رهایی زنان امر طبقه کارگر است
دوشنبه ۲۲ فروردین ۱۴۰۱
بیانیه ی منتشر شده ی برخی از زنان سینمای ایران به تاریخ ۳۱ فروردین، باردیگر موضوع تجاوز، تعرض و آزار سیستماتیک جاری علیه زنان در درون جامعه و به شکل مشخص تری در درون سینمای ایران را به کانون توجه رسانه ها تبدیل کرد. در این بیانیه آمده است “در ماههای گذشته، زنان در بستری که با همت خود در طی جنبشی علیه خشونت جنسی فراهم کردند، روایتهایی حاکی از آزارگری و اعمال قدرت بر زنان در محیط سینما را منتشر کردند. گزارشهایی که نشان میدهد هر فرد صاحب قدرت و شهرت در ساز و کار سینمای ایران از موقعیت خود برای قلدری، تهدید، توهین، تحقیر و تعرض به زنان بهرهبرداری میکند. بیآنکه نهادهای قانونی، خانه سینما، سینماگران و منتقدان آنها را وادار به پاسخگویی و پذیرش مسئولیت کارشان کنند.”
در ادامه این بیانیه میخوانیم: “ما زنان دستاندرکار سینما، اینجا، به مدد این همبستگی اعلام میکنیم: هرگونه خشونت، آزار و باجگیری جنسی در محیط کار از نظر ما محکوم است و برای توقف آن خواستار عواقب قانونی جدی برای متخلفین هستیم. همچنین نابرابری جنسی موجود در سینمای ایران و عدم وجود نظارتی که عرصه را برای زیادهخواهی و دستدرازی افراد در جایگاه قدرت گشوده است را محکوم میکنیم. به جامعه سینمای ایران در مورد شدت گستردگی این آزارها علیه زنان هشدار میدهیم؛ آزارهایی که علیرغم آشکار بودنشان در تمام این سالها نادیده گرفته شدهاند.” در روایتهایی که از تجربههای دردناک زنان در سینمای ایران منتشر شده، انواع آزارهایی که زیر چتر خشونت جنسی قرار میگیرند مطرح شده؛ از جمله هتک حرمت با الفاظ جنسی و جنسیت زده، سوءاستفاده از سکوت و تحمل افراد با گروگان گرفتن حق کار و دستمزد، اعمال خشونت جنسی به وسیله تهدید موقعیت کاری قربانی، تماسهای بدنی ناخواسته، اصرار و اجبار به عمل جنسی و در نهایت خشونت جسمی و تجاوز.
انتشار این بیانیه از چند وجه قابل تامل است. اول اینکه صحبت در مورد آزار، تجاوزات و تعرضات جنسی از جانب زنان، آنهم زنانی که از شهرت زیادی برخوردار باشند کار آسانی نیست مشخصا اینکه در جامعه ای که در آن حاکمیت جمهوری اسلامی بیش از چهار دهه است که به اشکال مختلف و سیستماتیک سعی در القا و نهادینه کردن فرهنگ زن ستیزانه و دینی دارد. از این رو انتشار این بیانیه اولین کسی را که زیر سوال می برد نه سینماگران مردی است که اقدام به تجاوز و تعرض کرده اند بلکه سیستم تئوکراتیکی است که در آن زن جز وسیله ی رفع نیاز مرد و جامعه نیست. علاوه بر این سیتماتیک بودن این خشونتها و حمایت از بازتولید آن به این شکل در بیانیه مسطور شده است “از طرفی تمامی این روایتها که زخمهای روانی ناسورشده گویی همسرنوشت را باز میکنند، آنچه که به شکل روشنی خودنمایی میکند، سیستماتیک بودن این خشونتهاست. به این معنا که نه تنها سازوکاری برای بازداشتن فرد صاحب قدرت از ارتکاب به خشونت وجود ندارد، بلکه در یک توافق نانوشته اعمال خشونت بر زنان در محیط کاری، عادیسازی شده و هیچ عواقب جدیای متوجه فرد خشونتگر نیست. از همین رو است که آزارگرانی با شهرت و اعتباری که توسط طرفدارانشان به دست آمده، هیچ ترسی از دست بردن به این جرایم ندارند”.
