۰، جنگ جهانی اول و سپس برآمد نازیسم، فاشیسم و جنگ جهانی دوم، و سوسیال پوپولیستهای رنگارنگ در آسیا و آمریکای لاتین و مرکزی، تا کنون، روایتگر تاریخ روزگار کنونی است.
تشکیل سازمان جهانی کار در سال ۱۹۱۹، سه جانبهگراییها، ان جی اُها، و تشکل سازیهای بازدارنده در برابر سازمانیابی شورایی مبارزات کارگری و زنان زیر ستم از سوی سوسیال دمکراتها و اروکمونیستها، بهسان ارگانهای طبقاتی- سیاسی بورژوایی، در تشکیل اتحادیهها و سندیکاهای صنفی و زرد و نیز حتا مستقل اتحادیهگرایی، بهسان پایگاههای مادی سوسیال دمکراسی درون طبقه کارگر، به هدف حاکمیت سیاسی و پارلمانتاریسم سرمایه، تراژدی تاریخ کنونی است. این احزاب بورژوایی به نام طبقه کارگر و دمکراسی، فمینیسم، سوسیالیسم، ووو برای مهار جنبشهای رادیکال اجتماعی، در نقش بازدارندههای ضدانقلابی، و بازدارندگی گسست ستمبران و طبقه کارگر از تاریکخانههای اکونومیسم، رفرمیسم و سازشهای بورژوایی، سلطه سرمایه جهانی و ویرانی جامعه و طبیعت و زمین را رقم زدهاند. این احزاب و گرایشها، حتا با نفوذ به درون جنبش سوسیالیستی و کمونیستی، همان کارکردها را دامن زده و میزنند و هرآینه در پی مجالیابی برای هژمونی ایدئولوژی رفرمیستی خویش هستند. چنین رویکردهایی، جنبش و مبارزه رهایی بخش و طبقاتی را از هدف خودانگیختگی و خودرهایی خویش، یعنی پرورش و گسترش دانش مبارزه طبقاتی و سازمانیابی طبقاتی استثمار شوندگان برای بالندگی و خودرهایی، بازداشته، و به درون و روزمرگی، زهرآگین ساخته و بهضدخودرهایی، آنتی خودانگیختگی کشانیده و میکشانند.
با سلطهی نئولیبرالیسم بهسان ایدئولوژی گلوبالیزاسیون و مقرراتزدایی، خصوصی سازی، همخوانسازی ساختاری و … پایانیابی دولتهای رفاه کینزیسم در سطح جهانی، نقش اتحادیههای کارگری چه مستقل و چه وابسته به سوسیال دمکراتیسم، که اکنون وظایف دولتهای راست دهههای پیشا ۱۹۷۰ میلادی را در سراسر جهان متروپولها به پیش میبردند، کمتر توهمی در نقش کنونی واپسگرای اتحادیههای کارگری که چند میلیارد استثمارشونده را در سراسر جهان در چنبره خود دارند، باقی میگذارد.
تفاوت مفهومهای طبقاتی
برای پرهیز از برداشتهای مکانیکی مفهومها، نیاز به تکراراستکه: بین «تشکلیابی» و «سازمانیابی»، بین «تشکلهای» تثبیتگرا و «رویکرد شورایی» دگرگونخواه، تفاوتهای طبقاتی نهفته است، و بین مفهومهای پویای شوراگرایی مجمع عمومی، مجمع نمایندگان، شورا، کمیتههای کارخانه و… نیز تفاوتهای کمّی در میان است.
رویکرد غیرشوراگرایی، از درون و در برابر دریافت رادیکالیسم و ضرورت لغو مالکیت خصوصی و برقراری اداره شورایی تولید و توزیع و جامعه به رهبری مشترک زنان به سان تولید گران جامعه انسانی و تمامی تولید کنندگان، با هزاران توجیه انکار میکنند. آنان از جمله، به نبود «توازن قوا»، تکرار ملالآور«حاکمیت استبداد» ووو اقتدا کرده و با تبلیغ و ترویج صنفیگرایی، دینامیسم و پویهمندی نیروهای بالقوه و پویای جنبش را به رخوت و درخودبودگی، اکونومیسم اقتصادی-سیاسی، سرسپردن در برابر وضع موجود و خواهی نخواهی در برابر اتحاد و مبارزه طبقاتی به تکرار روزمرگی و چرخهی پررنج، امید «سیزیف» میکشانند. چنین رویکردهایی، امید تودههای استثمار شونده را به ناامیدی میبرند.