اما این بینانیه از جنبه های دیگری حائز اهمیت است، آنجا که پای منافع طبقات به میان می آید و آنجا که شکل مبارزه و آلترناتیو پیشنهادی برای زنان و راه رهایی آنها به میان می آید. الیت گرایی امضا کنندگان این بیانیه، با این ادعا که آنها هستند که می توانند با الگو بودن برای جامعه و زنان موجبات رهایی آنان را فراهم کنند به این شکل بیان شده است ” از همین رو است که آزارگرانی با شهرت و اعتباری که توسط طرفدارانشان به دست آمده، هیچ ترسی از دست بردن به این جرایم ندارند و چنین حاشیه امنی برای آنها باید زنگ خطری جدی برای تمامی افراد جامعه باشد، چرا که بسیاری از این هنرمندان الگوی نسل آینده سرزمین ما هستند. این جمله ها فقط به نخوت عده ای که خود را الگوهای جامعه می دانند برنمی گردد، بلکه این تفکر طبقه ای است که در آن عده ی قلیلی این حق را دارند که جامعه و امکانات آن را در اختیار داشته باشند چرا که این آنها هستند که جلوتر از مردم در حرکتند و به شکلی خوب و بد خود و دیگران را بهتر از هم تمیز می دهند. این بخش از بیانیه کاملا با واقعیتهای موجود در جامعه ی ایران، تاریخ سینمای ایران و سابقه ی کاری و سیاسی تقریبا همه ی امضاکنندگان این بیانیه در تضاد است. تا آنجا که به مبارزه و تاریخ آن علیه زن ستیزی در سیستم پیش و کنونی جمهوری اسلامی برمی گردد این مردم عادی، طبقه ی کارگر و زحمتکش و زنان آگاه و کمونیست آن بوده اند که حتی یک دم از مبارزه غافل نبوده اند. کجا بودند این سینماگرانی که یا خاتمی چی بوده اند، یا بنفش و یا در حال حاضر پروغربی که نگاهی هم به ساختار قدرت درون حاکمیت دارند؟ آن کسانی که الان در زندان هستند مانند سپیده قلیان و هزاران زن کمونیستی که در میدانهای مختلف مبارزه با رژیم زن ستیز جمهوری اسلامی جان خود را از دست دادند، چه سنخیتی با پایگاه طبقاتی این نوع از تفکر دارد؟
این زنان طبقه ی کارگر و کمونیست ها بوده اند که در ۸ مارسها و اول ماه مهها در کف خیابان زن ستیزی جمهوری اسلامی را به چالش کشیده و رهائی زنان را امر خود، امر طبقه کارگر که نیمی از آن را زنان تشکیل می دهند، دانسته اند. سوسیالیست های جنبش زنان غافل نیستند از اینکه این “می، توی ایرانی” زمانی می تواند به سرانجام برسد که زمینه های مادی فرودستی و تولید و بازتولید ستم بر زنان خشکانده شود. روشن است که فریاد بر آوردن زنان با هر موقعیت اجتماعی به شکلی زیرسوال بردن مردسالاری جاری در جامعه است، اما این همه ی ماجرا نیست. آن طبقه ای که رسالت پیشبرد مبارزه علیه ریشه های ستمکشی زنان را بر عهده دارد طبقه ی کارگر است، نه به این دلیل که اکثریت جامعه را تشکیل می دهند، بلکه به دلیل ماهیت وجودی این طبقه و نقشی که در تولید اجتماعی دارد. از آنجا که دگرگون کردن نظام استثمارگرانه سرمایه داری تنها در توان طبقه کارگر است و تنها طبقه کارگر است که از لحاظ عینی نفعی در بقای ستمکشی زنان ندارد و بنابراین قادر به پایان دادن آن است.
سخن روز شبکه تلویزیون حزب کمونیست ایران و کومهله