به بیان گل سرخ انقلاب شورایی، [«ناامیدی تودهها» برای رهبری سیاسی وضع موجود، همیشه گواهی است شرم آور.»]
جنبش کارگری ایران، از نیمه دوم سالهای ۱۳۸۰ تا ۱۳۹۸، و به ویژه از این سال به کیفیت نوینی دست یافت. ویژگی این جهش، پیدایش نخستین باریکههای درونزایی، برونگرایی، سازمانیابی، رویکرد خرد جمعی، طبقاتی و سیاستگرایی بودند که پویایی و گنجایش بیان و پیشبرد خواستهای روزمره تا آزادیهای سیاسی و اجتماعی را دربر داشتهاند.
مفهوم تثبیتگرای «تشکل دهی» از بالا، در برابر سازمانیابی پویا، با غالبکردن درخود ماندگی با کلید واژهی «تشکلها» سندیکالیسم بورژوایی را تداعی میکند که در سراسر جهان، نیابتی، مکانیکی و دخالت از بالا را در سر دارد. نگرش تشکلدهی، کارگران و زنان را همانند موم میانگارد که به دلخواه آنان، «شکلپذیر» شوند. رویکرد تشکل گرایی (صنفی) به جای شوراگرایی، نگرشی مکانیکی است. چاوشگران این کژاندیشی، به توجیه و تبلیغِ «نبود شرایط» برای رویکردهای دگرگونساز، و به جای سازمانیابی، شوراگرایی را با شورا یکی معرفی کرده و در اینجا و آنجا، با تریبونهایی که سخاوتمندانه در اختیارشان قرار داده میشوند، «عکس مار را به جای واژهی مار» به تصویر میکشند! و گاهی به پشتوانه، آنچنان فرصت بازدارندگی مییابند که ا زجمله نوشتارهای شوراگرایی را برای هفتهها درمحاق میگذارند و به نام خود نویسنده حتا از نشر بازمیدارند و به پذیرش خودسانسوری و حذف اشارهوار مفهومهای «شوراگرایی» و «سندیکالیسم» به دست خود نویسنده (خودزنی) مشروط میسازند و با تبلیغ در رسانهای، آنرا «سم و تضعیف» و «ذهنی گری کلیشهای و آکادمیک»… میخوانند.
غافل از اینکه از سال ۹۶ در آن هنگام که پیشتازان شوراگرا در مجتمع صنعتی نیشکر هفت تپه بر سکوی جنبش کارگری، منشور ترویجی و تبلیغی نان، کار، آزادی، اداره شورایی! را پیش روی گذاردند تا کنون، در گسست از وعدههای بازدارندهی تشکل گرایی کهن گامهای درخشندهای برداشته شده است.
مخالفین رویکرد شورایی، روزی «منشور» همه باهمی «تشکلها» را پرچم میسازند، که از همان ماههای نخست، غیب شد و زیر تابلو و ویترین خالی «سندیکایی» که دیگر پس ازسالهای ۱۳۹۰ در هفت تپه، موجودیت بیرونی نداشت، مفهوم استراتژیک اداره شورایی را حذف و «شادی، رفاه، آزادی» را شعار ساختند، به همانگونه که سلطنت طلبان برای از مفهوم تهی کردن منشور «زن، زندگی آزادی»! پیوست شبه فاشیستی «مرد، میهن، آبادی» را سر میدادند.
تک مضرابهایی هرچند کم رنگ، اما به غایت انحرافی از برنامه و نگرش شورایی برخی احزاب و سازمانهای معتبر در چند ماههی اخیر، نمایان شده است و موجب نگرانی که روز به روز بدون توجه به آسیبرسانیهای آن، نمایانتر میشود. فرازهایی از این نگرش، گوشههایی از این دغدغهاند:
«در شرایط کنونی لازم است در دو جهت گام برداشت. اول تثبیت خواسته ها و شعارهای واحد مبارزاتی در میان کارگران و دوم لازم است تشکلهای کارگری مستقل از دولت و فعالین و رهبران عملی بخش های مختلف جنبش کارگری به یکدیگر مرتبط شوند.» هدف: «خواست محوری» که باید «تثبیت شوند» (مرحلهبندی جنبش کارگری. مدت زمان نامعلوم). «خواست محوری» چیست؟ «خواست افزایش دستمزدها متناسب … تأمین بیمههای درمانی و اجتماعی، ممنوعیت اخراج کارگران از جانب کارفرما، تأمین بیمه بیکاری و . این مطالبات از جمله خواسته های محوری»
نخست آنکه، منظور«در دو جهت گام برداشتن» مشخص نیست که دو جهتِ همجهت یا مخالفِ یکدیگر در میان است؟ این سخن، در ادامه با افزودن «اول تثبیت خواستها و شعارهای واحد…» و «دوم.. تشکلهای کارگری مستقل…» دو گام را تجویز میکند.
و جمعبندی چنین است: «این یک گام اساسی … است» گام سوم و نهایی آنکه: «امکان میدهد تا حول این شعارهای واحد مبارزات کارگران در کارخانه ها و مؤسسات تولیدی و خدماتی مختلف را حول خواسته های اصلی کل طبقه کارگر متمرکز کنیم و به حرکت در آوریم.» این تبلیغات در ارگانها و برنامههای روزانه و محوری رسانهی کمونیستها، بدون شک نگران کنندهاند. این تبلیغ ترویج سم رفرمیسم، اوولیوسیونیسم، یعنی تدریجگرایی برنشتاینی است. این پرش سهگام به عقب پاسیفیسم را اینگونه تبلیغ میکند: «ایجاد تشکلهای کارگری مسألهای نیست که در شرایط استبدادی یکباره قابل تحقق باشد بلکه به مرور …تحقق میپذیرد. در طی این سه دهه نه میشود گفت که این استراتژی تحقق پیدا کرده و نه میتوان گفت که شکست خورده است.»! در ادامه همین مطلب بدون شناخت از ساختار و رویکرد گرایشهای درونی«شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران» و کانونهای مستقل شهرستانها، تبلیغ میکنند که: «انجمنهای صنفی معلمان در واقع یک سندیکا و اتحادیه مستقل و قوی است.»
بیان چنین انحرافی، انکار گرایش قوی شوراگرا در این بخش از جنبش کارگری در کنار دیگر گرایش صنفی را به پیشمیبرد.
مرحلهبندی جنبش کارگری از سوی این بینش، آن هم در ایران با اجباریت دوگانه سرمایه و ایدئولوژی حاکم، راهی جز راه پروسهگرایی، و مهمتر از همه ماندگاری در صنفی گرایی موهوم و- غیرقابل اجرا در ایران- ماندن در وضعیت موجود نمیپیماید. این تلاشی است که طوطیوار تشکلهای بازدارندهی سنتی را تبلیغ و ترویج، و رویکرد شورایی را خودِ شورا و «ذهنی» میشمارد. این تناقضها و تبلیغها، ممکن است درآغاز بنا بهنبود آگاهی، شناخت و دوری از پراتیک و سوخت و ساز (متابولیسم) جنبش کارگری باشند، اما ریشه در بینشهای سوسیال دمکراسی دارند.
در سراسر نوشتارهای این گرایش، از آوردن نام رویکرد شورایی، مجمع نمایندگان، شوراگرایی … به شدت پرهیز و مکرر از «تشکل» نام برده میشود. «تشکلهای کارگری» نام رمزی است که به تقلید از اتحادیهگرایی در کشورهای متروپل، به «نیابت» از کارگران، به برپاسازی بوروکراسی میپردازند؛ زیرا اکنون به تبلیغ ضد شوراگرایانهی اینان:«وقت تشکیل سندیکا» و «اتحادیههای» است و «تشکل مستقل» هدفی است درخود و برای خود! و هولناکتر آنکه نوشتارهای شوراگرا را همانند: «…نهادها و شبکه های امنیتی و جاسوسی مختلف رژیم جمهوری اسلامی و صاحبان کارخانهها و کارفرمایان برای مقابله با جنبش کارگری به تفرقه در صفوف کارگران امید بستهاند» می خوانند. این تبلیغات سم آگین، متاسفانه در رسانههایی که در برنامهی سازمانی، شورا و حاکمیت شورایی را استراتژیک مینامد، به طور روزانه شدت گرفته و تبلیغ و بازتاب دهندهی تبلیغ کانالی شدهاند که در شرایط انقلابی بر ضرورت سندیکاها و اتحادیههای کارگری «در مقابل کارفرما» که حکومتاش در حال فروپاشیاست. موعظههای اینان به این شیوه است که با «تثبیت شعارها» و در «گامهای» بعدی «نیروی قابل توجه بیشتری را به میدان بیاورند و تودههای کارگر را با مطالبات پایهای و سازماندهی آشنا کنند»! این است رسالت و ضرورت تشکلهای مورد تبلیغ رسانهای دچاراکلیکتیسیسم در شرایط بالندهی جنبش کارگری و جنبش اجتماعی جاری!
آسیب شناسی این التقاط، به فرصتی دیگر میسپاریم، اما دوری از پراتیک مبارزاتی جنبش کارگری و اجتماعی جاری، و بسنده کردن به طرح در برنامه، بخشنامهگرایی، فرمالیسم، دنبالهروی و نه پیشاهنگی در احزاب سیاسی چپ را می توان مهمترین عناصر این آسیب پاتولوژیک دانست.
نقش مجامع نمایندگان با رویکرد شورایی، در این شرایط کنکاش نمیشوند! ناپذیرفتنی است آنچه را که در ذهن برخی از ما غایبند، در میدان مبارزه نیز باید غایب خوانده شوند!؟ اینان، این وظیفه را در پوشش «تشکل»ها که همان صنفیگرایی محض استبرابر «با کارفرما» حواله می دهند تا روز موعود، کارگران را با «مطالبات پایهای» و نه طبقاتی در شرایط انقلابی «آشنا کنند».
بیش از همه سوسیال دمکراتها و چپ بورژوایی با «تشکلهای مستقل» و زرد در جهان با به بیراهه کشانیدن میلیاردها کارگر و زحمتکش در اتحادیههای و سندیکاها، ان جی اُو ووو رسالت به انحراف و به ناامیدی کشانیدن کارگران را پیش بردهاند.
در دو رویکرد متضاد شوراگرایی و «تشکل یابی» کهن که شیفتهگانِ سه گام به عقب، به مصلحت از بردن نام مستقیم «سندیکا» و «صنفی» تقیه میکنند. در اینجا، دونگرش در برابر هم قرار میگیرند- نگرشی که به رفرمیسم میانجامد و رویکردی که به انقلاب رویکرد دارد- موضوعی که رفرمیستی بوده و در مبارزه طبقاتی امری دیرینه و جاری است. اسارتگریهای رفرمیسم در جنبش کارگری جهانی به صورت تشکلهای صنفی سنتی و تریدیونیونیستی، آغاز و خودنمایی کرد.غفلت در برابر چنین رویکردی، نه تنها شاهد فلاکت، مرگ، فلاکت و اسارت میلیاردها انسان کارگر و فرودست و قربانی بودن را همراهی میکند، بلکه مستقیم وغیرمستقیم، ناخواسته، به تثبیت و دیرپایی حاکمیت شرایط بردگی موجود میانجامد.
شرایط کنونی
طبقه کارگر در دفاع از هستی و حقوق خویش، مستقل، اما هنوز در سازماننایافتگی سراسری، به مبارزهای شوراگرایانه و گسترش یابنده راستا گرفته است.
رویکرد شورایی از اسل ۱۳۹۶ به ویژه زیر هر نام، با غلبه بر فضای سیاست زدایی و بی اعتنایی به سیاست، چیرگی بر فضای رعب و سرکوب و هراس، رویکرد به سازمانیابی نوین طبقاتی و در برگیرنده ی بخشهای هرچه گستردهترکارگران و زحمتکشان را در دستور کارگذاشت.
در ایران و خودویژگی استبداد ذاتی سرمایه و حاکمیت دینی و شرایط موجود، غیرممکن است که حتا سندیکای صنفی و «تشکلهای» مورد تبلیغ این مشتاقان را با ثبت و یا بدون ثبت در وزارت کشور حکومت اسلامی، تشکل داد و مطالبات حتا روزمره و صنفی را به پیش بُرد. از هفتتپه تا فولاد اهواز، سندیکای کارگران شرکت واحد تهران و حومه، کانونهای صنفی فرهنگیان و شورایهماهنگی آنها، بازنشستهگان، ذوبآهن، پتروشیمیها و کارگران شاغل و پیمانی نفت و گاز، دانشجویان، زنان، دادخواهان،همه و همه زیر هرنام، اما در ساختار، همگی با خرد جمعی، برای گسست از تشکلیابیهای فسادانگیز مالی و ریاستی و بازدارنده تلاش ورزیدهاند. از همین روی حکومت اسلامی، با شناخت از رویکرد و پویهمندی هرآینه سازمانیابی آگاهانه جنبش سراسری، از سال ۱۳۹۶ و به ویژه اردیبهشت ماه ۱۴۰۰ به دستگیری و اسارت صدها نفره، شکنجه، قتل در زندانها و تلاشهای شکست خوردهی امنیتی برای برپاسازی تشکلهای موازی،…. برآمد.
ساختار سندیکای «کارگران شرکت واحد …» هرچند با هجوم و ضربههای سنگین اخراج و ممنوعیت روبرو شد، اما به احکام اخراج، بازنشستگی اجباری و ممنوعیت ارگان رهبری جمعی خویش را به رسمیت نشناخت. کارگران، نمایندگان برگماردهی مجمع عمومی را همچنان پشتیبانی و به احکام حکومتی گردن ننهاده و شهابیها و دیگرهمرزمان اسیر را همچنان نمایندگان پایدار خویش میدانند. کارگران با تشکیل مجمع عمومی، به بازسازی ساختار طبقاتی خواهند پرداخت و با رویکرد شورایی، مطالبات خود را پیخواهند گرفت.
هرگونه تاکید طویوار بر «تشکلیابی» ، بدون اشاره رویکرد، و ماهیت و پتانسیل آن، و پرتاب رویکرد شورایی به روز موعود کاهش «استبداد»، زیر نام «توازن قوا» دستکم رویکرد بهسوی سه کژاندیشی است: یکم: تبلیغ خوشبینی دروغین در اذهان و موعظهی امکان پذیری تشکلهای مستقل مورد نظر خویش در شرایط ایران تا اطلاع ثانوی، و نیز تبلیغ دروغین تشکلهایی که حتا وجود خارجی ندارند و انکار اتیک صداقت. دوم- دورسازی اذهان کارگران، و تمامی حکومت شوندگان از پرداختن به رویکردهای نوین، تقویت، امکانپذیری، کارآیی، و آزمون شدهی رویکرد شورایی زیر هر نام . سوم- چشم فروبستن و انکار رویکردهای طبقاتی و جاری و وانمودسازی تمامی آنها به جای «تشکلها»ی مورد نظر التقاطیون.
روزا لوکزامبورگ از زندان پیام داد: «سازمانی بزرگ، تاکتیکهای خود را با حالت روانی لحظهای توده ها تعیین نمیکند، بلکه به قانون تکامل و دیالکتیک اقتدا میکند.»
آزمون مجامع عمومی
جنبش کارگری در ایران، از سال ۱۳۹۶ به ویژه در هفت تپه، با سازمانیابی نوینی، به نام مجمع نمایندگان برآمده از مجمع عمومی، به میدان و ساختار و سبک کار نوینی دست یافته است. رویکرد شورایی، واقعیتی ضروری بود که به حکم دیالکتیک در سوخت و ساز مبارزه فرارویید و نشان داد که چنین ارگانهای طبقاتی، پایدار، و هر لحظه قابل بازتولید و بازسازی بوده، گزینهی دیالکتیکی نهادهای سنتی و صنفی و کهن و در ایران به بن بست رسیده. کارگران، دستکم به آشکارا در مجتمع نیشکر هفت تپه، با گزینهی سازماندهی نوین، بهنام مجمع نمایندگان، چنین ساختار طبقاتی و پایداری را از سال ۹۶ تا کنون سازمانداده و از جمله، اعتصابهای درخشان ۹۰ روزه سال ۱۳۹ را با دستآوردهای طبقاتی ارزندهای را به پیش بردهاند. این آزمون پیشتاز، هنوز به شورای کارگری به مفهوم واقعی، فرا نروییده، اما رویکرد دارد. کارگران، در مجامع نمایندگان با خرد جمعی، و برخوردار از پشتوانه کارگری در مجمع عمومی، و استفاده رسانهای با کمترین ضربهپذیری امنیتی، به میدان و ساختار و سبک کار نوینی دست یافتهاند.
مجمع عمومی، حضور جمعی و مشارکت هرچه بيشتر کارگران برای گزينش نمايندگان شورايی، کمیته کارخانه، مجمع نمایندگان ووو است که هميشه وهمه جا در ایران، امکان سازمانیابی و کارکرد دارند. مجمع نمايندگان، اما ساختاری است با رويکرد شورايی که از مجمع عمومی کارگران و با نظارات و دخالتگری و خرد جمعی کارگران برآمده، پشتوانه و رای اعتماد و مورد نقد و ارزیابی قرار میگیرد و اعضا آن برخلاف بوروکراتیسم و ریاستهای فسادپذیر و سست اراده، هر لحظه قابل برگماری و برکناری هستند.
اعتصابهای کارگری، همایشها و شعارهای کف خیابان و مراکز تولید و خدماتی، خواستها، سیاستها و رویکرد طبقه کارگر ایران را به نمایش میگذارند. این یک مبارزه طبقاتی است. این شیوه، یک صنف، شاخهی تولیدی منفرد یا خدماتیِ درخود و چشم به طی مراحل دیرآشنای رفرمیسم مزمن و عفوت زا را بازگو نمی کند.
شعارهای پولادگران، بیانگر آگاهی، پویندگی و بالندگی جنبش کارگری در ایران بوده و در مبارزه به سوی فراگیری و سراسری با رویکرد شورایی و گسست از پراکندهگرایی به پیش میرود. پیوستن دیگر بخشهای تولیدی، و خدماتی بهویژه نفت و گاز و پتروشیمیها، مخابرات، و ترانسپورت و فولادسازیها و فرایند بههم پیوستن جنبش اجتماعی و سازمانیابی جنبش کارگری بهسوی خودآگاهی و ارگانهای شورایی خویش، ضامن پیروزی جنبش کارگری است.
به بیان شورانگیز و امیدآفرین روزا لوکزامبورگ: «جسم و روان بشر چون دریایی ابدی، همیشه امکانات نهفتهای را در بر دارد؛ آرامشی مرگبار تا توفانی غُران، پایینترین حد بزدلی و شورانگیزترین قهرمانی. تودهها همیشه در حال تبدیل شدن به چیزی کاملن متفاوت از آنچه به نظر میرسند.»
با آزمون نوین بود که کارگران در جمعبندی روز هشتم اعتصاب اعلام کردند: «آنقدر اعتصاب ما پرقدرت بود که برای شکستن هیبت آن، تمام دستگاهها نظیرهیات مدیره، مافیای فولاد، بانکملی، وزارت کار واطلاعات، نیروهای انتظامی و بسیج و اداره کار، فرمانداری و استانداری و همه وارد عمل شدند.»
در پراتیک و شعارهای کارگران فولاد و نیشکر هفت تپه و … از موعظههای واپس گرایی «گام به گام» نشانی نیست، مگر آنکه چشمها و گوشها را بست و ذهنیتهای خویش را زمزمهکرد که این شعارها و خواستها درهم تنیدهی طبقاتی،همگی صنفیاند:
«ما کارگران فولاد، علیه ظلم و بیداد میجنگیم میجنگیم»!
• این همه لشکر اومده، جونش دیگه سراومده!
• سرمایهدار شیاد، نمیکنیم اعتماد!
• «درود بر کارگر، مرگ بر ستمگر»!
• «خلع مالکیت شرکت از بانکملی و مشارکت کارگری در مدیریت»
کارگران در روز هشتم اعتصاب دیماه ۱۴۰۲ اعلام کردند:«با وجود آنکه امروز و پس از جلسه با مقامات، درهای ورودی شرکت موقتا و برای تشکیل مجمع عمومی درباره ادامه اعتصاب باز شد، اما همچنان خطوط تولید راهاندازی نشده و اکنون کارگران مجددا شرکت را ترک کرده و به پشت درهای کارخانه بازگشتند.»
«شورای همکاری نیروهای چپ وکمونیست» پس از روز هشتم البته رهنمودهای خود را در اطلاعیهای اعلام کرد که: «ایجاد هرگونه تهدید و اخراج و محدویت کاری برای کارگران اعتصابی فولاد اهواز را قویا محکوم میکند و خواهان فوری بازگشت به کار همه کارگران ممنوع الورود است.»
اما جمعی از پولادکاران: در روز هشتم، به پشتوانهی خرد و آگاهی طبقاتی در جمعنبدی خود از جمله اعلام کردند که:
▪ بهبرگزاری مجامع عمومی پرشور و موثر،
▪️انتخاب نمایندههای مذاکرات،
▪️تلفیق و همکاری نیروهای قراردادی و پیمانکاری،
▪️بازتاب گسترده رسانهای و همراهی افکار عمومی،
▪️سازماندهی مستقل پرقدرت و متحد،
▪️فتح کارخانه و خیابان با تصمیم و خرد جمعی،
و علاوه دستاوردی دیگر در جهت اتحاد بزرگ جنبش کارگری نیز به چشم آمد که اشاره میکنیم به حمایت ها و پیامهای همدلانه زیادی بهعنوان مثال از سوی؛
کارگران نیشکر هفت تپه و لولهسازی فولاد خوزستان و کارکنان راهبران مترو و خطوط راهآهن و بازنشستگان خوزستان و کرمانشاه و تشکلهای صنفی فرهنگیان و دانشجویان و رسانهها و گروههای کارگری دیگری در کشورکه ما را در برابر متحدان کارفرمایی، تنها نگذاشتند و قوت قلب ما در گروه ملی بودند.
بدون شک اعتصاب و اتحاد و کنترل شرکت و اعلام مطالبه کف خیابان، تنها راه گرفتن حق از چنگ فاسدان و سرمایهپرستان است.»
دستاوردهای اعتصاب کارگران «گروه ملی صنعتی فولاد اهواز» و همایش و قطعنامهی باشکوه بازنشستهگان در کرمانشاه، مقاومت در زندانها، همایشهای اعتراضی بازنشستهگان کارگری در سراسر ایران، کارگران پیمانی و شاغل نفت و گاز و پتروشیمیها، پرستاران ووو، بیانگر فراگیرتر شدن و رادیکالیسم جنبشهای کارگری و اجتماعی و زنان میلیتانت میباشند. کارگران فولاد در اهواز، همانند کارگران پیشتاز مجتمع نیشکر هفت تپه از سال ۹۶ تا کنون، موعظههای انحرافی بازگشت و گسست از شوراگرایی مجمع نمایندگان، کمیتههای اعتصاب ووو به «سندیکا و اتحادیه» را به هیچ گرفتند.
دستاوردهای کارگران نیشکر هفت تپه، ذوبآهن اصفهان، فولادگران مجتمع اهواز، با پویش و بالندگی، پیوستار مییابند. این روند با پشت پا زدن به موعظههای «تشکلهای مستقل» (نام رمز تشکلهای تثبیت گرا)، لالاییِ «تثبیت شعارها»، «توازن قوا» و… به موضع تدافعی پناه نمیبرد و با رویکرد سازمانیابی نوین طبقاتی شوراگرا و اراده طبقاتی کارگران در اعتصابهای پیگیر و تهاجمی به دست آمده و فراگیرمیشوند. این آزمون در انتظار فرارسیدن منجی و شرایط موهوم تدریجگرایی «گام به گام…» به پیشا دهه ۸۰، چشم انتظار نماند. در هفت تپه و فولاد اهواز، ارادهمند و آگاه به سازمانیابی و رویکرد تهاجمی و اعلام کنترل تولید و کارخانه برخاست، اعتماد به نیروی خود داشت، به پاسیفیسم پشت پا زد، خویش را ناتوان نیافت و دشمن طبقاتی را پرتوان و اکنون «مستبد»ی مقتدر نشمرد.
تودههای انقلاب و رنج و کار، درانتظار موعظه، شرایط مساعد و بحشنامه از بیرون، نمیمانند، «آنها به رغم تمامی «رنج ها و نا امیدیها» پای پراتیک خود میمانند و دربارهی باقی مسائل، اجازه میدهند تا تاریخ کار خود را به پختگی برساند.»
١٥ ژانويه ١٤٠٢
منابع:
– روزا لوکزامبورگ، کتاب «گزیدههایی از روزا لوکزامبورگ» ، ۱۹۱۷ نشر نیکا، ایران، ۱۳۸۶، ترجمه حسن مرتضوی.
– روزا، همان منبع بالا.
– روزا، همان منبع.
– روزا، همان منبع..